بررسی و تحلیل مفهوم رضایت از زندگی در مثنوی مولوی با استفاده از روان‌شناسی مثبت‌گرا

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، گروه ادبیات و زبان فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اراک، اراک، ایران

2 دانشیار زبان و ادبیات فارسی، گروه ادبیات و زبان فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اراک، اراک، ایران ‏

3 دانشیار زبان و ادبیات فارسی، گروه ادبیات و زبان فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اراک، اراک، ایران، ‏

چکیده

در روان‌شناسی مثبت‌گرا، مفهوم ‌کلی «رضایتمندی از زندگی» بازخورد شیوة ادراک و ارزیابی انسان از همة موقعیت‌های زندگی‌اش است. این مفهوم در مثنوی معنوی به‌شکلی فضیلت‌خواهانه و ثابت و کلی ارائه شده است و همة موقعیت‌های زندگی انسان را فرامی‌گیرد. از نظر مولوی می‌توان با وجود موقعیت‌های نامطلوب در زندگی، رضایتمندی کامل را از زندگی به دست آورد؛ شیوة کسب آن نیز ارزیابی شناختی صحیح از دنیا، باور و پایبندی به جهان‌بینی الهی اسلام و عمل به راهکارهایی خاص است. نویسندگان این پژوهش با استناد به عرفان مولوی، مبانی رضایتمندی از زندگی را از مثنوی استخراج و با مبانی روان‌شناسی مثبت‌گرا پیوند می‌دهند. ارزش‌های معنوی و الهی در سیروسلوک عرفانی مولوی، زمینه‌ساز سلامت روان و رضایتمندی انسان از زندگی است. برپایة این پژوهش مشخص می‌شود که مولوی رضایتمندی را هیجانی ربّانی می‌داند که با آموزش و ایجاد باورهای سازگارانه و عملکرد مبتنی بر ارزش‌های الهی به دست می‌آید؛ سالک با کسب آن شایستة فنای صفاتی و اتصاف به صفات الهی می‌شود و سرانجام در زندگی چیزی به‌جز ارادة خداوند طلب نمی‌کند. هدف در این پژوهش شناخت و تحلیل این مفهوم کلی و مؤلفه‌های مرتبط با آن در اندیشه‌های مولوی با استفاده از آموزه‌های روان‌شناسی مثبت‌گراست. نتایج این بررسی نشان می‌دهد رضایتمندی از زندگی یکی از مفاهیم متعالی تمدن و عرفان اسلامی است؛ همچنین یک مفهوم تعلیمی عمومی و ثابت در مثنوی معنوی است؛ این مفهوم با ترویج باورها و مهارت‌های کنترل هیجانات منفی و افزایش هیجانات مثبت در قالب حکایات و مواعظ و تمثیل‌ها و با تبیین مفاهیمی مانند رضایت به مقدَّرات و صبر و شکر و قناعت ارائه شده است. روش این پژوهش توصیفی‌تحلیلی و بر مبنای روش اسنادی و برپایۀ تحلیلِ محتوای مثنوی مولوی است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Investigating the Concept of Life Satisfaction in Rumi's Masnavi Using Positive ‎Psychology

نویسندگان [English]

  • Shojaa Kianpoor 1
  • Ali Sabaghi 2
  • Amin Rahimi 3
1 PhD Candidate, Department of Persian Literature and Language, Faculty of Literature and Humanities, ‎Arak University, Arak, Iran
2 Associate Professor, Department of Persian Literature and Language, Faculty of Literature and ‎Humanities, Arak University, Arak, Iran
3 Associate Professor, Department of Persian Literature and Language, Faculty of Literature and ‎Humanities, Arak University, Arak, Iran
چکیده [English]

In the positivist psychology, the general concept of ‘life satisfaction’ is the feedback of how a person perceives and evaluates all the situations of his life. This concept is presented in Rumi's Masnavi in a virtuous, fixed, and general way and encompasses all situations in human life. According to Rumi, complete satisfaction with life in spite of unfavorable situations can be achieved by a correct cognitive assessment of the world, belief, and adherence to the divine worldview of Islam and the implementation of specific strategies. This study, citing Rumi's mysticism, extracts the principles of life satisfaction from Rumi's Masnavi and links it with the foundations of positivist psychology. Spiritual and divine values in Rumi's mystical journey are the basis of human mental health and life satisfaction. Based on this research, it seems to be clear that Rumi considers satisfaction as a divine emotion obtained by teaching and creating compatible beliefs and acting based on divine values. Our aim in this study is to examine this general concept and its related components in Rumi's thoughts using the teachings of positivist psychology. The method of this research is descriptive-analytical based on the documentary method and the content analysis of Rumi's Masnavi. The results of this study show that life satisfaction is one of the transcendent concepts of Islamic civilization and mysticism. This notion is presented as a general and fixed educational concept in Rumi's Masnavi by promoting beliefs and skills of controlling negative emotions, increasing positive emotions in the form of anecdotes, sermons, and allegories as well as explaining concepts such as satisfaction with destinies, patience, gratitude, and contentment.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Rumi
  • Positivist Psychology
  • Mathnavi Manavi
  • Life Satisfaction
  • Satisfaction‎

1ـ مقدمه

روان‌شناسی مثبت‌گرا (Positive Psychology) یکی از جدیدترین گرایش‌های علم روان‌شناسی است که با تمرکز بر استعدادها و توانمندی‌ها و ارزش‌های منحصربه‌فرد انسانی به‌دنبال ارتقای سلامت روان و بهبود کیفیت زندگی انسان‌هاست. روان‌شناسی مثبت‌گرا به پژوهش برای شناخت و استخراج و گسترش توانمندی‌های مثبت روانی انسان اعم از هیجانات و قابلیت‌ها و نهادها می‌پردازد (سلیگمن، 1397: 8). پیشینة این گرایش در روان‌شناسی به سال 1998 و دوران ریاست مارتین سلیگمن (Martin Seligman) بر انجمن روان‌شناسی آمریکا برمی‌گردد. او از روان‌شناسان خواست در کنار درمان بیماران روانی، به بهبود و رضایت‌بخش‌تر کردن زندگی انسان‌ها و پرورش استعدادهای آنها نیز توجه کنند. سلیگمن و میهای چیکسنتمیهایی (Mihaly Csikszentmihalyi) در تحقیقات خود اعلام کردند که علم روان‌شناسی با وجود پیشرفت‌های بسیار در درمان بیماران روانی دربارة کمال و شکوفایی روحی و افزایش شادی پایدار عموم انسان‌ها کاری انجام نداده است؛ درنتیجه از این پس باید به بهزیستی ذهنی انسان‌ها و نیروهای روحی آنان توجه کند (Seligman, Csikszentmihalyi, 2000: 5-14). داینر و همکارانش نیز رضایتمندی از زندگی (Life satisfaction) را اصلی‌ترین شاخص تعیین بهزیستی ذهنی و کیفیت ذهنی معرفی کردند (Diner, Oishi, Lucac, 2003: 403). انتقاد درست سلیگمن و همکارانش عامل ایجاد موج جدید و گسترده‌ای از تحقیقات روان‌شناسی با موضوعات هیجان‌های مثبت، صفات و توانمندی‌ها و بهباشی روانی شد که جامعة هدف آن افزون‌بر بیماران روانی، همه نوع انسان‌هاست. به این ترتیب گرایشی جدید در روان‌شناسی تحت عنوان مثبت‌گرا شکل گرفت که افزون‌بر استفاده از تحقیقات و منابع این رشته، از ارزش‌ها و معارف ادیان و مذاهب و فرهنگ‌های مختلف و شخصیت‌های برجسته نیز برای غنی‌سازی تحقیقات خود استفاده می‌کند. مثنوی نیز ازنظر اشتمال بر توانمندی‌های درونی مثبت عرفانی منبع مناسبی برای غنی‌سازی مطالعات این گرایش است. درک و استخراج و استفاده از این توانمندی‌ها علاوه‌بر درک بهتر عرفان اسلامی در افزایش کیفیت سلامت روان انسان‌ها مؤثر خواهد بود. خودسازی و پرورش استعدادهای درونی و توجه به هیجان‌ها و صفات مثبت انسانی از کارکردهای مشترک عرفان و روان‌شناسی مثبت‌گراست و رشد و خودشکوفایی نوع انسان را درپی دارد. هیجان یا عاطفه به مجموعه‌ای از واکنش‌های جسمی ـ روانی در برابر رویدادها و پدیده‌ها و محرک‌های بیرونی و درونی گفته می‌شود؛ ارزیابی ذهنی و یادگیری انسان در ایجاد و کنترل این هیجانات نقش مهمی را به عهده دارد. رضایت از زندگی با ظهور متعادل هیجانات برای انسان فراهم می‌شود (گروه نویسندگان حدیث زندگی، 1386: 44‑38). هیجانات به دو دستة اولیه (با ادراک آنی و بدون آمادگی قبلی) و ثانویه (با ادراک ژرف‌تر و آمادگی قبلی) تقسیم می‌شود (گلمن، 1387: 394). هیجانات اولیه به‌صورت غیرارادی از انسان در برخی موقعیت‌ها صادر می‌شود؛ هیجانات ثانویه برخلاف هیجانات اولیه پس از ارزیابی موقعیت‌ها از انسان صادر می‌شود و به‌اصطلاح اکتسابی است و افراد یاد می‌گیرند که با تعبیر و ارزیابی موقعیت‌ها واکنش‌های متناسب را در سطح گفتاری و جسمانی ارائه دهند. هیجانات ثانویه را می‌توان با تعلیم و تربیت آموزش داد و امکان اصلاح و بهبود آنها به‌عنوان نوعی مهارت برای انسان وجود دارد (حسن‌زاده و ساداتی کیادهی، 1388: 75‑71). یکی از هیجانات ثانویة مهم و توجه‌برانگیز ازنظر عرفان و روان‌شناسی، هیجان رضایتمندی از زندگی است. رضایتمندی هیجانی مثبت و اصیل و پایدار و آرامش‌بخش است که معنای سعادت و خوشبختی انسان در آن پنهان است (پیرانی، 1392: 342). در روان‌شناسی مثبت‌گرا رضایتمندی از زندگی به‌عنوان بُعد ذهنی کیفیت زندگی، نشانة سلامت روان انسان است. افزایش تجربة هیجانات مثبت، یادآوری رویدادهای مثبت بیشتر، ارزیابی مثبت حوادث و موقعیت‌های نامطلوب زندگی، کاهش اضطراب‌ها و افسردگی‌ها و غم‌ها در زندگی و افزایش احتمال دستیابی به هدف‌های بیشتر با افزایش رضایتمندی از زندگی برای انسان حاصل می‌شود. شادی بیشتر بر تجارب عاطفی توجه دارد؛ اما رضایتمندی بر تجربه‌های شناختی و قضاوت‌های فردی دلالت می‌کند (محمدی رمقانی، 1393: 7 و 12). مفهوم رضا در عرفان به دو قسم رضای خداوند و رضای بنده تقسیم می‌شود (هجویری، 1387: 268)؛ رضایت بنده از خداوند در اصطلاحات عرفانی به معنای «سرور دل است به گذشتن قضا به آنچه پیش آید و نزد اهل سلوک رضا عبارت است از لذت‌بردن در بلا» (گوهرین، 1388، ج 6: 52). غزالی دربارة رضایت بنده می‌نویسد: «بدان که رضا به قضای حق تعالی بلندترِ مقامات است و هیچ مقام ورای آن نیست؛ که محبت مقام بهترین است و رضا به هرچه حق تعالی کند ثمرة محبت است؛ نه ثمرة هر محبتی بلکه ثمرة محبتی که بر کمال بود» (غزالی، 1387، ج 2: 606). در علم اخلاق رضا به ترک اعتراض به مقدَّرات الهیه تفسیر شده است (شبر، 1389: 367) و افراد دارای این فضیلت در بالاترین سطح سلامت روانی قرار می‌گیرند: «صاحب مرتبه رضا پیوسته در لذت و بهجت و سرور و راحت است؛ زیرا تفاوتی نیست در نزد او میان فقر و غنا، راحت و عنا، بقا و فنا، عزت و ذلت، مرض و صحت، موت و حیات» (نراقی، 1389: 651). مولوی نیز رضا را در معنای ترک اعتراض بر مقدَّرات الهی تفسیر می‌کند و می‌گوید:

... باز فرمود او که اندر هر قضا

 

مر مسلمان را رضا باید رضا

 

 

(مولوی، 1380، د 3: 392)


رضایتمندی در زندگی با افزایش یقین برای انسان حاصل می‌شود (کلینی،1390، ج 4: 155؛ عزالدین کاشانی، 1382: 278) و طمأنینه و آرامش را برای انسان به ارمغان می‌آورد. نویسندگان در این پژوهش رضایت بنده در عرفان را معادل رضایت از زندگی در روان‌شناسی در نظر گرفته‌اند؛ مفهوم رضایت بنده از خداوند در عرفان به رضایت بنده از مقدَّرات تفسیر می‌شود؛ ولی این پژوهش نشان می‌دهد که رضایت بنده در عرفان مولوی به امور تقدیری منحصر نمی‌شود و همة موقعیت‌های زندگی انسان را اعم از اختیاری و تقدیری فرامی‌گیرد. معیارهای رضایت از زندگی در روان‌شناسی، فردی و متغیر است؛ ولی با توجه به آنکه رضایت از نظر مولوی در ارزش‌های الهی ریشه دارد، معیارهای رضایتمندی از نظر او نیز منطبق و منبعث از ارزش‌های تمدن اسلامی و ثابت و عمومی و فراگیر است. از دیدگاه مولوی رضایتمندی برخلاف عواطف زودگذر و قبض و بسط‌ها (مولوی، 1380، د 3: 495)، هیجانی ماندگار و پیوسته است و شاخصی عملی و مهم برای تشخیص عارفان حقیقی از غیرحقیقی است؛ تداوم این هیجان باعث می‌شود که با وجود ناملایمات و رنج‌ها همیشه جهان بر مراد عارف باشد و شادی و رضایت او پایدار بماند (همان: 416). همچنین در این مقاله مشخص می‌شود که مولوی درک رضایتمندی از زندگی را به‌طور کلی به وقوع موقعیت‌های مطلوب در زندگی وابسته نمی‌داند و نقش ارزیابی‌های شناختی و کنترل هیجان‌های درونی را بیشتر از موقعیت‌های بیرونی می‌داند؛ به‌شکلی که حتی ممکن است ارزیابی شناختی افراد از احوالات خودشان برخلاف موقعیت بیرونی‌شان باشد؛ چنانکه مولوی در مثالی می‌‌گوید:

از برون بر ظاهرش نقش و نگار

 

وز درون ز اندیشه‌ها او زار زار

و آن یکی بینی در آن دلق کهن

 

چون نبات اندیشه و شکّر سخن

 

 

(همان: 342)

1ـ1 بیان مسئله

سرودن شعر و بیان حکایت برای مولوی ابزاری است که با آن اهداف تعلیمی‌خود را به مخاطب انتقال می‌دهد؛ چنانکه در فیهمافیه می‌گوید: «این یاران که به نزد من می‌آیند از بیم آنکه ملول نشوند شعری می‌گویم تا به آن مشغول شوند و اگر نه من از کجا، شعر از کجا!» (مولوی، 1385: 89). مولوی علت انتقال مفاهیم با شعر را علاقه و همت مستمعین به آن می‌داند؛ همچنین مقصود از حکایات را نه سرگرمی، بلکه آموزش مفاهیم اسرارآمیز عالی عرفانی به سالکان با زبان ساده می‌داند. این ادبیات تعلیمی مولوی باعث می‌شود که مخاطب به بهترین شیوة ممکن و با ابتکار شخصی و نیروی استنباطی خود به درک مفاهیم عرفانی دست یابد. مولوی رضایتمندی از زندگی را نیز به همین شیوه و با استفاده از داستان و موعظه به مخاطب منتقل می‌کند. در بیشتر حکایات مثنوی دیالوگ‌هایی در بین شخصیت‌ها صورت می‌گیرد و مطالب تعلیمی در خلال آنها ارائه می‌شود؛ سرانجام این خود مخاطب است که باید با رشد فکری و قوة تجزیه و تحلیل خود مفاهیم تعلیمی و عرفانی حکایات را استخراج و درک کند. این یادگیری غیرمستقیمِ مفاهیم به رشد قدرت استنباط و اجتهاد مخاطبان نیز کمک شایانی می‌کند. دانیل گلمن (Daniel Golman) نقش مهمی در ترویج مفهوم هوش هیجانی (Emotional intelligence) در جهان معاصر به عهده داشته و معتقد است که منطق ذهن هیجانی برپایة تداعی استوار است و تشبیهات و استعاره‌ها و تصورات شعری و غیره در نزد این هوش مشابه با واقعیت در نظر گرفته می‌شود؛ به همین دلیل از نظر او افرادی که در تعلیم از افسانه و داستان و تمثیل و ظرفیت عواطف و هیجانات بهره می‌گیرند، در اهداف تعلیمی خود موفق‌تر خواهند بود (گلمن، 1387: 395). مولوی نیز در مثنوی با استفاده از ظرفیت زبانی و بلاغی و داستان‌سرایی، احساسات و هیجانات ناب را به مخاطبان خود ارائه می‌کند که تأثیرگذاری ادبیات تعلیمی او را افزایش می‌دهد. مولوی دربارة هیجانات به این شگرد بسنده نمی‌کند و شیوة کسب هیجانات و اصلاح و بهبود آنها را نیز در زندگی به مخاطب خود آموزش می‌دهد. رضایتمندی از زندگی یکی از هیجانات مهم از نظر مولوی است که لازمة آرامش پایدار و پیوستة انسان است و می‌توان آن را در بسیاری از حکایت‌های مثنوی دید؛ همچنین براساس این پژوهش مشخص می‌شود که هیجان رضایتمندی علاوه‌بر آنکه پشتوانة شناختی دارد، بسیار به کنترل هیجانات دیگر نیز وابسته است. درواقع بدون کنترل هیجانات نامطلوب، رضایتمندی به‌عنوان هیجانی پایدار برای انسان حاصل نمی‌شود. مولوی برای تنظیم هیجانات و درنتیجه دستیابی به رضایتمندی از زندگی راهکارها و آموزه‌های متعددی مانند رضا به مقدَّرات، صبر، شکر و قناعت را ارائه می‌کند که بدون آنها رضایتمندی کامل و پایدار انسان در زندگی دور از دسترس است؛ مبانی شناختی و فکری این راهکارها نیز به درک و باورمندی به جهان‌بینی الهی اسلام و سنّت ابتلای خداوند برمی‌گردد.

