بررسی شخصیت «هدهد» در منطق‌الطیر عطار براساس نظریة «خودشکوفایی» آبراهام مزلو

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه لرستان، خرم‌آباد، ایران

2 استادیار زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه لرستان، خرم‌آباد، ایران

چکیده

منطق‌الطیر عطار با طرح مبانی عرفان اسلامی به‌طور عام و نظریة وحدت وجود به‌‌طور خاص، همچنین با داشتن جنبه‌های تمثیلی و نمایشی، شأن و جایگاهی محکم در زبان و ادبیات فارسی دارد. هدهد یکی از شخصیت‌های برجسته در این اثر است که توانست با تأکید بر کنش ‌جمعی و بسیج عمومی، مرغان دیگر را برای حرکتی جدید و متفاوت متقاعد کند. منش و روش هدهد در اقناع و بسیج مرغان بر مبنای نظریه‌های روانشناختی انسانگرا، تحلیل‌پذیر و درخور بررسی است. نظریة «خودشکوفایی» ابراهام مزلو، پدر روانشناسی انسان‌گرا، در رفتارشناسی و شناخت هدهد ـ رهبر پرندگان در مسیر رسیدن به سیمرغ ـ به خواننده کمک می‌کند تا شخصیت هدهد را به‌عنوان سمبل انسان خودشکوفا و کنش‌گرا بهتر درک کند. به نظر می‌رسد هدهد در جایگاه یک رهبر خودشکوفا و کنش‌گر توانسته است با تکیه بر ویژگی‌هایی مانند گشودگی نسبت‌به تجربه‌های اوج، تأکید بر منطق گفت‌وگو و مکالمه، هوش کلامی، انعطاف‌پذیری، اشتیاق و صداقت، خلاقیّت و دوری از تقلید، خودبسندگی و خودمختاری و درک متقابل، بسیج عمومی و کنش جمع‌محور، مرغان را به نتیجه‌ای مطلوب و آرمانی برساند که همانا رسیدن به جایگاه سیمرغ است. در این مقاله سعی می‌شود با تأکید بر نظریة خودشکوفاییِ مازلو، به شخصیت‌شناسی هدهد و همچنین انجمن‌های معناگرا پرداخته شود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A Study of the HodHod (Hoopoes) Character in Attar’s Mantegh al-Tair Based on Abraham Maslow's Theory of Self-actualization

نویسندگان [English]

  • Mohammad Khosravi Shakib 1
  • Rasul Heydari 2
1 Associate Professor of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Lorestan University, Khorram Abad, Iran
2 Assistant Professor of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Lorestan University, Khorram Abad, Iran
چکیده [English]

Attar's Mantegh al-Tair has been brilliant to have a rock-hard place in Persian language and literature with its plan of the grounds of Islamic mysticism in general and the theory of ‘the unity of existence’ in particular. One of the protuberant figures in this work is HodHod (hoopoes), who was able to encourage other hens to move to a new and different movement by emphasizing public recruitment and free organization. The nature of HodHod in persuading and mobilizing other birds is the basis of humanistic psychological theories. The theory of ‘self-actualization’ by the American human psychologist Abraham Maslow helps the reader understand the character of HodHod in the performance and cognition of HodHod as a bird leader on the way to Phoenix. The assumption of the present study is that HodHod, as a self-sufficient leader has been able to rely on features such as the openness to peak experiences, emphasis on dialogue and conversation logic, verbal intelligence and the use of the democratic character of language, flexibility, passion and honesty, creativity and prevention of imitation, self-reliance, autonomy and mutual understanding, as well as  mobilizing public and community-based action to the desired outcome.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Mantegh al-Tair
  • HodHod (Hoopoes)
  • Self-actualization
  • Abraham Maslow

1ـ مقدمه

بیشتر مخاطبان ادبیات فارسی، عطار نیشابوری را با کتاب منطق‌الطیر می‌شناسند. سبک روایت‌گری و شیوة بیان شاعر در کنار داستان و حکایت‌های بجا و تأثیرگذار باعث شده است که این اثر ادبی شأن و جایگاهی استوار در ادبیات‌ فارسی به خود اختصاص دهد. می‌توان مدعی شد که منطق‌الطیر عطار به‌تنهایی، چه ازنظر جریان‌سازی و تفکرزایی و چه ازنظر جامعیّت موضوع و روش بیان، لیاقت و ظرفیت جایزة نوبل ادبی را دارد. پیرنگ این اثر ارزشمند، روایت‌گر حرکت و بسیج پرندگان عالم برای رسیدن به سیمرغ پادشاه است که بر بلندای کوه قاف لانه دارد. این کنش اجتماعی که ازسوی مرغان و به رهبری هدهد شکل می‌گیرد، سرانجام به نوعی اقتدار و دموکراسی گروهی می‌انجامد. جستن رهبر و تلاش برای سازواری امورْ خود نقطة عزیمت مرغان می‌شود تا به جست‌وجوی پادشاه خود بپردازند و سختی و دشواری‌های راه را برتابند. آنها می‌پندارند با یافتن سیمرغ مشکلات و نابسامانی زندگی آنها به‌سامان خواهد شد. هدهد رهبری لایق است که می‌کوشد واقعیت امور و سختی‌های راه را برای آنها بیان کند. بسیاری از پرندگان با ترس از مشکلات، از ادامة مسیر بازمی‌مانند و عطار از زبان هدهد، هفت وادی سلوک و رسیدن به بینش و آگاهی را بیان می‌کند. هدهد با حکایت‌های زیبا و رسا می‌کوشد ضمن اقناع مرغان دیگر، وادی‌های طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و درنهایت وادی فنا را برای رسیدن به بصیرت و حقیقت شرح دهد. پس از عبور از عقبه‌ها و دشواری‌های فراوان، سی مرغ از آنها باقی می‌ماند. آنها به قاف می‌رسند؛ ولی در نهایتِ سرگردانی و حیرانی درمی‌یابند که از سیمرغ پادشاه خبری نیست و خود آنها «سی‌مرغ» هستند.

