صورت‌بندی گفتمانی گزاره‌های فاتالیستی در شعر حافظ (با تأکید بر گفتمان عرفانی)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 گروه ادیان و عرفان، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تاکستان، تاکستان، ایران

2 گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران.

3 گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.

10.22108/jpll.2024.138280.1775

چکیده

شعر حافظ به‌دلیل انباشتگی از ایهام‌ها و استعاره‌هایی که وجه صراحت‌گریزی و سیالیت آن را دوچندان کرده، بیشترین قابلیت را برای بررسی از منظر تحلیل گفتمان دارد. بررسی گزاره‌های فاتالیستی در شعر حافظ، فراتر از دلالت ظاهری آنها بر سرنوشت‌باوری افراطی، ارتباط این گزاره‌ها را با واقعیت‌های اجتماعی، سیاسی، ایدئولوژیکی زمان روایت متن و عواملی مانند «بافت تاریخی» و «روابط قدرت در جامعه» آشکار می‌سازد. پژوهش حاضر با در نظر گرفتن گفتمان فاتالیزم در شعر حافظ به‌مثابه برساخته‌ای از ارتباط ساختار و بن‌مایه‌های شعر وی با عوامل برون‌متنی، کوشیده است صورت‌بندی جدیدی از آن به دست دهد که با آزاداندیشی و دیدگاه‌های منتقدانه حافظ سازگار باشد.  این مقاله به روش توصیفی- تحلیلی نگاشته شده است.  بررسی‌ها نشان داد که حافظ در پس صورت متن و فراتر از عبارات ظاهری شعرش که از تسلیم در برابر تقدیر سخن می‌گوید، درصدد برساختن گفتمانی انتقادی ازطریق بهره‌برداری از زبان، برای ایجاد تغییر در ساختارهای کلان اجتماعی و مبارزه با نهادهای قدرت و ایدئولوژی‌های‌ وابسته به آنهاست. وی در روند یک بازی زبانی، ضمن بسط ایدئولوژی محبوب خود در روکشی از فاتالیزم، هدفی فراتر از اشاعه تقدیرگرایی را در شعر خود دنبال می‌کند و می‌کوشد با بازتولید و القای پیام و معنایی جدید از تقدیرگرایی در ذهن مخاطب، از دامنه هژمونی گفتمان‌های زهدگرا و شریعت‌مدار در عصر خود بکاهد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Discourse Formulation of Fatalistic Propositions in Hafez's Poetry (With Emphasis on Mystical Discourse)

نویسندگان [English]

  • Hatef Siahkuhian 1
  • Fatemehّّّ Rahimi 2
  • Hossein Arian 3
1 Department of Religions and Mysticism, Faculty of Humanities, Islamic Azad University, Takestan Branch, Takestan, Iran
2 Department of Islamic Philosophy and Theology, Payame Noor University (PNU), Tehran, Iran.
3 Department of Persian Language and Literature, Zanjan Branch, Islamic Azad University, Zanjan, Iran.
چکیده [English]

Hafez's poetry has the greatest capability to be analyzed from the perspective of discourse analysis due to the accumulation of metaphors and ambiguities that double its evasiveness and fluidity. In the meantime, examining the fatalistic propositions in Hafez's poetry, beyond their apparent implication of extreme belief in fate reveals the connection of these propositions with the social, political, and ideological realities of the time of the narration of the text, and factors such as "historical context" and "power relations in the society". Considering the discourse of fatalism in Hafez's poetry as a construction of the relationship between the structure and themes of his poetry with extra-textual factors, the present research tried to give a new formulation of it that is compatible with Hafez's free-thinking and critical views. This study is written using a descriptive-analytical method. The research showed that Hafez, behind the face of the text, and beyond the outward expressions of his poetry, which speaks of submission to fate, is trying to build a critical discourse through the use of language, to bring about changes in the macro social structures and struggle with power institutions and ideologies related to them. In the process of a language game, while expanding his popular ideology under the guise of fatalism, he pursues a goal beyond the spread of fatalism in his poetry and tries to reproduce and induce a new message and meaning of fatalism in the audience's mind.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Mystical Discourse
  • Hafez
  • Fatalism
  • Critical Discourse
  • Discourse Analysis

. مقدمه

تحلیل گفتمان انتقادی[1] یک گرایش مطالعاتی بین‌رشته‌ای مأخوذ از زبان‌شناسی انتقادی است که زبان را به‌مثابه شکلی از کنش اجتماعی در نظر می‌گیرد و به بررسی نقش متن در بازتولید قدرت اجتماعی و سیاسی می‌پردازد. این شیوۀ انتقادی نوین ضمن تبیین چگونگی شکل‌گیری، حضور و تأثیر یک گفتمان در یک واقعیت اجتماعی، راهکاری برای تغییر در جنبه‌های خاص همان واقعیت اجتماعی ارائه می‌دهد. در این روش با پرداختن به مفاهیمی مانند «گفتمان، قدرت، ایدئولوژی، رویه اجتماعی و عقل سلیم» زبان به‌مثابه عملی اجتماعی و نوعی گفتمان در گفتار و نوشتار در نظر گرفته می‌شود (Liu & Guo, 2016, p.1077)­. پژوهشگران این حوزه، زبان را حوزۀ اصلی ایدئولوژی، مرتبط با امر اجتماعی و ابزاری مؤثر در میدان مبارزه برای کسب قدرت می‌دانند (Fairclough, 1995, P. 70  Fairclough, 2001, P. ­10­­). آنها خلاف محققان حوزۀ زبان‌شناسی اجتماعی که به موضوع هیرارشی اجتماعی و قدرت چندان توجهی ندارند (Wodak, 2000, p. 5)، بر کارکرد اجتماعی و ایدئولوژیک زبان تأکید می‌کنند و در تبیین چگونگی ایجاد و تقویت روابط قدرت اجتماعی ازطریق استفاده از زبان، معتقدند که عملکرد اجتماعی (غیر زبانی) و عملکرد زبانی افراد جامعه به‌شکلی متناظر به هم، یکدیگر را شکل می‌دهند (Fairclough, 1995, p. 167). بنابراین، تحلیل انتقادی گفتمان با تمرکز بر نحوۀ اعمال قدرت ازطریق زبان، تجزیه و تحلیل خود را به ساختارها و عناصر زبانی یک متن یا گفتگو محدود نمی‌کند؛ بلکه آنها را در پیوندی سیستماتیک با بافتارهای اجتماعی - سیاسی و با در نظر گرفتن عوامل فرامتنی مانند «بافت تاریخی» و «روابط قدرت در جامعه» بررسی می‌کند.

شعر حافظ با وجود ایهام‌ها و استعاره‌هایی که قطعیت‌ناپذیری و سیالیت آن را دوچندان کرده، در شمار متون ادبی باز قرار گرفته است و قابلیت ویژه‌ای برای بررسی از منظر تحلیل انتقادی گفتمان دارد. یکی از بن‌مایه‌‌های فکری‌ حافظ در غزل‌هایش فاتالیزم افراطی اوست که به حسب ظاهر متن، دربردارنده انگاره «قضا و قدر» و اعتقاد به سرنوشت ازلی است. غالب حافظ‌پژوهان، ابیات فاتالیستی حافظ را حاکی از سرنوشت‌باوری افراطی وی در چهارچوب جبراندیشی فلسفی، کلامی و عرفانی دانسته‌اند.

