نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائمشهر، قائمشهر، ایران
2 دانشیار زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائمشهر، قائمشهر، ایران
3 استادیار زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائمشهر، قائمشهر، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The fame and greatness of the Ashura event, with its wide and unique dimensions, caused it not to be far from the taste and intuition of mysticism. Among all different historical periods, the Qajar period has received less attention from scholars of mysticism and Sufism in Shiite ritual poetry (Ashura poetry). In this historical period, with the arrival of the manifestations of modernity in Iran, we face many changes in all dimensions and aspects of politics, economics, etc. but it was not easy to accept modern Western culture and civilization with its secularist characteristics in a society whose foundation was based on religious beliefs. Hence, Ashura poetry struggled with the manifestations of modernity in the contemporary world with a mystical approach. The reflection of this opposition can be well seen in Ganjinat Al-Asrar of Amman Samani. The present study has been done using a descriptive-analytical approach based on library data. It answers the question of how the confrontation between the tradition and the manifestations of Western modernity in the Qajar period and in the Ashura mystical poetry of this period has emerged. The results of the study indicate that in these poems, unity, love, and attention to the collective spirit in the uprising of Imam Hussein (AS) as the manifestation of the perfect man are in opposition to the manifestations of Western modernity.
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
برپایۀ معیارهای نقد تاریخی و جامعهشناسی، هیچ پدیده و جریان تازهای را نمیتوان یاد کرد که خود، محرک خویشتن باشد و تا زمینه و مایۀ مستعدی برای ظهور چنین پدیدهای آماده نشده باشد، هرگز یکباره به وجود نمیآید. شعر آیینی دورۀ قاجار برای خود مقدمات و محرکاتی داشت و افزونبر پیشزمینههای ادبی، تحوّلات سیاسی ـ اجتماعی نیز در این میان نقش برجستهای ایفا کرد. در کشور ما مذهب یکی از کهنترین و دیرینهترین نهادها بوده و سالیان متمادی انواع باورهای دینی و اعتقادات مذهبی بر ساختار اجتماعی و نظام اندیشۀ ایرانیان استیلا داشته و با نبود عدالت و انحطاط تمدن بشری و ظلم، به مبارزه برخاسته است. در حکومت قاجار و با شروع اندیشههای تجدّد و آرمانگرایی که سرانجام به براندازی نظام مطلقه و روی کار آمدن مشروطه منتهی شد، بسیاری از رهیافتها و دستاوردهای نو از رهگذر فرهنگ و تمدن جدید به ظهور پیوست.
در این دوران وظیفۀ مصلحان دینی و شاعران آیینی بهمراتب سنگینتر از گذشته بود؛ زیرا آنان رسالت ایجاد بصیرت و انگیزش وجدان باطنی برای جلوگیری از ایجاد مشکلات فکری و احیای اسلام اصیل را بر عهده داشتند. شهرت و عظمت واقعۀ عاشورا با ابعاد وسیع و بینظیرش، بزرگتر از آن بود که در چنین هیاهو و همهمهای از دیدگاه ذوقی و شهودی عرفان بهدور بماند. درسهای عاشقانۀ این قیام خونین از نگاه عشقمحورِ شاعران زبان فارسی هیچگاه پنهان نشده است. حماسه و حکایت کربلا، در خوانشی عارفانه، حکایت عشق، دلدادگی، جانبازی و پاکبازی بود که تصویر، توصیف و بیان آن از دیدگاه سلوک معنوی و عرفانی چیزی بهجز مرگ اختیاری و آگاهانۀ عاشقی پاکباز نبود و نخواهد بود. در پرتو نگاه عرفانی به حادثۀ کربلا، بسیاری از اعمال و سخنان و حوادث، رنگ و معنایی دیگر به خود میگیرد؛ بهگونهای که از هزاران نبرد سهمگین که در طول تاریخ رخ داده است، این جنگ خونین متمایز میشود و از سطح حادثهای تاریخی به سطح مکتبی فکری و عرفانی ارتقا مییابد؛ البته مسلم است عملکردهای این واقعه، ظرفیت چنین تأویل و تفسیری را دارد. درسهای عاشقانۀ این قیام خونین از نگاه عشقمحور شاعران زبان فارسی هیچگاه پنهان نشده است.
عمّان سامانی از شاعران معروف شهر سامان استان چهارمحالبختیاری است. میرزا نورالله عمّان سامانی ملقّب به تاجالشعرا از شاعران صاحبنام و پرآوازۀ سالهای 1258 تا 1322 قمری است. نیاکان او همه از پارسیگویان دوران خود بودهاند. پدرش مرحوم میرزا عبدالله، متخلص به «ذرّه»، مؤلف کتاب جامعالنساب و جدش میرزا عبدالوهاب سامانی، متخلّص به «قطره» و عمویش میرزا لطفالله، همگی از شاعران عهد ناصری بودند که در دانشهای دیگر هم دستی داشتند؛ اما آوازۀ هیچیک از آنان مانند عمّان نیست. اشعار عمّان، رنگوبویِ عرفانیِ وحدت وجود دارد. او توانسته است بهزیبایی هرچه تمامتر یگانگی بین جان اولیا و وحدت بین جان ایشان و خداوند را به تصویر کشد. نگاه عمّان به حادثۀ عاشورا، نگاه عرفانی است که بهسبب شیوۀ بیانش، بسیاری از مقولههای دور از دسترس عرفانی را به عینیّت جامعه منتقل میکند و مفاهیم مجرد ذهن را با ابزارهای بیانی عاشقانه بهصورت کاملاً ملموس و محسوس به تصویر میکشد (رک. قیصری، 1390: 107‑109). عمّان در گنجینةالأسرار 1 با بیانی عارفانه تصویری از قیام امام حسین (ع) را به نمایش میگذارد که مظاهر آن در تقابلی کامل با مدرنیته و جریانهای آن در عصر قاجار بود.
1ـ1 روش پژوهش
برای سنجش نگرش عرفانی در شعر عاشورایی دوران قاجار، با توجه به روشهای موجود، روش تحلیل محتوا، مناسبترین روش است؛ زیرا مستندترین منبعِ در اختیار، آثار شاعران ازجمله متن منظور در این پژوهش، یعنی گنجینةالأسرار است. تحلیل محتوا عبارت است از برجستهکردن محورها و خطوط اصلی یک متن یا متون مکتوب، مجموعهای از سخنرانیها، سلسلهای از تصاویر، نامهها و...؛ گاهی نیز تحلیل محتوا، روشی توصیفی یا تحلیلی است که سرانجام تحلیلی وصفی به دست میدهد (ساروخانی، 1385: 286).
تحلیل محتوا در تحقیقهای ادبی میتواند بهطور معکوس، زمینههای شناخت اندیشه و سبک نویسنده یا شاعر را فراهم کند و با الگویی که از این شیوه به دست میآید، اشعار یا نوشتههای دیگری که به او منسوب شده است، اصیل یا کاذب معرفی میشود (همان: 283).
1ـ2 اهمیت و ضرورت پژوهش
در میان همة ادوار گوناگون تاریخی، دورۀ قاجار ازنظر عرفان و تصوّف در شعر آیینی تشیّع یعنی شعر عاشورا کمتر توجه پژوهشگران را برانگیخته است. به دیگر سخن در پژوهشهای انجامشده دربارة شعر عاشورایی در دورة قاجار تاکنون به رویارویی سنت و مدرنیته و بازتاب آن در این اشعار توجه نشده است؛ ازاینرو نویسندگان ضروری دانستند در این پژوهش پس از بیان مفهوم مدرنیته و نوگرایی با استناد به گنجینةالأسرار عمّان سامانی، موضع این شاعر آیینی را در رویارویی با این تفکر بررسی میکنند تا درک بهتری از این اشعار و تعامل آن با جریانهای فکری جامعه به دست آید.