1ـ2 پیشینۀ پژوهش

رضایتمندی از زندگی از اصطلاحات نوظهور علم روان‌شناسی مثبت‌گرا است که محققان و مجامع علمی در چند دهة اخیر بسیار به آن توجه کرده‌اند. این مفهوم یکی از دو مؤلفة مهم در تشخیص سلامت روان انسان است. در ایران، عباس پسندیده کتابی با عنوان رضایت از زندگی در سال 1384 براساس دیدگاه‌های اسلامی در تفسیر این اصطلاح به رشتة تحریر درآورد. در این کتاب برای نخستین‌بار به این مفهوم از منظر آیات و روایات اسلامی توجه شده بود. عمدة پژوهش‌های مربوط به این مفهوم در قالب پایان‌نامه و طرح پژوهشی در زمینه‌های غیرادبی انجام شده است؛ مانند رضایت از زندگی از دیدگاه قرآن (ضرغامی‌فر، 1395) و بررسی علل و عوامل ایجاد رضایت از زندگی و اثر آن در قرآن و حدیث (موسوی، 1396). پژوهش‌گران حوزة ادبیات و عرفان نیز در سال‌های اخیر بیشتر به موضوع رضا و تسلیم در سنّت عرفانی بدون درنظرگرفتن ارتباط این مفهوم با روان‌شناسی و سلامت روان پرداخته‌اند؛ مانند «تسلیم و رضا در مثنوی معنوی» (حجتی، 1378) و «بررسی مفاهیم عرفانی تسلیم و رضا از دیدگاه عارفان قرن چهارم تا پایان قرن هفتم هجری» (عقیلی‌زاده، 1392). در برخی پژوهش‌های مولوی‌پژوهی اخیر نیز به‌صورت کلی مفاهیم روان‌شناسی مثبت با دیدگاه‌های مولوی تطبیق داده شده‌ است؛ مانند مقالة «تحلیل اندیشه‌های مثبت‌گرایانه در مثنوی معنوی از منظر علم روانشناسی» که به‌صورت نمونه و گذرا به مقولة رضایتمندی به‌عنوان یکی از هیجانات مثبت مربوط‌به گذشته در رویارویی با مقدَّرات الهی اشاره شده است (گلی‌زاده و دیگران، 1394). در مقالة «مؤلفه‌های روان‌شناسی مثبت در داستان‌های مثنوی و کاربرد آن در تربیت نوجوانان» نیز نویسنده از منظر تربیتی به پیوندهایی بین روان‌شناسی مثبت‌گرا و داستان‌های مثنوی اشاره کرده است (آصف‌نیا و همکاران، 1395). در مقالة «تحلیل داستان اعرابی درویش و همسر او در مثنوی معنوی مولوی براساس نظریة مثبت‌گرای مارتین سلیگمن» نیز نویسنده به درمان توانمند مدار براساس بالابردن تاب‌آوری براساس دیدگاه سلیگمن و تطبیق آن با دیدگاه‌های مولوی پرداخته است (تابان‌فرد و رسمی، 1397). بر این اساس تاکنون پژوهشی مستقل دربارة رضایتمندی از زندگی در آثار مولوی با توجه به دیدگاه‌های روان‌شناسی مثبت‌گرا صورت نگرفته است. رضایتمندی عالی‌ترین مقام عرفانی قبل از فنای عارف در عرفان مولوی و یکی از هیجانات کلیدی و تأثیرگذار در روان‌شناسی مثبت‌گراست. ادبیات تعلیمی مولوی آیینة تمام‌نمای شاخصه‌ها و راهکارهای ِرضایتمندی از زندگی و مقابله با انحرافات هیجانی و شناختی در کسب این مهارت مهم است؛ بنابراین از ظرفیت مثنوی و داستان‌های آن در روان‌شناسی مثبت‌گرا در قالب قصه‌درمانی و معنادرمانی می‌توان بهره گرفت و آن را منبع ارزشمندی برای بهبود و ارتقای سلامت روان و افزایش رضایتمندی انسان دانست.

 

2ـ تأثیر ارزیابی شناختی بر هیجان رضا

پس از گذشت دهه‌های متمادی از عمر روان‌شناسی و تأکید مفرط بر جنبه‌های غریزی شخصیت و مطالعة رفتار انسان به‌عنوان تداوم رفتار حیوان، با ظهور شناخت‌درمانی (Cognitive therapy)، انقلابی در علم روان‌شناسی پدید آمد؛ درنتیجه روان‌شناسان متوجه تأثیر ارزیابی شناختی و تفکر بر ایجاد هیجانات و باورها و رفتار انسان شدند (حق و محمد، 1390: 17 و 72). سلیگمن به پیروی این انقلاب شناختی به نگارش کتاب‌هایی مانند از بدبینی به خوشبینی پرداخت و در اهمیت افکار و ارزیابی شناختی چنین نوشت: «اندیشه‌های ما صرفاً واکنشی به حوادث نیستند؛ بلکه حوادث را تغییر می‌دهند» (سلیگمن، 1398: 25). درواقع امروزه روان‌شناسان پی‌برده‌اند که ارزیابی شناختی انسان به هیجانات انسان سمت‌وسو می‌دهد و هیجان رضایتمندی از زندگی نیز تحت تأثیر ارزیابی‌های شناختی انسان نسبت‌به گذشته شکل می‌گیرد (همان، 1397: 97‑87). عارفان مسلمان نیز قرن‌ها پیش به تأثیر اصول شناختی در کنترل هیجان‌ها و رفتار انسان‌ها پی برده بودند. به نظر می‌رسد تفاوت و اختلاف دیدگاه اهل خراسان و عراق دربارة حال و یا مقام بودن رضایتمندی که صاحب کشفالمحجوب و رسالة قشیریه به آن اشاره کرده‌اند (هجویری، 1387: 268 و قشیری، 1385: 296)، در اختلاف نظر عارفان دربارة تأثیر افکار بر هیجانات و عواطف ریشه داشته باشد. برخی رضایتمندی را به‌صورت حال عرفانی در نظر گرفته‌اند و آن را احساسی دانسته‌اند که غیرارادی بر قلب سالک وارد می‌شود و سالک در ورود و خروج آن احساس دخالتی ندارد؛ درحالی‌که گروهی دیگر آن را مقامی اکتسابی و دست‌یافتنی می‌دانستند که براساس ارزیابی شناختی سالک از زندگی به دست می‌آید. پیرانی در مقاله‌ای می‌نویسد: «لذت‌های گذرا همچون «حال» در عرفان، لحظه‌ای و ناپایدارند و خشنودی چون دوام دارد و محصول برنامه‌ها و تلاش‌های گذشته است با «مقام» در عرفان انطباق دارد و هدف روان‌شناسی مثبت‌نگر هم کوشش در جهت ایجاد خشنودی پایدار و ماندگار است تا هیجان‌های منفی را از وجود انسان بزداید و دور گرداند» (پیرانی، 1392: 343). از نظر مولوی این اندیشه‌ها و ارزیابی‌هاست که گرایش نفس و روح انسان به حق و یا باطل را مشخص می‌کند؛ درنتیجه هیجانات روحی نیز متناسب با ارزیابی‌ها و افکار ما سمت‌وسو می‌یابد:

روی نفس مطمئنّه در جسد

 

زخم ناخن‌های فکرت می‌کشد

فکرت بَد ناخن پُر زهر دان

 

می‌خراشد در تَعمّق روی جان...

 

 

(مولوی، 1380، د 5: 734)

هیجان رضایتمندی یکی از هیجانات پیچیده است که در میان کودکان مشاهده نشده است (حسن‌زاده و ساداتی کیادهی، 1388: 41). دامنة وسیعی از واکنش‌های هیجانی ساده بدون محتوای شناختی صورت می‌گیرد؛ ولی هیجان‌های پیچیده‌ترْ محتوای شناختی دارند (خداپناهی، 1389: 243). رضایتمندی از زندگی برخلاف بسیاری از هیجانات که اولیه، گذرا و آنی هستند، ازجمله هیجانات ثانویه و پیچیده به شمار می‌رود. ارتباط درونی افکار، احساسات و اعمال باعث می‌شود با تغییر شناختی باورها و انتظارات نامعقول، تغییر در سایر حوزه‌های احساسات و اعمال را نیز شاهد باشیم و به این ترتیب هیجان‌ها را کنترل کنیم (الیس، 1385: 36). احساس رضایت مانند ترس یک واکنش هیجانی سریع در موقعیت‌های بیرونی نیست و پس از ارزیابی‌های گستردة شناختی برانگیخته می‌شود؛ همچنین برخلاف هیجان‌های اولیه، هیجانی پیچیده، ارادی، انتخابی، سنجیده و خردورزانه است که به موقعیت‌های گذشته و شیوة ارزیابی انسان از آن موقعیت‌ها بستگی دارد؛ درنتیجه ارزیابی شناختی در تضعیف و تقویت این هیجان نقش مهمی را بر عهده دارد. مولوی با آگاهی از این مهم، معتقد است که مبانی ارزیابی شناختی سالکان از موقعیت‌ها باید برپایة جهان‌بینی الهی اسلام و درک ضرورت ابتلائات باشد تا براساس آن هیجان ثابت و پایدار رضایتمندی برای سالکان با وجود موقعیت‌های تلخ و شیرین دست‌یافتنی باشد.

2ـ1 ضرورت درک جهان‌بینی الهی مولوی در فهم رضایتمندی

اصول مولوی در مبحث رضایتمندی از زندگی برخاسته از ارزش‌های متعالی دین اسلام است. او ملاک‌های مادی و سنجش آنها را برای رضایتمندی منکر می‌شود. مولانا توصیه می‌کند رضایت از زندگی را بر بنیان نظریات و خواسته‌های مردم قرار ندهیم و معیارهای شناختی الهی و ارزش‌ها را معیار رضایتمندی بدانیم. رضایتمندی از زندگی در مثنوی ازنظر شناختی، پیوند محکمی با جهان‌بینی الهی دارد؛ چنانکه در فیه‌مافیه می‌گوید: «پس کار دنیا را قوی مُجد باشی، از حقیقت کار غافل شوی، رضای حقّ باید طلبیدن نه رضای خلق... چون تو را بر زمین ذوقی بخشید که آسمان را نمی‌خواهی که خود محل ذوق آسمان است، و زمین از آسمان حیات دارد، اهل آسمان از زمین کی یاد آورند؟ اکنون خوشی‌ها و لذّت‌ها را از اسباب مبین که آن معانی در اسباب مستعارست که هو الضّارُّ و النافِعُ چون ضرر و نفع ازوست بر اسباب چه چفسیده‌ای؟» (مولوی، 1385: 247). در عرفان مولوی هرچه انسان را از حق دور کند و حجاب و مانع ارتباط او با خداوند شود، دنیا و مذموم است. در جهان‌بینی مولوی دنیا نباید هدف و محور امور قرار گیرد. در روایتی نبی مکرم اسلام (ص) دربارة دنیا می‌فرماید: «کنْ فِی الدُّنْیا کأنَّک غَریب اوْ کأنَّک عابرُ سَبیلٍ وَعُدْ نَفْسَک فی اصْحاب الْقُبورِ» (در دنیا چنان باش که گویى غریبى یا رهگذر و خویشتن را از اهل قبور شمار) (البخاری، 1401 ق، ج 5: 2358). در جهان‌بینی اسلامی مولوی به پیروی از پیامبر (ص) دنیا محل گذر و ناپایدار ترسیم شده است و از دلبستگی به آن نهی می‌شود. مولوی براساس جهان‌بینی اسلامی و با تحلیل عرفانی خود، رضایت به زندگی مادی دنیوی را به‌علت بیماری مزاج روح انسان و فراموش‌کردن علم قدس می‌داند و آن را خوشی و رضایت دروغین معرفی می‌کند؛ او علاج آن را در ایمان به جهان‌بینی الهی و پیروی از طبیبان الهی می‌داند و می‌گوید: «ارواح را در عالم قدس، خوشی از ذکر حق و استغراق در حق بود؛ همچون ملائکه، اگر ایشان به‌واسطۀ اجسام رنجور و معلول شدند و گِل‌خوردنشان خوش می‌آید، نبی و ولی که طبیب‌اند می‌گویند که تو را این خوش نمی‌آید و این خوشی دروغ است؛ تو را خوش چیز دیگر می‌آید؛ آن را فراموش کرده‌ای؛ خوشی مزاج اصلی صحیح تو آن است که اول خوش می‌آمد؛ این علّت تو را خوش می‌آید، تو می‌پنداری که این خوش است و باور نمی‌کنی» (مولوی، 1385: 178). دیدگاه مولوی در این باره مستند به قرآن کریم است که رضایت‌دادن به زندگی دنیوی و فراموشی حیات اخروی را نشانة گمراهی انسان معرفی می‌کند (یونس: 8‑7). مولوی به رهبانیّت و بهره‌نگرفتن از مواهب دنیایی اعتقاد ندارد؛ ولی ترک تعلّقات دنیوی را برای تزکیه و رسیدن به رضایتمندی لازم می‌داند. براساس تحقیقی در دانشگاه مالاگا در اسپانیا (University of Malaga)، مردم در قبال مفهوم رضایت از زندگی به سه دستة لذت‌گرا و معناگرا و تعامل‌کننده تقسیم شده‌اند. نتایج تحقیق نشان داد که تعامل‌کننده‌ها در بین لذت و معنا، بیشترین طیف را به خود اختصاص داده‌اند (San Martín, Perles, Canto: 2010: 617)؛ مولوی در انتخاب بین لذت‌گرایی و معناگرایی، تعاملی عادلانه ندارد و در تضاد منافع بین دنیا و آخرت، جانب آخرت را برمی‌گزیند و به فنای نفس و جسم رأی خواهد داد. با درک و باورمندی جهان‌بینی الهی، سالک افزون‌بر حیات مادی، حیات اخروی و عالم غیب را نیز در پیش روی خود در نظر می‌گیرد و براساس این واقعیات، کسب رضایتمندی را بر معیارهایی قرار می‌دهد که سعادت حیات اخروی انسان را نیز تأمین کند. مولوی با ترسیم شناخت صحیح دنیا و زودگذربودن و ناپایداری آن، مخاطبان خود را از دل‌بستن به آن بر حذر می‌دارد. جهان‌بینی مولوی برپایة تمدن اسلامی شکل گرفته است. سه عنصر اساسی در همة جهان‌بینی‌ها واقعیت، عوامل درک‌کننده و معرفت است؛ واقعیت آن چیزی است که بدون احتیاج به آگاهی، وجود داشته باشد؛ واقعیت از نظر مولوی شامل عالم هستی و جهان غیب است. در جهان‌بینی الهی مولوی علاوه‌بر جسم و عقل، روح و وحی نیز از عوامل درک‌کننده و شناختی برای انسان است. مولوی معرفت را نیز به دو نوع کلی و جزئی تقسیم می‌کند؛ معرفت جزئی محصول حواس و عقل نظری و معرفت کلی نتیجة شهود و تزکیة نفس و تکامل روحی است. مولوی به ارتباط استعدادی انسان با واقعیت اعتقاد دارد؛ براساس آن، با بازشدن ابعاد و استعدادهای انسانی و تقویت عوامل درک‌کنندة او، واقعیات جدید و متعالی‌تری برای انسان آشکار می‌شود (جعفری، 1387: 35‑15). مولوی با جهان‌بینی کامل و ساختارهای به‌هم‌پیوستة آن، به چرایی وجود نامرادی‌ها و سختی‌ها در دنیا، شیوة مقابلة رضایتمندانه با آنها، هدف نهایی زندگی و غیره پاسخ می‌دهد. جهان‌بینی مولوی با توجه به ریشه‌های دینی آن، عمومیت و شمولیت و جاودانگی و قداست جهان‌بینی الهی اسلام را در خود جمع کرده است؛ از این منظر رضایتمندی در عرفان و تمدن اسلامی دارای ساختار منسجم و به‌هم‌پیوسته‌ای با واقعیت‌های متعالی هستی است که ضمن اقناع مخاطبان، زمینة رشد معنوی و سعادت اخروی آنها را نیز فراهم می‌کند؛ درحالی‌که روان‌شناسی مثبت‌گرا با وجود اشتراک در بسیاری از راهکارها با عرفان اسلامی، بنابر مبانی پوزیتیویستی‌اش (Positivism) تعاریف و قلمرو محدودتری را برای واقعیت و عوامل درک‌کننده و معرفت در جهان‌بینی‌اش ارائه می‌دهد؛ ارتباط روان‌شناسی با همان واقعیت محدود نیز برای تصرف و بهره‌گیری از آن است و درپی کشف ساختار واقعیت نیست. داستان‌ها و تمثیل‌های مثنوی آکنده از مفاهیم تربیتی و اخلاقی و عرفانی با مضمون رضایتمندی است که با ارزش‌ها و هنجارهای مثبت‌اندیشی در روان‌شناسی مرتبط است؛ ولی وجه تمایز روان‌شناسی با عرفان در این دست مفاهیمِ مشترک، توجه‌نداشتن به متافیزیک است. تفکیک ماوراءالطبیعیه از علم با تأکید بر مشاهدة عینی به‌وسیلة اثبات‌گرایان (Positivism) در حوزة روان‌شناسی به انقیاد اصل «اثبات‌پذیری تجربی» در این حوزه انجامید (حق و محمد، 1390: 17). تکیه بر مشاهده و تجربة مستقیم و استدلال و استنتاج، از مهم‌ترین مسائل مطرح در این نظریه است که تأثیر مثبتی بر صحت تحقیقات دارد؛ ولی اثبات‌گرایان دربارة متافیزیک سکوت کردند و یا آن را موهوم دانستند و همین باعث حذف معرفت متافیزیکی خالص از عرصه‌های علوم مختلف و ازجمله روان‌شناسی شد؛ درواقع این امر غنی‌ترین منبع معرفتی انسان‌شناسی را برای درک و ارتقای سلامت روحی بشر از دست انسان خارج کرد. روان‌شناسی دربارة رضایتمندی نیز به بررسی شیوه‌های دستیابی به رضایتمندی می‌پردازد؛ ولی پاسخی قانع‌کننده برای علل وجود سختی‌ها و نامرادی‌ها و هدف زندگی و راه‌های رسیدن به سعادت کامل انسان ارائه نمی‌دهد. سیّد فرید احمد، دانشمند مالزیایی انسان‌شناس، معتقد است که مطالعات روان‌شناسی با زمینة اسلامی باید به‌صورت قطعی در قالب جهان‌بینی اسلامی و با تکیه بر قرآن و روایات صورت گیرد (همان: 262). درک رضایتمندی از زندگی در فرهنگ و عرفان اسلامی بدون شناخت جهان‌بینی اسلامی درک ناقصی خواهد بود؛ مولوی براساس جهان‌بینی الهی اسلام، مخاطبان خود را دعوت می‌کند که دو عالم واقعی دنیا و جهان غیب را با هم ببینند تا درک درستی از هستی داشته باشند:

