مسأله «دعا» در اندیشه ابن عربی و ملاصدرا

نویسندگان

1 دانشیار فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه اصفهان

2 دانشجوی دکتری حکمت متعالیه دانشگاه اصفهان

چکیده

دعا به عنوان یکی از عالی ترین مضامین الهی، همیشه مورد توجه بشریت بوده و هر انسانی به فراخور میزان درک فقر ذاتی خود به معناشناسی دعا و مسائل پیرامون آن پرداخته است. با غور و تعمق در آثار فلاسفه ای همچون ملا صدرا و عرفایی از جمله ابن عربی، اهمیت و توجه دعا و مسائل مرتبط با آن در نظر این دو متفکر برجسته می‌گردد. ملاصدرا با نگرش فلسفی خود به تبیین مباحثی چون اهمیت دعا و شرایط استجابت و عوامل موثر در آن پرداخته و ابن عربی با ذوق عرفانی خود در فص شیثی فصوص الحکم به‏ طور مستقل و در ضمن آثار دیگرش به این بحث پرداخته است. اظهار فقر، خضوع و خشوع در برابر خداوند و... شروط مشترک استجابت دعا از منظر ایشان است. به گفته ایشان، درخواست شخص داعی از خداوند با اراده خود، موجب حصول مقوله دعا می‌گردد. رابطه دعا با «قضا و قدر» و «نظام علی و معلولی» یکی از عوامل مؤثر در اجابت دعا از نظر ملا صدراست که در آثار ابن عربی مشهود نیست؛ در مقابل، ابن عربی اقسام عطایای الهی و مراتب اجابت را با ذوق عرفانی خود به نگارش آورده است که در آثار ملا صدرا یافت نمی‌شود.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

The Issue of Invocation in the Thought of Ibn Arabi and Mullasadra

نویسندگان [English]

  • Ali Arshad Riahi 1
  • Fateme Zareâ 2
1 Associate Professor, University of Isfahan
2 PhD Candidate, University of Isfahan
چکیده [English]

As one of the highest divine issues, invocation has been always at the center of man’s attention and each person has paid attention to the meaning of invocation and the relative issues commensurate with his intrinsic poverty. Contemplation on the works of philosophers and mystics such as Mullasadra and Ibn Arabi foregrounds the importance of this issue in the view of the two thinkers. With his philosophical attitude, Mullasadra explains the significance of invocation, the conditions of its granting and influential factors in it, and Ibn Arabi has discussed this issue with his mystical taste in Fosus al-Hikam as well as other works. The expressing of poverty, humbleness and submission before God are common conditions for the granting of invocation in their views. According to them, the person’s intentional asking from God can lead to the acceptance of invocation. In the view of Mullasadra, the relation between invocation and “decree and destiny” as well as “cause and effect system” is one of the influential factors in the granting of invocation and this matter is absent in the works of Ibn Arabi. On the other hand, with his mystical taste, Ibn Arabi has proposed various kinds of divine gifts and stages of granting; an issue not present in the works of Mullasadra.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • invocation
  • stages of invocation
  • granting
  • conditions of granting
  • Mullasadra
  • Ibn Arabi

مقدمه

یکی از عمیق‌ترین نیازهای انسان، نیاز ارتباط با خداوند است. رابطه تکوینی و فقر ذاتی انسان نسبت به خداوند، فطرت خداجوی انسان را اشباع نمی‎کند و انسان نیازمند ارتباطی اختیاری با خداوند است که جلوه‌ای از فقر ذاتی انسان است. این ارتباط اختیاری که بالطبع متضمن گفتگو با خداوند است، در دعا تجلی و ظهور می‌یابد و می‌تواند پاسخی به فطرت خداجوی انسان باشد و این نیاز ذاتی او را تأمین کند.

در بین فلاسفه اسلامی، تبیین جایگاه فلسفی دعا نخستین بار به طور جدی و مدون توسط ابن سینا1 آغاز شده و بعد از او توسط فیلسوفانی نظیر میرداماد2، ملا صدرا و ملا هادی سبزواری3 ادامه یافته است. سیر در آثار عرفایی چون ابن عربی نشان می‌دهد که ایشان نیز مفصل به زوایای مختلف دعا، اجابت و اقسام و شرایط آن پرداخته اند. در نگرش ابن عربی به مسأله دعا، برخلاف ملا صدرا، سخنی از علت و معلول عقلی به میان نمی‌آید. با غور و تعمق در آثار ابن عربی و ملاصدرا چنین دریافت می‌شود که هر دو متفکر به فراخور نگرش عرفانی و فلسفی خود، به ذکر مباحثی درباره دعا پرداخته اند. در این نوشتار، نخست به بررسی و تبیین نظر هر یک از این دو فیلسوف در مورد دعا پرداخته می‌شود و آرای هر یک به طور مفصل تبیین و بررسی می‌گردد. سپس در بخش تطبیق و مقایسه، وجوه افتراق و اشتراک ایشان تشریح می‌شود.

 

بخش اول: آرای ابن عربی در مورد دعا

1- اهمیت دعا و مناجات

خداوند، خود دعا کردن را به انسان‏ها آموخته و آن‌ها را به آن‏ دعوت کرده است و اگر چنین موهبتی از جانب خداوند به انسان ارزانی نشده بود، هرگز به عقل آن‌ها نمی‏رسید که می‏توان دعا کرد و امید به استجابت‏ آن داشت. خداوند است که در آیات فراوانی اجازه دعا کردن را به‏ انسان‏ها داده و بدان توصیه فرموده است؛ برخی از این آیات عبارتند از: «اذکروا الله کثیرا» (جمعه/10) و «و اذا سألک عبادی عنی فانّی قریب اجیب‏ دعوه الداع إذا دعان فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلّهم‏ یرشدون» (بقره/186). خداوند نه تنها به دعا کردن سفارش فرموده بلکه‏ به پیامبرانش نیز فرمان داده است که شما بندگان‏ مرا به دعا کردن دعوت کنید. برای نمونه در احادیث قدسی آمده است: «یا عیسی، آمن بی و تقرب الی المؤمنین‏ و مُرهُم یدعونی معک» : ای عیسی، به من‏ ایمان آور و به مؤمنین تقرب جو و ایشان را فرمان‏ ده که همراه تو به دعا بپردازند (کلینی، 1363: 388). از این آیات و احادیث چنین استنباط می‏شود که دعوت‏ به دعا توسط خود خداوند است و او نه تنها ما را به‏ دعا کردن اجازت فرموده بلکه ترغیب نیز کرده‏ است. از سفارش‌های مؤکد حضرت رسول‏ اکرم (ص) و ائمه معصوم (ع) نیز توصیه به دعا بوده‏ است و ایشان خود نیز همواره در شرایط مختلف به دعا‏ مبادرت ورزیده‏اند. ابن عربی نیز به سهم خود در برخی از آثارش به ویژه در فص «حکمة نفثیّة فی کلمة شیثیّة» فصوص الحکم و به طور پراکنده در فتوحات المکیه، به مسأله دعا نگاه عرفانی داشته و به آن پرداخته است. از نظر او دعا، اصل و مغز عبادت است، چنان که پیامبر می‌فرماید: «الدُّعاء مخ العباده»؛ همان طور که با مغز، اعضای دیگر بدن قوت می‌گیرد، عابدان نیز به وسیلة دعا به تقوا راه می‌یابند و تقوا، خود روح عبادت است. وی از نماز استسقاء مثال می‌زند که در آن انسان کف دستان را برای استسقاء به روی زمین می‌گذارد و از خدا می‌خواهد که خیر و برکت را از دستان خود بر انسان ببارد تا نیازمندی و فقر از بین رود و با نزول باران، نعمت وافر الهی بر وی ارزانی گردد. این مثال به این جهت است که رکعت اول این نماز رمزی است برای به دست آوردن عبادت و رکعت دوم، اشاره به نعمت باطنی است که در آن از حق، غذای معارف الهی را طلبیده می‌شود (ابن عربی، 1420: 1/507).

