نقدی بر تصحیح «مقالات» شمس تبریزی و ضرورت تصحیح مجدد آن

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استاد زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه ارومیه، ارومیه، ایران

چکیده

بیان مسئله: شیوة بیان و روش تعلیمی مشایخ بزرگ عرفان که در محافل عرفانی غالباً به‌صورت وعظ و تذکیر بود، تحت عنوان «مجلس‌گویی» یاد شده است. شمس تبریزی نیز در بیان تقریرات عرفانی خود به این سنت عرفانی توجه داشته و بیشتر تعالیم و مقولات مهم عرفانی را با این شیوه به مخاطبان و شاگردان خود انتقال داده است. نسخه‌های متعدد و متنوع بازمانده از تقریرات شمس تبریزی به‌نوعی مانع از ارائة متنی منقّح و صحیح از مقالات شمس شده است؛ ازاین‌روی در تصحیح علمی ـ انتقادی این اثر که موحّد انجام داده است، کاستی‌هایی در متنِ مصَحَّح آن دیده می‌شود که گاهی موجب ابهام‌هایی در متن شده و فهم آن را برای خوانندگان مشکل کرده است.
روش: در این نوشته ضمن نقد تصحیح یادشده، براساس نسخه‌های موجود در موزة قونیه به‌شیوة تحلیلی و براساس اصول نسخه‌پژوهی به بررسی اهمیت و اعتبار نسخه‌های کهن مقالات پرداخته شده است و ضرورت تصحیح مجدد آن تبیین می‌شود.
یافته‌ها و نتایج: از میان نسخه‌های کهن «مقالات» شمس، نسخة سوم موزة قونیه به شمارة 2155 به‌دلیل قدمت و اعتبار تاریخی، جامعیّت و یکدست‌بودن متن و توالی منطقی سخنان شمس اهمیت خاصی دارد. عاری‌بودن نسبی این نسخه از الحاقات و تصحیف کاتبان نیز یکی دیگر از یافته‌های این تحقیق است. با اساس قراردادن این نسخه می‌توان تصحیحی مجدد و متنی یکدست از مقالات ارائه داد؛ دیگر نسخه‌های کهن نیز برای نسخه‌بدل برحسب ارجحیت و اولویت‌بندی آنها برای رفع نقایص و مشکلاتِ نسخة اساس استفاده می‌شود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A Critique on the Correction of Shams Tabrizi's Discourses and the Necessity of Its Re-correction

نویسنده [English]

  • Bahman Nozhat
Professor of Persian Language and Literature, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Urmia University, Urmia, Iran
چکیده [English]

The mode of expression and teaching method of great masters in pedagogical circles is often called ‘Majlis-Gooyi’. Shams Tabrizi has also paid attention to this mystical tradition in his mystical narrations and has conveyed most of the important mystical teachings and categories to his audience and students through this method. The numerous and diverse surviving versions of Shams Tabrizi's writings have somehow prevented the presentation of a revised and correct text of Shams's Discourses. Therefore, in the scientific-critical correction of this work, which was done by Movahed, there are some shortcomings in the corrected text, which sometimes caused ambiguities in the text and made it difficult for the readers to understand. In the present study, while criticizing the mentioned correction based on the versions available in the Konya Museum, the importance and validity of the old versions of the discourses have been investigated in an analytical manner and the necessity of re-correction has been explained. Among the old editions of Shams's Discourses, the third edition of Konya Museum, No. 2155, is of particular importance due to its antiquity and historical validity, the comprehensiveness and consistency of the text, and the logical sequence of Shams's words. The relative absence of additions and scribes' corrections in this version is another finding of this research. By considering this version as the basis, it is possible to provide a re-correction and uniform text of the discourses, and other old versions can be used as replacement versions according to their preference and prioritization to fix the defects and problems of the base version.


Introduction

Shams's speeches are full of stories, similes, and individual sentences that are separated from their origin and disturb the integrity of the text in which they are located, making it difficult for the reader to understand the structure of this type of literature. The actual order of the contents of the discourses, as it is today, is somewhat ambiguous. The disciples of Shams and Rumi wrote some of his words regularly in written form, and transmitted other works orally to others and the next generation through lessons and sermons. This method of written and oral transmission of his words, which of course was accompanied by the intervention of scribes and preachers, can be one of the reasons for the confusion and disorganization of the Discourses. In reconstructing the original text, it is necessary to distinguish between the oral and written transmission of Shams' words. The known versions of the Discourses (six original and old versions, three selected versions, and seven almost new versions that were written from the original version) and their textual changes and differences show how much attention these texts have received during the eight centuries that have passed since Shams' death. This study aims to criticize the correction of Shams Tabrizi's Discourses done by Movahed (1990).
 

Review of the Literature

The current edition of the Discourses cannot be the final version of Shams's lectures. As mentioned, the original versions of the articles are very similar to each other in terms of writing history. In the meantime, Wali al-ddin's version seems a little old compared to all of them. In the scientific correction of ancient texts, the use of the existing copies, which are small and incomplete, is a scientific and original rule. Wali al-ddin's version only includes the first part of the Discourses, and not all of Shams's interpretations are included in it. Due to the existence of the third version of the Konya Museum, the characteristics of which were mentioned earlier, we can present an almost unified narrative of Shams's narrations. Because the third edition of the Konya Museum correctly and completely preserves the first part of Shams's narrations, which is included in the old version of Wali al-Din.
In reviewing the Discourses based on the third edition of the Konya Museum in terms of authenticity and comprehensiveness, it is possible to use the editions of Wali al-Din, Dar al-Mathnavi, and Fatih in terms of age and inclusion of other parts of the Discourses as alternative versions. In comparative correction, due to the involvement of the corrector’s taste, the probability of error in recording suspicious cases is high. Errors are minimized in the correction based on the base copy and referring to the alternative version.
 

Methodology

One of the difficult and undesirable obstacles in correcting the text of articles is the existence of multiple versions with different narratives of the works, which makes it difficult for the proofreader to recognize the authenticity and historical identity of these versions. In this study, while criticizing Movahd’s correction based on the versions available in the Konya Museum, the importance and validity of the old versions of the articles have been investigated analytically and based on the principles of manuscript research. Then, the necessity of re-correction has been explained.
 

Results

The results of the study showed that the additions or discrete parts are more in the first version of the Konya Museum than in Wali al-Din’s version. In the last part, the correction can be inserted separately under the title of additions. We think that maybe with this method it is possible to present at least three different parts of the Discourses based on the basic version and without using analogical or eclectic correction. The method of analogical correction is mostly used for works that are unique to one copy and erroneous. However, there are six original versions of the Discourses with unique features that can play a very useful and scientific role in providing an almost revised text with corrections based on the original version.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Correction by Movahed
  • Method of Correction
  • Shams Tabrizi's Discourses
  • Movahed
  • Molana

ـ مقدمه

نسخه‌های شناخته‌شدة مقالات (شش نسخة اصلی و کهن و سه نسخة برگزیده و منتخب و هفت نسخة تقریباً جدید که از روی نسخ اصلی به نگارش درآمده‌اند و ما اغلب به آنها دسترسی داریم) با تغییرات و تفاوت‌های متنیِ آنها نشان می‌دهد که این متون در طول هشت قرن پس از درگذشت شمس، توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. بازسازی سیر تاریخی این متون براساس مطالعات نسخه‌شناختی و سبک‌شناختی، که البته مسئلة دشوار و پیچیده‌ای است، در حکم احیای یکی از میراث‌های اصیل فکری و معنوی عرفان ایرانی و اسلامی است.

در احیای میراث‌های فرهنگی، شناخت علمی از نسخه‌های خطی یک اثر، امری اجتناب‌ناپذیر و ضروری است. این امر یکی از ارکان اصلی تصحیح علمی و انتقادی است و بدون توجه به اصول و قواعد نسخه‌شناسی مانند تاریخ کتابت و استنساخ و تذهیب و تجلید و... نمی‌توان به یک تحقیق و تصحیح علمی و انتقادی در مفهوم خاص خود اهتمام داشت و در این امر موفق شد. مطالعات و بررسی‌های نسخه‌شناختی جدید به ما این امکان را می‌دهد تا آشفتگی‌های متنی را که واعظان و کاتبان به نسخ اصلی وارد کرده‌اند، تا حدودی شناسایی کنیم و متنی کمابیش منقح ارائه دهیم؛ اما در این میان وضع مقالات شمس تبریزی به‌گونه‌ای دیگر است و تشخیص گفتارهای وی از سخنان دیگر بزرگان عرفان دشوار می‌نماید.