پرسش اصلی پژوهش این است: تقابل سنت و مظاهر مدرنیتۀ غربی در دوران قاجار و در شعر عرفانی عاشورایی این دوره چگونه نمود یافته است؟ متغیر اصل تحقیق که واگرایی سنّت و مدرنیته در جریان شعر عرفان عاشورایی قاجار است، با استفاده از شاخصهای ساختهشده برای آن، بررسی خواهد شد. منبع اصلی تحقیق دیوان گنجینةالأسرار عمّان سامانی از شاعران آیینی عصر قاجار است که با روش اسنادی و مطالعات کتابخانهای، مهمترین مؤلفههای عرفانی در اشعار عاشورایی او استخراج میشود؛ سپس این اثر ازنظر تقابل سنّت و مدرنیته واکاوی خواهد شد. ضروری است قبل از پرداختن به تعریف شاخصها و یا هرگونه بحث دربارة موضوع اصلی، به فضای سیاسی و مذهبی شعر قاجار اندکی توجه شود.
1ـ3 پیشینۀ پژوهش
دربارة ادبیات عرفان عاشورایی مقالههایی به رشتۀ تحریر درآمده است. احمد امیریخراسانی و فاطمه هدایتی (1392) در مقالهای با عنوان «فضل تقدّم با کیست؟ صفیعلیشاه اصفهانی یا عمّان سامانی» به بررسی عرفان در اشعار عاشورایی این دو شاعر توجه داشتهاند و نشان دادهاند که عمّان سامانی ضمن روایت هر شخصیّت، عیناً به نقل موضوع، بیت و یا اندیشههای عرفانی مطرحشده در زبدةالأسرار پرداخته و از اشعار و اندیشة صفیعلیشاه، هم در لفظ و هم در معنی بهرة فراوان برده است. زهرا پارساپور (1390) در مقالۀ «نمادهای عرفانی آب و عطش در واقعۀ عاشورا» نمادهای «تشنگی» و «عطش» در روز عاشورا را از دیدگاه عرفانی و بهطور خاص از نگاه عمّان سامانی و صفیعلیشاه بررسی کرده است. دستاورد پژوهش بیانگر این است که از دیدگاه او، طلب آب گاهی به معنای طلب مقام فنا در شیخ و گاهی نیز فنای فیاﷲ، و سقایت به معنای برگرفتن آب معرفت و حقیقت از شطّ توحید و رساندن آن به تشنگان طریقت است. مقالۀ دیگر «"قبلۀ اهل وفا" شمشیر حق؛ بررسی عرفانی از حادثۀ کربلا در مثنوی گنجینةالأسرار» از اکرم کرمی (1389) است.
در میان کتابها نیز میتوان به کتاب گلبانگ سربلندی؛ گفتارها و روضههای عاشورایی اثر قاسم کاکایی (1390) و کتاب عرفان در ادبیات عاشورایی از دورۀ صفویه تا زمان معاصر از اکرم کرمی (1390) اشاره کرد. دربارۀ عمّان سامانی و عرفان او مطالب بهنسبت مفصلی در متون تذکره و رجال عصر قاجار و پس از آن، به رشتۀ تحریر درآمده است؛ مانند مطالبی که در الذریعه (1378 ق، ج 9، بخش 3: 769) و حدیقةالشعرا (1361، ج 2: 1226) آمده است.
فریبا میربلوک بزرگی (1384) در مقالة «سنت و مدرنیته در عرفان مولانا»، ارتباط عرفان مولانا با دیدگاههای سنّتگرایانه و تجدّدگرایانه و مدرنیته را کاویده است و ادعا دارد که عرفان نردبان آسمان است؛ اما چنین نیست که هیچ نسبتی با اندیشههای جدید و مدرن نداشته باشد؛ بهویژه در عرفان مولانا که پیامی نو برای انسان دارد، ازنظر مبانیِ فکریْ نزدیکیهای فراوانی با مدرنیته دیده میشود؛ حتی از دیدگاهی با مبانی فراتجددگرایی یا پستمدرنیسم نیز هماندیشیهایی دارد. افسانه خاتونآبادی (1390) در مقالة «شعر و نقاشی در دوران قاجار؛ چالش سنّت و مدرنیته»، به بررسی تأثیر شرایط ویژة اجتماعی و فرهنگی عهد قاجار در شعر و نقاشی این دوران پرداخته است. بررسیها دربارة شعر و نقاشی در عهد قاجاریه نشان داد که هر دو به شعب چهارگانهای تقسیم شدهاند: جریانهای سنتگرا، تلفیقی، تجددطلب، مردمی و عامیانه. پژوهش کنونی نیز بهدنبال این است تا دریابد شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر قاجار چه سرگذشتی را برای شعر آیینی رقم زده است.
در بررسیهایی که نگارندگان به عمل آوردهاند، تاکنون پژوهشی دربارة واگرایی سنّت و مدرنیته در جریان عرفان عاشورایی عصر قاجار صورت نگرفته است؛ از این منظر، پژوهش پیش رو کاملاً نوآورانه است. نگارندگان بهشیوۀ توصیفی ـ تحلیلی و بر مبنای دادههای کتابخانهای، چگونگی تقابل سنت و مظاهر مدرنیتۀ غربی را در دوران قاجار و در شعر عرفانی عاشوراییِ گنجینةالأسرار عمّان سامانی بررسی میکنند.
2ـ چارچوب نظری
شعر دورۀ قاجار از جامعهای تأثیر میپذیرد که در آن اسلام با تشیّع آمیخته شده و بهصورت پایۀ استواری برای تبیین اندیشههای جامعۀ ایرانی درآمده است. شاعر دورۀ قاجار که عضوی از جامعۀ ایرانی است، میکوشد با رویکردی هنرمندانه و در عین حال تأثیرگذار، اوضاع دینی زمانۀ خود را در شعرش منعکس کند. موقعیت و ماهیّت دینی عصر قاجار بهگونۀ خاصی است. ازسویی کشور رنگوبویی کاملاً مذهبی دارد و شاهان قاجار میکوشند چهرۀ مذهبی و دینیِ خود را روزبهروز نمایانتر کنند و ازسوی دیگر دنیا با پدیدۀ مدرنیته در همة ابعاد سیاسی، اجتماعی و... روبهروست. در این دوران با ورود مظاهر مدرنیته در دنیای جدید، شاهد اتفاقات بسیاری هستیم؛ اما پذیرش فرهنگ و تمدن مدرن غرب با ویژگیهای دنیاگرایانۀ آن در جامعهای که تار وجود آن را باورهای دینی تشکیل میداد، بهآسانی ممکن نبود. به همین سبب، نخستین کوشندگانی که میخواستند توجه ایرانیان را در همة ابعاد به آن سو جلب کنند، آگاهانه یا ناآگاهانه، وجود تناقض را نهان کردند و بیشتر بر دستاوردهای علمی و صنعت غرب تأکید داشتند؛ البته روشنفکران تنها نیروی مؤثر در جامعه نبودند. در مقابل تحصیلکردههای علوم جدید، دانشآموختگان علوم اسلامی و علوم قدیم بودند که حوزۀ نفوذ و قدرت اثرگذاری بیشتری نسبتبه روشنفکران داشتند. دستهای از این گروه در برخورد با تمدن جدید معتقد بودند بهسبب تضادهای بسیار میان فرهنگ اسلامی و فرهنگ جدید غربی، تجدّد در ابعاد سیاسی و اجتماعی خود نباید وارد جامعۀ دینی ایران شود. این دسته حتی با ایجاد مدارس جدید، خط آهن، تعلیم و تربیت زنان و مواردی از این دست مخالفت میکردند. شیخ فضالله نوری یکی از مهمترین افرادی بود که در این گروه قرار داشت. او یکی از مجتهدان برجستۀ تهران بود که با شناختش از مدرنیتۀ اروپایی، اذعان میکرد که بین اسلام و مظاهر تمدن غرب هیچ نقطۀ مشترکی وجود ندارد. او و همفکرانش از اساس، سازگاری اسلام با تجدّد را بیپایه و دفاعناپذیر میدانستند (آجدانی، 1395: 50).