 

2- انواع دعا و اقسام سائلان از نظر ابن عربی

از نظر ابن عربی، عطایای الهی گاهی از جهت فاعل و گاهی از جهت قابل تقسیم پذیر است:

2-1- اقسام عطایای الهی از جهت قابل

برخی از این عطایا، با سوال و لفظ همراه است؛ یا سوال لفظی از امری معین مانند دعای پیامبر اکرم (ص) که فرمود: «خداوندا در قلب و گوش و چشم من نور قرار ده» و یا سوال لفظی از امری غیر معین مانند «پروردگارا آنچه مصلحت من در آن است به من عطا کن». قسمی ‌دیگر از عطایا همراه با لفظ نیست بلکه به زبان استعداد و حال است. ابن عربی در شرح این قسم تأکید می‌کند که هرچند در این قسم، عطا از طریق سؤال لفظی نیست لکن نیاز به سوال هست. سوال ممکن است با زبان حال و یا با زبان استعداد باشد. سؤال با زبان حال مانند ایستادن فقیر جلوی غنی برای طلب دنیاست و سوال به زبان استعداد حتی برای خود انسان نیز مخفی است و در عین ثابت او مندرج است و حضرت حق، عطایایش را بر اساس همین استعداد می‌دهد (ابن عربی، 1370: 60- 59).

ابن عربی، سائلان (دعا کنندگان) را سه گروه می‌داند:

 1- دعاکنندگان عجول: انسان طبیعتاً به حکم «خلق الانسان عجولاً» در درخواست و دعای خود عجله می‌کند و از خداوند چیزی را درخواست می‌کند که هنوز وقت آن نرسیده است.

2- دعاکنندگان صبور: این دسته افرادی هستند که به دلیل اینکه می‌دانند بعضی از عطایا را خداوند فقط با دعا می‌دهد، دعا می‌کنند اما نمی‌دانند که در علم خداوند چه کمالی برای آن‌ها وجود دارد و آیا استعداد و قابلیت آن را دارند یا نه و یا خداوند در چه زمانی آن را به آن‌ها عطا می‌نماید لذا تعجیل نمی‌کنند (ابن‌عربی، 1370: 60).

3- دعاکنندگان بر اساس امتثال الهی: این گروه نه از جهت استعجال و نه از حیث امکان بلکه به جهت امتثال فرمان الهی که فرمود: «ادعونی استجب لکم» (غافر/ 60) دعا می‌کنند زیرا به واسطه حضور دائمشان، به استعداد خود و تجلیاتی که از حق تعالی به حسب استعدادشان بر آن‌ها افاضه می‌شود، علم دارند.

2-2- عطایای الهی از جهت فاعل

عطایای الهی از جهت فاعل به عطایای ذاتی و اسمائی تقسم می‌شود:

عطایای ذاتی، عطایایی هستند که مبدأ آن‌ها ذات بدون لحاظ صفتی از صفات باشد، هرچند آن عطایا جز با واسطه اسماء و صفات حاصل نمی‌شوند زیرا حق از جهت ذاتش جز از ورای حجاب اسماء بر موجودات تجلی نمی‌کند. این عطایا مراتبی دارد: مرتبه اول آن است که حق بر ذات خودش تجلی می‌نماید و اعیان ثابته را به وجود می‌آورد که به آن «فیض اقدس» می‌گویند. مرتبه دوم آن است که این اعیان بر طبایع کلی خارجی تجلی می‌کنند که به آن «فیض مقدس» می‌گویند. مرتبه سوم آن است که این طبایع کلی خارجی بر اشخاص موجود خارجی تجلی می‌کنند.

عطایای اسمایی، عطایایی هستند که مبدأ آن‌ها صفتی از صفات خداوندی است که آن اسماء را متعین کرده است و آن‌ها را از یکدیگر جدا می‌سازد. مثلاً عطایای صادر از اسم رحمان با عطایای صادر از اسم منتقم با یکدیگر فرق دارند زیرا هر کدام به مرتبه معینی از ذات تقید یافته اند (ابن عربی، 1370: 60).

 

3- تبیین ماهوی اجابت

به گفته ابن عربی، اجابت سؤال درخواست کنندگان، نوعی آگاهی دادن است به اینکه ملکوت و باطن اشیاء به دست خداوند است. خداوند به اجابت دعای بندگان خبر داده است تا درخواست کنندگان خویشتن داری کنند و مراقب آنچه درخواست می‌کنند باشند زیرا گاهی بندگان چیزی را درخواست می‌کنند که در آن خیر و مصلحت نیست. خداوند به انسان ها هشدار می‌دهد چیزی را از او درخواست کنند که نزد خداوند خیر فراوانی در دنیا و آخرت داشته باشد. بدین خاطر انسان باید به تعیین حاجت دنیوی خود نپردازد بلکه در اموری هم که واجد خیر و مصلحت است، مبهم و بدون تعیین درخواست کند و اگر ناگزیر به تعیین درخواست باشد، از اموری درخواست کند که به امر دین باز می گردند و در آن‌ها مکر و فسادی نیست (ابن عربی، 1420 :4/430).

خداوند در قرآن می‌فرماید: «و إذا سألک عبادی عنی فإنی قریب»: اگر بندگانم از تو درباره من سوال کردند، بگو من نزدیک هستم (بقره، 186). از نظر ابن عربی، نسبتی نزدیک تر از انفعال نیست زیرا خلق ذاتاً منفعل است و حق تعالی در این جایگاه منفعل منفعل است زیرا اوست که درخواست و دعا را اجابت می‌کند: «اجیب دعوه الداعی إذا دعانی» و بنده موجب اجابت است: «فلیستجیبوا لی». خداوند مخلوقات را جز به زبان شرع نمی‌خواند. منظور ابن عربی از این عبارت این است که خداوند طریقه دعا و درخواست الهی را در خلال آیات قرآن کریم به بندگان تعلیم داده است. البته چنین درخواستی منوط به طلب و درخواست از سوی بندگان است. پس هنگامی که آنان را می خواند، جز به خودشان نخوانده است (ابن عربی، 1420: 4/255). ابن عربی در تبیین این مطلب می‌نویسد: در عالم وجود یا اثرگذار هست و یا اثرپذیر و یا هر دو. اثرگذار فاعل است و اثرپذیر محل انفعال. قابل، اثر را در نفسش می‌پذیرد و فاعل قادر بر تاثیر بر امور است. منفعل (داعی) از آن حیث که هنگام دعا آنکه را طالب اوست می‌طلبد، در او فعل انجام می‌دهد و آنچه را که منفعل می‌طلبد، مطلوب او انجام می‌دهد. این، تأثیر ممکن منفعل (داعی) در واجب فاعل (خداوند متعال) است. بدین ترتیب، درخواست و دعا، اجابت را در اجابت کننده موجب می‌شود هر چند در نفس خداوند چیزی حادث نمی‌گردد زیرا خداوند محل حوادث نیست بلکه این، اعیان نسبت هاست و شرع از آن به «اسماء» تعبیر می‌کند. هیچ اسمی نیست مگر آنکه معنای آن منسوب به ذات حق است (ابن عربی، 1420 :4 /294). ابن عربی همچنین در تبیین این مطلب می‌نویسد: وقتی حق تعالی می‌گوید: «اقیموا الصلاه»، حق تعالی، آمر و مکلِّف است و عبد، مأمور. وقتی عبد می‌گوید: «رب اغفر لی»، عبد، آمر و حق تعالی، مأمور است یعنی آنچه را که حق تعالی با امر خود از بنده می‌طلبد همان است که عبد با امر خود از حق می‌طلبد و قول خداوند که فرمود: «رب اغفر لی»، این خواسته همان اجابت است؛ یعنی همان طور که حق تعالی از عبد می‌خواهد امر او را اجابت کند، عبد نیز از حق می‌خواهد که مطلوب و خواسته او را اجابت کند: «بدین جهت عبد و حق اوامر همدیگر را امتثال می‌کنند. پس هر دعایی اجابت شده است» (ابن عربی، 1370: 147 و 138) و به علت آنکه عبد، حق را اجابت کرده و اوامر او را انجام داده است، حق نیز دعای عبد را اجابت می کند تا پاداش دو طرفه که وعده داده شده است تحقق پیدا کند. به این جهت رسول خدا (ص) فرمودند: چه بسا ژولیده ای غبارآلود که به او اعتنایی نمی‌شود اگر خدا را قسم دهد او را اجابت می‌کند (المجلسی، 1376: 72/ 36) و اجابت دعای چنین شخصی منوط به آن است که در تمام اوامر الهی مطیع خداوند باشد. در این صورت خداوند نیز درخواست های او را اجابت می‌کند زیرا خداوند فرمود: «کسی که مرا اطاعت کند او را اطاعت می‌کنم و کسی که از من سرپیچی کند من نیز از او سرپیچی می‌کنم» (ابن عربی، 1370: 150 و قیصری، 1375: 897).

