نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد فلسفه وحکمت اسلامی دانشگاه شیراز، ایران
2 دانشجوی دکتری شیعه شناسی دانشگاه ادیان و مذاهب قم، ایران
چکیده
در برافراشتن بیرق عزا و نوحه عاشورایی، شاعران زبان و ادب فارسی نیز کوشیدهاند ارادت خود را در قالب نظم، نثار سالار شهیدان کنند. برخی از ایشان در سرودن شعر عاشورایی به ابعاد عرفانی این حماسه جاویدان هم نظر داشتهاند. در این میان، آثار شاعرانی که انگیزه آنها، محبت و معرفت بوده، نمود و ماندگاری بیشتری دارد. تأمل در تعابیر ادبی و تأویلات عرفانی اشعار ایشان، خواننده را معطوف به لطایفی دیگر میکند. وجه همت نگارنده در این مقاله بررسی آن دسته از اشعار نیّر تبریزی، عمان سامان، غروی اصفهانی و الهی قمشهای است که درباره سقایت حضرت ابوالفضل (ع) است.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
“Water-Carrier of Thirst” from the Perspective of Four Mystical Books of Verse
نویسندگان [English]
- Saiid Rahimian 1
- Tahereh Salehi 2
1 University of Shiraz
2 PhD candidate, The University of Religions and Cults
چکیده [English]
In raising the flag of Ashura’s mourning and dirge, the Persian poets have tried to show their devotion to Imam Hussein in the form of verse. Composing Ashura’s poems, some of these poets have also paid attention to the mystical aspects of this eternal legend. Amongst them, the works of the poets whose motivations were love and knowledge are more significant. Contemplation on the literary and mystical interpretations of their poems leads the reader to more wits and meanings in them. The aim of this paper is to investigate those poems of Nayyer Tabrizi, ‘Oman Samani, Qaravi Isfahani and Elahi Qomshei which are about the role of Abulfazl (PBUH) as the water-carrier.
کلیدواژهها [English]
- Abulfazl (PBUH)
- Ashura event
- water-carrying
- thirst
- mystical perspective
1- مقدمه
از جمله شاعرانی که با دید عرفانی وقایع عاشورا را در قالب نظم درآوردهاند، نیّر تبریزی، عمان سامانی، الهی قمشهای و غروی اصفهانی است. ایشان در اشعار خود تا حدودی منطبق بر مستندات روایی و تاریخی به نقل حوادث عاشورا میپردازند و با به کارگیری بصیرت دینی به همراه ذوق ادبی، به بُعد عرفانیِ شخصیت یاران امام (ع) در کربلا و دلدادگی و سرسپردگی ایشان اشاراتی میکنند. محتوای غنی این اشعار حکایتگر نگاه عمیق و دقیق سرایندگان است، چرا که ایشان از عاشورا تنها به عنوان یک واقعه تاریخیِ صرف یاد نمیکنند بلکه آن را سرودی به بلندای عظمت انسانی میانگارند که الگویی است در تمامی اعصار برای انسان در سیر الی الله. در آثار این شاعران، ولایت و سرسپردگی در برابر مقام کبرای امامت به خوبی به تصویر کشیده شده است و در این میان پرچمدار این ولایتمداری، سردار شجاع و نامداری است که ساقی حرم لقب گرفته و در عرصه جانبازی، سرآمد اهل وفا گشته است.
در این نوشتار قصد بر این است که اشعار هر چهار شاعر در موضوع سقایت قمر بنی هاشم (ع) در واقعه عاشورا بررسی گردد و به مفاهیمِ اصطلاحات و معانی نمادهای عرفانی به کار رفته در اشعار منظومههای عرفانی آتشکده، گنجینهالاسرار، دیوان مفتقر و نغمه حسینی پرداخته شود.
اما هدف اصلی این پژوهش توجه بیشتر به ادبیات عاشورایی از منظر عرفانی به آن است. با توجه به عظمت و جاودانگی این واقعه در دیدگاه تشیع، لزوم پرداختن به آن از زوایای مختلف، همواره ضروری مینماید. اینکه آیا برخی شاعران این عرصه صرفاً از روی قوه خیال، گرایشهای عرفانی خود را به اشعار عاشورایی پیوند زدهاند؟ یا اینکه در واقع وجه برجسته عاشورا، وجه عرفانی آنست؟
نگرش عرفانی در شعر عاشورایی
به گواهی تاریخ سرایش مرثیه در ادبیات فارسی از قرن چهارم هـ. ق. آغاز شده است. تصور میشود قدیمیترین مراثی را در سوگ شهیدان کربلا، کسایی مروزی، شاعر قرن چهارم ه.ق سروده باشد. قصیده مسمط او، کهنترین سوگنامه ماجرای کربلاست. (نجمی،1390: 2)
دست از جهان بشویم عزّوشرف نجویم
|
|
مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا
|
میراث مصطفی را فرزند مرتضی را
|
|
مقتول کربلا را تازه کنم تولّا
|
(کسایی مروزی، 1374: 69 )
سپس در قرن پنجم و ششم، ادیبانی چون سنایی غزنوی، عطار نیشابوری و مولوی از جمله شاعرانی هستند که اشاراتی لطیف در آثار عاشورایی آنان به چشم میخورد. بعنوان نمونه، سنایی در شعرش، امام حسین (ع) را حقیقتِ دین دانسته، خطر رذایل نفسانی را گوشزد میکند:
دین، حسین تست، آز و آرزو خوک و سگ است |
|
تشنه این را میکُشی و آن هردو را میپروری! |
(سنایی، 1341: 41)
و عطار نیشابوری نیز دیگر شاعری است که در سرودههای خود، ضمن پرداختن به وجه سوگواری واقعه عاشورا، ظرایفی دیگر را هم مدّ نظر دارد. مثلا در ابیات زیر، عامل حیات چرخ گردون را خون سید الشهداء (ع) عنوان میکند:
بسی خون کردهاند اهل ملامت
|
|
ولی این خون نخسبد تا قیامت |
هر آن خونی که بر روی زمانهست
|
|
برفت از چشم و این خون جاودانهست |
چو ذاتش آفتاب جاودان بود
|
|
ز خون او شفق باقی ازآن بود
|
چو آن خورشید دین شد ناپدیدار |
|
در آن خون، چرخ میگردد چو پرگار
|
(عطار،1335: 35)
در قرون بعدی این گونه نگرش در اشعار عاشورایی نمود خاصی نداشت تا اینکه با ظهور صفویه، این نگرش رشد کرد و در عهد ناصری به شکوفایی رسید. در این دوره شاعرانی بودند که به تطبیق حادثه عاشورا با منازل عرفانی و سلوکی پرداختند. از جمله منظومههای عرفانی در قرن سیزدهم، میتوان به آثار زیر اشاره کرد: روضهالاسرار صفیعلیشاه، اشاراتالحسینیه اثر عنقای طالقانی، دیوان آتشکده سروده نیّر تیریزی، زبدهالاسرارِ صفیعلیشاه اصفهانی، گنجینهالاسرارِ عمان سامانی، دیوان مفتقر اثر محمدحسین غروی اصفهانی و نغمه حسینی سروده الهی قمشهای (کرمی، 1389: 3-2)
2- پیشینه تحقیق
در زمینه ادبیات عرفانی عاشورا مقالاتی به رشته تحریر درآمده است از جمله: «نمادهای عرفانی «آب» و «عطش» در واقعه عاشورا بنا بر گزارش دو منظومه عرفانی» از زهرا پارساپور(1390) که در این مقاله به تطبیق دیدگاه عرفانی عمان سامانی و صفیعلیشاه پرداخته شده است. مقاله دیگر «قبله اهل وفا، شمشیر حق: بررسی روایتی عرفانی از حادثه کربلا در مثنوی زبدهالاسرار، روایتی عرفانی از حادثه کربلا در مثنوی زبدهالاسرار از اکرم کرمی(1389) است. احمد امیری خراسانی و فاطمه هدایتی(1392) مقالهای با عنوان «فضل تقدم با کیست؟ صفی علی شاه اصفهانی یا عمان سامانی؟ نگاشتهاند. در میان کتب، میتوان از «گلبانگ سربلندی (گفتارها و روضههای عاشورایی)» اثر قاسم کاکایی (1390) و «عرفان در ادبیات عاشورایی از دوره صفویه تا زمان معاصر» از اکرم کرمی(1390) نام برد.