بیشتر حافظ‌پژوهان با تبیین‌هایی غالباً کلامی و فلسفی، ابیات فاتالیستی حافظ را حاکی از جبرگرایی و سرنوشت‌باوری وی دانسته‌اند؛ اما سیطره روح عصیان و اعتراض در شعر حافظ و لحن آکنده از نقد و طنز وی در سراسر دیوانش نشان از تناقض جدی میان نگرش انتقادی و اصلاح‌گرایانه وی با تقدیرگرایی او دارد. چنین تناقضی با تبیین‌های فلسفی و کلامی شعر حافظ مرتفع نمی‌شود؛ زیرا نمی‌توان از یک سوی حافظ را به‌لحاظ فلسفی و کلامی جبرگرا یا تقدیرگرا دانست و از سوی دیگر او را شاعری منتقد با اعتراض‌های حماسی فرض کرد. این مقاله برای رفع ناسازگاری میان این دو رویکرد متضاد، با بهره‌گیری از روش تحلیل گفتمان تلاش کرده است که با گذر از روساخت زبان و معانی ظاهری نشانه‌های درون‌متنی در شعر حافظ، تفسیر دیگری از ابیات تقدیرگرایانه وی به دست دهد که با آزاداندیشی و نگرش‌های انتقادی حافظ سازگار باشد. در همین راستا، مقاله حاضر درصدد تقویت این فرضیه است که غرض اصلی حافظ از بیان ابیات تقدیرگرایانه، فراتر از بیان تقدیرباوری، برساختن گفتمانی انتقادی است تا ازطریق آن بتواند اتوریته‌های عینی و ذهنی عصر خود را به چالش بکشد و پوچی و بی‌مایگی آنها را آشکار ‌کند.

بنابراین، اگر گزاره‌های تقدیرگرایانه در دیوان حافظ از منظر تحلیل گفتمان و به‌مثابه برساخته‌ای از ارتباط ساختار و بن‌مایه‌ متن با واقعیت‌های بیرونیِ زمان روایت متن بررسی شود، لایه‌های زیرین و ناپیدای آنها و ارتباطشان با واقعیت‌های اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیکی و عوامل فرامتنی مانند «بافت تاریخی» و «روابط قدرت در جامعه» بر مخاطب آشکار می‌شود. در این صورت، کشف معانی پنهان‌شده در صورت متن و دقت در ساختار ایدئولوژیک کلمات، بار فرامتنی و نظام فراجمله‌ای عناصر زبانی را در این گزاره‌ها آشکار می‌کند و نشان می‌دهد که قصد حافظ از بیان آنها برساختن گفتمانی انتقادی در برابر گفتمان‌های شریعت‌مدار و طریقت‌مدار عصر خود است. او در این گفتمان انتقادی تلاش می‌کند تا با نقد نهادهای ذی‌نفوذ و قدرتمند در عصر خود و مشارکین آنها، به مصاف مبارزه با فساد و فریب این نهادها و مشارکین آنها ‌برود. در این روند حافظ در روکشی از فاتالیزم و با در نظر گرفتن کارکرد اجتماعی زبان درصدد مقاومت در برابر هژمونی گفتمان‌هایی است که جهان را مطابق با اراده حاکمان خودکامه عصر خود و متشرعان و متصوفان عوام‌فریب وابسته به آنها روایت می‌کند. وی در این جدال گفتمانیک با بسط گفتمان دلخواه خود ازطریق رسانه شعر، درصدد دگرگون ساختن فضای هژمونیک جامعه‌ای استبدادزده و حل معضل قشری‌گری و ریاکاری در عصر خود است.

 

  1. پیشینه پژوهش

اغلب حافظ‌پژوهان، گزاره‌های فاتالیستی در شعر حافظ را از منظر کلامی و در پارادایم سنتی «جبر و اختیار» بررسی کرده‌اند. در حافظ‌پژوهی معاصر، بسیاری از پژوهشگران دربارۀ درونمایۀ گزاره‌های تقدیرگرایانه در شعر حافظ نکات متنوع و مختلفی در کار کرده‌اند؛ بیشتر این پژوهشگران با ذهنیتی کمابیش تئولوژیک این نوع گزاره‌ها را با توجه به مسأله کلامی «جبر و اختیار» بررسی کرده‌اند که به‌عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  • مشکور (1350) در مقالۀ «مسئلة جبر و اختیار در دیوان حافظ» گزاره‌های تقدیرگرایانه در دیوان حافظ را مرتبط با جبرگرایی و نیز اشعری‌گری وی دانسته است.
  • جلالی نائینی (1367) در مقالۀ «زندگی مولانا شمس‌الدین حافظ» تقدیرگرایی حافظ را ناظر بر جبرگرایی کلامی او دانسته و با استناد به اشعار تقدیرگرایانۀ وی، او را منکر هرگونه اختیاری در انسان می‌داند.
  • هروی (1368) در مقالۀ «گرایش‌های عرفانی حافظ‌»، با توجه ابیات تقدیرگرایانۀ حافظ، وی را بدون آنکه اشعری بداند، جبرگرا خوانده است.
  • خرمشاهی (1379) با استناد به ابیات تقدیرگرایانۀ حافظ او را اشعری دانسته؛ اما با ذکر نمونه‌های دیگری که حاکی از اعتقاد حافظ به اختیار است، اشعری‌گری وی را معتدلانه و آمیخته با رویکرد فلسفی و اعتزالی دانسته است.
  • مرتضوی (1384) نیز با نظر در ابیات تقدیرگرایانۀ شعر حافظ، با آن که اندیشه حافظ را فراتر از عقاید خشک کلامی می‌داند، قائل به همانندی دیدگاه حافظ و اشاعره است.

در پاره‌ای از پژوهش‌های متأخر، موضوع تقدیرگرایی در دیوان حافظ از منظری متفاوت و به دور از رویکردهای کلامی و فلسفی پیشینیان نگریسته شده است؛ برای نمونه، دادبه (1377) در مقالۀ «جبرگرایی حافظ باور یا ابزار؟» گزاره‌های تقدیرگرایانه در شعر حافظ را ابزاری در اعتراض به ظلم و فساد شایع در عصر وی تلقی کرده است. همچنین، پورنامداریان (1399) در رویکردی مشابه، بدون آنکه ابیات تقدیرگرایانۀ حافظ را مربوط به اشعری‌‌گری یا جبرانگاری وی بداند، آنها را حاکی از نگاه انتقادی و طنز تحقیرآمیز حافظ در برابر زاهدان و متشرعان عصر وی شمرده است. در تمامی پژوهش‌های یادشده، به‌جز دو مورد اخیر، گزاره‌های فاتالیستی در شعر حافظ، بدون توجه به زمینه‌های اجتماعی و تاریخی و غالباً به‌مثابه یک اندیشه کلامی یا عرفانی بررسی شده است. در پژوهش‌های دادبه و پورنامداریان، سویه‌های اجتماعی و انتقادی شعر حافظ بررسی شده‌اند؛ اما به عوامل کلان برون‌زبانی مانند تاریخ، ایدئولوژی، فرهنگ، جامعه و قدرت در ساحتی فراتر از صورت متن و روساخت زبان، توجه نشده است. وجه تمایز مقالۀ حاضر با پژوهش‌های یادشده، تأکید بر نقش عوامل فرامتنی و تببین نشانه‌ها و کنش‌های غیرکلامی حافظ در شکل‌گیری گزاره‌های فاتالیستی شعر اوست. این پژوهش گفتمان غالب فاتالیزم را در شعر حافظ به‌مثابه برآیندی از ارتباط ساختار و بن‌مایه‌های متن با واقعیت‌های بیرونیِ زمان روایت متن نگریسته و درصدد روشن ساختن ارتباط ساختار کلام و واژ‌ه‌ها با موقعیت متن در شعر حافظ است.

