نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت معلم
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Mantegh-ot-Teyr, Attar's allegorical-mystical work, is of high value from several points of view; including the poet's discourse stylistics, its linguistic features, and in a more restricted way, its diction, specially its rare use of words. This is due to the fact that Atta'r conversational style, which itself resulted from the simplicity of his style, allows him to take use of special colloquial words. Based on the old volumes of Mantegh-ot-Teyr, one could find some of these rare uses of words, among which Koroh is the focus of our attention in this article. The authenticity of this word will be contemplated upon along this article.
کلیدواژهها [English]
منطقالطّیر، یا مقامات الطیور از منظومههای معروف فارسی است و گمان نمیرود که کسی با شعر فارسی، ادبیات عرفانی، عطار و آثار او آشنا باشد و از اهمیت استثنایی این منظومة رمزی دل انگیز، و به تعبیر یکی از محققان معاصر، «نوعی حماسة عرفانی» (زرینکوب، 1356: 164) و حضور پیوستة آن در قلمرو زبان فارسی آگاه نباشد. بنابراین، سخن گفتن در معرفی آن، به هیچ نوع، در این مختصر، ضرورتی ندارد، بخصوص که در سالهای اخیر بارها و به صورتهای مختلف به طبع رسیده و با شمارگانی قابل ملاحظه در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است. اگر جایی برای ارزیابی اشارهوار این منطقالطّیرهای گوناگون و عرض حقگزاری میبود، نگارنده بر خود میدید که از منطقالطّیر مصحّح محمدرضا شفیعی کدکنی سخن به میان آرد و به بعضی از فواید بیشمار مقدمه و تعلیقات آن -که هر یک نتیجة سالها ترصّد ذهنی تیزیاب و تحقیق وقفه ناپذیر است- اشاره کند.
اما منطقالطّیر گذشته از همة ارزشهای عرفانی و سرمایة شگرف شعر و شور و حال، و نقشی که در شکل گیری مثلث حدیقه الحقیقه، منطقالطّیر و مثنوی معنوی دارد 1، در حوزة زبان نیز شامل گفتنیهایی است؛ و شگفت آن که با همه سهولت و ملایمت، از این نظر، از دیگر آثار عطار متمایز است، و بسیاری از کلمات نادر و ترکیبات و تعبیرات آن را در مجموعة آثار دیگر او هم نمیتوان یافت و کلمة مورد بحث ما، «کروه» یا «گروه»، یکی از آنهاست.
پیش از ورود به اصل سخن، یادآوری کنیم که دستنوشتههای شناخته شدة منطقالطّیر متعدد و با ارزشهایی متفاوتند و کهنترین نسخه یا نسخههایی که تا امروز از آن میشناسیم، همان نسخههای موزة قونیه است، با تاریخ کتابت میانة سالهای 680-690 2. عکس و فیلم موجود از آنها، در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، از ثمرات همّت و خدمات ارزنده مجتبی مینوی است. مصحّحان دانشمند منطقالطّیر، گوهرین و شفیعی کدکنی، این هر دو نسخه را در اختیار داشتهاند و توصیف آنها را در مقدمههای کتاب میتوان خواند.
برای کسی که دستنوشتههای کهنی از منطقالطّیر را به قصد ارزیابی سنجیده باشد، اعتبار نسخ همقدر 3 موزة قونیه که از روی یک نسخة مادر کتابت شدهاند، به حدی است که اصالت روایت صحیح و احیاناً متفاوت آنها را تردید ناپذیر میکند، حتی کسی که از عوارض طبیعی و متعارف در کتابت متون کهن آگاه است و میداند که بندرت کاتب دقیق و امینی توانسته است از آسیب همة آنها مصون بماند، وقتی خطاهای معدود این نسخهها را میبیند، غالب آنها را نتیجة «طغیان قلم» و سهو انسانی در مییابد و کمتر ضبط خطا و روایت دیگرسانی را ملاحظه میکند که به سبب تصرف احتمالی کاتب از صورت مکتوب اصل فاصله گرفته باشد.