نخستین‌بار در سال 1356 شمسی، دانشگاه صنعتی جزء اول مقالات شمس تبریزی را به اهتمام استاد محمدعلی موحد به چاپ رسانید؛ سپس بار دیگر در یک مجموعة کامل به همت ایشان در سال 1369 شمسی به‌صورت علمی و انتقادی و همراه با مقدمه‌ای ممتَّع و عالمانه در باب شخصیت شمس و اهمیت مقالات در عرصة مطالعات عرفانی و مولوی‌شناسی به چاپ رسید. مقالات براساس این چاپ شامل دو دفتر مستقل است که مصحح در پایان هر دفتر اضافات و شرح و تفسیر برخی از مشکلات متن را ذکر کرده است. هر دفتر از بخش‌های متعددی شکل گرفته و شامل گفتارهای کوتاه و گاه طولانی سخنان شمس است. در نسخه‌های خطی مقالات، سخنان شمس بدون تقسیم‌بندی یا فاصله‌ای منظم آمده و موحد نیز در تصحیح، آنها را به همان شکل موجود در نسخه‌ها آورده است. با اهتمام درخوری که استاد موحد در تصحیح علمی ـ انتقادی این اثر داشته است، کاستی‌هایی در متنِ مصَحَّح آن دیده می‌شود که گاهی موجب ابهام‌هایی در متن شده و فهم آن را برای خوانندگان مشکل کرده است. در این نوشته با اشاره به مباحث نسخه‌شناختی و روش تصحیح آن، به ایضاح برخی از ابهام‌های متن مقالات و ضرورت تصحیح مجدد آن پرداخته‌ایم.

1ـ1 بیان مسئله و فرضیه

چاپ حاضر مقالات نمی‌تواند نسخة نهایی تقریرات شمس باشد. همچنان‌که گفته شد نسخ اصلی مقالات ازنظر تاریخ کتابت شباهت بسیاری ‌به هم دارند و در این میان نسخة ولی‌الدین نسبت‌به همة آنها اندکی کهن به نظر می‌رسد. در تصحیح علمی متون کهن، استفاده از اقدمِ نُسخ موجود که کم‌حجم و ناقص‌اند، قاعدة علمی و اصلی است؛ اما چنانکه گفته شد این نسخه تنها شامل جزء نخست مقالات است و همة تقریرات شمس در آن مندرج نیست. البته در این میان با توجه به وجود نسخة سوم موزة قونیه که ویژگی‌های نسخه‌شناختی آن پیشتر بیان شد، می‌توان روایتی تقریباً واحد از تقریرات شمس ارائه داد. زیرا نسخة سوم موزة قونیه از یک‌سو جزء نخست تقریرات شمس را ـ که نسخة کهن ولی‌الدین شامل آن است ـ به‌طور صحیح و کامل در خود حفظ کرده است و ازسوی دیگر جزء دوم و سوم مقالات را به‌صورت مضبوط و منظم در خود دارد؛ گفتنی است جزء دوم و سوم در نسخه‌های اول موزة قونیه، دارالمثنوی و فاتح نامنظم و پراکنده است.

در بازبینی مجدد مقالات، می‌توان نسخة سوم موزة قونیه را به‌سبب اصالت و جامعیّت، اساس قرار داد و از نسخه‌های ولی‌الدین، دارالمثنوی و فاتح، به‌سبب قدمت و اشتمال بر اجزای دیگر مقالات، برای نسخه‌بدل بهره برد و اختلاف‌های آنها را با نسخة اساس ذکر کرد. نیز اضافات یا گسسته‌پاره‌های دیگر نسخ را می‌توان در بخش آخر تصحیح به‌صورت مجزا تحت عنوان الحاقات درج کرد؛ به‌ویژه اضافات نسخة اول موزة قونیه را که نسبت‌به ولی‌الدین مبسوط‌تر است و احتمال ورود گفتارهای دیگران و الحاقات کاتبان در آن بیشتر است. شاید با چنین شیوه‌ای بتوان حداقل سه جزء متفاوت مقالات را بر مبنای نسخة اساس و بدون بهره‌گیری از تصحیح قیاسی یا التقاطی ارائه کرد. در تصحیح قیاسی به‌دلیل دخالت ذوق و سلیقة شخصی مصحّح احتمال خطا در ضبط امور مشکوک بسیار است؛ این خطاها در تصحیح مبتنی بر نسخة اساس و ارجاع به نسخه‌بدل‌ها به حداقل می‌رسد.

1ـ2 پیشینه، هدف و روش پژوهش

تاکنون پژوهشگران دربارة نسخه‌شناسی مقالات شمس، پژوهش مبسوطی ارائه نکرده‌اند. رنج وکوشش علمی استاد موحد در طی سال‌های متمادی که صرف معرفی نسخه‌های کهن مقالات و تصحیح آن شده، در نوع خود درخور تحسین و تقدیر است؛ وی در انجام این امر، به مصائب و دشواری‌های تصحیح برای ارائة متنی منقح از مقالات اشاره دارد. موحد به روایت‌های آشفته و درهم و مکرر نسخه‌های خطی مقالات موجود در کتابخانه‌های ترکیه نیک واقف است و بر آن است که ادعای ارائة متنی منقح از میان این نسخه‌ها نوعی بلندپروازی علمی است که اگر مقرون به توفیق هم نباشد، درخور تحمل و شایستة اغماض و بخشایش است (شمس تبریزی، 1369: 39). یکی از موانع سخت و نامطلوب در تصحیح متن مقالات، وجود نسخه‌های متعدد با روایت‌های متفاوت از مقالات است که تشخیص اصالت و هویّت تاریخی این نسخه‌ها را برای مصصح دشوار می‌کند. موحد در تصحیح از شش نسخة اصلی و کهن و سه نسخة برگزیده و منتخب و هفت نسخة تقریباً جدید استفاده کرده که از روی نسخ اصلی به نگارش درآمده‌اند؛ او با تأکید بر نسخه‌های اصلی زیر به تصحیح مقالات پرداخته است:

  • نسخة ولی‌الدین افندی به شمارة 1856 موجود در کتابخانة ولی‌الدین افندی (تاریخ کتابت: بی‌تا).
  • نسخة اول موزة قونیه به شمارة 2154 (تاریخ کتابت: بی‌تا).
  • نسخة دارالمثنوی شیخ مراد به شمارة 271 (تاریخ کتابت: بی‌تا).
  • نسخة فاتح به شمارة 2788 (تاریخ کتابت: بی‌تا).
  • نسخة دوم موزة قونیه به شمارة 79 (تاریخ کتابت: 754).
  • نسخة سوم موزة قونیه به شمارة 2155 (تاریخ کتابت: بی‌تا).

از بین این شش نسخة اصیل و کهن، پنج نسخه ناقص و پریشان‌اند و در این میان، تنها نسخة سوم موزة قونیه با جامعیّت خاصش، نظم و انسجام کافی دارد. اغلب سخنان شمس که در نسخه‌های دیگر به‌صورت پراکنده آمده، به‌صورت یکدست و با توالی منطقی در این نسخ درج شده است؛ به‌گونه‌ای که در تطبیق و قیاس با نسخ دیگر بر کامل و جامع بودن و قدمت نسبی آن برحسب نوع خط (نسخ کهن) و شیوة کتابت آن ـ که موحد نیز بر آن اذعان دارد ـ می‌توان اعتماد کرد.

براساس ویژگی‌های نسخه‌شناختی، تصور ما این است که این نسخه برپایة شیوة خاص و دقیقی تنظیم و کتابت شده و در ارائة متنی منقح و صحیح از کل اجزای مقالات کوشیده است. در این نسخه، مطالب شمس را ازنظر تبویب و تنظیم می‌توان تقریباً به سه بخش مجزا تقسیم کرد. جزء سوم این نسخه در نسخة ولی‌الدین نیامده است. مطالب نسخة ولی‌الدین شامل خلاصه‌ای از مطالب جزء اول و دوم این نسخه است. البته نسخه‌های اول موزة قونیه، فاتح و دارالمثنوی ازلحاظ نوع کاغذ، خط و شیوة کتابت شباهت بسیاری به نسخة سوم موزة قونیه دارند؛ با این تفاوت که سه نسخة یادشده به‌صورت خلاصه و درنهایتِ بی‌نظمی و پراکندگی گردآوری شده‌اند و اینها در نسخة سوم موزة قونیه بسیار کم و در حداقل است.

همچنان‌که از محتوای نسخه‌های کهنی مانند نسخة اول موزة قونیه، نسخة دارالمثنوی و نسخة فاتح استنباط می‌شود، به نظر می‌رسد ساختار اصلی مقالات شمس ازنظر ترتیب و تقسیم‌بندی از سه جزء تشکیل شده است؛ اما بعدها بنابر سلیقة کاتبان و نسخه‌نویسان این اجزا نظم و ترتیب واقعی خود را از دست داده و تا حدودی آشفته شده است. آغاز و انجام سه جزء مقالات در نسخة سوم موزة قونیه منطبق با سه جزء نسخة فاتح است و این دو نسخه ازنظر ترتیب مطالب و ساختار ظاهری مقالات شباهت بسیاری به هم دارند.

با این همه، جزء اول مقالات شمس در همة نسخه‌ها به‌صورت روایت تقریباً واحد و یکدست آمده است و این امر بیانگر آن است که این جزو کهن‌ترین بخش مقالات بوده که در حضور یکی از نزدیکان مولوی به‌صورت منقّح و کامل به نگارش درآمده و سپس نسخه‌های دیگر از روی آن استنساخ شده است.