 

  1. تقدیرگرایی حافظ به‌مثابه مسئله‌ای فلسفی و کلامی

در عرصۀ حافظ‌پژوهی، بیشتر پژوهشگران با توجه به ظاهر ابیات و نشانه‌های متنی دیوان حافظ، تقدیرگرایی وی را مرتبط با جبراندیشی فلسفی، کلامی یا عرفانی دانسته‌اند؛ برای مثال، دشتی، تقدیرگرایی حافظ را برخاسته از جبراندیشی فلسفی با رویکرد ماتریالیستی (نک: دشتی، 1352، ص. 75) و هومن (1347، ص. 80 ) و دستغیب (1368، ص. 292) آن را آمیخته‌ای از جبر تقدیری[2] و جبر علّی و معلولی[3] می‌دانند. برخی تقدیرگرایی حافظ را ناشی از جبرگرایی کلامی از نوع اشعری‌گری (خرمشاهی، 1379، ص. 252-253؛ مشکور، 1369، ص. 132­؛ هروی، 1368، ص. 157-158) و برخی دیگر آن را برآیند جبرگرایی صوفیانه از نوع توکل و رضا (خرمشاهی، 1379، ص. 855) دانسته‌اند. این دسته از پژوهشگران، گزاره‌های تقدیرگرایانۀ حافظ را در بستر بحث کلامی «جبر و اختیار» و نظایر آن مورد مداقه قرار داده‌ و در همین راستا، عده‌ای معتقد شده‌اند که وجود این‌گونه گزاره‌ها در دیوان حافظ تمایل حافظ به جبرگرایی را برجسته‌تر و آشکارتر از اعتقاد به اختیار نشان می‌دهد (زرین‌کوب، 1389، ص. 137؛ درگاهی، 1373، ص. 174؛ درگاهی، 1388، ص. 231؛ مشکور، 1369، ص. 132؛ معین، 1369، ص.487-489)؛ عده‌ای دیگر، این نوع گزاره‌ها را در کنار مواضع اختیارگرایانۀ حافظ در دیگر ابیات، نشانگر توازن دو رویکرد متناقض جبرگرایی و اختیارگرایی در شعر وی دانسته‌اند (خرمشاهی، 1379، ص. 265-266 و 1049-­1050؛ شفیعی کدکنی، 1373، ص. 431-432)؛ حتی برخی، این‌گونه گزاره‌ها را فقط به‌ظاهر جبرگرایانه دانسته و آنها را نقد طنازانۀ حافظ از جبرگرایان عصر وی دانسته‌اند (زرین­کوب، 1376، ص. 233؛ زریاب خویی، 1368، ص.­ 263). تمامی این محققان، با وجود اختلاف نظرهایی که دربارۀ این گزاره‌ها داشته‌اند، در بررسی آنها از منظر کلامی و فلسفی فراتر نرفته‌اند. 

درهرحال، به نظر می‌رسد توقف در روساخت زبان شعر حافظ و در نظر نگرفتن ساختار ایدئولوژیک عبارات و بافت موقعیتی که متن در آن تولیده شده، وی را صرفاً شاعری جبرگرا نشان می‌دهد و به همین دلیل بسیاری از پژوهشگران صرفاً براساس دلالت ظاهری واژگان و نشانه‌های درون‌متنی، حافظ را یک جبرگرای تمام‌عیار می‌دانند که انسان را در شعر خود موجودی ناکام و ناتوان و هیچ‌کاره در برابر حکم ازلی (درگاهی، 1388، ص. 232-231) ترسیم می‌کند. این نوع خوانش از شعر حافظ صرفاً براساس ظاهر متن و با نادیده‌گرفتن قرائن برون‌متنی، بدون توجه به تعامل متن با بافت اجتماعی (بافت فرهنگی و بافت موقعیتی)، از بسیاری از فرایندهای زبانی مانند شکل گفتار، هدف و استراتژی گوینده در تولید متن غفلت می‌ورزد و معانی مستور در پس صورت‌های زبانی متن را نادیده می‌گیرد.

 

  1. ساختار گزاره‌های تقدیرگرایانه در دیوان حافظ

گزاره‌هایی که در دیوان حافظ بر تقدیرگرایی دلالت دارند، به‌لحاظ ساختاری به دو نوع گفتمان «غیرانتقادی» و «انتقادی» تقسیم می‌شوند. در گفتمان غیرانتقادی، تقدیرگرایی در قالب باوری عامیانه یا عارفانه، نقش تعیین‌کننده و مستقیم بخت -یا ارادة الهی- را در شکل‌گیری سرنوشت انسان مطرح می‌کند. در گفتمان انتقادی، تقدیرگرایی ابزاری برای جدال ایدئولوژیک با گفتمان‌های رقیب و مبارزه با معضلات اجتماعی از قبیل ریا، تزویر و خشونت است. در هرکدام از این دو حوزه، نشانه‌ها و ساختارهای گفتمان‌مداری وجود دارد که بیانگر موقعیت متن، سویه‌های فرازبانی و کنش‌های غیرکلامی پدیدآورنده متن است. در تحلیل این دو نوع گفتمان، بیان همۀ نمونه‌های مرتبط، خارج از ظرفیت این مقاله است و ازاین‌رو به ذکر برخی نمونه‌های مهم بسنده می‌شود.

 

4-1. گفتمان غیرانتقادی (گفتمان تسلیم)

4-1-1. نمونه‌های گفتمان غیرانتقادی

گزاره‌های این حوزه سویه‌های متنوعی دارند؛ برخی از آنها تقدیرگرایی را در قالب باور به «روزی مقدّر» و «قسمت ازلی» و غالباً به‌شکل حسرت‌ و درد و همراه با نوعی شکوه غیرمستقیم مطرح می‌کنند:

1) چو قسمت ازلی بی‌حضور ما کردند
 

2) بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی

 

گر اندکی نه به وفق رضاست، خرده مگیر
                          (حافظ، 1348، ص. 6/140)

خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
                              (حافظ، 1348، ص. 1/1)

3) بر آستان میکده خون می‌خورم مدام
 

4) جام می و خون دل هریک به کسی دادند

5) ز گردِ خوانِ نگونِ فلک طمع نتوان داشت

6) فلک به مردم نادان دهد زمام مراد

 

روزی ما ز خوان قدر این نواله بود
                             (حافظ، 1348، ص. 1/1)

در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
                             (حافظ، 1348، ص. 1/1)

که بی ملالتِ صد غصه، یک نَواله برآید
                              (حافظ، 1348، ص. 1/1)

تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس
                          (حافظ، 1348، ص. 1/1)

در برخی دیگر از گزاره‌ها که مضمونی عاشقانه دارند، «بخت» یا «طالع» به‌عنوان کنشگر اصلی، تشخصی انسان‌وار یافته و عاشق را در رسیدن به معشوق مدد می‌کند:

7) طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
 

8) حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد

9) مردمى کرد و کرم بخت خداداد به من

10) بخت حافظ گر ازین گونه مدد خواهدکرد

 

گر بکشد زهی طرب ور بکشد زهی شرف
                               (حافظ، 1348، ص. 1/ 296)

صید آن شاهد مطبوع‌شمایل باشی
                              (حافظ، 1348، ص. 7/ 456)

کان بت سنگدل از بهر خدا بازآمد
                              (حافظ، 1348، ص. 4/ 174)

زلف معشوق به دست دگران خواهد بود
                              (حافظ، 1348، ص. 7/ 205)

در پاره‌ای از گزاره‌ها با ورود حافظ به گفتمان عرفانی و تغییر عامل تقدیرگرایی، «خدا» با معادل‌هایی مانند «استاد ازل» و «سلطان ازل» به‌جای بخت یا فلک، به‌عنوان کنشگر اصلی مطرح می‌شود. این امر نشان می‌دهد که تقدیرباوری حافظ در قالب گفتمان عرفانی، شکل و هویت جدیدی یافته است:

 

11) در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند
12) من اگر خارم و گر گل چمن‌آرایی هست

13)نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست

 

آنچه استاد ازل گفت همان می‌گویم
که از آن دست که او می‌کشدم می‌رویم
                             (حافظ، 1348، ص. 1/1)

آنچه سلطان ازل گفت بکن آن کردم
                            (حافظ، 1348، ص. 1/1)

 

14) در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

15) نه این زمان دلِ حافظ در آتشِ هوس است

16) مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنج

17) فیض ازل به زور و زر ار آمدى به دست

 

لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
                             (حافظ، 1348، ص. 1/1)

که داغدار ازل همچو لاله خودروست
                             (حافظ، 1348، ص. 1/1)

بلا به حکم بلی بسته‌اند عهد الست
                          (حافظ، 1348، ص. 5/ 25)

آب خضِر نصیبه اسکندر آمدى‌
                       (حافظ، 1348، ص. 5/ 439)

18) آنچه سعی است من اندر طلبت بنمایم

19) من جهد همی کنم قضا می‌گوید

20)به سعی خود نتوان بُرد پی به گوهر مقصود

21) ناامیدم مکن از «سابقه لطف ازل»

 

این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
                           (حافظ، 1348، ص. 7/ 245)

بیرون ز کفایت تو کاری دگر است
                                (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

خیال باشد کاین کار بی‌حواله برآید
                                (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

تو پس پرده چه دانی که که خوبست چه زشت
                               (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

 

             

4-2-1. تحلیل گفتمانی داده‌های این حوزه

در گزاره‌هایی که بخت و اقبال به‌عنوان عامل اصلی تقدیرگرایی مطرح شده‌اند (نمونه‌های 6-1)، عناصری از قبیل فلک، روزی‌دهنده و مُقسّم ازلی، کنشگران اصلی‌اند؛ عناصر پیرامونی به‌کاررفته در این نمونه‌ها مانند «روزی، داده، قسمت ازلی، دایره قسمت، خوان قدر و خوانِ فلک»، نشانه‌های مهمی از نظام دانایی و سنت شفاهی عصر حافظ محسوب می‌شوند که مطابقت ناخودآگاه حافظ را با این نظام نشان می‌دهد. این نظام دانایی براساس گفتمانی شکل ‌گرفته است که با دادن قدرت مطلق به عامل فلک یا بخت (دال مرکزی) و استخدام عناصر دیگر مانند قضا، قدر، تسلیم و رضا، قسمت، داده، روزی (دال‌های شناور)، به‌طور افراطی انفعال و یأس را به مخاطب القاء می‌کند. نفوذ چنین گفتمانی در نظام دانایی عصر حافظ نمی‌تواند بی‌ارتباط با شرایط اجتماعی و سیاسی آن عصر باشد؛ همان‌طورکه فوکو اشاره می‌کند، هر دورانی انگاره و سامان دانایی خاص خود را دارد که براساس معیارهای منطقی خاص همان دوره تبیین می‌شود (ضیمران، 1387، ص. 47). دورۀ حافظ عصری آکنده از آشوب و تباهی، با حاکمانی غالباً مستبد و بیدادگر است؛ در چنین دوره‌ای تقدیرباوری برای مردمانی مغلوب، وحشت‌زده و نومید می‌تواند مکانیزم دفاعی و پناهگاهی ذهنی در برابر مشکلات عینی باشد. در این عصر، رفتار مستبدانه زمامداران تمامیت‌خواه همچون امیر مبارزالدین (نک: غنی، 1375، ص. 186- 187؛ زرین­کوب، 1389، ص. 49؛ پارسا، 1397، ص. 43-45) و زین‌العابدین پسر شاه‌شجاع (نک: غنی، 1375، ص. 395؛ زرین­کوب، 1389، ص. 159؛ پارسا، 1397، ص. 46)، نوعی احساس وحشت و خفقان در میان افراد جامعه پدید آورده بود. در چنین محیطی، حافظ گویا به‌جای حکمرانان وقت، از روزگار و فلک شکوه می‌کند و می‌گوید: «نواله‌ای از خوان فلک بی‌ملالت صد غصه بر نمی‌آید» (نمونه 3) و «روزی او از خوان قدر، خون دل است» (نمونه 5). این‌گونه شکوه‌ها را می‌توان بیانگر اختناق حاکم بر جامعه و تا حدی افشاگر نظامی سرکوبگر نیز تلقی کرد (دادبه، 1377، ص. 35). بنابراین، تعبیرهایی مانند «صد غصه، جام می و خون دل، خون‌خوردن، ملالت، اوضاع چنین باشد و...» (نمونه‌های 6-1) را می‌توان حامل بار فرامتنی و مرتبط با ناخودآگاه شاعر دانست که در سطوح زیرین آنها باور به ناچیزبودن اراده و تلاش فرد در برابر قدرت زمامداران مطرح می‌شود.

در گزاره‌های عاشقانه (نمونه‌های 10-­7­)، عامل بخت یا طالع، مهم‌ترین کنشگری است که سرنوشت عاشق و نوع رابطۀ وی با معشوق (وصال یا هجران) را تعیین می‌کند. در این حوزه تأکید بر عنصر بخت، حاکی از شکل‌گیری باور گوینده براساس گفتمانی است که نشانه‌های آن از فرهنگ عامیانه اخذ شده است؛ گفتمانی که با دادن قدرت مطلق به عامل بخت، انسان‌‌ را موجودی منفعل و بی‌اراده‌‌ می‌گرداند که تمامی شکست‌ها و موفقیت‌های خود را ناشی از بخت بداند و از همین روی، هنگام شکست یا موفقیت، تنها بخت (سرنوشت) را نکوهش یا ستایش ‌کند (شفائی مقدم و نیازی، 1393، ص. 125). گسترش چنین گفتمانی در حوزۀ عاشقانه نیز نمی‌تواند بی‌ارتباط با ساختار مقتدرانۀ نهاد قدرت و شیوۀ حاکمیت زمامداران تمامیت‌خواه عصر حافظ باشد؛ چنان‌که بهره‌کشی سیاسی حاکمانی مانند امیر مبارزالدین، از عناصر اعتقادی مردم و گره‌زدن قدرت سیاسی خود به باورهای عامیانه برای ایجاد فشار و سرکوب علیه مخالفان خود (نک: پارسا، 1397، ص. 42-43) می‌تواند دلیل موجهی بر حمایت چنین حکومت‌هایی از این نوع گفتمان‌های تسلیم‌گرایانه در آن عصر باشد. مسلماً باور به این نوع تقدیرگرایی نزد عموم به‌ویژه جوانان، منجر به تربیت افرادی بی‌اراده، صبور و مطیع در جامعه می‌شد که دستیابی به خواسته‌های خود را در گرو تأیید بخت می‌دانستند. چنین کسانی همان‌طورکه کامیابی از معشوق یا ناکامی از او را امری مقدر و ناشی از بخت می‌دانستند، در دیگر زمینه‌های اجتماعی و سیاسی نیز این واکنش منفعلانه‌ را دنبال می‌کردند و نتیجۀ چنین باوری، قانع‌شدن به حکم قضا و تسلیم در برابر قدرت‌های حاکم بود. حافظ در شعر عاشقانۀ خود به‌طور ناخودآگاه میان ساختار قدرت و نیروی قاهر بخت رابطه برقرار می‌کند؛ در شعر وی تشخص‌یافتگی انسان‌وار بخت و باور به اینکه رسیدن به معشوق در گرو حکم نافذ بخت و خارج از حیطۀ اراده و تلاش انسان است (نمونه‌های 10-­7­)، می‌تواند انعکاسی از تک‌گویگی یک نظام تمامیت‌خواه خودکامه در عصر وی باشد. بنابراین، تصور می‌شود که قدرت مطلق و بلامنازع زمامداران مستبدی مانند امیر مبارزالدین مظفری و زین‌العابدین پسر شاه‌شجاع که با خشونت و خودکامگی به سرکوب و حذف مخالفان خود می‌پرداختند (نک: زرین­کوب، 1389، ص. 159؛ ملاح، 1385، ص. 56-57؛ پارسا، 1397، ص. 46؛ رستگار فسایی، 1385، ص. 23)، به‌طور ناخودآگاه در ذهن و زبان حافظ به‌صورت اقتدار قاهر و بی‌چون و چرای بخت فرافکنی شده است.