برای روشنتر شدن موضوع، دو نمونة متفاوت از اختلاف چند نسخه را در این جا میآوریم. از این نسخهها:
A: نسخة قونیه، فیلم شمارة 312 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، با تاریخ کتابت حدود 690؛
B: نسخة دیگر قونیه، فیلم شمارة 313 همان کتابخانه با همان تاریخ کتابت [از آغاز این نسخه سیصد و هشتاد و سه بیت نونویس است]؛
C: نسخة کتابخانة کاخ گلستان، با تاریخ کتابت 731 [کهنترین نسخة تاریخ دار شناخته شده، پس از نسخههای قونیه]؛
D: نسخه کتابخانة تورینوی ایتالیا، با تاریخ کتابت 857 که چاپ عکسی شده است 4.
نمونة نخست: صورتی که روایت نسخة A صحیح است؛ امّا نسخ دیگر، بخش نونویس نسخة B، نسخة C و نسخة D، آن را [ظاهراً] به سبب تصوّر ابهام، تغییر داده اند و با ضبطی مغلوط آوردهاند:
در برگ 3ب، نسخة A، آمده است (نک: منطقالطّیر: گوهرین:8؛ شفیعی کدکنی:236):
(1) ای دریغا هیچ کس را نیست تاب |
|
دیدهها کور و جهان پر ز آفتاب |
یادآوری: در (1)، «هیچ» بدون نقطههای «چ» و «دیدهها»، مانند نسخ دیگر بدون «ه»، «دیدها» آمده است.
در (2)، «ببینی» بدون نقطههای «با = بـ» و «گ»، مانند دیگر نسخهها، در همة موارد «ک» نوشته شده است.
در (3)، مصراع دوم: «وز» و «نشست» بدون نقطهاند.
(1) ای دریغا هیج کس را نیست تاب |
|
دیدهها کور و جهان بر آفتاب |
یادآوری: در (2)، «گ» در همة موارد «ک» آمده است.
در نسخة C (ص 184):
ای دریغا هیج کس را نیست تاب |
|
دیدهای کور و جهان بر آفتاب |
یادآوری: در (1)، «هیچ» نقطههای «یا = یـ» را ندارد.
در (2) «گ» به صورت «ک» آمده است.
در (3) «عذر» و «یـ» ـایِ «میجویند» بی نقطه است.
در نسخة D (چاپ عکسی نشر دانشگاهی، 1373: 9):
گر به بینی این خرد را گم کنی |
|
جمله او بینی و خود را گم کنی |
یادآوری: (1) ساقط است.
(2) مانند نسخ دیگر «گ» را «ک» نوشته، و بیشتر کلمات را مشکول کرده است.
چنان که ملاحظه میشود، نسخهها مصراع دوم(3) را متفاوت آوردهاند، آیا در این مصراع بنابر نسخة A، ابهامی هست، و آیا هیچ یک از صورتهای متفاوت نسخههای دیگر، با توجه به زمینة سخن و مراد شاعر، ابهامی ندارد؟
وقتی میدانیم که موضوع مشترک این ابیات، همان اندیشة مرکزی عطار در منطقالطّیر، یعنی «سیمرغ» بودن «سی مرغ» و بالعکس 6 است، ظاهراً ابهامی در معنی روایت نسخة A و صحت آن نمیماند.
شاعر میگوید: ای عجب! جمله دامن به دست دارند 7 و از همه دور و با او همنشیناند. [با اندکی بسط و توضیح]: الف: ای عجب! همه [، همة خلق]، دامن [=دامن خود] به دست گرفته و در طلبند، در حالی که از همه دور و با او همنشیناند.
ب: ای عجب! همه [، همة خلق که این جا و آن جا او را میجویند،] دامن او را به دست دارند [= در عین وصال اند، با اویند] و از همه [، همة کسانی که آنها را به خود نزدیک میپندارند،] دورند و با او [که دور از خود تصور میکنند،] همنشیناند.
مفهوم پیشینهداری که به گونهای دیگر، از این عبارات طبقات الصوفیه (ص25-26) هم برمیآید:
عُزَیزی از متقدمان است، از مشایخ ذوالنون....
ذوالنون مصری به مغرب شد به عُزَیزی به مساله ای.... عُزَیزی وی را گفت: «به من به چه آمده ای؟ ار آمدهای که علم اولین و آخرین بیاموزی، این را روی نیست...، ور آمدهای که وی را جویی،... آن جا که اول گام برگرفتی، او خود آن جا بود....»
شیخ الاسلام [،خواجه عبدالله انصاری،] گفت که «او با جویندة خود همراه است و دست جویندة خود گرفته، در طلب خود میتازاند.»
