نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه کاشان،کاشان، ایران
2 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه کاشان،کاشان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Kashf al-Mahjoub is a Persian work by Abu Yaghoub Ishagh Ibn Ahmad Sajestani. Its subject is wisdom from Ismaeli’s point of view. Questions and ambiguities have long been debated such as whether this book was written in Arabic or Persian, whether it has been translated by Nasser Khosrow or someone else, and whether the Arabic version was removed during the translation process. This research was done using the analytical-statistical method based on the assessment of the surviving works of Sajestani and Naser Khosrow and stylistic components. In this research, we showed that Sajestani wrote Kashf al-Mahjub in Arabic and later it was reported to Khama, one of his co-religionists, in Persian. The style of translation and the structure and writing style of the book show that the time of translation should not exceed the fourth century and the beginning of the fifth century AH. Another issue is that the book has not suffered any shortcomings or distortions during the translation process, and most importantly, we proved that contrary to the opinion of some famous Western and Eastern researchers, the translator of this treatise is not Nasser Khosrow Qabadiani.
Introduction
Abu Yaghoub Ishagh Ibn Ahmad Sajestani or Sajzi (Died between 386-393 AH) with the ambiguous and questionable nickname "Khisfuj" or "Panbehdaneh" is one of the greatest Ismaili philosophers and Da'is belonging to the fourth century AH. After the death of Abu Hatim Razi, a famous Ismaili Da'i (322 AH), he was a Da'i for a while in Rey, and after the death of another Ismaili Da'i Muhammad Ibn Ahmad Nasfi (331 AH), he held the position of Da'i in Sistan and Khorasan.
This innovative philosopher and influential Da'i has written numerous works, some of which have been published such as Al-Iftekhar, Ishbat al-Nabawat, Al-Yenabie, Al-Maqalid al-Malakutiyeh, Tahf-e-Al-Mostajibin, Al-Rasaleh al-Bahera. One of his most important works is Kashf al-Mahjoub. In this research, we intend to first mention the various opinions that have been issued by the researchers about the original language of the book and its translator, and then to show the correctness or incorrectness as well as the shortcomings of their arguments. At the same time, we intend to show that the book is a translation with a different method by providing evidence. Most importantly, it aims to show that this translation cannot be the work of Naser Khosrow, the famous poet and preacher of the Ismaili religion of the 5th century AD.
Review of the Literature
The importance of Sajestani's works and writings is that in the Ismaili religion, which has a special system of intellectual philosophy, is that he personally has a special and unique way of thinking (Daftari, 2020, pp. 197-198; Hemo, 2004, p. 116).
Abu Yaqub, who was strongly influenced by Neoplatonic trends, was able to establish a relatively new way by combining Ismaili religion and Neoplatonic philosophy, which made him stand out among other Ismaili Da'is (Madelung, 2002, p. 16; Walker, 1998, pp. 38-56-137; Nanji, 2020, p. 197; Daftari, 2014, p. 174).
Kashf al-Mahjub is one of his most important works, and ironically its Persian version is left for us as a legacy. The subject of this book as Safa (2001) said is “theosophy from Ismaeli’s point of view”, and its style is the same as the style of the Samani period (Bahar, 2003). This book was published for the first time in 1949 by Henry Corbin based on only one copy in Tehran. The author organized his book into seven sections and called each section ‘Maghalat’, and each Maghalat is arranged into ‘seven articles’.
In attributing this work to Sajestani, none of the researchers had any doubt because the name of this work is mentioned together with the name of its author in old and new sources (Abulqasem Basti, 2002, pp. 226-227; Nasser Khosro, n.d, p. 388; Hemo, 2018, p. 180; Aburihan Biruni, n.d, p. 49; Walker, 1998, p. 157).
However, contrary to the definite attribution of this work to Sajestani, there is a difference in opinions about whether the original language of this book was Persian or Arabic, and if it is Arabic, who translated the present Persian report. In this regard, various theories have been proposed by researchers.
Methodology
This study is done on the basis of an analytical and statistical method depending on the remaining works of Sajestani and Naser Khosrow by using stylistic components. In this study, it is shown that Sajestani's Kashf al-Mahjoub was originally written in Arabic and later translated into Persian. Considering the method, the structure, and the style of the book, it can be guessed that the translation was probably done during the fourth or the beginning of the fifth century. Moreover, it is found that the translation is faithful to the original text and nothing is omitted or distorted. Most important of all, it is shown that contrary to the view of some Eastern and Western researchers, Naser Khosrow is not the translator.
Results
The results of the present study showed that:
1) By investigating the way the book was composed, the structure of the sentences, and the syntax governing the text of the book, which follows the Arabic syntax, we showed that this book was definitely (not originally) written in Persian and is a translation of an Arabic version.
2) Kashf al-Mahjub cannot be Nasser Khosrow's translation, because based on stylistics and its related components, we showed that the translation used in Kashf al-Mahjub is completely different in terms of the translation method from what Nasser Khosrow used in Khwan al-Akhwan from Al-Yenabie. In addition, the language habits reflected in Kashf Al-Mahjub and Nasser Khosrow's works, especially Khan Al-Akhwan, in which he translated 38 chapters of Al-Yenabie Sajestani, are completely different.
3) Contrary to the opinion of some researchers, the book has not any omissions in the translation process.
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
ابویعقوب اسحاق بن احمد سجستانی یا سجزی (م. میان 386‑393) با لقب سرشار از ابهام و پرسشبرانگیز «خیسفوج» یا «پنبهدانه» 1 یکی از بزرگترین فلاسفه و داعیان اسماعیلی متعلق به سدة چهارم هجری است. وی پس از مرگ ابوحاتم رازی، داعی نامدار اسماعیلی (م. 322) مدتی داعی ری بود و بعد از فوت محمد بن احمد نسفی، دیگر داعی اسماعیلی (م. 331 ق.) منصب داعیگری را در سیستان و خراسان بر عهده داشته است.
این فیلسوف مبتکر و داعی تأثیرگذار آثار متعددی نگاشته است که شماری از آنها ازقبیل الافتخار، اثباتالنّبوات، الینابیع، المقالید الملکوتیه، تحفـﺔالمستجیبین، الرسالهالباهرة از آثار مسلم اوست و به طبع رسیده است.
اهمیّت آثار و نگاشتههای سجستانی در آن است که در مذهب اسماعیلیه که دارای منظومة فکری ـ فلسفی خاصی است، صاحب تفکر ویژه و منحصربهفردی است (رک. دفتری، 1399: 197‑198 و همان، 1383: 116).
ابویعقوب بسیار از گرایشهای نوافلاطونی متأثر است؛ او توانسته بود با تلفیق آیین اسماعیلی و فلسفة نوافلاطونی طریقی بهنسبت جدید پایهریزی کند که سبب تشخُّص او در میان دیگر داعیان اسماعیلی شود (رک. مادلونگ، 1381: 16؛ واکر، 1377: 38 ، 56 ، 137؛ نانجی، 1397: 197؛ دفتری، 1393: 174).
کشفالمحجوب یکی از مهمترین آثار او و ازقضا تنها اثر فارسی اوست که به میراث برای ما برجای مانده است. موضوع این کتاب همانگونه که صفا گفته است، حکمت بر مذاق اسماعیلیان است (صفا، 1380، ج 1: 633) و سبک آن همانند سبک دورة سامانی است (بهار، 1382، ج 2: 21 و 69).
این کتاب اولبار به سال 1328 شسی بههمّت هانری کربن تنها براساس یک نسخه در تهران منتشر شد. مؤلف کتاب خود را در هفت بخش سامان داده و هر بخشی را «مقالت» نامیده و هر مقالت در «هفت جُستار» تنظیم شده است.