در گزاره‌هایی که حافظ وارد گفتمان عرفانی شده است (نمونه‌های 21-11)، عناصر گفتمان‌مدار مانند «سلطان ازل، استاد ازل، چمن‌آرا و ...»، به‌عنوان کنشگر اصلی و عناصر پیرامونی مانند «ازل، عهد الست، عهد قدیم، فیض ازل، حکم بلی، قلم صنع، سابقه لطف ازل، حواله (عنایت) و ...» حضور پررنگی دارند. انتخاب و به‌کارگیری این عناصر گفتمان‌مدار از سوی حافظ نشان می‌دهد که باور شاعر براساس گفتمانی شکل گرفته است که ریشه در میراث فرهنگی عصر وی و دانش پس‌زمینه‌ای مشترک میان او و مخاطبانش (عرفان و تصوف) دارد. این دانش پس‌زمینه‌ای بیانگر بافت موقعیتی روشنی است که متن در آن تولید شده و اوضاع و احوال محیطی و فرهنگی عصر وی را نشان می‌دهد (رشیدی و روضاتیان، 1400، ص. 45)؛ عصری که در آن رشد کمّی تصوف، صرف‌نظر از پیامدهای منفی آن، موجب شده بود تا نویسندگان و شاعران، اغراض و منویات خود را با زبانی صوفیانه و در قالب گفتمانی عرفانی عرضه کنند که این خود موجب فربهی، غنا و رواج زبان تصوف در متون ادبی و علمی آن عصر شده بود. در این میان، حافظ با درک و انتخاب گفتمان عرفانی و به‌کارگیری واژگان و نشانه‌های این گفتمان، باور ویژۀ خود را بیش‌ازپیش طبیعی‌تر و به‌صورت عقل سلیم نشان می‌دهد.

ورود حافظ به گفتمان عرفانی در گزاره‌های تقدیرگرایانه، بی‌تأثیر از شرایط تاریخی و اجتماعی عصر وی نبوده است. به گفتۀ غنی، عصر حافظ یکی از دوره‌های نمایان غلبۀ تصوف بر حیات اجتماعی و فرهنگی جامعۀ ایرانی بوده است (غنی،­ ١٣٨٦، ص.­ ٥٥٣-٥٥٥). در این عصر، توسعۀ فقر، ناامنی، وحشت و یأس در میان مردم سبب شده بود تا عدۀ بسیاری از فساد و تباهی جامعه به خانقاه‌ها پناه ببرند و خود را با عرفان و تصوف تسکین دهند (صفا، ١٣٧٤، ص. ٢٥١). بنابراین، همان‌طورکه طباطبایی در تئوری مشهور خود اذعان کرده، توسعۀ عرفان و تصوف در جامعۀ ایرانی ناشی از سرخوردگی مردم از قدرت سیاسی بوده است؛ براساس این نظریه، وقتی قدرتی سرگوبگر و تمامیت‌خواه حاکم شود و با ایجاد وحشت و خفقان امکان طرح هرگونه پرسش و انتقاد دربارۀ فضیلت، عدالت و حکومت خوب را از مردم سلب کند، نخبگان و دانایان جامعه از مناسبات واقعی اجتماعی کناره می‌گیرند و در عزلت و انزوا فرو می‌خزند؛ این افراد در واقع از شرایط اجتماعی تحمل‌ناپذیر بیرونی به درون خویش مهاجرت می‌کنند تا در عالم درون و اعماق هستی سیر ‌کنند (طباطبایی، ١٣٧٣، ص. ٢٨١). به‌هرحال، فهم و لحن حافظ نیز در چنین فضایی و تحت تأثیر گفتمان عرفانی دربارة تقدیرگرایی تغییر می‌یابد؛ چنان‌که در این نوع گزاره‌ها به‌جای تعامل مشارک‌هایی مانند «فلک» و «انسان بخت برگشته» یا «عاشق» و «معشوق»، دو مشارک «خدا» و «سالک الی‌الله» نقش اصلی را ایفا می‌کنند.

2-4. گفتمان انتقادی (گفتمان رندی)

1-2-4. نمونه‌های گفتمان انتقادی

پاره‌ای از گزاره‌های این حوزه با برجسته‌سازی عنصر «لاابالی‌گری» و «قلندری»، رفتارهای هنجارشکنانۀ رندانه را تقدیری از روز الست و ناشی از مشیت ازلی الهی می‌داند:

نیست امید صلاحی ز فساد حافظ

مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست

من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم

مرا روز ازل کاری به‌جز رندی نفرمودند

در کوی نیک‌نامی ما را گذر ندادند

گر چه رندی و خرابی گنه ماست ولی

 

چون که تقدیر چنین است، چه تدبیر کنم؟
                                   (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

که به پیمانه‌کشی شهره شدم روز الست
                                   (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
                                   (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد
                                  (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
                                     (حافظ، 1348، ص. 1/ 1

عاشقی گفت که تو بنده بر آن می‌داری
                                   (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

پاره‌ای گزاره‌ها، ناظر به زهدستیزی و مبارزه با تحجر و تعصب متشرعان و دربردارندۀ جدل هنرمندانۀ حافظ (نک: دادبه، 1377، ص. 23-26­) با زاهدان ملامت‌گر در راستای اسکات خصم است:

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر

مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند

برو زاهدا خرده بر ما مگیر

حافظ به خود نپوشید این خرقه می‌آلود

نصیب من چو خرابات کرده است اله

مکن به نامه سیاهی ملامت من مست

عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیم

بد رندان مگو ای شیخ و هش دار

مکن به چشم حقارت نگاه در من مست

برو ای ناصح و بر دُردکشان خرده مگیر

بر عمل تکیه مکن خواجه که در روز ازل

مباش غره به علم و عمل فقیه زمان!
       

