شناسنامه علمی شماره
دوره 15، شماره 1 ، شهریور 1400
مقاله پژوهشی
زبان عرفانی
پروین رضائی
چکیده
بیان مسئلهتمثیل و تشبیه در زبان عرفان و متون منظوم و منثور عرفانی نقش مهمی ایفا میکنند. شاعران و نویسندگان حوزۀ ادبیات عرفانی از کارکرد تشبیه و تمثیل برای سادهسازی مفاهیم عرفانی پیچیده و مهم استفادۀ فراوان کردهاند؛ پرسش اصلی پژوهش این است که تمثیل و تشبیه در اندیشه و زبان کتاب کشفالحقایق نسفی چه کارکردهایی دارد و این تشبیه ...
بیشتر
بیان مسئلهتمثیل و تشبیه در زبان عرفان و متون منظوم و منثور عرفانی نقش مهمی ایفا میکنند. شاعران و نویسندگان حوزۀ ادبیات عرفانی از کارکرد تشبیه و تمثیل برای سادهسازی مفاهیم عرفانی پیچیده و مهم استفادۀ فراوان کردهاند؛ پرسش اصلی پژوهش این است که تمثیل و تشبیه در اندیشه و زبان کتاب کشفالحقایق نسفی چه کارکردهایی دارد و این تشبیه و تمثیلات با زبان عرفانی چه پیوندهایی دارد.هدفهدف این پژوهش این است که ساختار کتاب کشف الحقایق عزیز نسفی را بررسی و تحلیل کند و سپس نقش «تشبیه و تمثیل» در این اثر را بازنمایی، نقد و تحلیل نماید.روش روش این پژوهش توصیفی- تحلیلی و ابزار تحقیق نیز کتابخانه است.یافتهها نسفی زبان بسیار سادهای به کار بسته و هدفش نیز تبیین مفاهیم عرفانی برای درویشان روزگار خویش و پاسخ درخور و ساده به سؤالات آنهاست. این رویکرد سبب شده است نسفی در بیان مفاهیم و سخنان خویش- که خالی از بیان دلایل و علل و در پی آن پیش افکندن استدلالات و قیاسات نیست- برای تفهیم بهتر مفاهیم و مباحث از تشبیهات و تمثیلات و زبان تمثیلی استفاده کند؛ ناگفته نماند نسفی فقط در چند مورد نقل حکایت تمثیلی را مدنظر داشته و تمرکز وی بر ذکر تشبیهات تمثیلی تازه و محسوس است؛ این روش سرتاسر کتاب کشفالحقایق به چشم میخورد و به دلیل تازگی و نوآوری امثال و تشبیهات آن، اهیمت دوچندانی یافته است. انواع تشبیه و تمثیل و بسامد و تکرار آنها از یکسو و شیوۀ استفاده از آنها سبب شده است در این تحقیق دو سویۀ مهم این کتاب بررسی و نقد شود؛ تمثیلات شبکۀ رمزی نور و حوزۀ انسان شناسی و معاد بیشترین تکرار و نقش را برعهده دارند.
مقاله پژوهشی
مبانی عرفان و تصوف
رضا شجری؛ الهام عربشاهی کاشی
چکیده
روایت «لیلةالتعریس» در شمار قصههای مشهوری است که در طول تاریخ اسلام، شهرت بسیاری داشته و در بیشتر منابع و متون اسلامی ذکر شده است؛ همچنین در شعر شاعران بزرگ ادب فارسی مانند مولوی نیز راه یافته است. البته با توجه به اختلافات نقل راویان در اصل داستان و همچنین مسائلی مانند عصمت و نبودِ سهو یا خطای پیامبر (ص) و مواردی مانند جعل ...