البته در اینجا بیان می‌کنیم که گاهی در نسخه‌های کهن مقالات گفتارهایی با دستخط مولوی نیز دیده می‌شود که به شمس منسوب است. ما در این امور، چنین گفتارهایی را که به‌احتمال زیاد از نقل قولِ سخنان شمس در حاشیة کتاب بوده است، از اضافات و الحاقات کاتبان جدا در نظر گرفته‌ایم.

 

2ـ ماهیت حقیقی مقالات شمس

«معارف یا مقالاتِ» شمس تبریزی (در حدود 582‑645) مجموعة تقریراتِ او در مجالس وعظ و تذکیر یا محافل عرفانیِ قونیه است که به‌صورت شفاهی به طالبان علم و عرفان بیان داشته و بعد از حیات او به نگارش درآمده است. در کهن‌ترین نسخه‌های خطی موجود از سخنان شمس، به مجموعة تقریرات او بیشتر عنوان‌های «معارف»، «مقالات»، «اسرار» و «خرقه» داده شده است. تذکره‌پردازان و مناقب‌نامه‌نویسان غیر از سخنان او، به اثر مستقلی منسوب به شمس به نام مقالات یا معارف هیچ اشاره‌ای نکرده‌اند (مناقب‌العارفین افلاکی، رسالة سپهسالار و نفحات‌الأنس جامی). دیگر پژوهشگران انتساب مقالات به شمس را یا به‌کلی رد کرده‌اند و یا با بیان نظرهای اجمالی از آن گذشته‌اند.

نیکلسون (Nicholson) در کتاب جان جان، او را درویشی بی سواد معرفی کرده است و می‌گوید: «به‌نسبت بی‌سواد بود؛ اما شور عظیم روحانی‌اش ، ناشی از یقینی که وی وسیلت گزیده و ناطق پروردگار است» (نیکلسون، 1381: 31). هلموت ریتر نظر علمی و نسبتاً معتدلی درباب شمس دارد: « فقط هنگامی که مجموعة گفتارهای او، مقالات، چاپ گردد، می‌توان دربارة شخصیت ممتاز او سخن گفت» (EI .II.P395 Ritter:).

فروزانفر بیشتر درباب دیدار روحانی و عرفانی شمس و مولانا تأمل می‌کند و یادآور می‌شود که مقالات «یکی از گنجینه‌های ادبیات و لغت فارسی» است (فروزانفر، 1382: 60). مینوی نیز دیدگاه فروزانفر را دربارة مقالات نمی‌پذیرد و به‌پیروی از نیکلسون، شمس را درویشی بی‌سواد و ساده‌دل تلقی می‌کند (موحد، 1375: 146). زریاب خویی با توجه به قصه‌های مشترک در مثنوی و مقالات شمس چنین استنباط می‌کند که مقالات بازساخته‌شده از روی مثنوی است و در اصالت آن تردید دارد (همان: 146). زرین‌کوب نیز بر این باور است که حالات و سخنان شمس بی‌بهره از آن مایه‌های عرفانی است که موجب بی‌خودی و شیفتگی دیگران شود و این امر برای کسانی که حقیقت حال آن دو را تجربه نکرده‌اند، عشق و شیفتگی مولانا را نسبت‌به او توجیه‌ناپذیر می‌نماید (زرین‌کوب، 1381: 100). با مروری کلی بر مقالات به‌سادگی می‌توان پریشانی‌ها و آشفتگی‌هایی را دید که بعد از هشت قرن به سخنان و گفتارهای شمس راه یافته است. با این همه اگر در اصالت برخی از گفتارهای منسوب به شمس تردید داشته باشیم، درباب انتساب این اثر، یعنی مقالات یا معارف به شمس تبریزی نمی‌توان شک کرد.

مجموعة تقریرات شمس را با عنوان‌های مختلفی مانند «مقالات»، «معارف»، «اسرار» و «خرقة شمس» در کهن‌ترین نسخ خطی موجود از سخنان او می‌توان دید. نکتة مهم اینکه در کهن‌ترین نسخه‌های خطی به مجموعة تقریرات شمس بیشتر عنوان‌های «معارف» و «مقالات» داده شده است؛ چنانکه در نسخة کتابخانة ولی‌الدین به شمارة 1856 در پشت صفحة این نسخه آمده است: «المجلد الاول»؛ سپس در زیر آن عبارت «معارف حضرت مولانا شمس‌الدین قدس الله سره» نوشته شده است. در نسخة سوم موزة قونیه به شمارة 2155 جزء اول با چنین عبارتی شروع می شود: «بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین من مقالات سلطان المعشوقین مولانا شمس الدین التبریزی...». نسخة دوم موزة قونیه، مجموعه‌ای شامل معارف سلطان‌العلما، فیه‌مافیه مولانا و معارف برهان‌الدین محقق ترمذی و مکتوبات و مجالس سبعة مولوی است. در این مجموعه به اقوال برگزیدة شمس عنوان «اسرار» داده‌اند: «من بعض اسرار حضرة مولانا سلطان الفقرا رحمة الله الوری خلاصة الواقفین مرشد کمل العارفین شمس‌الدین الحق و الدین التبریزی...». خود شمس در مقالات از گفتارهای خود تحت عنوان «خرقه» یاد می‌کند: «خرقه نیست قاعدة من خرقة من صحبت من است و آنچه تو از من حاصل کنی، خرقة من است چون وقت آید من خرقة تو بر سر نهم و تو خرقة من» (شمس تبریزی، 1369: 224)؛ گاهی نیز عنوان «اسرار» را برای سخنان خود به کار می برد: «اسرار می‌گویم، کلام نمی‌گویم. عجب این بزرگان را، چون کلام نیز روی ننمود از این بزرگان...» (همان: 94).

بنابر قراین و شواهد موجود در مقالات، هیچ گفتاری از معارف یا مقالات شمس به دست خود وی نوشته نشده است و این بدان معنا نیست که او اهل علم و کتابت نبوده است: «من عادت نبشتن نداشته‌ام هرگز، سخن را چون نمی‌نویسم در من می‌ماند و هر لحظه روی دگر می‌دهد» (شمس تبریزی، 1369، ج 1: 224)؛ بلکه او عالم و فقیه شافعی بوده که گاهی به معلمی و وعظ و تذکیر می‌پرداخته است: «آخر فقیه بودم، تنبیه و غیر آن را بسیار خواندم، نامد اکنون از آنها هیچ پیش خاطر نیست، الا مگر همچنین پیش رویم سر برکند... من شفعویم، در مذهب ابوحنیفه چیزی یافتم» (همان، ج 2: 78 و همان، ج 1: 187)؛ اما به‌سبب شور عظیم عرفانی ترجیح می‌داده است از علوم مدرسی و نظریِ رایجِ محافلِ علمی آن روزگار، کنار گیرد و هیچ ننویسد. از مقالات چنان برداشت می‌شود که او، هم معلمی می‌کرد و هم به وعظ و تذکیر مریدان خود می‌پرداخت: «معلمی می‌کردم. کودکی آوردند شوخ، دو چشم همچنین سرخ گویی خون استی، متحرک. درآمد سلام علیکم، استاد! من مؤذنی می‌کنم؟ آواز خوش دارم. خلیفه باشم؟ آری؟ آنجا نشست. با پدر و مادرش شرط کردم که اگر دست شکسته آید هیچ تغییری نکنید» (همان، ج 1: 291). مریدان نیز سخنان او را مرتب و منظم می‌نوشتند تا به نسل بعد انتقال دهند؛ ازاین‌روی، می‌توان بر آن بود که سرنوشت گفتارها و اقوال شمس، سرنوشتی چون گفتارهای سقراط یافته است؛ زیرا اقوال و گفتارهای حکمی و فلسفی سقراط بعد از مرگش به‌واسطة شاگردش، افلاطون حیاتی دوباره یافت و افلاطون آنها را از قول استاد خود در آثار و رسالاتش بارها ذکر کرد. مولاناپژوه انگلیسی، نیکلسون، با تأمل در زندگی و سخنان سقراط و شمس، شمس را از بسیاری جهات به‌ویژه در سخنوری، همتایِ عجیب سقراط معرفی کرده است: «شور عظیم روحانی‌اش، ناشی از این یقین که وی وسیلت برگزیده و ناطق پروردگار است، همة آنان را که به حلقة افسون دمیدة قدرت او درمی‌آمدند مسحور می‌ساخت. شمس تبریز از این جهات، نیز از بسیاری جهات دیگر، مثلاً ازجهت احساسات نیرومندش، قهرش، و مرگ به قهرش عجیب به سقراط مانند است» (نیکلسون، 1381: 2‑31).