 

که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
                             (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

که اعتراض بر اسرار علم غیب کند
                             (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

که کار خدایی نه کاریست خرد
                             (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
                            (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

در آن میانه بگو زاهدا مرا چه گناه
                            (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت؟
                            (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم
                            (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

که با حکم خدایی کینه داری
                            (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

که نیست معصیت و زهد بی مشیت او
                            (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

کارفرمای قَدَر می‌کند این، من چه کنم؟
                            (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

تو چه دانی قلم صنع به نامت چه نوشت
                             (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

که هیچ‌کس ز قضای خدای جان نبرد
                             (حافظ، 1348، ص. 1/ 1)

 

4-2-2. تحلیل گفتمانی داده‌های این حوزه

بیشترین حجم ابیات تقدیرگرایانه در دیوان حافظ در حوزۀ گفتمان انتقادی جای می‌گیرد. در این حوزه، رویکرد غالب حافظ تلاش برای برساختن گفتمانی است که با معضلات و بیماری‌های اجتماعی عصر خود از قبیل تزویر، فساد، بیداد و خشونت مبارزه کند. در گزاره‌های این حوزه، کنشگر اصلی خدا (کارفرمای قدر)، همراه با عناصر پیرامونی از قبیل «ازل، دیوان قسمت، عهد ازل، مشیت او، علم غیب، نصیبه ازل و...» است. آنچه کارکرد این گزاره‌ها را نسبت به گزاره‌های حوزۀ‌ پیشین متفاوت می‌کند، ‌تقابل افراطی عناصر گفتمان‌مدار در قالب دوگانه‌‌هایی مانند رند و زاهد، مسجد و خرابات، ناصح و دُردکش، معصیت و زهد و صلاح و فساد در آنهاست. این تقابل‌های دوگانه حاکی از مرزبندی واژگان و مفاهیم براساس غیریت‌سازی دو گفتمان متقابل «زهد» و «رندی» نزد حافظ است. در این گزاره‌ها، حافظ در مقام سوژگی، واژگان و مفاهیم مورد نظر خود را به دال مرکزی گفتمان محبوب خود (شخصیت رند) پیوند می‌دهد، او معانی رایج را از آن کلمات و مفاهیم طرد و برای آنها معانی جدیدی مطابق با ایدئولوژی خود تولید می‌کند؛ همان‌طورکه هر نویسنده‌ای در راستای تقویت گفتمان خودی، معنا و کاربرد واژه‌ها و تعابیر را تغییر می‌دهد و به شیوه‌ای همسو با اهداف خود اقدام به تولید معناهای جدید می‌کند (نک: مک­دانل، 1380، ص. 99­؛ میلز، 1382، ص. 198)، حافظ نیز از این شیوه برای تقویت گفتمان خودی و نقد گفتمان‌های‌ رقیب بهره می‌جوید.

در منازعات گفتمانی اساساً هر گفتمان، مخزنی برای نگهداری مازاد معنایی تولیدشده محسوب می‌شود و معناهایی که یک نشانه در گفتمان‌های دیگر دارند، به‌وسیله یک گفتمان خاص طرد می‌شوند تا یک واحد معنایی جدید خلق شود (یورگنسن و فیلیپس، 1389، ص. 57).

براین‌اساس در نمونه‌های یادشده، حافظ با بهره‌گیری از نشانه‌هایی همچون خرابات، رند، مست، ناصح، شیخ پاکدامن، زاهد، مسجد، خراب، خرقۀ می‌آلود و ... که در حوزۀ گفتما‌ن‌گونگی یا میدان گفتمان، معناهای بالقوه و محتمل دارند، به بازآفرینی معانی می‌پردازد. حافظ بنابر ایدئولوژی خاص خود و با استخراج این نشانه‌ها از مخزن گفتمانی، برخی از معانی آنها را که با با جهان‌بینی او سازگار نیست، کنار گذاشته و در برابر، برخی از معانی دیگر را در آن عناصر حفظ و در دال مرکزی گفتمان محبوب خود جذب کرده است.

در این حوزه، برخلاف حوزۀ غیرانتقادی که عبارت‌بندی‌های آن غالباً نشانگر یک ذهن مأیوس یا منفعل در برابر رویدادها و ساختارهای حاکم است، حافظ با تیزبینی و خلاقیت، کارکرد تقدیرگرایی را به اقتضای گفتمان مسلط بر ذهن خود تغییر می‌دهد و آن را در راستای مقاومت در برابر هژمونی گفتمان تکفیر و خشونت، که متشرعه عصر با حمایت نهاد قدرت درصدد تقویت آن هستند، به کار می‌گیرد. این تغییر کارکرد، به‌مثابه کنش غیرکلامی حافظ، از منظر تحلیل انتقادی گفتمان قابل تبیین است؛ بدین معنا که رابطه ساختار کلام و واژ‌ه‌های به‌کاررفته در شعر حافظ را با گفتمان مسلط بر ذهن او نشان می‌دهد. بنابر نظریه تحلیل انتقادی گفتمان، فهم انسان از واقعیت‌های بیرون از ذهن، براساس گفتمان‌های حاکم بر ذهن وی ساخته می‌شود (یورگنس و فیلیپس، 1394، ص. 29). براین‌اساس، هیچ پدیده‌ای در جهان فی‌نفسه و به خودی خود قابل فهم و معنادار نیست؛ بلکه برای معنا یافتن می‌بایست در قالب یک گفتمان قرار بگیرد. براین‌اساس، تقدیرباوری در گفتمان برساخته حافظ با کارکرد متفاوتی که یافته، ابزاری برای طرح معایب و مفاسد مشارکین گفتمان‌های رقیب از قبیل زاهد، ناصح، شیخ، فقیه زمان و ... و نقد نهادهایی مانند مسجد و خانقاه است.

در گفتمان انتقادی حافظ، جدال ایدئولوژیک دو کاراکتر زاهد و رند و بهره‌گیری ابزاری حافظ از انگارۀ تقدیرگرایی به‌عنوان منبعی برای اعتباربخشی به گفتمان خودی و اعتبارزدایی از گفتمان رقیب، منجر به مرزبندی دو گفتمان رندی و زهد و ستیهندگی و غیریت آن دو در شعر وی می‌شود. حافظ برای هویت‌یابی گفتمان محبوبش دست به غیریت‌سازی (صف‌بندی) مفاهیم و شخصیت‌ها می‌زند. حاکمیت فضای گفتمانی بر اندیشه حافظ، ذهنیت وی را براساس دو قطب متقابل «ما» و «آنها» سامان‌دهی می‌کند. او در مقام سوژه، تمامی پدیده‌ها و مفاهیم را مطابق این ذهنیت دوگانه (رک: سلطانی، 1391، ص. 112) در قالبی دوگانه می‌ریزد. این دوگانه‌انگاری با به‌کارگیری شگرد برجسته‌سازی و به حاشیه‌رانی، تمامی ویژگی‌های مثبت را در گفتمان خودی و تمامی ویژگی‌های منفی و نکوهیده را در گفتمان رقیب بازنمایی می‌کند. در این مرزبندی، نقاط ضعف گفتمان رقیب برجسته‌سازی و نقاط ضعف گفتمان خودی به حاشیه رانده می‌شود؛ به همین شیوه، نقاط ضعف گفتمان خودی به حاشیه رانده شده و نقاط ضعف گفتمان رقیب برجسته‌سازی می‌شود. حافظ با به‌کارگیری شگردهای بلاغی عناصر منفی مانند فساد باطن، ریا، غرور، ظاهربینی و فضولی را در گفتمان رقیب (گفتمان زهد) و عناصر مثبت مانند صلاح باطن، صداقت، فروتنی، مدارا و صفای باطن را در گفتمان خودی (گفتمان رندی) برجسته‌سازی می‌کند. براین‌اساس در گزاره‌های تقدیرگرایانه حافظ، تقابل عبارت‌هایی مانند «شیخ پاکدامن، زاهد، ناصح، مسجد، نیک‌نامی، صلاح و...»، در برابر عبارت‌هایی مانند «مست، دُردکش، ملامت، رندی، بدنامی، خرابات، فساد و...» را می‌توان در معنایی فراتر از دلالات نخستین و متداول آنها و حاکی از مرزبندی دو گفتمان متقابل «تساهل» و «تکفیر» نزد حافظ دانست.