در انتساب این اثر به سجستانی هیچیک از محقّقان اندک شک و شبههای روا نداشتهاند؛ زیرا نام این اثر همراه با نام مؤلفش در منابع قدیم و جدید آمده است (رک. بستی، 2002 م، 227‑226؛ ناصرخسرو، 1384: 388 ؛ همان 1397: 180؛ ابوریحان بیرونی، 1377: 49؛ واکر، 1377: 157؛ زریاب خویی، 1373، ج 6: 427‑425 وpoonawalla. 1977: 88).
اما برخلاف قطعیبودن انتساب این اثر به سجستانی، دربارة زبان اصلی این کتاب که به فارسی یا عربی بوده است و در صورت عربیبودن، گزارش فارسیِ حاضر ترجمة کیست، اختلافنظر وجود دارد و پژوهشگران نظریات گوناگونی مطرح کردهاند.
در این پژوهش برآنیم ابتدا آرای گوناگون محقّقان درباب زبان اصلی کتاب و مترجم آن را ذکر کنیم و سپس درستی یا نادرستی و نیز کاستیهای استدلالهای آنان را نشان دهیم؛ نیز با روشی متفاوت و ارائة ادلهای بیشتر و بهتر ترجمهبودن کتاب را اثبات کنیم و از همه مهمتر ثابت کنیم که این ترجمه نمیتواند ریختة خامة ناصرخسرو، شاعر نامدار و مبلّغ مذهب اسماعیلی سدة پنجم باشد.
1ـ1 پیشینة پژوهش
از آنجا که ابویعقوب سجستانی از چهرههای شاخص و تأثیرگذار فرقة اسماعیلی است، ناگزیر در پژوهشهای پرشماری که دربارة این فرقه نوشتهاند بهصورت جستهوگریخته دربارة او مطالبی میتوان یافت. این پژوهشها بیشتر دربارة جنبههای فکری و اندیشههای فلسفی ـ کلامی اوست. پلای واکر (1993) در تحقیقی مستقل با عنوان «تشیّع فلسفی: نوافلاطونیگرایی ابویعقوب سجستانی» به بررسی گرایشهای نوافلاطونی سجستانی پرداخته است. او (1377) کتابی با نام ابویعقوب سجستانی متفکر و داعی اسماعیلی نوشته است که جنبة نوآوری آن شایستة ستایش است. ابراهیمی دینانی (1398) در کتاب دفتر عقل و آیت عشق فصلی از کتاب را به تحقیق دربارة آرا و اندیشههای سجستانی اختصاص داده که در ضمن آن بهاختصار به زبان اصلی کشفالمحجوب پرداخته است.
استرن (1983) در کتابی با نام مطالعاتی دربارة اولین اسماعیلیان، کشفالمحجوب فارسی را ترجمهای ناقص از اصلی عربی دانسته که احتمالاً به دست ناصرخسرو گزارش شده است. هرمان لندلت (2011) در مقالة «ابویعقوب سجزی» درج در دایرةالمعارف ایرانیکا دربارة زبان اصلی و مترجم کشفالمحجوب بهتر و مستدلتر از همة پژوهشگران این حوزه سخن گفته است.
2ـ مباحث نظری بحث
2ـ1 نظریات مطرحشده دربارة زبان اصلی کتاب
استرن اصل کتاب را عربی میداند؛ هموست که اوّلبار مدعی شد کشفالمحجوب فارسیِ کنونی ترجمة ناقصی از یک اصل عربی است. او بر این اساس که قسمتی از یک عبارت کشفالمحجوب در کتاب کشفالأسرار باطنیه از ابوالقاسم بستی آمده، ولی در کشفالمحجوب فارسی نیست، چنین حکمی داده است (stern, 1983: 1307).
بعد از او، ویلفرد مادلونگ همسو و همعقیده با او، کتاب را ترجمة ناقصی از یک اصل عربی پنداشت و گفت ناصرخسرو بهآسانی میتوانسته است برخی عبارتهای بیش از حد صحهگذار بر تناسخ را حذف کند. همچنین وی با قول سعید نفیسی موافق است که بعید نمیداند مترجم این کتاب ناصرخسرو باشد (کریمی زنجانی اصل، 1383: 191‑189؛ ساکت، 1394: 94؛ نفیسی، 1363: 28).
پلای واکر، محقّق آثار سجستانی، این کتاب را ترجمه دانسته و بعید ندانسته است که از ناصرخسرو باشد (واکر، 1377: 157 و 164ـ 163:1993 walker,).
پوناوالا در کتاب خود ضمن طرح عقاید دیگران درباب کشفالمحجوب، قاطعانه اظهار داشته که این کتاب در اصل به زبان عربی نگاشته شده است (see, poonawalla,1977: 88).
کریم مجتهدی اصل کتاب را عربی میداند که مترجمی ناشناس حدود صد سال بعد از تاریخ تحریرکتاب به ترجمة آن اقدام کرده است: «این ترجمه نمیتواند از ناصرخسرو باشد؛ زیرا افزونبر تفاوت سبک نگارش، ناصرخسرو مخالف ابویعقوب بوده و نمیتوانسته است در مقام ترویج آثار او برآمده باشد» (مجتهدی، 1396: 205).
هانری کربن در مقدمة کشفالمحجوب مصحَّح خویش، در عربیبودن اصل کتاب شکی ندارد و برای اثبات گفتارش دلایلی را به شرح زیر ارائه میکند که بعضی از آنها را دیگر محققان هم ارائه کردهاند:
1) وجود عبارتی که در آن آشکارا نام «ابویعقوب» آمده است، بیانگر آن است که مترجم در گزارش واژة «بَعث» با دشواری روبهرو بوده و فهم آن را برای مخاطب دشوار میدانسته و چارهای نداشته است بهجز آنکه نام گویندة اصلی را بیاورد: «بدانکه اندر سخن عرب برانگیختن بودن بود ـ چنانکه با یعقوب گوید: "الانبعاث انفعال من البعث، والمنبعث المنفعل، والمبعوث المفعول"» (سجستانی، 1396: 18‑17 و 103) کربن اضافهکردن نام «ابایعقوب» را در متن، دلیل عربیبودن اصل کتاب دانسته است (همان)؛ ذبیحالله صفا هم به این مسئله اشارت کرده است (صفا، 1380، ج 1: 633).
2) ترجمهشدن پارهای از لغات عربی به فارسی در ضمن ضبط اصل عربی آن که حکایت از آن دارد که مترجم عبارت فارسی را بدون همراهکردن با اصل عربی آن، کافی نمیدانسته و احساس میکرده است عبارت فارسی بهتنهایی قابلیت القای همة نهفتهها در اصل عربی را ندارد. این واژهها که کربن به برخی از آنها اشاره کرده، از این قرار است:
لب یعنی مغز (سجستانی، 1396: 28)؛ مصنوعات و مکونات یعنی پیشهها و بودنیها (همان: 62)؛ ینبوع یعنی سرچشمه (همان: 64)؛ اوتاد یعنی میخها (همان: 69).
زریاب در اینکه اصل کتاب به عربی بوده، تردیدی روا داشته و گفته است: «چون نثر کتاب بسیار کهن است، باید از همان زمان ابویعقوب و به زبان فارسی باشد» (زریاب خویی، 1373، ج 6: 427).
نیز او یکسره هم اصل عربیبودن کتاب را نفی نکرده و حتی استدلالهای دیگران را دربارة ترجمهبودن کتاب ضعیف و ناقص دانسته است.
زریاب دو نکته را ذکر کرده است که میتواند نظریة اصل عربیبودن کتاب را تقویت کند: اول وجود عبارتی در دیباچة کتاب است که هیچکدام از محقّقان به آن توجه نکردهاند؛ یعنی این عبارت: «اکنون به نور تابنده و قوّت عظیم ازجهت ولی خدای در زمین دعوت که جایگاه نفوس روحانی است...» (سجستانی، 1396: 36).
