نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و زبانهای خارجی، دانشگاه کاشان، اصفهان، ایران
2 دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه کاشان، اصفهان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The narration of "Laylat al-Ta'ris" is one of the famous tales that not only has a great reputation throughout the history of Islam and is mentioned in most Islamic sources and texts, but also has found its way into the poetry of great poets in Persian literature, such as Rumi. Of course, due to the differences in the original tale narrated by the narrators, as well as issues such as the infallibility of the Prophet (PBUH) and absence of errors in him, and such cases as narrators’ forgery or dissimulation, there have always been many opponents and supporters of the mentioned narration. Therefore, in the present study, Rumi's mystical approach was addressed through the documentary method, besides analyzing and assessing this hadith in Islamic texts and sources, as well as regarding the common differences between Sunnis and Shiites in the Prophet’s infallibility. Regardless of the opponents and supporters’ opinions and ideas, Rumi, in his Masnavi, has mostly sought to mystically analyze and explain this tale, nurture long and delicate mystical meanings, and pay more attention to its inner meaning and interpretation but less attention to its appearance and literality. He has mostly paid attention to the spiritual, faithworthy, moral, and mystical benefits of the narration and considered the Prophet’s dream as a kind of immersion, annihilation, and mystical experience, which indicate his state of connection to the Almighty God at all times. In fact, Rumi has been able to put an end to discourses and disputes over this issue with his mystical approach.
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
یکی از قصههای مشهور در منابع اسلامی، روایت لیلةالتعریس است. واژۀ «تعریس» اسم مصدر عربی و به معنی «فرودآمدن مسافر در آخر شب برای خواب و استراحت» است و منظور از «لیلةالتعریس» نیز همان شبی است که پیامبر (ص) در مسیر بازگشت از جنگ، تا طلوع آفتاب خواب ماندند و نمازشان قضا شد (حسینی زیبدی، 1414 ق، ج 8: 361؛ نیز رک. همان، ج 1: 276؛ همان، ج 15: 787؛ ابنمنظور، 1414 ق، ج 6: 136). در این پژوهش، ضمن نقد و ارزیابی جایگاه این روایت در مبانی اعتقادی شیعه و سنی، به همخوانی این داستان با قرآن کریم، سنت و سیرۀ قطعی و نیز مسئلۀ عصمت پیامبر (ص) نیز توجه شده است؛ زیرا براساس اجماع علما و دلایل نقلی و عقلی، ساحت مقدس پیامبر (ص) از چنین اتهاماتی مبراست؛ مخالفان این روایت، نبودِ قطعیّت سند، احتمال خطا و جعل راویان، تقیه و مخالفت با ادلۀ قطعی دیگر را از عوامل مهم در ردّ آن دانستهاند. تعارض و تنافی این روایت با عصمت پیامبر (ص) از سهو و لغزش، از اعتبار و ارزش روایت یادشده کاسته است؛ اما موافقانْ این روایت را معارض و مخالف ادلۀ دیگر و منافی عصمت ندانستهاند؛ به عبارت دیگر، تبیین نسبت میان مقام عصمت انبیا و مسئلۀ قضاشدن نماز پیامبر (ص) مسئلۀ کلامی است و هدف این پژوهش آن است که ضمن نقد و بررسی دلایل و مستندات مخالفان و موافقان و نیز بررسی رویکرد تاریخی، روایی، کلامی و عرفانی این موضوع، تا اندازهای هم بتواند به رفع اختلافات کلامی در این زمینه کمک کند.
1ـ1 پیشینه و اهمیت موضوع
تاکنون دربارۀ این پژوهش، کار مستقلی انجام نشده است؛ اما پژوهشهای فراوان دیگری دربارۀ عصمت پیامبر (ص) انجام شده است که بهصورت غیرمستقیم با این پژوهش ارتباط مییابد؛ برای مثال، حیدری (1384) در مقالۀ «عصمت انبیا در آرا و آثار مولوی» به بررسی رویکرد کلامی مولوی نسبتبه مسئلۀ عصمت انبیا در برابر سهو و نسیان و گناهان عمدی و سهوی و ذکر نمونههایی ازجمله ماجرای لیلةالتعریس پرداخته است؛ اما به تفسیر شارحان مثنوی و سند حدیث یا بررسی آرا و سخنان مختلف در منابع اسلامی دربارۀ این روایت نپرداخته است؛ ازاینرو، در این پژوهش ضمن تحلیل و بررسی حدیث لیلةالتعریس، به رویکردهای گوناگون روایی، تاریخی، کلامی و عرفانی آن هم توجه شده است تا درکل با استفاده از رویکرد خاص عرفانی مولوی، نزاعها و اختلافات کلامی در این زمینه رفع شود.
2ـ بررسی رویکرد روایی حدیث لیلةالتعریس از منظر منابع اسلامی
2ـ1 منابع روایی اهل تسنن
این روایت در شمار یکی از قصههای مشهور تاریخ اسلام است که با اختلافات بسیاری در متن حدیث و راویان بیان شده است. بیشتر منابع مهم اهل تسنن مانند صحیح مسلم، صحیح بخاری، سنن نسایی و ابنحنبل بدان اشاره کردهاند؛ چنانکه در صحیح مسلم از ابوقتاده نقل شده است که در شب تعریس تا سه مرتبه پیامبر (ص) سوار بر مرکب، دچار خوابآلودگی شدند و هر سه بار ابوقتاده بدنشان را برای حضرت ستون کردند؛ تا اینکه اواخر وقت سحر، بعد از چیرگی خواب، سر بر زمین نهادند و فرمودند: مواظب نمازمان باشید؛ آنگاه پیامبر (ص) نخستین کسی بود که بیدار شد؛ درحالیکه خورشید بر پشتش میتابید، فرمودند سوار شوید و به راهتان ادامه دهید؛ سپس زمان بالاآمدن خورشید پیاده شدند و با اندکی آب وضو گرفتند و بعد از اذان بلال، دو رکعت نماز خواندند؛ شخصی به نجوا گفت کفارۀ این کوتاهی در نماز چیست؟ حضرت فرمودند: آیا من اسوۀ شما نیستم؛ خوابرفتن کوتاهی نیست؛ کوتاهی زمانی است که کسی نمازش را نخواند تا وقت نماز دیگر فرارسد؛ اگر کسی نمازش قضا شد، وقتی به یاد آورد، قضای آن را بهجا آورد (مسلم بن حجاج، بیتا، ج 1: 211‑213). البته بعضی از مشایخ، استنادشان به سخن ابوهریره بوده است و لفظ حدیث را از مسلم گرفته و چنین آوردهاند: حدثنا ابوبکر احمد بن یوسف بن خلاد، ثنا اسماعیل بن اسحاق، ثنا مسدد، ثنا یحیی بن سعید و حدثنا حبیب بن الحسن، ثنا یوسف بن یعقوب القاضی، ثنا محمد بن ابیبکر المقدمی، ثنا یحیی بن سعید، عن یزید بن کیسان، حدثنی ابوحازم عن ابیهریره قال: عرّسنا مع رسول الله (ص) فلم یستیقظ حتی طلعت الشمس فقال رسول الله (ص) لیأخذ کل رجل منکم برأس راحلته فإن هذا منزل حضرنا فیه الشیطان. ثمّ دعا بالماء فتوضأ ثم سجد سجدتین ثمّ أقیمت الصلاه فصلی الغداه لفظهما سواء. رواه مسلم عن محمد بن حاتم و یعقوب بن ابراهیم جمیعا عن یحیی (الأصبهانی، بیتا، ج 2: 275). براساس این روایت، ابوهریره نقل میکند که با رسول خدا (ص) در محلی فرود آمدیم و خوابیدیم و تا برآمدن آفتاب از خواب بیدار نشدیم. حضرت فرمودند: سر ستوران خویش را بگیرید که اینجا جایی شیطانی است. ابوهریره گوید: چنین کردیم. آنگاه بعد از وضو و انجام دو سجده، دو رکعت نماز صبح اقامه شد. سلسله راویان این حدیث در صحیح بخاری عمران بن میسره، محمد فضیل، حصین، عبدالله ابن ابیقتاده و پدرش ابیقتاده یاد شده است و در ادامۀ روایت، حضرت میفرمایند: بهراستی که خداوند ارواح شما را هرگاه که بخواهد قبض میکند و هرگاه بخواهد بازمیگرداند؛ پس ای بلال اذان بگو و سپس برای اقامۀ نماز آماده شدند (بخاری، بیتا، ج 3: ب 5/ 87).