بیشتر
روایت «لیلةالتعریس» در شمار قصههای مشهوری است که در طول تاریخ اسلام، شهرت بسیاری داشته و در بیشتر منابع و متون اسلامی ذکر شده است؛ همچنین در شعر شاعران بزرگ ادب فارسی مانند مولوی نیز راه یافته است. البته با توجه به اختلافات نقل راویان در اصل داستان و همچنین مسائلی مانند عصمت و نبودِ سهو یا خطای پیامبر (ص) و مواردی مانند جعل یا تقیۀ راویان، همواره مخالفان و موافقان بسیاری برای این روایت وجود داشته است؛ ازاینرو، در این پژوهش با استفاده از روش اسنادی، ضمن تحلیل و بررسی این حدیث در متون و منابع اسلامی و نیز اختلافات شایع بین اهل سنت و شیعه در عصمت پیامبر (ص)، به رویکرد عرفانی مولوی نیز پرداخته شده است؛ زیرا مولوی در مثنوی، جدا از آرا و اندیشههای مخالفان و موافقان، بیشتر درپی تحلیل و تبیین عرفانی این داستان، پروراندن معانی بلند و باریک عرفانی و توجه به باطن و تأویل این داستان بوده و کمتر به ظاهر و لفظ آن اهتمام ورزیده است. مولوی بیشتر به فواید روحانی، ایمانی، اخلاقی و عرفانی روایت توجه داشته است و خواب پیامبر (ص) را نوعی استغراق، فنا و تجربۀ عرفانی میداند که بیانگر حالت وصال پیامبر (ص) با حق تعالی در همه حال است؛ درواقع مولوی با رویکرد عرفانی خود توانسته است به اختلافات کلامی این مسئله پایان دهد.
مقاله پژوهشی
نسخه پژوهی و تصحیح متن
محمود فتوحی رودمعجنی؛ علی صادقی حسن آبادی؛ سید علی اصغر میرباقری فرد
چکیده
مسئلة سیادت شیخ صفیالدین اردبیلی، جدّ صفویان، از مسائل پرمجادله در تاریخ صفویان است. مهمترین سند برای شناخت نسبنامة صفویان کتاب صفوةالصفا است که ابنبزاز اردبیلی (تألیف 759 ق.) در ترجمة احوال، سخنان و کرامات شیخ صفیالدین نوشته و از همان آغاز دستخوش دخل و تصرفات بسیاری شده است؛ ازاینرو نگارندگان برای حل مناقشات دربارة سیادت ...
بیشتر
مسئلة سیادت شیخ صفیالدین اردبیلی، جدّ صفویان، از مسائل پرمجادله در تاریخ صفویان است. مهمترین سند برای شناخت نسبنامة صفویان کتاب صفوةالصفا است که ابنبزاز اردبیلی (تألیف 759 ق.) در ترجمة احوال، سخنان و کرامات شیخ صفیالدین نوشته و از همان آغاز دستخوش دخل و تصرفات بسیاری شده است؛ ازاینرو نگارندگان برای حل مناقشات دربارة سیادت شیخ صفیالدین تصمیم دارند با بررسی نسخههای صفوةالصفا و تبارشناسی آنها، وضعیت سیادت شیخ و خاندان صفوی را روشن کنند و بازتاب این تغییرات را در منابع صفوی نشان دهند. بررسیهای نسخهشناختی بیانگر ردپای سیادت شیخ صفیالدین در نسخة نزدیک به نسخة مؤلف و تلاشهای تدریجی و گامبهگام رهبران طریقت صفوی برای تشدید سیادت اوست؛ همچنین در نسخههای پیشاصفوی کوشش شده است سیادت او به سیادت حسینی تبدیل شود؛ در این امر میتوان به تلاشهای آگاهانه و یکبارة میرابوالفتح برای تکمیل سیادت شیخ صفیالدین اشاره کرد. او این کار را با انتساب اجداد و فرزندان شیخ صفیالدین به سیادت حسینی و با انتساب خرقة شیخ زاهد گیلانی، استاد و پدرخانم، به خاندان سیادت در نسخههای صفوی به انجام رسانده است؛ ازاینرو هدف رهبران طریقت صفوی اثبات سیادت حسینیِ شیخ صفیالدین و برتردانی او و طریقت صفوی بر دیگر مشایخ و طریقتهای عرفانی ازطریق سیادت حسینی بوده است؛ هدف میرابوالفتح اثبات سیادت حسینی شیخ صفیالدین، انتساب حاکمان صفوی به شیخ صفیالدین حسینینسب و معرفی آنان در مقام دنبالکنندگان طریقت معصومین در عصر غیبت برای حکومت بر ایران و کسب مشروعیت سیاسی بوده است؛ البته در منابع تاریخی، رفتارهای متفاوت و متناقض مورخان دربارة سیادت شیخ صفیالدین بازتاب یافته است و منابع تاریخی به سه دسته منابعِ خاموش، مردد و مؤید تقسیم میشود.