زریاب بر آن است که اگر مؤلف این کتاب را برای امام زمان خود خلیفة فاطمی نگاشته اصل کتاب عربی بوده است [چون خلیفه عرب زبان بوده]؛ مگر آنکه آن را برای داعی بزرگتر خود که ایرانی بوده، نگاشته است. دلیل دومی که زریاب آن را همانند قرینهای برای تقویت احتمال عربیبودن کتاب آورده است، اشارة ناصرخسرو به کتاب کشفالمحجوب در کنار دو اثر دیگر ابویعقوب، یعنی سوسالبقاء و الرسالهالباهرة است که هر دو به زبان عربی است و ناگزیر کشفالمحجوب هم ابتدا به زبان عربی بوده است. البته زریاب باز هم با قاطعیت در باب زبان اصلی کتاب سخنی نگفته است.
هرمان لندلت اولبار در مقالهای ارزشمند دو پرسش مطرح میکند. در بخش اول مقاله ضمن عربیدانستن اصل کتاب، به این سؤال پاسخ میدهد که مترجم رساله چهکسی میتواند باشد. او براساس قراینی که در کتاب شرح قصیدة فارسی خواجه ابوالهیثم جرجانی آمده است، مترجم کشفالمحجوب را همان شارح قصیدة ابوالهیثم میداند که به عقیدة محمد معین (1344: 2) محمد بن سرخ نیشابوری 2 است (landolt, 2011: 666).
ما در پژوهش خود به درستبودن یا نبودن فرضیة لندلت دربارة هویّت مترجم نامبردة او کاری نداریم؛ بلکه هدفمان اثبات نادرستی و بطلان عقیدة کسانی است که این اثر را ترجمة ناصرخسرو میدانند.
ابراهیمی دینانی سخت بر این عقیده اصرار میورزد که ابویعقوب آثار خود را به دو زبان عربی و فارسی نوشته است و کشفالمحجوب او دراصال به زبان پارسی بوده است (ابراهیمی دینانی، 1398، ج 1: 335).
3ـ نقد نظریة ناقصبودن کشفالمحجوب فارسی
همانگونه که پیشتر گفته شد، استرن و مادلونگ بر این عقیده هستند که کشفالمحجوب فارسی ترجمه از یک اصل عربی است. هرمان لندت سالها پیش به نظریة ناقصبودن کتاب جواب داده است. او در قسمت دوم مقالهای که ذکر آن رفت، آورده است آنچه را بُستی به نقل از کشفالمحجوب در کتاب اسرارالباطنیهاش آورده با جزئیات کاملتر در الینابیع سجستانی آمده است و آنچه را هم بستی در باب اجرام سماوی به کتاب الینابیع سجستانی ارجاع داده است، اصلاً و ابداً در الینابیع نیست؛ بلکه در کشفالمحجوب صورت کامل آن آمده است؛ بر این اساس نتیجه گرفته است که بُستی در نقل مطالب چندان دقّتی نداشته و دو کتاب کشفالمحجوب و الینابیع سجستانی را تلفیق کرده و چکیدهای از عقاید و آرای فلسفی او را آورده است و درنتیجه نبودِ قسمتی از منقولات بُستی از سجستانی در کشفالمحجوب فارسی کنونی، نمیتواند دلیلی بر آن باشد که کتاب حاضر ترجمة ناقص از یک اصل عربی است ( 666:2011 landolt,).
ما ضمن درستدانستن نظریة لندلت، بیان میکنیم که در سراسر کتاب هیچ گُسست و تغییر و جهش ناگهانی از موضوعی به موضوعی را نیافتهایم که نشان دهد قسمتی از کتاب در فرایند ترجمه حذف و پیرایش شده باشد.
در متن کتاب که طرحبندی دقیقی بر شالودة آن حاکم است، هیچجا نمیتوان بخشی را سراغ داد که به موضوع و عقیدهای ارجاع داده باشد که جای آن در کتاب خالی باشد؛ هرجا عبارت «چنانکه گفتیم» و یا «اکنون خواهیم پیدا کنیم» و یا «پیدا کردیم» دیده میشود، مرجع کلام را میتوان در متن یافت (رک. سجستانی، 1396: 87 و 68، 86).
4ـ نقد نظریة فارسیبودن اصل کتاب
دربارة فارسیبودن اصل کتاب تنها ابراهیمی دینانی با قاطعیت ابراز داشته که این اثر ابتدا به فارسی نگاشته شده است (ابراهیمی دینانی، 1398، ج 1: 335)؛ البته ایشان هیچگونه دلیل و شاهدی متقن ارائه نکردهاند.
ابراهیمی دینانی اشارة صریح به نام «بایعقوب» را دال بر ترجمهبودن کتاب ندانسته و گفتهاند: «این استدلال به هیچوجه نمیتواند بر این مدعای بیاساس دلالت داشته باشد؛ زیرا در آثار گذشتگان فراوان دیده میشود که نویسنده بهجای اینکه از ضمیر متکلم استفاده کند، اسم ظاهر خود را به کار برده و مینویسد که فلان چنین گوید. این سبک سخن در آثار دیگر سجستانی دیده میشود. او در کتاب الینابیع نیز که به زبان عربی نوشته شده است، این سبک تعبیر را به کار برده و در جایی مینویسد ابویعقوب چنین گوید» (همان: 336).
با قسمت اول استدلال ایشان ما نیز موافقیم؛ ولی دو خرده بر گفتارشان وارد است: اول اینکه چرا شاهدی بر گفتار خویش نیاورده و تنها گفتهاند که در آثار دیگران هم دیده میشود؛ دربارة سابقة چنین کاربردی نیز در آثار ابویعقوب، که مدعای ایشان است، باید گفت نگارندة این سطور با همة دقت و وسواسی که در مطالعة کتاب الینابیع و حتی نسخههای خطی آن صرف کرد، چنین استعمالی را ندید؛ نهتنها در الینابیع بلکه در همة آثار سجستانی و حتی دو کتاب منسوب به او یعنی الاکسیر و رساله الارواح که عکس نسخة خطی آن را در تملّک داشتیم نیز چنین مسئلهای را نیافتیم. شاید برای ایشان در هنگام یادداشت این سطور، خلط و اشتباهی روی داده است.
همچنین قول ایشان مبنی بر اینکه سجستانی آثار خود را به فارسی هم مینوشته قطعاً درست نیست؛ زیرا اولاً ایشان هیچ دلیل و شاهدی در تأیید نظر خود نیاورده است؛ دوم اینکه از سجستانی اثری دیگر به زبان فارسی در دسترس نیست تا براساس امکانات سبکشناسی و ارائة مشابهتهای ساختاری آن با متن کشفالمحجوب اثبات کنیم کشفالمحجوب فارسی کنونی نیز به قلم خود سجستانی نوشته شده است؛ بر این بنیاد، نظریة ایشان از پایة حدس وگمان فراتر نخواهد رفت.
بر آنچه هم زریاب گفته است، چون با تردید و گمان همراه است و ضمناً بهطورکلی و یکسره ترجمهبودن کتاب را رد نکرده است، نقدی وارد نیست.
5ـ نقد آرای دیگران دربارة ترجمهبودن کتاب
از میان همة پژوهشگران که به ترجمهبودن کتاب قائل هستند، تنها کربن توانسته است با اقامة دلیلهایی مرتبط با حوزة سبکشناختی، اما نه کاملاً کافی، ثابت کند کتاب حاضر ترجمه است. کربن وجود واژگان تخصصی عربی را که به فارسی ترجمه شده، همراه با آوردن اصل عربی آن در کتاب گواه نگرانی مترجم بر حفظ صحت ترجمة خویش دانسته است (سجستانی، 1396: 20).