آن یکی 8 دیوانهای پرسید راز |
|
کای فلان حق را شناسی بیمجاز؟ |
نمونة دیگر: صورتی که روایت نسخة A نیز، مانند نسخ دیگر، در آن تغییر یافته است:
در برگ 4ب، نسخة A آمده است:
(1) جون نبرد از انبیا و از رسل |
|
هیح کس یک جزو بی از کل کل |
یادآوری: بیت (1) را با توجه به نوع کتابت نسخه و معنی آن چنین میخوانیم: 9
چون نبرد از انبیا و از رسل |
|
هیچ کس یک جزو پی از کل کل |
نسخة دیگر قونیه (B)، نونویس، برگ 3ب، چنین آورده است:
جون نبرد از انبیا و از رسل |
|
هیچکس را رنک و بو از جزو کل (؟) |
یادآوری: در مصراع ششم «که» و در مصراع هفتم «دو» افزوده شده است.
دست نوشت C (ص 185):
جون نبرد از انبیا و از رسل |
|
هیچکس یک جزو بی او کل کل (؟) |
یادآوری: در مصراع دوم بیت نخست «هیچ» و «یک» بدون نقطههای «یا = یـ» و «جزو» بدون نقطة «زاء = ز» آمده است.
و در نسخة D (ص 11):
جون نبود از انبیا و از رسل |
|
هیچکس یک جزوی او کلّ کل (؟) |
یادآوری: در مصراع ششم، «او» افزوده شده و کاتب، بنابر شیوة خود، بیشتر کلمات را مشکول کرده است.
به یاد آوریم که در مصراع دوم (3)، به جای «او شناسا شد که... = به کسی معرفت داده شد که...»، «او شناخت که...» [روایت بعضی از نسخهها] خطاست؛ چرا که در این جا نسبت دادن فعل به او، یعنی «بنده»، روا نیست. از طرف دیگر، این مصراع با صورت «او شناسا شد که... شناخت [یا ناشناخت]» نیز خطاست. هم در قیاس با «شناسا شد و شناخت»، و هم به سبب این که در آن صورت، «... با که سازد [،روایت متفق نسخهها]» در بیت بعد، بی زمینه و معنی میشود، چون اقتضای «... با که سازد» که فاعل آن خداست، این است که پیش از آن سخنی از «ساختن» به میان آمده باشد و آن نیز مربوط و منسوب به حق باشد.
اکنون به این دو عبارت توجه میکنیم:
الف- او شناسا شد که... با او نساخت (؟)
ب- او شناسا شد که... با او بساخت (؟)
و بیت (4) را که دنباله و پیوستة همان مصراع است، با آنها میخوانیم:
الف- او شناسا شد که... با او نساخت، چون جز او (جز حق) در دو عالم کسی نیست، [پس] با که سازد؟
ب- او شناسا شد که... با او بساخت، چون جز او (جز حق) در دو عالم کسی نیست، [پس] با که سازد؟
گویی ابیات (3) و (4) در این بیت دیگر عطار در منطق الطّیر،خلاصه شده است (گوهرین:158؛ شفیعی کدکنی:361):
با کسی آسان چو پیوندش نبود |
|
من اگر خوانم خداوندش چه سود |
یا تکراری از مفهوم این ابیات است (عطار، 1361: 5- 6):
گلیم عجز در سر کش ز حیرت |
|
چو باران بر رخ افشان اشک حسرت |
حال صورت پیشنهادی ما، «او شناسا شد که حق با او بساخت» را با روایت نسخة قونیه (A) [، «او شناسا شد که جز با او نساخت»،] بسنجید. با این که ضبط این نسخه هم، به علّت تصحیف و تحریف ساده و اندکی، مانند دیگر نسخ مغلوط است، اما چنان که خواننده ملاحظه میکند، نسبت به روایت ناصواب دیگر نسخ، نزدیکترین صورت به اصل صحیح متن است. از این جاست که باید باور کنیم: «تاکنون نسخه ای از منطقالطّیر به درستی و کمال این نسخه (فیلم312) [و ما میافزاییم: فیلم313] در جهان دیده نشده است» (شفیعی کدکنی، 1383: 211).