مقاله پژوهشی
مطالعات بینرشتهای، میانرشتهای و فرارشتهای
منیره فرضی شوب؛ سعید مهری
چکیده
شطح و شطحگویی یکی از عناصر انکارناپذیر در تصوف اسلامی است. خراسانیان از هواداران شطح بودهاند و بیشترین شطحها نیز از صوفیانِ خراسان روایت شده است. بایزید بسطامی که پیشوای خراسانیان است، شطحهای بسیاری بر زبان رانده است؛ یکی از مهمترین آنها «سبحانی سبحانی ماأعظم شأنی» است. به این شطح در محافل صوفیانه بسیار توجه شد و مخالفان ...
بیشتر
شطح و شطحگویی یکی از عناصر انکارناپذیر در تصوف اسلامی است. خراسانیان از هواداران شطح بودهاند و بیشترین شطحها نیز از صوفیانِ خراسان روایت شده است. بایزید بسطامی که پیشوای خراسانیان است، شطحهای بسیاری بر زبان رانده است؛ یکی از مهمترین آنها «سبحانی سبحانی ماأعظم شأنی» است. به این شطح در محافل صوفیانه بسیار توجه شد و مخالفان و موافقان بسیاری پدید آورد. در این پژوهش به بررسی سخنان مشایخ دربارة شطحیات بایزید بهصورت کلی و سپس شطح سبحانی بایزید بهصورت خاص پرداخته شده است؛ همچنین به آرای شمس تبریزی دربارۀ این سخن بایزید توجه میشود. نگاه منتقدانة شمس در تصوف، به موضوع شطح نیز راه یافته و بهویژه شطحِ سبحانیِ بایزید را از وجوه گوناگون بررسی و نقد کرده است. بررسی دیدگاههای شمس در این باره نشان میدهد او بر نظریات پیشینیان نسبتبه این سخن بایزید آگاه بوده؛ اما بهسبب خروج شطح از دایرۀ شریعت و عرف، آن را از گفتمان عرفانی خود خارج کرده است و از این منظر، بایزید و شطحیات او را نقد میکند.
مقاله پژوهشی
مبانی عرفان و تصوف
علی سلمانی؛ تقی پورنامداریان
چکیده
جبر و اختیار همواره از مسائل مهم و بحثانگیز عقیدتی مسلمانان بوده و ازنظر تاریخی، اختلافات و داوریهای متنوعی را در میان اندیشمندان کلام و فلسفه و عرفان دامن زده است. نظریة کلامی معتزله و اشاعره دربارة این موضوع، با مسلّمدانستن مسئلة دوگانگی میان انسان مکلَّف و حقّ مطرح میشود؛ البته کوشش هریک سرانجام، به پاسخی متفاوت به مسئلة ...