 

3ـ روش‌شناسی تصحیح مقالات

مطابق گفتة استاد موحد در مقدمة مقالات شمس، اساس کار ایشان در تصحیح مقالات شش نسخة کهنی است که وصف تفصیلی آنها گذشت. ایشان از دوازده نسخة کمکی و جدید دیگری نیز بهره برده‌اند که به‌دلیل جدیدبودنشان در تصحیح مقالات اهمیت و اعتبار خاصی ندارند. موحد به‌طور کلی در تصحیح خود نخست روایت نسخة ولی‌الدین را اصل قرار داده و از آن تحت عنوان «روایت نیمه‌منقح» یاد کرده است. وی پس از پایان روایت نسخة ولی‌الدین، جزء سوم نسخة اول موزة قونیه را اصل قرار داده است که روایتی مبسوط‌تر از نسخة ولی‌الدین است و تصحیح خود را تا پایان نسخه با ذکر نواقص و اضافات آن تحت عنوان «اضافات و گسسته‌پاره‌ها» در آخر کتاب ادامه داده است. وی همچنین در حین تصحیح برپایة حدس و گمان خود، برای رفع ابهام، مطالبی را از دیگر نسخ در متن اصلی آورده و آنها را با علامت قلاب، []، مشخص کرده است.

موحد بعد از اتمام روایت دو نسخة مذکور ناگزیر کار تنقیح و تصحیح متن را خود بر عهده گرفته (رک. شمس تبریزی، 1369: 63) و تصحیح دیگر اجزای مقالات را (همچنان‌که گفته است، ساختار تصحیح ایشان ازحیث ساختاری در دو جزء است.) با استفاده از دیگر نسخه‌های اصل، یعنی نسخة دارالمثنوی، نسخة فاتح، نسخة دوم قونیه به شمارة 79 و نسخة سوم قونیه به شمارة 2155 انجام داده است. وی جاهای خالی را با عبارات و جملات دیگر نسخ که خوش‌خوان و واضح بودند و با عبارت نسخ اساس اندک همخوانی و رابطه‌ای داشتند، بدون ذکر دلایل ترجیح آن بر متن اساس، پر کرده است.

با تأمل در شیوة تصحیح استاد موحد چنان می‌نماید که وی نسبت‌به مباحث نسخه‌شناسی و تعیین هویّت دقیق و شیوة استنساخ نسخه‌های مقالات توجه اندکی داشته است و به نظر می‌رسد که در تعیین هویّت دقیق نسخ خطی و انتخاب نسخة اساس از این مهم چشم‌پوشی کرده است. ایرج افشار ضوابط حاکم بر نسخه‌شناسی و ارائة اطلاعات نسخه‌شناختی را در سه مقولة مهم چنین طرح می‌کند: «1. آنچه مربوط‌به نسخة اصل مؤلف یا نسخة نزدیک به آن است. 2. آنچه حاصل روش هنر کاتب و تصرّفات کاتبان در طیّ قرون مختلف است. 3. آنچه حاصل تصرّف مالکان بعدی نسخه است که به‌صورت اصلاح و تغییر یا برافزوده‌های خارج از متن دیده می شود» (افشار، 1381 :121). حال آنکه مصحح در حین تصحیح فقط به معرفی اجمالی هر نسخه بسنده کرده است و این امر موجب شده است وی نسبت‌به انتخاب نسخة اساس توجه چندانی نداشته باشد.

در این تصحیح انتقادی درباب ارجحیّت نسخه‌ها نسبت‌به هم و تعیین نسخۀ اساس و جایگاه و اعتبار نسخه‌بدل‌ها هیچ بحث مستند و مستدلّی صورت نگرفته است. از آنجا که در تصحیح متن کهن، نسخه‌بدل‌ها در حل ابهامات و مشکلات متنی نقش اساسی دارند، تعین ترتیب و شیوة استفاده از آنها نیز در زمان تصحیح امر ضروری به نظر می‌رسد. همچنین مصحّح با اینکه می‌کوشد تا تصحیحی برپایة نسخة اساس انجام دهد، نمونه‌هایی از تصحیح قیاسی و تصحیح التقاطی نیز در شیوة وی دیده می‌شود که باز در استفاده از این شیوة وی ابهاماتی هست.

همچنان‌که گفته شد، مصحّح با اساس قراردادن شش نسخة متفاوت که چهار نسخة آن نظم و انسجام کافی ندارد، به تصحیح اجزای مقالات پرداخته است. وی نخست به روش تصحیح بر مبنای نسخة اساس، نسخة ولی‌الدین را اساس تصحیح خود قرار داده است؛ سپس با استناد به نسخة اول موزة قونیه برای نسخة اساس ـ که روایتی مبسوط‌تر نسبت‌به نسخة ولی‌الدین است ـ کار تصحیح جزء نخست مقالات را به انجام رسانده است. از آنجا که نسخة اول موزة قونیه اضافاتی نسبت‌به نسخة ولی‌الدین داشت، مصحّح بعد از اتمام روایت نسخة ولی‌الدین بلافاصله اضافات نسخة موزة اول قونیه را بدون هیچ مبنایی در متن تصحیح ذکر کرده است و به نظر می‌رسد با این کار، از شیوة تصحیح خود ـ که برپایة نسخة اساس بوده است ـ عدول کرده است؛ اما چنین شیوه‌ای گویا براساس سلیقة خود مصحّح بوده است و علت اتخاذ چنین روشی معلوم نیست.

مصحّح سرانجام جزء دوم تصحیح را نیز براساس همین ذوق و سلیقة علمی خود انجام داده و از هر شش نسخة اصلی در این بخش بهره برده است؛ با این تفاوت که در این بخش از نسخة اساس و ترتیب نسخه‌بدل‌ها هیچ بحثی نکرده است؛ یعنی مشخص نیست نسخة اساس مصحح در این بخش چه نسخه‌ای بوده و از کدام نسخه‌ها برای نسخه‌بدل استفاده کرده است. این بخش از تصحح وی را ـ که تحت عنوان بخش دوم مقالات است و از صفحة 9 شروع می‌شود و تا صفحة 200 ادامه می‌یابد ـ می‌توان نوعی تصحیح ذوقی و آزاد از شش نسخة اصلی مقالات به شمار آورد.

همچنین شیوة تصحیح قیاسی بیشتر دربارة آثاری به کار می‌رود که منحصر به یک نسخه و مغلوط‌اند. حال آنکه، از مقالات شش نسخة اصلی با ویژگی‌های منحصربه‌فردی موجود است که می‌توانند در ارائة متنی تقریباً منقّح، با تصحیح مبتنی بر نسخة اساس نقش بسیار مفید و علمی ایفا کنند.

 

4ـ راز آشفتگی‌های مقالات

اسلوب بیان شمس در آشفتگی‌های ظاهری و دشوارفهمی سخنان او مؤثر بوده است و شاید منشأ این پریشانی‌ها و آشفتگی‌های ظاهری را ـ که موجب دشوارخوانی متن مقالات شده است ـ ازنظر نسخه‌نویسی و تصحیح بتوان چنین توجیه کرد که مقالات به‌طور کامل بعد از تقریر و تحریر، برای اصلاح و ویرایش به خود شمس دوباره عرض داده نشده است. به‌طور کلی بحث آشفتگی‌های مقالات شمس را می‌توان از دو نظر بررسی کرد: 1) ازنظر نسخه‌شناسی، بی‌دقتی در ضبط صحیح سخنان شمس؛ 2) ازنظر سبک‌شناسی، اسلوب بیان او.

4ـ1 نسخه‌شناسی، بی‌دقتی در ضبط صحیح سخنان شمس

موحد بر آن است که از مجموعة مواعظ و گفتارهای بزرگان طریقت مولویه تنها مقالات شمس از سواد به بیاض درنیامده و به‌صورت مشتی یادداشت‌های نامنظم و ازهم‌گسیخته باقی مانده است (شمس تریزی، 1396، مقدمة مقالات شمس: 18). گولپینارلی براساس نسخة ولی‌الدین افندی به شمارة 1856 که نسخة ناتمامی است، بر آن است که مجلد اول سخنان شمس را سلطان‌ولد، فرزند مولانا، به رشتة تحریر کشیده است (گولپینارلی، 1375: 74). موحد نیز گفتة او را تأیید می‌کند (شمس تریزی، 1396، مقدمة مقالات: 39).

موحد همچنین بر آن است که نسخة اول قونیه به شمارة 2154 که درواقع حجم بسیاری از سخنان شمس را در خود حفظ کرده و مشتمل بر سه جزء است، در زمان حیات شمس تحریر یافته است (همان: 3‑42). در مقالات، گفتاری از شمس آمده است که این گفتة موحد را تأیید می‌کند: «چیزک‌ها بود که نگفته بود هیچ، در میان این سخن‌ها گفته شد؛ اما باز پوشیده شد. مگر مولانا چون بنویسد، به نور خدا چیزی بیابد یا نیابد. تا مطالعه کنم» (همان: 322). جای این گمان نیز هست که مریدان شمس و مولانا برخی از سخنان او را به‌صورت مکتوب و مرتب می‌نوشتند و برخی دیگر را ازطریق درس و وعظ و به‌طور شفاهی به دیگران و نسل بعد انتقال می‌دادند. این سنت انتقال کتبی و شفاهی سخنان او که ناگزیر از دخل و تصرف کاتبان و وعاظ نمی‌توانست مصون ماند، دلیلی دیگر بر آشفتگی و بی‌نظمی مقالات است.