لازم به ذکر است که قول شیخ که فرمود: «پس هر دعایی اجابت شده است» با اینکه حدیث نبوی است، بر دعا با زبان استعداد و حال حمل می‌شود نه بر دعا با زبان نَفَس و قال. به این جهت بسیاری از خواسته های محجوبان و کافران در دنیا و آخرت اجابت نمی‌شود و اجابت نشدن خواسته های آنان از باب رحمت بر آنان است زیرا اکثر خواسته های آنان از چیزهایی است که برای آن‌ها مضر است نه سودمند (ابن عربی، 1368: 2/ 403).

دعا و خواندن خداوند، نداست و اشاره به «الله» است، بنابراین اجابت این مقداری که عبارت از دعوت است و با آن، شخص، داعی نامیده می شود، این است که حق تعالی او را پاسخ دهد و گوید: «لبیک». چنین لبیکی از جانب خداوند شامل حال هر درخواست کننده ای می‌شود لکن آنچه بعد از این ندا می‌آید، خارج از دعاست و گاهی درخواست کننده به آنچه مورد درخواست است نائل می شود و دعایش مورد اجابت واقع می‌شود و گاهی نیز واقع نمی‌شود. در آیه 186 سوره بقره، نیل به هرآنچه انسان درخواست می‌کند و برای آن دعا می‌نماید، تضمین نشده است لذا اگر خداوند بخواهد، حاجتش را برآورده می‌کند و اگر نخواهد برآورده نمی‌کند. (ابن عربی، 1420: 4/ 178-177). طبق این نظر، رحمت واسعه الهی اقتضا می‌کند که هر درخواستی را برای بنده اش برآورده نکند زیرا ممکن است وی چیزی درخواست کند که خیری در آن برای او نباشد و این، بیانگر نهایت لطف و کرم خداوند است که اجابت را در هر آنچه که بنده درخواست می‌کند، ضمانت نکرده است (ابن عربی، 1368: 1/115)؛ به همین سبب است که شایسته است هنگامی که انسان از خداوند درخواست می‌کند، توفیق و عنایت را در تحصیل سعادت بخواهد: «و قل ربّ زدنی علماً» (طه/114) زیرا حصول علم به خداوند عین سعادت است و در آن مکر و استدراجی نیست (ابن عربی، 1420: 1/ 166).

 

4-  مراتب و اقسام اجابت

از نظر ابن عربی اجابت بر دو نوع است:

1- اجابت امتثال و آن اجابت خلق است هنگامی که خداوند آنان را به سوی خودش می‌خواند.

2- اجابت امتنان و احسان و آن اجابت حق است هنگامی که خلق به سویش دعا می‌کنند و او را می‌خوانند.

اجابت خلق، معقول است و اجابت حق، منقول زیرا خداوند خود از آن خبر داده است. سبب اتصاف اجابت به قرب و نزدیکی در این است که خداوند به انسان از رگ گردنش نزدیک تر است و قرب او به بنده اش، شبیه قرب انسان به خودش است که چون خویش را به انجام کاری فرا می‌خواند، آن را انجام می دهد. پس بین خواندن و اجابت کردن، زمانی نیست بلکه زمان دعا زمان اجابت است و قرب حق تعالی به اجابت بنده اش، قرب بنده نسبت به اجابت خودش است هنگامی که خویش را فرا می خواند (ابن عربی، 1420 ق:4/255).

 

5- عوامل و شرایط مؤثر در استجابت دعا در اندیشه ابن عربی

ابن عربی معتقد است دعای فرشتگان به کسانی که صدقه و زکات می دهند، اجابت می‌گردد و علت اجابت دعای آنان را در دو عامل می‌داند: نخست به علت اینکه فرشتگان دارای طهارت و پاکی‌اند و دوم اینکه دعا برای غیر مستجاب می‌گردد. به نظر او، دعا به زبانی که با آن معصیتی انجام نشده، مستجاب می‌گردد و آن، زبان فرشته است. البته این مورد در انسان ها نیز با وجود آنکه زبان معصیت کننده دارند، مصداق پیدا می‌کند زیرا خداوند به حضرت موسی (ع) فرمود: «مرا به زبانی که بدان معصیت نکرده ای بخوان». موسی عرض کرد: آن کدام زبان است؟ خداوند فرمود: «دعای برادرت برای تو و دعای تو برای برادرت زیرا هر یک از شما مرا به زبان غیر خودش معصیت نکرده است. آن کسی که مرا به زبان غیر خودش می‌خواند، مرا جز به زبان پاک و طاهر نمی‌خواند». زیرا دعاکننده، به نیابت دعاشونده دعا می‌کند و دعا شونده با زبان دعاکننده، معصیت خداوند را انجام نداده است (ابن عربی، 1420: 1/ 572).

از دیگر عوامل مؤثر در استجابت دعا در نظر ابن عربی،قرار گرفتن انسان در شرایط اضطرار و درماندگیاست. دعای مضطر بدون شک مستجاب می گردد. علت استجابت دعای چنین شخصی این است که پروردگارش را از روی فقر و نیازمندی می‌خواند. کسانی که در حالت اضطرار نیستند، خداوند را از روی بی نیازی می‌خوانند یعنی التفات و توجهشان به اسباب است در حالی که خودشان نمی‌دانند و نتیجه آن، عدم اخلاص در پیشگاه خداوند است ولی مضطر خالص و مخلص شده است و به غیر خداوند التفات و توجهی ندارد (ابن عربی، 1420 :1/570).

ابن عربی در ضمن تفاسیری که از ادعیه بیان کرده است، شایسته می‌داند که داعی قبل از شروع دعا و مناجات، از خداوند بخواهد بین او و بین مشاهده گناهانش حایل شود زیرا هنگامی که حق تعالی بنده اش را به مناجات و دعا دعوت می‌کند، در واقع او را به محل قرب خودش اختصاص داده است و با توجه به اینکه گناهان انسان فی ذاته در محل بُعد قرار دارند، اگر در محل قرب به انسان نشان داده شوند، بنده در محل بُعد آنچه را حق تعالی از او در محل قرب می خواهد، دریافت می‌کند و این جمع اضداد است. بدین ترتیب هنگامی که انسان دوری از گناهان را و نه اسقاط گناهانش را درخواست می‌کند، در برابر خداوند ادب نشان می‌دهد زیرا کسی که ابتدا از خداوند درخواست اسقاط گناهانش را می‌کند به منزله کسی است که پادشاه از او خواسته است که در مجلسش باشد و هنگامی که بر او وارد می‌شود، در آغاز ورودش از او آنچه را که برای نفس خود صلاح می‌داند درخواست می‌کند و این بی ادبی است؛ پس ادب آن است که بنده از حق تعالی حالت آمادگی برای مناجات و دعا را درخواست کند (ابن عربی، 1420: 1/ 469)4.

ماحصل آنچه از کلام ابن‌عربی استخراج شده است، در عناوین زیر بیان می‌گردد:

- پاک کردن قلب با دعا و مناجات: شکی نیست که رؤیت تقصیر و کوتاهی بنده در طاعت پروردگار بر بنده واجب است زیرا او از تعظیم و بزرگداشت جلال پروردگارش کوتاهی کرده است و واجب است قلبش را پاک کند. نکته مهم از نظر ابن عربی این است که قلب انسان با مناجات پروردگارش پاک می‌گردد زیرا اگر آن را به نفس خودش –نه به پروردگارش- پاک کند، در واقع پلیدی ای بر پلیدی دیگر افزوده است. پاک کردن قلب، برائت از خود و بازگرداندن همه کارها به خداوند است (ابن عربی، 1420: 1/416).

- مسئلت و درخواست از خداوند: درخواست از خداوند از دیگر شروط استجابت دعاست. ابن عربی با استناد به آیه «و قال ربکم ادعونی أستجب لکم»، لازمه استجابت را درخواست می‌داند زیرا خداوند در ادامه همین آیه می‌فرماید: «آنان که از خواندن من سر باز می‌زنند و تکبر می‌ورزند، به خواری در جهنم وارد می‌شوند»؛ منظور از «عبادت» در عبارت قرآنی «إن الذین یستکبرون عن عبادتی» دعاست و عبادت، خواری و ذلت و مسکنت به درگاه الهی است و کسی که از عبادت خداوند استنکاف ورزد، به خواری به جهنم وارد می‌شود که عین دوری از خداوند است زیرا جهنم به واسطه دوری قعرش، جهنم نامیده شده است: «قال الله تعالی: إن الذین یستکبرون عن عبادتی أی لا یدعوننی بالتضرع و الخضوع و الإستکانه بل تظهر أنفسهم بصفة التکبر و العلوّ، سیدخلون جهنم داخرین، لدعائهم بلسان الحال مع القهر و الإذلال إذ صفة الاستکبار و منتزعه الله فی کبریائه تستدعی ذلک» (ابن عربی، 1368: 2/ 403 و ابن‌عربی،1420: 4/ 445). خداوند در آیه ای دیگر فرموده است: «هنگامی که صاحب دعا مرا بخواند، دعای او را اجابت می کنم». او بر بنده اش مقرر داشته است که او را بخواند لذا دعای بنده اش را تا زمانی که خود بنده اراده نکند، اجابت نمی‌کند (ابن عربی، 1420: 4/ 225).