بررسی شخصیت سی‌مرغ به‌صورت عام و هدهد به وجهی خاص، در درک موفقیت و تأثیرگذاری منطق‌الطیر اهمیت بسیار دارد. هدهدْ رهبر و عامل بسیج ‌عمومی و کنش‌جمعی مرغان دیگر است که با مؤلفه‌های شخصیتی فردِ خودشکوفا از ابراهام مزلو همخوان است. هدهد نشان می‌دهد که شخصیت خودساخته‌ای دارد و مؤلفه‌های شخصیتی او اکتسابی و تجربی است. آبراهام مزلو روانشناس انسانگراست و اساس تحقیقات و تفکرات خود را بر انسانگرایی استوار کرده است. او یکی از مشهورترین تئوری‌پردازان نهضت توانایی‌های انسان بود (Maslow, 1941: 27). آبراهام مزلو رویکردهای روانکاوی و رفتارگرایی قبل از خود را به‌دلیل دید تقلیل‌گرایانه نسبت‌به قابلیّت‌های انسان به چالش کشید. مزلو یافته‌های مربوط به آسیب‌شناسی روانی دیگر روانشناسان را محصول ناامیدی و انحراف از ماهیّت کمال‌گرای انسان می‌داند (مزلو، 1372: 56). او درنهایت روانشناسی انسان‌مدار خود را با خوش‌بینی به انسان و توانایی‌های او و همچنین میل به کمال‌گرایی و بصیرت‌افزایی انسان به اثبات رساند. «کمال‌گرایی انسان از سلامت روان و بینش و معرفت او نسبت‌به خود و توانایی‌های خود ناشی می‌شود» (شولتز، 1384: 65)؛ اما پیش از مازلو، اغلب مطالعات حوزة روانشناسی بر روی بیماران روانی و افراد خارج از هنجار متمرکز بود. ناگزیر یافته‌های این روانشاسان بدبینانه بود؛ قابلیّت عمومی‌شدن را نداشت و فقط دربارة افراد روان‌رنجورِ موجود در جامعه به کار می‌رفت (ناجیان و دیگران، 1392: 45)؛ اما ابراهام مازلو موضوع را برعکس دید و به بررسی رفتار و شخصیت افراد موفق و سالم پرداخت تا از این طریق بتواند به یافته‌هایی برسد که گسترش و تعمیم آن یافته‌ها، همگانی و فراگیرتر باشد. او با بررسی شخصیت افراد برجسته‌ای مانند انیشتن، بتهوون، جفرسون، روزولت و والت ویتمن به این نتیجه می‌رسد که جامعه عامل اصلی ایستایی و توقف افراد در سطوح پایین از نیازهای فیزیولوژیک است (Maslow, 1970: 42). او اعتقاد داشت باید به فکر جامعه‌ای بود که به‌راحتی و مساوات بتواند نیازهای فیزیولوژیک افراد را مهیا کند تا افراد بتوانند با سهولت کامل به نیازهای بالاتر و والاتری مانند عشق و احترام و خودشکوفایی و همچنین زیبایی معرفت، آگاهی و دانستن بیندیشند (Maslow, 1967: 132). بر این اساس هدهد را می‌توان نمادی از انسان‌های موفق دانست که فراتر از نیازهای فیزیولوژیک در جست‌وجوی معرفت و بصیرت است. ازسوی دیگر، الگو و نظریة سلسله‌مراتب مازلو در مراتب پایین‌تر خود، ناظر بر جمعیت‌های سکولار است و نیازهای مادی را پوشش می‌دهد؛ اما در مرحلة پایانی خود جست‌وجوی معنا و شکوفایی معرفتی، هستی‌شناسانه و عمیق اهمیت می‌یابد و به جوامع معنامحور نیز پرداخته می‌شود. جست‌وجوی معنای در منطق‌الطیر اهمیت ویژه‌ای دارد و انجمن مرغان را می‌توان انجمنی معنامحور دانست؛ به همین سبب این بخش از نظریة مازلو را نیز می‌توان دربارة منطق‌الطیر مطالعه کرد.

با توجه به آنچه گفته شد، پرسش‌های مقاله از این قرار است:

الف) آیا می‌توان شخصیت هدهد را با استفاده از نظریة خودشکوفایی ابراهام مازلو و الگویی که این روان‌شناس از رهبران موفق و متفاوت معرفی می‌کند، بازخوانی و تحلیل کرد؟

ب) آیا این الگو در نقد و تحلیل روانشناختی عمومی جمعیّت‌های معنامحور و معرفت‌طلبی، مانند انجمن پرندگان در منطق‌الطیر، نیز کاربرد دارد؟

پیش‌فرض نگارنده این است که صفات هدهد با الگوی شخصیت خودشکوفای مازلو و یافته‌های آن تطابق دارد. فرد خودشکوفا شخصیتی جهاندیده، منعطف و ارتباط‌پذیر، واقعیت‌گرا، گفت‌وگوگرا، مشتاق، صادق و ساده است که تجربه‌های اوج، ایثارگر، خلاق و دموکراتیک دارد؛ همچنین دارای منش اجتماعی، خودبسنده و مثبت‌اندیش است. این ویژگی‌ها با صفاتی که از هدهد دیده می‌شود، همخوان است. مازلو معتقد است که این صفات اغلب اکتسابی و عارضی است و براساس تعاملات اجتماعی و کوشش‌های فردی به دست می‌آید؛ همچنین ماهیتی غیرجبری و غیروراثتی دارد. در پاسخ به پرسش دوم باید گفت همانطور که پیشتر سخن رفت، الگو و نظریة سلسله‌مراتب مازلو بعد از بررسی جوامع مادی‌گرا، به بررسی جوامع معنامحور نیز پرداخته است. این موضوع الگو در منطق‌الطیر نیز درخور بررسی است؛ گذشتن هدهد از نیازهای مادی و دم‌دستی، بیانگر اعتقاد او به موقتی‌بودن آنهاست. هدهد همواره اصل گذرا و سپنجی‌بودن دغدغه‌های دنیوی را برای انجمن مرغان یادآور می‌شود. او رضایت معنوی و البته پایدار را در گرو معناجویی می‌داند. در الگوی مازلو افراد مانند جمعیت‌های انسانیِ یک کل منسجم در نظر گرفته می‌شوند که غایت و هدف مشخص و متعالی را پی می‌گیرند؛ ناگزیر باید پذیرفت که اصل انسجامْ یک ویژگی فردی و همچنین اجتماعی است که اساس رسیدن به تعالی را توجیه می‌کند. اگر انسجام فردی و اجتماعی را از الگوی مازلو حذف کنیم، کل نظریة او فروخواهد ریخت.

1ـ1 رویکرد نظری پژوهش

اساسی‌ترین مفهوم موجود در نظریة سلسله‌مراتب نیازهای (Hierarchy of needs) ابراهام مازلو، مفهوم خودشکوفایی (self-actualization) است (شولتز، 1375: 398). این اصطلاح کلیدی‌ترین گزارة موجود در تئوری مازلو است که می‌کوشد رویکرد انسانگرایی را در ملاحظات و پژوهش‌های روانشناختی نشان دهد. مازلو برای کشف هویّت انسانی، تعدادی از خلاق‌ترین افراد جامعه را، مانند انیشتن، بررسی کرد (همان، 1386: 45). او پس از تحلیل نمونه‌های خود، به شخصیت‌شناسی آنها پرداخت و کوشید با ارائة مؤلفه‌ها و صفات شخصیتی نشان دهد که نقش «فرانیازها» (Meta-needs) در افراد خودشکوفا چگونه است. مازلو همواره تأکید می‌کند که انسان ماهیتی منسجم و نظام‌مند دارد (سیف، 1390: 45). او برای افراد خودشکوفا صفات شگفت‌انگیزی برمی‌شمرد که عبارت است از: دموکراتیک‌بودن، ساده و طبیعی‌بودن، تمرکز بر حل مشکلات به‌جای تمرکز بر خود، استقلال و حریم خصوصی‌داشتن، تجربه‌پذیری‌های اوج، خلاق‌بودن، خودبسندگی و مقاومت در برابر فرهنگ‌پذیری، انعطاف‌پذیری، منطق گفت‌وگو و مکالمه داشتن (سلطانی و دیگران، 1395: 149). حال مسئله این است که آیا می‌توان با این رویکرد به تحلیل شخصیت هدهد در منطق‌الطیر عطار پرداخت و او را یک شخصیت خودشکوفا تلقی کرد؟

1ـ2 روش و اهداف پژوهش

در این پژوهش، به روش تحلیلی ـ توصیفی ابتدا ابیاتی که دربارة شخصیت هدهد است، استخراج و میزان انطباق آن با نظریة یادشده بررسی می‌شود. همچنین از پژوهش‌ها و متون جانبی و مرتبط دیگر نیز در این پژوهش استفاده خواهد شد.