یک نظر دو گز همی‌بیند ز راه

 

یک نظر دو کون دید و روی شاه...

نیستی چون هست بالایین طبق

 

بر همه بردند درویشان سبق...

پس ز درد اکنون شکایت برمدار

 

کوست سوی نیست اسپی راهوار

 

 

(مولوی، 1380، د 6: 968)

رضایتمندی علاوه‌بر اینکه یک هیجان در روان‌شناسی و یک مقام در عرفان است، یک فضیلت و فعل اخلاقی نیز هست. معیارهای فعل اخلاقی در مکتب‌های مختلف می‌تواند منبعث از جهان‌بینی باشد یا نباشد (مسائلی، 1378: 19). برخی مکاتب اخلاقی معیار فعل اخلاقی را از مباحث جهان‌بینی جدا می‌کنند؛ مولوی برخلاف این مکاتب، معیار صفات انسانی و فضایل اخلاقی را از جنبه‌های جهان‌بینی و هستی‌شناسی الهی اسلام استخراج می‌کند. مکتب‌هایی که در تفسیر انسان‌شناسی خود برای انسان کمالی را در نظر می‌گیرند، بایدها و نبایدها و معیارهای اخلاقی را براساس آن کمال ترسیم می‌کنند (همان: 26)؛ مولوی قرب الهی را به‌عنوان کمال مطلوب در جهان‌بینی الهی‌اش برای انسان در نظر می‌گیرد و معیار همة فضیلت‌های اخلاقی و باید و نبایدها را نیز در جهت قرب الهی که کمال انسان است، در نظر می‌گیرد؛ به این ترتیب رضایتمندی نیز باید در جهت کمال مطلوب انسان یعنی قرب الهی قرار گیرد و همة اعمال اختیاری انسان باید در مسیر قرب الهی و رضایت او باشد. مولوی در کنار عقل، باور به حقانیّت وحی را برای کشف کمال مطلوب و درک رضایتمندی صحیح از زندگی لازم می‌داند. در حکایت «سبب جرأت ساحران فرعون بر قطع دست و پا»، درک رضایت ساحران در گرو باور به وحی و درک کمال مطلوب در جهان‌بینی الهی است. علاوه‌بر این از نظر مولوی رضایت و نارضایتی یک دیدگاه خاص درونی و فردی است که به موقعیت بیرونی وابسته نیست و در موقعیت مشابه، افراد مختلف می‌توانند هیجان متضادی را تجربه کنند. قرارگرفتن در موقعیت مهلک ساحران می‌تواند با احساس نارضایتی همراه باشد؛ ولی در این داستان ساحران احساس رضایتمندی دارند. مولوی در این داستان نشان می‌دهد که رضایتمندی برای نوع انسان امری اعتباری و نشأت‌گرفته از ارزیابی‌های شناختی آنهاست. در جهان‌بینی الهی او در بسیاری اوقات، موقعیت بیرونی نقش مؤثری در تعیین آن ندارد. بر این اساس اندیشه‌های مولوی دربارة اخلاق و رضایتمندی در تضاد با مکتب لذت‌گرای (Hedonism) آریستیپوس (Aristippus)، شاگرد سقراط، است. آریستو معتقد بود همة اعمال انسان باید در مسیر جذب لذت و دفع درد جسمانی باشد (همان: 30) و از آنجا که موقعیت‌های بیرونی عامل کسب لذت و دفع درد هستند، ارزیابی‌های شناختی نقشی در انگیزش رضایتمندی ندارند. مولوی با ارائة رضایتمندی در عرفان، عالی‌ترین مراتب قرب انسان به خدا را به تصویر می‌کشد؛ به‌طوری که در نهایت ارادة انسان با حضرت حق متحد می‌شود و انسان چیزی نمی‌خواهد مگر آنکه او بخواهد؛ عارف در این مرحله متصف به صفت الهی رضا شده است و از امیال نفسانی خود فارغ می‌شود. ساحران در این داستان سالکان طریق رضا هستند که زندگی دنیوی را خواب و موقتی و زمینه‌ساز حیات دائمی در جهان آخرت می‌بینند؛ درنتیجه در برابر وعدة عذاب فرعون پریشان و مضطرب نمی‌شوند و امیدِ رحمتِ فردا با وجود نامرادی‌های موجود در دنیای امروز، باعث کسب رضایتمندی آنان می‌شود (مولوی، 1380، د 3: 408). درمجموع، سالکى که در مقام رضایت گام مى‌نهد، بهشت و رضوان خداوند نصیبش خواهد شد؛ ازاین‌رو رضا را می‌توان مقام واصلان و نه سالکان طریقت دانست. براساس جهان‌بینی مولوی، انسان موجودی گران‌بهاست که برای قرب الهی و بهشت آفریده شده است و نباید در حیات دنیوی هیچ هدف دیگری مانع او شود. ازنظر او ایمان و باور به جهان‌بینی الهی شرط رضایتمندی کامل انسان در زندگی است. آنچه درک سختی‌ها و نامرادی‌ها در زندگی و کنارآمدن با آنها را برای انسان آسان می‌کند، باور به واقعیت جهان غیب و عالم آخرت و پذیرش صداقت وحی الهی و کلام انبیا و اولیا و معرفت شهودی حاصل از آن است؛ برای مثال در حکایت اخیر اگر جهان‌بینی الهی را در نظر نگیریم، رضایتمندی با وجود قطع اعضای بدن و مرگ دردآور، امری ناصواب به نظر می‌رسد؛ پس درک صحیح و کامل بسیاری از مفاهیم در مثنوی بدون باور به جهان‌بینی الهی اسلامی امکان‌پذیر نیست. رضایتمندی در عرفان ارتباط منسجم و ساختاری با واقعیت‌ها و عوامل درک‌کننده و معرفت الهی اسلامی دارد. زندگی رضایتمندانة شخصیت‌های بزرگ دینی و عرفانی با وجود ناکامی‌ها در برخی موقعیت‌های زندگی واقعی‌شان نمونة عملی از رضایتمندی ربّانی است؛ این نوع رضایتمندی تفاوت ساختاری با رضایتمندی نفسانی دارد که بر معیارهایی مانند کسب لذت حداکثری استوار است. حکمت عملی مولوی مبتنی بر حکمت نظری اوست. او ارزش‌ها و مفاهیمی مانند رضایتمندی را مبتنی بر جهان‌بینی الهی تدوین می‌کند؛ بدون درک جهان‌بینی مولوی، فهم چرایی بسیاری از رفتارها و ارزش‌ها در عرفان میسّر نیست. با استفاده و بهره‌گیری از روش‌های کسب رضایتمندی در عرفان مولوی و فرهنگ اسلامی و با فهم اثربخشی مثبت آن در زندگی می‌توان تاحدی از آنها برای کنترل هیجانات و بهبود سطح رضایتمندی در نوع انسان‌ها ـ با وجود تفاوت دینی و فرهنگی ـ بهره جست؛ ولی باید توجه کرد که رضایتمندی کامل از زندگی براساس الگوی عرفان اسلامی و عرفان مولوی، فقط با پایبندی و باور به جهان‌بینی الهی تحقق می‌یابد.

2ـ2 باور به سنّت ابتلا و مدیریت هیجان رضایتمندی

به‌صورت معمول رضایتمندی با راحتی و آسایش برای انسان تصورپذیر است و سختی‌ها و مصیبت‌ها مانع رضایتمندی تلقی می‌شوند؛ درحالی‌که در تمدن اسلامی، سختی‌ها و مصیبت‌ها می‌تواند قابلیت‌ها و استعدادهای نهفتة انسان را پرورش و رشد دهد و مانند ابزار تکامل و غفران و تزکیه برای افراد به شمار می‌رود؛ همچنین نشان‌دهندة محبت و علاقة خداوند به انسان است و افرادی که به حکمت بلایا آگاه باشند، با آرامش و صبر و رضایتمندی با آن بلایا روبه‌رو می‌شوند (پسندیده، 1388: 302‑284). خداوند در قرآن در آیات متعددی از قطعی‌بودن آزمایش همة انسان‌ها با واژه‌های ابتلا و فتنه و غیره سخن به میان می‌آورد و می‌فرماید: «أَحَسِب النَّاسُ أَنْ ‌یتْرَکُوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لایفْتَنُون» (آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها می‌شوند و آزمایش نمی‌شوند) (عنکبوت: 2)؛ نیز این ابتلائات را اعم از خیر و شر ذکر می‌کند: «وَ نَبلُوکُمْ بالشَّرِّ وَ الْخَیرِ فِتْنَةً» (و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود) (انبیاء: 35). هدف خداوند از این امتحان‌ها ظهور شخصیت حقیقی افراد، ایجاد معیار پاداش و عقاب، مشخص‌شدن اعمال نیک و رجوع انسان به‌سوی خداوند است (پاکزاد، 1387: 361‑355). براساس آموزه‌های عرفان اسلامی ابتلائاتی مانند فقر و بیماری و غیره در دنیا ازسوی خداوند و برای تربیت و رسیدن انسان به کمالات نفسانی طراحی شده است؛ این بلاها و رنج‌ها در زندگی، نامطلوب و آزاردهنده است؛ اما اگر ضرورت و حکمت این ابتلائات را درک کنیم و ارزیابی شناختی صحیح از دنیا و این موقعیت‌ها داشته باشیم و شهود جمال افعالی خداوند را در آنها مشاهده کنیم، می‌توانیم هیجانات منفی (مانند ترس، غم و خشم) را در رویارویی با این موقعیت‌ها دفع کنیم و به تثبیت رضایتمندی دست یابیم. فروید معتقد بود که محتوای افکار انسانْ از هیجانات او به دست می‌آید و هیجانات همیشه تفکر انسان را هدایت می‌کند؛ بنابراین گذشته و رنج‌های موجود در آن را عاملی مهم در ایجاد عقده‌ها و تعیین مسیر آیندة انسان معرفی می‌کرد. اخیراً دانشمندانِ شناخت‌درمانی و مثبت‌گرا به این نتیجه رسیده‌اند که هیجانات مربوط به گذشته مانند رضایتمندی، به‌طور کامل متأثر از شیوة ارزیابی شناختی انسان هستند (سلیگمن، 1397: 90). درنتیجه ارزیابی شناختی متفاوت عرفانی از ناکامی‌ها و نامرادی‌ها مانع بروز هیجان‌های منفی مانند غم و ترس و خشم در وجود انسان می‌شود و در هنگام یادآوری خاطرات گذشته نیز برای درک رضایتمندی نقش مفیدی ایفا خواهد کرد. مولوی با بیان حکمت‌های برخی ابتلائات، شیوة تغییر ارزیابی شناختی انسان و تأثیر آن بر کاهش هیجان‌های منفی و افزایش رضایتمندی در زمان ابتلائات را توضیح می‌دهد:

چون صفا بیند بلا شیرین شود

 

خوش شود دارو چو صحت‌بین شود

بُرد بیند خویش را در عین مات

 

پس بگوید اقتلونی یا ثقات

 

 

(مولوی،1380، د 4: 549)