- دعا به زبان فقر و نه به زبان حکم: طلب کردن درخواست به زبان فقر، از دیگر شرایط استجابت دعاست. ابن‌عربی از ابویزید بسطامی نقل می‌کند که خداوند به ابویزید فرمود: به من با ذلت و افتقار، تقرب و نزدیکی جوی و خودت را بگذار و بیا (ابن عربی، 1420: 4/ 529). ابن عربی در جای دیگر از فتوحات نیز در بیان اینکه داعی هنگام دعا اقتضای منازعه با خداوند را ندارد، می‌نویسد: دعا نه تنها نشانه ذلت و افتقار است بلکه عبودیت بنده را نسبت به معبودش نمایان‌تر می‌سازد در حالی که نزاع، ریاست و سلطنت است و انسانی که از جهت تخلق، قهر و غلبه ورزید، به خداوند قهر ورزیده است و این منازعه با فرمان الهی، القائات شیطان بر قلب شخص است (ابن عربی، 1420: 4/ 216).

- ایستادن هنگام دعا: ایستادن هنگام دعا کردن، با قیام حق تعالی برای آنچه بندگان به آن نیازمندند، مناسبت دارد. در چنین حالتی، در حقیقت فعل بین فاعل و منفعل تقسیم می‌شود: از فاعل اقتدار می‌آید و از منفعل، قبول اقتدار در خودش؛ در اینجا رازی است که شامل آیه قرآنی «چون صاحب دعا مرا بخواند، دعای او را اجابت می‌کنم، مرا اجابت کنید» (بقره/186) می‌شود. در این صورت کسی که خداوند روزی را بر دست او نهاده است، قائم بر کسی است که به سبب او (داعی) روزی می‌یابد (ابن عربی،1420: 1/ 402).

- بلند کردن دو دست هنگام دعا: ابن عربی بلند کردن دستان را هنگام دعا، رمزی از طلب نعمت‌های الهی می‌داند تا خداوند آنچه را که بنده اش از وی درخواست می‌کند، به وی ارزانی دارد. به نظر او، بلند کردن دو دست نشانه آن است که انسان هر چه را مالک شده است، از دست بیفکند و گویی حق تعالی معلم وار به او می‌گوید وقتی در حضورم قرار گرفتی، همانند فقیر و نیازمندی که مالک چیزی نیست باش و آنچه مالک هستی از دست بیفکن. بنده با بلند کردن دو دست خود اقرار می‌کند که اقتدار ویژه و خاص خداوند است و دو دست انسان که محل قدرت اوست خالی است (ابن عربی، 1420: 1/528 و ابن‌عربی:3/163).

- دعا در حال سجود: سجده، نزدیک ترین مرحله قرب به خداوند است؛ در حدیث رسول اکرم (ص) آمده است: «أقرب ما یکون العبد من ربه و هو ساجد». توضیح اینکه هدف از دعا، نزدیک شدن به خداوند است و دعا جز در قرب و نزدیکی به خداوند اجابت نمی‌شود و با توجه به روایت حضرت پیامبر (ص)، قربی نزدیک تر از قرب سجود نیست. ابن عربی می‌نویسد هنگامی که انسان در حال سجده دعا می‌کند، شایسته است حتی بر دوام چنین حالتی نیز دعا کند زیرا خداوند به مخلوقاتش نزدیک است و مخلوق، هر کجا باشد، خداوند با اوست و نیز باید دعا کند در همه شئونات الهی با خدا باشد زیرا شئون برای خداوند مانند احوال برای خلق است بلکه آن شئون عین احوالی است که مخلوقات در آنند (ابن عربی، 1420: 4/480).

- روا نداشتن ظلم بر دیگران: ابن عربی نقل می‌کند که «روزی بسیار گرم، محمد بن واسع بر بلال بن ابی برده که در خیمه ای نشسته بود و نزدش یخ فراوان بود، وارد شد. بلال گفت خانه ما را چگونه می‌بینی؟ جواب داد خانه ات نیکوست اما بهشت از آن نیکو‌تر است. سوالی دیگر پرسید: درباره قدر چه می‌گویی؟ جواب داد به همسایگانت که در گورند بیاندیش زیرا فکر درباره آنان تو را از فکر در قدر باز می دارد. بلال گفت مرا دعا کن. ابن واسع گفت از دعای من چه کار بر می آید در حالی که به افرادی که در اطراف خیمه ات ایستاده اند ظلم کرده‌ای. دعای آنان قبل از دعای من بالا می‌رود. ظلم نکن تا محتاج دعا نشوی» (ابن عربی، 1420 :4/ 531). از این قول می‌توان استنتاج کرد که نه تنها دعای شخص ظالم مستجاب نمی‌گردد بلکه دعای دیگران در حق چنین شخصی نیز اجابت نمی‌شود. با تعمق در احادیث ائمه اطهار (ع) نیز اهمیت این شرط از شروط استجابت دعا برجسته می‌گردد. برای نمونه امام صادق (ع) می‌فرماید: «اذا اَرادَ اَحَدُکُمْ اَنْ یسْتَجابَ لَهُ فَلَیطْلُبْ کَسْبَهُ وَ لْیخْرُجْ مِنْ مَظالِمِ النّاسِ وَ اِنَّ اللّه لا یرْفَعُ اِلَیهِ دُعاءُ مَنْ عِنْدَهُ مَظْلَمَةٌ لاَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ؛ هر کس می‏خواهد دعایش مستجاب شود، باید حق الناس را از سرمایه‏اش جدا کند. به درستی که کسی که حق الناس به عهده‏اش باشد دعایش به سوی خدا بالا نمی‏رود» (المجلسی، 1376: 93/ 321).

- مراعات کردن اوقات دعا: در اندیشه ابن عربی مراعات کردن وقت دعا یکی از شرایط لازم برای استجابت دعاست. وی بر دعا کردن هنگام اذان، جنگ و پیکار و هنگام شروع نماز تاکید می‌کند زیرا هدف از دعا، اجابت است و اسباب و علل استجابت و قبولی دعا منحصر در زمان، مکان، حال و نفس کلمه ای است که با آن از حق تعالی درخواست می‌شود. اگر هر یک از این موارد با دعا همراه شود، دعا اجابت می‌گردد. به گفته ابن عربی اسم و پس از آن، حال، در اجابت دعا تأثیر بیشتری دارد (ابن عربی، 1420: 4/ 477).

- دعا کردن در حق خود و سپس در حق دیگران: ابن عربی در این مورد نگرشی خاص دارد که با دلایل نقلی بسیاری همراه است. او معتقد است شخص داعی نخست باید به خودش دعا کند و سپس به دیگران زیرا اگر برای غیر خودش دعا کند، توجه به افتقار و نیازمندی غیر، او را از افتقار ذاتی خود غافل می‌سازد و چنین امری موجب رسوخ تکبر و خودپسندی در او می‌شود. حضرت پیامبر (ص) نیز فرموده اند: نخست به خودت دعا کن تا صفت افتقار برایت حاصل شود سپس از روی افتقار و طهارت برای دیگران دعا کن. به نظر ابن عربی این امر به اجابت نزدیک تر است زیرا در اضطرار و بیچارگی، عبودیت خالص تر است. او متذکر می‌شود که مردمان از چنین نظری غافلند و در تأیید نظر خود می‌نویسد آیات زیادی وجود دارد که به شخص داعی دستور داده شده است خودش را در دعا بر پدر و مادرش مقدم دارد در حالی که بعد از رسولان کسی بزرگتر از پدر و مادر نیست. برای نمونه حضرت نوح (ع) فرمود: «ربّ اغفر لی و لوالدی و لمن دخل بیتی مؤمناً» (نوح/28) و ابراهیم خلیل (ع) در دعایش فرمود: «و اجنبنی و بنی» و خود را اولویت داد و فرمود: «رب اجعلنی مقیم الصلاة و من ذریتی ربنا و تقبّل دعاء ربنا اغفر لی و لوادی و للمؤمنین یوم یقوم الحساب» (ابراهیم/36) (ابن عربی، 1420 ق: 4/ 476).