در مسندالبصریین، این روایت با چهار گروه متفاوت از راویان و اندکی اختلاف به نقل از عمران بن حصین بیان شده است: «حدّثنا عبدالاعلی عن یونس عن الحسن عن عمران بن حصین أنّ رسول الله (ص) کان فی مسیر فعرّسوا فناموا عن الصلاة الصبح، فلم یستیقظوا حتی طلعت الشمس فلما ارتفعت و انبسطت أمر انساناً فأذّن فصلّوا الرکعتین فلمّا حانت الصلاه صلّوا» (احمد حنبل، 1419 ق: 1457)؛ در روایت اول از عبدالاعلی، یونس، حسن (همان: 1457)، در روایت دوم از معاویه، زائده، هشام و حسن (همان: 1464) و در روایت سوم از عبدالوهاب بن عطا، یونس و حسن (همان: 1465) و در روایت چهارم از هشام و حسن (همان: 1464) از عمران بن حصین ذکر شده است (نیز رک. قرشی دمشقی، بیتا، ج 2: 17). در سنن ابیداود هم از وهب بن بقیه از خالد از یونس از حسن از عمران بن حصین چنین روایت شده است: «انّ رسول الله کان فی مسیر له فناموا عن صلاة الفجر فاستیقظوا بحرّ الشمس فارتفعوا قلیلا حتی استقلّت الشمس ثمّ امر موذّناً فأذّن فصلی رکعتین قبل الفجر ثمّ اقام ثمّ صلی الفجر... عن عمه عمرو بن امیه الضمری قال کنّا مع رسول الله فی بعض اسفاره فنام عن الصبح حتی طلعت الشمس فاستیقظ رسول الله فقال تنحّوا عن هذا المکان ثمّ امر بلالاً فأذن ثمّ توضووا و صلّوا رکعتی الفجر ثم امر بلالا فاقام الصلاة فصلی بهم صلاة الصبح» (ابیداود، 1430 ق، ج 1: 332‑333). درکل، بهجز راویان و برخی اختلافات موجود در متن، اصل داستان در همۀ روایتها کمابیش مشابه است.
2ـ2 منابع روایی شیعی
این روایت در بسیاری از منابع شیعی نیز بارها ذکر شده است؛ شیخ طوسی در استبصار به ماجرای تعریس و خوابماندن بلال و قضاشدن نماز صبح پیامبر (ص) از نصر بن سوید از عبدالله بن سنان از ابی عبدالله (ع) به نقل از پیامبر (ص) اشاره کرده و در ادامة روایت، آن وادی را مکان شیطان دانسته است که پیامبر (ص)،دور از آنجا، قضای نماز صبح را اقامه کردند. در تهذیبالاحکام نیز روایت به همین ترتیب ذکر شده است (طوسی، 1404، ج 1: 286؛ همان، 1411، ج 2: 265). شیخ صدوق در کتاب اعتقادات خود به عصمت مطلق پیامبران و ائمۀ اطهار (ع) معتقد بوده است و در من لایحضره الفقیه میگوید: خداوند غلات و مفوضه را لعنت کند که مسئلۀ سهو نبی را انکار میکنند؛ هرچند سهو پیامبر (ص) با ما متفاوت است. ایشان با بیان مسائلی مانند خوابماندن و قضاشدن نماز پیامبر (ص) یا وقوع سهو در نماز آن حضرت، پیامبر (ص) را از سهو مصون ندانسته و معتقد است پذیرش سهو پیامبر در نماز به پذیرفتن سهو یا خطای ایشان در تبلیغ و رسالت ایشان نمیانجامد؛ زیرا پیامبر هم مانند سایر اشخاص میتواند در انجام این فریضۀ فردی سهو کند. شیخ صدوق این ماجرا را از حسن بن محبوب از رباطی از سعید الأعرج نقل کرده که آن را از اباعبدالله (ع) شنیده است (ابنبابویه قمی (شیخ صدوق)، 1406 ق: 249‑250).
در کافی نیز این ماجرا شبیه استبصار و تهذیبالاحکام نقل شده است؛ فقط با این تفاوت که داستان را از محمد بن یحیی از احمد بن محمد از عثمان بن عیسی از سماعه بن مهران نقل میکند که دربارۀ فردی سؤال شد که نماز خود را تا زمان طلوع خورشید فراموش کرده است؛ پس پاسخ داده شد که هرگاه به یاد آورد، نمازش را اقامه کند و در ادامه به ماجرای خواب ماندن پیامبر (ص) و اقامة نماز دور از آن مکان شیطانی اشاره میکند (کلینی، 1407 ق، ج 3: 294).