این نکته شایان توجه است که با وجود اصطلاحات عرفانی بسیار در ادبیات عاشورایی و اهمیت تبیین صحیح مفاهیم به کار رفته در آنها، کتب و مقالات اندکی در این زمینه به رشته تحریر درآمده است و این مهم، لزوم پژوهش در این زمینه را دو چندان میکند. لازم به ذکر است در راستای موضوع این مقاله، اثری که حاوی تطبیق بین چهار منظومه مورد نظر باشد، یافت نشد.
3- روش پژوهش
روش تحقیق در این مقاله، گردآوری و تطبیق اشعار در موضوع مورد نظر است. مراجعه به متن چهار منظومه و مطالعه اصطلاحات نمادین به کار رفته در اشعار، شیوه مطالعه بوده است. البته تطابق روایی و تاریخی نیز مد نظر بوده است و تا حدودی به تحلیل اشعار نیز پرداخته شده است. اینک پیش از بررسی اشعار مورد نظر، به معرفی اجمالی هر یک از چهار شاعر و دیوان اشعار ایشان میپردازیم.
آتشکده
از جمله آثار منظومِ میرزا محمدتقی حجهالاسلام (1312- 1248هـ. ق.) متخلّص به نیّر، مثنوی آتشکده است. نیّر در این مثنوی به شرح وقایع کربلا میپردازد و تا حدودی آن را منطبق بر مستندات تاریخی و روایی بیان میکند. علیرغم اینکه قالب شعر مثنوی است، خواننده در پارهای از موارد، جریان شعری را چنان لطیف و ظریف مییابد که گویی با یک اثر تغزّلی روبرو شده است. تعداد ابیات مثنوی آتشکده 2102 بیت است. نیّر خود درباره نام و تاریخ سرایش آن چنین میگوید:
بس که سوز آمددر این نظم رده |
|
آمد از هاتف به نام، آتشکده |
شکر کاین منظومه مشکین ختام |
|
در هزار و سیصد و نه شد تمام |
(نیر، 1386: 189)
او مثنوی خود را بر اساس روایات خلقت که اشاره به نور مقدس حضرت خاتم (ص) به عنوان اولین مخلوق جهان آفرینش دارد (رک. مجلسی، 1403: 1/97) اینگونه آغاز میکند:
آفرینش را چو فتح الباب شد |
|
نور احمد مهر عالم تاب شد |
رُست ازو نور امامان وفی |
|
شد بروجِ سیر آن نور صفی |
(نیر، 1386: 3)
در ادامه با اشاره به تکلیف در عهد الست: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ» (اعراف: 172) یادآور پیمان انسان با پروردگارش میشود:
چون پدیدآرنده بالا و پست |
|
آزمایش خواست از قول الست |
بر بلی و لا زبان ها باز شد |
|
نوری و ناری ز هم ممتاز شد |
(نیر، 1386: 5)
و اشاره میکند که حضرت سیدالشهدا (ع) چگونه شروط این پیمان را لبیک گفته است.
گفت حق کای شمع بزم روشنم |
|
شاد زی که خونبهای تو منم |
هرچه در پاداش این عهد درست |
|
خواهی از ما خواه، یکسر زان توست |
گفت: شه صادق نیم ای ذوالمنن |
|
در وفا گر از تو خواهم جز تو، من |
پس سپرد آن عهد زان بزم بلی |
|
عاشقانه راند سوی کربلا |
(نیر، 1386: 9)
آنگاه وارد جزئیات حوادث کربلا تا ورود اهل بیت (ع) به مدینه میگردد.
به کارگیری آرایههای ادبی و صنایع بدیع شعری، آگاهی و تسلط بر دامنه لغات و اصطلاحات، آشنایی عمیق با آیات قرآن و روایات در کنار ذوق ادبی و با همراهی اندیشه و اعتقاد، اثری گرانقدر را فراهم آورده است. نیّر به خوبی توانسته طبع لطیف، استعداد سرشار و ارادت خالصانه خویش را در محضر خاندان عصمت و طهارت (ع) در قالب این مثنوی به منصه ظهور درآورد.