بیشتر
جبر و اختیار همواره از مسائل مهم و بحثانگیز عقیدتی مسلمانان بوده و ازنظر تاریخی، اختلافات و داوریهای متنوعی را در میان اندیشمندان کلام و فلسفه و عرفان دامن زده است. نظریة کلامی معتزله و اشاعره دربارة این موضوع، با مسلّمدانستن مسئلة دوگانگی میان انسان مکلَّف و حقّ مطرح میشود؛ البته کوشش هریک سرانجام، به پاسخی متفاوت به مسئلة چگونگی رابطة انسان مکلَّف با خدا میانجامد. متکلمان به استقلال خلق از حقّ معتقدند و به خلق و حقّ همانند دو حقیقت جدا از هم مینگرند؛ آنان با این پیشفرضها کوشیدهاند مسئلة جبر و اختیار را بهگونهای بررسی کنند که هم ظواهر ادلّة نقلی و عقلی را ـ مبنیبر امتناع حلول و وحدت حقّ و خلق ـ حفظ کنند و هم در توجیه بحث تکلیف و جزای اعمال دچار مشکل نشوند. عارفان با توجه به تجربهای که از شهود وحدت خود با وجود مطلق یا حقّ، در مقام قرب نوافل دارند، خوانشی دیگر از رابطة حقّ و انسان به دست دادهاند. جبر و اختیار نزد متکلمان اسلامی یک اضافة مَقولی است که میان دو طرف مستقل یعنی خدا و انسان مکلَّف برقرار میشود که دوگانگی آنها مسلّم فرض شده است. عارف با توجه به تجربة شهودی خود از شیوة ارتباط حقّ و خلق، مخلوقات را پرتوی از وجود مطلق میداند؛ درنتیجه در سایة چنین وحدتی، تحقق اضافة مقولی را منکر است؛ زیرا اضافه مَقولی تنها میان دو امر جدا از هم و مستقل تصور میشود و عارفان با توجه به نظریة خود دربارة وجود، به تحقق چنین استقلالی در دو طرف رابطة حقّ و خلق معتقد نیستند. عارف مسئلة جبر و اختیار را در پرتو وحدت حقّ و عبد ـ که در قرب نوافل آشکار میشود ـ بررسی میکند. در این دیدگاه که برخاسته از تجربة ذوقی است، عارف با توجه به مقام قرب نوافل ـ که مستلزم فنای عارف و ظهور اوصاف حقّ در صفحة باطنش است ـ و فنای خود در حقّ که در این مقام حاصل میشود، از نوعی جبر سخن میگوید؛ این جبر بهسبب فنای اوصافِ عارف در وجود حقّ و جداشدن او از اوصاف بشری رخ میدهد. در اینجا عارف به نفی اختیار خود میپردازد که صفتی از اصاف بشری است؛ نیز با توجه به ظهور اسمای حقّ در خود و اینکه آفرینش او بر صورت حقّ است، اختیار را مانند وصفی از اوصاف حقّ مطرح میکند که در او تجلی یافته است.
مقاله پژوهشی
زبان عرفانی
رمضان سورتیجی؛ حسین منصوریان سرخگریه؛ رقیه رضایی
چکیده
شهرت و عظمت واقعۀ عاشورا ابعاد وسیع و بینظیری داشت و به همین سبب از دیدگاه ذوقی و شهودیِ عرفان بهدور نماند. پژوهشگران، از بین همة ادوار گوناگون تاریخی، به دورۀ قاجار ازنظر عرفان و تصوّف در شعر آیینیِ تشیّع (شعر عاشورا) کمتر توجه داشتهاند. در این دوران تاریخی با ورود مظاهر مدرنیته به ایران، در همة ابعاد و جوانب سیاسی، اقتصادی و... ...