گفتار ایشان در این باره درست است؛ ولی نقد وارد بر ایشان این است که همة واژگانی مستند ایشان و همة واژگانی را هم که مترجم به این شیوه آورده، تخصصی نیستند؛ برای مثال واژههای «اوتاد، مهیّا، صورتهای فلک و...» واژگانی نیستند که خاص مقولات فلسفی و مباحث مربوطبه آیین اسماعیلی باشد که ترجمة آن بدون ذکر اصل عربی دلالت معنای تخصصی واژه را مبهم کند.
قرینة دیگری که کربن و به پیروی او تنی چند از محقّقان برای اثبات ترجمهبودن کتاب اظهار داشتهاند، وجود عبارت «چنانک با یعقوب گوید» است که آن را شاهدی دانستهاند بر اینکه راوی کتاب شخص دیگری است. این نظریه اگرچه تا حدی پذیرفتنی است، خردهای بر آن وارد است؛ اینکه نویسندهای در یک اثر فارسی، آن هم در اواسط کتاب، نام خویش را بیاورد قبول این باور را سخت میکند که این اثر اصالتاً به زبان فارسی نگاشته شده باشد؛ اما ازسویی این روش، یعنی استفاده از اسم ظاهر بهجای ضمیر متکلم، از سیاق نویسندگی دور نیست، چه در متون عربی و چه در متون فارسی. البته در متون فارسی غالباً و در بیشتر اوقات، نویسنده از این شیوه در ابتدای دیباچة کتاب استفاده میکند و در متون عربی در سراسر کتاب این شیوه کاربرد دارد (رک. مسعودی، 1425: 42، 55، 57، 60، 63، 67، 70، 91 و 99؛ فقیه بلخی، 1376: 17؛ گردیزی، 1384: 2).
6ـ اثبات ترجمهبودن کتاب
در این پژوهش دو اصل را باید اثبات کنیم: اول اینکه متن ترجمه است و بعد اینکه مترجم آن ناصرخسرو نیست. در صفحات پیش، قول دیگران را دربارة ترجمهبودن کتاب آوردیم؛ ولی از آنجا که گفتههای آنان موجز و ناکافی بود در این قسمت برآنیم دلایل خود را درباب ترجمهبودن کتاب بیاوریم. چون این دلایل با حوزة سبکشناسی و براساس قواعد این حوزه بررسی میشود، میتواند بهکلی ثابت کند که این کتاب از ابتدا به زبان فارسی نبوده است و در ترجمهبودن آن شک و تردیدی روا نیست.
میدانیم که هر زبانی را دستور زبانی است که قواعد و چارچوب خاصی دارد و اهل زبان برپایة آن قواعد، اجزای جمله را در کنار هم میچینند تا گفتارشان برای مخاطب مفهوم و روشن باشد؛ ازاینرو دستوریان قدیم، دستور زبان را «فن درستگفتن و درستنوشتن و تعلیم زبان» خواندهاند و آن را یکی از سه شعبة مهم زبانشناسی به شمار آوردهاند (رک. فرشیدورد، 1392: 30).
اغلب استادان زبان میکوشند در چینش و ترتیب اجزای جمله از هنجار معمول خارج نشوند و خلاف سنت رایج زمانة خود رفتار نکنند. البته خروج از قواعد و هنجارهای شناختهشده، گاهی اغراضی را تعقیب میکند که در متون معانی به آن پرداختهاند؛ اما خروج از نحو معیار در کشفالمحجوب نمیتواند از این دست باشد؛ زیرا اولاً با اصول علم معانی منطبق نیست؛ ثانیاً در متون فلسفی پیچیدة از این دست، چنین کاربردهایی سابقه ندارد و پیچیدگی ساختار نحوی و جابجایی اجزای جمله، خود گرهی دیگر افکندن به کلاف پیچیدة سنگین متن است.
حال در متنی مانند کشفالمحجوب وجود این ساختار نحوی غیرطبیعی چه توجیهی دارد؛ بهجز اینکه اختیار ترجمة لفظبهلفظ را عامل ایجاد این آشفتگی و درشتی در بافت کلام بدانیم. این ناهنجاریها در کشفالمحجوب بسامد فراوانی دارد که حاصل برهمخوردن قواعد نحو فارسی است که در ادامه به آن اشاره میشود:
الف) آوردن نهاد در پایان جمله
در زبان فارسی، اغلب نهاد و گروههای وابسته به آن در صدر جمله میآید؛ مگر برای اغراضی ازقبیل تعظیم و تحقیر و تأکید... که از جای اصلی خود انتقال مییابد؛ وگرنه قاعدة طبیعی آن است که نهاد بر مسند و گزاره مقدم آورده شود (رک. علویمقدم و اشرفزاده، 1379: 48‑46).
در متن کشفالمحجوب تقدم و تاخّر نهادی هیچ پیوندی با اغراض یادشده ندارد؛ مثال:
«بر دلهای ایشان قفلهاست» (سجستانی، 1396: 35)
اگر صورت عربی آن را برفرض «عَلی قلوبهم غُلف» بدانیم، حاصل ترجمة لفظبهلفظ همان خواهد شد که مترجم آورده است.
دیگر نمونهها:
«پس نیامد آفریدگار اندر این قسمتها» (همان: 38)؛ «پدید آمد بهری» (همان: 77)؛ «تا مُهر گردد آن صورت اندیشیده شده» (همان، 63)؛ «باز گردد فکرت به تفکر» (همان: 66).
ب) آمدن مفعول بعد از فعل
در کشفالمحجوب تأخر مفعول از فعل بسامد بالایی دارد که در جاهایی باعث گنگی و نارسایی متن شده است. مثال:
«بشناختند معبود خویش را» (همان: 35).
اگر صورت عربی این عبارت را «عرفوا الههم» فرض کنیم، آنگاه تحمیل اسلوب عربی بر ساختار فارسی بسیار واضح خواهد بود.
نمونههای دیگر:
«پاک نکردند او را» (همان: 35)؛ «مثال کردند او را» (همان)؛ «ماننده کردند آفریدگار را» (همان)؛ «دانند دانسته را» (همان).
ج) قرارگرفتن قید در انتهای جمله
قید در زبان فارسی غالباً قبل از فعل قرار میگیرد؛ زیرا برای مقیدکردن گروههای اسمی در جمله میآید (رک. خیامپور، 1386: 88). گاهی در متون فارسی اصیل خلاف قاعدة گفتهشده را مییابیم که برای آن هم اهدافی بلاغی قائل شدهاند (رک. خزائی و تفکّری رضایی، 1398: 71‑43).
در کشفالمحجوب در برخورد با قیدها، با دو ویژگی روبهرو هستیم: ابتدا شیوة توزیع قید که غالباً در پایان جمله و بعد از فعل آمده است؛ دیگر وجود قیدهایی که دستوریان از آن به «عبارت قیدی» تعبیر میکنند و آن را محصول ترجمه از زبانهای دیگر دانستهاند (فرشیدورد، 1392: 5). حضور این قیود با این فراوانی، بیانگر آن است که ترجمههایی از جار و مجرورهای عربی هستند که شیوة قرارگرفتن آن هم در جمله به پیروی از اسلوبهای نحو عربی است. مثالها:
«واجب است دور کردن هستی از ایزد به همه روی از رویها» (سجستانی، 1396: 44)؛ «دور کردن مکان از کردگار به همه وجهی و همه بسی» (همان: 42)؛ «تا بدان نشان آفریده بود به درست» (همان: 37)؛ «سیر نشوند از آن یک ساعت» (همان: 3).