گنجینهالاسرار
نورالله بن عبدالله معروف به عمان سامانی (1322-1258هـ.ق.) مثنوی گنجینهالاسرار را تحت تاثیر زبدهالاسرار صفیعلیشاه سروده است (امیری خراسانی و هدایتی،1392: 1). آشنایی عمان با مراحل و منازل سیر و سلوک، تسلط بر مباحث نظری عرفان و احاطة وی بر علم معانی و بیان، به همراه ذوق سرشار شعری و استفاده از آرایههای زیبا و بدیع، دلانگیزی شعرش را افزون نموده است. او خود دیوانش را چنین معرفی میکند:
چون که از اسرار سنگین بار شد |
|
نام او گنجینهالاسرار شد |
(عمان سامانی، 1377: 86)
عمان سامانی مثنوی خود را با ابیاتی آغاز میکند که به خوبی روشن میسازد سخن او از جنسی دیگر است:
کیست این پنهان مرا در جان و تن |
|
کز زبان من همی گوید سخن؟ |
این که گوید از لب من راز کیست |
|
بنگرید این صاحب آواز کیست |
در من این سان خودنمایی میکند |
|
ادعای آشنایی میکند |
(عمان سامانی، 1377:7)
او در تحلیلی عارفانه، نقطه آغاز و ریشه جریان عاشورا را در عشق ازلی عاشقان حق میداند. آنانی که همواره پژواک ندای "الست بربکم" را به گوش جان نیوشیدند و نغمه "قالو بلی" را هزار وار، هِزار هِزار به آواز خواندند. شاعر سامانی، سالار این عاشقان را چنین معرفی میکند:
زینت افزای بساط نشأتین |
|
سرور و سرخیل مخموران حسین |
گفت: آن کس را که میجویی منم |
|
باده خواری را که میگویی منم |
شرطهایش را یکایک گوش کرد |
|
ساغر می را تمامی نوش کرد |
باز گفت از این شراب خوشگوار |
|
دیگرت گر هست یک ساغر بیار |
|
|
|
(عمان سامانی، 1377:14)
دیوان مفتقر
محمدحسین غروی اصفهانی(1361-1296هـ. ق.) در دیوان اشعارش به مفتقر تخلص می کرد. این اشعار از تراوشات فکری فقیهی فیلسوف و اندیشمندی است که جامع علوم منقول و معقول و مودب به آداب و اخلاق نیکو بود. شعر علامه غروی از یک سو در اوج حکمت و قوتِ معنا و اتقان و استواری است و از سوی دیگر آکنده از ذوق و زیبایی و ظرافت و لطف و الهام و اشراق است. دیوان مفتقر دربردارنده 3790 بیت شامل مدایح و مراثی است.
مدرس فقه و اصول، در غزلهای بسیاری، از امید و حرمان، دلبری و دلآوری، از مرهم و فراق، از قهر، از بزم، از باده، از جام و می و... میگوید. عشق، شاید بیشترین کاربرد را در غزلهای غروی دارد. فیلسوف نکتهدان، فصل انسان را عشق میداند و در برابر ستیزندگان و نکوهندگان عشاق، استوار و بیمحابا میایستد و البته به ریاکاران و صوفیان ظاهری و بیبنیان هم تعریض میکند. اشعاری که درباره حوادث کربلا سروده جمعا 1075 بیت است. ابیات نخستین آن چنین است از:
موکب شاه فلکفر در زمین نینوا |
|
چون فرود آمد تجلّیالله فی وادی طوی |
او عمق این مصیبت عظیم را اینگونه به تصویر میکشد:
ترسم که بر صحیفه امکان قلم زنند |
|
گر ماجرای کرب و بلا را رقم زنند |
گوش فلک شود کر و هوش ملک ز سر |
|
گر نغمهای ز حال امام امم زنند |
زآن نقطه وجود، حدیثی اگر کنند |
|
خطّ عدم به ربط حدوث و قدم زنند |
(غروی،1380: 208)
و با نگرشی دیگر نیز به حوادث کربلا مینگرد. به عنوان نمونه، عطش شاه تشنهلب را این چنین میسراید:
لبتشنه آب فرات و روانبخش کاینات |
|
خضر زلالچشمه حیوان کربلا |
سرمست جام ذوق و جگرسوز نار عشق |
|
غواص بحر وحدت و عطشان کربلا |
(غروی، 1380، 207)
فیلسوف عظیم با نگرش بسیار عمیقاش به جهان هستی، درباره جایگاه واقعه عاشورا در عالمِ وجود چنین اذعان میدارد:
سر حلقه عقول چو بر نی مقام کرد |
|
قوس صعود عشق، ظهوری تمام کرد |
(غروی،1380:210)
نیز در دیوان مفتقر، ابیاتی خطاب به محضر حضرت ولی عصر(عج) است. غروی اصفهانی این ابیات را اینگونه ختم میکند:
ای امام منتظَر! ای شهسوار نشاتین! |
یا لثارات الحسین! |
سیّدی! قم، فَمَتی تَشفی صدور المسلمین |
یا ولی المومنین! |
(غروی،1380: 255)
در ادامه، دیوان مفتقر به جزئیات حوادث کربلا میپردازد که شرح هر کدام مجالی دیگر میطلبد. اشعار عاشورایی وی با عنوان بازگشت اهل حرم به مدینه طیبه پایان میپذیرد.
نغمه حسینی
محییالدین مهدی بن حاج ملا ابوالحسن قمشهای (1393-1318هـ.ق.) متخلص به الهی، مثنوی نغمه حسینی را پس از ستایش خداوند با ذکر ولادت سید عشاق (ع) آغاز میکند:
سوم شعبان به سوم یا چهار |
|
از سنه هجرت آن شهریار |
سید عشاق و سپهدار دین |
|
خیمه زد از عرش برین بر زمین |
قصه عشاق و شهیدان عشق |
|
کرد بیان کلک سخندان عشق |
(الهی قمشهای،1324: 3)
در ادامه پس از اشاره به برپایی خیام مصیبت و تعزیت سیدالشهداء (ع) از هزاران سال پیش از ولادتش به بیان جزئیات کربلا پرداخته و در آغاز هر حادثه به توضیح اجمالی آن طبق مستندات روایی و تاریخی چند سطری مینگارد. رنگ عشق و عرفان و زیبابینی در سرودههای الهی غالب است. وی در ابتدای نغمه حسینی معانی نمادین برخی از اصطلاحات به کار برده نظیر می، ساقی، مطرب، رخ، لب لعل، کرشمه،... را بیان میکند. به عنوان مثال، ناز ابرو را نماد تجلی صفاتی و اسمایی معرفی میکند. وی در پایان سراینده نغمه خود را عشق معرفی میکند:
عشق سراینده این دفتر است |
|
بر کفش این خامه پرگوهر است |
(الهی قمشهای،1324:208)
حکیم الهی، عاشورا را دربرگیرنده تمامی مراحل سیر و سلوک آدمی میداند:
طی مقالات عراق و دمشق |
|
شرح شد آیات و مقامات عشق |
(الهی قمشهای،1324:209)
مترجم قرآن که به خوبی جایگاه امام را میشناسد، نوع عطش را از قول امام حسین(ع) اینگونه توصیف میکند:
تشنه لبم تشنه دریای تو |
|
لایم و آئینه الای تو |
تشنه به معراج شهود آمدم |
|
بر لب دریای وجود آمدم |
تشنه لبم گرچه به وصل تو یار |
|
بحر وجودم که ندارد کنار |
(الهی قمشهای، 1324:151)
عارف آشنا با فلسفه، فتح قله توحید را تنها با عروهالوثقای ولایت ممکن میداند و امام را آیینه تمامنمای حق میداند. او از بیان سیدالشهداء (ع) در قتلگاه رابطه ولایت و توحید را چنین میسراید:
نقش همه جلوه نقاش شد |
|
سر هو الله ز من فاش شد |
آینه بشکست و رخ یار ماند |
|
ای عجب این دل شد و دلدار ماند |
منزل معشوق شد این دار من |
|
نیست در این دار به جز یار من |
(الهی قمشهای،1324:151)
و در پایان با استغاثه و توسل به مقام عظمای ولایت، ابیات خود را به سرانجام میرساند:
شاه تویی در همه ملک وجود |
|
حکم تو را بر سر غیب و شهود |
حق حسین ای شه کلالکمال |
|
خاتمهام بخش بهشت وصال |
(الهی قمشهای،1324:210)
ساقی حرم از منظر چهار منظومه
طبق روایات روز دهم محرم سال 61هـ.ق. حضرت عباس (ع) برای چندمین بار نزد حضرت سیدالشهداء (ع) آمد و تقاضای رفتن به میدان کرد. امام (ع) در پاسخ فرمودند: «یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی» (مجلسی،1403: 45/41): «ای برادر تو علمدار منی و شهادت تو سبب پراکندگی لشکر من میشود». گفتگویی میان ایشان صورت میگیرد و در نهایت امام (ع) میفرمایند: «فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ» (مجلسی،1403: 45/41): برای کودکان کمی آب بیاور.