2ـ1 مدرنیته و نوگرایی از صفویه تا قاجار
واژة مدرنیته از کلمة لاتین «مودو» (modo) به معنای «جـاری/ فعلـی» گرفته شده است؛ هرآنچه سبک و سـیاق روز را از گذشـته جـدا کنـد، «مـدرن» خوانـده مـیشـود (نجومیان، 1383: 11). واژة «مدرن» از زبان فرانسوی به زبانهای انگلیسی و آلمانی وارد شد و بهتدریج، واژگـان «مدرنیست و مدرنیزه» در سدة هجدهم (در آثار روشـنفکران) و واژة «مدرنیتـه» در سـدة نوزدهم پدید آمد. این واژگان از کلمات چندمعنا هستند که در رشتههای مختلف کاربرد گوناگون و تعریفهای متعدد دارند. احتمالاً واژة مدرنیته را در سال 1849 برای نخستینبار شاتوبریان به معنای «تازگی مسائل اجتماعی که با آن رویاروییم» در کتاب خاطرت آن سوی گور به کار برد (احمدی، 1382: 5)؛ اما برای نخستینبار بودلر در قرن نوزدهم مدرنیته را در معنای ادبی آن استفاده کرد.
مدرنیته نوعی حالت یا کفایت و ویژگی مـدرن است. ایـدة مدرنیتـه بیـانگـر تازگی، بداعت و نوبودن زمان حال است که با گسست یا انقطاع از گذشـته و ورود بـه آیندة بهسرعت درحال ظهور و در عین حال نامطمئن و ناپایدار تعریف میشود. مدرنیتـه در معنـای کلی و گستردة آن با فکر یا ایدة نوآوری، ابداع، تازگی، خلاقیـّت، پـیشگـامی، پیشـرفت، توسعه، رشد، تکامل، سلیقه و مد همراه و همآور است (آزبون، 1380: 65).
ازسویی «مدرنیته یک مفهوم "متعارض" است. این واژه یا اصطلاح میتواند در زمانهای مختلف با معانی کاملاً متفاوتی ظـاهر شـود، بسته به اینکه چیزی نفی و انکار میشود یا در نقطـة مقابـل آنچـه چیـزی تأییـد و اثبـات میشود» (کومار، 1380: 81).
مدرنیته پس از پشت سر گذراندن تحولات و فراز و نشیبهای گوناگون در تاریخ تمدن غرب، در ایران نیز بهدنبال ارتباط و رویارویی گسترده با اروپا و فرهنگ و تمدن غربی و بـا تأثیرپذیری روشنفکران از دنیای غرب مجال ظهور مـییابـد.
درپی گسترش نفوذ اروپاییان در ایران، برآشفتگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی افزوده شد؛ اما آشنایی قشرهایی از ایرانیان با فرهنگ غرب، سبب شد که نوعی آگاهی اجتماعی شکل بگیرد و درپی آن، جهتگیری نیروها از تضادهای بین گروههای داخلی بهسوی تضاد با استبداد و نفوذ بیگانگان تغییر کند (آبراهامیان، 1377: 46‑74). این تحوّلات تنها در حوزة سیاست و اجتماع رخ نداد؛ بلکه حوزة هنر و ادبیات را نیز در بر گرفت.
اگر مدرنیسم یک عقلانیّت تلقی نشود، آنگاه فرایند مدرنیته به حوزۀ سیاستگذاریهای دولتی محدود نیست و همة سطوح خرد و کلان زندگی در یک حوزۀ جغرافیایی را شامل میشود. با ورود مظاهر مدرنیته به ایران و اوجگیری آن در عصر قاجار، منبر علمای شیعه به رسانهای علیه نظام حکومتی قاجار تبدیل شد. محتوای سیاسی ـ اجتماعی که بر منبرها خوانده میشد، مشروعیّت مذهبی خاصی یافت و از حدود مشروعیّت سیاسی حکومت فراتر رفت. اشاعۀ اصول فقه، خطبهخوانی، ذکر داستانهای مذهبی، حمایت از اشعار مذهبی با صبغۀ شیعی و عاشورایی و بازنمایی حماسۀ عاشورا ازجمله کارکردهایی بود که علیه مدرنیته و مظاهر آن به راه افتاد. علما و شاعران و مذهبیون شیعه از این معبر برای آگاهکردن ملّت از وقایع سیاسی و اجتماعی سود میجستند.
بهتدریج مقتلخوانی که واقعۀ عاشورا را بازتاب میداد، به شکلگیری رفتار اجتماعی انجامید که ایجاد تقابلهای دوسویه، از مهمترین ویژگیهای آن بود. در متون عاشورایی، امام حسین (ع) نماد ایمان در روز عاشورا معرفی شد و تقابل خوبی و بدی در جریان حکومت بر ضد قدرت حاکم و مظاهر روشنفکرانۀ غرب به کمک ادبیات عاشورایی و عرفانی به تصویر کشیده شد.
با توجه به رویکرد گفتمانی برای تحلیل تاریخی، میتوان به دو گفتمان کلی در دوران قاجار اشاره کرد؛ نخست گفتمان سنّتی و دوم گفتمان مدرنیته. در قالب این رویکرد، تقابل میان مدرنیته و سنّت را باید تقابل دو گفتمان متفاوت و متضاد خواند که هریک با دارابودن مجموعۀ زبانی متفاوت، تاریخ اجتماعی ـ فرهنگی این دوره را رقم زدند. گفتمانی دینی در شعر عاشورایی ـ با محوریّت عرفان، حقیقت، مطلقیّت، یقین، تقدّس، تقدیر، آخرتگرایی و پرهیزکاری ازنظر ماهوی ـ با گفتمان تجدّد ـ که بر واقعیت، شکاکیّت، دنیامحوری، نتیجهگرایی و سودانگاری تأکید میورزید ـ در تضاد کامل قرار داشت.
ازنظر سیاسی و اجتماعی، در گفتمان کلی، در برابر عقبماندگی ایرانْ نوگرایی و دینمداری شکل گرفت که هریک در درون خود خُردهگفتمانهای متعددی داشت. جریان نوگرا راهحل عقبماندگی را در گرفتن تمدن غرب میدانست؛ اما گفتمان دینی موضعی کاملاً درونی در مقابل تجدّد و عقبماندگی اتخاذ کرد و رجوع به اسلام و مظاهر تشیّع را راهحل اصلی دانست.
رویارویی ایرن با تمدن غرب، بهتعبیری مهمترین اتفاق فرهنگی بعد از ورود اسلام به ایران به شمار میرفت. «اکثر مورّخان سرآغاز برخورد را دورۀ صفویه میدانند و رفتوآمد سیاحان و یا چند جنگ نافرجام در خلیجفارس را نشانۀ این برخورد میشمارند» (بهنام، 1390: 14). با وجود این، عدهای معتقدند که ایران سدۀ هفدهم میلادی (1079‑979 ش.) هیچ نوع وابستگی به غرب نداشته و ارتباط ایران با اروپا بیشتر در قالب مراودات نظامی و تجاری بوده است (میلانی، 1384: 106). به هر ترتیب، مسلم است که از زمان صفویه تا ابتدای حکومت قاجار، ارتباط ایران با دنیای غرب و رویارویی با مدرنیتۀ غربی بیشتر در قالب مراودات نظامی بود. شاید بتوان تعیینکنندهترین اتفاق مرتبط با تجدّد در عصر قاجار را جنگهای ایران و روس دانست. عباسمیرزا تحت تأثیر شکستهای ایران در جنگهای با روسیه، بازسازی ارتش و بهرهگیری از دستاوردهای تمدن غرب را لازم دانست. ازسویی دیگر شخصیت سیاسی برجستهای مانند امیرکبیر درصدد بود تا افزونبر تمهیدات نظامی، دستاوردهای علمی و صنعتی اروپا وارد ایران شود. پس از او مشیرالدوله بهسبب دلبستگی به مدرنیتۀ غربی، بهتدریج زمینههای غلبۀ وجه ایدوئولوژیک تجدّد اروپایی را برای ایرانیان مهیا کرد؛ مشروطیّت نتیجة این نوع آگاهی ایرانیان از مزایای اجتماعی و فرهنگی مدرنیته بود (همان: 108‑114).