افرادی مانند حکیم در مستمسک العروة الوثقی و ملکی تبریزی در الأنوار الإلهیه در شمار مخالفان این روایت بوده و دلیل مخالفت خود را روایت پیامبر (ص) در تهذیب الاحکام (طوسی، 1411، ج 2: 265) دانستهاند. ایشان عبارت «ارقدنی نمتم بوادی الشیطان» با استناد به آیۀ 100 سورۀ مبارکۀ نحل و دلایل قطعی دیگر مبتنی بر دوربودن شیطان از پیامبر (ص) را بیانگر این مسئله دانستهاند که شیطان هرگز قادر نیست سبب غفلت پیامبر (ص) شود یا اینکه در وجود ایشان نفوذ کند؛ ازاینرو با توجه به مستندات یادشده، در شمار مخالفان روایت، آن را مردود میدانند (طباطبایی حکیم، 1389 ق، ج 5: 138‑140؛ نیز رک. ملکی تبریزی، بیتا: 54)؛ همچنین در آیة 52 سورة حج آمده است که پیامبران الهی همواره با مخالفتهای شدید شیطانی روبهرو بودهاند و شیطان سعی داشته است در آرزوی آنان دخالت کند؛ ولی خداوند با دفاع از پیامبران، القائات شیطانی را زائل کرده است (ربانی گلپایگانی، 1391: 16)؛ پس با استناد به اینگونه شواهد قرآنی میتوان استنباط کرد که شیطان در وجود پیامبر (ص) نفوذ نداشته است. 1
مجلسی هم در شرح حوادث سال هفتم هجرت و بازگشت از خیبر، از زبان کازرونی به استناد از ابوهریره تنها به شرح ماجرای تعریس پرداخته است (برای توضیح بیشتر رک. مجلسی، 1403، ج 21: 42). در وافی هم به نقل اصل روایت، بدون هیچ تحلیلی از کتاب التهذیب شیخ طوسی و روایت شهید اول در الذکری بسنده شده است (فیض کاشانی، 1406 ق، ج 26: 304؛ همان، ج 8: 1021). در جدول ذیل به بررسی این آرا پرداخته میشود:
جدول شمارة 1: تحلیل و بررسی آرای مخالفان و موافقان روایت لیلةالتعریس در منابع اسلامی
ردیف |
نظر موافقان |
ردیف |
نظر مخالفان |
1 |
شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه (ابنبابویه القمی (شیخ صدوق)، 1406 ق: 249‑250). (او بین سهو شیطانی و غیرشیطانی فرق گذاشته است). |
1 |
نجفی در جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام (رک. نجفی، 1404 ق، ج 13: 72‑76) |
2 |
شیخ مفید در مصنفات الشیخ المفید (شیخ مفید، 1413 ق، ج 10: 27‑28). (بین سهو النبی و خواب تفاوت گذاشته است؛ سهو را رد کرده است و خوابماندن را میپذیرد). برپایة نظر شیخ بهایی، اصحاب این روایات را پذیرفته؛ زیرا بین خواب و سهو فرق گذاشته و طبق آن فتوا دادهاند. |
2 |
محدث بحرانی در حدائق الناضره فی أحکام العتره الطاهره (رک. محدث بحرانی، 1405 ق، ج 5: 138) |
3 |
شهید اول در ذکری الشیعه فی أحکام الشریعه (رک. عاملی (شهید اول)، 1419 ق، ج 2: 423). (او میگوید کسی را نمیشناسد که بهخاطر توهم مخالفت این روایات با عصمت، آنها را کنار بگذارد). |
3 |
شیخ انصاری در رسالۀ فقهی (رک. شیخ انصاری، 1414 ق: 323) |
4 |
علامه طباطبایی هم این مخالفت در خواب را منافی عصمت ندانسته است؛ چون مخالف امر نیست و در سنن النبی به قضاشدن نماز حضرت اشاره کردهاند (طباطبایی، بیتا، ج 1: 193)؛ نیز آیهالله بهجت در بهجتالفقیه (رک. بهجت، 1382، ج 1: 150). (ایشان این روایات را منافی عصمت نمیدانند). |
4 |
طباطبایی حکیم در مستمسک العروة الوثقی (رک. طباطبایی حکیم، 1389 ق، ج 5: 138‑140) |
5 |
بخاری در عمدة القاری: شرح صحیح البخاری (بخاری، بیتا، ج 3: ب 5/ 87). القرشی الدمشقی در جامع المسانید و السنن الهادی لاقوم سنن: مسند ابیهریره (قرشی دمشقی، بیتا، ج 2: 17). |
5 |
میرزا جوادآقا ملکی تبریزی در الأنوار الإلهیه ـ رسالة فی لبس السواد ـ(رک. ملکی تبریزی، بیتا: 54). |
6 |
ابنهشام در سیرة النبویه؛ واقدی در المغازی؛ الأصبهانی در المسند المستخرج علی صحیح الامام مسلم و سپهر در ناسخ التواریخ (ابنهشام، بیتا، ج 3: 311‑312؛ واقدی، 1405: 711‑712؛ الأصبهانی، بیتا، ج 2: 275؛ سپهر، 1385، ج 3: 1210‑1211). |
6 |
سیّد شرفالدین عاملی در ابوهریره و احادیث ساختگی (عاملی، 1372: 132‑134).
|
البته برخی از افراد نیز در برخورد با این روایت، موضعی دوگانه داشته و بهجای قضاوت و داوری، تنها به ذکر انواع دیدگاهها اشاره کردهاند؛ چنانکه کلینی در کافی به روایتی از امام صادق (ع) اشاره کرده که براساس آن، خداوند متعال از سر رحمت خود پیامبر (ص) را به خواب برده است تا هرکس خواب ماند و نمازش قضا شد، از سرزنش رهایی یابد (کلینی، 1407 ق، ج 3: 294). باتوجه به این روایت، وقوع ماجرای لیلةالتعریس پذیرفتنی است؛ اما کلینی در جای دیگر، روایتی کاملاً در تعارض با روایت قبلی، بدین شرح بیان کرده است: «و تنام عینه و لاینام قلبه»: چشم پیامبر (ص) به خواب میرود؛ اما قلبش آگاه و بیدار است (همان، ج 2: 297). با استناد به این عبارت، خوابماندن و قضاشدن نماز برای پیامبری که چشمش در ظاهر به خواب رفته، اما قلبش بیدار است، معنا ندارد. مجلسی نیز در بحار الأنوار براساس روایت امام صادق (ع)، از حضرت علی (ع) نقل کرده است که از صفات امام آن است که از همة گناهان صغیره و کبیره معصوم باشد و در فتوادادن هیچ اشتباهی نکند و در جواب سؤالات خطایی از او سر نزند و در امور دنیوی سهو و فراموشی یا بیهودگی در او راه نیابد (مجلسی، 1403 ق، ج 17: 108). براساس این روایت، قضیۀ قضاشدن نماز پیامبر (ص) منتفی است؛ اما در مرآة العقول در شمار موافقان قرار گرفته و خواب پیامبر (ص) را بهجز در اخبار نادر، ازقبیل سهو ندانسته است (رک. همان، 1404 ق، ج 15: 65). مجلسی در این کتاب، در عین پذیرفتن مسئلۀ خوابماندن پیامبر (ص)، این موضوع را سهو یا خطای پیامبر (ص) و منافی عصمت ایشان برنمیشمرد و معتقد است تنها در اخبار نادر، خوابماندن پیامبر (ص) را سهو دانستهاند.
3ـ بررسی رویکرد تاریخی حدیث لیلةالتعریس
در بررسی رویکرد تاریخی این حدیث، در مغازی نقل شده است که پیامبر (ص) بلال را مأمور بیدارکردن ایشان برای نماز صبح قرار داد و ابوبکر نیز بدان تأکید کرد؛ اما خواب بر آنها غلبه کرد و نخست پیامبر (ص) از خواب بیدار شدند؛ بلال را صدا زدند و او گفت: یا رسولالله آنچه بر تو غلبه کرد، بر من هم غالب شد. مردم و بیش از همه ابوبکر او را سرزنش کردند. پیامبر (ص) فرمود بار بربندید از این منزل که جایگاه شیطان است و بعد از پیمودن لختی راه، وضو گرفتند و نماز قضاشده را اقامه کردند. مردم سخت از این حادثه هراسناک بودند؛ پیامبر (ص) فرمود: ای مردان، خداوند قبض ارواح ما کرده بود؛ اگر خواستی در غیر این زمان به ما رد کردی؛ اگر یکی از شما به خواب رود یا نماز را فراموش کند، چون به یاد آرد، قضا کند: من نام عن الصلوة و نسیها فلیصلّها اذا ذکرها فانّه وقتها فإنّۀ الله قال: أقم الصلوة لذکری. پس پیغمبر به ابوبکر فرمود که شیطان هنگام نماز بر بلال درآمد و خواب را در چشم او بدانسان که کودکان را به خواب کنند، بیاراست (واقدی، 1405: 711‑712). با توجه به قدمت تاریخ واقدی که مربوط به سدة دوم و سوم هجری است؛ میتوان گفت این تاریخ، اساس کار بیشتر مورخان قرار گرفته است؛ برای مثال، در سیرۀ ابنهشام از الزهری به نقل از سعید بن مسیب به ماجرای تعریس در بازگشت از خیبر اشاره شده؛ اما او نیز مانند واقدی به جزئیات نپرداخته است؛ همچنین در سیرۀ ابنهشام، الکامل فی التاریخ، المبسوط، الشرح الکبیر و تاریخ دمشق، افزونبر مطالب ذکرشده در مغازی، اطلاعات دیگری بیان نشده است؛ در تاریخهای معاصر مانند ناسخ التواریخ هم اساس کار همان روایت واقدی است (برای توضیحات بیشتر رک. ابنهشام، بیتا، ج 3: 311‑312؛ سرخسی، بیتا، ج 1: 136؛ ابناثیر، 1385 ق، ج 2: 151، ابنقدامه مقدسی، بیتا، ج 1: 454؛ ابنعساکر، 1415 ق، ج 51: 240؛ سپهر، 1385، ج 3: 1210‑1211). در تاریخ دمشق به این روایت با تفاوت در ذکر سلسله راویان و نام غزوه اشاره شده است؛ یعنی بهجای غزوۀ خیبر از غزوۀ تبوک یاد شده است؛ اما اصل داستان با تاریخهای یادشده همخوانی دارد (ابنعساکر، 1415 ق، ج 51: 240).