د) آمدن فعل در ابتدای جمله
حق آن بود که این موضوع پیشتر از همة موضوعات دیگر میآمد؛ زیرا وقتی جایگاه فعل تغییر کرد، دیگر ارکان جمله نیز از جایگاه اصلی خویش تبعید خواهند شد؛ ولی از آنجا که نحو فارسی معیار کار ما بوده است، ترتیب عناوین را به همان صورت ترتیب نحو فارسی آوردیم.
از مسلمات زبان فارسی این است که فعل در پایان جمله میآید و ازسویی از مسلمات زبان عربی آن است که فعل ابتدای جمله میآید.
در کشفالمحجوب تقدم فعل بر سایر ارکان جمله را آن هم در بسامد بسیار بالا میبینیم. این ویژگی گمان هر پژوهندة آگاهی را درباب اینکه با یک ترجمه روبهروست، تا حد یقین فرامیبرد؛ برای مثال اگر صورت عربی عبارت «فروچکد چشمههای خاطر بر فکرت» را چنین «تُسکب ینابیع الذکر علی الفکرة» فرض کنیم، التزام مترجم به ترجمة واژهبهواژه را آشکارا می بینیم. مثالها:
«نادان شدند به شناختن فریشتگان» (سجستانی، 1396: 35)؛ «بگرویدند به خبر نایافته» (همان)؛ «دریافته است همه نهایتها را» (همان: 38)؛ «استکبار کردند در آمدن طاعت» (همان: 95).
شواهد در همة عنوانهایی که ذکر شد، بسیار فراوانتر از آن است که ما آوردهایم؛ ولی از آنجا که قوانین مقالهنویسی اجازه نمیداد، به این مقدار بسنده کردیم.
7ـ کشفالمحجوب و مسئلة پرسشبرانگیز مترجم
در سطور گذشته اثبات کردیم که متنی که امروز با عنوان «کشفالمحجوب» در اختیار ماست، ترجمه از یک متن عربی است، درنتیجه سؤال بعدی که مطرح میشود هویّت مترجم آن است. هدف ما در این مقاله آن است که ثابت کنیم خلاف گفتة پارهای از محقّقان، مترجم آن هرکه باشد، ناصرخسرو نخواهد بود.
از دیرباز بعضی از محققان، کشفالمحجوب سجستانی را ترجمة ناصرخسرو از عربی به فارسی دانستهاند (نفیسی، 1363: 28 و 59،walker, 1996: 190 و همان: 1277: 36، stern, 1983: 307).
در اینکه ناصرخسرو بعضی از آثار عربی اسماعیلیه را به فارسی برگردانده و به مؤلف اصلی هم اشارتی نکرده است (مانند الینابیع و قسمتی از رسایل اخوانالصفا) شکی نیست؛ طبیعی است که او در مقام حجت جزیرة خراسان هر اثری را که برای فارسیزبانان مفید میدانسته، به فارسی برمیگردانده است؛ ازاینرو پارهای از محققان چنین تصوری را که ناصرخسرو مترجم کشفالمحجوب باشد، چندان دور از ذهن نمیدانستهاند؛ ازسویی عدّهایی دیگر این تصور را کاملاً خالی از حقیقت دانستهاند؛ ولی هیچکدام برای اثبات یا نفی این تصوّر دلایل استواری به دست ندادهاند.
کربن و کریم مجتهدی عقیده دارند از آنجا که ناصرخسرو در کتاب زادالمسافر، آشکارا و بیپروا بر کشفالمحجوب تاخته و ابویعقوب را در زمان تألیف این کتاب دستخوش سودا و دیوانگی دانسته است، خلاف منطق و عقل است که با ترجمة کتاب کشفالمحجوب او در مقام ترویج و اشاعة آثار او برآمده باشد (سجستانی، 1396: 20؛ مجتهدی، 1396: 205 و ناصرخسرو، 1384: 388).
نظریة طراحان این عقیده درظاهر بر اساسی استوار است و از دیدگاه روانشناسی چندان غیرمنطقی نیست؛ ولی این استدلال، آنچنان محکم نیست که بتوان بر بنیاد آن حکمی صادر کرد؛ ناصرخسرو مذهب اسماعیلی داشته و از شاگردان معنوی و پیروان فکری سجستانی بوده و بهشدت متأثر از او در برههای، آثار ابویعقوب را میخوانده و دربست میپذیرفته است؛اما ممکن است بعدها که به اجتهادات شخصیتری رسیده است، منتقد او شده باشد و با پارهای از آرای او همسو نبوده است، این ناهمسویی شاگرد و استاد در تاریخ، پدیده نادری نبوده است؛ برای مثال روابط قطبالدین حیدر زاوهای و عطار از این دست بوده است (رک. فتوحی، 1398: 668‑665).
ما برآنیم که با دلایل سبکشناسی و براساس مقایسة ترجمههای موجود از ناصرخسرو با متن کشفالمحجوب، اثبات کنیم کشفالمحجوب کنونی به هیچوجه از خامة ناصرخسرو تراوش نکرده است و برای همیشه رقم بطلان بر این فرضیه بکشیم.
8ـ دلایلی سبکشناسی در ردّ انتساب ترجمة کشفالمحجوب به ناصرخسرو
با استفاده از شاخصهای سبکشناسی به نتایجی میتوان دست یافت که تقریباً مقبول و اتفاق همگان باشد؛ زیرا سبکشناسی میتواند «اثر یا آثار کسی یا آثار دورهای را از اثری دیگر یا آثار شخصی دیگر یا آثار دورهای دیگر متمایز کند» (شمیسا، 1373: 10).
از مهمترین لایههای سبکشناسی، سبکشناسی نحوی است که در آن به بررسی مسائلی ازقبیل کیفیت نظم واژهها در جمله، نسبت نظم پایه و جابهجایی در ساختار نحوی ساختمان جمله، توالی و نظم و چینش واژهها میپردازد (رک. فتوحی، 1400: 34).
بیگمان هر نویسندهای صاحب سبک از نحو خاصی پیروی میکند و مطابق با آن سخن میگوید. این نحو جنبة اختصاصی ندارد و فقط نویسندگان در شیوة استفاده از آن با یکدیگر تفاوتهایی دارند (رک. سیّد ترابی و سبزعلیپور، 1394: 200).
با توجه به نکات مطرحشده میتوانیم از رهگذر سبکشناسی و با تکیه بر شاخصههای برجسته و پررنگ نحوی منعکس در آثار ناصرخسرو طرحی از سبک او به دست دهیم که براساس آن بتوان آثار او را از دیگر آثار نویسندگان همروزگارش ـ و حتی آثاری که به او نسبت دادهاند ـ بازشناسیم.
ما از سبکشناسی در دو حوزه استفاده خواهیم کرد: نخست سبک و نوع ترجمة بهکارگرفتهشده را در دو متن کشفالمحجوب و خوانالإخوان بررسی میکنیم و بعد به بررسی ویژگیها و شاخصههایی خواهیم پرداخت که در بافت متن و سازههای زبانی این دو اثر مجال ظهور یافتهاند.
8ـ1 مقایسة شیوة ترجمة ناصرخسرو از الینابیع سجستانی و شیوة ترجمة کشفالمحجوب
اولبار هانری کربن متذکر این نکتة مهم شد که بخش عمدهای از الینابیع سجستانی به خامة ناصرخسرو ترجمه شده و ناصرخسرو آن را در خوانالإخوان خویش، بدون اشاره به مؤلف اصلی آورده است (رک. ناصرخسرو، 1397: پنجاه و پنج و شصت و یک).