به گزارش تاریخ (پیشوایی، 1390: 838) از روز هفتم محرم، آب به روی خاندان طهارت بسته شد و مأموریت آوردن آب به حضرت ابوالفضل (ع) سپرده شد. به همین مناسبت یکی از القاب او "سقا " بود.
نیّر این گفتگو را اینگونه به نظم میکشد:
گفت شه چون نیست زین کارت گزیر |
|
این ز پا افتادگان را دستگیر
|
جنگ و کین بگذار و آبی کن طلب |
|
بهر این افسردگان خشکلب
|
تشنهکامان را بکن آبی سبیل
|
|
الله ای ساقی کوثر را سلیل |
عزم جانبازیت لختی دیر کن |
|
در بیابان تشنگان را سیر کن |
(نیر،1386:32)
امام حسین(ع) در میان آن کارزار فرمان سقایت برای حضرت عباس (ع) صادر می کنند. او که خود نیز تشنه است، هم اکنون باید ساقی باشد. قمر بنی هاشم (ع) در رجزخوانی خود، آن هنگام که برای آوردن آب عازم شده بود به منصب سقایی خود اشاره کرده است(پیشوایی، 1390: 838).
لاارهب الموت اذا الموت زقا |
|
حتی اواری فی المصالیت لقا |
|||
نفسی لنفس المصطفی الطهر وقا |
|
انی انا العباس اغدو بالسقّا |
|||
|
و لا اخاف الشر یوم الملتقی |
|
|
||
«آنگاه که پرنده مرگ صدا کند، هراسی از مرگ ندارم تا آنکه در دریایی از مردان چابک و شتابنده فرو روم و ناپدید شوم.»«جان من فدای (حسین) برگزیده پاک باد. من عباس هستم و هر بامداد، کارم سقایی است.»«آن روز که با شرّ روبرو گردم، از آن نمیهراسم.»
"ساقی" بر معانی متعدد اطلاق میشود از جمله فیض راهنمایان.(سعیدی، 1384: 341) با عنایت به این تعابیر، نیّر در مصرع "الله ای ساقی کوثر را سلیل" نکته لطیفی را بیان میکند. این ساقی، فرزند ساقی کوثر است و ساقی کوثر، لقب امیرالمومنین (ع) است زیرا مولا علی(ع) سرچشمه فیض حق است؛ از طرف دیگر یکی از معانی نمادین آب، فیض الهی است(معین، 1378: 3). در واقع شاعر با اشارتی ظریف ذهن خواننده را به این مهم رهنمون میکند که این سقایت، تنها آب رساندن به صورت ظاهری نیست. شاید بتوان گفت شاعر، بر فرزندی حضرت تأکید میکند گویی این فرزند شایسته، فضائل پدر را بخوبی ارث برده و به دلیل ولایت علوی، او نیز در ردیف پیشکسوتان راه معرفت و حقیقت است و میتواند واسطه فیض الهی باشد.
الهی قمشهای نیز این سقایت را سقایتِ آب حیات میداند:
دیده پرآب و دلش آتشفشان |
|
وز شرر طور بجانش نشان
|
تشنهلب آن ساقی آب حیات |
|
راند فرس جانب شط فرات |
(الهی قمشهای، 1324: 139)
"آب حیات" در اصطلاح و اسطورههای عرفانی به زندگانی جاوید تعبیر میشود(سجادی،1381:2) همچنین، "
گفتهاند: «هر که معنیِ حقیقت یافت، به آن چشمه رسید(سهروردی، 1375: 16). در واقع یکی از معانی دستیابی به آب حیات را دریافت حقیقت در نظر گرفتهاند.
و از آنجا که در ابیات بالا عبارت "تشنه لب" مقارن با "آب حیات" آمده است، بدین سان تشنگی و عطش معنای ویژهای مییابد که در معنای نمادین آن گفتهاند: عطش، کنایه از غلبه ولع برای رسیدن به آرزو و لقای محبوب است(سجادی، 1381، 584) و یکی از مقامات معنوی به شمار میرود. نیز گفته شده: عطش سالک بیشتر از عطش مرید است و عطش محب، بیشتر از عطش سالک. (عبدالرزاق کاشانی،1385: 971)
در توضیح هر یک آمده: عطش مرید، برای شواهدی است از مطلوب که عطش او را فرو نشاند و برای اشاراتی است که التهاب را تسکین دهد و برای عنایتی است که او را در کنار حق جای دهد. عطش سالک برای مدتی است که سرآید. برای روزی است که موعد دیدار سررسد و برای مقامی است که در آن به آرامش رسد. سالک از مرید جلوتر است، نظر سالک از مرید بهتر است سالک در فکر جاه و مقام نیست، نمیخواهد به شواهد و آثار برسد. او در انتظارست که سیرش سرآید. درجه سوم عطش محب است. این عطش برای جلوهای است که حجابهای تفرقه را کنار زند. ابرهای علت را از افق دل دور سازد جلوهای که از آن جلوه روشنتر نباشد (بینا، 1374: 3/ 85-87).