4-3-2. بافت موقعیتی و تأثیر آن بر درک گفتمان انتقادی حافظ

بافت موقعیتی یکی از عناصر مهم در فهم متن است که براساس آن فضایی که متن در آن تولید شده، یعنی زمان و مکان پیدایش متن و مشارکینی که در پدیدآمدن آن دخیل بوده‌اند، بررسی می‌شوند. در روش تحلیل گفتمان بررسی متن، فراتر از زمینۀ داخلی متن، براساس عوامل برون‌زبانی و بافت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تاریخی که گفتمان متن در آن شکل گرفته است، صورت می‌گیرد (لطفی پورساعدی، 1371، ص. 10). پژوهشگران حوزۀ نقد ادبی معتقدند که در شکل‌گیری متون ادبی، افزون‌بر ساختارها و عناصر زبانی و واژگانی، عوامل برون‌متنی یعنی زمینۀ تاریخی، شرایط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... حاکم بر زمان پیدایش متن، نقش انکارناپذیری دارند؛ چنان‌که قاسم غنی معتقد است، احوال و افکار حافظ محصول اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی عصر اوست و تمامی این عوامل کمابیش در شکل‌گیری سنخ فکر و قریحۀ شاعری و دیدگاه‌های خاص وی مؤثر بوده‌اند و تا زمانی که  این عوامل بررسی نشوند و تأثیر هریک از آنها  به‌دقت سنجیده نشود، شناخت دقیق حافظ و افکار او ممکن نخواهد بود (غنی، 1375، ص. 22). 

درهرحال، حافظ در شرایط اجتماعی و تاریخی قرن هشتم و با درک اوضاع نابسامان آن عصر به بر ساختن گفتمان انتقادی خود دست زده و در کسوت یک مصلح اجتماعی درصدد رؤیایی با معضلات جامعه خود بوده است. عصر حافظ به گفتۀ درگاهی، عصر فساد، دروغ و ریا بوده و وحشت و بدگمانی و خشونت و بیداد جایی برای ایمنی در آن عصر باقی نگذاشته بوده است (درگاهی، 1382، ص. 27). این عصر، دورۀ اقتدار سلسلۀ آل‌مظفر در فارس به فرمانروایی امیر مبارزالدین محمد است که حاکمی ریاکار، جبار و به‌ظاهر متشرع و متعصب بوده و تکفیر و سخت‌گیری دینی در دورۀ حکمرانی وی به قدری شدت داشته است که به او «پادشاه محتسب» لقب داده بودند (غنی، 1375، ج. 1/181؛ زرین­کوب، 1389، ص. 49). در خشونت مذهبی وی همین بس که بسیاری از اوقات که مشغول خواندن قرآن بوده، مقصر یا مقصرانی را نزد وی می‌آورده‌اند؛ او قرآن را کنار می‌گذاشته و آنها را به‌دست خود ‌می‌کشته و سپس با خونسردی تمام دوباره به خواندن قرآن مشغول می‌شده است (خواند میر، 1380، ص. 275؛ غنی، 1375: ج. 1/187).

حافظ در اوج اقتدار چنین حاکمی، سخنگوی گفتمانی انتقادی است که کنشگر اصلی آن رند بی‌مبالاتی است که در برابر هیچ‌کدام از اتوریته‌های عینی و ذهنی عصر خود سر فرود نمی‌آورد و با نگاهی منتقدانه و غالباً طنزآمیز همه آنها را زیر سؤال می‌برد و پوچی و بی‌مایگی آنها را آشکار می‌کند. همان‌طورکه زرین‌کوب یادآور می‌شود، رند حافظ شوریده متهوری است که نه به دستگاه مشایخ اعتنا دارد و نه به بارگاه سلاطین؛ بلکه فارغ از نام و ننگ و بی‌توجه به قبول عامه، از فساد و تزویر اهل زمانه، به‌ویژه از سالوس و ریاکاری شیخ و زاهد و مفتی و صوفی و قاضی و محتسب انتقاد می‌کند و همه را به یک چوب می‌راند (زرین­کوب، 1389، ص. 38). در عصر حافظ، خشونت دینی نهاد قدرت افزون‌بر تولید فرهنگ ریا و تزویر در عامۀ مردم، زمینه‌ساز فساد ساختاری در دو نهاد متشرعه و متصوفه نیز شده بود. حافظ در چنین شرایطی با گفتمان برساختۀ خود (گفتمان رندی) به مصاف مبارزه با فساد و فریب نهادهای ذی‌نفوذ عصر خود و مشارکین آنها می‌رود و با اشارات انتقادی خود درصدد اصلاح و بهبود فرهنگ جامعه خود است.

4-4-2. هم‌گرایی گفتمان عرفانی و گفتمان انتقادی

حافظ در برخی از ابیات تقدیرگرایانه که وارد گفتمان عرفانی شده است، ضمن به‌کارگیری نشانه‌ها و مفاهیم عرفانی مهم، سویه‌های انتقادی کلام خود را نیز حفظ می‌کند و در همین راستا گفتمان عرفانی را به‌مثابه گفتمانی انتقادی و در راستای تضعیف گفتمان‌های رقیب و مشارکین آنها به کار می‌برد؛ مثلاً آنجا که فعل و اراده سالک را تابع اراده «استاد ازل» و نقش مستی و مستوری را به‌دست «سلطان ازل» می‌داند، با آوردن عبارات «من اگر خارم و گر گل چمن‌آرایی هست ...» (نمونه 5­) و «مکن در این چمنم سرزنش به خودرایی...» (نمونه 6)، رویکرد انتقادی خود را نسبت به جریان افراطی متعصبی نشان می‌دهد که با تمایزگذاری و مرزبندی میان «خوب» و «بد» و احیاناً با توسل به حربۀ «امر به معروف و نهی از منکر» در پی ارعاب و تهدید کسانی است که در برابر اتوریته‌های دینی و اجتماعی عصر خود سر تسلیم فرود نمی‌آورند. در واقع، حافظ با چنین رویکردی در پی مقاومت در برابر گفتمان تکفیر و خشونت ازطریق گفتمان عارفانه است. همچنین حافظ در ابیاتی که عشق الهی را امری مقدر و موهبتی از عهد ازل قلمداد می‌کنند، با تأکید بر ارتباط عاشقانه با خدا، گونه‌های ارتباطی دیگری همانند ارتباط عابدانه و زاهدانه را ناکارآمد و بی‌ارزش می‌شمارد. در این نوع رویکردهای عرفانی، وی با طرح گفتمان عشق در برابر گفتمان‌های شریعت‌مدار عصر خود، زهد ریاکارانه و دینداری جزم‌اندیشانه‌ای را که ریشه در خشونت دینی اصحاب قدرت دارد، به چالش می‌کشد و دینداری عاشقانه را می‌ستاید.

 در نمونه‌های دیگری از گزاره‌های عرفانی می‌توان چنین شیوه‌ای را رهگیری کرد؛ مثلاً آنجا که حافظ از عنایت ازلی الهی سخن می‌گوید و در پی ناچیز شمردن عمل آدمی در برابر قضای الهی است (نمونه12)، با انتقاد از احساس خودبسندگی و نخوت زاهدان و فقیهانی که بر علم و عمل خویش تکیه می‌کنند، موضع انتقادی خود را در برابر متشرعان عصر خود نشان می‌دهد. همچنین، وقتی وی با اشاره به انگاره «سابقه لطف ازل» اذعان می‌کند که مقبول بودن یا مطرود بودن (خوب بودن و بد بودن) آدمیان در پیشگاه خدا، منوط به تقدیر ازلی است و از روی عمل یا وضع و حال ظاهری کسی نمی‌توان درباره صلاح و فساد او قضاوت کرد: «تو پس پرده چه دانی که که خوب است که زشت» (نمونه 17)، او در واقع با انتقاد از «خودبرتربینی» و «ریاکاری» متشرعان عصر خود و نفی داوری‌های ظاهربینانه نسبت به ملامتی‌مشربان و گناهکاران، عاقبت به‌خیری و رستگاری آنها را محتمل‌تر از افراد ظاهرالصلاح می‌داند. در واقع، حافظ در چنین مواردی با نگرشی شمول‌گرایانه‌ نجات و رستگاری را، نه در انحصار یک مذهب یا گروه خاص؛ بلکه به‌عنوان امکان مشترکی برای تمامی افراد می‌داند. حافظ در این نمونه‌ و نمونه‌هایی از این دست در قالب گفتمان عرفانی، به نقد نهادهای پرقدرت و ذی‌نفوذ شریعتی و طریقتی و مشارکین آنها می‌پردازد و درصدد است با نقادی و تیزبینی، بخش‌های مهمی از این نهادها را اصلاح کند.

