دوره 8، شماره 2 ، پاییز و زمستان 1393
مجید صادقی؛ محمد نصر اصفهانی
دوره 8، شماره 2 ، پاییز و زمستان 1393، صفحه 1-28
چکیده
مولوی معارف دینی و آسمانی را حکمت دینی نامیده است. دین نه تنها از نظر او معرفت است بلکه معرفتی محکم، استوار و بیرقیب است. حکمت دینی از نظر مولوی، حکمت متعالیهای است که در پی تبیین و ارائه راهکارهای تعالی معنوی انسان است. دیگر حکمتها، حکمتهای دنیوی هستند و وظیفه تبیین معاش و مناسبات این جهانی را بر عهده دارند. مولوی حلقه واسط بین ...
بیشتر
مولوی معارف دینی و آسمانی را حکمت دینی نامیده است. دین نه تنها از نظر او معرفت است بلکه معرفتی محکم، استوار و بیرقیب است. حکمت دینی از نظر مولوی، حکمت متعالیهای است که در پی تبیین و ارائه راهکارهای تعالی معنوی انسان است. دیگر حکمتها، حکمتهای دنیوی هستند و وظیفه تبیین معاش و مناسبات این جهانی را بر عهده دارند. مولوی حلقه واسط بین انسان و حکمت دینی را نیستیشناسی، هستیشناسی و متنشناسی میداند. به نظر مولانا کسی که این سه مقدمه که مجموعاً پیشنیاز فهم حکمت دینی و در حقیقت منطق فهم آن است را نشناسد، نباید انتظار فهم این حکمت را داشته باشد. مولانا که پیشفهمهای خود را از عرفان گرفته است معتقد است بین عرفان و فهم حکمت دینی پیوند ناگسستنی وجود دارد چون از نظر او عرفان اصولاً متکفل تبیین پیشنیازهای هرمنوتیکی حکمت دینی است. از نظر او تفاوت بین عرفان و فلسفه این اس که فلسفه فاقد نیستیشناسی است و هستیشناسی آن نیز ناقص است بنابراین فلسفه با حکمت دینی قرابتی ندارد و نباید از آن انتظار فهم حکمت دینی را داشت. به نظر مولوی انسانِ نیست شده به هنگامِ شدت اشتیاق به وصل و پس از وصل به هست، وحی و حکمت را دریافت میکند. عالیترین و نابترین این وحیها که نصیب مشتاقترینِ وصل جویان شده است حکمت دینی است، که نوعِ ختمی مرتبت آن، در قرآن تجلی یافته است. قرآن متن ناب و دست نخوردهای الهی برای نیهای جدا افتاده از نِیِستان معنا و قطرهایِ طالبِ دریا و عاشقانِ وصلجویِ هستی است. مولوی معتقد است طالبان تجربه نبوی و حکمت دینی نباید این متن وحیانی را با دیگر متون مقایسه کنند چرا که اولاً این متن همچون دیگر متنها نیست و ویژگیهای خاص خود را دارد. ثانیاً فهم آن از منطق ویژهای برخوردار است و مبانی و قواعد فهم خود را میطلبد.
علی اشرف امامی؛ محسن شرفایی
دوره 8، شماره 2 ، پاییز و زمستان 1393، صفحه 29-48
چکیده
مُهرنبوّت از جمله معجزههای حضرت محمد (ص) به شمار می آید که بیش از همه مورد توجه عارفان قرار گرفته است. اصلیترین مسأله این مقاله بررسی شرحها و تفاسیر عارفان مسلمان از این مُهر و پیوند آن با مهمترین مضامین عرفانی در طول دو سنّت عرفانی اوّل و دوّم است. با نگاهی به نحوه توجه صوفیه متقدم از جمله حلّاج (د: 309 ق) به این مُهر دیده می شود که ...
بیشتر
مُهرنبوّت از جمله معجزههای حضرت محمد (ص) به شمار می آید که بیش از همه مورد توجه عارفان قرار گرفته است. اصلیترین مسأله این مقاله بررسی شرحها و تفاسیر عارفان مسلمان از این مُهر و پیوند آن با مهمترین مضامین عرفانی در طول دو سنّت عرفانی اوّل و دوّم است. با نگاهی به نحوه توجه صوفیه متقدم از جمله حلّاج (د: 309 ق) به این مُهر دیده می شود که در ابتدا شرح و تفسیر ظاهر این مُهر نزد آنان مطرح است و با ظهور ابن عربی، تفاسیر جای خود را به تأویلات می دهد و نظریه توحید وجودی زمینهای برای طرح مهمترین تعالیم عرفانی از جمله بحث قوس نزول و صعود و حضرات الهیه را فراهم میسازد. در دوران میانی تصوف، بزرگانی همچون سعدالدین حمویه، ابن عربی و ابن ترکه اصفهانی با ترسیم دوایر توحید وشرح و نگارش آثاری مستقل در این باره هر کدام به نوعی جایگاه انسان کامل و مقام ختمیت رادر توحید مشخص کرده اند. در سده های متأخّر جلال الدین محمد مجدالاشراف(د: 1331ق)از عارفان ذهبیه کبرویه با استفاده از همین مبانی و به مدد کشف و شهود، شرح و ترسیمی از مُهر نبوّت ارایه داده است. تفسیر جهانشناسه عارفان از مُهر نبوّت و ارتباط آن با ختم نبوت و ولایت از سوی عارفان شیعی از مهمترین یافته های این نوشتار به حساب میآید.