هدف از این تحقیق، اثبات سازگاری شخصیت هدهد در منطق‌الطیر با صفات فرد خودشکوفا و لاجرم کمال‌گرا در نظریة ابراهام مازلو است.

1ـ3 پیشینة پژوهش

با بررسی پایگاه‌های اینترنتی مجلات تخصصی، می‌توان گفت آثار بسیاری مستقیم و غیرمستقیم به نقد و بررسی منطق‌الطیر پرداخته‌اند. دو مقاله به موضوع این مقاله نزدیک بود؛ احمدرضا رضی در مقالة «منطق‌الطیر و منطق گفتگو» به موضوع چندصدایی و چندآوایی این اثر بر مبنای نظریة منطق گفت‌وگوی باختین می‌پردازد (رضی، 1389: 24) که با وجود مشابهت عنوانی با یکی از بحث‌های این مقاله، کاری کاملاً متفاوت است. بیژن ظهیری ناو و همکارانش مقاله‌ای دیگر با عنوان «نقد و بررسی خودشکوفایی در منطق‌الطیر براساس نظریة راجرز» نوشته‌اند؛ موضوع این مقاله کلی است و همة منطق‌الطیر را در بر می‌گیرد. راجرز خود از پیروان مازلو است و نظریة «در جست‌وجوی معنا»ی او اهمیت بسیاری دارد؛ البته مقالة یادشده با این پژوهش که بر مبنای نظریه مازلو انجام شده، متفاوت است. نویسندة مقالة یادشده کوشیده است همة شخصیت‌های موجود در منطق‌الطیر را به‌صورت کلی و در یک فرایند هستی‌نگر و معنامحور بررسی کند و این کلی‌نگری از دقت، تمرکز و تحلیل شخصیت هدهد کاسته و رهبری او را تحت شعاع قرار داده است. نویسندگان مقالة یادشده به این نتیجه می‌رسند که انسان‌شناسی راجرز بیشتر فلسفی و معناگراست و انسان‌شناسی عطار عرفانی است (ظهیری، 1395: 110). بحث‌های راجرز کلی‌تر و محتواگراتر است؛ حال آنکه مازلو جزوی‌تر و دقیق‌تر به ویژگی‌های شخصیتی و اکتسابی افراد برجسته و رهبران عمده می‌پردازد. راجرز همواره بر زندگی هستی‌دار تأکید دارد و اعتماد به ارگانیسم و احساس آزادی را ـ که از فرایند محیطی و هستی‌شناسانه است ـ در خودشکوفایی لحاظ می‌کند؛ اما مازلو روانشناسی انسانگراست که همواره بر فرد و انگیزه‌های فردی و اکتسابی اصرار دارد؛ درحالی‌که راجرز بیشتر بر فرایندهای محیطی و معناگرا تأکید دارد. ضمن ارزشمندبودن مقالات یادشده، باید گفت این مقالات هرچند با عنوان مقالة ما همخوانی موضوعی دارد، رویکرد و نظریه و نتیجة آنها با همدیگر متفاوت است.

 

2ـ بحث

براساس الگویی که مازلو ارائه می‌دهد، شخصیت‌های خودشکوفا غالباً صفات و ویژگی‌های رفتاری خاصی دارند که آنها را به‌سوی تعالی سوق می‌دهد. در این بخش، این صفات را با آنچه از کنش و منش هدهد می‌توان دید، مقایسه و تحلیل می‌کنیم.

2ـ1 منطق گفت‌وگو و مکالمه

منطق گفت‌وگو و مکالمه یکی از ویژگی‌های روانی و اجتماعی انسان است که میزان تعامل و فرهیختگی و درنهایت خودشکوفایی انسان و جمعیت‌های انسانی را نشان می‌دهد. تجربة تعامل انسانی و کنش‌های اجتماعی را می‌توان از استقبال و همچنین ظرفیت گفت‌وگو و مکالمة افراد آن جامعه فهمید. اگر گفت‌وگو را یک کنش جمعی و اجتماعی در نظر بگیریم، می‌توان گفت وسعت و پایداری آن در جوامع، به معنامحور و حقیقت‌محور بودن گفت‌وگو و دوری آن از رقابت و قدرت محوری بستگی دارد. در منطق‌الطیر عطار منطق گفت‌وگوها بیشتر معنامحور و تعاملی است؛ به‌طوری‌که رقابت و حذفی وجود ندارد و اصول، منطق، اخلاق و اختیار از گفت‌وگو حذف نمی‌شود. هدهد به‌عنوان فردی خودشکوفا و تعامل‌گرا همواره می‌کوشد روایت داستان را با منطق گفت‌وگو و مکالمه به پیش برد. او به حرف دیگر مرغان خوب گوش می‌دهد و منطق گفت‌وگو، نخست از خوب گوش‌دادن و لاجرم درک متقابل مرغان برمی‌خیزد. «اهمیت گفت‌وگو در منطق‌الطیر از عنصر داستانی فراتر رفته و به‌صورت قالب داستان آمده است» (رضی، 1389: 22). شخصیت هدهد در منطق‌الطیر باعث شده است تا منطق گفت‌وگو به نوعی از پایداری آگاهانه، روانی و اخلاقی تبدیل شود که به هیچ‌وجه خاصیت حذف و سرکوب ندارد و بر مبنای اقناع معنامحور و تفاهمی معرفت‌افزا آرایش یافته باشد. گفت‌وگوی میان بلبل و هدهد نشان‌دهندة این تفاهم معنامحور و مکالمة معرفت‌افزاست. بلبل می‌گوید:

من چنان در عشق گل مستغرقم

 

کز وجود خویش محو مطلقم

در سرم از عشق گل سودا بس است

 

زانکه معشوقم گل رعنا بس است

طاقت سیمرغ نارد بلبلى

 

بلبلى را بس بود عشق گلى

چون بود صد برگ دلدار مرا

 

کى بود بى برگیى کار مرا

کى تواند بود یک شب بلبلى

 

خالى از عشق چنان خندان گلى

 

 

(عطار، 1374: 17)

این ابیات نشان می‌دهد که بلبل با استدلال و منطق معنامحور درپی اقناع هدهد و انصراف از ادامة مسیر جست‌وجوی سیمرغ است. حال آنکه هدهد بر مبنای دانش خود می‌کوشد به‌صورت بنیادین و اساسی، نگرش بلبل را اصلاح کند و او را از نیازهای ابتدایی و مادی به‌سوی نیازهای متعالی و معنامحور هدایت کند:

هدهدش گفت اى به صورت مانده باز

 

بیش ازین از عشق رعنائى مناز

عشق روى گل بسى خارت نهاد

 

کارگر شد بر تو و کارت نهاد

گل اگر چه هست بس صاحب جمال

 

حسن او در هفته‌اى گیرد زوال

عشق چیزى کان زوال آرد پدید

 

کاملان را زان ملال آرد پدید

در گذر از گل که گل هر نوبهار

 

بر تو مى‌خندد نه در تو شرم دار

گر تو را شرمى ‌بدى هرگز به چشم

 