بنابراین عطشِ رهروی حقیقت در مسیر سلوک همچنان افزایش مییابد زیرا این ره را حدی نیست. در واقع رهرویی که در مرحله پیشین، به لطف الهی سیراب گشته و حجابی از حجب را کنار زده است، نسبت به مقام بالاتر همچنان تشنه و طالب است و باید حجب دیگر را بردارد. هرکه طالبتر، تشنهتر.
عمان نیز از عطش شدید حضرت عباس (ع) میگوید و او را به گونهای توصیف میکند که عطش او از تمام همرهان بیشتر بوده است و گویی هر تشنهای وامدار تشنگی حضرت عباس (ع) است:
تشنۀ آبش، حریفان سربسر |
|
خود ز مجموع حریفان، تشنهتر
|
چرخ ز استسقای آبش در طپش |
|
برده او بر چرخ بانگ العطش |
(عمان سامانی،1377: 39)
در اشعار عرفانی گاهی از شراب به آب نیز تعبیر میشود؛ در این صورت، واژة آب شامل تمام معنی نمادین شراب است (پارساپور، 1390: 12). با نظر به معانی نمادین سقایت، عطش، آب و با توجه به کاربرد واژه ساقی در لغت به معنی "دهنده شراب" (معین،1371: 2/ 1802ذیل مدخل ساقی) میتوان این عطش را به شیفتگی و مخموری پیوند زد و نتیجه گرفت تشنگی همان عاشقی و ساقی همان معشوق است:
تا سقاهم ربهم آید خطاب |
|
تشنه باش الله اعلم بالصواب |
(مولوی،1379:1/ 458)
با توجه به این همگونیِ معنای عطش و عاشقی، شاعر سامانی رونق بازار عشاق را مدیون عاشقی حضرت عباس (ع) بیان میکند:
عاشقان را بود آب کار ازو |
|
رهروان را رونق بازار ازو |
(عمان سامانی،1377: 42)
" آبِ کار" به معنای آبرو و اعتبار به کار میرود (معین،1378: 1/21). عمان به زیبایی، اعتبار ِعاشقی را به حضرت نسبت میدهد.
این سقایت نیز از ویژگی خاصی برخوردار است، در مستندات روایی و تاریخی این سقایت دارای مصائبی است که به طور اختصار بدان پرداخته میشود: قمر بنی هاشم (ع) خود را به فرات رساند. سپاه عمر بن سعد بر ایشان حمله کردند. حضرت دلاورانه آنها را متفرق ساخت (ابن شهر آشوب، 1421: 4/ 117). روبهان بسیاری که در کمین شیر به انتظار نشسته بودند بر وی تاختند و ضربتی بر دست راست وارد کردند. حضرت شمشیر را به دست چپ گرفت و به آنان حمله کرده این رجز را میخواند (پیشوایی، 1390: 841):
والله ان قطعتموا یمینی |
|
انّی احامی ابدا عن دینی
|
وعن امام صادق الیقین |
|
نجل النبی الطاهر الامین |
«به خدا سوگند اگر دست راست مرا قطع کردید من پیوسته از دین خود و از امام راستگوی دارای یقین که نوه پیامبر(ص) پاک و امین است دفاع میکنم».
در این هنگام افرادی که در پشت نخلها کمین کرده بودند، دست دیگر حضرت را قطع کردند. در اینجا او مشک را به دندان گرفت. سپس تیراندازان محاصرهاش کردند و از هر سوی تیر بر وی افکندند در این میان تیری به مشک آب اصابت کرد و تیری دیگر بر سینه حضرت فرود آمد و او را از پای درآورد در این هنگام شخصی، ناجوانمردی را به پایان رساند(مقرم، 1382: 432). به تعبیر ابن شهر آشوب: «قتله الملعون بعمود من الحدید.» (1421: 4/ 117) و به قول نیّر:
من نیارم شرح آن را بازگفت |
|
از عمود آهنین باید شنفت |
(نیر، 1386: 36)
حضرت عباس (ع) فریاد بلند ساخت: «علیک منّی السلام یا ابا عبدالله.» امام حسین (ع) با سرعت خود را به بالین او رساند و در آن حال فرمود: «الان انکسر ظهری و قلت حیلتی» «اکنون کمرم شکست و رشته تدبیرم گسسته شد» (خوارزمی، 1367: 2/30).
اکنون این قضایای روایی و تاریخی را از منظر چهار منظومه عرفانی دنبال میکنیم:
ناگهان کافرنهادی از کمین |
|
کرد با تیغش جدا، دست از یمین |
گفت: هان ای دست، رفتی شاد رو |
|
خوش برستی از گرو، آزاد رو |
ساقی ار یارست و می این می که هست |
|
دست چبود باید از سر شست دست |
لیک از یک دست، برناید صدا |
|
باش کآید دست دیگر از قفا |
لاابالی نیست دست افشانیام |
|
جعفر طیار را من ثانیام |
دست دادم تا شوم همدست او |
|
پر برافشانیم در بستان هو |
از ازل من طایر آن گلشنم |
|
دست گو بردار دست از دامنم |
چند باید بود بند پای من |
|
تیر باید شهپر عنقای من |
تا که در قاف تجرد پر زنم |
|
عالمی را پشت پا بر سر زنم |
(نیّر، 1386:34 )
نیّر در مصرع "لا ابالی نیست دست افشانیام" با کنایه اشاره به سرور و شعفی میکند که به معنای شوق به رهایی و ترکگفتن تعلقات و ماسویالله است. در اصطلاحات عرفانی نیز "دستافشاندن" به معنای تجرید است (سجادی، 1381: 386). عرفا در معنای تجرید و نتایج آن سخن بسیار گفتهاند و شناخت حق و وصول به توحید حقیقی را مشروط به آن دانستهاند.
می در خم اسرار بدان میجوشد |
|
تا هر که مجرد است از آن می نوشد |
(مولوی، 1379: 2 / 905)
عبدالرزاق کاشانی تجرید را دارای سه درجه دانسته میگوید: درجه اول عبارت است از مجرد نمودن کشف از هرگونه یقین اکتسابی. درجه دوم تجرید مقام جمع از علم رسوم. زیرا مقام جمع که مخصوص مجذوبین است جز با محو آثار و نشانهها از جمله علم تحقق نمییابد. درجه سوم رها شدن از مشاهده مقام تجرید. در این مقام اسم و رسم و نشانهای از سالک باقی نمیماند(سجادی، 1381: 222).