2ـ2ـ1 باور به سنّت ابتلا عامل افزایش خودکارآمدی

پذیرش ابتلائات در زندگی باعث آمادگی انسان برای غلبه بر موقعیت نامطلوب و افزایش خودکارآمدی (Self-efficacy) می‌شود. آلبرت بندورا (Albert Bandura) تعریف خودکارآمدی را باورهای یک شخص دربارة توانایی‌هایش برای سازمان‌دهی و اجرای یک دسته فعالیت‌های مورد نیازش می‌داند (Bandura, 1982: 123). باور به ابتلائات مختلف در طول زندگی با ایجاد آمادگی شناختی، بر قضاوت و عملکرد انسان تأثیر مثبتی خواهد گذاشت و باورهای خودکارآمدی را در وجود انسان تقویت می‌کند. خودکارآمدی در روان‌شناسی مثبت‌گرا باعث کنارآمدن انسان با موقعیت پیش‌آمده و ایجاد پشتکار و تنظیم فرایند شناختی و انگیزشی و عاطفی و تصمیم‌گیری در فرد می‌شود؛ همچنین با جلوگیری از ایجاد اضطراب و افسردگی در مقابل تنش‌ها، سلامت هیجانی فرد را حفظ می‌کند (Bandura, Locke, 2003: 87). خودکارآمدی در حوزة تعدیل هیجان‌های درونی فرد در موقعیت‌های مختلف و مدیریت رابطة فرد با دیگران در زمان ناسازگاری و نامرادی‌ها نقش مهمی بر عهده دارد و باعث می‌شود که فرد در هنگام ابتلائات و رویارویی با موقعیت‌های نامطلوب به‌شیوة صحیح عمل کند (محمدی رمقانی، 1393: 6‑3). باور به امتحان ازسوی خداوند باعث می‌شود که فرد در زمان رویارویی با مشکلات با تلاش و استقامت و صبر به‌دنبال راه حل‌های مناسب باشد و با مدیریت و کنترل هیجان‌ها، احساس خودکارآمدی و رضایتمندی فرد از زندگی افزایش می‌یابد. مولوی این امتحان‌ها را فرصتی برای خودسازی انسان می‌داند تا با آنها به رشد و کمال روحی و انسانی دست بیابد. او معتقد است اگر شخصی از این فرصت امتحان برای رشد فضایل خود و حرکت براساس ارزش‌های الهی استفاده نکند، امتحان‌های خیر و شر برای او نتیجه‌ای به همراه نخواهد داشت و همچنان خام و ناپخته باقی خواهد ماند؛ چنانکه در ضمن داستان عارف با پیر کشیش در این باره می‌گوید:

عارفی پرسید از آن پیر کشیش

 

که تویی خواجه مسن‌تر یا که ریش

گفت نه من پیش ازو زاییده‌ام

 

بی ز ریشی بس جهان را دیده‌ام

گفت ریشت شد سپید از حال گشت

 

خوی زشت تو نگردیدست وشت

او پس از تو زاد و از تو بگذرید

 

تو چنین خشکی ز سودای ثرید

تو بر آن رنگی که اول زاده‌ای

 

یک قدم زان پیشتر ننهاده‌ای

همچنان دوغی نترش در معدنی

 

خود نگردی زو مخلص روغنی

هم خمیری خمر طینه دری

 

گرچه عمری در تنور آذری

چون حشیشی پا به گل بر پشته‌ای

 

گرچه از باد هوس سرگشته‌ای

همچو قوم موسی اندر حر تیه

 

مانده‌ای بر جای چل سال ای سفیه

 

 

(مولوی، 1380، د 6: 982)

آمادگی فرد برای ظهور امتحان و نامرادی در زندگی باعث کاهش هیجانات نامطلوب هنگام بروز آن موقعیت می‌شود. در موقعیت‌های خاص هرچه سطح انگیختگی هیجانی و جسمی فرد کمتر باشد، سطح کارایی و خودباوری و خودکارآمدی فرد افزایش می‌یابد (محمدی رمقانی، 1393: 23). باور به ابتلا در حیات دنیوی موجب رویارویی مؤثر انسان با رویدادها و تلقی آنها به‌عنوان تکلیف می‌شود؛ این خودباوری و خودکارآمدی که در نتیجة احساس کنترل زندگی به دست می‌آید، به ایجاد انگیزة غلبه بر مشکلات در وجود انسان می‌انجامد؛ درنتیجه باعث می‌شود تا با استقامت و اطمینان به توانایی خود، موفقیت در آن مشکل برای انسان به دست آید. خودکارآمدی با رضایت از زندگی رابطة مستقیم دارد. احساس کارآمدیْ موفقیت بیشتر در زندگی و افزایش سطح رضایتمندی را برای انسان به ارمغان می‌آورد (همان: 67 و 24). مولوی برای تقویت احساس خودکارآمدی مخاطبان خود در ضمن حکایات، از وعدة گشایش پس از سختی‌ها، تجارب موفقیت‌آمیز ائمة دین در امتحان‌ها و ترغیب کلامی بهره می‌جوید (مولوی، 1380، د 6: 975).

2ـ2ـ2 باور به سنّت ابتلا عامل معنایابی در موقعیت‌های زندگی

در روایات، ابتلا نشانة دوستی و محبت خداوند به بنده ذکر شده است که مانند تحفه‌ای الهی بر او فرود می‌آید و به رضایتمندی در برابر آن توصیه شده است؛ زیرا آن ابتلائات از افعال خداوند است و محبت به افعال خداوند مقدمة رضایت خداوند از بنده است. نبی مکرم اسلام (ص) می‌فرماید: «إِنَّ عَظِیمَ اَلْبلاَءِ یکَافَأُ بهِ عَظِیمُ اَلْجَزَاءِ وَ إِذَا أَحَب اَللَّهُ عَبداً اِبتَلاَهُ بعَظِیمِ اَلْبلاَءِ فَمَنْ رَضِی فَلَهُ اَلرِّضَا عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ سَخِطَ اَلْبلاَءَ فَلَهُ اَلسَّخَطُ» (بلای بزرگ را پاداش بزرگ دهند، پس هرگاه خداوند بنده‌ای را دوست بدارد او را به بلای بزرگ مبتلا می‌کند؛ هرکه راضی باشد خدا هم از او راضی است و هرکه از بلا ناخرسند باشد خدا هم از او ناخرسند است) (کلینی، 1390، ج 4: 513). خداوند به‌واسطة صفت «ربّ» خود مشغول پرورش و تربیت انسان‌های مؤمن است و حکمت ارادة خداوند به ابتلای مؤمنین در میل حضرت حق به هدایت و رشد آنهاست؛ درنتیجه همة ابتلائات اعم از خیر و شر و ناگوار و گوارا به نفع مؤمن و خیر اوست. روان‌شناسانی مانند کینگ (King) و ماینر (Miner) با معنایابی و یادآوری جنبه‌های مثبت و تجارب حاصل از حوادث تلخ و منفی، با وجود ایجاد غم و اضطراب اولیه به‌سبب وقوع این حوادث، به‌دنبال کاهش تبعات هیجان‌های منفی و افزایش رضایتمندی در مخاطبانشان بودند (مگیار ـ موئی، 1397: 189). معنایابی در زندگی باعث می‌شود که افراد در زندگی با ناملایمات و رویدادهای نامطلوب کنار بیایند و در ضمن کاهش احساس رنج، ارتقای کیفیت زندگی را تجربه کنند (آصف‌نیا و همکاران، 1395: 36). در عرفان اسلامی نیز معنایابی در موقعیت‌های نامطلوب با درک حکمت کلی و یا جزئی این موقعیت‌ها حاصل می‌شود. هجویری فایدة درک ابتلائات را کاهش هیجانات منفی و افزایش رضایتمندی و خرّمی معرفی می‌کند و می‌نویسد: «رضا نظر دل بود به اختیار قدیم خدای مر بنده را؛ یعنی هرچه به وی رسد داند که این را ارادتی قدیم و حکمی ‌سابق است بر من، مضطرب نگردد و خرّم باشد» (هجویری، 1387: 272). این معناجویی در عرفان مولوی براساس جهان‌بینی الهی و واقعیت غیبی شکل می‌گیرد و در آیات و روایات اسلامی ریشه دارد. مولوی با توسل به تدبیر و حکمت خداوند با معنایابی از رنج‌ها و سختی‌ها از وجود جنبه‌های مثبت ابتلائات، پیش از وقوع آنها اطلاع می‌دهد و به این ترتیب مخاطب را به کاهش هیجانات اولیه منفی ترغیب می‌کند. مولانا در دفتر چهارم با تشبیه نفس مؤمن به ادیم، شرط پاک و لطیف‌شدن آن را ریاضت‌ها و ابتلائات معرفی می‌کند. او با معنایابی برای سختی‌ها و نامرادی‌ها برای کاهش هیجانات منفی و نامطلوب انسان و کنارآمدن با آنها، سالکان را راهنمایی می‌کند و به‌واسطة وجود تدبیر و حکمت خداوند در ورای همة موقعیت‌های خیر و شر، رضایتمندی از این موقعیت‌ها و همة زندگی را از سالکان خواهان است (مولوی، 1380، د 4: 549).

 

3ـ مهارت‌های کسب رضایتمندی از زندگی

مولوی در اشعار خود با استفاده از تشبیه و تمثیل و حکایت و زبانی سرشار از عاطفه، موضوعی تعلیمی را به مخاطب خود ارائه می‌دهد. به‌آذین معتقد است که مولوی با حکایات کوتاه و دراز و تودرتوی خود به‌دنبال القای احساسات درونی خود به مخاطب است (به‌آذین، 1369: 65). مولانا علاوه‌بر القای احساسات درونی خود به مخاطب، شیوة استفادة صحیح از هیجانات مثبت و کاهش هیجانات منفی را نیز به مخاطب آموزش می‌دهد. این امر بیانگر هوش هیجانی بالای مولوی و تفکر او دربارة سازوکار هیجانات است. ابراز هیجانات پیچیده‌ای مانند رضایتمندی از نظر مولوی، مهارتی اکتسابی است که با خودشناسی هیجانی و ارزیابی‌های شناختی انسان ارتباط دارد؛ از نظر او کنترل هیجان‌های منفی، بهزیستی ذهنی و عاطفی انسان را تضمین می‌کند. رویارویی هوشمندانه با هیجان‌ها و خودآگاهی هیجانی موجب تنظیم هیجانات و کسب مهارت مقابله با ناملایمات و همدلی با دیگران می‌شود؛ همچنین استفاده از این مهارت‌های هیجانی رابطة مستقیمی با شادی و رضایتمندی دارد (حسن‌زاده و ساداتی کیادهی، 1388: 4 و 86). افرادی که از مهارت‌های هیجانی خود به‌درستی استفاده می‌کنند، به‌راحتی با محیط پیرامون خود سازگار می‌شوند و با کنترل فشارها و هیجان‌های منفی و تنش‌های روانی، از زندگی موفق و سالمی برخوردار می‌شوند (صادقی‌سرشت، 1394: 20‑18). مولوی از افرادی که مغلوب هیجانات و امیال خود نمی‌شوند با عنوان «میر احوال» یاد می‌کند (مولوی،1380، د 3: 394) و مخاطبان خود را ترغیب می‌کند که با کنترل نفسانی خود و ترک هیجانات منفی مانند خشم و شهوت و حرص، راه بهشت را برای خود هموار کنند:

ترک خشم و شهوت و حرص‌آوری

 

هست مردی و رگ پیغامبری...

حُفَّتِ الجنَّه مَکاره را رسید

 

حُفِّتِ النّار از هوا آمد پدید

 

 

(مولوی، 1380، د 5: 893)

 

اینکه افراد هیجان‌های خود را تنظیم کنند، در پیش‌بینی میزان رضایت آنها از زندگی نقش مهمی دارد؛ زیرا افراد با داشتن مهارت تنظیم هیجان در هنگام شرایط سخت و نابسامان با تحمل سختی‌ها به بازنگری هیجانات درونی و اصلاح روابط خود با دیگران و حل مسئله می‌پردازند (ایل‌بیگی و همکاران، 1397: 5). با توجه به آنکه در اسلام فرح به دو نوع پسندیده و مذموم تقسیم می‌شود، رضایتمندی الهی انسان در طبقة هیجانات مثبت و پسندیده در زندگی قرار می‌گیرد (میرباقری‌فرد و همکاران، 1393: 97). بروز هیجانات منفی و مثبت در فرهنگ و تمدن اسلامی اگر متناسب با امیال نفسانی و تمایلات دنیاطلبانة انسان باشد، مذموم است؛ ولی اگر بروز هیجانات مثبت و منفی در جهت مخالف میل نفس و کسب مطلوب اخروی و رضای پروردگار باشد، ممدوح است (رک: عزیزان، 1388: 145). منظور از رضایت از نظر مولوی نیز رضایت الهی (غیرنفسانی) بنده و پیروی او در رضایتمندی از رضوان خداوند در موقعیت‌های مختلف زندگی است. از نظر او تا انسان در بند اوهام نفسانیّه و غضب و شهوت نفس جزئیّه است و پایبندی به اوامر و نواهی الهی ندارد، لیاقت تجلی صفات الهی (مانند رضا) را در وجود خود ندارد؛ به همین دلیل مولوی پایبندی به اوامر و نواهی الهی (رضا به ربوبیّت) را شرط عبور از خودخواهی و رضایت نفسانی به رضایت الهی می‌داند؛ زمانی‌که سالک از دنیا به آخرت متمایل شود هیجانات او نیز براساس رابطه با خداوند و آخرت فعال می‌شود و هیجانات مثبت و منفی او نسبت‌به ازدست‌دادن و یا به‌دست‌آوردن آخرت ظاهر می‌شود؛ همچنین زمانی سالک به مقام رضا می‌رسد که خداوند از اعمال و کردار او راضی باشد و به‌جای موقعیت‌های دنیوی، رابطه با خداوند معیار رضایتمندی سالک قرار می‌گیرد. پس از نظر مولوی، سالک با تنظیم امیال و اعمال و هیجانات مطلوب نفسانی و کنترل آنها در موقعیت‌های مختلف دنیوی و بروز اعمال و هیجانات مَرضیِّ پروردگار از اعمال و احساسات ظلمانی و مادی خارج و به عرصة اعمال و احساسات نورانی و الهی وارد و متّصِف به صفات الهی می‌شود:

حس خفاشت سوی مغرب دوان

 

حس دُرپاشت سوی مشرق روان...

حس ابدان قوت ظلمت می‌خورد

 

حس جان از آفتابی می‌چرد

 

 

(مولوی، 1380، د 2: 185)

مولوی در مثنوی، هیجانات مثبت و منفی را به دو نوع نفسانی و ربّانی تقسیم می‌کند. او با آموزش مهارت‌هایی به مخاطبان خود به‌دنبال افزایش هیجانات ربّانی و مرضیّ خداوند و کاهش هیجانات مضرّ نفسانی است. مولانا برای دستیابی به این موارد از اصلاح ارزیابی شناختی نسبت‌به موقعیت‌ها بهره می‌گیرد. در روان‌شناسی نیز درک هیجانات مثبت بیشتر باعث افزایش سطح رضایتمندی در زندگی خواهد شد؛ مقابلة کارآمد با هیجان‌های استرس‌آور و منفی نیز مانع کاهش سطح رضایتمندی می‌شود؛ بنابراین می‌توان فهمید که هیجان‌ها هم‌زمان نقش تنظیم‌کنندگی دیگر هیجانات و تنظیم‌شوندگی با دیگر هیجانات را ایفا می‌کنند (ایل‌بیگی و همکاران، 1397: 3‑2). مولوی با آموزش خودآگاهی هیجانی به مخاطب، چندین مهارت را برای خودمدیریتی و کنترل هیجانات ارائه می‌دهد که هم‌زمان هیجان رضایتمندی از زندگی را تقویت می‌کند و ازنظر شناختی نیز به عرفان و فرهنگ اسلامی تکیه دارد؛ مهارت‌هایی مانند رضایت بر مقدَّرات، صبر، شکر و قناعت از جملة آنهاست. این مهارت‌ها علاوه‌بر خاصیت تنظیم‌شوندگی خودشان، هیجانات دیگر را نیز کنترل می‌کنند و مقدمات رضایتمندی کلی از زندگی را برای انسان فراهم می‌آورند.