در بازسازی متن اصلی مقالات، تشخیص این تلفیق انتقال شفاهی و کتبی سخنان شمس ضروری می‌نماید. نسخه‌های شناخته‌شدة مقالات و تغییرات و تفاوت‌های متنیِ آنها نشان می‌دهد که به سخنان شمس در طول هشت قرنی که از زمان او می‌گذرد، چه قدر توجه شده است. به هرحال نظم و ترتیب واقعی مطالب مقالات، به همین صورت امروزی که در دست است، تا اندازه‌ای مبهم است.

4ـ2 سبک‌شناسی، اسلوب بیان شمس

برخی علت ابهام موجود در متن مقالات را عوامل زبانی از نحو جملات به شمار آورده‌اند؛ درنتیجه درپی اثبات این موضوع، با ذکر شواهد و دلایل درون متنی، برپایة نظریه‌های دستوری جدید مانند «انسجام دستوری» به تشریح آن پرداخته‌اند. «نوع ابهامات در متن مقالات لفظی و کلامی است نه معنایی، و این به معنای حذف عوامل زبانی از نحو جملات است نه تعقید. به‌دلیل همین پیش‌فرض که نوع ابهام مقالات از نوع ابهام زبانی و کلامی است» (بامشکی، 1388: 49)، برخی نیز با بهره‌گیری از نظریه‌های جدید ادبی و با تأکید بر اصل «جریان سیال ذهن» درپی رازگشایی ابهام‌های متن مقالات برآمده و ابهام در گفتار شمس را از ویژگی‌های روحی و شخصیتی وی تلقی کرده‌اند و بر آن‌اند که صورت محاوره‌ای گفتار شمس و پایبندنبودن به سنت نوشتار موجب ابهام در متن مقالات شده است: «نبض گفتار در مقالات شمس تند می‌زند و جنبش و جوشش سخن به آن سبب که نزدیک به زبان محاوره است، همانند رودی خروشان و سهم‌انگیز هوش از سر مخاطب می‌رباید. از آنجا که دیوار سنگین سنت نوشتار بر آن سایه نیفکنده، به زندگی و سر زندگی جریان، پیچ و خم و تلاطم دارد.» و اینها از ویژگی‌های بارز سبک مقالات است که در نوع خود از آن به سبک خاص شمس یا سبک ویژة مقالات می توان تعبیر کرد (محمدی، 1389: 101 و 114 و 132).

در نثر یا گفتارهای شمس باید به تجربة عرفانی وی نیز توجه داشت که گونه‌های مشخص زبان را به‌صورت هنری به هم می‌ریزد و در قالب یک گونة مخصوص به خود ارائه می‌دهد. دکتر حق‌شناس هنرنمایی‌های شعری در نثر را براساس تحلیل‌های زبانشناختی ناشی از دو فرایند می‌داند: یکی رعایت اعتدال میان درونه (معنا و محتوا) و برونة (صورتِ) زبان و دیگری به‌کاربردن گونه‌های مختلف زبان نظیر خطابه و وعظ و غیره در یک گونه؛ بنابراین بنیادِ نثرِ ادبی، اختلاط یا به‌هم‌زدن گونه‌ها و به‌کارگیری انواع آن در جایگاه یک گونه است (حق‌شناس، 1373: 14‑101). گفتنی است پل نویا نیز در مطالعات خود گوشه‌هایی از شکل‌گیری و تکوین زبان هنری (استعاری و نمادینِ) عرفانی را بر مبنای تجارب اصیل عرفانی‌شان نشان داده است (رک. پل نویا، 1372: 179 به بعد).

 

5ـ ذکر برخی از ابهام‌ها در متن مصحَّح

منظور از ابهام‌های متن مصحح، ذکر برخی از مسائل مانند افزوده‌های خود مصحح، آوردن اضافات و مطالب فرعی از دیگر نسخ در متن اصلی است که مصحح بنابر برداشت شخصی خود، آوردن آنها را موجب رفع ابهام از متن دانسته است؛ اما به نظر می‌رسد ذکر این اضافات یا تفصیل‌ها برای ایضاح مطلب، در متن اصلی نه‌تنها ضرورتی ندارد، بلکه موجب ابهام برای خواننده شده است و به‌نوعی نظم ساختاری و حتی محتوایی سخنان شمس را به هم می‌ریزد. درحقیقت چنین شیوة برخورد در تنظیم تقریرات شمس به‌نوعی صورتی پراکنده و آشفته به سخنان وی داده است و موجب ابهام مضاعف در سخنان شمس می‌شود. چنانکه گفته شد، مصحح در تصحیح خود به روایت نسخة سوم موزة قونیه توجه چندانی نداشته و با متأخردانستن آن، اعتبار خاصی برای آن قائل نشده است؛ با توجه به اینکه در این نسخه، صورت صحیح و اصیلِ برخی از تقریرات شمس به‌طور دقیق ضبط شده است، در اینجا به برخی از این نوع ابهام‌ها و صورت صحیح آنها بر مبنای این نسخه و نسخة ولی‌الدین اشاره می‌شود:

ص 72 سطر 1 تا 5: «ایشان گویند که کفر و اسلام یکی است. دو کسوت است. با این همه قوتها، گفت که با تو هیچ نتوان‌گفتن، انگشت‌نمای جهان شدی و رسوای جهان. با این همه وقتی که انگور بسیار خورده باشد این جنید و چیزهای بادانگیز و به قضای حاجت بنشیند و حدث کند، آن انگور را نگویم الا آن بادها که با آن باشد این سو و آن سو افتد همچون [اوحد آنچه ایشان را غیرت بود که اگر او نبودی مولانا با ما خوش بودی اکنون همه او راست آن را آزمود(ند) بتر شد و از مولانا هیچ نیاسودند و آنچه اول بود هم نماند و آن هوا که در ایشان جنبیده بود آن نیز نماند و اکنون خوش شدند و خدمت‌ها و دعاها می کنند.]».

این سخنان در نسخة سوم موزة قونیه برگ 2ب آمده است؛ اما عبارات نقل‌شده در داخل قلاب در این نسخه نیست.

 

نیز در نسخة ولی‌الدین در برگ 3 ب چنین است:

 

 

بند یادشده که در متن تصحیح در حدود 9 سطر است، در نسخ ولی‌الدین و نسخة سوم موزة قونیه با جملات «آن انگور را نگویم الا آن بادها که با آن باشد این سو و آن سو افتد همچون فلان.» پایان می‌یابد. این جمله همچنان‌که در دو نسخة یادشده آمده است، جمله‌ای کامل و مفهوم است و هیچ نقصان و ابهام معنایی در آن نیست؛ اما مصحح براساس روایت مبسوط نسخة اول موزة قونیه با تغییر واژة «فلان» به «اوحد» عباراتی در حدود چهار سطر در داخل قلاب از همان نسخ نقل کرده است که هیچ رابطة معنایی و مفهومی با متن عبارات قبل خود و مفاد بند یادشده ندارد. جملاتی که مصحح میان دو قلاب به‌صورت افزوده نقل کرده است، در نسخه‌های ولی‌الدین و نسخة سوم موزة قونیه نیست. همچنان‌که ذکر شد، از آنجا که روایت نسخة اول موزة قونیه و دارالمثنوی انسجام کافی ندارد و به‌نوعی نامنظم و پریشان‌اند، احتمال تصرف کاتبان در این نسخ است. چه‌بسا این مطالب از نوع الحاقات و اضافاتی است که بعدها کاتبان بر این نسخ افزوده‌اند. به‌گمان، مصححْ این مطالب نسخة اول موزة قونیه را اصل پنداشته و آنها را به‌طور مستقیم و بدون هیچ توضیح یا توجیهی به متن نسخة اساس (نسخة ولی‌الدین) وارد کرده است.

همچنین مصحح در عبارات داخل قلاب فعل «آزمود» را با افزودن «ند» به‌صورت جمع به کار برده و آن را داخل دو ابرو مشخص کرده است. مشخص نیست که مصحح این واژة افزوده را از کجا نقل کرده است.

ص 78: «این نسیان بر دو نوع باشد؛ یکی آن‌که از دنیا باشد چنان‌که پیش ایستاده باشد... سیم سبب نسیان محبت خداست که از دنیا و از آخرتش فراموش شود. [و این مرتبة مولانا باشد.] الدنیا حرام علی اهل الآخرة و الآخرة حرام علی اهل الدنیا و الدنیا و الآخرة حرامان علی اهل الله این معنی باشد، یعنی فراموش کند آن را. زیرا مولانا را مستی هست در محبت اما هشیاری در محبت نیست. اما مرا مستی هست در محبت و هشیاری در محبت هست...» عبارات مشخص‌شدة میان دو قلاب و همچنین جملات «زیرا مولانا را مستی هست در محبت اما هشیاری در محبت نیست.» را مصحح به متن افزوده است. این عبارات در نسخة اصلی و اساس مصحح و همچنین در نسخة سوم موزة قونیه نیست؛ نیز مشخص نیست که مصحح این جملات را از کجا و از چه نسخه‌ای به متن اضافه کرده است.