 

  1. نتیجه

برای فهم دقیق شعر حافظ می‌بایست فراتر از صورت متن و روساخت زبان، عوامل کلان برون‌زبانی مانند تاریخ، ایدئولوژی، فرهنگ، جامعه و قدرت را در نظر گرفت و ازطریق کشف نشانه‌هایی که در لایه‌های زیرین متن و ناگفته‌های شاعر ‌پنهان شده‌اند، به جهان متن حافظ وارد شد. در این شیوه می‌توان به خوانشی متفاوت از فاتالیزم حافظ دست یافت که نشان می‌دهد وی برخلاف ظاهر شعرش که از تسلیم و انفعال در برابر تقدیر سخن می‌گوید، درصدد برساختن گفتمانی انتقادی ازطریق بهره‌برداری از زبان، به‌مثابه گونه‌ای پویا از کنش اجتماعی، برای ایجاد تغییر در ساختارهای کلان جامعه است. توجه به نشانه‌های گفتمان‌مدار در شعر حافظ نشان می‌دهد که او در روکشی از فاتالیزم، درصدد شکل‌دادن به هویت‌ها و روابط اجتماعی جدید براساس ارزش‌ها و هنجارهای گفتمان محبوب خود است و با بسط ایدئولوژی محبوب خود تلاش می‌کند تا با بازتولید و القای پیام و معنایی جدید از تقدیرگرایی در ذهن مخاطبش، از دامنه هژمونی گفتمان‌های زهدگرا و شریعت‌مدار در عصر خود بکاهد.

 

[1] . Critical discourse analysis

[2]. Fatalism

[3]. Determinism

پارسا، شمسی (1397). آشفتگی پارادایمی حافظ در برخورد با امر سیاسی. جستارهای نوین ادبی، 51(2)، 27-49.
پورنامداریان، تقی (1399). گمشده لب دریا. سخن.
جلالی نائینی، سیدمحمدرضا (1367). زندگی مولانا شمس‌الدین حافظ. کیهان فرهنگی، 5(8)، 72-70.
خرمشاهی، بهاءالدین (1379). حافظ‌نامه (ج. 1-2؛ چ. 11). انتشارات علمی و فرهنگی.
خواندمیر، غیاث‌الدین بن همام‌الدین (1380). حبیب‌السیر  (ج. 3). خیام.
درگاهی، محمود (1388). بنیان‌های تفکر حافظ. کاوش‌نامه، 10(18)، 225-242.
درگاهی، محمود (۱۳۷۳). مزاج دهر تبه شد، شعر و اندیشه حافظ در نگاهی به حافظ‌شناسی معاصر. ستارگان.
درگاهی، محمود (1382). حافظ و الهیات رندی. قصیده‌سرا.
دشتی، علی (1352). کاخ ابداع (چ. 4). سازمان انتشارات جاویدان.
حافظ، شمس‌الدین محمد (1348). دیوان حافظ (به‌اهتمام محمد قزوینی و قاسم غنی؛ چ. 1). زوار.
دادبه، اصغر (1377). جبرگرایی حافظ باور یا ابزار؟. سالنامة حافظ‌پژوهی، (1)، 22-44.
دستغیب، عبدالعلی (1367). حافظشناخت. نشر علم.
زرین‌کوب، عبدالحسین (1389). از کوچه رندان (دربارۀ زندگی و اندیشۀ حافظ) (چ.3). امیرکبیر.
زرین‌کوب، عبدالحسین (1376). حکایت همچنان باقی. سخن.
زریاب خویی، عباس (1368). آیینه جام،­ شرح مشکلات دیوان حافظ (چ. 2). انتشارات علمی.
رستگار فسایی، منصور (1385). حافظ و پیدا و پنهان زندگی. سخن.
رشیدی، مریم، و روضاتیان، سیده مریم (1400). تحلیل انتقادی گفتمان عرفانی در غزلیات حافظ، مطابق با الگوی سه سطحی فرکلاف و با تکیه بر فرانقش بینافردی زبان در زبان‌شناسی سیستمی- نقشی هلیدی. زبان‌شناسی و گویش‌های خراسان، 13(2)، 49-78. https://doi.org/10.22067/jlkd.2021.70502.1031
سلطانی، علی‌اصغر (1391). قدرت، گفتمان و زبان (چ. 3). نشر نی.
شفائی‌مقدم، الهام، و نیازی، محسن (1393). بررسی عوامل مؤثر بر میزان تقدیرگرایی زنان. جامعه‌پژوهی فرهنگی، 5(1)، 123-147. https://socialstudy.ihcs.ac.ir/article_1419.html­ 
شفیعی کدکنی، محمدرضا (1373). موسیقی شعر. انتشارات آگاه.  
صفا، ذبیح‌الله (1374). تاریخ ادبیات در ایران (ج. 2؛ چ. 9). فردوس.
ضیمران، محمد (1386). تعابیر می و طرب و عیش در اندیشه حافظ. سالنامة حافظ‌پژوهی، (10)، 127-122.
طباطبایی، سیدجواد (١٣٧3). زوال اندیشه سیاسی در ایران. کویر.
غنی، قاسم (1375). تاریخ تصوف در اسلام (ج. 2؛ چ. 2). زوار.
لطفی پورساعدی، کاظم (1372). درآمدی به سخن کاوی. زبانشناسی، 10(1)، 9-40.
مرتضوی، منوچهر (1384). مکتب حافظ: مقدمه‌ای بر حافظ‌شناسی. ستوده.
مشکور، محمدجواد (1369). مشرب کلامی حافظ. در حافظ‌شناسی (به‌کوشش سعید نیاز کرمانی؛ ج. 13). پاژنگ.
مشکور، محمدجواد (۱۳۵۰). مسئلة جبر و اختیار در دیوان حافظ. در مقالاتی دربارة شعر و زندگی حافظ (به‌کوشش منصور رستگار فسایی، ص.417-430). نشر جامی.
معین، محمد (۱۳۱۹). حافظ شیرین سخن. انتشارات معین.
مک‌دانل، دایان (1380). مقدمه‌ای بر نظریه‌های گفتمانی (حسینعلی نوذری، مترجم). فرهنگ گفتمان.
ملاح، خسرو (1385). حافظ و عرفان ایرانی. نشر و پژوهش فرز‌ان روز.
میلز، سارا (1382). گفتمان (فتاح محمدی، مترجم؛ چ. 1). هزاره سوم.
هروی، حسینعلی (1368). گرایش‌های عرفانی حافظ. در حافظ‌شناسی (به‌کوشش سعید نیاز کرمانی؛ ج. 11). پاژنگ.
هومن، محمود (۱۳۴۷). حافظ (چ. ­2). طهوری.
یورگنسن، ماریان، و فیلیپس، لوئیز (1389). نظریه و روش در تحلیل گفتمان (هادی جلیلی، مترجم؛ چ. 1). نشر نی.