- یقین داشتن به خداوند و اجابت دعا از جانب او: انسان بر فقر و نیاز و حاجت سرشته شده و سرشار از سوال و درخواست است. حال اگر شخص داعی یقین داشته باشد که خداوند خالق، رب، معبود، حافظ و معین بندگان است و تمام امور انسان اعم از کوچک و بزرگ و پنهان و آشکار از او پنهان نیست، تلاش می‌کند در تمام اوقات به یاد خداوند باشد و در تمام احوال، حوائج خود را از وی درخواست کند و در تمام خلوت هایش با او مناجات کند و سخن گوید. دلیل این شرط این است که اجابت دارای مراتبی است و ما به تمام مصالح و مفاسد امور آشنایی نداریم و نفس خواستن از خداوند نیز نوعی عبادت و اظهار خضوع در مقابل اوست که خداوند این حالت تواضع و اظهار نیاز را بر طبق رحمت واسعه‏اش بدون پاداش نمی‏گذارد (ابن‌عربی، 1420: 489).

 

6- دعا و تأخیر در اجابت

ابن عربی این مطلب را در فصوص الحکم چنین به نگارش می‌آورد: «دعا اجابت می‌شود هرچند حصول اجابت به تأخیر افتد، همان طور که بعضی از مکلَّف ها اجابت را به تأخیر می‌اندازند. مکلف هایی که مخاطب به اقامه نماز شده‌اند، با وجود آنکه قدرت بر امتثال در وقت را دارند، نماز نمی‌گذارند و امتثال را به تأخیر می‌اندازند. پس عبد باید اجابت کند هر چند از روی قصد اجابت را به تأخیر اندازد» (ابن عربی، 1370: 521).

به نظر ابن عربی، تعجیل و یا کندی در اجابت، به خاطر قَدَر و تقدیری است که وقتش در علم خداوند معین شده است. اگر خواسته، موافق با وقت باشد، اجابت سرعت می‌یابد و زمانی که خواسته از وقت مؤخر شود، یا در دنیا (مانند مطالب دنیایی، زمانی که اجابتش به تأخیر افتد) و یا در آخرت (مانند مطالب آخرتی) اجابت آن خواسته تا حصول وقت اجابت به تأخیر می‌افتد (ابن عربی، 1370: 60). این عبارت ابن عربی اشاره به این حدیث دارد: «إنَّ العبد إذا دعاء ربَّه، یقول اللهُ تعالى لبیک یا عبدى فِی الحال من غیر تأخر عن وقتِ الدُّعاء»؛ یعنی به درستی که عبد زمانی که خدای خود را می‌خواند، خداوند در همان زمان، بدون تأخیر از وقت دعا می‌فرماید: لبیک بنده من. معنی لبیک از خداوند جز اجابت خواسته عبد در آن حال نیست لکن ظهور آن اجابت به وقت خاص، موقوف است بلکه حق تعالی دعا و طلب را در قلب عبد جز برای اجابت نمی‌اندازد (قیصری، 1375: 420).

 به اعتقاد ابن عربی زمانی که انسان خداوند را می‌خواند، خداوند در اجابت او تأخیر نمی‌کند و انسان نباید بگوید که خداوند دعای او را اجابت نمی‌کند زیرا خداوند در آیه ای فرموده است: «اجیب دعوة الداعی إذا دعانی» (بقره/186) و او راست گفتار است. ابن عربی به شماتت افرادی می‌پردازد که دعای خود را مستجاب نمی‌دانند و می‌نویسد خداوند دعای تو را اجابت کرده است اگر گوش ایمانت باز باشد، آن را خواهی شنید وگرنه ایمانت را در این باره متهم دار. اگر به گناه و قطع رحمی دعا کردی، خداوند دعایت را اجابت نمی‌کند زیرا چنین درخواستی تجاوز از مرز دعاست. زمانی که بنده گناهکار بگوید خداوند دعای مرا اجابت نکرده است، به تکذیب سخن خداوند پرداخته است و هر کس خدای خود را تکذیب کند، مومن نیست و عذاب می شود مگر آنکه توبه کند (ابن عربی، 1420: 4/498).

 

7- منافات نداشتن دعا با صبر

ابن عربی در فصوص الحکم می‌نویسد خداوند، حضرت ایوب (ع) را بر صبرش مدح و ثنا کرده است با اینکه حضرت ایوب (ع) رفع ضرر را از خداوند خواست. از این مطلب می‌توان دریافت که اگر بنده برای برطرف شدن ضرر دعا کند، این دعا در صبرش ضرری وارد نمی‌کند بلکه برعکس، دعا نکردن  بر دفع ضرر نزد اهل طریقت بد است زیرا عدم درخواست در برطرف شدن ضرر مانند مقاومت کردن در برابر خداوند و ادعای تحمل مشقت الهی است (قیصری، 1375: 996).

بخش دوم: آرای ملاصدرا در مورد دعا

1- اهمیت دعا و مناجات

ملاصدرا در برخی از آثار خود از جمله اسفار، شرح اصول کافی و رساله قضا و قدر به دعا و اهمیت آن پرداخته است. وی ضمن اینکه دعا را معادل با درخواست رحمت و بخشش از خداوند به صورت زاری، فروتنی و خواری دانسته، کوشیده است در فلسفه خود زوایای پنهان این بحث را باز نماید. او با قائل بودن به این امر که دعا در نظام هستی امری سودمند است و برای فرد داعی ثمراتی را به دنبال دارد، معتقد است که دعاها و راز و نیازها می‌تواند دو جهت داشته باشد:

اول اینکه راز و نیاز بندگان می‌تواند علت و سبب رسیدن به اهداف متعالی و مقاصد بلند باشد. در واقع به اعتقاد وی، هنگامی که نفس انسانی معطوف پروردگار می‌گردد و از لذت حیوانی و خواسته های مادی، شهوانی و زودگذر صرف نظر می‌کند و همچنین از کالبد جسم خاکی و ظلمانی که حایل بین انسان و عالم قدسی است فاصله می‌گیرد، به مراتبی دست می‌یابد که درهای رحمت پروردگار به سوی او گشوده می‌شود و مشمول الطاف الهی می‌گردد؛ در این حالت است که انسان در سایه تهذیب نفس و دوری و پیراستگی از آلودگی های جسمانی و لذات مادی و حسی از طرف پروردگارش به مقاماتی دست می‌یابد که به وسیله آن، می تواند منشأ دخل و تصرف و دگرگونی ها و تحولات شگفت انگیزی باشد که با معیارهای علوم حسی و ظاهری قابل تبیین و توجیه نیست؛ مثلاً مریضی را شفا دهد یا اشرار را مریض کند و یا عنصری را به عنصر دیگر تبدیل نماید.

دومین جهتی که از منظر ملاصدرا مترتب بر دعای بندگان است و به خاطر آن، انسان ها علی رغم آگاهی خداوند از خواسته های درونیشان باز باید دعا کنند، این است که چون کیفیت علم خداوند و قضا و قدر از اندیشه ما پنهان است، حکمت الهی اقتضا می‌کند که بنده بین خوف و رجاء معلق باشد و همین ترس و امید، یکی از علل مکلف بودن انسان ها به دعاست (ملاصدرا، بی تا: 209). از نظر ملاصدرا شعار فروتنی و انکسار بنده، اعتراف به عجز و نیازمندی در مقابل خداوند، بهبود بخشیدن به رابطه بنده و خداوند و همچنین اقرار بنده به اینکه در مقابل عظمت خالق در پرده نقص امکانی فرومانده و از بلندای قله رفیع بی نیازی، در وادی فقر و احتیاج و تهی دستی غلتیده است، از ثمرات مترتب بر دعاست (ملاصدرا، بی‌تا: 208).

