نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دکتر علی شریعتی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران.
2 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
In many verses of the Quran, such as Al-Baqarah: 221, Al-Ahzab: 73, Al-Fath: 6, Al-Hajj: 31, and Yusuf: 106, the term "mushrik" appears. Almost all interpreters have interpreted it as being associated with sharing the Divine Truth and someone who commits "shirk", presenting a negative connotation. In mystical interpretations of the Holy Quran, such as Tafsir al-Quran al-Azim by Tostari, Lateyef al-Isharat by Qushayri, and Kashf-al-Asrar by Meybodi, this term is also presented with a negative meaning. Although the interpretation Haqaiq al-Quran, an unfinished work by Ain al-Qudat Hamadani, has not reached us, his other works, namely Tamhidat and Letters, are filled with mystical interpretations of verses and hadiths. In these latter two works, he refers to verse 106 of Surah Yusuf, "And most of them do not believe in Allah except while they associate others with Him", and provides a mystical interpretation of the term "mushrik" with a completely positive connotation. In this study, the authors aim to analyze Ain al-Qudat Hamadani's mystical interpretation of this verse and his novel perspective on Shirk and its connection to Infidelity and Poverty.
کلیدواژهها [English]
1. درآمد
ابوالمعالی عبدالله بن ابیبکر محمّد بن علی بن الحسن بن علی المیانجی، ملقّب به عینالقضات همدانی، عارف و متفکّر بزرگ سدۀ پنجم و ششم به سال 490ق. در شهر همدان متولد شد. «عفیف عسیران، مصحّح آثار عینالقضات، با ارجاع به نسخۀ چاپ هند این کتاب (تمهیدات)، تاریخ تولد او را 492ق. ذکر کرده است. در تصحیح جدیدتر مجمع الآداب، به کوشش مصطفی جواد، سال 490ق سال تولّد او ذکر شده که به احتمال زیاد درستتر است، چه اگر سال 492ق. را مبدأ زندگی او بپذیریم، دربارۀ پارهای نامههای او، مانند نامۀ شمارۀ 98، که بعد از سیوسه سالگی او نوشته شده است، دچار تناقض خواهیم شد» (مقصودلو، 1391، ج. 4/701-702). سرانجام عینالقضات پس از نگارش آثار بسیاری همچون تمهیدات، نامهها، زبدةالحقایق و شکویالغریب و مکتوبات دیگری که به دست ما نرسیده است، به اتّهاماتی که خود در شکویالغریب به آنها اشاره کرده است، مانند درنظرگرفتن نبوّت بهمثابۀ طوری ورای عقل (عینالقضات همدانی، 1360، ص. 34)، اعتقاد به امام معصوم (عینالقضات همدانی، 1360، ص. 38) و... در تاریخ 6 جمادیالاخری سال 525ق. به قتل رسید.
تمهیدات و نامههای عینالقضات همدانی لبریز از تأویل و تفسیر عرفانی آیات قرآن کریم و احادیث است. عینالقضات با نگاه خلاقانه و عارفانۀ خود، تعبیرات و تفاسیر بدیع و تازهای از آیات و احادیث ارائه کرده است که درخور توجهاند. عارفان گاه در تفاسیر عرفانی، بهویژه آیاتی که به حوادث طبیعی پرداختهاند، از عناصر طبیعی استفاده و بهوسیلۀ آنها احوال و حالات روحی انسان را بیان میکنند. این عناصر عبارتاند از: آسمان و اجرام آسمانی، آتش، آب، دل، کوه و زمین، غار، برّ و بحر و... (مشرّف، 1382، ص. 277-294). عینالقضات همدانی نیز هنگامی که به تاختن نور حقتعالی به جان سالک اشاره کرده، آیۀ «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا» (نمل/34) را آورده است (عینالقضات همدانی، 1402الف، ص. 273). در حقیقت او قریه / روستا را دل آدمی دانسته که با تاختن نور خدا، به فنا میرسد. افزونبر این، باید دقّت کرد که عینالقضات در اینجا به روش «استنباط» تفسیر کرده است. برخی روش امام جعفر صادق(ع) را در تفسیر عرفانی «استنباط» خواندهاند که به معنای درونیسازی متن است، یعنی مفسّر برخلاف روش عالمان ظاهر، معنای آیات را بر باطن آدمی حمل میکند (مشرّف، 1382، ص. 83). روش عینالقضات همدانی نیز در تأویل بسیاری از آیات و احادیث، «استنباط» است و در آیۀ مذکور، او آیهای را که در ظاهر به امور بیرونی مربوط است، به درون آدمی تأویل کرده است. عینالقضات در جایی دیگر نیز با اشاره به آیۀ «إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» (کهف/94)، یأجوجومأجوج را به درون انسان تأویل کرده و آنها را صفات مذموم آدمی دانسته است (عینالقضات همدانی، 1402الف، ص. 14).