2ـ2 عمّان سامانی و ادبیات شیعی
قرن دهم را میتوان قرن حمایت از ادبیات شیعی و تشویق شاعران به سوگسرودههای مذهبی در وصف واقعۀ کربلا دانست. در دورۀ قاجار و پس از تثبیت رسمی مذهب تشیّع در ایران، همچنان این مضمون در شعر شاعران ادامه یافت و به رونق آن افزوده شد. البته بسیاری معتقدند که آثار و اشعار عاشورایی این دوره، قرن دهم تا نیمۀ قرن دوازدهم، جنبههای ادبی و مستندات تاریخی ندارد و نمیتوان همۀ آنها را جزو ذخایر گرانبهای فرهنگی و هنری زبان فارسی به شمار آورد.
سوگسرودههای عاشورایی در ادوار مختلف شعر فارسی آنقدر گسترده و تأثیرگذار بود که برای آن ابعاد و خوانشهای مختلفی قائل شدهاند. مهمترین این خوانشها عبارت است از:
گاهی برخی از این خوانشها به اقتضای زمانه پررنگ شده و درنتیجه ابعاد دیگر آن مغفول مانده است. یکی از این ابعادِ مغفولمانده تا دوران قاجار، بُعد و جنبۀ عرفانی است؛ درحالیکه مقدار توجهبرانگیز و شاید بیش از نیمی از سرمایۀ ادب فارسی را ادبیات عرفانی ما تشکیل میدهد که بیگمان با زندگی و فرهنگ و دلبستگی تودههای مردم پیوند ناگسستنی دارد و درحقیقت باید آن را ادبیات مردمی فارسی نامید. «برداشت امثال دعبل خزاعی از نهضت اباعبدالله به تناسب زبان، جنبههای پرخاشگری آن است، برداشت محتشم کاشانی جنبههای تأثیرگذار آن است، برداشت عمّان سامانی یا صفیعلیشاه از این نهضت برداشتهای عرفانی، عشق الهی و پاکبازی در راه حق است» (مطهری، 1370، ج 2: 295). خوانش عرفانی از حادثۀ عاشورا، مبتنی بر این جهانبینی توحیدی است که انسان کامل (خلیفةالله) در حادثۀ عاشورا در وجود قهرمان این حادثه یعنی حضرت امام حسین (ع) تبلور یافته است. عمّان سامانی یکی از شاعران آیینی دوران قاجار است که خوانشی عرفانی از حادثۀ عاشورا ارائه داد.
عمّان از شاعران تأثیرگذار انجمنهای ادبی اصفهان ازجمله انجمن ادبی «ابوالفقرا» و «عنقا» بود و با شاعرانی مانند آشفته، مسکین، پرتو و دهقان مصاحبت داشت (همایی، 1342: 92) طریقت تصوّف عمّان، نعمتاللهی بود و با تأمل در عرفان، مضامین بسیاری از عرفان نظری را در گنجینةالأسرار به ظهور رسانید. عمّان به برداشتهای ناب از عرفان اسلامی و تطبیق آنها با حوادث کربلا و روز عاشورا همراه با تصاویر بدیعی توجه داشت. منظومۀ گنجینةالأسرار در روزگاری به سرانجام رسید که مخالفت علما با مظاهر و جلوههای مدرنیسم و هجمههای غربیان در برپایی هرچه باشکوهتر آداب و شعایر مذهبی، بهویژه مراسم مذهبی عاشورا، بهصورت جدی پیگیری میشد. در تلاطم مخالفت علما با مظاهر مدرنیسم، منظومهای به رشتۀ تحریر درآمد که سخنگوی حقیقی عشق بود؛ عشقی که در جان و تن شاعر پنهان بود و تجلیات آن را به زیبایی هرچه تمامتر در حادثۀ عاشورا به تصویر کشید.
عمّان در طریقت پیرو مذهب نعمتاللهی بود. در زمان قاجار دو فرقۀ نعمتاللهیه و ذهبیه از دیگر سلسلههای تصوّف رایجتر بودند. در این دوران درویشان نعمتاللهی با قدرت بیشتری به فعالیت و ترویج عقاید خود میپرداختند. «مؤسس این سلسله که نورالدین نعمتالله ولی بود نسبت خود را به شاه نعمتالله سرسلسلۀ خویش در ماهان میرساند» (زرینکوب، 1395: 199).
در جریان گرایشات فرقهای و اوضاع آشفتۀ عصر قاجار، تصوّف یک بار دیگر علیه مظاهر بیگانه قیام کرد. یکی از این گرایشات، سلسلۀ نعمتاللهیه بود که عمّان به پیروی از اندیشههای آنان گنجینةالأسرار را سرود. مقابلۀ عرفان در بُعد دینی و عاشورایی علیه مظاهر مدرنیته در عصر قاجار را نوعی واکنش «بنیادگرا» میتوان دانست. «بنیادگرایی بهدنبال اصلاح جامعه براساس عقاید مذهبی است. بنیادگرایان خواهان تغییر قوانین، اخلاق، هنجارهای حاکم بر جامعه و حتی اصلاح نظام سیاسی هستند، آنها بیشتر از آنکه بهدنبال جامعهای مدرن باشند، متمایل به جامعهای سنّتیاند» (بهاری و همکاران، 1392: 53)؛ بنابراین احیای عرفان و بنیادگرایی یکی از راهکارهای شاعران و عارفان در مقابله با مظاهر مدرنیته بود. نظامی گنجوی پیشگام عمّان سامانی در عرفان و عشق و حماسه است. عمّان سرایندۀ منظومهای عاشقانه نیز هست. آنچه امام حسین (ع) و یارانش در منظومۀ او انجام میدهند، عین عرفان و عشق و حماسه است. از این نظر شاید او نام منظومۀ خود را به پاس مخزنالاسرار نظامی، گنجینةالأسرار میگذارد تا حق او را نیز ادا کند؛ اما عمّان اهل تقلید صرف نیست. ادونیس معتقد است «تجدد شعری هنگامی درست است که مطابقت تام با قدیم داشته باشد» (امینپور، 1384: 16)؛ بنابراین اگر وی بخواهد تجددی نسبتبه استاد خود، نظامی در نامگذاری منظومهاش داشته باشد، این مطابقت را حفظ میکند (خدابنده سامانی و رادفر، 1394: 803). برخلاف جریان مدرنیسم که در آن همه چیز با خرد و تعقل انسانی، پوچی و گرایشات مادی در تعامل است، عمّان سامانی حادثۀ عاشورا برپایۀ بینش وحدت وجود بنا نهاد. در ادامه به تقابل سنّت و مدرنیته برپایۀ اشعار عمّان سامانی میپردازیم.
3ـ تقابل سنت و مدرنیته در گنجینةالأسرار
3ـ1 سرگردانی انسان مدرن در تقابل با هدفمندی انسان کامل در دشت کربلا
پرسهزدن و بیهدفی مهمترین ویژگی انسان مدرن است؛ انسانی که در پشت نقابی شاد، چهرۀ تلخ و درهم خود را مخفی کرده است و سوای لذّت آنی و مقطعی، چیزی از دنیا مطالبه نمیکند. پرسهزنی انسان مدرن، نمودار آیندۀ مبهم و تاریک اوست که یکنواختی و بیهدفیاش او را اسیر خود کرده است. قهرمان دنیای مدرنْ بیهدف است؛ رنگها برای او معنا ندارد و جهانِ آراسته را تنها برای لذتهای آنی خود میخواهد. امیال و اعمال ظلمانی او با جنایت و مکافاتی سهمگین در این دنیا در پیوند است که طبیعتی زشت و بیپروا را مقابل دیدگان او ترسیم میکند. «عزلت و تنهاییِ حاصل از زندگی شهری و سرگردانی و پرسهزنی انسان مدرنْ او را با هرچه که منشأ و منبع خیر و زیبایی است، بیگانه میسازد و دنیایی سراسر از ناپاکی و عدم امنیت را پیش روی او ترسیم میکند» (آشوری، 1374: 53).