عمان نیز این قابلیت عظیم حضرت عباس (ع) را در طی مراتب توحیدی ستوده، اعتراف میکند که هر مجاهدی را به آن دسترسی نیست. او در ابیاتی از دیوانش، مأموریت حضرت عباس (ع) را سقایت از شط توحید دانسته است و چنین اشاره میکند:
لاجرم آن قدوه اهل نیاز |
|
آن به میدان محبت یکه تاز |
آن قوى پشت خدا بینان ازو |
|
وآن مشوّش حال بیدینان ازو |
موسى توحید را هارون عهد |
|
از مریدان جمله کاملتر به جهد |
طالبان راه حق را بُد دلیل |
|
رهنماى جمله بر شاه جلیل |
بُد به عشّاق حسینى پیشرو |
|
پاکخاطر آى و پاکاندیش رو |
مىگرفتى از شط توحید آب |
|
تشنگان را مىرساندى با شتاب |
(عمان سامانی، 1377: 41)
در دیوان مفتقر این قابلیت عظیم چنین بیان شده است:
ای به محیط وفا نقطه ثابتقدم |
|
نسخه صدق و صفا، دفتر جود و کرم
|
همت والای تو برده ز عنقا سبق |
|
جز به تو زیبنده نیست قبّه قاف قِدم
|
(غروی،1380: 223)
صفا و صدق و همت را از مقامات معنوی شمرده شدهاند. که به طور اختصار به تعاریف آنها اشاره میکنیم: در مرحله صدق، سالک به رمز خلقت و سرّ عبودیت که ظهور جمال و کمال حق متعال است برسد. و محاسن صنع و بدایع عجیب آفرینش را بنگرد، حق را در تمام مظاهر خلقت بعیان مشاهد کند. به علت افاضه حیات پی ببرد ( بینا، 1374: 2/62 ). صفا اتصال اعمال را به حق، منتسب میدارد، مفاهیم اخبار را به عیان به سالک نشان میدهد. (بینا، 1374: 3/ 130) و همت بر سه درجه است و در درجه سوم، سالک را از توجه به درجات و جزای اعمال منصرف نموده او را از حدود حال و مقام خارج میسازد و از جانب صفات به نحو ذات توجه میدهد.( بینا، 1374: 4/56) از طرفی "عنقا" نیز در ادب عرفانی بسیار به کار رفته است و آن، مرغی است بسیار بزرگ که در کوه قاف آشیان داشته و نماد نایابی است از آن جهت که بسیار اوج میگیرد. "قبه" در معنای مجازی آن به آسمان اطلاق میشود. "قاف" کنایه از بلندی است و "قِدم" ضد حدوث است که در اصطلاح عرفا عبارت از سابقهای است که ازلاً حق بر بنده به آن حکم کرده است و کامل میشود بنده بدان (دهخدا، 1373: ذیل قدم).
بدین ترتیب شاعر، به زیبایی، همت والای حضرت را در اوج گرفتن مدارج معنوی بیان میکند.
غروی اصفهانی در جای دیگر میگوید:
لاله روی وی از گلشن توحید دمید عباس |
|
سنبل روی وی از روضه تجرید برست |
(غروی،1380: 268)
در مناجات شعبانیه نیز به ترک کامل علائق با عنوان "کمال انقطاع" اشاره شده است: إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ.(ابن طاووس، 1409:2/687). در این مناجات جلیلالمضامین انقطاع و کنار رفتن یک یک حجابهای نوری حاکی از مراتب توحید است.
آیتالله غروی نیز حضرت عباس (ع) را ساقی باده توحید و شاهد بزم ازل میخواند. این عالم بزرگوار با دقت نظر و وسعت دیدی که از رهگذر تعلیم و تربیت فلسفی یافته است، از حساسیت و معانی واژگانی که در توصیف مقام معنوی حضرت عباس (ع) به کار میبرد به خوبی آگاهست.
ساقی باده توحید و معارف عباس |
|
شاهد بزم ازل شمع شبستان الست |
(غروی، 1380: 177)
او در بیتی دیگر میگوید:
همت والای تو بیرون ز وهم |
|
خلوت ادنای تو در صدر زین
|
(غروی، 1380:273 )
عمان سامانی در ازدیاد وجد و اشتداد شوق بر مشرب اهل عرفان و ذوق و اشارت به مراتب عالیه، قمر بنی هاشم (ع) را زبده و برگزیده ناس معرفی کرده، به همت والای ایشان در طی مدارج عالی توحید چنین اذعان میکند:
نیست صاحب همتی در نشاتین |
|
هم قدم عباس را بعد از حسین
|
در هواداری آن شاه الست |
|
جمله را یک دست بود او را دو دست
|
( عمان سامانی،1377: 40)
معصوم (ع) در وصف مقام والای قمربنیهاشم (ع) به أبلى بَلاءً حَسَناً اشاره کرده میفرماید: «کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللَّهِ و أبلى بَلاءً حَسَناً و مَضى شَهیداً»( ابن نما حلی، 1380: 254): «عموى ما، عبّاس، داراى بینشى ژرف و ایمانى راسخ بود؛ همراه با امام حسین(ع) جهاد کرد و نیک آزمایش داد و به شهادت رسید.»
در هواداری آن شاه الست هر بلایی را به جان باید خرید، اصلا کربلا یعنی کرب و بلاء(ابومخنف، 1417: 179).
آری احباب را به بند بلا مبتلا کنند که بلا لباس اولیا و غذای انبیاست(سجادی، 1381: 199) و این سنت حق تعالی است که: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ»( بقره:155).
آری هر که وصل خواهد ناچار باید بار محنت کشیدن و شربت اندوه خوردن و این از لطف اوست(میبدی، 1346: 63). مولوی نیز این جوینگان حقیقت حسینی را بلاجویان معرفی میکند:
کجایید ای شهیدان خدایی |
|
بلاجویان دشت کربلایی |
(مولوی، 1372: 1004)
عمان سامانی نیز به طالب این باده، هشدار میدهد:
درد و رنج و غصه را آماده شو |
|
بعد از آن آماده این باده شو |
این نه جام عشرت، این جام ولاست |
|
دُرد او دَردست و صاف او بلاست |
(عمان سامانی، 1377: 11)
عمان در ادامه به بلایا و آزمونهای سخت انبیا و اولیا نیز اشاره میکند. از هبوط آدم گرفته تا طوفان نوح، بلاهای ایوب، آتش سوزان خلیل، گرفتاری یونس در شکم ماهی، به چاه افتادن یوسف، هجران یعقوب، سرگردانی موسی، بر دار شدن عیسی، بلاهای عظیم حضرت خاتم (ص)، خانه نشینی مولا علی (ع) و مسمومیت حسن مجتبی (ع) و در نهایت مصائب عاشورا:
سرکشید از چار جانب فوج فوج |
|
لشگر غم همچنان کز بحر موج |
(عمان سامانی، 1377:28)
شاعر سامانی میگوید: «چون معشوق ازلی جمال لمیزلی مر عشاق را نمود و باده عشق طالبان مشتاق را پیمود، از در امتحان درآمد، شیوههای معشوقی بکار آورد و چیزی از لوازم عاشقکشی فرونگذاشت تا شرایط معشوقی با تکالیف عاشق، موافق آید» (عمان، 1377: 17).