4ـ نقد سندی و دلالی حدیث لیلةالتعریس
متأسفانه در تاریخ صدر اسلام، چه بسیار جنگهای خیالی و خونینی که به نام فتوحات زمان حکومت ابوبکر و عمر و عثمان به ثبت رسیده است؛ درحالیکه اصلاً چنین جنگهایی اتفاق نیفتاده است و چه بسیار جنگهای واقعی که با افسانهها آمیخته شده است و حقایق مسلم تاریخی را بهگونۀ رمان و داستانهای باورنکردنی درآوردهاند (عسگری، 1346، ج 1: 278)؛ جریانهای تاریخی مانند جریان منع نشر حدیث هم در این زمینه بیتأثیر نبوده است و باعث شد تا بازارِ حدیث گرم شود و هزاران حدیث را به پیامبر (ص) نسبت دهند تاجاییکه محدثان در تدوین مجموعه متون حدیثی خود مجبور به غربالگری شدند (پیشوایی، 1393 : 340). 2 داستان لیلةالتعریس هم از قصههای مشهور اسلامی است که بعد از عرضۀ آن به دو ثقل گرانسنگ قرآن کریم و احادیث روایی ائمۀ اطهار علیهمالسلام، میتوان گفت که نقل چنین حدیثی در شأن و مرتبۀ آن حضرت نیست؛ زیرا به استناد قرآن کریم در آیات آغازین سورۀ مزمل (یا ایّها المزمّل قم اللیل الّا قلیلا)، در شأن پیامبر (ص) نقل شده است که ایشان همۀ شب را به نماز و شبزندهداری سپری میکردند؛ بهگونهای که بخاری در صحیح، بابهایی را به تهجد و بلندی سجود و قیام ایشان در نماز شب اختصاص داده است (عاملی، 1372: 128‑129). سیّد شرفالدین بعد از بررسی قراین موجود در حدیث، به ناتمامی و نادرستی دلایل آن اشاره دارد؛ او یکی از ویژگیهای نبوت پیامبر (ص) را بیداری دل در وقت خوابیدن دانسته که البته صحاح هم پذیرفته است؛ همچنین براساس تأکید مسلم بر سخن ابوهریره مبنی بر وقوع این واقعه در غزوۀ خیبر، همة مورخان و دانشمندان اسلامی متفقالقولاند که ابوهریره پس از این واقعه اسلام آورد و امکان حضور نداشته است. 3 همچنین در متن حدیث، به انجام دو سجده قبل از اقامۀ نماز قضای صبح اشاره شده است؛ درحالیکه فاضل نووی (شارح) نیز از دلیل انجام آن، طفره رفته است. ازسویی رسم بوده است که هنگام خوابیدن لشکریان، نگهبانانی برای حفاظت ایشان از خطرات احتمالی، تعیین شوند و این کار پیامبر (ص) که در شمار حکیمترین فرماندهان جنگی بودهاند، کاملاً بدیهی است و غفلت از این امر مهم و حساس، پذیرفتنی نیست. به گواهی تاریخ، پیامبر (ص) در آن جنگ، لشگری هزار و ششصد نفری مشتمل بر دویست سوار به همراه داشته است و بهصورت عادی امکان ندارد که جملگی آنان به خواب رفته باشند؛ همچنین بعید است که صدای شیهة اسبان و پایکوفتن ستوران بر زمین برای خواستن علف هم خاموش شده باشد (عاملی، 1372: 132‑134).
همة جنبههای کذب یک حدیث از راه نقد سند فراهم نمیشود؛ بنابراین باید برای تمیز درستی و نادرستی حدیث، راویان آن بررسی و نقد محتوایی شوند؛ زیرا گاهی قراینی در متن، مبتنی بر جعل و وضع آن حدیث دیده میشود؛ اما درکل با عرضۀ حدیث بر قرآن کریم، سنت متواتر و قطعی، عقل، بدیهیات و برهانیات و تاریخ صحیح و سیرۀ معتبر، مخالفنبودن محتوا با حکم اجماعی امت اسلام، نداشتن رکاکت لفظی و معنوی، متعارضنبودن مضمون روایت با قواعد قطعی و بدیهی علمی و امور تجربی مسلم، میتوان به این موضوع پیبرد که این حدیثْ صحیح و سخن ائمه معصومین علیهمالسلام است (کاظمی، 1396: 20‑22؛ نیز رک. شجری و عربشاهی، 1399: 296‑297). بررسی سندِ این روایت نشان میدهد که از نظر راویان، این روایت ضعیف بوده و مضمون آن در تعارض با قرآن کریم، سنت متواتر و قطعی پیامبر (ص)، تاریخ صحیح و سیرۀ معتبر است. البته تعارض مضمون این حدیث با عصمت پیامبر (ص)، سبب شده است از اعتبار و ارزش آن بکاهد؛ زیرا براساس دلایل نقلی و عقلی، ساحت مقدس پیامبر (ص) از چنین اتهاماتی مبرا بوده است.