بیشتر
شهرت و عظمت واقعۀ عاشورا ابعاد وسیع و بینظیری داشت و به همین سبب از دیدگاه ذوقی و شهودیِ عرفان بهدور نماند. پژوهشگران، از بین همة ادوار گوناگون تاریخی، به دورۀ قاجار ازنظر عرفان و تصوّف در شعر آیینیِ تشیّع (شعر عاشورا) کمتر توجه داشتهاند. در این دوران تاریخی با ورود مظاهر مدرنیته به ایران، در همة ابعاد و جوانب سیاسی، اقتصادی و... با تغییرهای بسیاری روبهرو هستیم؛ اما در جامعهای که تاروُپود وجود آن را باورهای دینی تشکیل میداد، پذیرش فرهنگ و تمدن مدرن غرب با ویژگیهای دنیاگرایانۀ آن بهآسانی ممکن نبود؛ ازاینرو شعر عاشورایی با رویکرد عرفانمدارانه به مبارزۀ همهجانبه با مظاهر مدرنیته در جهان معاصر پرداخت. بازتاب این تقابل را بهخوبی میتوان در گنجینةالأسرار عمّان سامانی دید. این پژوهش بهشیوۀ توصیفی ـ تحلیلی و بر مبنای دادههای کتابخانهای صورت گرفته است و به این پرسش پاسخ میدهد: تقابل سنت و مظاهر مدرنیتۀ غربی در دوران قاجار و در شعر عرفانی عاشورایی این دوره چگونه نمود یافته است؟ نتایج بیانگر آن است که در این اشعار، وحدتگرایی، عشق، توجه به روح جمعی در قیام امام حسین (ع) و مظهر انسان کامل، در تقابل با مظاهر مدرنیتۀ غربی قرار دارد.
مقاله پژوهشی
مطالعات تطبیقی عرفانی
رقیه شفق کلوانق؛ رامین محرمی؛ شکراله پورالخاص؛ عسگر صلاحی
چکیده
«مشاهده و یقین» از احوال عرفانی است. عارفان، شهودِ تجلی ذات را مشاهده، و طمأنینة دل بر حقیقت اشیاء را، بدون هیچ شک و ظنی، یقین مینامند. نگارندگان در این پژوهش، به بررسی نوعِ تلقی ابنعربی و مولانا از احوال عرفانیِ مشاهده و یقین پرداختهاند؛ نیز اندیشهها، باورها و تجربههای مشترک و متفاوتِ این دو اندیشمندِ حوزة تصوف و عرفان ...
بیشتر
«مشاهده و یقین» از احوال عرفانی است. عارفان، شهودِ تجلی ذات را مشاهده، و طمأنینة دل بر حقیقت اشیاء را، بدون هیچ شک و ظنی، یقین مینامند. نگارندگان در این پژوهش، به بررسی نوعِ تلقی ابنعربی و مولانا از احوال عرفانیِ مشاهده و یقین پرداختهاند؛ نیز اندیشهها، باورها و تجربههای مشترک و متفاوتِ این دو اندیشمندِ حوزة تصوف و عرفان اسلامی را در این باب بازنمودهاند. این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی، مبتنی بر تبیین وجوه اشتراک و اختلاف ساختاری و کلی است. براساس یافتههای پژوهش، ابنعربی و مولوی مشاهده را در ارتباط با تجلّی به کار میبرند و بر آناند که منظور از مشاهده، مشاهدة تجلّیات حق است، نه خود حق؛ ولی ابنعربی بحثی متفاوت از مکاشفه نیز ارائه میدهد و عقیده دارد مکاشفه از مشاهده بالاتر است. مولوی در توصیف مراتب اول و دوم یقین، دو وجهِ دانش و بینش را مطرح میکند. هر دو اندیشمند بر آناند که یقین چیزی است که انسان در آن بر بصیرت و بینش باشد و حقالیقین زمانی پدید میآید که خداوند، عارف را در نفسالأمر و واقعِ حکمی واجب بر او و یا در خطاب به خود قرار دهد. ابنعربی میکوشد در تبیین یقینشناسی، خارج از دایرة شریعت قدم برندارد؛ به همین علت است که یقین در نظر او ارزشی دینی و عرفانی دارد که شرط دستیابی به آن در گرو عبادت است.
مقاله پژوهشی
مجاهد غلامی
چکیده
متأسفانه با وجود رخدادهای شگرف در زندگانی شمس تبریزی (ف. پس از 645 ق.)، بخشهای ناشناختة بسیاری، بهویژه در ماههای اقامت در قونیه، در زندگی او وجود دارد. مقالة پیش رو با هدف روشنکردن زوایای تاریکماندة زندگی شمس تبریزی و نشاندادن درستی و نادرستی اطلاعات و روایتهای در پیوند با سرنوشت اوست. این پژوهش بهشیوة توصیفی ـ تحلیلی و بر ...