یکی از آیاتی که عینالقضات از آن تفسیر عرفانی تازه و درخور توجهی ارائه کرده، آیۀ 106 سورۀ یوسف یعنی «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ» است. بررسیها نشان میدهد که عینالقضات همدانی نخستین عارفی است که براساس آیۀ مذکور، تعبیر و برداشت کاملاً مثبتی از «شرک» و «مشرک» ارائه کرده است. به سخن دیگر، عارفان پیش از او و مفسّران عرفانی قرآن کریم، از «مشرک» تعبیر منفی داشتهاند؛ حال آنکه، عینالقضات پا را از معنی سطحی واژۀ «شرک» فراتر نهاده و آن را با «کفر» و «فقر» در پیوند دانسته است. همانطور که خواهیم دید، برداشت او از «کفر» نیز تازه و با دیدگاه دیگر عارفان متفاوت است.
این جستار برآن است تا با بررسی تفسیر عارفانۀ عینالقضات همدانی از آیۀ «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ» (یوسف/106)، مفهوم «شرک» و «مشرک» را در اندیشۀ او واکاوی و پیوند و ارتباط آن را با «کفر» و «فقر» تبیین کند.
2. پیشینۀ پژوهش
دو مقاله دربارۀ موضوع تأویل آیات قرآن در تمهیدات به رشتۀ تحریر درآمده است: یکی «جایگاه قرآن و تأویل آن در تمهیدات عینالقضات همدانی» از مریم عرب و فاطمه مدرّسی (1390) و دیگری «تأویل آیات قرآن در تمهیدات» نوشتۀ نرجس خاتون میرزایی و لیلا نوروزپور (1397). در پژوهش نخست، نویسندگان به شیوههای بهرهگیری عینالقضات از آیات قرآنی، روشهای تأویل عارفانۀ او و چگونگی تأویل حروف مقطّعۀ قرآن پرداختهاند اما به آیۀ 106 سورۀ یوسف هیچ اشارهای نکردهاند. در پژوهش دوم نیز نویسندگان به شیوههای تأویل عینالقضات در تمهیدات پرداخته و آنها را به دستههای تأویل آیات براساس اشتراک لفظی، تأویل استعاری الفاظ قرآن، ترادف در حوزۀ واژگانی یکسان و... تقسیم کردهاند. نویسندگان در بخش اخیر به آیۀ 106 سورۀ یوسف اشاره کرده و نوشتهاند: «سخن دربارۀ حقیقت کفر با آیهای که در آن لفظ شرک آمده، آغاز شده است» (میرزایی و نوروزپور، 1397، ص. 338). در ادامه به اندیشۀ ابنعربی و میبدی دربارۀ این آیه پرداخته و نوشتهاند که به باور ابنعربی «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ»، ایمان عملی و «إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ»، ایمان عینی است و میبدی شرک را در این آیه، شرک کهین دانسته است (ر.ک: میرزایی و نوروزپور، 1397، ص. 338). نویسندگان در ادامه نهتنها به تأویل عارفانۀ عینالقضات از این آیه و ارتباط بین «کفر»، «فقر» و «شرک» در اندیشۀ او اشاره نکردهاند، بلکه معنای «شرک» را بهصورت منفی و در پیوند با کفر، به معنای رایج آن دانسته و نوشتهاند: «عینالقضات در جای دیگری نیز کفر را بهجای شرک آورده و از باطن آگنده به کفر و ضلالت بهجای باطن شرکآلود، سخن گفته است» (ر.ک: میرزایی و نوروزپور، 1397، ص. 338). عبارتی که نویسندگان بدان توجه داشتهاند، سخنی از عینالقضات است که قاضی در آن به کفری اشاره کرده است که مترادف با ضلالت و گمراهی است؛ بنابراین، نگارندگانِ این پژوهش به تأویل و تفسیر عینالقضات از آیه و پیوند «شرک» با مفاهیم «کفر» و «فقر» نپرداختهاند، درحالیکه بررسی دقیقِ اندیشۀ عینالقضات دربارۀ این موضوع، نمایانگر دیدگاه ژرف و بدیع او دربارۀ اصطلاحات مذکور خواهد بود.