مخالفان این روایت، نبودِ قطعیّت سند، احتمال خطا و جعل راویان، تقیه و مخالفت با ادلۀ قطعی دیگر را از عوامل مهم در ردّ این واقعه دانستهاند و درواقع اجماع همۀ علما بر نبودِ اشتباه و خطای پیامبر (ص) است؛ اما موافقان، این روایت را معارض ادلۀ دیگر و منافی عصمت ندانستهاند. البته نظر افرادی مانند علامه طباطبایی (ره) هم دربارة عصمت پیامبران (ص) از خطا و نسیان در امور خارج از شریعت با نظر مشهور متکلمان شیعی همخوانی ندارد؛ ایشان از یکسو عصمت مطلقة پیامبر (ص) را در همة امور، اعم از خطا و نسیان، مطرح کرده و به شبهات پاسخ دادهاند؛ ازسوی دیگر، عصمت ایشان را به کارهایی محدود کردهاند که در نظر عرف دینی، طاعت و معصیت، یا در نظر عقلا، پسندیده و ناپسند شمرده میشود؛ نه آنچه در خارج واقع شده است (سبحانینیا، 1393: 123 و 145)؛ عموم متکلمان شیعی معتقدند که همۀ پیامبران قبل و بعد از بعثت، از همۀ گناهان ـ اعم از کبیره و صغیرهای که موجب خواری ایشان شود ـ معصوماند؛ ولی قبل از بعثت از گناهان صغیرهای که موجب خواری آنها نشود، منزه نیستند؛ چنانکه شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه به مصونیّت نبی از سهو، قائل نیست و به خوابماندن، وقوع سهو در نماز و قضاشدن نماز ایشان اشاره کرده است؛ زیرا ایشان مانند شهید اول در الذکری بین سهوی که موجب خلل در عصمت پیامبر (ص) و رسالت ایشان شود، با سهو عادی تفاوت گذاشته است و به همین دلیل سهو در امور عادی را میپذیرد؛ البته در بررسی کلی آثار وی با نوعی تعارض یا دوگانگی رای دربارة مسئلۀ سهو النبی روبهرو می شویم؛ بهگونهای که او برخلاف اعتقاد خود در من لایحضره الفقیه، در کتاب اعتقادات به عصمت مطلق انبیا و ائمه (ع) اعتقاد دارد و بر این اساس، احتمال بروز هرگونه سهو و خطایی از پیامبر (ص) را جایز نمیداند. در قرآن کریم هم دو دسته دیدگاه دربارۀ مراتب عصمت پیامبران وجود دارد؛ دستۀ اولِ مستند مهم قرآنی قائلین به بیشترین مراتب عصمت پیامبران، آیاتی مانند آیۀ 33 آلعمران است که انبیا را برگزیدگان خداوند میداند یا آیۀ 24 سورۀ یوسف که ایشان را بهدلیل مخلصبودن از اغوای شیطان مستثنا کرده است؛ دستۀ دومِ مستند قرآنی قائلین به کمترین مرتبۀ عصمت، آن دسته از آیاتی است که به ارتکاب گناه یا لغزشهای پیامبران اشاره دارد؛ برای مثال، قصۀ آدم و عصیان او، تردید ابراهیم در مبدأ و معاد و غیره را میتوان نام برد (برای توضیح بیشتر رک. حیدری، 1384: 69). در میان صاحبنظران شیعی، بعضی از متکلمان، سهو پیامبران را جایز ندانستهاند؛ مجلسی نیز نظریۀ نبودِ عصمت از سهو در امور عادی را فقط به صدوق و استادش ابنولید نسبت داده است؛ ولی به این بحث چندان هم نمیتوان اعتماد کرد؛ زیرا از تفسیر شیخ طوسی و طبرسی ذیل آیۀ 68 سورۀ انعام استفاده میشود که سهو پیامبران را در امور عادی قبول دارند؛ اگرچه سهو در نماز را که منظور صدوق است و در من لایحضره الفقیه بدان اذعان داشته است، قبول ندارند (مصطفوی، 1382: 115‑118)؛ ابوحنیفه به عصمت پیامبران و انبیای الهی از گناهان کبیره و صغیره، کفر، امورقبیح، زلّات و خطایا معتقد است؛ اما عصمت را تنها به گسترۀ تبلیغ وحی منحصر دانسته است (ابوحنیفه، 1404 ق: 303). درکل، صاحبنظران همواره در برخورد با این مسئله دچار اختلاف بودهاند و دستهای مانند شیخ صدوق، تنها بین سهو شیطانی و غیرشیطانی تفاوت گذاشته و سهو غیرشیطانی را پذیرفتهاند. دسته ای دیگر مانند شیخ مفید، بین سهو النبی و خواب تفاوت گذاشته و سهوالنبی را رد کردهاند و مسئلۀ خوابماندن را میپذیرند. چنانکه در جدول شمارة یک به آن اشاره شد.
در نقد و بررسی سلسله راویان این حدیث، نام ابوهریره بیش از همه توجهبرانگیز است. به روایت ابنعساکر در تاریخ کبیر و متقی در کنز العمّال، عمر او را مردود شناخته و تازیانه زده است. ابنقتیبه در تأویل مختلف الحدیث و حاکم در جلد سوم مستدرک و ذهبی در تلخیص المستدرک و مسلم در دویم صحیح نقل کردهاند که مکرر عایشه او را بهدلیل جعل احادیث نبوی، کذاب نامیده است. او نزد حضرت علی (ع)، عمر، عایشه، صحابه، تابعین مردود بوده است و علمای معتزله و حنفیها عموماً احادیث او را رد کردهاند (سلطانالواعظین شیرازی، 1350: 346‑352؛ نیز رک. أبوریّه، بیتا: 103 و 113؛ عاملی، 1372: 58 و 201). 4
5ـ حدیث لیلةالتعریس در مثنوی معنوی مولوی
مولانا در دفتر اول مثنوی در ضمن داستان پیر چنگی به ماجرای شب تعریس اشاره میکند و قضاشدن نماز پیامبر (ص) را حاصل استماع آوازهای غیبی و استغراق روحانی و معنوی او میداند:
جان کمال است و ندای او کمال |
|
مصطفی گویان ارحنا یا بلال 5 |
ای بلال افراز بانگ سلسلت |
|
زان دمی کاندر دمیدم در دلت |
زان دمی کادم از آن مدهوش گشت |
|
هوش اهل آسمان بیهوش گشت |
مصطفی بیخویش شد زان خوب صوت |
|
شد نمازش از شب تعریس فوت |
سر از آن خواب مبارک برنداشت |
|
تا نماز صبحدم آمد به چاشت |
در شب تعریس پیش آن عروس |
|
یافت جان پاک ایشان دستبوس |
عشق و جان هر دو نهاناند و ستیر |
|
گر عروسش خواندهام عیبی مگیر |
از ملولی یار خامش کردمی |
|
گر همو مهلت بدادی یک دمی |
لیک میگوید بگو هین عیب نیست |
|
جز تقاضای قضای غیب نیست |
|
|
(فروزانفر، 1386، ج 2: 818‑820) |
البته مولوی در نقل روایات، تنها به راویان ثقه توجه نداشته و چهبسا بدون در نظر گرفتن اعتبار سندی و درستی و نادرستی روایت، فقط برای استفادههای اخلاقی و عرفانی آنها را نقل کرده است؛ زیرا معیار صحت حدیث نزد عارفان، برخلاف فقها و محدثان، درک از راه کشف و شهود و شنیدن بیواسطه از رسول خدا (ص) است؛ ازاینرو، گاهی به احادیثی استناد جستهاند که در منابع روایی وجود نداشته است و یا اینکه ازنظر سندی بسیار ضعیف و ازنظر دلایل عقلی و نقلی مردود هستند (فهیمیتبار، 1389: 192)؛ چنانکه روایت لیلةالتعریس در مثنوی هم در همین زمره است و شارحان بزرگ مثنوی بر این مسئله اتفاقنظر دارند. در ادامه به شماری از آرای ایشان اشاره میشود.