2- عوامل موثر در استجابت دعا

ملاصدرا تأثیر نفوس فلکی و نفس انسانی را از عوامل استجابت دعا می‌داند و در برخی از آثار خود به بررسی نحوه تأثیرگذاری این دو عامل می‌پردازد. وی معتقد است اجرام فلکی دارای نفس ناطقه اند و منشأ خیر و برکات بر زمینیانند. تأثیر افاضات و عنایات الهی نخست در عرش اعظم یعنی فلک اطلس که به منزله قلب عالم است، ظاهر می‌گردد و سپس از ناحیه فلک اطلس به بقیه افلاک و به واسطه سایر افلاک بر کره خاکی نازل می‌گردد (ملاصدرا، بی تا: 282). به گفته صدرا اگر در اجرام سماوی فضیلت و برتری نسبت به سایر اجرام نبود، هیچ گاه بر زبان اکثر اقوام و ملل عالم جمله «إن الله علی السماء» جاری نمی‌شد و دست ها هنگام دعا به آسمان دراز نمی‌شد و نیز آیه «الرحمن علی العرش استوی» (طه/5) در قرآن کریم نازل نمی‌شد (ملاصدرا، بی‌تا: 283)5. به نظر او نفوس فلکی در استجابت دعا مؤثرند. او می‌نویسد: جوهر نفسانی در عالم آسمان ها وجود دارد که اثرپذیر است و در زمین به واسطه گرم کردن سرد و سرد کردن گرم و به حرکت درآوردن ساکن و ساکن کردن متحرک و تبدیل عنصری به عنصر دیگر و یاری شدنش از جانب پرتو جواهر عقلی، اثرگذار است. این جواهر عقل فعال محض نیستند تا اینکه چیزی در آن‌ها اثر نگذارد و منفعل محض نیز نیستند تا آنکه در چیزی -اگرچه با یاری و کمک مافوق خود باشد- اثر نگذارند بلکه در آنچه پایین تر از آنهاست به وجهی فاعلند و به وجهی دیگر از آنچه فوق آنهاست منفعلند پس بعید نیست که دعاهای گرفتاران و فریادخواهی فریادخواهان اثرپذیر شود و دعاهایشان را به فرمان الهی اجابت کنند و حاجاتشان را برآورده سازند (ملاصدرا، 1381: 6/ 416).

بعد از تأمل در مطالب مذکور، ممکن است این سوال به ذهن خواننده متبادر گردد که آیا نفوس فلکی نیز از زمینیان متأثر می شوند. از نظر ملاصدرا، تنها عالم امر کلی عقلی است که تغییر و انفعال از هر جهتی برایش ممتنع و محال است و صرفاً در مورد آن‌ها گفته می‌شود: عالی توجه به سافل ندارد. اینها فرشتگانی هستند که در حد و مرتبه عقل هستند؛ جزو موجودات تامه محسوب می‌شوند و هیچ گونه انفعالی نمی‌پذیرند اما فرشتگانی که در مرتبه نفوس سماوی اند، از برخی از موجودات زمینی به ویژه نفس ناطقه شریف تغییر و تأثیر می‌پذیرند لذا متوجه برآوردن درخواست و اجابت دعاهای آن‌ها می‌شوند. به گفته او، اموری مثل نزول باران که همزمان با دعای دعاکنندگان و درخواست نیازمندان صورت می‌گیرد و نیز امثال آنچه که از انبیاء و اولیاء حکایت شده است، از چیزهایی است که به واسطه آن‌ها عقل جزم و یقین می‌یابد که در طبقه ای از مبادی آسمانی و گروهی از فرشتگان الهی، اراده ای حادث و انفعالی از برخی موجودات زمینی و در پی آن شنیدن دعاهای آن‌ها و توجه به استجابت دعاهایشان وجود دارد. آیاتی از قرآن نیز دلالت صریح و غیر قابل تأویل بر انفعال نفوس سماوی از موجودات زمینی دارند؛ نظیر آیه «ان اصنع الفلک بأعینِنا و وحینا»6 (مومنون/27) و «لاتخافا إنَّنی مَعَکُما أسمع وأرَی»7 (طه/46) (ملاصدرا، 1381: 6/426).

از ظواهر کلام ملاصدرا به دست می‌آید که او نفس انسانی را نیز با داشتن شرایطی، یکی دیگر از عوامل استجابت دعا می‌داند. توضیح آنکه ملاصدرا نفس انسانی را از سنخ ملکوت و دارای مقام وحدت جمعی می‌داند به طوری که تمام مراتب وجود در او جمع شده است؛ لذا وی نفس را در مرتبه ذات هم عاقل، هم متخیل، هم حساس و هم محرک می‌داند (ملاصدرا، 1382: 271). او برای هر یک از این مراتب وجودی، کمالی قائل است. کمال تعقل را در انسان، اتصال او به ملأ اعلی و مشاهده ملائکه مقرب، کمال قوه مصوره را رساندن انسان به مرتبه مشاهده اشباح و صور مثالی و دریافت امر غیبی و اخبار جزئی و اطلاع بر حوادث گذشته و آینده و کمال قوه حساسه را در انسان شدت تأثیر آن در مواد جسمانی می‌داند (ملاصدرا، 1382: 339). در اندیشه ملاصدرا، در تعداد اندکی از انسان‌ها این قوای سه گانه جمع می‌گردد و اگر انسانی واجد مقام جامعیت در این مراتب سه گانه باشد، مستحق ریاست بر خلق و دارای رتبه خلافت الهی خواهد بود. او این شخص را رسول و مبعوث از طرف خداوند می‌داند که خصایص سه گانه ای را داراست. یکی از این خصلت‌ها این است که با قوه تحریکی خویش، در هیولای عالم تأثیر می‌گذارد. ملاصدرا تأثیر چنین نفسی را در هیولای عناصر مانند تأثیر نفوس فلکی می‌داند و می‌نویسد: «مسلم است که نفس انسانی هنگامی که در کلیه مقامات به خصوص از جهت عملی و قوه تحریکی قوی گردد، به نفوس فلکی شباهت پیدا می‌کند و شباهت او همانند شباهت اولاد به پدران است. چنین نفسی در هیولای عناصر اثر می‌گذارد شبیه تأثیر نفوس فلکی. چنین نفس کامل و مقتدری، شایسته آن است که در کلیه اجسام و اجرام و ابدان موجودات این عالم، همان طور تأثیر بگذارد که در بدن خود می‌تواند تأثیر بگذارد» (ملاصدرا، 1382: 339) و به واسطه این قوه قادر بر انجام امور خارق العاده است. به عنوان مثال، کلیه دعاها و نداهای صاحب این مقام مورد اجابت قرار می‌گیرد و صدا و ندای او در ملک و ملکوت شنیده می‌شود و در اندک لحظه ای مریضان را شفا و تشنگان را سیراب می‌کند (ملاصدرا، 1382: 401).

 

3- رابطه دعا با «قضا و قدر» و «نظام علی و معلولی»

چگونه می‌توان رابطه دعا را با قضا و قدر و همچنین نظام علی و معلولی تبیین کرد؟ ملاصدرا به این مسأله توجه داشته است و در بیان آن می‌نویسد: «آنچه با دعا، طلب، سوال و الحاح برای رسیدن به متعلق دعا قصد می‌شود، اگر از اموری است که قلم قضای ازلی به وجودش جاری گشته و لوح قدر به تصویر ثبوتش مرتسم شده است، پس چه نیازی به طلب و سوال است و اگر قضا جاری نشده و لوح قدر به آن مرتسم نشده است، پس در حالی که حصول مدعی و رسیدن به مطلوب ممتنع است، دعا برای چیست و فایده طلب در چیست» (ملاصدرا، 1381: 6/ 417). او پس از طرح این سوال درصدد پاسخ گویی به آن برمی‌آید و می‌کوشد تا دعا را نه به عنوان امری که جایگاه قانونمداری در نظام آفرینش ندارد بلکه به عنوان یکی از قوانین نظام مند عالم که بر قانونمندی نظام آفرینش نیز صحه می‌گذارد، تفسیر نماید. از این رو وی دعای دعا کننده و زاری و فروتنی او را از جمله اسباب برای تحقق مورد درخواست معرفی می‌کند و حصول و تحقق امور و تحقق اسباب را هر دو قضای الهی می داند (ملاصدرا، 1381: 41) و می‌نویسد: «طلب و دعا هم چیزی است که قلم قضای الهی بدان رفته و لوح پیشین بر آن نقش پذیر گشته است» (ملاصدرا، بی تا: 206).

در اندیشه ملاصدرا، این اراده و مشیت الهی است که دعا را به عنوان یک عامل مؤثر و قوی در بازگشت از انحطاط و سقوط و روی آوردن به سعادت و کمال قرار داده است. به همین سبب است که صدرا کسانی را که گمان می‌کنند دعا امری بی فایده است، زیرا اگر چیزی در قضای سابق الهی ثبت شده باشد، خواه دعا برای آن صورت گیرد و خواه صورت نگیرد، حتماً تحقق پیدا خواهد کرد، افرادی کوردل و نادان می داند که از درک حقایق عاجزند (ملاصدرا، بی‌تا: 206). از نظر صدرالمتألهین، دعا یکی از وسائطی است که سبب وصول داعی به مسبب الاسباب هستی می‌گردد. دعا نه تنها امری خارج از نظام هستی و قوانین حاکم بر آن نیست بلکه یکی از عوامل مؤثر در نظام هستی قلمداد می‌شود: «وقتی خداوند چیزی را اراده می‌کند، اسبابش را فراهم می‌سازد. از جمله اسباب حصول شیء درخواست شونده، وجود داعی و دعایش است. دعا و طلب از خداوند و الحاح و تضرع، از زمره اسباب برآوردن حاجت و حصول مراد و مطلوب به اذن خدا و ملکوتش است. دعا چه بسا باب ملکوت را می‌کوبد و به اسماع ملکوتیان می‌رسد» (ملاصدرا،1381: 6/415).