اما «کروه» یا «گروه»
(1) در عجم افتاد خلقی از عرب |
|
ماند در رسم عجم او در عجب |
و بیت (5) بنابر نسخة C (ص 250)، چنین است ]و چون سخن ما در این جا تنها به همین بیت ناظر است، از ذکر ابیات دیگر و تفاوت روایت آنها خودداری میکنیم[:
هر یکی را کوزة دردی به دست |
|
کوزة دردی زده اول نشست 13 (؟) |
نسخة D (ص 302):
هر یکی یک کوزة دردی به دست |
|
کوزة دردی زده اول نشست |
آیا «کروه» یا «گروه»، صورت تحریف و تصحیف شدة همان «کوزه» است که نسخ متأخر آوردهاند؟ یا کلمهای صحیح، امّا نا آشنای دیگری است؟
ما که می از ساغر جان خودهایم |
|
جان و جهان در سر دل کردهایم.... |
و باردیگر در سرآغاز مقالت هفدهم، «در زرق ازرق پوشان و تصنع و تسلّس ایشان»:
ای تو نیازی و نیاز تو هیچ |
|
جامه نمازی و نماز تو هیچ |
گو این که تا این جا نمیتوان درباره کاف یا گاف بودنِ حرف نخست «کروهکش» سخن گفت؛ ولی میتوان آن را با «سبوکش» معادل دانست. مؤید این معنی را در شواهد دیگر میبینیم.
در دیوان چاپی خواجو (ص 292) بیتی با این صورت آمده است:
از سر مستی کشیم گردة رهبان دیر 17 |
|
بر در هستی زنیم نوبت سلطان عشق |
آن را با بیت دیگر خواجو بسنجیم (1369: 285):
به بوی آن که ز خم خانه کوزهای یابم |
|
روم سبوی خراباتیان کشم بر دوش |
نگارنده تردیدی ندارد که «گرده»، «گردة رهبان دیر» که آن را از سر مستی «میکشند = ]در این جا[، حمل میکنند» و به «رهبان دیر» تعلق دارد، همان «کروه، گروه» است؛ اما مصحح دیوان خواجو، شاعر و کتابشناس زنده یاد، احمد سهیلی خوانساری، در ذیل صفحه آورده است: «[گرده] بکسر اول، پارچة زرد و مدور که رهبانان برای امتیاز بر دوش افکنند (!)». به نظر میرسد که ایشان در این توضیح به برهان قاطع (و احتمالاً لغت نامة دهخدا) توجّه داشته و برای سازگار کردن مطالب آن با متن، شرح برهان قاطع را با تصرفی تلخیص کرده است. آیا «غیار (= عسلی)»، پارچة زردی که یهودان، به جهت امتیاز از مسلمانان، بر جامه خود میدوخته اند، اصولاً مدور بوده است 18 ، و آیا «گرده» به معنی «غیار» هم به کار رفته است یا نه، موضوعی است که خود جای بحث و جستوجو دارد و آن را به فرصت دیگر میگذاریم. عجالتاً در برهان قاطع، در ذیل «گرده» آمده است: «بکسر اول و فتح ثالث... هر چیز مدور و گرد را گویند عموماً و پارچة زرد و مدوری را که یهودان بر کتف جامة خود دوزند، به جهت امتیاز از مسلمانان خصوصاً، و آن را به عربی غیار خوانند»]؟[.
گرده بر دوش راهب دیرم |
|
حلقه بر گوش ساجد لاتم |
من که دردی کش خراباتم |
|
فارغ از طمطراق و طاماتم |
آیا همة دست نوشتههایی که از دیوان نزاری قهستانی در اختیار مصحح دانشمند کتاب بوده است، آن را «کوزه» ضبط کرده بودهاند؟
باید در انتظار بود که جست و جوهای دیگری این معانی را تایید کند.
پینوشتها
1- پیوند مثلثوار حدیقة الحقیقة و منطق الطّیر و مثنوی از سخن مولاناست که فرمود: «هرکه سخن عطار را به جد خواند، اسرار سنایی فهم کند و هر که سخنان سنایی را به اعتقاد مطالعه نماید، کلام ما را ادراک کند و از آن برخوردار شود.» افلاکی، 1362: 458؛ و نیز رک: همان: 740(سروده شدن مثنوی بر وزن منطق الطیر و به طرز حدیقه).
2- تردید در سال دقیق کتابت نسخههای قونیه به سبب ناخوانا بودن تاریخ در انجامة آنهاست (رک: منطق الطّیر، گوهرین، مقدمّة مصحح، صفحة بیست و پنج؛ عطار، 1383: 210).