6ـ تفسیر شارحان مثنوی از ابیات لیلةالتعریس
آنقروی به نقل از ابوقتاده و برخی دیگر از صحابه در یکی از غزوات پیامبر (ص)، بیان کرده که ایشان چندینبار لیلةالتعریس داشته است و حتی در سحر آخرین لیلةالتعریس، پیامبر (ص) به ابوقتاده چنین گفته است: «حفظک الله بما حفظت نیتک» و در حق او چند بار دعا کرده و بر خواب خود غلبه کرده است؛ تا اینکه براثر شدت خستگی به خواب رفته است و نماز صبح ایشان قضا شد؛ اما به اعتقاد شارح، فوت نماز دراثر کثافات بدن نیست؛ بلکه از کمال ذوق و استغراق حاصل میشود. درحقیقت، در آن شب تعریس، جانهای پاک ایشان در حضور آن عروس (معشوق حقیقی) به مرتبۀ دستبوسی و به مقام وصال رسیدند (آنقروی، 1374، ج 3: 793). اکبرآبادی این روایت را از مسلم، به نقل از ابوهریره آورده است و روایت او شبیه روایت یادشده در بحارالانوار است؛ اما «در سبب برآمدن از آن وادی، علما اختلاف کردهاند؛ کسی تجویز نمیکند؛ چنانچه اصحاب ما قضای فوایت را در وقت نهی، میگوید که برآمدن بهجهت آن بود تا بلند گردد آفتاب و آنکه تجویز میکند و نهی از نماز مخصوص به نوافل میدارد؛ چنانچه شافعیه میگوید که سبب برآمدن آن بود که آن وادی جای شیطان بود؛ چنانچه در روایت دیگر آمده؛ پستر وضو کرد پیغمبر خدا و امر کرد بلال را که اقامت گوید...». شارح در ادامه، اعتماد و التجای پیامبر (ص) و یاران کرام ایشان بر غیرمحبوب و حی لاینام، یعنی بلال را وجهی دانسته که مولوی نپسندیده است؛ همچنین دربارۀ برخی روایات منقول از پیامبر (ص) که به وادی شیطان اشاره کرده است، وجه تسمیۀ وادی به این نام را با وجود حصول کمال شهود در آن مقام به لسان نبوت دانسته است که مرتبۀ نبوت مقتضی همین است (اکبرآبادی، 1386: 262).
نیکلسون هم به نقل از ابنهشام، به این ماجرا در بازگشت از خیبر (628 م.) اشاره کرده است و پیوند اشتقاقی بین تعریس و عروس از منظر مولوی را نمایهای برای نکاح عارفانة جان با حقتعالی و «ارحنا یا بلال» را همان رهاییبخشبودن اذان از اندیشههای این عالم دانسته است (نیکلسون، 1374: 304؛ نیز رک. زمانی، 1374، ج 1: 531‑532؛ گولپینارلی، 1371: 322‑323). فروزانفر نیز برپایة روایت ابوهریره، غلبۀ خواب بر پیامبر (ص) را منافی حدیث «تنام عینای و لاینام قلبی» دانسته و این توجیهات را از یوسف بن احمد مولوی نقل کرده است. مولانا چیرگی خواب را رد میکند و آن را حالت استغراقی دراثر مشاهدۀ جمال حقیقت میداند که در این حالت، حکم ظاهر از پیامبر (ص) ساقط شده است؛ گویا این توجیه با گفتۀ پیامبر (ص) که بخاری ذیل این حدیث آورده است، همخوانی دارد: انّ الله قبض ارواحکم حین شاء وردّها علیکم حین شاء: خداوند، جانهای شما را قبض کرد؛ آنگاه که خواست و باز نشان داد؛ آنگاه که خواست (فروزانفر، 1386، ج 1: 820).
علامه جعفری، به نقل بخاری از ابوقتاده، نقل میکند که پیامبر (ص) بعد از طلوع آفتاب بیدار شدند و فرمودند: «خداوند ارواح شما را گرفت و موقعی که خواست به شما برگردانید». وی به نقل از ابنهشام این واقعه را به سال هفتم هجرت مربوط دانسته است و در ادامه میگوید: برخی مثل جلالالدین این حادثه را به شب زفاف مربوط دانستهاند (علامه جعفری، 1362، ج 2: 44). البته منظور جلالالدین از زفاف همان پیوند معنویای است که بدان اشاره شد.
7ـ بررسی رویکرد عرفانی به حدیث لیلةالتعریس از منظر مولوی
سبک قصهسرایی مولوی این است که به تناسب سخن خاص خود، قصهای را آغاز میکند و مضامین آن قصه و حتی گاهی الفاظ آن را مبدأ تحقیقات حکمی و افادات عرفانی دور و دراز قرار میدهد و چهبسا از آیات، احادیث و اخبار بزرگان معرفت نیز کمک میگیرد؛ بهتدریج حکایت اصلی، آبستن حکایات و تمثیلات فرعی دیگر میشود و این داستانهای فرعی نیز شاخههای تحقیقی و عرفانی دیگری خواهد داشت؛ درواقع شیوۀ بیانی خاص مولوی در داستانپردازی و ابهامهای عادتستیز شعر او به اقتضای شعر حکمی و تعلیمی و ساختار خاص ذهنیّت مولوی است (مولوی، 1379: 20؛ پورنامداریان، 1388: 34). ذهن بشر با تمثیل انس بیشتری دارد؛ تمثیل از شیوههای تعلیمی در متون آسمانی و روش بلاغی پیامبران بوده است و ذهن مخاطب را بهسوی مقصود گوینده برمیانگیزد؛ به همین سبب مولوی در بیشتر مسائلِ باریک و دیریاب از تمثیل بهره برده است؛ اما برپایة سخن خودش، هرگونه تمثیل در بیان مسائل لاهوتی و ماورایی بهویژه در بیان رابطۀ حق و خلق، ابتر است؛ ولی از کاربرد آن نیز گریزی نیست؛ زیرا تمثیل مناسب سبب تقرب اذهان میشود (زمانی، 1382: 859). ژرفاندیشترین افراد هم برای رسیدن به حقایق بزرگ در کلام او همواره در تکاپو بودهاند؛ تا از لابهلای این قصهها و روایات و تمثیلات، دانههای حقیقت مدفون در زیر انبوهی از کاه را به دست آورند؛ زیرا فلز ممزوج سخن او حاوی زر ناب است (عبدالحکیم، 1389: 8). به روایت مثنوی:
رو به معنی کوش ای صورتپرست |
|
زآنک معنی بر تن صورت پرست |
همنشین اهل معنی باش تا |
|
هم عطا یابی و هم باشی فتی |
|
|
(فروزانفر، 1386، ج 1: 258) |
قصۀ پیر چنگی در دفتر نخستین مثنوی، بیشتر در گرو ساختار تداعیمدار مثنوی است و از همان آغاز، نبودِ توقف در سطح قصه را تداعی میکند. مخاطب هوشیار در همان گام نخست درمییابد که آواز پیرچنگی، راوی را به نغمههای درون انبیا و بانگ حق کشانیده است؛ بهطریق اولی باید مجموعۀ قصه را تمثیلی از حقایقی آنسری دانست؛ چنانکه در ماجرای شب تعریس نیز زمینهای فراهم شده است که خواب پیر و عمَر در افق غیبی جای گیرد و در پایان قصه، عمَر برای گذردادن پیر از توبه و زاری، به افق فراتر فنا توصیه میکند که گذشته و آینده را به یکسو نهد؛ پس درواقع اینگونه خواب نیز آنسری و معنوی است؛ درحقیقت، بیداری عارفان همراه با غفلت از امور مادی و دنیوی، و خوابشان، کلید کشف و فهم پارهای از اسرار غیبی است. عارف بهدلیل استغراق در معشوق حقیقی، به غیر حق التفات ندارد و نقش غیر و غیریّت از وجودش سترده شده است و عشق حقتعالی و مستیِ مشاهده نیز تکالیف سلوک و انواع معامله را بر او آسان میکند؛ عارف فراغت روحی دارد و خلایقْ گرفتار خواب حسی و مست در زخارف دنیاییاند (ربیعی، 1389: 204 به نقل از فروزانفر). خواب درواقع دو نوع است: خواب صوری (حسی) که در آن، حواسِ ظاهر از کار میافتد و نفس با