3.تفسیر عرفانی آیات قرآن
«تفسیر» در معنای خاص کلمه عبارت است از «دانش تبیین و توضیح آیات قرآن که ظاهراً از روزگار پیامبر(ص) و ابتدا به زبان عربی رایج بوده است» (یاحقّی، 1386، ج. 2/376). بنابراین، تفسیر قرآن کریم از زمان پیامبر(ص) و بهوسیلۀ او آغاز شد؛ زیرا در صدر اسلام، قوم عرب درک روشنی از برخی از واژههای قرآن نداشتند. پس از رحلت پیامبر(ص)، وظیفۀ تفسیر آیات قرآن را صحابه و تابعین و عالمان به رموز زبان عربی و معارف دینی بر عهده گرفتند. در زبان فارسی تفسیر قرآن تقریباً همزمان با ترجمۀ آن رواج یافت (یاحقّی، 1386، ج. 2/376). بعدها عارفان با نگاهی عرفانی و تأویلی به آیات قرآن، آثار ارزندهای پدید آوردند. به نظر میرسد که نخستین تفسیرهای عرفانی قرآن کریم به زبان عربی از نیمۀ قرن دوم هجری با تفسیر امام جعفر صادق(ع) (شهادت: 148ق.)، سفیان ثوری (ف: 161ق.)، سهل تستری (ف: 283ق.)، حلاّج (ف: 309ق.) و ابنعطا (ف: 309ق.) آغاز شده است (نزهت، 1397، ص. 99). بعدها عبدالرّحمن سلمی، تفسیر امام جعفر صادق(ع)، تستری، حلاّج و ابنعطا را جمعآوری و در حقایق التفسیر بهصورت یکپارچه ارائه کرد. تستری اثر مستقلی در تفسیر قرآن با نام تفسیر القرآن العظیم دارد که در سال 1425ق. در قاهره به طبع رسیده است. حلاّج، شاگرد سهل تستری، در تفسیر عرفانی خود، تا اندازهای از او متأثر بود و بدان نظر داشت. تفسیر قرآن حلاّج که هماکنون بهصورت مجزا در مجموعۀ آثار او دیده میشود، نتیجۀ اهتمام لویی ماسینیون است که آن را از حقایق التفسیر سلمی جدا کرده و با مقابله با دستنویسهایی که در دست داشته، صورت منقحی از آن را در سال 1922م. در پاریس بهصورت جداگانه نشر داده است (میرآخوری، 1389، ص. 6).
حقایق التفسیر سلمی ازآنرو که تقریباً قدیمیترین تفاسیر قرآن را جمعآوری کرده است، اهمیت بسیاری دارد. این تفسیر در حقیقت دربردارندۀ حدود دوازده هزار مدخل از تفسیرهای عرفانی قرآن کریم و شامل تفسیر بیش از صد عارف در قرنهای سوم و چهارم هجری است. حقایق التفسیر در روزگار خود مورد پذیرش همگان بوده است و نسلهای بعد نیز بدان توجه داشتهاند؛ بهطوریکه پس از سلمی، شاگرد او، قشیری (ف: 465ق.)، به پیروی از استاد خویش، لطایف الاشارات را به رشتۀ تحریر درآورد (نزهت، 1397، ص. 100).
حدود سی سال پس از درگذشت قشیری، عینالقضات همدانی زاده شد و در طول عمر کوتاه، اما پُربار خود (ف: 525ق.) با تألیف تمهیدات و نوشتن نامههای فراوان به مریدان و استادش احمد غزالی، دریچهای تازه و بدیع در تفاسیر عرفانی قرآن کریم گشود.
4-1. تفاسیر غیر عرفانی پیش از عینالقضات
هنگام بررسی مهمترین تفاسیر غیرعرفانی پیش از عینالقضات، یعنی تفسیر مقاتل بن سلیمان، تفسیر السمرقندی، الکشف و البیان ثعالبی نیشابوری، النکت و العیون ماوردی، التبیان فی تفسیر القرآن شیخ طوسی، تفسیر سورآبادی ابوبکر عتیق سورآبادی، الکشاف زمخشری و مجمع البیان طبرسی، این نکته دریافت میشود که همة این تفاسیر تقریباً با تکرار مضمونی مشترک و برگرفته از اقوال مشهور، به شرح «شرک» و «مشرک» در آیۀ فوق پرداخته و همگی بهاتّفاق از آن معنایی منفی ارائه کردهاند.