نیّر نیز با نگرشی عاشقانه، تیرهای بلا را پیک پیام دوست دانسته میگوید بلاکشیدن در ره جانان سهل است:
ترک جان و ترک مال و ترک اهل |
|
چون تویی جانان بسی سهلاست سهل |
من خود از خود نیستم زان توام |
|
هرچه گویی بنده فرمان توام |
(نیر، 1386: 8)
در میان اشعار چهار شاعر، عمان به خالی شدن مشک از آب نیز عارفانه نگریسته است و آن را رهایی از آخرین تعلقات میداند که بنده در این مقام که فناء کلی در حق است، موجود به وجود حقانی و باقی به بقاء او و زنده به حیات اوست و اینجا عبودیت به نهایت میرسد:
پس فرو بارید بر وی تیر تیز |
|
مشک شد بر حالت او اشک ریز |
اشک چندان ریخت بر وی چشم مشک
|
|
تا که چشم مشک، خالی شد ز اشک |
تا قیامت تشنه کامان ثواب |
|
میخورند از رشحه آن مشک، آب |
بر زمین، آب تعلق پاک ریخت |
|
وز تعیّن بر سر آن، خاک ریخت |
هستی اش را دست از مستی فشاند |
|
جز حسین اندر میان، چیزی نماند |
( عمان سامانی،1377: 42)
جز حسین اندر میان چیزی نماند... قمر بنی هاشم (ع) عاشقانه فدایی امام زمانش شد. در زیارت ناحیه مقدسه نیز به فرمایش حضرت ولیعصر(عج) از ایشان با عنوان "فادی" یاد شده است: «السَّلامُ عَلی أبی الْفَضْلِ العَبَّاسِ بْنِ أَمیرِالْمُؤمنینَ المُواسی أَخاهُ بِنَفْسِهِ، أَلآخِذُ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِهِ، الْفادی لَهُ الواقی السَّاعی إِلَیْهِ بِمائِه، الْمَقطُوعَةِ یَداه- لَعَنَ اللَّهِ قاتِلَیهُ یَزیدَ بْنَ الرُّقادِ الجُهَنىّ، وَحَکیمِ بْنِ الطُّفَیلِ الطَّائی.« »سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین علیهالسلام؛ آنکه در راه برادر از جان خود گذشت همو که از دیروز برای فردای خود برداشت و پیش فرستاد. خود را فدا و سپر قرار داد و تلاش بسیار در رساندن آب نمود و دستانش جدا گردید...» (مجلسی، 1403: 45/66)
حضرت عباس (ع) فدایی مولایش شد همچون عاشقی که سراسر وجودش را معشوق پر کرده. مأمومی که هستی خود را در هستی امامش نیست ساخت.
نیز از معصوم(ع) نقل شده وجهالله ماییم: «نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ نَتَقَلَّبُ فِی الْأَرْضِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ» «ما وجهاللَّه هستیم که روى زمین بین شما رفت و آمد میکنیم»(کلینی، 1407:1/143). وجهاللهی که خداوند درباره آن میفرماید: «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»(قصص/88) «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ»«وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» (الرحمن/26و27). بدین ترتیب عمان سامانی باقی ماندن وجه الله را اینگونه بیان میکند: جز حسین اندر میان، چیزی نماند...
نیّر نیز آخرین گفتگوی ساقی حرم را با امامش چنین به تصویر میکشد:
گفت کای صد چو منی قربان تو |
|
من که رفتم باد باقی جان تو |
این بگفت و مرغ جان پرواز کرد |
|
سوی گلزار جنان پرواز کرد |
شد پَرافشان جعفر طیّاروار |
|
در گذشت و رفت یاری سوی یار |
(نیر، 1386: 38)
حکیم الهی قمشهای نیز پیوستن حضرت عباس (ع) به ابدیت را از زبان امام حسین (ع) در لحظه وداع چنین میسراید:
یافتی از غیب نوید وصال |
|
داد ترا لطف خدا پرّ و بال |
تا به گلستان ابد پر زنی |
|
جام طهور از کف حیدر زنی |
(الهی قمشهای،1324: 141)
غروی اصفهانی در سوگ ساقی حرم چنین میفرماید:
آه از آن سینه سینا مثال |
|
داد ز بیدادی پیکان کین |
طور تجلّای الاهی شکافت |
|
سرّ انا الله به خون شد دفین |
تیر کمانخانه بیداد زد |
|
دیده حقبین تو را از کمین |
(غروی،1380:274)
امام سجاد (ع) در عظمت مقام عموی بزرگوارشان فرمودهاند: «رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ یَعْنِی ابْنَ عَلِیٍّ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ یَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ بِهِمَا جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ کَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِنَ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.» (ابن بابویه، 1362: 1/68): «خدا رحمت کند عباس، فرزند علی را که ایثار کرد و برادر را بر خود مقدم داشت و جان خود را سپر بلای برادرش کرد تا دو دستش قطع شد، پس خداوند عوض آن، دو بال به او داد که با آنها همراه با ملائکه در بهشت پرواز کند، چنانکه به جعفر بن ابیطالب داده شد. و نزد خداوند تبارک و تعالی برای عباس منزلتی است که همه شهدا در روز قیامت به آن غبطه میخورند».
قمشهای در نغمه حسینی ابراز علاقه امام به ماموم خود را چنین میسراید:
خوش سوی اقلیم روان تاختی |
|
قامتم از هجر کمان ساختی
|
چون نتوانم به فراق تو زیست |
|
حاصلی از عمر، ز بعد تو نیست
|
(الهی قمشهای،1324: 141)
حاصلی از عمر، ز بعد تو نیست. سید بن طاووس مینویسد: « فَبَکَى الْحُسَیْنُ ع لِقَتْلِهِ بُکَاءً شَدِیداً» (1409: 118): «امام حسین(ع) درشهادت برادر بزرگوارش حضرت عباس (ع) بسیار گریه کرد.»