غلبۀ خیال، ادراک میکند و دراثر وساوس شیطان و هواجس نفسانی و خیال، نقشبندی میکند و این خواب، بیتعبیر و اضغاث احلام است؛ اما خواب معنوی دو نوع است: صالح و صادق. خواب صالح از نمایش حق و نیک است و خواجه علیهالسلام فرمود: یک جزء از چهل و شش جزء نبوت است و نفس، مغلوب روح، و خیال، مغلوب جهت الهی است و برخی از آنها بدون تأویل و برخی با تأویل عیناً در خارج ظاهر میشوند؛ همچنین مکاشفات عارف هم در دو نوع صوری و معنوی است و در مکاشفات معنوی (حقیقی)، ارتفاع حجب و مکاشفة اعیان ثابته و لوح محفوظ و لوح محو و اثبات و قضا و قدر حاصل میشود و بر اقانیم ثلاثه، ارواح عالیات، کتب الهیه، حقیقت عرش، کرسی، سموات سبع، نفوس فلکیه نورانیه و ظلمانیه، عناصر و قوای بشر، ارواح جن، شیاطین و ابالسه مطلع خواهد شد (رازی، 1352 ق: 160‑175؛ نیز رک. محسنی و مرندی، 1388: 184)؛ البته روایت لیلةالتعریس و بسیاری از روایات مثنوی که در متون صحاح ذکر شده است، فواید روحانی و ایمانی آنها مطلوب و مقصود مولوی است و به اصل صورت آنها نباید توجه کرد (زرینکوب، بیتا: 307)؛ مولوی در مثنوی، اسهاء پیامبر (ص) را پذیرفته است و با رهیافتی عاشقانه، مسئلۀ عصمت را حل میکند و میگوید:
در شب تعریس پیش آن عروس |
|
یافت جان پاک ایشان دستبوس |
عشق و جان هر دو نهاناند و ستیر |
|
گر عروسش خواندهام عیبی مگیر |
|
|
(فروزانفر، 1386، ج 1: 818) |
مولوی خواب عارفان و اولیای الهی را از سر معرفت و عین بیداری میداند؛ همچنانکه در بیداری هم نسبتبه احوال و امور دنیوی خواباند. درحقیقت روح آنان در خواب به سیر در عالم معنا میپردازد. در مثنوی، عارف همواره مقهور پنجۀ قدرت الهی و درحال بیتوجهی نسبتبه دنیاست:
حال عارف این بود بیخواب هم |
|
گفت ایزد هم رقودٌ زین مرم |
خفته از احوال دنیا روز و شب |
|
چون قلم در پنجۀ تقلیب ربّ |
شمة زین حال عارف وانمود |
|
عقل را هم خواب حسی دررُبود |
رفته در صحرای بیچون جانشان |
|
روحشان آسوده و ابدانشان |
|
|
(همان: 184) |
در فیضنامه در تأیید سخنان مولوی آمده است:
میگفت که یا بلال، ارحنی |
|
ای مژدهده وصال، ارحنی |
تا یار مرا ز من ستاند |
|
ز اغیار مرا دمی رهاند |
جان محو جمال دوست گردد |
|
مغزم فارغ ز پوست گردد |
در یاد وی آنچنان شوم غرق |
|
کو را نکنم ز خویشتن فرق |
|
|
(فیض کاشانی، 1406 ق: 292) |
7ـ1 تأویل مولوی از قصة لیلةالتعریس
پیرنگ اصلی این قصه ازنظر مولوی در مثنوی اینگونه تأویل میشود: هدف عشقْ رسیدن به معشوق و اصل و موطن خویشتن با آن نیستان لاهوتی است (برای توضیح بیشتر رک. مرتضوی، 1390: 84‑124)؛ درواقع آن بانگ روحانی در تلقی وحی به گوش رسول چون وصال عروسی است که وصل او شاهدی بر مرتبۀ استغراق و فنا و نوعی تجربۀ عرفانی برای رسول خدا (ص) است که در تقریر و بیان اهل عبارت نمیآید. غرض مولوی از استناد به این حدیث، پروراندن مضامین عالی عرفانی بوده است و بیشتر به باطن و تأویل این حدیث توجه داشته و کمتر به ظاهر و لفظ آن اهتمام ورزیده است؛ به هرحال حکایات و روایات مربوط به پیامبر (ص) در مثنوی غالباً مبتنی بر قرآن و حدیث یا مأخوذ از متون سیره و مغازی است؛ معدودی از آن هم برگرفته از اخبار وعّاظ، قصّاص صوفی و غیرصوفی بوده است که با روایات مقبول و مشهور توافق کامل ندارد؛ ولی شامل تعالیم اخلاقی و عرفانی دقیق بوده است و چون اینگونه روایات متضمن احکام و مغیّر حلال و حرام نبوده است، سرشار از فواید اخلاقی و لطایف تربیتی است که وعاظ و قصاص از دیرباز در نقل و ضبط آنها، برخلاف احکام عبادات و معاملات، نقد و دقت زیادی نداشته و آن را بیان کردهاند؛ پس اعتراضی به گویندۀ مثنوی وارد نیست؛ بلکه نقد بر شیوة تلقی متداول در نزد وعاظ متشرعهای است که با وجود تحذیر فقها و اهل حدیث در چنین روایات، دقایق مربوط به نقد و فحص اسناد و متون احادیث را لازم نمیدیدهاند (زرینکوب، 1367: 84‑97). بررسی اسناد احادیث مثنوی نشان داد که 2/84 درصد راویان ثقه، 89/7 درصد از راویها هم ثقه و هم ضعیف و 89/7 درصد از ایشان ضعیفاند (رحمتپناه، 1390: 113‑114).
البته در مثنوی، حکایات مخالف با مشهور بسیار است؛ برای مثال، در داستان «بیدارکردن ابلیس معاویه را» چنین نقل شده است:
در خبر آمد که آن معاویه |
|
خفته بد در قصر در یک زاویه |
قصر را از اندرون در بسته بود |
|
کز زیارتهای مردم خسته بود |
ناگهان مردی ورا بیدار کرد |
|
چشم چون بگشاد پنهان گشت مرد |
...گفت هی تو کیستی نام تو چیست |
|
گفت نامم فاش ابلیس شقی است |
با توجه به ابیات بالا، ابلیس، معاویه را برای رسیدن به نماز جماعت از خواب بیدار کرده است؛ درحالیکه این روایت ازنظر ظاهری نیز مردود است؛ اما هدف مولوی از بازپروری چنین داستانهایی آن است که به کنه حقیقت دست یابد؛ چنانکه در ادامه، داستان را اینگونه تحلیل و نقادی میکند:
... تو چرا بیدار کردی مر مرا |
|
دشمن بیداریای تو ای دغا |
... از بن دندان بگفتش بهر آن |
|
کردمت بیدار میدان ای فلان |
تا رسی اندر جماعت در نماز |
|
ازپی پیغمبر دولت فراز |
... گر نمازت فوت میشد آن زمان |
|
میزدی از درد دل آه و فغان |
آن تأسف و آن فغان و آن نیاز |
|
درگذشتی از دو صد ذکر و نماز |
من تو را بیدار کردم از نهیب |
|
تا نسوزاند چنان آهی حجاب |
|
|
(گولپینارلی، 1371: 302‑308) |
البته این حسرت بر فوت نماز ـ که فضیلت آن از ادای نماز هم بیشتر بوده است ـ از جنس سخنان صوفیانه است که بیانگر درد و حسرت مبتنی بر صدق و اخلاص است و صوفیه آن را از مجرد اعمال خالی از صدق و اخلاص، بیشتر مقبول حق تعالی میدانند. مولوی، هم مذاق صوفیه را توجیه و تأیید کرده است و هم معاویه را از وقوع در مکر ابلیس تنزیه میکند و معارف و سخنان صوفیه را با اسناد به او، به عصر صحابه مربوط میدارد. البته این برداشت ناظر بر غور و تدقیق محققانه نیست؛ ولی این شیوة تلقی مخلصانۀ او از احوال معاویه نزد اهل سنت در محیط شام آن روز مرسوم بوده است. خلیفۀ خفته در قصر، رمز کسانی است که هرچه آنها را از آرامش و غفلت و غرور مایة آسایش خیالشان دور کند، به ابلیس منسوب میکنند و معتقدند هرچه بیشتر در رؤیاهای خود مستغرق باشند، بیشتر از دغدغه های خاطر دور خواهند ماند (زرینکوب، 1367: 134).