استاد مطهری نیز به این اشکال پاسخی شبیه به پاسخ ملاصدرا می‌دهد و می‌نویسد: «همه این اشکالات از اینجا پیدا شده‏ است که گمان کرده‏اند خود دعا بیرون از حوزه قضا و قدر و حکمت الهی است. در صورتی که دعا و استجابت آن نیز جزئی از قضا و قدر الهی است و احیاناً جلوی قضا و قدرهایی را می‏گیرد و به همین‏ دلیل نه با رضای به قضا منافی است و نه با حکمت‏ الهی» (مطهری، 1357: 297). علامه طباطبایی نیز ذیل آیه 186 سوره‏ بقره می‏نویسد: «در میان اخبار مربوط به دعا روایاتی داریم که مکرراً از ائمه طاهرین (ع) نقل شده است که دعا از مقدرات است. این روایت به اشکالی که یهودیان و دیگران بر دعا وارد کرده‏اند، پاسخ می‏دهد. اشکال آنان این بود: موضوعی که برای آن دعا می‏شود، اگر مقدر شده‏ باشد، قطعی الصدور است و اگر مقدر نشده باشد، حتماً واقع نخواهد شد. پس در هر دو صورت دعا کردن بی‏فایده است. جواب آن است که مقدر بودن چیزی موجب‏ نمی‏شود که بدون سبب و علتی وجود پیدا کند. مثلاً اگر مقدر شده باشد که چیزی بسوزد، لازمه‏اش این‏ نیست که با نبودن چیز سوزنده‏ای خود به خود بسوزد بلکه معنایش این است که اگر آتش با چیز دیگر تماس حاصل کند خواهد سوزاند. دعا خود یکی از اسباب است پس هر گاه کسی‏ برای خواسته‏ای دعا کند، اسباب آن فراهم می‏شود و نتیجه به دست می‏آید. بنابراین، همان طور که تقدیر سوختن معنایش این است که به وسیله وجود آتش‏ در شرایط ویژه‏ای بسوزد، مقدر بودن موضوعی با تأثیر دعا منافات ندارد زیرا معنای مقدر بودن‏ آن این است که به واسطه دعا و اجابت آن وجود یابد» (طباطبایی، ۱۳۶۳: 2/41). بنابراین در اندیشه ملاصدرا و به تبع او، علامه طباطبایی و استاد مطهری، در نظام تکوین چیزی خارج از مدار قضا و قدر نیست و هر حرکت و سکونی ممهور به‏ مهر تقدیر است؛ دعا یکی از اسباب این‏ عالم است و قضا و قدر بر این تعلق گرفته است که شرور و بلیات را با دعا باید برطرف ساخت؛ دعا و طلب‏ هرگز خارج از دایره قضا و قدر نیست و ثمرات آن‏ بر لوح چنین تقدیری نوشته شده است که با درخواست از خدا به بنده داده می‏شود.

4- اجابت دعا و علت آن

ملاصدرا این مطلب را از زبان ابن سینا نقل می‌کند و می‌نویسد: دعا و اجابت هر دو از جانب خداوند است. خداوند است که دعا را علت اجابت قرار داده همان طور که سبب سلامتی بیمار را نوشیدن دارو قرار داده است و تا بیمار دارو ننوشد، سلامتی نمی‌یابد. پس دعا لازم است و توقع اجابت هم لازم زیرا انگیزه ما برای دعا کردن اجابت دعاست و دعای ما نیز سبب اجابت آن است لذا موافقت دعا برای پدید آمدن و حدوث امری که برایش دعا می شود، هر دو معلول یک علتند. هنگام دعا از جانب حق تعالی قوه ای بر نفوس پاک افاضه می‌شود که با آن قوه در عناصر اثر می‌گذارند و عناصر از اراده آن نفوس اطاعت می‌کند و این فرایند همان اجابت دعاست؛ زیرا عناصر، موضوع فعل نفوس است و اعتبار این امر در کالبد انسان ها جایز است زیرا گاهی انسان چیزی را تخیل می‌کند و کالبدش به حسب آنچه احوال نفوس و تخیلات آن اقتضا می‌کند، تغییر پیدا می‌کند. گاهی نیز نفس در غیر کالبد خودش اثر می‌گذارد و نیز گاهی در غیر نفس خودش اثر می‌گذارد و گاهی هم مبادی نخست دعای شخص داعی را اجابت می‌کنند، البته اگر غایتی که برای آن دعا می‌کند به حسب نظام کل سودمند باشد (ملاصدرا، 1381: 6/405).

خداوند علت و سبب دعای داعی و خود داعی، هر دو، است و خود داعی نیز سبب است تا خداوند دعای او را بداند زیرا به واسطه بنده، دعا معلوم واجب تعالی می‌گردد. پس داعی به نوعی سبب است تا واجب تعالی دعای او را بداند لکن این به این معنا نیست که داعی در خداوند اثر می‌گذارد زیرا خداوند مؤثر حقیقی است و نه داعی (ملاصدرا، 1381: 406).

 

5- شرایط استجابت دعا

ملاصدرا در برخی از آثار خود از جمله در رساله قضا و قدر از اموری نام می‌برد که التزام نفس انسان به آن‌ها در استجابت دعا مؤثر است. این عوامل به شرح ذیل است:

- پیراستگی نفس و اتکا به خداوند: از جمله ویژگی هایی که نفس انسانی باید خود را نسبت به آن ملتزم بداند، اعتماد و اتکای انسان به خداوند متعال و پیراستگی نفس اوست. به اعتقاد صدرالمتألهین لازم است که دعاکننده نفس خود را از آلودگی های جسمانی و غرض های نفسانی پاک کند و همچنین از قید و بند غضب و شهوت و اتکا به غیر خداوند نیز دوری جوید (ملاصدرا، 1381: 213).

- گریه و خضوع: از دیگر اسباب برای استجابت دعا، زاری و فروتنی است. وی نسبت دعاها و زاری ها را به حصول اهداف در اعیان مانند نسبت اندیشیدن و فکر کردن به حصول نتایج در اذهان دانسته است (ملاصدرا، 1385: 4/ 998).

- به نفع همنوعان دعا کردن: یکی دیگر از ویژگی هایی که ملاصدرا در مسأله دعا به آن اشاره کرده، این است که دعاکننده در دعایش صلاح همنوعانش را در نظر داشته باشد. از این رو به اعتقاد او داعی باید در حقیقت آنچه از خیر و دفع ضرر طلب می نماید، مراقب باشد که سود و نفع دعایش به صلاح همگان باشد (ملاصدرا، بی تا: 213).

- آراستگی به زیور دین، داشتن نیت خالص و طینت پاک: ملاصدرا در توضیح این امور می‌نویسد: «شرط قبولی دعا و نیل به اهداف و آثار شگفت انگیزی که بر دعا مترتب است، مزین بودن شخص داعی به زیور دین و شریعت است. خالص و پاک بودن نیت و طینت شخص داعی و ارتباط با عالم بالا در عوض دل بستن به تعلقات عالم خاکی و دوری جستن از آنچه از طریق قوای جزئی و حواس ظاهری درک می‌شود، لازم است تا داعی حقیقت بسیط را بر مرکب و علت را بر معلول و عالی را بر سافل و شریف را بر پست ترجیح ندهد و همه موفقیت ها و مبدأ نیل به آمال و آرزوها و رفع مشکلات و سختی ها و راه حل معضلات خود را از جانب خدا بداند و توجه داشته باشد که دل بستن به زندگی جسمانی و خواسته های حیوانی او را از مقصد دور می‌سازد و از سیر تکاملی باز می‌دارد» (ملاصدرا، بی‌تا: 213).

- دوری جستن از شیطان، ظلم، کجروی، خودخواهی و زور: از دیگر ویژگی های داعی، باید دوری جستن وی از عالم وهم و نیرنگ و ظلم و کجروی باشد زیرا اتصاف به این صفات سبب می‌شود کلام داعی شنیده نشود و در نتیجه خواسته هایش بی جواب ماند و صدایش در پیشگاه ملکوتیان شناخته نشود (ملاصدرا، بی‌تا: 214).