همچنین همانطور که از فحوای مطالب این بند مشخص است، شمس هنوز در گفتار خود درباب نسیان و انواع آن بحث می‌کند و مقام اهل دنیا و آخرت را در تناسب با آن بیان می‌دارد و درنهایت حال خود را در مقایسه با آن بیان می‌کند و هنوز از مولانا سخنی در میان نیست.

بنابراین در بند نخست بعید به نظر می‌رسد که شمس از مولانا سخن به میان آورده باشد؛ بلکه وی در بند بعد در پاسخ به پرسش شاگردان یا اطرافیان خود که نوعی تعریض به شمس نیز دارند، از مولانا نیز در قیاس با حال خود سخن می‌گوید؛ عبارت در آغاز این پاراگراف چنین است: «همه‌تان مجرمید گفته‌ایت که مولانا را این هست که از دنیا فارغ است و مولانا شمس‌الدین جمع می‌کند».

ص 80: جملات: «سماع را چه کند جسمانی؟ سماع او خوردن است. آن خوردن او بنفس باش، همه اکل شده باشد یأکلون و یتمتعون کما تأکل الانعام». به همین شکل براساس نسخة ولی‌الدین به اتمام می‌رسد. در نسخة موزة سوم قونیه نیز عبارات به همین شکل آمده است؛ اما مصحح در ادامة مطلب، این عبارات را در داخل قلاب از روایت مبسوط یعنی نسخة اول موزة قونیه به متن اصلی افزوده است: «گویی که او را خود برای آن آفریده‌اند و برای آن هست کرده‌اند. کسی که او بوی معنی یافته باشد چنان خود چیزی؟» به نظر می‌رسد در فقرة یادشده جملات نخست که از متن اساس نقل شده‌اند، به همان شکل اصلی خود کامل و مفید معنی هستند. عبارت افزوده در نسخة سوم موزة قونیه نیست. همچنان‌که ذکر شد، از آنجا که در روایت مبسوط احتمال تصرف کاتبان در نسخه زیاد است، چه‌بسا این مطالب از این الحاقات و اضافاتی است که کاتبان بر متن افزوده‌اند (نک. تصویر شمارة 3) و چون مطلب در متن اصلی روشن و مفهوم است، این اضافات هیچ تأثیری در ایضاح و روشن‌شدن مطلب نخواهد داشت.

ص 81: «همین که صورت شیخ دیگر لون نمودن گرفت و ناخوش نمود، جز نیاز و عمل صالح و نالة نیم‌شب مخفی از خلق که ای خدا این حالت از ما دفع گردان از پیش چشم ما این پرده را دور گردان (سودی نکند). آخر آن حالت را دیدی... ». سخن درباب عمل صالح آدمی و تأثیر آن در رفع حالات ناخوش است. همچنان‌که گفته شده است، گاهی ایجاز و اختصار در سخنان شمس موجب حذف برخی از ارکان جمله در کلام شمس شده است (رک. بامشکی، 1388: 49‑52) و این حذف‌ها را از منطق کلام شمس می‌توان استنباط کرد؛ بنابراین عبارت «سود نداشتن یا نکردن» در صورت و سبک گفتاری شمس از کلامش حذف شده و نیازی به افزودن عبارت در کلام او نیست. همچنان‌که از فحوای مطلب مستفاد می‌شود، موضوع بند مشخص است و بدون افزودة مصحح مفید معنی است.

مصحح گفته است که اضافة میان دو ابرو را خود به‌منظور تکمیل معنای در متن افزوده است. عبارت «سودی نکند» را نسخة سوم موزه ندارد و دیگر نسخه‌ها نیز در جایگاه نسخه‌بدل این عبارت را ندارند. مشخص نیست که مصحح این عبارت افزوده را از کجا ذکر کرده است.

ص 128 پاراگراف دوم سطر10: «این کوشش بحث همان است که تو می‌خواهی به علم معلوم کنی این راه رفتن می‌باید و کوشیدن مثلاً بحث راه دمشق حلب اگر صد سال کردیی با مولانا هرگز من از حلب این جا آمدمی؟ تا چهار صد درم برون ناوردو تو خطرها بر خود گرفتی و بر مال خود گویی اگر حرامی است باش گو خواه خطر باش خواه بطر، تا آن کارکرده باشد». مصحح در این فقره از مقالات عبارات مشخص‌شده را از روایت مبسوط یا همان نسخة اول موزة قونیه بر متن افزوده است. این عبارات در نسخه‌های ولی‌الدین و نسخة سوم موزة قونیه نیامده است. شمس در بند اول با ذکر شخصیت‌هایی مانند بایزید بسطامی و فخر رازی و مقایسه‌های آنها با هم درباب علم شهودی و کشفی و ارجحیت علم شهودی بر علم حصولی بحث می‌کند. شمس در این گفتار بعد از اتمام مطلب بلافاصله برای اثبات موضوع، خود را مثال زده است و از آمدنش به قونیه صحبت می‌کند و این جملات را بر زبان می‌آورد: «بحث راه دمشق حلب اگر صد سال کردیی هرگز من از حلب اینجا آمدمی؟ تا چهار صد درم برون ناورد و تو خطرها بر خود گرفتی و بر مال خود، گویی اگر حرامی است باش گو، خواه خطر باش خواه بطر، تا آن کارکرده باشد».

آنچه مصحح از روایت مبسوط نقل کرده، از الحاقات و برساخته‌های دوستداران و اطرافیان مولاناست که به‌صورت تصنعی وارد نسخة مذکور شده است؛ اما مصحح این بخش از گفتار شمس را مطلب اصلی تلقی کرده و در بند مستقل و جدای از پاراگراف پیشین ذکر کرده است که ادامة مطلب اصلی است. همچنان‌که از فحوای مطالب پس‌وپیش شمس منطبق با نسخه‌های اصلی ولی‌الدین و نسخة سوم قونیه برداشت می‌شود، در این بخش از گفتارهای شمس هیچ بحثی یا حرفی از شخصیت مولانا نیست. درحقیقت با مجزاکردن این بخش از تنة اصلی گفتار شمس و آوردن آن در یک بند مستقل، نظم طبیعی گفتار شمس به هم ریخته است و جملات آن، هیجان و گیرایی ذاتی و طبیعی خود را ـ که از ویژگی‌های خاص اسلوب بیان شمس است ـ از دست داده‌اند و حالت تصنعی به خود می‌گیرد.

نیز جملاتی که در صفحات 133 درباب مولانا بیان شده است، از اینگونه است: «انبیا و اولیا از این قبیل نیستند [مولانا از این قبیل نیست و مولانای بزرگ از این قبیل نیست که هشتاد سال بیش زنده بود و هر روز داناتر پس عام نباشد آری بعضی چنین باشد سخن مولانا را رد نمی‌کنم] تفصیل می‌کنم: عجبا للمحب کیف ینام». مصحح بیان داشته است که آنچه در داخل قلاب است از روایت مبسوط نقل شده است. چنانکه از فحوای مطالب استنباط می‌شود، این جملات درباب مولانا و پدر وی، بهاءولد است؛ اما چنانکه درباب روایت مبسوط گفته شد، احتمال الحاقات و افزوده‌های کاتبان در آن بیشتر است. در نسخة ولی‌الدین و نسخة سوم قونیه عبارات چنین ضبط شده است که با مطالب پس‌وپیش خود هم‌خوانی دارد و ذکر نام مولانا و پدر وی در اینجا موضوعیت ندارد: «انبیا و اولیا از این قبیل نیستند هر روز داناتر و عالم‌تر. این سخن را رد نمی‌کنم. تفصیل می‌کنم: عجبا للمحب کیف ینام».

نیز در صفحة 137 چنین شیوه‌ای در تصحیح اعمال شده است: «چنان‌که همة فواید و اشکالات که مولانا فرمود توانم اعاده‌کردن، فردا هرگز درس نگیرم همان درس را بازخوانم» باز این عبارات که نام مولانا در آن مندرج است، از روایت مبسوط است؛ اما مصحح این بار بدون ذکر نام نسخة مذکور جملات مدّنظر را نیز با قلاب مشخص نکرده است. حال آنکه این عبارات در روایت ولی‌الدین و نسخة سوم قونیه نیامده است و روایت این نسخ با سیاق متن بیشتر هم‌خوانی دارد: «چنانکه همة فواید و اشکالات تواند اعاده‌کردن، باید که هرگز درس دیگر نگیرد. همان درس را بازخواند».