هانری کربن در این کشف به همة مشابهتها یا بهتر بگوییم انتحالات ناصرخسرو از الینابیع اشاره نکرده است؛ ولی بعدها که خوانالإخوان بخت آن را داشت که بهشیوة علمی و مطلوبی تصحیح شود، مصححان ضمن یادکرد فضل تقدم کربن، به همة فصلهایی اشاره کردند که ناصرخسرو ترجمه کرده بود. چنانکه مصححان خوانالإخوان یادآور شدهاند «کتاب الینابیع چهل ینبوع دارد که سی و هشت ینبوع از آن در سی و هشت صف از صد صف خوانالإخوان ترجمه و شرح شده است» (ناصرخسرو، 1397: پنجاه و پنج).
اگرچه از متن عربی کشفالمحجوب تاکنون چیزی به دست ما نرسیده است، خوشبختانه، الینابیع سجستانی که به زبان عربی نوشته شده، با تصحیحی بهنسبت خوب در دسترس است.
با مقایسة متن فارسی کشفالمحجوب و فصول ترجمهشدة الینابیع به دست ناصرخسرو در خوانالإخوان و بررسی تفاوت شیوة بهکاررفته در ترجمة این دو اثر اثبات خواهیم کرد که متن کشفالمحجوب نمیتواند ترجمة ناصرخسرو باشد.
8ـ2 ترجمة واژهبهواژه، شیوة برگزیدۀ مترجم کشفالمحجوب
مترجم کشفالمحجوب در ترجمة خویش، شیوة «ترجمة لفظبهلفظ» را برگزیده است. در این شیوه اساساً محدودة جولان و هنرنمایی مترجم بسیار محدود است؛ زیرا مترجم با تفاوت ساختار نحوی زبان مبدأ و زبان مقصد مواجه است و درنتیجه آنچه بر فضای متنِ گزارششده حاکم میشود قواعد و اسلوبهای نحوی زبان مبدأ است.
در ترجمة کشفالمحجوب، تأثیرگذاری اسلوب نحو عربی بر نحو فارسی بهخوبی نمایان است؛ بهویژه در شیوة قرارگرفتن ترتیب و توزیع ارکان جمله که براساس ترتیب نحو عربی شکل گرفته است.
8ـ2ـ2 نمونههایی از متن کشفالمحجوب
«و دیگر هرکه سستی کند در نظرکردن بر آن علوم که بدو دادهاند و او را بر آن مطلع کردهاند و او فریفته شد به بیراهیها و بدانچه او را راه نموده آن معلم گمشده، تا اندر رسد بدو، از پس جداشدن از شخص، آن نحوستها که مشاکل نفس او بود و این ازبهر سستیکردن و غفلت او بود که سبب عقوبت رسیدن بود بدو» (سجستانی، 1396: 109).
وقتی فعل در زبان مبدأ در ابتدای جمله باشد و در زبان مقصد جایگاه اصلیاش در انتهای جمله، بین فعل و ارکان دیگر فاصلهای خواهد افتاد که برای مخاطب گنگ و نارسا خواهد بود.
همانگونه که پیداست در همین سطور، افعال «سستی کُند، فریفته شد، راه نمود، اندر رسد» که به پیروی از سیاق عربی در ابتدای جمله آمده، سبب شده است که عبارت نه روان و نه مفهوم باشد.
در فرایند ترجمة لفظبهلفظ، ارکان جمله توزیعی مخالف با نحو زبان مقصد (فارسی) خواهند یافت و درنتیجه ترتیب قرارگرفتن جملة پایه و پیرو نیز به هم خواهد خورد که باعث نارسایی مفهوم خواهد شد؛ برای مثال در این عبارت از کشفالمحجوب:
«آگاه باش که چون صورتهای طبیعی را یافتیم مانند به صورتهای صناعی در باب نفس و شکل پس صورتهای صناعی را دیدیم در مصنوعات ایشان که آرایش آن صورتها روحانی بود؛ زیرا که آثار نفس و کسبکردن از او جزوی است، واجب آمد که آرایش طبیعی و صورتهای او روحانی باشد نه طبیعی» (سجستانی، 1396: 74).
تقدم فعل در قسمتهایی که زیر آنها خط کشیده شده، باعث بههمخوردن جایگاه ارکان جمله شده است. در قسمتی هم که با خط مورّب مشخص کردهایم، تأخر جملة پیرو، سبب شده است کلام کاملاً گنگ و مبهم باشد و خواننده درنیابد که مقصود مؤلف چیست؛ درحالیکه آرایش و ترتیب اصلی جمله بهصورت زیر است که در آن هیچ نارسایی دیده نمیشود.
آگاه باش که چون صورتهای طبیعی را درباب نقش و شکل مانند به صورتهای طبیعی یافتیم. پس صورتهای صناعی را که آرایش آن صورتها روحانی بُود در مصنوعات ایشان دیدیم. به نمونههای فراوانی از این دست میتوان در کشفالمحجوب اشاره کرد (رک. همان: 38، س: 5 و 6؛ 39: س 12، 13 و 14؛ همان: 40، س: 9، 10، 11؛ همان: 42: 15 و 16؛ همان: 44: س 4، 5، 8، 9، 10، 11، 12 و 13؛ همان: 50: 16، 17، 18، 19؛ همان: 55: س 7، 8، 9؛ همان: 66: س 5، 6، 7، 8، 9، 10؛ همان: 88: س 7، 8، 9، 10).
8ـ3 ترجمة آزاد ـ تحتاللفظی شیوة مختار ناصرخسرو در ترجمه
دربارة ارزیابی کیفیت ترجمۀ ناصرخسرو و مقایسة آن با ترجمة رسالة کشفالمحجوب دو عامل ما را یاری میکند: یکی اینکه ناصرخسرو در خوانالإخوان فصولی را ترجمه کرده که از الینابیع سجستانی است که گروهی مدعیاند کشفالمحجوب او نیز ترجمة ناصرخسرو است. دیگر اینکه دو کتاب بهلحاظ مباحث کلی، با هم مشابهت دارند و به هم نزدیک هستند 3 و این دو در موضوعات مجزا از هم نیستند تا بگوییم ناصرخسرو ملزم بوده است در ترجمة هریک از آنها شیوة متفاوتی را به کار بگیرد. نمونههایی از فصول الینابیع سجستانی که ناصرخسرو در خوانالإخوان ترجمه کرده است:
«الجَنـﺔ والنار، لَفْظَتان تَقْتَضیان مَعْنَین، اَحَدُهما لِأَهل الثّواب والآخره لِأهل العِقاب» (سجستانی، 1965: 137).
ترجمة ناصرخسرو: «معنی بهشت جای اهل ثواب و معنی دوزخ جای اهل عقاب» (ناصرخسرو، 1397: 221).
ناصرخسرو در ترجمه اندک دخل و تصرّفی کرده است؛ ولی عبارت ترجمهشده در عین شیوایی و رسایی است و ارکان جمله براساس زبان مقصد در جای خود قرار گرفتهاند.
نمونههای دیگر:
الینابیع: «فنظر نافی کل واحد من هذین اللفظتین بما تقتضیه فیالمعنی فوجدنا الجنات تقع علی اسم السبتان الذی هو مزین بالاشجارالمثمره والریاحین الطیبه، والمیاة الجاریه، لِکَی یکون للحس فیها سکون و راحـﺔ و دعـﺔ» (سجستانی، 1965: 137).
ترجمة ناصرخسرو: «و خدای تعالی ـ مر بهشت را به تازی چند جای یاد کرد به جَنت و دوزخ را "نار" خوانده و جنت بوستانی باشد آراسته به درختان بارور و اسپرغمهای خوش و آب روان و جایهای با راحت و پاکیزه چنانکه حسّ را اندر آن راحت باشد» (ناصرخسرو، 1397: 221).