- پرهیز از غذای شبهه ناک و لقمه های حرام: در اندیشه ملاصدرا، این امر در پذیرش دعا نقش به سزایی دارد به گونه ای که عدم توجه به آن، تأثیر سوء خود را در استجابت دعا خواهد داشت (ملاصدرا، بی‌تا: 215).

- مکان مناسب برای دعا: عامل دیگری که ملاصدرا آن را در استجابت دعا مؤثر می‌داند، انتخاب جای مناسب و گوشه خلوتی برای ارتباط روحی با عالم بالا و لذت بردن از اتصال به عالم ملکوت است (ملاصدرا، بی‌تا: 220).

 نتیجه

با سیر در آثار ابن عربی و ملاصدرا در مورد مساله دعا نتایج زیر حاصل می‌شود:

ابن عربی برخلاف ملاصدرا به تفصیل به مباحث دعا و مسائل آن پرداخته است. هر دو دانشمند اهمیت مساله دعا را با استناد به آیات و روایات برجسته کرده اند و شروطی را به عنوان شرایط استجابت دعا ذکر نموده اند: اظهار فقر، خضوع و خشوع در برابر خداوند، رد مظالم و انتخاب مکان و زمان مناسب برای دعا از جمله شروط مشترک استجابت دعا از نظر هر دو متفکر است. ابن عربی، دعا در حق خود و سپس در حق دیگران را یکی از شرایط استجابت دعا می‌داند که در آثار ملاصدرا مشاهده نمی‌شود. در ابتدای امر این شرط غیر اخلاقی به نظر می‌رسد ولی ابن عربی در توجیه این شرط می‌نویسد این کار برای توجه دادن انسان به تنبه فقر و نیازمندی اش و دوری از کبر و خودپسندی که در اثر توجه به غیر حین دعا حاصل می‌شود، لازم است.

نکته در خور توجه در مباحث هر دو متفکر، وسیله و واسطه بودن شخص داعی در هنگام دعاست. ابن عربی با عبارت «منفعل (داعی) از آن حیث که هنگام دعا آنکه را طالب اوست می‌طلبد، در او فعل انجام می‌دهد و آنچه را که منفعل می‌طلبد، مطلوب او انجام می‌دهد. این، تأثیر ممکن منفعل (داعی) در واجب فاعل (خداوند متعال) است» و ملاصدرا با عبارت «خداوند علت و سبب دعای داعی و خود داعی هر دو است و خود داعی نیز سبب است تا خداوند دعای او را بداند زیرا به واسطه بنده، دعا معلوم واجب تعالی می‌گردد. پس داعی به نوعی سبب است تا واجب تعالی دعای او را بداند» به تبیین این مطلب می‌پردازند. به نظر می رسد منظور ابن عربی و ملاصدرا این باشد که تا شخص داعی با اراده خود به درخواست از خداوند نپردازد، مقوله ای تحت عنوان دعا حاصل نمی‌شود.

از جمله مباحثی که ملاصدرا برخلاف ابن عربی به آن‌ها پرداخته، رابطه دعا با «قضا و قدر» و «نظام علی و معلولی» و نیز عوامل مؤثر در اجابت دعاست. او نفوس فلکی و انسانی را از عوامل موثر در اجابت می‌داند. نظریات و آرای این فیلسوف در این مباحث متاثر از ابن سیناست. ملاصدرا در این مطالب، نگاه فلسفی به مقوله دعا داشته و با نظر به فعل و انفعالات موجود در عالم به تبیین این مباحث پرداخته است. در اندیشه ملاصدرا دعا چیزی است که قضا را راسخ تر و ثابت تر می‌کند. خداوند دعا را از جمله وسایل و علل رسیدن به هدف قرار داده است و بین دعا و هدف تلازم و رابطه ناگسستنی وجود دارد. در واقع، خود اراده و مشیت پروردگار دعا را به عنوان یک عامل مؤثر و قوی در بازگشت از انحطاط و سقوط و روی آوردن به سعادت و کمال قرار داده است.

ابن عربی، طهارت و دعا کردن به زبانی که با آن گناهی نشده و نیز اضطرار شخص داعی را از عوامل موثر در اجابت دعا می‌داند. وی مباحثی از جمله اقسام عطایای الهی و مراتب اجابت را با ذوق عرفانی خود به نگارش آورده است که در آثار ملاصدرا یافت نمی‌شود. ابن عربی دعا و پرسش بشر را به دو بخش اساسی دسته بندی می‌کند و معتقد است که سائل گاهی با زبان قال و گاهی با زبان حال و استعداد به دعا و مناجات با خداوند می‌پردازد. آنچه توده مردم بدان توجه دارند تنها دعاها و نیایش های زبانی و کلامی است که به زبان بیان می‌کنند در حالی که خواسته و دعاهای انسان در پیشگاه خداوند فراتر از این پرسش ها و خواسته های زبانی است. ذات انسانی همواره پرسش ها و دعاهایی دارد که تنها اهل دل آن را می‌شنوند. خداوند به هر دو دسته از دعاهای انسان پاسخ های در خور می‌دهد و کسی را دست خالی از درگاه خویش بازنمی‌گرداند. ابن‌عربی معتقد است که تأخیر در استجابت دعا مربوط به دعاهای شخص داعی به زبان حال و استعداد است و تاخیر در اجابت دعا را منحصر به تقدیری که خداوند معین کرده است می‌کند.

 

پی نوشت‌ها

1- ابن سینا در برخی از آثار خود از جمله در تعلیقات، نجات و شفا به بحث دعا و اشکالات مترتب بر آن پرداخته است.

2- میرداماد در دو اثر معروف خود «نبراس الضیاء» و «القبسات» به بحث دعا و اشکالات مترتب به آن پرداخته است.

3- ملاهادی سبزواری از جمله فیلسوفانی است که به طرز محققانه ای کوشیده است با بیان فلسفی- عرفانی خویش جایگاه دعا را در نظام هستی مشخص کند. پاسخ وی به یکی از سوالات شیخ محمد ابراهیم واعظ تهرانی دربارة دعا نمونه تلاش وی در این زمینه است.

4- لازم به ذکر است که ابن عربی در آثار خود، شرایط استجابت دعا را به این شکل مدون در نوشتار حاضر بیان نکرده و انسجام مطالب از نویسندگان این سطور است.

5- ملاصدرا در این عبارات حوادث و اتفاقاتی را که در زمین به وقوع می‌پیوندد، با عالم بالا و افلاک مرتبط دانسته است و نفوس عالم افلاک را در حوادث عالم ناسوت مؤثر می‌داند.

6- (خطاب به حضرت نوح) کشتی را در حضور ما و مطابق وحی ما بساز. مقصود از «اعیننا» همان نفوس سماوی و مقصود از «وحینا» تصورات آنهاست.

7- (خطاب به حضرت موسی و هارون) نترسید من با شما هستم. (همه چیز را) می‌شنوم و می‌بینم. مقصود از «اسمع و أری» علم الهی به جزئیات در مقام نفوس فلکی است.

 

منابع
1- قرآن کریم، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.
2- ابن عربی، محیی الدین. (1368). تفسیر القرآن الکریم، تحقیق و تقدیم مصطفی غالب، تهران: ناصر خسرو.
3- --------------- . (1420 ق). الفتوحات المکیه، ضبطه و صحه فهارسه احمد شمس الدین، بیروت: دار الکتب العلمیه.
4- -------------- . (1370). فصوص الحکم، تعلیقه ابو العلاء عفیفی، تهران: الزهراء.
5- طباطبایی، محمدحسین. (1363). تفسیر المیزان، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی.
6- قیصری رومی، محمد داوود. (1375). شرح فصوص الحکم، به کوشش جلال الدین آشتیانی، تهران: علمی و فرهنگی.
7- الکلینی الرازی. (1363). الاصول الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
8- المجلسی، محمد باقر. (1376). بحارالانوار، تهران: کتابفروشی اسلامیه.
9- مطهری، مرتضی. (1357). بیست گفتار، تهران: حکمت.
10- ملاصدرا (صدرالدین شیرازی)، محمد بن ابراهیم. (1381). الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، تصحیح احمد احمدی، تهران: بنیاد حکمت سبزواری.
11- ---------------------------------- . (1382). الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، تصحیح مصطفی محقق داماد، تهران: بنیاد حکمت سبزواری.
12- ---------------------------------- . (1385). شرح الاصول الکافی، تهران: بنیاد حکمت سبزواری.
13- ----------------------------------- . (بی تا). الرسائل، قم: مکتبه المصطفوی.