3ـ1 رضایت از مقدَّرات

در عرفان اسلامی سالک پس از گذراندن احوال موهبتی و غیرارادی و ناپایدار با تلاش اکتسابی و عبادت‌ها و مجاهدت‌های خود به مقامات پایدار عرفانی دست می‌یابد؛ این مقامات از توبه آغاز و به فنای فی الله و بقای بالله ختم می‌شود (کیانپور، 1390: 41). در نزد بسیاری از عارفان، رضا از نهایی‌ترین مقامات عرفانی بعد از مقام توکل و قبل از فنا و به معنای پذیرفتن مقدَّرات الهی اعم از مطلوب و نامطلوب در زندگی است (سجادی، 1370: ذیل رضا). این مقام را یکی از مقامات واصلان و نه سالکان ذکر کرده‌اند که در بهشت نیز همراه انسان باقی می‌ماند (عزالدین کاشانی، 1382: 280). مولوی احوال را اموری ناپایدار و غیراختیاری و وارداتی غیبی می‌داند که مانند عروس بر خاص و عام جلوه‌گر می‌شود؛ ولی مقامات را اموری اکتسابی و اختیاری و ثابت می‌داند که با ارشاد و هدایت پیر و با مجاهدت نصیب سالک می‌شود (گوهرین، 1388، ج 10: 332). مولانا مانند برخی از نویسندگان متون عرفانیِ پیش از خود، دسته‌بندی خاصی برای مقامات ارائه نمی‌دهد و به مقتضای کلام و حکایت از این مفاهیم بهره می‌برد؛ ولی درمجموع رضا را از مقامات اکتسابی می‌داند که بدون آن سالک به مرتبة فنا نمی‌رسد. مولانا در داستان «تمثیل گریختن مؤمن و بی‌صبری او در بلا...» از ضرورت پذیرش و رضایت به مقدَّرات الهی با طیب خاطر سخن می‌گوید و قبض و بسط‌های الهی را جلوه‌ای از رحمت حق و هدف از آنها را سوق‌دادن انسان به کمال معرفی می‌کند. از نظر مولوی زمانی‌که انسان به این سختی‌ها و ابتلائات راضی شد و آنها را پذیرفت، درواقع رضایت داده است که خداوند مانند خلیل سر نفس او را از تن جدا کند و فنای اوصاف نفسانی برای سالک فراهم می‌شود؛ پس از مقام فنا نیز مقام بقای بالله با اتصاف سالک به اوصاف الهی برای او حاصل می‌شود (مولوی، 1380، د 3: 513‑514)؛ بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که مولوی مقام رضا را بالاترین مقام قبل از فنای فی الله و بقای بالله می‌داند. این مقام اکتسابی شرط ضروری و پیش‌نیاز فنا و بقاست. پاسخ درویش به پرسش بهلول دربارة شیوة سپری‌شدن زندگی‌اش در مثنوی نمونه‌ای از توصیفات مولوی برای مقام رضا در مثنوی معنوی است؛ درویش می‌گوید: روزگار کسی که کار جهان جاودان بر مراد او باشد و اختران به مراد او بگردند و جویبارها به رضای او جاری باشند و مرگ‌ومیر و تولد و تناسل خلق با مراد او باشد، چگونه است؟ بهلول از درویش می‌خواهد تا از این راز پرده بردارد و کیفیت آن را بیان کند. درویش چنین پاسخ می‌گوید: همة جهانیان معتقدند که جهان در ید قدرت خداوند تعالی است و در زمین و آسمان‌ها ذره‌ای نیست که مُسخَّر این مشیّت نباشد و من چون به امر حق راضی شده‌ام و سر تسلیم به پیشگاه او نهاده‌ام، پس به آنچه اتفاق می‌افتد راضی هستم و دیگر احتیاجی به زاری و استغاثه و دعا برای برگرداندن این قضای الهی ندارم و از این نظر دنیا همیشه بر مراد من می‌چرخد (مولوی، 1380، د 3: 415‑417). در روان‌شناسی به متافیزیک توجهی نمی‌شود و ماوراءالطبیعیه از علم تفکیک می‌شود؛ درنتیجه مقولة رضا به مقدَّرات در آثار روان‌شناسان مثبت‌گرا بررسی نشده است؛ درمجموع همة نظریه‌های روان‌شناسی ارادة خداوند در هدایت انسان و تعیین سرنوشت را نادیده می‌گیرند (حق و محمد، 1390: 86). با وجود این می‌توان باور به مقدَّرات را نوعی تغییر نگرش نسبت‌به موقعیت‌ها دانست؛ به‌گونه‌ای که فرد حوادث و اموری را که نقشی در انتخاب آنها ندارد به خداوند نسبت می‌دهد؛ به این ترتیب با اصلاح افکار منفی دربارة حوادث، موجبات افزایش رضایت از زندگی برای انسان فراهم می‌آید (رک: قاسمی، 1388: 9). برخی روان‌شناسان نیز با تفکیک فرهنگ غربی و شرقی، فرهنگ غربی را مُروِّج تسلط آغازین، یعنی اِعمال تسلط مستقیم بر رویدادهای نامطلوب و تغییر آنها و فرهنگ شرقی را مروِّج تسلط ثانویه، یعنی پذیرش موقعیت‌های نامطلوب و تغییر آرزوها و سازگاری با آنها می‌دانند (وید و دیگران، 1397: 451). پذیرش این نظریه به‌صورت مطلق در فرهنگ و عرفان اسلامی همراه با نقض بسیاری است؛ این امر نشان‌دهندة درک‌نکردن جهان‌بینی اسلامی و ساختار قضاوقدر در این جهان‌بینی است. پذیرش قضاوقدر الهی در عرفان و فرهنگ اسلامی به موارد و موقعیت‌هایی بازمی‌گردد که امکان تغییر آن موقعیت‌ها به‌صورت کلی و یا در کوتاه‌مدت وجود نداشته باشد؛ برای مثال بازگرداندن اموات به حیات دنیوی و تغییر جنسیت اشیا به‌صورت کلی امکان‌پذیر نیست و تغییر سریع مواردی مانند بیماری و وضعیت اقتصادی نیز در کوتاه‌مدت به‌طور معمول امکان‌پذیر نیست. به همین دلیل اسلام در این موارد برای حفظ سلامت روان انسان به پذیرش موقعیت توصیه می‌کند؛ ولی در مواردی که فرد می‌تواند شرایط نامطلوب را به مطلوب تغییر دهد، التزام‌نداشتن به تغییر شرایط نشانة نوعی خمود و تنبلی، عافیت‌طلبی و مغالطه است؛ حتی خداوند امداد و نصرت خود را در مواردی که اختیار انسان در تغییر شرایط مؤثر باشد، به تلاش انسان برای تغییر آن موقعیت وابسته می‌فرماید (رک: رعد: 11). پس منظور از رضایت به قضاوقدر در عرفان اسلامی، رضا به قضاوقدر غیرتکلیفی است که براساس قوانین آفرینش و سنّت الهی در خارج از حوزة اختیار انسان اتفاق می‌افتد (رک: عزیزان، 1388: 156). منظور مولوی نیز از رضا به مقدَّرات، رضا به قضاوقدر غیرتکلیفی است که انسان چاره‌ای جز جزع و فزع و یا پذیرش موقعیت پیش‌آمده ندارد. این اتفاقات و موقعیت‌های غیرارادی می‌تواند باعث ایجاد هیجان حزن و اضطراب و خشم در وجود انسان شود؛ اما باورمندی به خداوند و قضای او به‌عنوان عامل ایجاد این مقدَّرات و انتساب این موقعیت‌ها به او ایجاد انعطاف‌پذیری روانی را به همراه خواهد داشت و به فروکش‌کردن هیجانات منفی، پذیرش آن موقعیت‌ها و شکل‌گیری هیجان آرامش‌بخش رضا در وجود انسان می‌انجامد؛ بنابراین باور به قضاوقدر و رضا به آنها یکی از مهارت‌ها و لوازم قطعی برای کاهش تنیدگی و افزایش رضایتمندی کلی از زندگی در فرهنگ اسلامی و عرفان مولوی است.

3ـ2 صبر

صبر در اصطلاح، حبس نفس و ترک شکایت به غیر خداوند از جزع ظاهر با وجود کراهت درونی است و با مفاهیمی مانند حلم و تواضع و کتمان آمیخته است (گوهرین، 1388، ج 7: 103‑93). مولوی صبر را پایداری سالک در پیشامدها و حوادث روزگار می‌داند و آن را عامل صیقل دل برای دریافت عنایت پروردگار برای رسیدن به مقامات عالی عرفانی می‌داند (همان، ج 7: 101). در عرفان اسلامی صبر پایین‌تر از مقام رضا و مقدمة آن است (غزالی، 1387، ج 2: 607)؛ زیرا سالک صبور با وجود امتناع از جزع در وقوع ناملایمات، هنوز کراهت درونی خود را به همراه دارد و فاصلة بسیاری تا مرتبة رضا دارد؛ زیرا در مقام رضا، سالک از هرگونه کراهت قلبی از موقعیت‌های بیرونی مبراست؛ ولی بدون پایبندی به صبر در نامرادی‌هایِ طول زندگی دستیابی به رضایت میسّر نیست. در روایات صبر به‌منزلة سَرِ ایمان و شرط ورود به بهشت و عامل تبدیل مصیبت‌ها به نعمت‌ها معرفی شده است (کلینی، 1390، ج 4: 216‑203). در روان‌شناسی مثبت‌گرا نیز صبر یکی از تمایلات و توانمندی‌های انسانی برای کسب آرامش در برخورد با ناکامی‌ها و نامرادی‌ها و رنج‌هاست که با سطوح بالای سلامت روانی و رضایت از زندگی پیوند دارد؛ اشنیتکر آن را به سه نوع صبر بلندمدت بر دشواری‌های زندگی، صبر بر مشکلات روزانه و صبر میان‌فردی (صبر در ارتباطات انسان‌ها با یکدیگر) تقسیم کرده است که ثبات هیجانی و سازگاری با دیگران ازجمله نتایج آن است (آقابابایی و همکاران، 1393: 20 و 24). صبر با راهکارهای تنظیم هیجانات، ممانعت از برانگیختگی هیجانات منفی و پذیرش موقعیت موجود، آرامش انسان در ناملایمات و رنج‌ها را تسهیل می‌کند و با ایجاد ویژگی‌های مثبتی مانند وظیفه‌گرایی و توافق‌پذیری، زمینه‌ساز رویارویی خردمندانة انسان با سختی‌ها می‌شود (آقایوسفی و همکاران، 1396: 43). درواقع صبر به انسان کمک می‌کند تا در موقعیت‌های نامطلوب، میزان رضایتمندی از زندگی او کاهش نیابد (حسن‌زاده و ساداتی کیادهی، 1388: 75). هیجانات و احساسات حال و گذشته در تغییر نگرش ما به آینده و پیش‌بینی آن مؤثر است؛ بر این اساس رضایتمندی مفهومی است که آرامش حاصل از گذشته را با امید به آینده قرین می‌کند. خوش‌بینی واقع‌گرایانه مانند امید نگرشی است که فرد را در مقابل رویدادهای دشوار، از غم و اندوه و افسردگی نجات می‌دهد و انتظار فرج و گشایش و موفقیت را در فرد ایجاد می‌کند. خوش‌بینی با ایجاد احساس خودباوری، استفاده و رشد حداکثری توانمندی‌ها و مهارت‌های فردی را به دنبال دارد (گلمن، 1387: 132‑130). خوش‌بینی و امید فرج یاریگران انسان در صبر بر ناگواری‌ها در زندگی هستند و تحمل موقعیت‌های نامطلوب را بر انسان آسان می‌کند. مولوی نیز امید فرج و صبر را ثمرة ایمان می‌داند؛ همچنین امید فرج را عامل شیرینی صبر معرفی می‌کند که تغییر نگرش از ناامیدی به امیدواری، زمینة افزایش صبر و درنتیجه رضایتمندی انسان با وجود درک موقعیت‌های نامطلوب را فراهم می‌کند:

صبر شیرین از خیال خوش شدست

 

کان خیالات فرج پیش آمدست

آن فرج آید ز ایمان در ضمیر

 

ضعف ایمان ناامیدی و زحیر

صبر از ایمان بیابد سر کله

 

حیث لا صبر فلا ایمان له

 

 

(مولوی، 1380، د 2: 206)

در ابیات بالا، مولوی از خیال فرج به‌عنوان انگیزه برای گروهی از صابران معمولی یاد می‌کند که مرتبة عامیانة صبر در زندگی از نظر عارفان است. منظور از صبر در روان‌شناسی مثبت‌گرا این نوع صبر است که همراه با ایجاد خوش‌بینی و انتظار فرج است و با نازل‌ترین سطح صبر در عرفان مولوی تطبیق‌پذیر است؛ ولی برای مراتب بالاتر صبر، دیدگاه غالب ماتریالیستیِ (Materialism) روان‌شناسی مانع از درک مشترک این مفهوم عرفانی می‌شود. صبر ازنظر انگیزه به مراتبِ عوامانه و زاهدانه و عارفانه تقسیم می‌شود: صبر عوام همراه با اضطراب قلبی و ناراحتی است؛ صبر زاهدان از ترس جهنم و به طمع بهشت است؛ صبر عارفان برای تأمین رضای الهی است که صلوات و رحمت الهی را درپی دارد و درجة مهتدین را برای آنان به ارمغان می‌آورد (جوادی آملی، 1388: 306). مولوی در دفتر سوم با یادآوری بی‌مراد بازگشتن پیامبر اسلام (ص) از حدیبیه، از تفاوت‌های صبر پیامبر (ص) و پیروان ایشان با صبر عوام سخن به میان می‌آورد و در احوال ایشان می‌گوید: از صبر به دنبال فرج نیستند و شادی و غم دنیوی برای ایشان یکسان است و صبر ایشان از ترس جهنم و طمع بهشت نیز نیست؛ بلکه صبر آنها به عشق خداوند و برای رسیدن به اوست. درواقع مولوی صبر عارفانه را به تصویر می‌کشد که بالاتر از صبر عوامانه و زاهدانه است و صاحب این مقام و مرتبه در همه حال و در هر موقعیتی، صبور و شاد و خرسند و راضی است:

زهر خواری را چو شکّر می‌خورند

 

خار غم‌ها را چو اشتر می‌چرند

بهر عین غم نه ازبهر فرج

 

این تسافل پیش ایشان چون درج

آنچنان شادند اندر قعر چاه

 

که همی‌ترسند از تخت و کلاه

هرکجا دلبر بود خود همنشین

 

فوق گردونست نه زیر زمین...

آنچنان شادند در ذل و تلف

 

همچو ما در وقت اقبال و شرف

برگ بی‌برگی همه اقطاع اوست

 

فقر و خواریش افتخارست و علوست

 

 

(مولوی، 1380، د 3: 528‑529)

از نظر مولوی زمانی‌که انسان به اوج معرفت و درک جمال الهی دست بیابد، همة افعال خداوند اعم از دلخواه و مطلوب و نامطلوب و رنج‌آور را زیبا مشاهده می‌کند. براساس متون عرفانی خداوند انسان را به‌صورت خود آفریده است و زیبایی عالم و انسان، تجلی صفت جمیل خداوند است و در عالم هستی به‌جز حسن و لطف چیز دیگری وجود ندارد؛ مولوی برای تحلیل تناقض ظاهری موقعیت‌های نامطلوب و شرّ در عالم با جمال افعالی خداوند از دو راهکار خیرهای برتر و مسئلة ابتلا و امتحان عالم و آدم بهره می‌گیرد و همة هستی را نظام احسن و زیبا معرفی می‌کند (پورحسن، 1387: 7). در عرفان اسلامی مبدأ رضای بنده معرفت به جمال افعال الهی خداوند است و اوج رضای بنده نیز در بین مراتب سه‌گانة مشاهدة صفت جمیل خداوند با شهود جمال افعالی خداوند حاصل می‌شود (خمینی، 1387: 172). مولوی از وجهی دیگر صبر را به دو مرتبة صبر بر ازدست‌دادن دنیا و صبر بر دوری از خداوند تقسیم می‌کند. از نظر مولوی ضرورت صبر بر دنیا که مقام متوسطین است، به‌دلیل احتجاب نفس به مطامع دنیوی و کمال‌دانستن آن و ترسِ ازدست‌دادن آن است. مولوی دشوارترین نوع صبر را صبر مشتاقین و محبوبین جمال حضرت حق بر دوری از خداوند می‌داند که فقط عارفان به‌دلیل درک ناگواری نبودِ وصال محبوب حقیقی، آن را درک می‌کنند. مولوی به توبیخ افرادی می‌پردازد که به خداوند عشق نمی‌ورزند و از او غافل‌اند و بیان می‌کند که چگونه بر ازدست‌دادن دنیای بی‌ارزش جزع و بی‌تابی می‌کنند؛ ولی از دوری خداوند اظهار جزع و بی‌تابی نمی‌کنند و صبر پیش می‌گیرند! درواقع در اینجا مولوی به افرادی تعریض دارد که از عشق خداوند و یاد او فاصله گرفته‌اند:

ای که صبرت نیست از دنیای دون

 

صبر چون داری ز نعم الماهدون

ای که صبرت نیست از ناز و نعیم

 

صبر چون داری از الله کریم...