محمدرضا حسنی جلیلیان
دوره 8، شماره 2 ، پاییز و زمستان 1393، صفحه 49-70
چکیده
یکی از شگردهای بیان رندانۀ حافظ، استفاده از باورهای رایج و مسلم خواننده به عنوان روپوش معانی ثانوی است. در این نوشته، برای اثبات این فرض، وجوه معانی بیت زیر بررسی شده است:
اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک (حافظ، ...
بیشتر
یکی از شگردهای بیان رندانۀ حافظ، استفاده از باورهای رایج و مسلم خواننده به عنوان روپوش معانی ثانوی است. در این نوشته، برای اثبات این فرض، وجوه معانی بیت زیر بررسی شده است:
اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک (حافظ، 1372: 231)
همنشینی واژههای «شراب» و «گناه» در این بیت، به سرعت ذهن خواننده را به گناه شرابخواری سوق میدهد. به همین سبب همۀ شارحان مقصود از «آن گناه» را گناه شرابخواری دانستهاند اما اگر فرض کنیم منظور از «آن گناه»، نه «شراب خواری» بلکه «شراب ریزی» است، معنی تازهای از بیت دریافت خواهد شد. بر این اساس شاعر شراب را عنصر ارزشمندی دانسته که هدر دادن یک قطره از آن هم گناهی بزرگ محسوب میشود، لیکن چون در سنت جرعهریزی، به مردگان که خاک شدهاند، نفعی میرسد، از گناه شراب ریزی - نه شراب خواری- باکی نیست.
رمزگشایی از واژگان «شراب»، «جرعه» و «خاک» بر اساس سابقۀ رمزی آنها در متون عرفانی متقدم، امکان تلقی معنی دیگری را فراهم میسازد. بر این مبنا منظور از «آن گناه»، گناه آدم (ع) و بیت بیان نمادین واقعۀ افاضۀ روح به انسان و یا اعطای عشق به او از جانب ساقی ازل و ماجرای اعتراض فرشتگان به آفرینش آدم (ع)خواهد بود. فرض آن است که حافظ، رندانه هر سه معنی را همزمان در نظر داشته است.
مهدی رضائی
دوره 8، شماره 2 ، پاییز و زمستان 1393، صفحه 71-98
چکیده
عرفان و تصوف اسلامی از بدو پیدایش محملی آرام برای رشد اندیشه ها، سخنان و آیین های فراوانی بوده است. اکثر پیروان این مکتب دینی – اجتماعی تلاش فراوانی در تصفیه درون داشته اند و دیگران را برای خودسازی به شیوه خود دعوت کرده اند. در کنار باورهای دینی و اخلاقی، ابتکارات فکری و رفتاری نیز در بین صوفیان دیده میشود که در جوامع اسلامی مسبوق ...
بیشتر
عرفان و تصوف اسلامی از بدو پیدایش محملی آرام برای رشد اندیشه ها، سخنان و آیین های فراوانی بوده است. اکثر پیروان این مکتب دینی – اجتماعی تلاش فراوانی در تصفیه درون داشته اند و دیگران را برای خودسازی به شیوه خود دعوت کرده اند. در کنار باورهای دینی و اخلاقی، ابتکارات فکری و رفتاری نیز در بین صوفیان دیده میشود که در جوامع اسلامی مسبوق به سابقه نیست و خود بدان مستحسنات میگویند؛ از جمله این ابتکارات می توان به مفاخرات اشاره کرد. هرچند از منش و روش فکری اهل خرقه، تفاخر به دور از انتظار می نماید؛ اما متون و تذکره های صوفیانه، سرشار از این نوع سخنان است که قدری غریب است. این تحقیق بر آن است تا ضمن جمع آوری مفاخره های صوفیانه از تذکره های مهم و مختلف در سده های متوالی، به دسته بندی موضوعی و تحلیل محتوایی آن بپردازد.