بیشتر
متأسفانه با وجود رخدادهای شگرف در زندگانی شمس تبریزی (ف. پس از 645 ق.)، بخشهای ناشناختة بسیاری، بهویژه در ماههای اقامت در قونیه، در زندگی او وجود دارد. مقالة پیش رو با هدف روشنکردن زوایای تاریکماندة زندگی شمس تبریزی و نشاندادن درستی و نادرستی اطلاعات و روایتهای در پیوند با سرنوشت اوست. این پژوهش بهشیوة توصیفی ـ تحلیلی و بر بنیاد منابع کتابخانهای فراهم آمده است. در آغاز، سه دلیل برای دشمنی قونویان با شمس در ایام کوتاه اقامتش در این شهر، ارائه و توضیح داده شده است: 1) ناآشنایی با مقام عرفانی شمس، در مرتبة یک ولیّ مستور؛ 2) سلوک اجتماعی شمس؛ 3) تحریکات علاءالدین محمد، پسر کهتر مولانا. بیتردید دشمنی قونویان با شمس نمیتوانست فرجام خوشی داشته باشد و این دشمنی تنها با نبود شمس از میان میرفت. غیبت ناگهانی شمس از قونیه در سال 645 ق. بازار افسانهسازی و شایعهپردازی را دربارۀ سرنوشت او گرم کرد. برخی برآناند که شمس در توطئهای کشته شده که علاءالدین نیز در آن دخالت داشته است. برخی دیگر معتدند او به مهاجرتی خودخواسته از قونیه به تبریز ناگزیر شده است؛ ازاینرو به باور برخی، آرامگاه شمس در قونیه و به باور برخی دیگر، در خوی است. پذیرفتن هرکدام از این نظریات مستلزم آن خواهد بود که دلایل موجّهی برای رقمخوردن چنان سرنوشتی برای شمس ارائه شود. با وجود دشواری مسئله، بهویژه بهسبب سکوت اسناد و آثار معتبر، تلاش شده است تا در یک بازخوانی، درستی یا نادرستی روایتهای موجود در پیوند با این مسائلْ ارزیابی، و سنجیدهترین آنها بیان شود.
مقاله پژوهشی
تاریخ عرفان و تصوف
مریم حسینی
چکیده
در بیشتر متون عرفانی به پیروی از گفتۀ فخرالدین علی صفی در کتاب رشحات عین الحیات، از مهمترین منابع نخستین طریقت نقشبندی، چنین آمده است که هشت اصل نخست این طریقت از خواجه عبدالخالق غجدوانی، سرسلسلة طریق خواجگان است و بهاءالدین نقشبند سه اصل «وقوف عددی» و «وقوف زمانی» و «وقوف قلبی» را به آن افزوده است؛ آن هشت اصل ...
بیشتر
در بیشتر متون عرفانی به پیروی از گفتۀ فخرالدین علی صفی در کتاب رشحات عین الحیات، از مهمترین منابع نخستین طریقت نقشبندی، چنین آمده است که هشت اصل نخست این طریقت از خواجه عبدالخالق غجدوانی، سرسلسلة طریق خواجگان است و بهاءالدین نقشبند سه اصل «وقوف عددی» و «وقوف زمانی» و «وقوف قلبی» را به آن افزوده است؛ آن هشت اصل نخست نیز عبارت است از: «هوش در دم»، «نظر در قدم»، «سفر در وطن»، «خلوت در انجمن»، «یادکرد»، «بازگشت»، «نگاهداشت» و «یادداشت». با توجه به اینکه در آثار غجدوانی و یوسف همدانی ذکری از این اصول نیست، این پرسش مطرح میشود: این انتساب که تقریباً همة پژوهشگران به آن اقتدا کردهاند تا چه حد درست است و آیا در میان آثار خلفای غجدوانی نشانهای از این اصول میتوان یافت؟ برای پاسخ به این پرسش، همة آثارِ در دسترس از قدمای طریقت خواجگان و نقشبندی (اعم از نسخ خطی و چاپی) مطالعه، و اینگونه نتیجه گرفته شد که این اصطلاحات برساختة خواجگان قرن هفتم و هشتم هجری است که بهتدریج در میان ایشان شکل گرفته و پذیرفته شده است و آن را به اسلاف سلسلة خود نسبت دادهاند. کهنترین مأخذی که میتوان به آن استناد کرد، کتاب مسلک العارفین است که این اصطلاحات نخستینبار در آن آمده است. روش این پژوهش کتابخانهای، تحلیلی ـ توصیفی است.