ناصرخسرو در ترجمه، کاستنها و افزودنهایی روا داشته است؛ برای مثال عبارت «فنظرنا» را ترجمه نکرده؛ ولی به مفهوم متن خَللی وارد نشده است.
عبارت «مزین بالاشجار المثمره» به «آراسته به درختان بارور» ترجمه شده است که گذشته از ایجاز و شیوایی و موسیقی کلام، بر زیبایی آن افزوده و برای ترکیب «الریاحینالطیبه» فارسی سره «اسپرغمهای خوش» را برگزیده و «المیاهالجاریه» را با اندک تصرفی به «آب روان» ترجمه کرده است.
ناصرخسرو در ترجمة خود از الینابیع سعی داشته است اسلوب دستور و نحو فارسی را پیاده کند و این غیر از نتیجة برگزیدن شیوة ترجمه او، حاصل آشنایی عمیق او با ظرافتها و دقایق زبان و امکانات بلاغی زبان فارسی است که پایگاه بلند او در شاعری و اشتغال طولانی او به شغل دبیری خود شاهدی بر میزان تسلط او بر زبان فارسی و زبان عربی است که خود نیز بدان اشارت کرده است. 4
تفاوت آشکار شیوة ترجمة اعمالشده در کشفالمحجوب و خوانالإخوان شکی باقی نمیگذارد که مترجم کشفالمحجوب نمیتواند ناصرخسرو باشد.
8ـ4 بهرهگیری ناصرخسرو از آیات قرآن در ترجمة الینابیع
ناصرخسرو در ترجمة الینابیع برای شرح و تبیین مباحث الینابیع، از آیات قرآن و مثالها و برابرنهادها سود جسته است که در اصل متن الینابیع نیست. البته این افزودنها فقط به اینها محدود نمیشود؛ زیرا گاهی که نیاز دیده، به توضیح و شرح بعضی از اصطلاحات فلسفی پرداخته است.
گفتنی است در سراسر کشفالمحجوب حتی یک استناد به آیه یا حدیثی را آشکارا نمییابیم. این بدان معنی است که مترجم متن کشفالمحجوب به متن وفادار بوده و شیوة ترجمة واژهبهواژه هم اجازة افزایش و کاهشی را به او نمیداده است؛ درحالیکه اگر ناصرخسرو کشفالمحجوب را ترجمه کرده بود، بیگمان در این متن هم شاهد افزودنها وکاستنهایی بودیم. این تفاوتها را فقط دربارة افزودن آیات قرآن در جدول زیر نشان دادهایم.
خوانالإخوان |
الینابیع |
13ـ ندارد 23ـ الاسرا: 43 29ـ بقره: 20 38ـ بقره: 29، الجاثیه: 21، معارج: 6 و 7 49ـ جن: 28، زخرف: 60 50ـ الاسرا: 43 55ـ رعد: 35 61ـ سجده: 4 62ـ دخان: 56، واقعه: 19 63ـ مومنون: 63، فلق: 5 63ـ ندارد 64ـ 66ـ الروم: 20 71ـ مائده: 120 75ـ انعام: 141 و محمّد: 38 79ـ طه: 50، اسراء: 110 82ـ دخان: 38 و 39 90ـ نساء: 113، سبا: 28 و 33 واقعه: 61 و 62، قیامت: 22 100ـ ندارد |
22ـ الطارق: 5 و 6، الانسان: 2 2ـ ندارد 6 ـ ندارد 38ـ ندارد 24ـ ندارد 7ـ ندارد 27ـ ندارد 34ـ ندارد 35ـ ندارد 29ـ ندارد 29ـ زخرف: 71 38/ 39ـ ندارد 8ـ ندارد 11ـ ندارد 13ـ ندارد 15ـ ندارد 36ـ ندارد 36ـ رعد: 13، زخرف: 78 5ـ انعام: 1، شوری: 11 و حج: 3
|
8ـ5 شواهد زبانی
سبک زبان نوشتاری از دو راه شکل میگیرد: یکی برخورد آگاهانة نویسنده با ملزومات یک بافت و ژانر ادبی ـ علمی و دیگری نتیجة انتخاب ناخودآگاه و از سر عادت نویسنده از میان عناصر ساختاری زبان که در طول فرایند یادگیری نگارش آنها را آموخته است (see: coulthard, Johnson, 2010: 488).
ازاینروی میتوان گفت غالب نویسندگان، سبک شخصی و مستقلی دارند. این سبک شخصی براساس مؤلفههای بسیار صورت میپذیرد. جستوجو در این سبک شخصی و مؤلفهها و متعلقات آن ما را در شناخت و تمایز آثار یک نویسنده با نویسندگان معاصر و غیرمعاصرش راهنمایی میکند. در بررسیها و واکاویهایی که در کشفالمحجوب سجستانی و خوانالإخوان ناصرخسرو انجام دادیم، در حوزههای زبانی و سطح واژگانی به مشخّصهها و منشهای زبانی برخوردیم که میتواند بهوضوح ثابت کند این دو اثر از یک شخص نیست. معیار ما در این بررسیهای متنی، توجه به عادتهای زبانی ـ نحوی منعکسشده در این دو متن است که در یکی هست و در دیگری نیست و یا اگر هست بسامدش آنقدر کم است که میتوان آن را نادیده انگاشت.
8ـ5ـ1 مشخّصههای پررنگ زبانی کشفالمحجوب
بعضی از نویسندگان در کاربرد واژه یا واژگانی اصرار خاصی دارند که کاملاً نمایان است. این کاربرد مکرر میتواند از رهگذر تعلق به حوزة جغرافیایی خاصی باشد یا از خصوصیات مشترک نویسندگان یک دوره باشد.
8ـ5ـ1ـ1 کاربرد مکرّر واژة ایدون
واژة «ایدون» در کشفالمحجوب شصت بار مجال حضور یافته است؛ این درحالی است که صفحات کتاب براساس سطربندیهای امروزی هفتاد و نه صفحه است؛ یعنی این واژه در بیشتر صفحات حضور دارد.
واژة ایدون در معانی: اینچنین، چنین، اینگونه است (دهخدا، 1377: ذیل ایدون).
این واژه بهلحاظ نحوی نقش قید مختص را دارد و همانگونه که بهار گفته از مختصات سبک قدیم است (رک. بهار، 1381، ج 2: 75). این واژه چه در حوزة معنایی و چه در حوزة نحوی از واژههایی نیست که مؤلف ملزم به استفاده از آن باشد.
ازسویی در کتاب سیصدواندیصفحهای خوانالإخوان این واژه در قسمتهایی که ترجمة الینابیع سجستانی است، اصلاً نیامده و در دیگر قسمتهای کتاب فقط پنج بار آمده است؛ نیز در زادالمسافر این واژه نیامده و در رهایش و گشایش تنها دو بار آمده است. مقایسة میزان کاربرد این واژه در دو متن کشفالمحجوب و خوانالإخوان بیانگر آن است که مترجم متن کشفالمحجوب اصرار خاصی در استفاده از این واژه داشته است که میتواند دلایل مختلفی داشته باشد: یکی اینکه آن را ناشی از عادات نویسنده بدانیم و دیگر آنکه با کاربردهای متعلّق به حوزة جغرافیایی و بازة زمانی مرتبط باشد.
براساس یافتههای اخیر میتوان به اطمینان گفت ترجمة کشفالمحجوب که کاربرد واژة «ایدون» در آن بسیار چشمگیر است، نمیتواند متعلق به ناصرخسرو و همعصران او باشد؛ زیرا نه ناصرخسرو علاقهای در کاربرد این واژه از خود نشان داده و نه در قرنی که ناصرخسرو میزیسته، این واژه چندان روایی و کاربرد داشته است.