4-1-1. تفسیر مقاتل بن سلیمان
به نظر میرسد که نخستین تفسیر کامل قرآن کریم، تفسیر مقاتل بن سلیمان است. البته پژوهشگران در «نخستین» بودن این تفسیر اختلافِنظر دارند؛ چنانکه برخی از آنها تفسیر ابنعباس را اولین تفسیر میدانند. این تفسیر به دست ما نرسیده است و مجموعۀ آرای تفسیری او که به تنویر المقیاس فیروزآبادی و صحیفۀ علی بن ابیطلحه مشهور است، از تفاسیر دیگر جمعآوری شده است (شایستهنژاد، 1387، ص. 102). تفاسیر بعدی، تفسیر فراء، ابنجریج، سعید بن جبیر و مجاهد بن جبر است که به دلایل گوناگونی مانند تقدّم و تأخر زمانی و ناقصبودن تفاسیر، نخستین تفسیر کامل قرآن کریم به شمار نمیروند (شایستهنژاد، 1387، ص. 102).
مقاتل (ف: 150ق.) در تفسیر خویش ذیل آیۀ 106 سورۀ یوسف نوشته است: «هنگامی که از آنها پرسیده میشد که چه کسی شما و همهچیز را آفریده است، میگفتند: الله. اما با این حال بتها را میپرستیدند» (مقاتل، 1423ق.، ج. 2/352). بنابراین، برداشت او از «شرک» و «مشرک» مبتنیبر باور رایج دربارۀ آنها و مبتنیبر معنایی منفی است.
4-1-2. تفسیر السمرقندی
سمرقندی (ف: 373 ق.) در تفسیر خویش ذیل آیۀ فوق از قول ابنعباس نوشته است: «اگر از آنها (افراد مورد خطاب در آیه) بپرسند که چه کسی آنها را آفریده است، خواهند گفت: الله» (سمرقندی، 1413ق، ج. 2/179). او در ادامه از قول قتبی نوشته است: «الإیمان قد یَکون فی معان. فَمن الإیمان تصدیق و تکذیب بِبعض. قالَ اللهُ تعالی «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ» یعنی مقرون أن الله خالقِهُم. و هُم مع ذلک یَجعلون لله شَریکاً» (سمرقندی، 1413ق، ج. 2/179). بنابراین، به باور سمرقندی اگرچه این گروه اذعان دارند که خداوند خالق و آفرینندۀ آنهاست، اما بازهم برای او شریک قائل میشوند. او در ادامه از قول ضحّاک، شرک مطرحشده در آیه را در پیوند با «تلبیه» یعنی شعاری که حاجیان در حج سر میدهند، دانسته است (سمرقندی، 1413ق، ج. 2/179).
4-1-3. الکشف و البیان ثعالبی نیشابوری
ثعالبی نیشابوری (ف: 429ق.) در الکشف و البیان دربارۀ آیۀ مذکور به معنای رایج و منفی «شرک» اشاره کرده و از قول عکرمه نوشته است که اگرچه مردم به الله که پروردگار و خالقشان است، ایمان دارند، اما برای خداوند شریک قائل میشوند (ثعالبی نیشابوری، 1422ق، ج. 5/262). او این موضوع را سخن اکثر مفسّران خوانده و در ادامه از قول بنجبیر که او از ضحّاک و ضحّاک از ابنعباس نقل کرده، نزول آیۀ مذکور را در پیوند با موضوع «تلبیه» و شعار مشرکان عرب در حج دانسته است (ثعالبی نیشابوری، 1422ق، ج. 5/262).
4-1-4. النکت و العیون ماوردی
ماوردی (ف: 450ق.) ذیل آیۀ مذکور به پنج تفسیر توجه کرده است: 1. اولین دیدگاه از مجاهد است: این سخن از مشرکان است که میگفتند الله پروردگار ماست و معبودهای ما روزیدهندۀ ما هستند. 2. دیدگاه دوم از حسن بصری است: این افراد منافقانی هستند که در ظاهر ایمان میآورند و در باطن به خداوند کافر هستند. 3. دیدگاه سوم، عقیدۀ سدی است: این افراد کسانی هستند که خداوند را به مردم تشبیه میکنند. 4. آنها در اطاعت خدا را شریک قرار میدهند، مانند این سخن که کسی بگوید: اگر خدا و فلان شخص نبودند، فلان فرد هلاک میشد. این دیدگاه را ابیجعفر مطرح کرده است. 5. آخرین دیدگاه از انباری است که گفته است آنها به خدای متعال ایمان داشتند، اما به پیامبر(ص) کفر میورزیدند، بنابراین ایمان آنان صحیح نیست (ماوردی، بیتا، ج. 3/87).