در رخ گل ننگریدى جز به خشم

 

 

(همان: 18)

این گفت‌وگو که یک مکالمة مفاهمه‌ای و دانش‌افزاست، نشان می‌دهد که هدهد می‌کوشد تا خود را ‌به‌جای بلبل بگذارد و با بیانی ساده و روشن او را اقناع کند. تلاش برای نزدیک‌شدن به بلبل و همچنین شناخت، داوری و تمییز درست از نادرست به همراه استدلال‌های کافی از ویژگی‌های منطق گفت‌وگویی هدهد است. هدهد آگاهانه می‌کوشد ملالت و ناپایداریِ نیازهای دم‌دستی و عشق‌های مجازی را نشان دهد. او با کلامی تأثیرگذار و معرفت‌افزا بلبل را به قلمرو و زندگی معنامحور هدایت می‌کند. نباید از تیزی و تندی و پرخاش واژگانی هدهد غافل شد؛ اما منطق گفت‌وگوی هدهد در برابر بلبل، همان منطق علمی و حقیقت‌یاب است؛ یعنی بیان گزاره و مدعا همراه با استناد و استدلال است و به هیچ‌وجه قدرت‌طلبی و رقابت در آن مشاهده نمی‌شود. هدهد با تکیه بر خودشکوفایی، داستان را با منطق گفت‌وگو و مکالمة میان مرغان به جلو می‌راند. پایداری و اقناع مرغان ـ جغد، طاوس، زاغ، بط، کبوتر، بلبل و غیره ـ برمنطق گفت‌وگو استوار است.نتیجة منطق گفت‌وگو و تعامل کلامی هدهد با مرغان دیگر این است که این گفت‌وگوهای تأثیرگذار، مخالفت مرغان را به همدلی و همراهی بدل می‌کند:

چون همه مرغان شنودند این سخن

 

نیک پی بردند اسرار کهن

 

جمله با سیمرغ نسبت یافتند

 

لاجرم در سیر رغبت یافتند

زین سخن یکسر به ره باز آمدند

 

جمله هم‌درد و هم‌آواز آمدند

 

 

(عطار، 1382: 65)

درنهایت باید گفت منش‌گفت‌وگوی معطوف به همگرایی هدهد، یکی از معیارهای خودشکوفایی و کمال‌گرایی و همچنین نوعی از اومانیسم اجتماعی و معناگرایی جمعی است که به بهترین وجه ممکن با وجود هدهد، تبلیغ و به نمایش گذاشته می‌شود. جامعة معنامحور و کمالگرا باید تعامل‌طلب و اهل گفت‌وگو باشد.

2ـ2 گشودگی نسبت‌به تجربه

تجربه‌پذیری با خردمندی و خلاقیّت در ارتباط است و بیانگر شرایط تربیتی و آموزشی است؛ اما بیشتر از هر چیز، درکی زیباشناختی را به نمایش می‌گذارد. افراد و جوامعی که این ویژگی را دارند، نسبت‌به تجربه‌های درونی و بیرونی کنجکاو هستند؛ این‌ نوع از جوامع خلاق و نوآور هستند. آنها پیوسته در حال کشف، تجدد و نوبه‌نوشدن هستند. هدهد فردی مجرب و تجربه‌گرا و آماده‌ برای پذیرش مسیرهای جدید است و این امر نشان می‌دهد که افراد تجربه‌گرا اغلب نسبت‌به جایگاه خود در جهان هستی آگاهی کامل دارند. آنها در عین فروتنی، احساس می‌کنند قدرتی متفاوت از دیگران دارند و اینگونه افراد تمایل بیشتری به شنیدن و آموختن با گوش دارند. آنها مترقب هستند تا سرنخی از یک تجربة جدید بیابند تا خود را به‌سرعت در مسیر تجربة آن قرار دهند. هوش سیّال این افراد و همچنین این نوع جوامع قوی است و اضطراب و ترس و تعارض کمتری به خود راه می‌دهند. درک و نگاه هدهد نیز نسبت‌به هستی و جهان، دقیق‌تر و ژرف‌تر از مرغان دیگر است. تجربه‌پذیری هدهد او را داناتر، مسئولیت‌پذیرتر و فعال‌تر کرده است. در قصة عطار، مرغان به هدهد پناه می‌برند و از او مى‌خواهند تا تجربیات و آموخته‌های خود را با آنها به اشتراک بگذارد؛ زیرا او با بزرگانی مانند سلیمان هم‌صحبت بوده و از علم و دانش وى بهره جسته است:

جمله مرغان ز هول و بیم راه

 

بال و پر پرخون برآوردند آه...

پیش هدهد آمدند ازخودشده

 

جمله طالب گشته و بخرد شده

پس بدو گفتند اى داناى راه

 

بى ادب نتوان‌شدن در پیش شاه

تو بسى پیش سلیمان بوده‌اى

 

بر بساط ملک سلطان بوده‌اى

رسم خدمت سربه‌سر دانسته‌اى

 

موضع امن و خطر دانسته‌اى

هم فراز و شیب این ره دیده‌اى

 

هم بسى گرد جهان گردیده‌اى

راى ما آن است کاین ساعت به‌نقد

 

چون توئى ما را امام حل و عقد

بر سر منبر شوى این جایگاه

 

پس بسازى قوم خود را ساز راه...

چون بپرسیم از تو مشکل‌هاى خویش

 

بستریم این شبهه از دل‌هاى خویش

مشکل دل‌هاى ما حل کن نخست

 

تا کنیم از بعد آن عزمى درست...

دل چو فارغ گشت تن در ره دهیم

 

بى دل و تن سر بدان درگه نهیم

 

 

(عطار، 1374: 29)

ابیات بالا نشان می‌دهد که هدهد شخصیتی تجربه‌گراست. عباراتی مانند «داناى راه، جهاندیدگی، فراز و نشیب‌دیده، امام حل و عقد و...» بیانگر مجرب‌بودن و تجربه‌پذیری اوست. تجربیات هدهد فقط در حوزة حواس ظاهری نیست؛ بلکه او تجربه‌های درونی و اوج نیز دارد؛ تجربه‌های او در حوزة معنا باعث شده است تا هدهد شخصیتی بامحبت‌تر، پذیراتر و خودانگیخته را از خود به نمایش بگذارد:

تیز فهمى بود در راه آمده

 

از بد و از نیک آگاه آمده

گفت اى مرغان منم بى هیچ ریب

 

هم برید حضرت و هم پیک غیب

هم ز حضرت من خبردار آمدم

 

هم ز فطرت صاحب اسرار آمدم...