درحقیقت مولوی درطی تمثیلات جالب خود در نقل احوال انبیا، با الزام سالک به سعی در تحقق بدان احوال، او را به آفاق ماورای عالم حس رهنمون میکند که قلمرو حواس انبیاست (همان: 14). مولوی میگوید:
سایۀ یزدان چو باشد دایهاش |
|
وارهاند از خیال و سایهاش |
سایۀ یزدان بود بندۀ خدا |
|
مرده او زین عالم و زندۀ خدا |
|
|
(فروزانفر، 1386: 195) |
به اعتقاد مولوی، مرد کامل فانی در حق، مانند سایه، حرکتش تابع آفتاب است و کاملبودن او بهسبب اتصال به حق است و میان او و حق فاصله نیست؛ چنانکه میان سایه و آفتاب فقط خطی موهوم فاصله است و آن جدایی میان ولی و حق، زادۀ اوهام است (همان: 195). نماز حقیقی جز با حضور کامل عارف نیست:
بشنو از اخبار آن صدر الصدور |
|
لاصلوة تمّ الّا بالحضور |
|
|
(همان: 175) |
به روایت دیگر، درک بوطیقای مثنوی تنها در گرو ورود به فضای معنوی و تجربۀ پشت روایت مولاناست؛ بدینسان، صورت و معنی در این روایت در نهایتِ همراهیاند و ساختار روایی مثنوی با جهانشناسی حاکم بر آن در پیوندی تنگاتنگ است (توکلی، 1391: 347‑349)؛ پس برای درک جانمایۀ کلام مولوی باید از لایههای ظاهری مثنوی عبور کرد تا به دنیای معنوی و تجارب عرفانی او در لایههای زیرین روایاتش پیبرد و با استفاده از رویکرد عرفانی او به اینگونه اختلافات کلامی پایان داد. این داستان با شرح و تفصیل موجود در مثنوی در دیوان شاعران دیگر مانند عطار، سنایی و غیره نیست و حتی به واژۀ «لیلةالتعریس» هم بهطور مستقیم اشاره نشده است؛ تنها در دیوان سنایی در ضمن نعت رسول اکرم (ص) و مدح عارف زرگر، به مسئلۀ فوتشدن نماز، درحالیکه روح بر غیب واقف بوده، اشاره شده است:
مقتدای عالم آمد مقتدی در دین او |
|
|
|
من غلام مقتدیّ و خاک پای مقتدا |
|
فضل یحیی صاعد آن قاضی که خود بیرون ز فضل |
|
|
|
صدهزاران فضل و یحیی برمکست اندر سخا |
|
قاضی مکرم که چون فوت صلات ایزدی |
|
|
|
هست در شرع کرم فوت صلاتش را قضا |
|
روح او بر غیب واقف همچون لوح آسمان |
|
|
|
کاک او در شرع منصف همچو خط استوا |
|
|
|
(سنایی غزنویی، 1381: 54) |
8ـ نتیجهگیری
لیلةالتعریس یکی از قصههای مشهوری است که در منابع اسلامی بسیار ذکر شده و همواره موافقان و مخالفان بسیاری به همراه داشته است؛ چنانکه هریک از این دو گروه، دلایل و مستندات توجهبرانگیزی را در دفاع از آرای خود ارائه کردهاند؛ بهگونهای که عموم متکلمان شیعی این مسئله را با توجه به عصمت مطلق نبی از هر نوع گناهی اعم از کبیره و صغیره، بهصورت عمدی یا سهوی یا از روی تأویل حکم الهی، مردود دانستهاند؛ چنانکه سیّد مرتضی، شیخ مفید، علّامه حلی و شیخ صدوق در اعتقادات خود به این مسئله بهطور آشکار بیان داشتهاند؛ فقط شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه سهو پیامبر در نماز را پذیرفته و این نوع سهو را به امور عادی مربوط دانسته و با سهو در تبلیغ و رسالت پیامبر (ص) متفاوت دانسته است. ازسویی شهرت این قصه تاحدی است که در شعر شاعران بزرگی مانند مولوی نیز راه یافته است؛ چنانکه مولوی این قصه را دستاویز اندیشهها و مضامین عالی عرفانی خود قرار داده و بیتوجه به ظاهر و لفظ حدیث یا سلسله راویان و نوع سند، توانسته است فواید روحانی و ایمانی و نیز تعالیم اخلاقی و عرفانی بهکاررفته در ژرفای قصه را بیان کند؛ زیرا مولوی وجود پیامبر (ص) را در حالت وصل الهی میداند که شاهدی بر مرتبۀ استغراق و فنا و نوعی تجربۀ عرفانی برای آن حضرت (ص) است که به زبان الفاظ نمیتوان آن را بیان کرد؛ ازاینرو در این پژوهش، افزونبر رویکرد تاریخی، روایی و کلامی به این روایت، به بررسی و تحلیل رویکرد عرفانی مولوی نیز توجه شده است تا با نگاهی عارفانه بتوان به همة اختلافات و مناقشات کلامی در این زمینه پایان داد. نگارندگان ضمن استخراج حدیث از منابع معتبر شیعی و سنی و بیان و تحلیل آرا و عقاید مختلف صاحبنظران به تبیین و تشریح نظر مولانا با استفاده از نظر شارحان مثنوی پرداختهاند. با نگاه عارفانۀ خاص مولوی به این داستان، میتوان پیبرد که خواب پیامبر (ص) هم عین بیداری بوده و لحظهای از حضرت باریتعالی مفارقت نداشته است؛ به قول قرآن کریم ـ «الم تر الی ربّک کیف مدّ الظلّ و لو شاء لجعله ساکنا ثمّ جعلنا الشمس علیه دلیلا... ثمّ قبضنه الینا قبضا یسیرا» (فرقان: 45-46)6 ـ حتی به خواب رفتن پیامبر (ص) هم در قبض قدرت الهی و به خواست و ارادۀ او بوده و به روایت مولوی جان نبی به دستبوس حضرت حق یا همان وصال الهی رسیده است و خواب او هم عین هوشیاری بوده است. در این حالت ساقطشدن تکلیف ظاهری نیز آسیبی به مقام عصمت او وارد نمیکند؛ حتی بر مقامات معنوی و کمالات روحی او نیز دلالت دارد. همانگونه که خواب سیصدسالة اصحاب کهف نیز عین هوشیاری و بیداری بود. با این رویکرد عرفانی است که میتوان به نتایج مقبولی در نقد و تحلیل این داستان دست یافت.
پینوشت
«آیا ندیدی که لطف خدا چگونه سایه را با آنکه اگر خواستی ساکن کردی، بر سر عالمیان بگسترانید؛ آنگاه آفتاب را بر آن دلیل قرار دادیم؛ سپس ظل آن آفتاب را بهسوی خود تدریجاً قبض میکنیم.»