4-1-5. التبیان فی تفسیر القرآن شیخ طوسی
شیخ طوسی (ف: 460ق.) در التبیان فی تفسیر القرآن ذیل آیۀ مذکور دو نظر را مطرح کرده است. او از قول حسن بصری، مقصود آیه را اهل کتاب دانسته که ایمان و شرک را با یکدیگر دارند. سپس از ابنعباس، مجاهد و قتادة نقل کرده است که بیشتر مردم قبول دارند که خداوند، آنها و آسمانها و زمین را آفریده است، اما این افراد در عبادت مشرک هستند و بتها را میپرستند (طوسی، بیتا، ج. 6/203). نظر دوم او مبتنیبر قول الرمانی است که گفته است آیۀ فوق دلالت بر این دارد که یهودیان به موسی ایمان دارند اما به محمّد کافر هستند؛ چراکه این آیه نشاندهندۀ آن است که این افراد هم کفر و هم ایمان را در کنار یکدیگر دارند (طوسی، بیتا، ج. 6/203). طوسی در ادامه دیدگاه دوم را برخلاف نظر مرجئه دانسته و دربارۀ تأویل آیۀ 106 یوسف نوشته است که بیشتر مردم ظاهراً به خدا ایمان دارند و پیامبران را تصدیق میکنند، اما در باطن مشرک هستند (طوسی، بیتا، ج. 6/204).
4-1-6. تفسیر سورآبادی ابوبکر عتیق سورآبادی
صاحب تفسیر سورآبادی نیز برای «مشرک» در آیۀ مذکور به «هنباز آوردن» اشاره کرده و او نیز همچون ثعالبی ذیل این آیه، به مسئلة «تلبیه» پرداخته و نوشته است: «شرک ایشان آن بودی که در تلبیه خدای را هنباز گفتندی که لبّیک اللّهم لبّیک لا شریک لک الاّ شریک هو لک تملکه و ما ملک. گفتند این صفت منافقان است پیش مؤمنان توحید آورندی و در خلوت و سرّ، کفر و شرک آورندی» (سورآبادی، 1381، ج. 2/1189).
4-1-7. الکشاف زمخشری
زمخشری (ف: 538ق.) در تفسیر خویش نوشته است که مقصود از «مشرکان» کسانی هستند که به خدا و اینکه او آسمانها و زمین را آفریده است، اعتراف میکنند؛ اما با عبادت بتها به خداوند شرک میورزند (زمخشری، 1407ق، ج. 2/508). او به نقل از حسن بصری، مقصود از آیۀ مذکور را اهل کتاب دانسته است که ایمان و شرک را همزمان دارند. همچنین، به نقل از ابنعباس، افراد موردنظرِ این آیه را مشبّهه خوانده است که خداوند را به مخلوقات تشبیه میکنند (زمخشری، 1407ق، ج. 2/508ا).
4-1-8. مجمع البیان طبرسی
طبرسی (ف: 548ق.) در مجمع البیان به چند دیدگاه دربارۀ آیۀ مذکور پرداخته است: 1. دیدگاه ابنعباس و جبائی بر این بود که مشرکان قریش، خداوند را بهعنوان خالق، زندهکننده و میراننده قبول داشتند، اما بااینحال بتها را میپرستیدند؛ آنان با اینکه معتقد بودند الله پروردگار و روزیدهنده است؛ اما همچنان با عبادت بتها، مشرک باقی میماندند. 2. دیدگاه ضحاک که میگفت این آیه دربارۀ مشرکان عرب نازل شده است. هنگامی که از آنان پرسیده میشد که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و باران را نازل کرده است؟ پاسخ میدادند: الله. اما همچنان به شرک روی میآوردند و در هنگام انجام مناسک خود میگفتند: «لبّیک لا شریک لک الاّ شریکاً هو لک تملکه و ما ملک». 3. دیدگاه سوم، آیه را مربوط به اهل کتاب میداند که به خدا، روز قیامت، تورات و انجیل ایمان داشتند اما با انکار قرآن و انکار نبوّت گرفتار شرک شدند. به تصریح طبرسی این دیدگاه از دارم بن قبیصة است که او از علی بن موسی الرضا(ع) و امام رضا(ع) از پدرش و پدرش از جدش ابیعبدالله(ع) روایت کرده است. 4. قول بلخی که بر این باور بود که آیۀ مذکور دربارۀ منافقانی است که ظاهراً ایمان را نشان میدهند اما در نهان شرک میورزند. 5. دیدگاه دیگر ابنعباس که میگفت آیه دربارۀ مشبّهه است که بهطورکلی ایمان آوردند اما در جزئیات شرک ورزیدند. 6. مقصود از شرک در آیۀ مذکور، شرک در اطاعت است، نه در عبادت. در حقیقت چون برخی از افراد از شیطان اطاعت میکنند، گویی در اطاعت شیطان را با خدا شریک قرار دادهاند (طبرسی، 1408ق، ج. 5/410).