چون گوارد لقمه بی دیدار او

 

بی تماشای گل و گلزار او

 

 

(مولوی، 1380، د 2: 302)

کینگ و ماینر معتقدند خیریابی در شداید و ناگواری‌ها یکی از راه‌های مقابلة مؤثر با تجربه‌های تلخ و سازگاری روان‌شناختی و افسردگی کمتر است و برشمردن و تصوّر جنبه‌های مثبت موقعیت‌های منفی به‌طور قطع رضایت از زندگی بیشتری به ارمغان می‌آورد (مگیار ـ موئی، 1397: 189). مولوی نیز گاهی برای آموزش صبر به مخاطبان خود از تکنیک خیریابی در شداید استفاده می‌کند؛ چنانکه در داستان ربوده‌شدن موزة پیامبر (ص) توسط عقاب، از داخل آن ماری از آسمان فرومی‌افتد و موزه دوباره به پیامبر بازمی‌گردد. مولوی در پایان داستان نتیجه می‌گیرد که در موقعیت‌های نامطلوب و زمانی‌که چیزی از دست می‌دهید، یقین داشته باشید که آن دفع بلای بزرگ‌تری از شماست و خیری در آن برای شما نهفته است و به آن راضی باشید (مولوی، 1380، د 3: 474‑475)؛ همچنین مولانا در اواخر دفتر سوم مثنوی در داستان «تمثیل گریختن مؤمن و بی‌صبری او در بلا...» مشکلات و سختی‌های زندگی را امتحانات خداوند معرفی می‌کند و یادآور می‌شود که چون رنجی بر انسان رسد، انسان باید آن را نیکو بدارد و قدر آن را بداند؛ زیرا رشد و شکوفایی انسان در رنج‌ها محقق می‌شود. مولوی برای ملموس‌کردن این موضوع برای مخاطب، از تمثیل جوشیدن نخود بهره می‌برد و می‌گوید: جوشیدن نخود برای او دردآور و نامطلوب است؛ اما پختگی و ارتقای نخود از حیات نباتی به حیات انسانی در گرو تحمل سختی جوشیدن است. درواقع اگر مشکلات زندگی به‌صورت منفی ارزیابی شود باعث افزایش فشار روانی این موقعیت‌های ناخوشایند بر روی انسان می‌شود؛ اما اگر به جنبة رشددهندگی سختی‌ها در کشف قابلیت‌های نهفتة انسان دقت شود، این مشکلات گریزناپذیر زندگی انسانْ عامل تکامل و رشد معنوی او نیز به شمار می‌رود (پسندیده، 1388: 288). مولوی صبر را کیمیایی می‌داند که غم‌های انسان را دفع می‌کند و موجبات رشد روحی انسان و کسب تجربه و دریافت مراتب روحانی را برای انسان فراهم می‌آورد. از نظر مولوی با بالارفتن ظرفیت وجودی انسان، صبر بر نامرادی‌ها جای خود را به رضای از آنها می‌دهد (مولوی، 1380، د 3: 414). همچنین در عرفان اسلامی، یکی از لوازم باورمندی به جمال افعالی خداوندْ رضایت از مردم است (خمینی، 1387: 164‑162). تحمل نامرادی‌ها و رنج‌ها ازسوی مردم و تسلط بر نفس و هیجانات یکی از بهترین راه‌ها برای نزدیک‌شدن به خداوند است؛ تا آنجا که سالک با این صبر به مظهر لطف و رحمت خداوند بر مردم تبدیل می‌شود (خوشحال و عباسی، 1396: 33). این نوع صبر، یعنی صبر بر ناملایمات ایجادشده ازسوی دیگران در قرآن کریم بسیار توصیه شده است: «وَاصْبرْ عَلَى مَا یقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا/ وَلَنَصْبرَنَّ عَلَى مَا آذَیتُمُونَا» (و در برابر آنچه می‌گویند شکیبا باش و به‌طرزی شایسته از آنان دوری گزین/ البته بر آزار و ستم‌های شما صبر خواهیم کرد) (مزمل: 10؛ ابراهیم: 12). در سیرة پیامبر (ص) و روایات اسلامی نیز این نوع صبر بسیار مشاهده می‌شود (کلینی، 1390، ج 4: 216‑203). این نوع صبر در عرفان با «صبر میان‌فردی» در روان‌شناسی مثبت‌گرا تطبیق‌پذیر است که تأثیر بسیاری بر رضایتمندی انسان در زندگی دارد. صبر در ارتباط با دیگران بسیار مهم است؛ زیرا دایرة نفوذ انسان بر وجود و احساسات خود مشخص است؛ ولی دربارة خُلق‌وخوی نامناسب دیگران و ناسازگاری آنها چه باید کرد؟ کنش‌های دیگران مانند مقدَّرات در اختیار ما نیستند؛ اما پاسخ به آنها در اختیار ماست. قضا و مقدَّرات الهی غیرارادی است و رضایت به آنها با رضا به اخلاق نامطلوب دیگران ـ که امری اختیاری است ـ تفاوت دارد؛ ولی در رضایتمندی در عرفان اسلامی، کانون توجه در موقعیت‌های بیرونی نیست؛ بلکه در نوع واکنش هیجانی ما به این موقعیت‌هاست؛ صبر و حلم در این موقعیت‌ها برای انسان راهگشاست. مولوی با ارائة مهارت‌های هیجانی مانند صبر و حلم به‌دنبال تعلیم ثبات هیجانی و حفظ رضایتمندی در زندگی به مخاطبان خود ـ با وجود وقوع آزارها و ناسازگاری‌ها ازسوی دیگران در حق آنها ـ است؛ درواقع او کنترل واکنش‌های هیجانی نامطلوب را با ابزار صبر میان‌فردی به مخاطب تعلیم می‌دهد. مولانا معتقد است انسان می‌تواند رضایتمندی خود را از زندگی با وجود دست‌و‌پنجه نرم‌کردن با مشکلات حفظ کند و تباینی بین مشکلات و نامرادی‌ها و رضایتمندی نمی‌بیند. روانشناسان مثبت‌گرا نیز مانند مولوی به کنترل هیجان خشم و بروز صبر در روابط میان‌فردی توصیه می‌کنند. از نظر آنان، خشم ناسازگارترین حالت روحی و گمراه‌کننده‌ترین احساس منفی است که بسیاری از انسان‌ها از کنترل آن عاجز هستند. زیلمن (Zillmann) با تحلیل علت ایجاد خشم، اصلاح ارزیابی‌های شناختی را یکی از راه‌های مؤثر کاهش خشم می‌داند. تایس (Tice) نیز برون‌ریزی خشم و تخلیة هیجانی را به‌عنوان راهی برای آرامش در این روابط مردود می‌داند (گلمن، 1387: 100‑92). مولوی در دفتر ششم با توصیه به کنترل خشم و تحمل بدخویان، صبر میان‌فردی را سنّت محمّدی (ص) معرفی می‌کند:

رنج بدخویان کشیدن زیر صبر

 

منفعت‌دادن به خلقان همچو ابر

خیر ناس آن ینفع الناس ای پدر
 

 

گر نه سنگی چه حریفی با مدر

در میان امت مرحوم باش
 

 

سنّت احمد مهل محکوم باش

 

 

(مولوی، 1380، د 6: 927)

براساس روایات متواتر اسلامی، یکی از ابتلائات حتمی مؤمنین در زندگی دنیوی که افزایش درجات ایمانی آنها را به دنبال دارد، آزمایش در برابر تحمل آزار و اذیت دیگران است. مؤمنین در برابر این آزارها به صبر و انتقام‌نگرفتن سفارش شده‌اند (کلینی، 1390، ج 4: 510‑506). مولوی در فیه‌مافیه در قبال اخلاق بد دیگران به صبر و تحمل توصیه می‌کند و آن را عامل تهذیب نفس می‌داند (مولوی، 1385: 103). او در داستان «سلطان محمود و غلام هندو» از یار بدخو به‌عنوان عاملی خوب و مؤثر برای افزایش سعة صدر انسان یاد می‌کند. مولانا با نفی منزوی‌بودن فرد صبور و حلیم به جنبه‌های مثبت صبر مانند افزایش تحمل اجتماعی انسان اشاره می‌کند و می‌گوید:

یار بد نیکوست بهر صبر را

 

که گشاید صبرکردن صدر را

 

 

(مولوی، 1380، د 6: 966)

مولوی پایبندی به صبر میان‌فردی را آزمایشی ثابت و عمومی برای همۀ انسان‌ها و سبب رسیدن آنها به مقامات بالای عرفانی و ایمانی می‌داند. او آرامش حقیقی را فقط در نزد خداوند می‌داند و جهان مادی را جهانی آمیخته با ناگواری‌ها معرفی می‌کند. مولانا تجربۀ آزار و اذیت شدن ازسوی مردم را سنّتی الهی و اجتناب‌ناپذیر برای سالکان می‌داند. در روایتی از جامعالصغیر آمده است که «لَوْ کَانَ اَلْمؤمنُ فِی حَجَرْضَبٍ لَقَیضَ اَللَّهُ لَهُ مَنْ یؤْذِیهِ» (اگر مؤمن در لانة سوسمار هم برود، خدا حتماً کسی را برای آزار او مأمور می‌کند) (خاتمی، 1387: 111). مولوی که صبر بر این آزارها را نشانة ایمان، و بی‌صبری را نشانة کفر می‌داند، از این دست روایات در شعر خود بسیار استفاده می‌کند:

هیچ کنجی بی دد و بی دام نیست

 

جز به خلوتگاه حق آرام نیست...

والله ار سوراخ موشی در روی

 

مبتلای گربه چنگالی شوی...

صبر از ایمان بیابد سَر کُله

 

حَیثُ لا صَبرَ فَلا ایمان لَه

 

 

(مولوی، 1380، د 2: 206)

از نظر مولوی زندگی دنیوی و به‌ویژه عمل بر مبنای ارزش‌ها، با سختی‌ها و نامرادی‌ها و آزارهایی ازسوی مردم همراه است که منطبق با شرایط این عالم است و انسان باید خود را برای آنها آماده کند؛ چنانکه حتی انبیای پیشین نیز آن را تجربه کرده‌اند و بر آن صبر کرده‌اند:

چونی ای عیسیّ عیسی‌دَم ز رنج

 

که نبود اندر جهان بی مار گنج

چونی ای عیسی ز دیدار جُهود

 

چونی ای یوسف ز مکّار و حَسود

 

 

 

(همان: 253)

مولوی با ایجاد شکاف بین ارزیابی شناختی و هیجان منفی به‌دنبال دستیابی به راه حلی برای کنترل هیجان‌های منفی در هنگام بروز موقعیت‌های نامطلوب است. او رضایتمندی را مشروط به موقعیت بیرونی نمی‌کند؛ بلکه با توجیه موقعیت‌های دشوار بیرونی، از بار منفی هیجانی آنها می‌کاهد. مولانا روبه‌روشدن با مار (نامرادی‌ها) را امری ناگزیر برای خواهان گنج (سالک) می‌داند. از نظر او انسان با تحمل تلخیِ آزار دیگران می‌تواند نفس خود را به آرایه‌های اخلاقی‌ای مثل شرح صدر زینت دهد. مولوی با آموزش تاب‌آوری و کنترل هیجانات منفی در روابط انسانی، راه‌های حذف موانع افزایش رضایتمندی را به مخاطبان خود آموزش می‌دهد. هیجان رضایت از زندگی مربوط‌به گذشته است و گذشته نیز در ضمیر ما با تفسیر و خاطره‌ها و افکار به یاد می‌ماند (سلیگمن، 1397: 91‑87)؛ پس اگر با صبر، واکنش هیجانی منفی در موقعیت‌های نامطلوب از انسان صادر نشود و دربارة آن موقعیت‌ها تفاسیر و ارزیابی‌های امیدوارکننده و رشددهنده در سطح شناختی انسان شکل بگیرد، ممکن است آن موقعیت‌ها حتی به‌عنوان یک خاطرة مثبت از موفقیت شخصی در کنترل هیجانات در حافظة ما ثبت شود و افزایش رضایتمندی از زندگی را برای ما به ارمغان آورد. مولوی با ارزیابی امیدوارکننده و سودمند از آزار دیگران و توصیه به صبر و حذف واکنش هیجان منفی به این نوع موقعیت‌ها به‌صورت خودکار، زمینة ایجاد نارضایتمندی در وجود انسان را نسبت‌به نامرادی‌ها در روابط انسانی مسدود می‌کند و باعث می‌شود که افراد با یادآوری خاطرات مربوط‌به این موقعیت‌های نامطلوب، از موفقیت خود در کنترل هیجانات و شرح صدر خود احساس رضایتمندی کنند.

3ـ3 شکر

شکر به معنای تصور نعمت و اظهار آن است و ضد آن کفر و پوشیدن نعمت و نسیان است. ثمرة معرفت منعم و نعمت تواضع، سرور به نعمت و اظهار شکر با قلب و زبان و عمل است. شکر در آغاز سلوک با درک نعمت‌های ظاهری، مختص عامه و در اواخر سلوک با درک نعمت‌های باطنی و معارف حقیقی و تجلیات افعالی و صفاتی و ذاتی، مختص خواص می‌شود. همة هستی تجلی و مرآت رزّاقیّت خداوند است؛ به همین سبب همة نعمت‌ها و شکرها از غیر حق به او بازمی‌گردد (خمینی، 1387: 192‑181). خداوند رضایت خود را از انسان به شکرگزاری ما وابسته می‌کند و می‌فرماید: «وَلَا یرْضَى لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَإِنْ تَشْکُرُوا یرْضَهُ لَکُمْ» (و هرگز کفران را برای بندگانش نمی‌پسندد، و اگر شکر او را به‌جا آورید آن را برای شما می‌پسندد) (زمر: 7). در عرفان اسلامی و عرفان مولوی بین صبر و شکر به‌عنوان دو عامل مهم کسب رضایتمندی، ارتباط محکمی وجود دارد. شکر در نعمت‌ها و صبر در محنت‌ها همة موقعیت‌های زندگی انسان را پوشش می‌دهد. در روایات اسلامی برای شکرگزار، پاداشی معادل صابر در نظر گرفته شده است و به قدردانی از نعمت‌های ظاهری و باطنی خداوند و نیکوکاری‌های مردم توصیه شده است (کلینی، 1390، ج 4: 218‑217). غزالی نیز شکر را متعلق به مقام صبر می‌داند (غزالی، 1387، ج 2: 356). صاحب نفایسالفنون شکر را تالی مقام صبر می‌داند و صاحب کشاف بین شکر در نعمت‌ها و شکر در محنت‌ها تفاوت می‌گذارد؛ وی عنوان «شاکر» را برای شکرگزار در هنگام عطا، و عنوان «شکور» را برای شکرگزار در زمان منع و بلا به کار می‌برد (گوهرین، 1388، ج 7: 20). خواجه عبدالله انصاری شکر در نامرادی‌ها را برای کسی که احوال مختلف برای او تفاوتی نداشته باشد، نشانة «رضا» می‌داند (انصاری، 1361: 93). درواقع شکر در محنت‌ها در عرفان نشانة رضایت به مقدَّرات خداوند در همه حال است که ارتباط این مرتبه از شکر با رضایتمندی کاملاً مشخص است. مولوی با الهام از این روایات و سنّت عرفانی پیش از خود، مخاطبان را در بلاها به رضا و صبر و شکر دعوت می‌کند. او بلاها و موقعیت‌های نامطلوب را نوعی ریاضت غیراختیاری ازسوی خداوند و مفید برای تزکیة نفس معرفی می‌کند و شکر بر آنها را لازم می‌داند. این مرتبه از شکر (مرتبة شکور) رضایتمندی انسان را در موقعیت‌های نامطلوب حفظ می‌کند:

تا بدانی که زیان جسم و مال

 

سود جان باشد رهاند از وبال

پس ریاضت را به جان شو مشتری

 

چون سپردی تن به خدمت جان بری

ور ریاضت آیدت بی اختیار

 

سر بنه شکرانه ده ای کامیار

چون حقت داد آن ریاضت شکر کن

 

تو نکردی او کشیدت ز امر کن

 

 

(مولوی، 1380، د 3: 480‑481)