3- وجود دو نسخة منطق الطّیر قونیه، در عالم کتابت نسخ، پدیدة شگفت آوری را معرفی می کند؛ بدین ترتیب که نام کاتب هر دو نسخه، ابراهیم بن عوض مراغی است. هر دو نسخه در یک سال، به فاصله 13 رجب- 28 شوال، و طبعاً از روی یک نسخه نوشته شدهاند، و تفاوت آنها، در قیاس با نسخ دیگر بسیار محدود و اندک است. نکات دیگری در باب این دو نسخه هنوز هست که آن را به فرصت و جای مناسب خود میگذاریم.
4- ما برای پرهیز از طول کلام و امکان سنجش در مجالی محدود، تنها به گزارش این چند نسخه بسنده کردهایم.
5- مصراع در چاپ دکتر گوهرین (ص8) چنین است، [گر نبینی این...]، آیا «نبینی» به جای «ببینی» غلط چاپی است، یا ایشان این صورت را ترجیح داده است؟
6- آشنایان قدیم و جدید منطق الطّیر گفتهاند که پیرنگ این منظومه، در کمترین حجم خود، این رباعی محمد افضل سر خوش (م:1126) است:
«سی مرغ» ز شوق بال و پر بگشودند |
|
در جسـتن سیمـرغ هـوا پیمـودنـد
|
7- پورنامداریان برای «دامن به دست داشتن» این بیت، معنی «به طلب برخاستن» را ترجیح میدهد.
8- چون در آثار عطار، غالباً زیباترین و دلنشینترین سخنان بر زبان دیوانگان میگذرد، آیا این مصراع در اصل «آن یک از دیوانهای پرسید راز» نبوده است؟
9- رک: منطق الطیر، شفیعی کدکنی/238؛ در چاپ گوهرین/11، بدین صورت است:
چـون نـبــود از انـبــیـا و از رســل |
|
هیچ کس یک جزویی از کل کل (!) |
10- بسنجید با حدیقة سنایی (ص 101):
با خدای ایچ نیک و بـد بـس نـیست |
|
با که گویم که در جهان کس نیست |
و نیز حافظ (دیوان/852):
که بندد طرف وصل از حسن شـاهی |
|
کـه بـا خـود عشـق بازد جـاودانـه |
11- پیداست که «قلندر» در این جا نام جایگاهی است. برای توضیح لازم و کافی رک: منطق الطیر، شفیعی کدکنی/718.
12- گوهرین (ص191): هر یکی را کوزة دزدی بدست(!) و در پای صفحه از ق2 (قونیة 313):
هـریـکـی را کـوزة دردی بـه دسـت |
|
کــوزة دردی زده اول نــشــسـت |
13- چنان که ملاحظه می شود، به طور کلی مصراع را تغییر دادهاند، و اگر به فرض، این صورت، معنی سازگاری با متن هم داشته باشد، روایت نسخ قونیه مناسبتر است.
14- نگارنده با استفاده از چند نسخه کهن (رک: فهرست منابع)، روضه الانوار را تصحیح و آمادة چاپ کرده است.
15- روضه الانوار، کوهی کرمانی/41: جرعه کش میکدة مستهایم(!)؛ نیاز کرمانی/39: جرعه کش میکدة مستییم، و در پای صفحه [، نسخه بدل]: «گروه کش».
16- همان، نیاز کرمانی/80: مانند متن؛ کوهی کرمانی/82: کرده کش(!).
17- عناصری مانند «گرده (کروه = کوزه، سبو)»، «دیر» و «کشیدن = حمل کردن» این بیت معروف حافظ (دیوان/130) را به یاد میآورد و مقایسة «کروه کش» و «سبوکش» را آسانتر میکند:
نه من سبوکش این دیر رند سوزم و بس |
|
بسا سرا که در این کارخانه خاک سبوست |
18- با توجه به بعضی از ابیات خاقانی مانند (دیوان/127،133،261):
فـلـک را یـهـودانـه بـر کـتـف ازرق |
|
یـکـی پـارة زرد کــتـان نــمــایــد |
و تشبیه شدن خورشید در آنها به «زردپاره، پارة زرد، زرد قواره = غیار»، میتوان غیار را گرد و مدور پنداشت، اما وقتی نگارنده بعضی از کاربردهای «عسلی = غیار» را به یاد میآورد، آن را هنوز در خور تأمل و جستجو میبیند.