مقاله پژوهشی
محبوبه شمشیرگرها
چکیده
بحر المحبة فی اسرار المودّة ازجمله تفسیرهای صوفیانه به زبان عربی است که در آن، سورۀ یوسف همراه با برخی نکتهها، اشارات، سخنان و حکایتهای عرفانی، در ساختار و نثری ساده، ادبی و دلنشین تفسیر شده است. تاکنون به این اثر، با وجود اهمیت در تاریخ تفسیرهای عرفانی سورة یوسف، چنانکه باید توجه نشده است؛ بهگونهای که تاکنون تصحیحی انتقادی ...
بیشتر
بحر المحبة فی اسرار المودّة ازجمله تفسیرهای صوفیانه به زبان عربی است که در آن، سورۀ یوسف همراه با برخی نکتهها، اشارات، سخنان و حکایتهای عرفانی، در ساختار و نثری ساده، ادبی و دلنشین تفسیر شده است. تاکنون به این اثر، با وجود اهمیت در تاریخ تفسیرهای عرفانی سورة یوسف، چنانکه باید توجه نشده است؛ بهگونهای که تاکنون تصحیحی انتقادی از آن در دست نیست. همچنین تردیدهایی دربارة بحر المحبة وجود دارد که یکی از مهمترین آنها مربوط به مؤلف اثر است. بحر المحبة متأثر از برخی دستنوشتهها و فهرستهای نسخ خطی و دیدگاه برخی نویسندگان متأخر، به احمد غزالی و گاه برادر بزرگترش محمد منسوب است. نوشتار پیش رو، برای نخستینبار درپی بررسی دقیق این موضوع برای تأیید یا رد این نسبت شکل گرفته است. استفاده از دیدگاههای پژوهشگران پیشین دربارة آثار برادران غزالی، تحلیل تطبیقیِ محتوای بحر المحبة با برجستهترین و متناسبترین آثار مسلّم برادران غزالی در تفسیر و نیز با بهرهمندی از روابط بینامتنی میان اثر و تفسیرهای مشهور سورة یوسف در سدههای متقدم ـ مانند انس المریدین و روضة المحبین، قصة یوسف و حدائق الحقایق ـ نشان میدهد که این اثر احتمالاً از هیچیک از دو برادر غزالی نیست. به نظر میرسد انتساب این اثر به هریک از این دو برادر بهسبب شهرت و برجستگی غزالیها در میان اهل علم و تصوف و اقبال عمومی به آنها باشد. این نوشتار به روش کتابخانهای از میان روشهای تحقیق کیفی و با شناخت و بررسی تطبیقی به نگارش درآمده است.
مقاله پژوهشی
مطالعات بینرشتهای، میانرشتهای و فرارشتهای
الهام زمانی؛ رامین محرمی
چکیده
مثنوی معنوی سرشار از مفاهیم و تفکرات روانشناختی است که بیانکنندۀ تفکر و دقت مولوی در روح و روان انسان است. این پژوهش به روش تحلیلی ـ تطبیقی به بررسی مثنوی از دیدگاه اصل اول (پذیرش) در رویکرد روانشناختی درمان پذیرش و تعهد پرداخته است. مولوی و نظریة روانشناختی پذیرش و تعهد (اکت) هر دو بر آناند که رویارویی با رنجها در زندگی، ...