مصحح در صفحة 142 این جملات را باز در داخل قلاب از روایت مبسوط نقل کرده است. «خوب گویم و خوش گویم از اندرون روشن و منورم آبی بودم بر خود می‌جوشیدم و می‌پیچیدم و بوی می‌گرفتم تا وجود مولانا بر من زد روان شد اکنون می‌رود خوش و تازه و خرم...». چنانکه از علامت سه نقطه در انتهای گفتار مشخص است، یا گفتار ذکرشده در متن اصلی ناقص است و یا به نظر می‌رسد، مصحح در درستی انتساب این گفتار به شمس تردید دارد؛ اما با توجه به سیاق مطلب و پاراگراف‌های قبل و بعد از خود، این عبارات ربطی به مطالب اصلی شمس ندارد و این جملات در نسخة ولی‌الدین و نسخة سوم قونیه ضبط نشده است. در بند پیشین، شمس از تأثیر «سخن خوب و نجات‌بخش» صحبت می‌کند و در بند بعد از این جملات، حکایت «کشتی‌گیر و شرح نیاز آدمی» را بیان می‌دارد.

ـ جهان‌بینی واندیشه‌های عرفانی شمس در مقالات گاهی در قالب جملات کوتاه و گاهی جملات بلند و طولانی بیان شده است. آگاهی از این اسلوب بیان وی رابطة متنی و معنایی جملاتِ به‌ظاهر گسسته را آشکار می‌کند و موجب انسجام مطالب و تسهیل در فهم متن می‌شود. همچنان‌که در بیشتر صفحات مقالات دیده می‌شود، گاهی مصحّح کلیّت مطالب پیوستة شمس را که حول محور واحدی بیان شده، به‌صورت پاره‌متن‌های مجزا و گسسته از کلیّت اصلی خود آورده است. این امر به‌نوعی موجب شده است که ربط مطلب و فهم آن برای خواننده دشوار شود. گاهی نیز برعکس، آنجا که می‌باید بندها به‌صورت مجزا از هم ذکر شود، به‌صورت پیوسته به‌هم نوشته شده است. از آنجا که پاراگراف‌بندی اصولی در زمان تصحیح متون کهن «ازنظر درک مفهوم و نیز به‌جهت روان‌شناسی مطالعه نقشی درخور دارد» (مایل هروی، 1369: 77‑274)، طرح کلی گفتارهای شمس را ازنظر نظم و انسجام محتوایی می‌توان با تفکیک دقیق آنها به بندهای موضوعی مشخص کرد. این امر را با توجه به علائمی می‌توان انجام داد که کاتب نسخة سوم موزة قونیه به‌صورت دقیق برای مشخص‌کردن جملات کامل و مستقل به کار برده است. در اینجا برای نمونه به برخی از این نوع جملات به‌اختصار اشاره می شود:

مثلاً در صفحة 75 سطر 13 جملة «هرکه فاضل‌تر دورتر از مقصود. هرچند فکرش غامض‌تر دورترست. این کار دل است کار پیشانی نیست». شمس این جملات را درپی اثبات مطالب بند پیشین بیان داشته است. شمس در این مطالب از معرفت و شناخت انبیا و اولیا صحبت می‌کند و بر آن است که این شناخت حقیقی ازطریق دل و معرفت شهودی حاصل می‌شود؛ نه ازطریق عقل ظاهری و معرفت حسی؛ بنابراین جملة یادشده باید به بند یا پاراگراف نخست متصل شود تا مفهوم و هدف اصلی از بیان آن برای خواننده آشکار شود. نیز در صفحة 76 سطر 14جملة «هرکه من با او باشم از چه غم دارد؟ از همه عالم باک ندارد» چنین است که با فاصلة زیاد از جملات پیشین در متن آمده است. این جمله می‌باید به بند قبل خود به‌صورت پیوسته نوشته شود تا مفهوم حقیقی این جمله و مطالب پیشین برای خواننده روشن شود. نیز در صفحة 82 سطر 21 جملة «گفتم: حلاوت ایمان آن نباشد که بیابد و باز رود»، به‌صورت گسسته از مطلب پیش از خود ذکر شده است؛ به‌گونه‌ای که جمله‌ای مستقل به نظر می‌رسد؛ حال آنکه مفهوم آن بدون ربط به مطلب قبل از خود ناقص و نارساست. این جمله نیز باید به بند پیشین متصل شود تا ربط مطلب برای خواننده مشخص شود. شمس در اینجا از زهد و ایمان شمس شهاب هریوه سخن می‌گوید و در انجام سخن، با جملة یادشده تعریضی بر ایمان او دارد؛ نیز در صفحة 86 سطر 23 جملة «پس این سخن همچو آینه است روشن...» چنین است که نتیجة مطالب پیشین را بیان می‌کند.

اما در صفحة 85 سطر 20، جملة «معنی ولایت چه باشد؟» به بعد، می‌باید در بندی مجزا و مستقل بیان شود. چون در اینجا موضوع و ماهیت آن با مطالب بند پیشین تغییر یافته است و شمس در این جملات از معنی ولایت و مفهوم حقیقی آن سخن می‌گوید و درپی اثبات موضوع به تشریح عرفانی و کلامی مطلب می‌پردازد. در بند پیشین، شمس داستان ابراهیم ادهم و شیوة توبه‌کردن او را بیان کرده است.

ـ مصحح در مقدمة تصحیح از کلمات قصار یا سخنان کوتاه و مسجعی بحث می‌کند که تنها در برگ آخر نسخة دارالمثنوی و برخی از جنگ‌ها به‌صورت خلاصه به شمس نسبت داده شده است. این سخنان شمس در برگ آخر نسخة دارالمثنوی بعد از قصیدة مولانا ذکر شده است. چنانکه در معرفی نسخه گفته شد، همانگونه که نوع خط قصیدة مولانا در این نسخه با متن اصلی تفاوت دارد، شیوة کتابت سخنان قصار شمس نیز با متن اصلی متفاوت می‌نماید؛ ازاین‌روی احتمالِ ورودِ گفتارهای دیگران و به‌ویژه اضافات و افزوده‌های ذوقی کاتبان به آخر نسخة دارالمثنوی بیشتر است.

در این باب برای نمونه می‌توان به نوع اضافات مندرج در نسخة شمارة 79 قونیه نیز اشاره کرد که توفیق سبحانی در زمان تصحیح کتاب فیه‌مافیه براساس نسخة شمارة 2111 قونیه این اضافات را تحت عنوان «پیوست‌های نویافته» به شمار برده و از مولوی دانسته است. چنانکه در معرفی نسخة دوم موزة قونیه شمارة 79 معروض افتاد، در این نسخه نیز برخی از سخنان مازاد بر متن دیده می‌شود که بنابه گفتة کاتب نسخه، مولانا آنها را به خط خود در حواشی کتاب‌ها نوشته است.. درحقیقت همچنان‌که از فحوای سخنان کاتب استنباط می‌شود، این سخنان از آنِ مولانا نیست؛ بلکه متعلق به برخی از مشایخ بزرگ عرفان است که مولوی آنها را در حواشی متون یادداشت کرده و سپس کاتب نسخه از روی دست‌خط مولوی آنها را استنساخ کرده است. عین نوشتة کاتب در انجامة نسخه چنین است: «از حواشی آن کتب که بدستخط مبارک خداوندگار بود قدّس الله سرّه العزیز نقل افتاد». البته سبحانی در حین تصحیح فیه‌مافیه مولوی، این یادداشت‌ها را از مولوی دانسته است و آنها را تحت عنوان «پیوست‌های نویافته»ای که از مولاناست، در متن تصحیح خود آورده است.

همچنان‌که در مقدمه نیز گفته شد، گاهی در نسخه‌های کهن مقالات گفتارهایی با دستخط مولوی نیز دیده می‌شود که به شمس منسوب است. کاتب در نسخة شمارة 79 برگ 173آ آشکارا به این امر اشاره کرده است.

 

در چنین مسائلی، ما این دستخط را که به‌احتمال زیاد از نقل‌قولِ سخنان شمس در حاشیة کتاب بوده است، از اضافات و الحاقات کاتبان جدا در نظر گرفته‌ایم و دربارة احتمال انتساب آنها به شمس یا مولوی اندیشیده‌ایم و دقت کرده‌ایم.

برای مثال در نسخة یادشده این گفتار ناقص و ناتمام بدون نام گویندة آن درج شده است: «خواص را سماع حلال است؛ زیرا دل سلیم دارند. الحبُّ فی اللهِ وَ البُغضُ فی الله در دل سلیم باشد. اگر دشنام من به کافر صدساله رسد مؤمن شود اگر به مؤمن رسد ولی شود». سبحانی در تصحیح خود این گفتار را از مولانا دانسته است (رک. مولوی، 1388: 251). حال آنکه همین سخن در مقالات شمس نیز درج شده و صورت کامل آن چنین است:

«خواص را سماع حلال است زیرا دل سلیم دارند. الحبُّ فی اللهِ وَ البُغضُ فی الله در دل سلیم باشد. اگر دشنام من به کافر صدساله رسد، مؤمن شود اگر به مؤمن رسد ولی شود، به بهشت رود عاقبت. تو واقعه دیدی، در خوابت گفتم که چون سینة ما به سینة او رسید او را این مقام شد، او را بسیار واقعه‌ها در پیش است، عاقبت مسلمان رود سلامت رود» (شمس تبریزی، 1369: 78).