سال‌ها در بحر و بر می‌گشته‌ام

 

پای اندر ره به سر می‌گشته‌ام

وادی و کوه و بیابان رفته‌ام

 

عالمی در عهد طوفان رفته‌ام

با سلیمان (ع) در سفرها بوده‌ام

 

عرصة عالم بسی پیموده‌ام

آب بنمایم ز وهم خویشتن

 

رازها دانم بس زین بیش من

 

 

(همان: 39)

تجربه‌پذیری و تلاش برای رویارویی و حل چالش‌های جدید از ویژگی‌های افراد خودشکوفا و کمال‌گراست که آگاهانه خود را در معرض عواطف و احوالات تازه و متعدد و گوناگون قرار می‌دهند و این گشودگی و تجربه‌پذیری، تفسیری از خودبسندگی اینگونه افراد است. جست‌وجوی هیجان‌های پرانرژی و غیرتکراری و همچنین کنجکاوی‌ها و پرسه‌زنی‌های ذهنی در کنار تصدیق هیجان، قدرت تخیّل و به‌کارگیری آنها، نتیجة شخصیت‌های گشوده به تجربه است که این خود انگیزه‌ای‌ برای درک و کشف شناختی و رفتاری از دنیای بیرون و درون انسان است. گافمن می‌گوید: «افراد خلاق در تجربیات‌ خود تنوع و تازگی بیشتری دارند. آنها عادت‌کردن و روزمرگی را قاتل گوناگونی تجربیات می‌داند» (گافمن، 1386: 80). هدهد رهبری خودساخته است که همواره می‌کوشد تا از ایستایی و روزمره‌گی تجربه‌ها بگریزد و در جهت کمال‌گرایی به‌دنبال تجربه‌های جدید و پرانرژی باشد.

2ـ3 هوش کلامی

هوش تحسین‌برانگیز کلامی هدهد حاصل تجربه‌پذیری و جهاندیدگی و علم اوست. توان زبانی او و تلاش برای متقاعدکردن دیگر مرغان به‌صورت منطقی و استدلالی بیانگر سخن‌دانی اوست. استفاده از تمثیل و حکایت‌های متوالی و متعدد در منطق‌الطیر و از زبان هدهد، از هوش کلامی او برای اقناع دیگر مرغان نشان دارد. منش دموکراتیک هدهد باعث شده است تا استدلال و کیفیت پذیرش و اقناع پرندگان برای او مهم باشد. هدهد همواره برای تصویری‌کردن مفاهیم و همچنین تقریر و تکمیل مطلب منظور خود، از حکایت‌ها و تمثیل‌ها استفاده می‌کند. حکایت‌ها و تمثیل‌های موجود در منطق‌الطیر، منش تصویری زبان را تقویت می‌کند و باعث افزایش کیفیت اقناع مخاطب می‌شود. همانطور که پیشتر گفته شد، بلبل به‌دلیل دلبستگی به گل، با هدهد همراه نمی‌شود و بهانه می‌آورد. هدهد برای قانع‌کردن بلبل که دلش را به وجود گل خوش کرده است، حکایتی می‌آورد که موضوع و مفهوم منظور او را با منش تصویری بیشتری آشکار می‌کند و تقریر و تکمیل مطلب را برای مخاطب نشان می‌دهد؛ او حکایتی پیش می‌کشد:

شهریاری دختری چون ماه داشت

 

عالمی پر عاشق و گمراه داشت...

از قضا می‌رفت درویشی اسیر

 

چشم افتادش بر آن ماه منیر...

دختر از پیشش چو آتش برگذشت

 

خوش درو خندید، خوش‌خوش برگذشت...

خادمان دختر و خدمتگران

 

جمله گشتند ای عجب واقف بر آن

عزم کردند آن جفاکاران به جمع

 

تا ببرّند آن گدا را سر چو شمع

 

در نهان دختر گدا را خواند و گفت

 

چون تویی را چون منی کی بود جفت

قصد تو دارند بگریز و برو

 

بر درم منشین، برخیز و برو

آن گدا گفتا که من آن روز دست

 

شسته‌ام از جان که گشتم از تو مست

چون مرا خواهند کشت ناصواب

 

یک سؤالم را به لطفی ده جواب

چون مرا سر می‌بریدی رایگان

 

از چه خندیدی تو در من آن زمان

گفت چون می‌دیدمت بس بی‌هنر

 

بر تو خندیدم از آن ای بی‌خبر

بر سر و روی تو خندیدن رواست

 

لیک در روی تو خندیدن خطاست

 

 

(عطار، 1374: 45‑44)

هدهد با تأکید بر هوش کلامی خود می‌کوشد با آوردن حکایت و تمثیل، استدلال و منش تصویری زبان را بیشتر کند؛ به‌طوری که توان مقاومت و مقابله بلبل، تحلیل رود و تقریر و اثبات کلام او را به تسلیم وادارد. در نمونه‌ای دیگر، زمانی که طاووس دلتنگی‌اش را برای بهشت بهانه می‌کند، هدهد برای اقناع او و تأثیرگذاری بیشتر سخن، به مثال‌های عینی و ملموس متوسّل می‌شود:

هدهدش گفت ای ز خود گم‌کرده راه

 

هرکه خواهد خانه‌ای از پادشاه

گوی نزدیکی او، این زان به است

 

خانه‌ای از حضرت سلطان به است

چون به دریا می‌توانی راه یافت

 

سوی یک شبنم چرا باید شتافت؟

هرک داند گفت با خورشید راز

 

کی تواند ماند از یک ذرّه باز

 

 

(عطار، 1382: 46)

حکایت‌ها و تمثیل‌های فراوانی که در منطق‌الطیر به کار رفته است، مکث و توقفگاهای دراماتیک و نمایشی است که آگاهانه در جریان روایت باعث توقف می‌شود؛ توقفگاهایی روایی که اغلب نقش توصیفی، تأکیدی و گاه عاطفی دارد؛ این باعث شده است تا منش دموکراتیک زبان، تقویت و وجه صرفاً دستوری و مستبد زبان کم‌رنگ‌تر شود و مخاطبان (مرغان) با مفاهیم موجود در زبان هدهد به‌راحتی ارتباط برقرار کنند. می‌توان گفت استفاده از تصویر و توصیف زبانی، منش دموکراتیک زبان را افزایش می‌دهد و استبداد و مطلق‌گرایی زبان را کمرنگ می‌کند.

2ـ4 خلاقیّت و تقلیدنکردن

افراد خلاقْ قدرت تخیّل فرهیخته‌ای دارند؛ آنان به‌شدت به پرسه‌زنی ذهنی گرایش دارند. این درگیری ذهنی با اطراف، منبع اشراق و بینش‌های دفعی و ناگهانی است. عصب‌شناسان به تجربه‌های آزمایشی و بالینی فهمیده‌اند که «فرایند خلاقیّت و کشف با فرایند پرسه‌زنی ذهن در موقعیت خیال‌ورزی و خیال‌پردازی، یکسان است» (گافمن، 1386: 94).

تیز وهمی بود در راه آمده

 

از بد و ز نیک آگاه آمده

 

 

(عطار، 1374: 39)

«وهم» در اینجا معادل تخیّل و قدرت تصویرسازی ذهنی است و با پندار در مفهوم لغوی آن متفاوت است. افراد خلاق قدرت تخیل فرهیخته‌ای دارند. آنان زمان‌هایی را برای باخودبودن، تنهابودن و تقویت تخیل در نظر می‌گیرند. آنان برای حفظ خلاقیّت سازنده، از تنهایی نمی‌ترسند و انرژی و توانایی بهره‌مندی از تنهایی خود را دارند. افراد خلاق را گاهی به‌عنوان افراد منزوی و گوشه‌گیر در نظر می‌گیرند؛ اما رؤیاپردازی و پرسه‌زنی‌های خلاق در تنهایی و کناره‌گیری از جمع ممکن است. در تنهایی انسان راحت‌تر می‌تواند با خود و فردیّت خویش مواجه شود و به آشتی و مصالحه با آن بپردازد و آن را قبول و تقویت کند.