بیشتر
مثنوی معنوی سرشار از مفاهیم و تفکرات روانشناختی است که بیانکنندۀ تفکر و دقت مولوی در روح و روان انسان است. این پژوهش به روش تحلیلی ـ تطبیقی به بررسی مثنوی از دیدگاه اصل اول (پذیرش) در رویکرد روانشناختی درمان پذیرش و تعهد پرداخته است. مولوی و نظریة روانشناختی پذیرش و تعهد (اکت) هر دو بر آناند که رویارویی با رنجها در زندگی، اجتنابناپذیر است؛ پس باید رنج زیستن را پذیرفت و بهسوی رشد روحی و روانی گام برداشت. هر دو دیدگاه از تمثیل برای اقناع ذهن مخاطب بهره میبرند. مولوی از مفاهیمی مانند تقدیر و طبیعیبودنِ رنج در زندگی، برای ایجاد آمادگی در مخاطب برای پذیرش استفاده میکند. در این پژوهش به بررسی تطبیق مراحل توبه در تفکر اسلامی و عرفانی با پذیرش در اکت پرداخته شده است. تفاوت در این دو دیدگاه از هدف نهایی آنها سرچشمه میگیرد؛ هدف رویکرد روانشناختی، معطوف به شاد زیستن در این جهان و رشد فردی برای بهتر زیستن است و دیدگاه مولوی ـ و بهصورت کلیتر، دیدگاه عرفانی ـ معطوف به جلب رضایت خداوند و زندگی جاودانی در جهان باقی است. با این حال هر دو دیدگاه با گذر از یک مسیر در توجه به روان انسان و رشد و تعالی آدمی همداستان هستند. درمانگران میتوانند با توجه به سابقة ذهنی مخاطب خود در ایران، نسبتبه مسائل دینی و عرفانی، از میراث ادبی مانند مثنوی بهره برند.
مقاله پژوهشی
مبانی عرفان و تصوف
ابراهیم رضایی؛ الهام السادات کریمی دورکی
چکیده
مهمترین دیدگاه مولانا درباب زبان، حکایتگری و گشودگی و رابطۀ آن با حقیقت است. مولوی زبان را فقط ابزاری برای تفیهم و تفاهم نمیداند؛ بلکه ذات و حقیقت آدمی را زبان میداند. از نظر او، زبان دارای ویژگی انکشاف و استتار حقیقت است. ازسوی دیگر، هیدگر نیز بر این باور است که «زبان سخن میگوید» و انسان زبانی است؛ از همه مهمتر «زبان ...
بیشتر
مهمترین دیدگاه مولانا درباب زبان، حکایتگری و گشودگی و رابطۀ آن با حقیقت است. مولوی زبان را فقط ابزاری برای تفیهم و تفاهم نمیداند؛ بلکه ذات و حقیقت آدمی را زبان میداند. از نظر او، زبان دارای ویژگی انکشاف و استتار حقیقت است. ازسوی دیگر، هیدگر نیز بر این باور است که «زبان سخن میگوید» و انسان زبانی است؛ از همه مهمتر «زبان خانۀ هستی است» و ازآنرو که انسان همزیسته و همسایۀ زبان است، به سکونتگاه هستی فراخوانده شده است. زبان چیزها را مینامد و آنها را آنچنانکه هستند، به گشودگی درمیآورد. هدف این پژوهش مطالعۀ تطبیقی دیدگاه مولانا و هیدگر دربارۀ زبان و نسبت آن با حقیقت است که با روش تحلیل محتوا بررسی میشود. آنچه امکان چنین مقایسهای را فراهم میآورد، این نکته است که هم مولانا و هم هیدگر، پرسش از زبان را به انفتاح و آشکارکنندگیِ وجود و موجودات و نسبت زبان با حقیقت پیوند میزنند. میتوان مؤلفهها و عناصر هستیشناسانۀ زبان را در نزد این دو متفکر از جهات مختلفی بهطور تطبیقی مطالعه کرد که عبارت است از: گشودگی و انفتاح ذاتیِ زبان، همزبانی، سکوت، محدودیّت ذاتی زبان و نسبت زبان با وجود، حقیقت و تفکر.