شاعر در ابیات لحظه وداع، ضمن بیان حزن شدید امام (ع) نسبت به از دستدادن یار باوفایش، از نگاهی دیگر آن لحظه را وصال عاشق و معشوق معرفی کرده است و «پیوستن به ابدیت» را ذکر میکند. بعد از بیان «سینه سینا مثال» از شکافتن قلب عاشق به «شکافتن طور تجلای الهی» یاد میکند.
لاهیجی در شرح گلشن راز میگوید: حقیقت سخن آنست که آن کوه که به چشم حضرت موسی(ع) مینمود و حضرت حق بر آن تجلی فرمود، هستیِ موسی بود که متمثل به صورت آن کوه گشته بود فأمّا حضرت موسی کوه میدید و از این جهت پاره پاره گشتن کوه سبب بیهوشی و فنای آن حضرت شد، چون مقتضی تجلی ذاتی، نیستی و فنای مظاهر باشد. پس حضرت موسی و دیگران را دیدن ذات حق میسر نباشد و حکم لن ترانی مطلق باشد. فأمّا در تنزل ذات به مراتب اسماء و صفات مشاهده آن حضرت میسر است و بصورت شجره وادی ایمن بر موسی تجلی فرمود و با موسی از پس پرده اسماء و صفات سخن گفت که: «وَلَمّا جاء مُوسى لِمِیقاتِنا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ (اعراف،140)» (لاهیجی، 1387: 157).
به نظر میرسد مستندات نقلی همچون قرآن کریم (اعراف/143) و نهجالبلاغه(خطبه 147)، منبع مناسبی برای برگزیدن اصطلاح «تجلی» بوده است (رحیمیان، 1391: 134). همچنین در قرآن کریم بعد از بیان «تَجَلَّى» در سوره اعراف، واژه «دَکًّا» بکار رفته است که به معنای ریزریز شدن و از هم پاشیدن و شکافته شدن است.
در توضیح «دیده حقبین» به عباراتی از کتاب اوصاف الاشراف بسنده میکنیم: «و اتحاد نه آنست که جماعتی قاصرنظران توهم کنند که مراد از اتحاد، یکیشدن بنده با خدایتعالی باشد، تعالی الله عن ذلک علواً کبیرا، بل آن است که همه او را ببینند بیتکلف. آنکه گوید هرچه جز او است از او است پس همه یکی است، بل چنانکه به نور تجلی او تعالی شأنه بینا شود غیر او را نبیند، بیننده و دیده و بینش نباشد و همه یکی شود. (نصیرالدین طوسی، 1369: 95)
بیان الهی قمشهای در هنگام حضور امام بر سر بالین حضرت عباس (ع) نیز شنیدنی است:
شاه کشید آه که ای دست من |
|
ای ز ازل مهر تو پابست من |
(الهی قمشهای،1324: 141)
"شاه کشید آه که ای دست من" در این مصرع حکیم قمشهای، نکتهای ظریف را در مدنظر دارد. شاید بتوان گفت هر کس که بخواهد دست در دست حسین(ع) بگذارد باید به دامان حضرت ابوالفضل (ع) متوسل گردد. قمر بنی هاشم (ع) برای هر دلی که آرزوی حسینی زیستن دارد شفیع خواهد بود چرا که او، باب الحسین است.
بدینگونه درخشانترین کواکب آسمان اسلام در جوار قمر بنی هاشم (ع) چنان عاشقانه به گرد خورشید تابان ولایت گردیدند که در انوار درخشان الهی محو شدند که «ان روحَ المومنِ لاشَدُّ بروحِ اللهِ منِ اتّصال ِشُعاعِ الشَمسِ بِها.» (کلینی، 1407:2 / 166)
مولوی در دیوان شمس چه زیبا این پرواز را وصف نموده:
کجایید ای سبکروحان عاشق |
|
پرندهتر ز مرغان هوایی |
کجایید ای شهان آسمانی
|
|
بدانسته فلک را درگشایی |
کجایید ای زجان و جا رهیده |
|
کسی مر عقل را گوید کجایی |
کجایید ای در زندان شکسته |
|
بداده وامداران را رهایی |
کجایید ای در مخزن گشاده |
|
کجایید ای نوای بینوایی |
(مولوی، 1372: 1004)
کجایید ای سبکروحان عاشق. حقیقت دین و بندگی همین عشق و شوق به خداوند است. از این رو رسول گرامی اسلام (ص) فرمود: «هلِ الدّینُ الا الحُبُّ ؟» سپس تمسک فرمود به آیه 31 سوره آل عمران: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ...»(ابن بابویه،1362: 1/21)
نکته پایانی
ذکر این مهم لازم است که نگاه عارفانه به حوادث کربلا به هیچ وجه از بار مصیبت عظمای واقعه عاشورا نمیکاهد بلکه بیانگر این نکته است که هرکس به فراخور ظرفیت و معرفت و محبت خود به خاندان عصمت و طهارت (ع) میتواند از این دریای بیانتهای معرفت سیراب گردد و اتفاقا شاعرانی این چنین، هنگامی که وجه مصیبتی عاشورا را در نظر داشتند، حق آن را نیز به خوبی ادا کردند و در واقع هنر ایشان جمع این دو وجه (سوگ و سرور) بوده است که در این مقاله به وجه سوگواری پرداخته نشد. بزرگان و عارفان حقیقی تشیع، معرفت خود را مدیون قطرات اشک خالصانهای هستند که در سوگ سالار شهیدان ریختهاند و آن را مقوّم و جزء لاینفک دیانت میدانند.
نتیجه
مضمون منظومههای عرفانی آتشکده نیّر تبریزی، گنجینهالاسرار عمان سامانی، دیوان مفتقر غروی اصفهانی و نغمه حسینی الهی قمشهای نشاندهنده معرفت ایشان نسبت به جنبههای عرفانی واقعه کربلا به عنوان امری فرا تاریخی و فرازمانی است. اشعار ایشان، بیانگر عشق و معرفت سرایندگان آن به خاندان عصمت و طهارت (ع) است و حاوی دقایق سیر و سلوک الی الله است. ایشان عطش و سقایت حضرت ابوالفضل (ع) را فقط در معنای ظاهری آن خلاصه نکردهاند، در بیان ایشان قمر بنیهاشم (ع) تنها علمدار سپاه نیست که وظیفهاش سیرابکردن تشنگان باشد. او برای هر رهروی طالب حقیقت، سرمشق است و سقایت او به این معناست که تشنگان آب حیات را از بحر توحید مینوشاند و خود این سردار تشنه، به لقای محبوب میرسد. در واقع، واقعه عاشورا برای تمامی تشنگان معرفت ناب محمدی در تمامی اعصار سرمشق و سرلوحه خواهد بود.