اما عشق اکسیری است که انسان مدرن را از ورطۀ تباهی و ابتذال نجات میبخشد و به حیات او هدف میدهد. امام حسین (ع) فردی است که صفات الهی را در خود متجلّی کرده و از این منظر انسان کاملی است که به حقیقت هستی دست یافته است. عشق سبب یگانگی عاشق و معشوق میشود و امام (ع) را به انسان بهحقپیوسته و وارستهای تبدیل میکند که به تماممعنا کامل است و کمال او شمّهای از مقامات عرفانی ایشان را بازگو میکند؛ در شعر عمّان سامانی، عاشق و معشوق یکی است؛ گرچه در ظاهر این دو، از هم جدا هستند، سرانجام به انسان کاملی اشاره دارد که تجلّی وجودی یگانۀ حق است:
باز ساقی برکشید از دل خروش |
|
گفت ای صافیدلان دُردنوش |
مرد خواهم همتی عالی کند |
|
ساغر ما را ز می خالی کند |
انبیا و اولیا را با نیاز |
|
شد به ساغر گردن خواهش دراز |
جمله را دل در طلب چون خم به جوش |
|
لیک آن سرخیل مخموران خموش |
سر به بالا یکسر از برنا و پیر |
|
لیک آن منظور ساقی سر به زیر |
هریک از جان همتی بگماشتند |
|
جرعهای از آن قدح برداشتند |
باز بود آن جام عشق ذوالجلال |
|
همچنان در دست ساقی مال مال |
جام بر کف منتظر ساقی هنوز |
|
اللهالله غیرت آمد غیرسوز |
|
|
(سامانی، 1379: 10) |
عمّان بر این باور است که امام حسین (ع) جانی است که در آینۀ حق خود را دید و ازاینروست که ساقیِ کامل است و از ضعف بصیرتهاست که میان او (مظهر انسان کامل) و حقتعالی میتوان تفاوت دید:
جمال و آینه و عشق و عاشق است یکی |
|
بیان آن ز موحد بجو نه از احوال |
|
|
(همان: 167) |
انسان کامل در سراسر حادثۀ کربلا یک تن است و ازاینروست که بین امام حسین (ع) و حضرت علیاکبر (ع)، مظهر ولایت مطلقۀ حق در حادثۀ کربلا، تفاوتی وجود ندارد. عمّان در گفتوگویی عاشقانه، امام حسین (ع) و علیاکبر (ع) را تجلّی حضرت حق دانسته و ازاینرو ایشان را شایستۀ کربلاییشدن به درگاه حق میداند:
گفت کای فرزند مقبل آمدی |
|
آفت جان، رهزن دل آمدی |
کردهای از حق تجلّی ای پسر |
|
زین تجلّی فتنهها داری به سر |
نیست اندر برم آن والانگار |
|
از تو بهتر گوهری بهر نثار |
هرچه غیر از اوست سدّ راه من |
|
آن بت است و غیرت من بتشکن |
|
|
(همان: 107) |
حضرت در ادامه از وجود یگانۀ خود و فرزند پرده برمیدارد و راز یگانگی خود و فرزند را در این نکته بیان میکند که چون حجاب حق برافتد و پردهها کنار رود، تجلّی حق در هر شکل و صورت که باشد، خود را مینمایاند:
آن حجاب از پیش چون دور افکنی |
|
من تو هستم درحقیقت تو منی |
چون تو را او خواهد از من رو نما |
|
رو نما شد جانب او رو نما |
|
|
(همان: 104) |
عمّان در ضمن روایت و تفسیر وقایع روز عاشورا نقل میکند که امام حسین (ع)، از صفات بشری عاری شده و بدینترتیب به مقام والای انسان کامل دست یافته است؛ اما در دنیای مدرن، انسانْ بیهدف و سرگشته است و بهجز ابتذال و پوچی غایتی برای او متصوّر نیست. در تصویر کشیدهشدة انسان در عرفان عاشورایی، دنیای سنّتی و شعر مذهبی و آیینی ایران، سراسر جان انسانی از صفات بشری عاری است؛ امام حسین (ع) راز این مقام خود را در گوش جان حضرت علیاکبر (ع) چنین به تصویر میکشد:
از فنا مقصود ما عیــــــــن بقاست |
|
میل آن رخسار و شوق آن لقاست |
من در این شرّ و فساد ای با فلاح |
|
آمدستم ازپی خیـــر و صـــلاح |
ثابت است اندر وجودم یک قدم |
|
همـــچنین دیگر قدم انــــدر عدم |
در شهودم دستی و دستی به غیب |
|
در یقینم دستی و دستی بـــه ریــب |
رویی اندر موت و رویی در حیات |
|
رویی اندر ذات و رویی در صفات |
دستـــی اندر لیل و دستی در نهار |
|
در خزان دستی و دستــی در بهــار |
مر مرا انـــــدر امور از نفع و ضر |
|
نیست شغلی مانع شغـــل دگـــــــر |
نیستم محــتاج و بالذّاتم غنـــــی |
|
هست فــــرع احتیاج این دشــمنی |
|
|
(همان: 23‑125) |
3ـ2 فردگرایی در مدرنیته در مقابل اتحاد الهی در عرفان عاشورایی
بیتردید میتوان گفت مهمترین ویژگی و محور اساسی مدرنیته، شکلگیری فردگرایی بهمنزلۀ چهرۀ اصلی جهان مدرن است. «مدرنیته نظامی از اندیشهها و ارزشهاست که به پیدایی فردگرایی در جهان مدرن انجامید: از این جهت تمدن مدرن با سایر تمدنها و فرهنگها از بنیاد، متفاوت است؛ چون این تمدن اولین و تنها تمدنی است که به فرد بهمثابة موجودی اخلاقی، خودمختار و مستقل بها میدهد» (جهانبگلو، 1390: 10). از اینجاست که انسان خود حاکم سرنوشت خویش میشود و درواقع این اندیشۀ دکارت است که انسان را مرکز جهان معرفی، و همهچیز را به هدف برای او تبدیل میکند. به این ترتیب انسانگرایی یا انسانمحوری اصل و ریشۀ مدرنیته است. انسان در سوژۀ مدرنیسم، اصل و محور میشود و برجستگی خاصی مییابد.
ذهنیّت و فردیّت و اصالت انسان، جای اصالت خدامحور را میگیرد؛ انسان مدرن از سرانگشتان خدا دور افتاده است و خود را دارای چنان قدرتی میداند که میخواهد کهکشانها را بر دوش بکشد و به هستی عمق و غنای بیشتر بدهد.
آنچه در عرفان اسلامی و در شعر عرفانی عمّان متجلّی است، برخلاف مدرنیته و فردگرایی آن، اتحاد و همدلی است. «عمّان در طرح نظریۀ انسان کامل و اتحاد و همدلی آن در گنجینةالأسرار، متأثر از تعالیم تشیّع است؛ یعنی مکتبی که مفهوم انسان کامل را در ایدئولوژی امامت نهفته میداند و معتقد است وجود پیامبر اکرم (ص) و ائمۀ اطهار نمونههای عینی انسان کاملاند» (پناهی و حیدری، 1395: 518). چنین انسانی تنها یک «فرد» نیست و اندیشههای او اعتقاد جمعی است که از ولایت تکوینی انسان کامل و امامت وی بر جان و روح انسان نشأت میگیرد.