افراد خلاق و خودبسنده از سختی‌های زندگی به نفع خود استفاده می‌کنند. گافمن از روانشناسان جامعه‌گرا بر این باور است که «افراد خلاق از شکست‌ها و تجربه‌های اوج و تلخ خود، به‌عنوان محرک در مسیر رسیدن به فردیّت و دیدگاه‌های خودبسنده و متفاوت استفاده می‌کنند» (Gaffman, 1959: 23). شکست‌ها و سختی‌ها زوایة نگرش آنها را تغییر می‌دهد و باعث می‌شود تا شرایط برای دیدگاه‌ها و نظرگاه‌های خلاقانه مهیا شود. افراد خلاق از نارسایی و شکست‌های ابتدایی زندگی خود در جهت رشد و شکوفایی خلاقانه و پایدار استفاده می‌کنند. بسیاری از روانشناسان معتقدند که تجربه‌های تلخ زندگی، انرژی و توانایی آن را دارد تا خلاقیّت و فردیّت را متأثر کند و افراد را با امکانات و توانایی ذهنی متفاوت مواجه کند.

افراد خلاق پرسش‌مدار هستند. زندگی آنها، روز آنها و علم آنها با سؤال پیش می‌رود. روایت زندگی آنها بر پرسش‌های پی‌درپی استوار است. آنان با مکالمة با خود و همچنین با پرسه‌زنی‌های ذهنی و کسب اطلاعات محیطی و پیرامونی به‌دنبال پاسخ‌های قانع‌کننده می‌گردند. آنان پیوسته در مسائل گوناگون پرسش دارند و منش زبان خود را نیز با پرسش دموکراتیک می‌کنند:

چون نداری دانه‌ای را حوصله

 

چون تو با سیمرغ باشی هم‌چله؟

چون تهی کردی به یک می پهلوان

 

دوستکانی چون خوری با پهلوان؟

چون نداری ذره‌ای را گنج و تاب

 

چون توانی جست گنج از آفتاب؟

چون شدی در قطره ناچیز و غرق

 

چون روی از پای دریا تا به فرق؟

 

 

(عطار، 1382: 60)

افراد خلاقْ شجاع و بسیار ریسک‌پذیر هستند و احساس می‌کنند با خطرکردن به شکوفایی می‌رسند. روانشناسان معتقدند «میان ریسک‌پذیری و خلاقیّت ارتباط عمیق و بامعنایی وجود دارد» (کریمی، 1378: 53). زمان‌های ازدست‌رفته، سرمایه‌های تلف‌شده، شکست‌های عشقی و آسیب‌های فیزیکی، همگی نشانه‌های خلاقیت ناکام است:

چون مرا از ترس یک سر موی نیست

 

جز چنین گلگونه اینجا روی نیست

چون جهانم حلقه مویی بود

 

کی چنین جایی مرا بیمی بود

هرکه را با اژدهای هفت سر

 

در تموز افتاد دایم خفت و خور

اینچنین بازیش بسیار اوفتد

 

کمترین چیزیش سر دار اوفتد

 

 

(عطار، 1382: 128)

افراد خلاق انعطاف‌پذیری بالایی دارند. انعطاف‌پذیری و خلاقیّت پشت و روی یک سکه است. افراد خلاق بیشتر از حرف‌زدن، می‌کوشند تا بشنوند. جامعة خلاق نیز آرام، کم‌حرف و خاموش است. اینگونه جوامع توانایی پذیرش نگرش‌ها و مسیرهای جدید را دارند. تعریف آنها از آگاهی و دانش، با تعریف دیگران متفاوت است. از نظر آنها آگاهی و سواد به معنای کنارگذاشتن باورها و تجربه‌های سنتی و پیر و فرسوده است که دیگر زیبایی‌شناسی و کارکرد خود را از دست داده‌ است و توانایی هدایت و اقناع مخاطبان خود را ندارد. افراد انعطاف‌پذیر با آگاهی از توانایی و خلاقیّت خود، همواره در جست‌وجوی حل مسائل از راه‌های نرفته و تجربه‌نشده هستند. هدهد به‌عنوان یک فرد انعطاف‌پذیر ضمن برخورداری از هیجانات متفاوت به طرح پرسش‌های بنیادین، علاقة ویژه نشان می‌دهد. این موضوع به این معنا نیست که این افراد چهارچوب و پایبندی به باورها و عقاید را قبول ندارند؛ بلکه آنان در کنارگذاشتن باورها تا وقتی کارایی خود را از دست داده باشد، کاملاً قادر و توانا هستند. افراد خودشکوفا و منعطف به نظام باورها و ارزش‌های خود، تا وقتی انرژی کافی و منش کارکردی خود را حفظ کرده باشد، مشتاقانه گرایش دارند و مانند سنت‌گرایان از آن دفاع می‌کنند. هدهد در رویارویی با مرغی حیران و ناامید که حالش را اینگونه بازگو می‌کند:

گاه نفسم در خرابات افکند

 

گاه جانم در مناجات افکند

گاه رندم گاه زاهد گاه مست

 

گاه هست و نیست، گاهی نیست هست...

چنین پاسخ می دهد:

گفت باری این بود در هرکسی

 

زانک مرد یک صفت نبود بسی

گر همه‌کس پاک بودی از نخست

 

انبیا را کی شدی بعثت درست

 

تا که نکند کرّه عمری سرکشی

 

تن فروندهد به آرام و خوشی

 

 

(عطار، 1382: 106)

پاسخ هدهد به این حالات متضاد نشان می‌دهد که شخصیتی منعطف و خلاق است. چنین افرادی اطراف یک موضوع را دقیق می‌کاوند و زاویه‌های مختلف آن را بررسی می‌کنند و می‌کوشند با روش و شیوه‌های متعدد با مسائل برخورد کنند. در حل مسائل نیز با انتخاب‌های متعدد خود را درگیر می‌کنند. این افرادْ منعطف و گشوده به تجربه هستند. آنان آماده هستند تا در دنیای درون و بیرون به کنجکاوی بپردازند و حالات متفاوت و گاه متضاد را تجربه کنند.

از دیگر خلاقیّت‌های هدهد، ابداعات او در حیطة کلام است؛ او در رویارویی با پرندگان از ایماژها و ابزارهایی بهره می‌برد که متناسب با دلبستگی هریک از مرغان است؛ به عبارتی برای تأثیرگذاری بیشتر از مسلّمات و مقبولات مخاطب، برای اقناع او استفاده می‌کند. این بهره‌گیری اغلب به‌صورت غیرمستقیم و به‌صورت استفادة ادبی و بلاغی است؛ برای نمونه در رویارویی با بهانه‌گیری‌های بط و دلبستگی او به آب، در توجیهات و استدلال‌های خود، از «آب» و کارکردهای آن بهره می‌برد:

چند باشد همچو آب روشنت

 

روی هر ناشسته‌رویی دیدنت؟

 

 

(همان: 48)

یا:

هرچ را بنیاد بر آبی بود

 

گر همه آتش بود، آبی بود!