8ـ5ـ1ـ2 استفادة مترجم از «باء» تأکید
این «باء» برای تأکید بیشتر بر سر افعال منفی میآمده است و از ویژگیهای عمدة سبک عهد ساسانی است (بهار، 1381، ج 2: 75).
ازنظر نحوی حضور یا نبودِ بای تأکید در یک متن، تغییر خاصی در ساختار جمله ایجاد نمیکند و استفاده از آن بیشتر به روایی و رواج آن در دوره و قرن خاصی برمیگردد و همانگونه که بهار آورده، کاربرد این «با» بعدها رو به نُقصان نهاده است (همان).
مترجم کشفالمحجوب دقیقاً نوزده بار بای تأکید را بر سر افعال منفی نشانده است. ازسویی این «با» نهتنها در قسمتهایی از خوانالإخوان ـ که ترجمة الینابیع است ـ نیامده، بلکه در سراسر این کتاب یک بار هم مجال حضور نیافته است؛ نیز بای تأکید طبق بررسیهای ما در دو اثر دیگر ناصرخسرو یعنی زادالمسافر و رهایش و گشایش هم دیده نشد.
8ـ5ـ1ـ3 ترجمه اصطلاحات تخصصی و غیرتخصصی
یکی از شاخصههای درخور توجه کشفالمحجوب ترجمۀ اصطلاحات تخصصی و گاه غیرتخصصی همراه با ذکر اصل عربی آن است.
به نظر میرسد مترجم رساله میپنداشته است که ترجمة فارسی واژة عربی بدون حضور اصل عربی آن نمیتواند همان تأثیری را القاء کند که واژة عربی در ذهن مخاطب بهجای مینهد؛ ازاینروی هرجا چنین نقصی را احساس میکرده، ابتدا لغت عربی را آورده و سپس با قید تفسیر «یعنی» فارسی آن را آورده است و بهندرت عکس این روش هم دیده میشود؛ به اینگونه که اول عبارت فارسی را آورده و بعد عبارت عربی را همراه آن ذکر کرده است؛ این روش را مترجم در جاهایی به کار برده که اصطلاحی در قالب جمله بیان شده است.
مثالها:
«لب طبیعت یعنی مغز» (1396: 57)؛ «مکونات یعنی پیشها» (همان: 62)؛ «برانگیختن همیشه قرین بودن است یعنی کون همیشه قرین بعث است» (همان: 101)؛ «امهات را میان موالید یعنی اشخاص» (همان: 83).
شمار این نمونهها دقیقاً به سی و هفت میرسد که فقط به اندکی از آنها اشاره شد.
در سنجش دو کتاب کشفالمحجوب و الینابیع میبینیم که این نوع کاربرد در خوانالإخوان اصلاً دیده نمیشود؛ زیرا شیوة ناصرخسرو در ترجمة الینابیع در خوانالإخوان واژهبهواژه نبوده و ترجمهای آزاد و توضیحی را انتخاب کرده و هرکجا لازم دیده، به شرح و بسط مطالب پرداخته است و از معنیکردن واژهها بینیاز بوده است.
8ـ5ـ1ـ4 استفادة افراطی ناصرخسرو از تکواژ «مر»
وقتی با بررسی سبک نویسندگی یک نویسنده، ویژگیهای زبانی، جهت و صدای دستوری نمودیافته در آثار او مشخص شد، آنگاه به مؤلفههایی دست مییابیم که میتواند ما را در شناخت نویسندة اصلی بسیار کمک کند.
استفادة بسیار از تکواژ «مر» مشخصة همة تألیفات ناصرخسرو است؛ چنانکه میتوان با تکیه بر همین واژه بهخوبی آثار ناصرخسرو را از آثار دیگران و آثار منسوب به او بازشناخت.
تکواژ «مر» که از ویژگیهای شاخص سبک عصر ساسانی است، غالباً برای تأکید بر سر مفعول صریح میآمده و گاهی قبل از فاعل و مسند هم استعمال میشده است (رک. ذوالنور، 1380: 216‑214 و ناتل خانلری، 1377، ج 3: 290).
بررسی کمیّت کاربرد این واژه در خوانالإخوان و سنجش میزان استعمال آن در کشفالمحجوب به ما کمک خواهد کرد تا اثبات کنیم ناصرخسرو نمیتواند مترجم رسالة کشفالمحجوب باشد.
استفادة افراطی ناصرخسرو از تکواژ «مر» چنان بسامد بالایی دارد که ما از آن به «مر بارگی ناصرخسرو» تعبیرکردهایم؛ به این معنا که ناصرخسرو در برخورد با این ویژگی سبکی، خلاف دیگر نویسندگان دورهای که این ویژگی در آثارشان دیده میشد، جانب اعتدال را نگاه نداشته است و گویا علاقه داشته است تفرد و تشخص خود را بیشتر در این میدان نمایش دهد.
بسامد حضور این واژه را در آثار ناصرخسرو در جدول زیر نشان دادهایم و برای اینکه افراطکاری ناصرخسرو را در کاربرد این واژه نسبتبه دیگر نویسندگان نشان دهیم، استعمال این واژه را در چند اثر دیگر ـ که تاحد زیادی بهلحاظ موضوع در مسیر کتابهای ناصرخسرو است ـ نشان دادهایم. 5
زادالمسافر خوانالإخوان وجه دین جامعالحکمتین گشایش و رهایش رساله در جواب نود و یک فقره اسئله دیوان اشعار دانشنامه علایی، رساله منطق دانشنامة علایی، طبیعیّات دانشنامة علایی، الهیات رساله نفس پنج رساله قراضه طبیعیات کشفالمحجوب بیانالأدیان
|
3339 1324 1027 880 277 76 453 43 57 150 16 14 1 1 16
|
بر بنیاد این آمار ناصرخسرو نزدیک به هفتهزار بار در آثار مسلمش از تکواژ «مر» استفاده کرده است. 6 در میان آثار او رسالة در جواب نود و یک فقره اسئله از ده صفحه فراتر نرفته است و 76 بار «مر» در آن دیده میشود. مقایسة آمار این تکواژ در آثار ناصرخسرو با کشفالمحجوب سجستانی که در آن فقط یک بار این واژه دیده میشود (سجستانی، 1396: 92) ما را با این پرسش روبهرو خواهد کرد که چگونه ترجمة این اثر را به ناصرخسرو نسبت بدهیم. ازنظر سبکشناسی و براساس آمار دقیقی که از کاربرد این واژه در آثار ناصرخسرو به دست دادیم، میتوان گفت ادعای کسانی که این اثر را گزارش ناصرخسرو میدانند، اساسی محکم ندارد و کشفالمحجوب به هزار اما و تردید و شاید هم نمیتواند منتسب به ناصرخسرو باشد؛ زیرا قاعدتاً اینگونه نیست که نویسندهای در گزارش اثری که مطابق با حوزة فکری و اعتقادی اوست، ناگهان در شیوة نویسندگی خویش تغییری چنین روا دارد.
9ـ نتیجهگیری
از آنچه نوشته شد میتوان نتیجه گرفت که:
2.کشفالمحجوب نمی تواند ترجمة ناصرخسرو باشد؛ زیرا ما براساس سبکشناسی و مؤلفههای مربوطبه آن با روش آماری و توصیفی اثبات کردیم که ترجمة بهکارگرفتهشده درکشفالمحجوب با آنچه ناصرخسرو در خوانالإخوان از الینابیع ترجمه کرده، بهلحاظ شیوة ترجمه کاملاً متفاوت است. همچنین عادات زبانی منعکس در رسالة کشفالمحجوب و آثار ناصرخسرو بهویژه خوانالإخوان که در آن سی و هشت فصل از الینابیع سجستانی را ترجمه کرده، کاملاً با هم متفاوت است.
یادداشتها