علیرضا محمدی کله سر
دوره 8، شماره 2 ، پاییز و زمستان 1393، صفحه 99-122
چکیده
بحث از زبان عرفان در گرو ارایه ویژگیهایی است که آن را متمایز از دیگر گونههای زبانی معرفی کند. تأکید بر وجود اصطلاحات حوزه تصوف و یا حضور عناصر هنری- ادبی در این زبان، نشان از برخوردی غیرمسألهوار با مبحث زبان عرفان در اغلب پژوهشهای پیشین دارد. مقاله حاضر بر آن است تا تأویل را به عنوان ویژگی و اصل اساسی شکلگیری و گسترش زبان عرفان ...
بیشتر
بحث از زبان عرفان در گرو ارایه ویژگیهایی است که آن را متمایز از دیگر گونههای زبانی معرفی کند. تأکید بر وجود اصطلاحات حوزه تصوف و یا حضور عناصر هنری- ادبی در این زبان، نشان از برخوردی غیرمسألهوار با مبحث زبان عرفان در اغلب پژوهشهای پیشین دارد. مقاله حاضر بر آن است تا تأویل را به عنوان ویژگی و اصل اساسی شکلگیری و گسترش زبان عرفان معرفی کند. زبان عرفان در روند حرکتی خود با گذر از مفاهیم و ساختارهای زبانی موجود، در فرایندی تأویلی به ارائه مفاهیم و ساختارهایی نو میپردازد. اهمیت نقش تأویل گذشته از گونههای آشکار و مرسوم آن، در تولید ژرفساختهایی است که عامل اصلی گسترش معنایی و صوری زبان عرفان بودهاند. این نگاه، «ظاهر» و «باطن» را نیز با صرف نظر کردن از معانی مرسوم هستیشناختی یا معرفتشناختی آنها، با تعبیری زبانشناختی و براساس خروج از بافت پیشین و ورود به بافتی نو معرفی میکند. ژرفساختهای تأویلی و نقش آنها در حرکت باطنی معنا، موجب میشوند تا زبان عرفان بیش از محور همنشینی بر روی محور جانشینی گسترش یابد؛ عاملی که برجستگی وجه ادبی در متون عرفانی را نیز در پی دارد.
فاطمه مجیدی؛ هادی یاوری؛ زهره قدوسی فیض آباد
دوره 8، شماره 2 ، پاییز و زمستان 1393، صفحه 123-156
چکیده
این نوشتار برآن است تا مختصات سبکی کشفالمحجوب را بر اساس دو معنای اندیشگانی و بینافردی (در دستور هلیدی) به منظور دستیابی به نوع نگرش (ایستار) نویسنده و کشف نظام معنایی ذهن وی و ایدئولوژی حاکم بر متن مورد بحث و بررسی قرار دهد. مهمترین نتایج به دست آمده از این قرار است: کانون توجه گفتمان کشفالمحجوب خداست. خدا در جایی حضور مییابد ...
بیشتر
این نوشتار برآن است تا مختصات سبکی کشفالمحجوب را بر اساس دو معنای اندیشگانی و بینافردی (در دستور هلیدی) به منظور دستیابی به نوع نگرش (ایستار) نویسنده و کشف نظام معنایی ذهن وی و ایدئولوژی حاکم بر متن مورد بحث و بررسی قرار دهد. مهمترین نتایج به دست آمده از این قرار است: کانون توجه گفتمان کشفالمحجوب خداست. خدا در جایی حضور مییابد تا به عنوان یکی از موضوعات تصوف تعریف شود و با تعریف او، جهان، انسان و دیگر اشیاء تعریف میشود. متن به لحاظ تجربی و در فرانقش اندیشگانی، بیشتر سمتوسوی تجریدی دارد. این نوع اندیشیدن و گفتمان حاصل از آن، در همبستگی متقابل با نوع ارزشگذاری و اعتقادات صوفیه و اندیشة اصالت معنویات است. متن بیشتر متقاعدکننده است تا امری. حتی در بیان هنجارها از آمریت بالا و فرمان مطلق استفاده نمیشود. نویسنده برای اقناع مخاطب از شیوههای تمهیدات استدلالی، توصیفی، تبیینی، توضیحی؛ سودجستن از وجوه خبری و استفهام تقریری و انکاری استفاده میکند و از وجوه التزامی به جای امری سود میبرد و از حجّیّت قرآن و حدیث، برای تثبیت گفتمان تصوف استفاده میکند. وجوه دعایی در متن غلبه دارد و یکی از ویژگیهای این متن، برانگیختن احساسات است. نویسنده برای تسهیل و تسریع فرایند اقناع، وجوه عاطفی را به کار میگیرد. وجه تردیدی در نازلترین سطح و وجه قطعیت، فراوانی قابل توجهی دارد. وجه خبری نیز در بالاترین سطح از فراوانیها است.