 

 

(همان: 49)

 

زمانی که از دلبستگی کبک به سنگ و صخره و گوهرهای نهفته در دل کوه مطلع می‌شود نیز برای اقناع او از تشبیهات و صفاتی متناسب با آنچه دلخواه کبک است، استفاده می‌کند:

هدهدش گفت ای چو گوهر جمله رنگ

 

 

چند لنگی چندم آری عذر لنگ

پا و منقار تو پرخون جگر

 

 

تو به سنگی بازمانده بی‌گهر

 

 

(همان: 50)

یا:

دل ز گوهر بر کن ای گوهر طلب

 

جوهری را باش دایم در طلب

 

 

(همان: 51)

در رویارویی با همای نیز می‌گوید:

هدهدش گفت ای غرورت کرده بند

 

سایه درچین، بیش از این بر خود مخند!

 

 

(همان: 52)

ناگفته پیداست که زبان هدهد گاهی گزنده و تلخ می‌شود و از حالت دموکراتیک خارج می‌شود و لحن طعنه به خود می‌گیرد. در این موارد هدهد در مغلوب‌کردن دیگر مرغان سعی دارد؛ گویی می‌خواهد آنها را از میدان به در کند. در این موارد لحن کلام هدهد اقتدارگرا و مطلق‌گون می‌نماید و این با منش و روش افراد خودشکوفا در زاویه و در تعارض است.

2ـ5 اصالت و صداقت

داشتن اصالت و صداقت در اندیشه و رفتار نیز از صفات افراد خودشکوفاست؛ هدهد در مسیر تحول مرغان همچون رهبری دلسوز گاهی آموزش می‌دهد و گاهی تربیت می‌کند و صادقانه راهبردها و روش‌هایی را بیان می‌کند که در مسیر حرکت مرغان، راهگشاست. در جواب یکی از مرغان و با تأکید بر صدق و راستی می‌گوید:

گر به «صدق» آیی درین ره تو دمی

 

صد فتوحت پیش بازآید همی

 

 

(همان: 101)

او مدیریت می‌کند که با کنترل و دقت در مراحل اجرا و حرکت مرغان آنها را به هدف برساند. هدهد مسئولیت را قبول می‌کند و به دور از اعتراض، تردید و یأس، با انبساط روحی و روانی، کارش را ادامه می‌دهد. هدهد منش اعتراض و تردید و یأس را نوعی تلاش برای شالوده‌شکنی و انقباض هویتی می‌داند که در تلاش است از مسئولیت خود بگریزد و نوعی انعفال و ایستایی را ترویج کند. او با دعوت مسئولانه می‌کوشد تا مرغان را مشتاق کند. هدهد در جواب مرغانی که خود را شایستة درگاه سیمرغ نمی‌دانند، می‌گوید:

هدهد آنگه گفت کای بی‌حاصلان

 

عشق کی نیکو بود از بددلان

ای گدایان چند ازین بی‌حاصلی

 

راست ناید عاشقی و بددلی

 

 

(همان: 61)

هدهد در جواب صعوة پیر و ضعف می‌گوید:

هدهدش گفت ای ز شنگی و خوشی

 

کرده در افتادگی صد سرکشی

جمله سالوسی تو من این کی خرم

 

نیست این سالوسی تو درخورم

پای در ره نه، مزن دم، لب بدوز

 

گر بسوزند این همه تو هم بسوز

 

 

(همان: 59)

هدهد در اغلب پاسخ‌های خود دیگر مرغان را تحقیر می‌کند و کلماتی به کار می‌گیرد که نشان‌دهندة حالت روحی و انقباض عاطفی خاص است که ناخودگاه به تحقیر و سرزنش دیگران گرایش دارد و ازسوی دیگر موضع اقتدار و خودبسندگی او را نیز نشان می‌دهد. مکالمات او با پرندگان دیگر بیانگر آن است که هدهد مسئولیت اجتماعی خود را پذیرفته و بدون نقاب و تصویرسازی‌های خلاف، درپی آن است که مطلوب حقیقی را بیابد. او در عمل نیز این صداقت را اثبات می‌کند و از جملة سی مرغی می‌شود که در راه رسیدن به سیمرغ، با پیشه‌گرفتن صدق و راستی، سختی راه را تحمل می‌کنند:

سال‌ها رفتند در شیب و فراز

 

صرف شد در راهشان عمری دراز

زان همه مرغ اندکی آنجا رسید

 

از هزاران کس یکی آنجا رسید

باز بعضی غرقة دریا شدند

 

باز بعضی محو و ناپیدا شدند

باز بعضی بر سر کوه بلند

 

تشنه جان دادند در گرم و گزند

باز بعضی را ز تفّ آفتاب

 

گشت پرها سوخته دل‌ها کباب

عاقبت از صدهزاران تا یکی

 

بیش نرسیدند آنجا اندکی

 

 

(همان: 230)

2ـ6 واقعیت‌گرایی

واقعیت‌گرایی و استقلال ذهنی پشت و روی یک سکه است. ذهن در کارکرد خود و همچنین در درک مفاهیم عمیق و تجربه‌های اوج، همواره بر واقعیت استناد می‌کند و می‌کوشد داده‌های خود را بر مبنای واقعیت و منش تصویری و محیطی بچیند. هدهد شخصیتی واقعیت‌گراست؛ هنگامی که پرندگان از آمادگی و هیجان خود برای رفتن می‌گویند، هدهد می‌کوشد آنها را با واقعیت موضوع آشنا کند و توهم و پندار آنها را رفع کند:

بس که خشکی بس که دریا بر ره است

 

تا نپنداری که راهی کوته است

شیرمردی باید این ره را شگرف

 

زان که ره دور است و دریا ژرف ژرف

 

 

(عطار، 1382: 40)

هدهد در جایی دیگر در ضمن سخنان خود، با نگاهی واقع‌بینانه پرندگان را از سختی‌های راهی که پیش رو دارند، آگاه می‌کند و منش رئالیستی و واقع‌گرای خود را اینگونه نشان می‌دهد:

گفت ما را هفت وادی در ره است

 

چون گذشتی هفت وادی درگه است

وا نیامد در جهان زین راه کس

 

نیست از فرسنگ آن آگاه کس

چون نیامد باز کس زین راه دور

 

چون دهندت آگهی‌ ای ناصبور؟

چون شدند آن جایگه گم سربه‌سر

 

 

کی خبر بازت دهد ای بی‌خبر؟

 

 

(همان: 180)

یا:

هدهد رهبر چنین گفت آن زمان

 

کانک عاشق شد نه اندیشد ز جان

عاشق آتش بر همه خرمن زند

 

ارّه بر فرقش نهند او تن زند

درد و خون دل بباید عشق را

 

 

قصة مشکل بباید عشق را

 

 

(همان: 66)

در واقعیت نیز گفته‌های هدهد مصداق می‌یابد و سختی‌هایی که برای راه عشق برشمرده بود، به وقوع می‌پیوندد:

چون پدید آمد سر وادی ز راه

 

النفیر از آن نفر بر شد به ماه

هیبتی زان راه بر جان اوفتاد

 

آتشی در جان ایشان اوفتاد

 

 

(همان: 90)

هدهد کنجکاو و مشاهده‌گر است. گویی روانشناسی زبردست است که به شناخت طبیعت انسانی اهمیت می‌دهد. هدهد در منطق‌الطیر مانند رهبری روانشناس نشان می‌دهد که از انسجام و طبیعت انسانی و جوامع بشری آگاه است؛ نگرش و توالی امیال و نیازهای فردی و اجتماعی را می‌شناسد؛ ضعف‌ها را می‌داند و واقع‌گرایانه درپی اصلاح آنهاست؛ هرچند راه اصلاح را نیز طولانی و پرعقبه و پرتنش می‌داند.