هیچ میدانی تو ای صاحبیقین |
|
چیست اینجا سِرّ خَرقِ آستین |
یعنی: «آگه شو که ما پایندهایم |
|
تا ابد ما تازهایم و زندهایم |
ناجی آن کو راه ما را سالک است |
|
غیر ما هر چیز بینی، هالک است |
عار داریم از حیاتِ مستعار |
|
کشتهگشتن هست ما را اعتبار |
هم فنا را هم بقا را رونقیم |
|
فانی اندر حقّ و باقی در حقیم |
|
|
(سامانی، 1379: 44) |
شاعر در بیان تجلیکردن جمال بیمثال حسینی از روی معنی در آینة وجود زینب (س) گوید:
قابل اسرار دید آن سینه را |
|
مستعدّ جلوه آن آیینه را |
آفتابی کرد در زینب ظهور |
|
ذرّهای، زآن، آتش وادی طور |
از تجلّیهای آن سرو سهی |
|
خواست تا زینب کند قالب تهی |
|
|
(همان: 333‑334) |
عمّان در منظومۀ گنجیةالأسرار، به ترسیم بُعد عرفانی و فرازمینی انسان کاملی میپردازد که پیشوا و امام شیعیان است و در تداوم مقامات طریقت و مراتب شریعت و ارشاد پیروان، برای نیل به محبوب از فردیّت خود میگذرد و خداوند او را به نوشیدن فرامیخواند. دیدگاه مبتنی بر وحدت وجود که در سراسر منظومۀ عمّان سامانی وجود دارد، برخلاف فردگرایی انسانِ دنیای تجدّد، علیه تفرید میشورد و همة جانها را از او میداند و فریاد امامی را منعکس میکند که دُرد نابِ و صاف شراب مردافکن را نوشیده است:
پس ندا داد او نه پنهان، بر ملا |
|
کاالصّلا ای بادهخواران! اَلصَّلا! |
جمله ذرّات از جا خاستند |
|
ساغر می را ز ساقی خواستند |
این نه جام عشرت، این جام ولاست |
|
دُرد او درد است و صاف او بلاست |
|
|
(همان: 240‑241) |
این ودیعت را پس از من حامل اوست |
|
بعد من در راه وحدت، کامل اوست |
اتّحاد ما ندارد حدّ و حصر |
|
او حسین عهد و من سجاد عصر |
من کیام؟ خورشید، او کی؟ آفتاب |
|
در میان بیماری او شد حجاب |
واسطه اندر میان ما تویی |
|
بزم وحدت را نمیگنجید دویی |
عین هم هستیم ما بی کموکاست |
|
درحقیقت واسطه هم عین ماست |
|
|
(همان: 339‑340) |
گشت تیغ لامثالش گرمسیر |
|
ازپی اثبات حق و نفی غیر |
ریخت بر خاک از جلادت خون شرک |
|
شست زآب وحدت از دین رنگ و چرک |
این دویی باشد ز تسویلات نفس |
|
من توام، ای من تو در وحدت، تو من! |
از میان رفت آن منی و آن تویی |
|
شد یکی مقصود و بیرون شد دویی |
|
|
(همان: 83‑84) |
در عرفان، انبیا و اولیای الهی و بهویژه سلحشوران دشت کربلا اکمل و زبدۀ عشاقاند که از هر جهت برای گرفتن جام الست و بادۀ عشق سزاوارند؛ ازاینرو آن هنگام که سرور و سالارشان ندا سر داد، به ندای او هرچند با تعداد اندک خود، لبیک گفتند:
جمله را کرد از شراب عشق مست |
|
یادشان آورد آن عهد الست |
|
|
(همان: 279) |
ز انبیا و اولیا، از خاص و عام |
|
عهد هریک شد به عهد خود تمام |
نوبت ساقی سرمستان رسید |
|
آنکه بُد پا تا به سر مست، آن رسید |
گفت اینک آمدم من ای کیا |
|
گفت از جان آرزومندم بیا |
لاجرم زد خمیة عشق بیقرین |
|
در فضای ملک آن عشقآفرین |
کرد بر وی باز، درهای بلا |
|
تا کشانیدش به دشت کربلا |
جای پا باید به سر بشتافتن |
|
نیست شرط راه، رو برتافتن |
|
|
(همان: 272‑277) |
3ـ3 بیگانگی و انزوا در مدرنیته در مقابل روح جمعی در عرفان عاشورایی
انسان محوریترین سوژۀ دنیای مدرن است. تنهایی انسان ازسویی در دنیای مدرن، زاییدۀ عصر ماشین و مظاهر آن بود که اندکاندک به همة بنیانهای اندیشه در جهان رسوخ کرد. زندگی صنعتی و ماشینی با مظاهر وارداتی خود قصد داشت انسان را دچار «یأس فلسفی»، «تنهایی» و «بیگانگی از جامعه» کند که با تنهایی زاهدانه و عزلت صوفیانه در عرفان شرقی همسویی نداشت. «تنهایی در دنیای مدرن پیامد فردگرایی بود که میتوان آن را برجستهترین بیماری زندگی جدید به حساب آورد» (احمدی، 1377: 43). تفرّد و بیگانگی از خویشتن برای انسان مدرن معنا دارد؛ اما برای عاشقان جانفشان عرصۀ کربلا، تنها فناءفیالله و بقاءبالله است که فردیّت را از میان میبرد و عبد را در معبود مستحیل میگرداند:
دیگر از ساقی نشان باقی نبود |
|
ز آنکه میخواره جز ساقی نبود |
شد تهی بزم از منی و از تویی |
|
اتحاد آمد به یک سو شد دوی |
متحد گردند با هم این و آن |
|
هر دو را مویی نگنجد در میان |
مینیارد کس به وحدتشان شکی |
|
عاشق و معشوق میگردد یکی |
|
|
(سامانی، 1379: 14‑17) |
خاک بر فرق تن خاکی کنند |
|
جای در آتش ز بیباکی کنند |
دست بر شیدایی از مستی زنند |
|
پا ز مستی بر سر هستی زنند |
|
|
(همان: 73) |
اوج دلداگی و عاشقی از نظر عمّان در کربلا تا جایی است که همۀ اشیا جاندارند و در این حادثه شریک و سهیم هستند؛ از مشک گرفته تا خنجر و تیغ و شمشیر و سپر؛ برای مثال وقتی حضرت علیاکبر (ع) از پدر اجازه میگیرد تا به میدان برود، حضرت سیدالشهدا خطاب به ایشان چنین میگوید:
خوش نباشد از تو شمشیر آختن |
|
بلکه خوش باشد سپر انداختن |
مژه داری احتیاج تیر نیست |
|
پیش ابروی کجت شمشیر چیست |
تیر مهری بر دل دشمن بزن |
|
تیر قهری گر بود بر من بزن |
|
|
(همان: 127) |
در صحنۀ عاشقی در کربلا، تمام جان و دل و جسم یاران امام به عشقبازی با حضرت حق میپردازند. این حس همدلی تا بدانجاست که وقتی حضرت عباس (ع) به فرات میرود تا آب بیاورد، دیگر نه رود فرات یک رود معمولی و نه آب ریختهشده در مشک، آب عادی است.
میگرفتی از شطّ توحید آب |
|
تشنگان را میرساندی با شتاب |
عاشقان را بود آب کار از او |
|
رهروان را گرمی بازار از او |
|
|
(همان: 90) |
3ـ4 نسبیگرایی دنیای مدرن در تقابل با قطعیّت دنیای سنّتی
یکی از مهمترین آثار و نتایج تفکر مدرن، نسبیگرایی، نبود قطعیّت، جزمیّت و تکثرگرایی در شیوة نگرش نسبتبه پدیدهها و موضوعات دنیای مدرن است. نسبیگرایی در مدرنیسم، سبب میشود مخاطب جهان حاضر با آگاهیهای کذب روبهرو باشد که بهراحتی هضمشدنی نیستند. ریشۀ نظریاتِ آگاهی کذب و نسبیگرایی بر این اندیشه استوار است که بسیاری از ایدئولوژیها منعکسکنندۀ واقعیتها نیستند و همین امر سبب تشکیک و بیماری روانی انسان مدرن میشود.