شکر یکی از مؤلفه‌های اصلی روان‌شناسی مثبت است که با ایجاد احساس حق‌شناسی نسبت‌به خداوند، انسان‌ها و نعمت‌های دنیا به بهبود آرامش روانی و شادی و سلامت انسان کمک می‌کند؛ مولوی نیز به شکر توجه داشته است (آصف‌نیا و همکاران، 1395: 34). شکر مانند صبر یکی از عوامل افزایش هیجانات مثبت و کاهش هیجانات منفی است که رضایتمندی انسان را افزایش می‌دهد (عیسی‌زادگان، 1395: 105). شکر و قدردانی ارتباط بسیاری با یادآوری رویدادهای مثبت در گذشته دارد و مانند صبر به تنظیم هیجانات مثبت در انسان کمک می‌کند؛ زیرا افراد شاد و خرسند از زندگی، رویدادهای مثبت بیشتری را به یاد می‌آورند و رویدادهای منفی را فراموش می‌کنند (سلیگمن، 1397: 56). افزایش قدردانی از رویدادهای مثبت ِرخ‌داده در گذشته (شکر)، به‌سبب افزایش هیجانات مثبت در وجود انسان به افزایش میزان رضایتمندی او کمک می‌کند؛ زیرا رضایتمندی انسان نتیجة ارزیابی گذشته و یادآوری هیجانات مثبت موجود در آن است؛ همچنین شکر (بر عطا و بلا) با کنترل ارادی هیجانات مربوط‌به اتفاقات رخ‌داده در گذشته، به خاطرات انسان سمت‌وسوی مثبت می‌دهد؛ تقویت و تثبیت خاطراتِ مثبت در ذهن نیز زمینة ایجاد هیجان پایدار رضایتمندی از زندگی را در وجود انسان فراهم می‌کند (سلیگمن، 1397: 112). مولوی شکر بر نعمت‌های موجود و یادآوری آنها را عامل افزایش نعمت، و شکر بر محنت‌ها را عامل جذب الطاف الهی و نعمت‌ها می‌داند. او به حکمت‌آمیزبودن ابتلائات و امتحان‌های الهی و ضرورت وجود آنها برای رشد انسان توجه دارد و شکر بر این ابتلائات را عاملی برای تقلیب قهر پروردگار به لطف و همچنین باعث برگزیده‌شدن انسان در نزد خداوند برای خالص‌شدن از آلودگی‌ها می‌داند و می‌گوید: «الشُّکْر صید و قیدُ النِّعمِ اذا سَمِعْتُ صَوْتَ الشُّکْرِ تَأَهَّیتُ لِلْمَزِیدِ اِذا اَحْبَ اَللَّهِ عَبْداً ابْتِلاءً فَان صَبَرَ اجْتَبَاهُ وَان شَکَرَ اصْطِفاءَ بَعْضِهِمْ یشْکُرُونَ اللَّهَ لِقَهرِهِ وَ بَعْضُهُمْ یشْکُرُونَهُ لِلُطْفِهِ وَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا خَیرٌ لاَنَ الشکر تریقا یقَلِّبُ اَلْقَهْرَ لُطْفاً الْعَاقِلُ اَلْکَامِلُ هُوَ الَّذِی یشْکُرُ عَلَی الْجَفَاءَ فِی الْحُضُورِ وَ الخَفاءِ فَهُوَ الَّذی اصْطَفاهُ اللَّه... شُکر مَزیدن پستان نعمت است؛ پستان اگر چه پُر بود تا نَمَزی شیر نیاید» (مولوی، 1385: 203). در عرفان مولوی شکر بر نعمت‌ها و محنت‌ها و درک فواید آنها، افزایش سرور و رضایت انسان را درپی دارد. مولوی شکر را در کنار صبر و رضای به قضا قرار می‌دهد و پایبندی به این سه مؤلفه را در مواقع نعمت و مصیبت لازمۀ تثبیت رضایتمندی و تداوم آن در وجود انسان می‌داند. او در دفتر پنجم در در داستانی ذیل فریب خر توسط روباه به بیان ارتباط این سه مؤلفه (رضا به مقدَّرات، صبر، شکر) برای رضایتمندی از زندگی می‌پردازد و یکی از دلایل شکرگزاری در زمان بلاها را وقوع‌ناپذیری بلای سهمگین‌تر بیان می‌کند:

گفت خر گر در غمم گر در اِرَم

 

قسمتم حق کرد من زان شاکرم

شکر گویم دوست را در خیر و شر

 

زانک هست اندر قضا از بد بتر

چونک قسّام اوست کفر آمد گِله

 

صبر باید صبر مفتاحُ الصِّله

 

 

(همان، 1380، د 5: 815)

شکرگزارنبودن انسان‌ها و افزایش نعمت‌ها در عرفان اسلامی نشانة سنّت استدراج خداوند است؛ چنانکه امام حسین (ع) می‌فرماید: «الاستِدراجُ مِن اللّه ِسبحانَهُ لِعَبدِهِ أن یُسبِغَ علَیهِ النِّعَمَ و یَسلُبَهُ الشُّکرَ» (استدراج خداوند سبحان به بنده‌اش این است که به او نعمت هاى فراوان دهد و توفیق شکرگزارى را از وى بگیرد) (حالت، 1389: 95). مولوی نیز مستی به نعمت‌ها و سپاسگزارنبودن را نشانة استدراج خداوند می‌داند (مولوی، د 3: 368). قدرشناسی ناکافی و بهره‌گیری کم از رویدادهای خوب گذشته و یادآوری‌نکردن و لذت‌بردن از آنها یکی از عوامل کاهش رضایتمندی در روان‌شناسی مثبت‌گراست (سلیگمن، 1397: 97). مولوی طمع بسیار را عامل قدرشناسی ناکافی و ناسپاسی از نعمت‌های گذشته می‌داند. در حکایتی در فیهمافیه آمده است: «پرسید که سبب ناشکری چیست؟ و آنچه مانع شکر است چیست؟ شیخ فرمود: مانع شکر، خام‌طمعی است که آنچه بدو رسید بیش از آن طمع کرده بود» (مولوی، 1385: 203). مولوی در دفتر سوم با اشاره به داستان اهل سَبا نارضایتمندی آنها را به‌دلیل ناشکری و دل‌زدگی‌شان از نعمت‌ها به تصویر می‌کشد (همان، 1380، د 3: 448‑450). درواقع مولوی به‌دنبال آن است که به مخاطب خود نشان دهد که نعمت‌های دنیوی به‌خودی‌خود برای انسان غفلت و دلزدگی پدید می‌آورد و نمی‌توان با رسیدن به نعمت‌های دنیوی به رضایتمندی حقیقی و آرامش دست یافت. مولانا شکر را جان و مغز نعمت می‌داند و یادآوری منعم را جلادهنده و آرامش‌بخش دل‌ها معرفی می‌کند:

شکر نعمت خوش‌تر از نعمت بود

 

شکرباره کی سوی نعمت رود

شکر جان نعمت و نعمت چو پوست

 

ز آنک شکر آرد تو را تا کوی دوست

نعمت آرد غفلت و شکر انتباه

 

صید نعمت کن به دام شکر شاه

نعمت شکرت کند پرچشم و میر

 

تا کنی صد نعمت ایثار فقیر

 

 

(همان: 458)

برپایة بیت اخیر، از نظر مولوی، شکر به‌سبب آشناکردن انسان با نعمت‌های بی‌شمار ِخداوند، میل ایثار و بخشش را نیز در وجود او برمی‌انگیزد. در روان‌شناسی مثبت‌گرا نیز شکر و قدردانی قوی‌ترین همبستگی را با بهزیستی و کارکرد اجتماعی دارد و نگرش مثبت را برای خود انسان و دیگران به وجود می‌آورد؛ همچنین با جلب جنبه‌های مثبت محیط اجتماعی، رضایت از زندگی را به ارمغان می‌آورد. قدردانی از دیگران ضمن جلب توجه و علاقة انسان به دیگران، باعث گرایش انسان به انجام کار نیک توسط خودش نیز می‌شود. شکر با ازبین‌بردن احساس محرومیت، انسان را به منبع احسان تبدیل می‌کند (عیسی‌زادگان، 1395: 97). یادآوری و قدردانی از دیگرانْ احساس تنهایی را از بین می‌برد و با افزایش انگیزش اجتماعی، حمایت اجتماعی را نیز بارور می‌کند (همان: 105). مولوی در کنار بیان اهمیت شکر خداوند، ضرورت قدردانی از مخلوقات و انسان‌هایی را یادآور می‌شود که نعمت‌های مادی و معنوی‌ای به انسان ارائه کرده‌اند. درواقع شکر انسان‌ها از نظر او در ذیل شکر خداوند است و بدون سپاسگزاری از انسان‌ها حق شکر خداوند ادا نمی‌شود (مولوی، 1380، د 6: 1040‑1041). درمجموع مولوی یادآوری نعمت‌های خداوند و نیکی‌های انسان‌ها را عامل افزایش رضایتمندی از زندگی برای انسان می‌داند؛ همچنین فواید جنبی شکر را فروکش‌کردن احساس فقر و تنهایی در وجود انسان می‌داند که باعث می‌شود فرد شاکرْ خود به منبع احسان و بخشش و دهش به دیگران تبدیل شود و خاطرات این نیکی‌ها به دیگران نیز در افزایش رضایتمندی انسان از زندگی مؤثر است.

3ـ4 قناعت

قناعت یکی از مضامین عرفانی مرتبط و مؤثر بر رضایتمندی است که باعث کنترل هیجانی، خودمهارگری مادی، آرامش و راحتی روحی و سلامت روانی انسان می‌شود. قناعت به معنای رضایت‌دادن و خرسندی به مقدار روزی مقدّر، اقتصار بر کفایت رزق و درنهایت خروج از تمتعات حیوانی و شهوات انسانی است (گوهرین، 1388، ج 8: 438). در قرآن کریم آیات فراوانی با مضمون قناعت وارد شده است؛ ازجمله در سورۀ حجر خداوند مضمون قناعت را همراه با کنترل هیجان غم (در ارتباط با حسرت بر دارایی‌های دیگران) به کار می‌برد و می‌فرماید: «لا تَمُدّنّ عَینَیکَ إِلی ما مَتّعْنا بهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنینَ» (دیدگان خویش را به آن چیزهایی که نصیب دسته‌هایی از ایشان کردیم میفکن و به‌خاطر آنچه آنها دارند غم مخور و به مؤمنان نرم‌خویی کن) (حجر: 88). قناعت مقدمه و جزئی از مقام رضاست؛ زیرا یکی از شاخه‌های رضا به مقدَّرات الهی، رضایت به مقدَّرات مالی و وضعیت اقتصادی است که با کنترل هیجان منفیِ حرص به دست می‌آید. صاحب مصباح‌الهدایه که رضایت را جزو احوال می‌داند دربارة رابطة آن با قناعت می‌نویسد: «قناعت مقدمة رضاست؛ هرکه قانع شد، مستعدّ نزول حال رضا گشت» (عزالدین کاشانی، 1382: 244). در روایات اسلامی نیز قناعت گنجی معرفی شده است که معتقد به آن بی‌نیازترین مردم و بی‌اعتقاد به آن، با هر مقدار از ثروت، نیازمند و ناراضی خواهد بود (کلینی، 1390، ج 4: 303). مولوی با استناد به حدیث «الْقِنَاعَة مَالٌ لَاینْفَدُ وَ کَنْزٌ لاَ یفْنِی» (قناعت ثروتی تمام‌نشدنی و گنجی پایان‌ناپذیر است) (خاتمی، 1387: 81) دربارة قناعت می‌گوید:

گفت پیغمبر قناعت چیست گنج

 

گنج را تو وا نمی‌دانی ز رنج

 

 

(مولوی، 1380، د 1: 106)

مولوی یکی از موانع سلوک و دلایل نارضایتی انسان را غم و اندوه روزی می‌داند. با توجه به آنکه مولوی روزی را مقدّر می‌داند، راه آرامش انسان را در رضادادن به رضای خدا دربارة روزی می‌داند (همان، د 6: 1930). مولوی ترس از نرسیدن روزی و ناامیدی و غم را بانگ غول در وجود انسان معرفی می‌کند و مخاطبان را به دورکردن غل و زنجیر بخل و طمع و حرص از وجودشان دعوت می‌کند؛ همچنین به این امر سفارش دارد که اگر قدرت قطع حرص از وجود خودتان را ندارید از دعا برای جلب روزی بهره بگیرید و ناامیدی و اندوه و هیجان‌های منفی را در درون خود راه ندهید (همان، د 2: 257). غزالی نیز قناعت را نوعی صبر بر امور مالی معرفی می‌کند (غزالی، 1387، ج 2: 164) که مقدمه و لازمة رضایتمندی از زندگی است. روان‌شناسان مثبت‌گرا نیز قناعت را هیجانی مثبت و مربوط به گذشته می‌دانند (مگیارـموئی، 1397: 112) که در میزان رضایتمندی افراد تأثیرگذار است. مارتین سلیگمن ضمن نفی مادی‌گرایی، دربارة ارتباط معکوس ثروت همراه با آز با رضایتمندی می‌نویسد: «به نظر می‌رسد که مادی‌گرایی نتیجة عکس به همراه خواهد داشت. در تمام سطوح درآمد واقعی، کسانی که برای پول ارزشی بیش از سایر اهداف قائل هستند، رضایت کمتری از درآمد خود و به‌طور کلی در مورد زندگی خود دارند، هرچند علت دقیق این مسئله مشخص نیست» (سلیگمن، 1397: 77). مولوی با ترویج قناعت، دنیاطلبی و حرص را در وجود انسان، بانگ و وسوسة شیطان و نفس معرفی می‌کند که توجه انسان را از خداوند و ذکر او، به دنیا معطوف می‌کند و مانع رشد و کمال او می‌شود. او ذکر و یاد خداوند و صبر مالی (قناعت) را عامل نابودی وسوسه‌ها و حرص و طمع می‌داند و کوری چشم دنیاطلبی انسان را عامل بازشدن چشم معنوی و عروج او به درجات بالای عرفانی می‌داند (مولوی، 1380، د 2: 212). مقایسه‌کردن خود با دیگران یکی از عوامل ایجاد نارضایتمندی مادی در وجود انسان است که در روان‌شناسی، عملی نابهنجار تلقی می‌شود؛ زیرا افراد مختلف استعدادهای متفاوتی دارند و هرکس باید به‌دنبال کشف آن در درون خود باشد (هاشمی، 1379: 242). مقایسة صعودی اقتصادی خود با دیگران یکی از مصداق‌های توانمندنبودن شخصیتی است که باعث افزایش انتظارات مادی افراد می‌شود و توازن‌نداشتن در هماهنگی انتظارات با واقعیت‌ها را در وجود آنها شکل می‌دهد؛ درنتیجه باعث نارضایتمندی انسان از زندگی می‌شود (پسندیده، 1388: 105‑100). مولوی در داستان «اعرابی درویش و همسر او» مقایسة صعودی را یکی از دلایل نارضایتی همسر اعرابی ذکر می‌کند و از زبان او می‌گوید:

یک شب اعرابی زنی مر شوی را

 

گفت و از حد برد گفت‌وگوی را

کین همه فقر و جفا ما می‌کشیم

 

جمله عالم در خوشی ما ناخوشیم

 

 

(مولوی، 1380، د 1: 103)

 

در روایتی از امام باقر علیه‌السلام در تفسیر آیاتی از قرآن کریم، از مقایسه‌کردن و چشم‌دوختن مالی انسان به افراد دارای تمکن بیشتر نهی شده است (کلینی، 1390، ج 4: 299). مقایسة صعودی، عامل ایجاد مواردی مانند اندوه، افسردگی، حسرت، حسادت، ناسپاسی و محرومیت از درک حلاوت ایمان می‌شود و نارضایتمندی از زندگی را درپی ‌دارد (پسندیده، 1388: 114‑104). اعرابی نیز در این داستان با توبیخ همسرش مقایسة صعودی او را را نوعی شناعت معرفی می‌کند و او را به قناعت فرامی‌خواند:

من روم سوی قناعت دل‌قوی

 

تو چرا سوی شناعت می‌روی

 

 

(مولوی، 1380، د 1: 106)

 

هیجان حرص در تضاد با قناعت است؛ باعث تحریک مداوم انسان به جمع‌آوری مال دنیا می‌شود و رنج و تعب دائمی را درپی دارد. از نظر مولوی حرص و فزون‌طلبی باعث ندیدن حقایق معنوی، ایجاد حجاب میان خداوند و انسان، قطع رحمت پروردگار، مستجاب‌نشدن دعا، ایجاد غم برای انسان و گمراهی می‌شود (حسنی حمیدآبادی و یزدان‌پناه، 1394: 70‑62). غم و اندوه یکی از تبعات نداشتن قناعت و حرص به دنیاست که به‌سبب هماهنگی آرزوها و انتظاراتِ انسان با شرایط مادیِ واقعی، در درون انسان شکل می‌گیرد. میچالس (Michaels) با استناد به دیدگاه شناختی، عامل ناخرسندی را در شکاف بین ادراک زندگی در حال حاضر با زندگی ایدئال و مطلوب و مورد انتظار می‌داند (قاسمی، 1388: 61). درواقع هرگاه بین داشته‌ها و وضع موجود با انتظارات فاصلة کمی باشد و یا با هم انطباق داشته باشند، رضایتمندی از زندگی برای انسان حاصل می‌شود (قاسمی و همکاران، 1390: 25). مولوی با آگاهی از این قاعده، انطباق‌ناپذیری انتظارات و آرزوها با واقعیت‌های موجود را مانعی برای رضایتمندی انسان و عامل غم و اندوه او معرفی می‌کند؛ همچنین فقر و ناداری را به‌سبب حذف انتظارات و آرزوهای دور و دراز مادی از وجود انسان بر ثروت و غنا ترجیح می‌دهد؛ زیرا غنا و ثروت دستِ خیال انسان را برای حرص و آرزوهای دور و دراز و قانع‌نبودن باز می‌کند:

زان غنا و زان غنی مردود شد

 

که ز قدرت صبرها بدرود شد

آدمی را عجز و فقر آمد امان

 

از بلای نفس پر حرص و غمان

آن غم آمد ز آرزوهای فضول

 

که بدان خو کرده است آن صید غول

 

 

(مولوی، 1380، د 3: 475)

 

 

4ـ نتیجه‌گیری

تمرکز بر کشف و توسعة توانمندی‌های درونی و شرح و تحلیل آنها از امور مشترک روان‌شناسی مثبت‌گرا و عرفان اسلامی است که هر دو به آن توجه دارند. روان‌شناسی مثبت‌گرا با تمرکز بر موفقیت‌های انسان‌ها و نقاط قوت آنها، با ارائة مفاهیمی مانند رضایت از زندگی به‌دنبال رشد استعدادها و توانمندی‌های روحی و ارزش‌های فردی و اجتماعی و آرامش و شادمانی پایدار و تعالی نوع بشر است. رضایتمندی یکی از هیجانات مثبت در روان‌شناسی مثبت‌گرا و یکی از مقامات عرفانی در مثنوی مولوی است؛ به همین سبب نگارندگان در این پژوهش از یافته‌های روان‌شناسی در کنار عرفان برای فهم بهتر این مفهوم بهره بردند. رضایتمندی از زندگی در روان‌شناسی، هیجان و احساس درونی هر فرد نسبت‌به همة زندگی گذشته‌اش است که با شناخت و بینش و ارزیابی انسان هماهنگ است. تنظیم دیگر هیجانات درونی نیز نقش مهمی در افزایش سطح رضایتمندی بر عهده دارد. عرفان مولوی با تکیه بر جهان‌بینی الهی و باور به حکمت‌آمیزبودن قبض و بسط‌ها و ابتلائات در زندگی انسان‌ها، مبانی محکمی را برای ارزیابی شناختی صحیح از زندگی و کسب رضایتمندی در فراز و فرود آن ارائه می‌دهد. مولوی با دعوت مخاطب به ترک لذت‌گرایی و گرایش به کسب فضیلت‌های اخلاقی و عرفانی‌ای مانند قناعت، صبر، شکر و رضایت به مقدَّرات، راه‌های تقویت توانمندی رضایتمندی از زندگی را ـ با وجود موقعیت‌های نامطلوب در زندگی ـ برای مخاطبان تشریح می‌کند. از نظر مولوی، این مؤلفه‌های اخلاقی و عرفانی از عوامل مقدماتی و زمینه‌ساز رضایتمندی از زندگی است و به‌‌سبب ماهیّت هیجانی و ارادی‌شان، نقش مهمی در کاهش هیجانات منفی و افزایش هیجانات مثبت دارند. مولوی برای پاسخ به چرایی ایجاد بسیاری از موقعیت‌های نامطلوب برای انسان، علاوه‌بر بیان مقدمات رضایتمندی، ضرورت باورمندی به جهان‌بینی الهی اسلام و درک امتحانات الهی در زندگی را نیز لازم می‌داند؛ زیرا درک و باور این اصول شرط ایجاد و حفظ رضایتمندی پایدار با وجود دشواری‌ها و نامرادی‌ها در طول زندگی است که البته جای آن در روان‌شناسی به‌علت غلبة گرایش پوزیتیویستی این علم خالی است. روان‌شناسی مثبت‌گرا با توجه به جهان‌بینی علمی و محدودش پاسخی قانع‌کننده برای چرایی غم و اندوه و نامرادی‌ها و ابتلائات در زندگی ندارد و فقط به‌دنبال بهره‌برداری از واقعیت‌های علمی برای ارتقای سلامت روان و رضایتمندی انسان است. در پژوهش‌های چند سال اخیر، استفاده از روان‌شناسی مثبت‌گرا برای درک فواید سلوک عرفانی در کنترل هیجانات و سلامت روان، به کشف ظرفیت‌های پنهان تمدن و عرفان اسلامی انجامیده است؛ ولی گاهی از مفاهیم عرفانی برای افزایش سلامت روان بدون درک و باورمندی جهان‌بینی الهی آن، استفادة ابزاری می‌شود و همین مانعی مهم در فهم و بهره‌مندی کامل از مفاهیمی مانند رضایتمندی از زندگی در عرفان مولوی است. مولانا مخاطبان خود را به‌طور مستقیم برای حوادث و موقعیت‌های بیرونی آماده می‌کند؛ او با ترسیم شناخت صحیح دنیا و زودگذری و ناپایداری آن، مخاطبان را از دل‌بستن به آن بر حذر می‌دارد. همچنین با آموزش تنظیم هیجانات و با مهارت‌های افزایش بهباشی مانند شکر و مهارت‌های مقابله با تنیدگی‌ها و سختی‌ها مثل صبر و قناعت، موجبات آرامش و خرسندی و شادکامی پیوسته را برای مخاطبان خود تبیین می‌کند

  1. قرآن کریم.
  2. آصف‌نیا، اعظم؛ حسینی، افضل‌السادات؛ زروانی، مجتبی (1395). «مؤلفه‌های روان‌شناسی مثبت در داستان‌های مثنوی و کاربرد آن در تربیت نوجوانان»، ادیان و عرفان، سال 49، شمارة 1، 21‑46.
  3. آقابابائی، ناصر؛ تبیک، محمدتقی؛ حاتمی، جواد (1393). «رابطة صبر با رضایت از زندگی، سلامت روانی و شخصیت»، فصلنامه پژوهش‌های کاربردی روانشناختی، دورة 5، شمارة 2، 17‑28.
  4. آقایوسفی، علیرضا و همکاران (1396). «نقش پنج عامل بزرگ شخصیت در پیش‌بینی راهبردهای تنظیم شناختی هیجان با واسطه‌گری مؤلفه‌های صبر به‌منظور ارائة مدل»، فصلنامه مطالعات روان‌شناسی بالینی، شمارة 26، 43‑63.
  5. الیس، آلبرت (1385). رفتاردرمانی عقلانی هیجانی: راهنمای درمانگران، ترجمة مهرداد فیروزبخت، تهران: رسا.
  6. انصاری، خواجه عبدالله (1361). منازل السائرین، ترجمة روان فرهادی، تهران: مولی.
  7. ایل‌بیگی، رضا؛ الهی مجد، لیلا؛ قاسمپور، عبدالله (1397). «نقش سبک‌های مقابله‌ای و تنظیم هیجان در پیش‌بینی رضایت از زندگی»، فصلنامه روان‌شناسی، علوم اجتماعی و علوم تربیتی، دروة 2، شمارة 3، 1‑8.
  8. البخاری، محمد بن اسماعیل (1401 ق). صحیح البخاری، جلد پنجم، تحقیق مصطفی دیب البغا، بیروت: دارالفکر.
  9. به‌آذین، م. ا. (1369). بر دریا کنار مثنوی، تهران: جامی.
  10. پاکزاد، عبدالعلی (1387). «ابتلاء و آزمایش در قرآن»، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، شمارة 55 و 54، 343‑377.
  11. پسندیده، عباس (1388). هنر رضایت از زندگی، قم: دارالحدیث.
  12. پورحسن، قاسم (1387). «مولوی و مسئله منطقی شر»، فصلنامه زبان و ادب، شمارة 36، 7‑32.
  13. پیرانی، منصور (1392). «نگاهی به شعر حافظ با رویکرد روان‌شناسی مثبت‌نگر مارتین سلیگمن»، هفتمین همایش پژوهش‌های زبان و ادب فارسی، دانشگاه هرمزگان، 338‑357.
  14. تابان‌فرد، عباس؛ رسمی، سکینه (1397). «تحلیل داستان اعرابی درویش و همسر او در مثنوی معنوی مولوی براساس نظریة مثبت‌گرای مارتین سلیگمن»، فصلنامه پژوهش‌های ادب تطبیقی، دورة 6، شمارة 3، 23‑44.
  15. جعفری، محمدتقی (1387). مولوی و جهان‌بینی‌ها، تهران: مؤسسة تدوین و نشر آثار علامه جعفری.
  16. جوادی آملی، عبدالله (1388). مراحل اخلاق در قرآن، ج 11، قم: اِسراء.
  17. حالت، ابوالقاسم (1385). کلمات قصار حسین بن علی علیه السلام، ترجمه و ویرایش رضا به‌آفرین، تهران: بهجت.
  18. حجتی، هما (1378). «تسلیم و رضا در مثنوی معنوی»، مجلة دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، 390‑407.
  19. حسن‌زاده، رمضان؛ ساداتی کیادهی، سید مرتضی (1388). هوش هیجانی، مدیریت احساس، عاطفه و قلب، تهران: روان.
  20. حسنی حمیدآبادی، مهناز؛ یزدان‌پناه، مهرعلی (1394). «بررسی تطبیقی حرص در قرآن کریم و مثنوی مولانا»، فصلنامه زبان و ادب فارسی، شمارة 24، 51‑73.
  21. حق، آمبر؛ محمد، یاسین (1390). علمالنفس از دیدگاه دانشمندان اسلامی، ترجمة مهدی گنجی، تهران: ساوالان.
  22. خاتمی، احمد (1387). ترجمه، تکمله و بررسی منابع و مآخذ احادیث مثنوی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
  23. خداپناهی، محمدکریم (1389). انگیزش و هیجان، تهران: سمت.
  24. خمینی، روح‌الله (1387). شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره).
  25. خوشحال، طاهره؛ عباسی، زهرا (1396). «مردم‌گرایی و نوع‌دوستی در عرفان اسلامی و مقایسة آن با روان‌شناسی مثبت»، پژوهش‌هایادب عرفانی (گوهر گویا)، شمارة 33، 29‑54.
  26. سجادی، سیّد جعفر (1370). فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران: طهوری.
  27. سلیگمن، مارتین (1397). شادمانی درونی: روان‌شناسی مثبت‌گرا در خدمت خشنودی پایدار، ترجمة مصطفی تبریزی و رامین کریمی و علی نیلوفری، تهران: دانژه.
  28. ــــــــــــــ (1398). از بدبینی به خوشبینی، ترجمة مهدی قراچه داغی، تهران: پیکان.
  29. شبر، سیّد عبدالله (1389). اخلاق، ترجمة محمدرضا جباران، قم: هجرت.
  30. صادقی سرشت، علی (1394). این هوشِ دست یافتنی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
  31. ضرغامی‌فر، نرگس (1395). رضایت از زندگی از دیدگاه قرآن، پایان‌نامة کارشناسی ارشد، تهران: دانشگاه خوارزمی.
  32. عزالدین کاشانی، محمود بن علی (1382). مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، مقدمه، تصحیح و توضیحات عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران: زوار.
  33. عزیزان، میثم (1388). «درمان حُزن و باور به قضا و قدر»، حدیث اندیشه، شمارة 9 و 8، 143‑160.
  34. عقیلی‌زاده، پروین (1392). بررسیمفاهیمعرفانیتسلیمورضاازدیدگاهعارفانقرنچهارمتاپایانقرنهفتمهجری، پایان‌نامة کارشناسی ارشد، تهران: دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی.
  35. عیسی‌زادگان، علی و دیگران (1395). «نقش تمایل به بخشش، قدردانی، امید و بهزیستی ذهنی در رضایت از زندگی»، فصلنامه پژوهش‌های نوین روانشناختی، شمارة 42، 95‑111.
  36. غزالی، محمد بن محمد (1387). کیمیای سعادت، 2 ج، به‌کوشش حسین خدیوجم، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
  37. قاسمی، نظام‌الدین (1388). بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر کیفیت زندگی بر بهزیستی ذهنی و سلامت روان افراد مراجعهکننده به مرکز مشاوره، پایان‌نامة کارشناسی ارشد، اصفهان: دانشگاه اصفهان.
  38. قشیری، عبدالکریم بن هوازن (1385). رساله قشیریه، ترجمة ابوعلی حسن بن احمد عثمانی، تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران: علمی و فرهنگی.
  39. کلینی، محمد بن یعقوب (1390). اصول کافی، 5 ج، ترجمة حسین استاد ولی، تهران: دارالثقلین.
  40. کیانپور، شجاع (1390). مقایسه مفهوم ولایت در مثنوی مولوی با ولایت شیعی، پایان‌نامة کارشناسی ارشد، زاهدان: دانشگاه سیستان و بلوچستان.
  41. گروه نویسندگان حدیث زندگی (1386). جوان، هیجان و خویشتنداری، قم: دارالحدیث.
  42. گلمن، دانیل (1387). هوش هیجانی، ترجمة نسرین پارسا، تهران: رشد.
  43. گلی‌زاده، پروین و دیگران (1394). «تحلیل اندیشه‌های مثبت‌گرایانه در مثنوی معنوی از منظر علم روان‌شناسی»، پژوهش‌هایادب عرفانی (گوهر گویا)، شمارة 30، 101‑128.
  44. گوهرین، سید صادق (1388). شرح اصطلاحات تصوف، 10 ج، تهران: زوار.
  45. محمدی رمقانی، سودابه (1393). رابطة ابعاد خودکارآمدی و رضایت از زندگی: نقش واسطهگری فرسودگی تحصیلی، پایان‌نامة کارشناسی ارشد، شیراز: دانشگاه شیراز.
  46. مسائلی، احمدرضا (1378). فلسفه اخلاق و علم اخلاق، اصفهان: کانون پژوهش.
  47. مگیار ـ موئی، جینا ال (1397). فنون روان‌شناسی مثبت‌گرا، ترجمة فرید براتی سده، تهران: رشد.
  48. موسوی، سیده فاطمه (1396). بررسی علل و عوامل ایجاد رضایت از زندگی و اثر آن در قرآن و حدیث، پایان‌نامة کارشناسی ارشد، ایلام: مؤسسه آموزش عالی باختر.
  49. مولوی، جلال‌الدین محمد بلخی (1385). فیه ما فیه، به‌تصحیح و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران: نگاه.
  50. ـــــــــــــــــــــــــــــ (1380). مثنوی معنوی براساس نسخة قونیه، تصحیح و پیشگفتار از عبدالکریم سروش، تهران: شرکت انتشارات علمی‌ و فرهنگی.
  51. میرباقری‌فرد، سیّد علی‌اصغر؛ خوشحال ‌دستجردی، طاهره؛ رضاپور، زینب (1393). «تبیین رویکرد عرفای مسلمان نسبت‌به فرح و شادمانی با توجه به آیات و روایات»، انسانپژوهی دینی، شمارة 31، 97‑124.
  52. نراقی، ملااحمد (1389). معراج السعاده، قم: پیام مقدس.
  53. وید، کرول و دیگران (1397). روانشناسی عمومی، ترجمة هامایاک آوادیس یانس و دیگران، تهران: رشد.
  54. هاشمی، جمال (1379). مکتب روان‌شناسی مولانا و روان‌شناسی نوین، تهران: شرکت سهامی انتشار.
  55. هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان (1387). کشف المحجوب، با مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمود عابدی، تهران: سروش.
  56. Bandura, A, Locke, E. A. (2003). “Negative self-efficacy and goal effects revisited”, Journal Applied Psychology, 88(1), 87-99.
  57. Bandura, A. (1982). “Self-efficacy mechanism in human ageney”, American Psychological Association Inc, 37(2), 122-147.
  58. Diner E, Oishi S, Lucac, R. E. (2003). “Personality, culture, and subjective well– being: Emotional and cognitive evaluations of life”, Annual Review of Psychology, 54, 403-425.
  59. San Martín, J., Perles, F., & Canto, J. M. (2010). “Life satisfaction and perception of happiness among university students”, The Spanish journal of psychology, 13(2), 617-628.
  60. Seligman, M. E. P. & Csikszentmihalyi, M. (2000). “Positive psychology: An introduction”, American Psychologist, 55, 5-14.