 

3ـ نتیجه‌گیری

روانشناسان انسانگرا با نگرش مثبت به انسان و توانایی او کوشیدند تا تمرکز روانشناسیِ قبل از خود را ـ که اغلب به بررسی افراد روان‌رنجور و روان‌پریش معطوف بود ـ به‌سوی بررسی و تحلیل افراد موفق و کنش‌گر برگردانند. آنان با تأکید بر مفاهیمی مانند تجربة هوشیار، ارادة آزاد، خودآگاهی و خودشکوفایی، فردیّت، کمال‌گرایی، خلاقیّت، توانمندی بالقوه و بالفعل، به تقابل با جریان روانکاوی و همچنین روانشناسی رفتارگرا و مفاهیمی مانند جبرگرایی و وراثت پرداختند. هدهد در منطق‌الطیر عطار ویژگی‌های مدّنظر روانشناسان انسانگرا را دارد؛ او در جایگاه فردی خودشکوفا و کمال‌گرا توانایی خود را به فعلیّت رسانده است و به‌عنوان رهبری کمال‌گرا و معناطلب، جامعه‌ای خودشکوفا و کمال‌طلب می‌سازد. هدهد رهبری کمال‌گرا و کنشگر است و همخوانی بسیار زیادی با مؤلفه‌های افراد خودشکوفای مدّنظر آبراهام مزلو دارد؛ او از هوش کلامی سرشاری بهره‌مند است؛ سخن‌دان است و با استدلال و تأکید بر مکالمه و نمایشی‌کردن افکارش می‌تواند مرغان دیگر را از مسیر روایتگری متقاعد کند؛نمایش‌هایی روایی که اغلب نقش توصیفی، تأکیدی و گاه عاطفی دارد. سخنان هدهد پرانرژی، انگیزشی و متقاعدکننده است؛ همین باعث شده است تا ظرفیت دموکراتیک زبان، تقویت و وجه صرفاً دستوری و مطلق زبان کم‌رنگ‌تر شود؛ درنتیجه مخاطبان (مرغان) با مفاهیم موجود در زبان هدهد به‌راحتی ارتباط برقرار می‌کنند. هدهد منطق گفت‌وگو را به نوعی از شکیبایی آگاهانه و اخلاقی تبدیل کرده است که به هیچ‌وجه ماهیت و کیفیت حذف و سرکوب ندارد و براساس خرسندی تجربه‌گرا و تفاهمی معرفت‌افزا، آرایش یافته است.او مشرب مفاهمه‌ای، دانش‌افزا و همچنین خاصیت دموکراتیک‌بودن شخصیت خود را به‌نحوی مطلوب و روشن به نمایش می‌گذارد. هدهد در منطق‌الطیر شخصیتی تجربه‌پذیر و تجربه‌گرا از خود به نمایش می‌گذارد که علاوه‌بر تجربه‌های قدیمی، در جست‌وجوی تجربه‌های اوج و جدید است. او رهبری خودساخته است که همواره می‌کوشد از ایستایی و روزمرگی تجربه‌ها بگریزد و در مسیر کمال‌گرایی به دنبال تجربه‌های جدید و پرانرژی باشد. انعطاف‌پذیری و خلاقیت و دوری از تقلید و همچنین تأکید بر واقعیت موجود و اطلاعات محیطی از دیگر ویژگی‌های هدهد است که به انجمن مرغان سرایت می‌کند. هدهد بدون نقاب و ماسک در جمع مرغان ظاهر می‌شود. او می‌کوشد شخصیتی خودبسنده و خودباور از خود به نمایش بگذارد. از این نظر شخصیت هدهد با نظریة شخصیت خودشکوفای مازلو تطابق دارد. درنهایت می‌توان گفت با توجه به اینکه هدهد در منطق‌الطیر رهبری است که نیازهای خود و جامعه‌اش را می‌شناسد، می‌کوشد خود و انجمن اطرافش را از دغدغه‌های نازل و دم‌دستی رها کند؛ همه را به‌سوی معنا سوق دهد و آنان را در سطحی والاتر و بالاتر درپی خودشکوفایی اکتسابی و لاجرم کمال‌گرایی تجربی و جمعی هدایت کند.

  1. رضی، احمدرضا و دیگران (1389). «منطق‌الطیر و منطق گفتگویی»، فصلنامه زبان و ادبیات پارسی، شمارة 46، 20‑48.
  2. سلطانی، محمدرضا و دیگران (1395). «درآمدی بر نظریة سلسله مراتب مازلو»، فصلنامه مطالعات رفتار سازمانی، سال پنجم، شمارة 17، 145‑172.
  3. سیف، علی‌اکبر (1390). روانشناسی پرورشی نوین، روانشناسی یادگیری و آموزش، تهران: دوران.
  4. شولتز، دوآن؛ شولتز، سیدنی‌آلن (1375). تاریخ روان‌شناسی نوین، جلد دوم، ترجمة علی‌اکبر سیف و دیگران، تهران: رشد.
  5. ـــــــــــــــــــــــــــــ (1386). نظریه‌های شخصیت، ترجمة یحیی سیّدمحمدی، تهران: ویرایش.
  6. شولتز،‌ دوآن (1384). روان‌شناسی کمال، ترجمة گیتی خوشدل، تهران: پیکان، چاپ دوازدهم.
  7. ظهیری ناو، بیژن و همکاران (1395). «نقد و بررسی خودشکوفایی در منطق‌الطیر براساس نظریة راجرز»، شعرپژوهی (بوستان ادب)، سال هشتم، شمارة سوم، 95‑112.
  8. عطار نیشابوری، شیخ فریدالدین (1374). منطق‌الطیر، تصحیح محمدجواد مشکور، تهران: علمی و فرهنگی.
  9. ـــــــــــــــــــــــــــــ (1382). منطق الطیر، تصحیح سیّد صادق گوهرین، تهران: علمی فرهنگی.
  10. کریمی، یوسف (1378). روانشناسی شخصیت، تهران: ویرایش، چاپ پنجم.
  11. گافمن، اروینگ (1386). داغ ننگ چاره‌اندیشی برای هویت ضایع‌شده، ترجمة مسعود کیانپور، تهران: مرکز.
  12. مزلو، ابراهام (1372). انگیزش و شخصیت، ترجمة احمد رضوانی، مشهد: آستان قدس رضوی، چاپ سوم.
  13. ناجیان، زهرا و دیگران (1396) «طراحی الگوی یکپارچه خودشکوفایی مبتنی‌بر نظریات انسانگرایانه»، پژوهش مشاوره، جلد 16، شمارة 64، 30-55.
  14. Goffman, E. (1959). Presentation of Self in Everyday Life, Garden City: Anchor Books.
  15. Maslow, A.H. (1967). Challenges of Humanistic Psychology, New York: McGraw-Hill.
  16. Maslow, A. H. (1970). Motivation and personality, New York: Harper.
  17. Maslow, A. H., &Mittlemann, B. (1941). Principles of abnormal psychology, New York: Hrper& Bros.