در چنین دنیایی حقیقت محض وجود ندارد؛ ساختن دنیا ناگهان تمام میشود و مخاطبِ چنین جهانی به بنبست میرسد. نسبیگرایی به استحالۀ مفهوم گرایید و بدین ترتیب تقابل سنّت و تجدّد در مذهب و عرفان و دنیای جدید بهخوبی خود را نشان داد.
برخلاف نسبیگراییِ دنیای مدرن، در مظاهرِ سنّت، قطعیّت و جزمیّت وجود دارد؛ زیرا عارفان معتقدند انگیزۀ آفرینش، عشقی و حُبّی است و همه چیز نیز بهصورت قطعی، مظهر تجلّی آفریدگار است. «در عرفان ابنعربی و پیروانش، موجودات قبل از اینکه قدم به عرصۀ هستی و عالم ناسوت بگذارند و لباس هستی امکانی را در عالم وجود بر تن کنند، در عالمِ حق تعالی و مقام ذات حقْ وجود عینی، علمی، اسمی و قطعی داشتند» (دهباشی، 1368: 98).
خلقت جهان در عرفان، امری قطعی است که حاصل عشق حضرت حق تعالی به شناختهشدن خود و تجلّی ذاتی اوست. این موضوع یکی از بنمایههای سترگ عرفان اسلامی است و به زیبایی هرچهتمامتر در گنجینةالأسرار متجلی شده است. عمّان با اشراف بر این مطلب، از این حقیقتِ قطعی که جهان برپایۀ آن بنا شده است، تحت عنوان تجلّی دوم و اظهار شأن مراتب در محضر حق و امانت عشق در وجود امام حسین (ع) به انسان کامل، با برداشتی شاعرانه، یاد میکند. بار امانت عشق آن حقیقت محضی است که مخاطب آن در آیۀ «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِیآدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» (اسراء: 70) بار این امانت را بر دوش میکشد:
ساقیای با ساغری چون آفتاب |
|
آمد و عشق اندر آن ساغر شراب |
باز ساقی گفت تا چند انتظار |
|
ای حریف لاابالی سر برآر |
ای قدحپیما درآ هویی بزن |
|
گوی چوگانت سَرَم، گویی بزن |
زینتافزای بساط نشأتین |
|
سرور و سرخیل مخموران حسین |
گفت آن کس را که میجویی منم |
|
بادهخواری را که میگویی منم |
|
|
(سامانی، 1379: 17‑11) |
3ـ5 پارانویا در هنر مدرن و عقلانیّت آن در مقابل عشق عرفانی
شک، تردید، نبودِ قطعیّت، احساس ترس، تصور گناه، ناامیدی، اندوه، بدگمانی و پوچیْ گزارههای فکری مدرنیته است. با ورود مظاهر تمدن غربی به ایران، نمودهای این نوع از شک و تردیدها و بیثباتی در اندیشههای دینی یکباره به هنر و ادبیات و جامعه هجوم آورد. پارادایم مدرن با معرفتشناسی عقلانی راه را بر هرگونه تفکر عاشقانه و غیرعقلانی سدّ کرد. آزادی فردی از هر چیزی باارزشتر شد و در اولویّت قرارگرفتن فرد و احساس او، غایت این جهان را شکل داد.
اما در عرفان عاشورایی طی وادی طریقت جز با باور محکم و استوار ممکن نیست. حضرت عباس (ع) سالکی است که دلش نلرزید و با همتی مردانه پای در راه نهاد و از شط یقین، آب حقیقت برگرفت تا همپیمانانش را نیز سیراب کند:
کرده از شط یقین آن مشک پر |
|
مست و عطشان همچو آبآور شتر |
|
|
(همان: 39) |
آنچه در عرفان عاشورایی مطرح است، نه عقلانیّت، بلکه مذهب عشق و عاشقی است. مذهب عشق از همهکس و همهجا بریدن و پیوستن به معشوق ازلی و ابدی است. عشق فراتر از حسابگریهای معمول است. در عرفانِ عاشقانۀ عاشورایی، کار امام حسین (ع) در چارچوب عقل حسابگر معاشاندیش نمیگنجد.
ساقیا جام دگر لبریز کن |
|
آتش ما را ز آبی تیز کن |
تا خِرَد ثابت بُود بر جای خویش |
|
مدّعا را پرده میگیرد به پیش |
سرخوشم کن زآن بهجان پروردهها |
|
تا توهّم را بسوزم پردهها |
|
|
(همان: 21) |
عقل را با عشق تاب جنگ کو؟ |
|
اندر اینجا سنگ باید سنگ کو؟ |
|
|
(همان: 38) |
بزرگان بسیاری امام حسین (ع) را از رفتن بهسوی کوفه منع کردند و در ظاهر پیشنهاد آنها عاقلانه و مبتنی بر تحلیل بود؛ اما شعلههای عشق، برخلاف عقل و بدبینیهای آن، آتش مقدّسی در وجود امام شعلهور کرده بود که جز با شهادت فرونشانده نمیشد. این عاشقی و مرگ برای امام چیزی بهجز جشن و پایکوبی نبود:
امتحانشان را از روی سرخوشی |
|
بیش گیرد شیوۀ عاشقکشی |
|
|
(همان: 132) |
نگاه عرفانی به این حادثه، نگاهی عمیق از اوج عرفان و حماسه است. برای عمّان سامانی، عاشورا تنها حادثة یک نبرد و تشنگی امام حسین (ع) و یارانشان نبود؛ بلکه واقعهای سترگ بود که در آن عاشقان پاکباخته، جان خود را در راه عاشقی به کف گرفته تا همۀ جهانیان آگه شوند که:
جان به کف بگرفته ازبهر نیاز |
|
چشمشان بر اشتیاق دوست باز |
|
|
(همان: 79) |
آنچه امام حسین (ع) را به قیام واداشت، نهایت عشق بود؛ عاشقانی که با جان و دل مردن را به آغوش کشیدند:
سرخوشم کان شهریار مهوشان |
|
کی به مقتل پا نهد دامنکشان |
عاشقان خویش بیند سرخروی |
|
خون روان از چشمشان مانند جو |
|
|
(همان) |
واقعۀ کربلا در عشق متلاطم است؛ زیرا امام حسین (ع) عاشقی است که برخلاف انسان سرگردان و تنهای دنیای مدرن، براثر عبادت و ریاضت و عشق به خدا به مقام خداگونگی رسیده است:
شاه گفت ای محرم اسرار ما |
|
محرم اسرار ما از یار ما |
از میان رفت آن منی و آن تویی |
|
شد یکی مقصود و بیرون شد دویی |
|
|
(همان: 114) |
و از همینروست که کشتهشدن امام حسین (ع) فانیشدن عاشقانه در وجود حق است:
از فنا مقصود ما عین بقاست |
|
میل آن رخسار و شوق آن لقاست |
شوق این غم از پس آن شادی است |
|
این خرابی بهر آن آبادی است |
من در این شرّ و فساد ای باصلاح |
|
آمدستم ازپی خیر و صلاح |
ثابت است اندر وجودم یک قدم |
|
همچنین دیگر قدم اندر عدم |
رویی اندر موت و رویی در حیات |
|
رویی اندر ذات و رویی در صفات |
|
|
(همان: 117) |
حادثۀ عاشورا برای امام حسینِ (ع) عاشق که وصال به معشوق حقیقی را در سر داشت، وصل در حلقۀ سالکان و سیرابشدن از چشمهسار معرفت بود. فردیّتگرایی و احساس تنهایی از معانیای بود که با ورود مدرنیسم، همۀ شاخههای ادبیات و هنر را در سراسر جهان در بر گرفت. محوریّت حس و تجربه در کنار آمیختهبودن هر تجربه با ذهنیّت، راه را برای رسیدن به یک برداشت کاملاً قطعی و یکسان جمعی بست و در گسترۀ این پارادایمهای مدرن، معیار و ملاک هر آنچه وجود داشت بر حس و تجربه قرارگرفت. «نقطۀ عزیمت این نواندیشیهای فلسفی و علمی، فرانسیس بیکن 1626‑1561 م. بود. او با نقد روش سنّت که مبتنی بر منطق ارسطویی بود، اساس روش علمی جدید، یعنی روش تجربی را پایهریزی کرد» (کرباسیزاده، 1379: 7). خلاصة اساس این روش را در محورهای زیر میتوان دید:
حاصل این ارمغان مدرنیته، تحوّل، دگرگونی، نزاع، کشمکش، تزلزل و تخریب بود. شک در باورداشتها انسان را به جهان پیرامون بدبین کرده بود و آن زمان که «تجربه» معیار و ملاک قطعیبودن یا غیرمنطقیبودن امور را گرفت، این پرسش مطرح شد که «چگونه میتوان به یقینی دست یافت که تجربه ضامن آن باشد؟» (اسپینوزا، 1382: 49).