نیز چنین است در نسخة شمارة 79 جملة «شیخ از دنیا چنان گریزد که موشی از گربه. شیخ چیست؟ هستی. مرید چیست؟ نیستی. تا مرید نیست نشود مرید نباشد.» که در تصحیح دکتر سبحانی به مولوی نسبت داده شده است (رک. مولوی، 1388: 244)؛ اما در مقالات شمس بدین‌صورت آمده است: «شیخ چیست؟ هستی. مرید چیست؟ نیستی. تا مرید نیست نشود مرید نباشد» (شمس تبریزی، 1369، ج 2: 141).

با این همه، این قطعه‌ها یا جملات کوتاه غیر از نسخة دارالمثنوی در هیچ‌یک از نسخه‌های اصیل مقالات نیامده است. این قطعه‌های عرفانی که در حواشی یا پایان نسخه‌های کهن به‌صورت بی نام و نشان یادداشت شده‌اند، از آن نوع اقوالی هستند که در محافل عرفانی به‌سبب اهمیت و ارزش مفهومی و محتوایشان به‌صورت سرگردان سینه‌به‌سینه نقل می‌شد و گاهی کاتبان در زمان کتابت تقریرات عرفانی عارفان این سخنان را نیز به متن اصلی وارد می‌کردند. همچنان‌که استاد موحد نیز اذعان دارند، مانند این سخنان را در متون کهن عرفانی مثل تذکرة‌الأولیای عطار نیشابوری می‌توان دید؛ بنابراین آنچه در جنگ‌ها یا مناقب‌نامه‌هایی مانند مناقب‌العارفین افلاکی و یا در نسخ کم‌اعتبار و درجة دویی مثل شهید علی پاشا با عنوان کلمات قصار منسوب به شمس آمده است، می‌باید محتوای آنها ازنظر ارزش و اصالت ذاتی به‌دقت بررسی شود.

اما این نکته را نیز باید در نظر گرفت که برخی از کاتبان مقالات شمس از ذکر احوال و احساسات خود در اثنای کتابت هیچ ابایی نداشته‌اند، چنانکه موحد دربارة کاتب نسخة فاتح می‌گوید: «گاهی نویسنده احساس خود را در لابلای مطالب وارد ساخته و مثلاً در مورد شعرها که در خانقاه با آهنگ می‌خوانده‌اند، علامات ترجیع صوت و تحریر و غیره را هم ثبت کرده است» (شمس تبریزی، 1369: 49).

بنابه گفتة موحد نود درصد از این اقوال در مناقب‌العارفین افلاکی مندرج است. همچنان‌که می‌دانیم و بر اهل پژوهش نیز پوشیده نیست، شیوة وقایع‌نگاری افلاکی در مناقب‌العارفین با اغراق بی‌سابقه‌ای همراه است و افلاکی در این اثر جزئیات زندگی عرفانی خانوادة مولوی را در آمیزه‌ای از حقیقت و افسانه برای مخاطبان ترسیم کرده است؛ ازاین‌روی با توجه به این شیوة نگارشِ افلاکی چگونه می‌توان به وی اعتماد کرد که او در درج سخنان شمس، حقیقت و نفس مطلب را بیان کرده باشد.

 

6ـ نتیجه‌گیری

در انجام سخن می‌توان گفت تصحیح علمی ـ انتقادی استاد موحد از مقالات شمس یکی از چاپ‌های بسیار معتبری است که هنوز هم ارزش و اولویت علمی خود را در محافل علمی حفظ کرده است؛ اما این چاپ به‌سبب رعایت‌نکردن برخی از شیوه‌های علمی تصحیح متون کهن و اصول ویرایشی به بازبینی و تصحیح مجدد نیاز دارد؛ بنابراین شایسته می‌نماید که چاپ دوبارة «مقالات» برپایة نسخة سوم موزة قونیه به شمارة 2155 برای نسخة اساس انجام گیرد و برای رفع نقایص و مشکلاتِ نسخة اساس، از دیگر نسخه‌های کهن برای نسخه‌بدل ـ برحسب ارجحیت و اولویت‌بندی آنها ـ استفاده شود. اضافات هریک از نسخه‌بدل‌ها نیز ـ چنانکه شیوة تصحیح برپایة نسخة اساس ایجاب می‌کند ـ به‌صورت منسجم و منظم در پایان کتاب تحت عنوان الحاقات برای ضمیمة تصحیح درج شود.

همانطور که گفته شد، سنت انتقال کتبی ـ شفاهی سخنان مشایخ بزرگ عرفان گاهی نظم و ترتیب و گاهی اصالت سخنان آنان را خدشه‌دار می‌کرد. سخنان شمس نیز از این نوع تصرفات در امان نمانده است و بی‌دقتی کاتبان موجب تصحیفات و افتادگی‌هایی در آنها شده و نظم و نسق اصلی آنها را پریشان کرده است. اگر از مقالات، چاپی شامل همة روایاتِ نزدیکِ به تقریراتِ شمس فراهم شود، یک اثر مهم و پر شور عرفانی را در کنار دیگر آثار برجستة عرفانی نظیر فیه‌مافیه، مثنوی مولوی و غزلیات شمس خواهیم داشت. با این همه، بازسازی سیر تاریخی تقریرات شمس که البته مسئلة دشوار و پیچیده‌ای است، در حکم احیای یکی از میراث‌های اصیل فکری و معنوی عرفان اسلامی و ایرانی است. با تأمل در چگونگی تقریر و تحریر مقالات شمس گاهی می‌توان مکتوبات اصلی را از دیگر مکتوبات فرعی تشخیص داد که این امر ازنظر روشن‌شدن برخی از مسائل مهم تاریخی و فهم عمق سخنان شمس مفید خواهد بود.

افشار، ایرج (1381). «نگاهی به ضابطه‌های نسخه‌شناسی»، نامه بهارستان، سال دهم، دفتر 15، 121‑130.
افلاکی، شمس‌الدین احمد (1362). مناقب العارفین، به‌کوشش تحسین یازیجی، تهران: ناشر دنیای کتاب.
بامشکی، سمیرا (1388). «بررسی عوامل سازندة ابهام در مقالات شمس با تأکید بر مسئلة انسجام دستوری»، مطالعات عرفانی، 10، 45‑86.
زرین‌کوب، عبدالحسین (1381). سرّ ِنی، تهران: علمی.
جامی، نورالدین عبدالرحمان (1375). نفحات الأنس من حضرات القدس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، تهران: اطلاعات.
حق‌شناس، علی‌محمد (1373). «نثر و شعر سه گونة ادبی»، مجموعه مقالات دومین کنفرانس زبانشناسی نظری و کاربردی، به‌کوشش سید علی میرعمادی، تهران: دانشگاه علامه طباطبایی..
سپهسالار، فریدون بن احمد (1368). زندگینامة مولانا جلال‌الدین مولوی، با مقدمة سعید نفیسی، تهران: اقبال.
شمس تبریزی، محمد بن علی (1369). مقالات، تصحیح و تعلیق محمدعلی موحد، تهران: خوارزمی.
شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات، نسخة خطی کتابخانة ولی‌الدین افندی به شمارة 1856، موجود در کتابخانة سلیمانیة استانبول.
شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات، نسخة خطی دارالمثنوی شیخ مراد قونیه به شمارة 271، موجود در کتابخانة سلیمانیة استانبول.
شمس تبریزی، محمد بن علی، مقالات، نسخة خطی شمارة 79 قونیه موجود در کتابخانة دانشگاه استانبول.
فروزانفر، بدیع‌الزمان (1382). زندگی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، تهران: زوار.
گولپینارلی، عبدالباقی (1375). مولانا جلال‌الدین زندگانی، فلسفه،آثار، ترجمه و توضیحات: توفیق سبحانی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
مایل هروی، نجیب (1369). نقد و تصحیح متون، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی.
محقق ترمذی، برهان‌الدین (1377). معارف، تصحیحات و حواشی: بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
محمدی، علی (1389). «بررسی و تحلیل سبک‌شناختی زبان مقالات شمس تبریزی»، پژوهش‌های نقد ادبی، ش 2، 95‑134.
موحد، محمدعلی (1375). شمس تبریزی، تهران: طرح نو.
مولوی، جلال‌الدین (1388). فیه‌مافیه و پیوست‌های نویافته، با تصحیح و توضیح، دکتر توفیق سبحانی، تهران: شرکت مطالعات و نشر کتاب پارسه.
نویا، پل (1373). تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ترجمة اسماعیل سعادت، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
نیکلسون، رینولد الن (1381). جان جان، منتخباتی از دیوان شمس، ترجمة حسن لاهوتی، تهران: نشر نامک.