در نتیجۀ این تفکر، اصالت عقل مدّنظر قرار گرفت. روحِ فلسفۀ جدید و تفکر عصر جدید، در همة ابعاد اندیشۀ بشر معاصر رسوخ کرد و اصالت عقل جای خود را به عشق داد و درست از همین گرایشهای فکری است که انسان نسبتبه طبیعت و جهان خارج دید کمّی یافت. در جریان خردگرایی و تجربهگرایی، مذهب و دین را بهشدّت تحتالشعاع خود قرار دادند و «در چنین شرایطی بود که گرایشهای عقلانی، انگیزههای مادیانگارانة بذرهای مکتب اصالت تجربه و اصالت معنی را به منصۀ ظهور رساندند» (کرباسیزاده، 1379: 19).
از نظر عمّان سامانی، کربلا صحنۀ عشقبازی است و این عشقبازی جهت و مسیری برخلاف فردگرایی، عقلانیّت، اصالت تجربه و پوچی دنیای مدرن دارد؛ ازاینروست که شطّ فرات، دیگر رود معمولی نیست و هرچه در این کارزار هست، همه عشق است.
عقل را با عشق تاب جنگ کو |
|
اندر اینجا سنگ باید سنگ کو؟ |
|
|
(همان: 38) |
پیش پای شوق زنجیری مکن |
|
راه عشق است این، عنانگیری مکن |
گوش عشق ـ آری ـ زبان خواهد ز عشق |
|
فهم عشق ـ آری ـ بیان خواهد ز عشق |
با زبان دیگر این آواز نیست |
|
گوش دیگر، محرم این راز نیست |
|
|
(همان: 62‑63) |
عاشقان را بود آب کار از او |
|
رهروان را گرمی بازار از او |
|
|
(همان: 95) |
تا بدانجا که به عالم شهود راه یافته است:
سرخوش از اتمام و انجام عهود |
|
شاهد غیبش همآغوش شهود |
|
|
(همان: 75) |
چون خودی را در رهم کردی رها |
|
تو مرا خون، من تورایم خونبها |
|
|
(همان: 83) |
او در رویارویی با گفتمان مخالف بر آن است که:
با مخالف، پرده دیگرگون زنید |
|
با منافق، نعل را وارون زنید |
|
|
(همان: 292) |
4ـ نتیجهگیری
ایران و ایرانی از نیمۀ قرن نوزدهم به بعد درگیر مسئلۀ مدرنیته بود و روزبهروز با این فرایند ارتباط نزدیکی مییافت؛ اما بهلحاظ مبنایی، با تفکر نو چندان نسبتی نیافت؛ زیرا ذهنیّت مدرن از بستر تاریخی و فرهنگیای برمیخاست که ایرانیان به آن تعلقی نداشتند. ایرانی و ادبیات عاشورایی وارث تاریخ، سنّت و علم و فرهنگ بود که از جنبههای بسیاری با نگرش مدرن سازگار نبود. فضاهای ایران عصر قاجار خالی از انگیزههایی بود که در انسان مدرن غربی بهصورت یک نظام رفتاری دیده میشد و انسان را به کوشش روشمند برای دریافت و فهم عقلانی میکشاند؛ ازاینرو تجدّدی که در این ایام ظهور کرد، خام و تاحدّ بسیار زیادی سطحی بود و بهسرعت از مسیر اصلی خود منحرف شد. اندیشۀ مدرن بهویژه در مباحث اسلامی و عرفانی بذری بود که در شورهزار سرزمین ما آنچنان که باید رشد و پرورش نیافت و متجدّدترین متفکران ما تنها مترجمان نهچندان قوی نتایج مدرنیته بودند. روح مدرنیسم بر ادبیات ما حاکم شد؛ اما تغییر و گذار از سنّتها در عصری مضطرب، ازهمگسسته، کثرتگرا و بیمار که تجربۀ روح مدرن را در خود داشت، چندان شدت نیافت. مفاهیم و بنیانهای فکری بهویژه در مذهب و مسائل مذهبی، همچنان بهصورت سنّتی باقی ماند. عمّان سامانی نیز یکی از شاعران آیینی و شیعی عصر قاجار بود که با بهرهگیری از عرفان و اندیشههای عرفانی، تصویری از قیام امام حسین (ع) را به نمایش میگذارد که مظاهر آن در تقابلی کامل با مدرنیته و جریانهای آن در عصر قاجار بود.
پینوشت
منظومۀ گنجینةالأسرار از میرزا عمّان سامانی، ملقب به «تاجالشعرا» (م. 1322 ق.) از شاعران نامدار دینی و عاشورایی در سدۀ سیزدهم و چهاردهم قمری است. او از بزرگترین شاعران مذهبی دورۀ مشروطه است که استواری سخن پارسی را با سخنی پخته و سنجیده در لایههایی از تاریخ و شعر مذهبی درهم آمیخته است و اثری ماندگار در شعر عاشورایی و حادثۀ کربلا پدید آورد که آمیخته با برداشتهای ناب عرفانی است. عمّان در این راه از دو استاد مقدم خود، نیّر تبریزی و صفیعلیشاه پیروی کرد. کتاب گنجینةالأسرار سوگسرودهای عرفانی در رثای سیدالشهدا (ع) است که از مثنویهای ماندگار در حوزة شعر عاشورایی به شمار میآید. در ابتدای منظومۀ گنجینةالأسرار که به کوشش فریدون حدّاد سامانی به چاپ رسیده، چنین آمده است: «میرزا نورالله عمّان سامان بن میرزا عبدالله ذرهبین میرزا عبدالوهاب بن ملا محمدمهدی بن میرزا عبدالله سامانی و به تاجالشعرا مشهور میباشد. عمّان به سال 1258 ه.ق در سامان متولد گردید. عمّان سامانی تحصیلات ابتدایی خود را در مکتبخانههای محلّی فراگرفت و بعد به اصفهان عزیمت نموده و در مدرسۀ نیماورد در خدمت آخوند کاشی مشغول کسب علم شد و در اواخر عمر به شهر سامان آمده، آثار ارزندهای را از خود به یادگار گذاشت؛ ازجمله «گنجینةالأسرار»، «مخزنالدور»، قصاید و غزلیات و معراجنامه» (عمّان سامانی، 1379: 4). از زندگی و شعر عمّان چنین به دست میآید که او مردی عالم و فاضل بوده است. «گنجینةالأسرار زبده و چکیدة ادبیات ایرانی قبل از خود است» (محمدی، 1375: 115). تلفیق عشق، عرفان و حماسه را میتوان برجستهترین ویژگی گنجینةالأسرار دانست. گنجینةالأسرار در قالب مثنوی در بحر رمل بهشیوۀ نظیرهگویی با کتاب زبدةالأسرار صفیعلیشاه سروده شده است.