4-2. تفاسیر عرفانی پیش از عینالقضات
تفاسیر عرفانی پیش از عینالقضات همدانی عبارتاند از: تفسیر قرآن العظیم، تفسیر قرآن حلاّج، حقایق التفسیر سلمی، لطایف الاشارات قشیری و کشف الاسرار میبدی[1].
4-2-1. تفسیر قرآن العظیم
تفسیر آیۀ «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ» (یوسف/106) در تفسیر قرآن العظیم چنین آمده است: «شرکُ النفسِ الأماره بالسّوءِ، کما قال النبّیُ صلّی الله علیه و سلّم: "الشرکُ فی أمّتی أخفی مِن دبیبِ النملِ عَلَی الصّفا"، هذا باطنُ الآیهِ، وَ أما ظاهرُها مُشرکو العربِ یؤمنونَ بالله، کما قالَ: «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» (زخرف/87) وَ هُم معَ ذلکَ مشرکونَ یؤمنونَ ببعضِ الرّسلِ وَ لا یؤمنونَ ببعضِهِم» (تستری، 1423ق، ص. 83). به باور تستری، شرک در ظاهر این است که مشرکان عرب به خدا ایمان دارند؛ اما همزمان با ایمان به برخی از رسولان، به برخی دیگر از آنان ایمان ندارند. او «شرک» را امر به منکر دانسته و آن را معنای باطنی آیه خوانده است.
4-2-3. لطایف الاشارات قشیری
قشیری (ف: 465ق.) در لطایف الاشارات در تفسیر آیۀ مذکور آمده است: «الشّرْکُ الجَلیُّ أن یتَّخِذَ من دونه-سبحانه- معبوداً، والشِّرْکُ الخفِیُّ أن یتّخذ بقلبهِ عندَ حوائجِهِ من دونه -سبحانه- مقصوداً. و یقالُ شرکُ العارفین أن یتّخدوا من دونه مشهوداً، أو یطالعوا سواهُ موجُوداً. و یقالُ من الشرک الخفّی الإحاله علی الإشکال فی تجنیس الأحوال، و الإخلاد إلی الاختیار و الاحتیال عندَ تزاحم الأشغال» (قشیری، بیتا، ج. 3/212). بنابراین، قشیری دو نوع شرک را مطرح کرده است: نخست شرک آشکار که عبادت معبودی جز حقتعالی است و دیگر شرک پنهان که عبارت است از آنکه بنده بههنگام نیاز، در دلش کسی جز خداوند را در نظر بگیرد. او همچنین شرک عارفان را گزینش مشهودی دیگر، جز حقتعالی دانسته است.
4-2-4. کشف الاسرار میبدی
میبدی در تفسیر این آیه به دو شرک کهین و مهین اشاره کرده است (میبدی، 1371، ج. 5/147). به باور او «شرک کهین» آن است که عدهای به خداوند گرویدهاند و او را مدبّر و مسبّب میدانند، اما درنهایت «در اسباب میآویزند و با آن میآرامند» (میبدی، 1371، ج. 5/147). او براساس اظهارات اهل تفسیر، مقصود از شرک در آیۀ مذکور را «شرک مهین» دانسته است. به باور او کسانی به این شرک گرفتار شدهاند که به هستی و آفریدگاریِ حقتعالی میگروند و به آن اقرار میکنند اما بتان را با خداوند شریک و انباز قرار میدهند (میبدی، 1371، ج. 5/147). میبدی نیز مانند دیگر مفسّران، دیدگاهی منفی نسبت به مفهوم شرک دارد. در حقیقت، عینالقضات همدانی نخستین کسی که «شرک» و «مشرک» را در معنایی متفاوت و البته با بار معنایی مثبت به کار برده است. او در آثار خود بدین آیه اشاره و به مناسبت آن را تأویل کرده است.
بنابراین، تفاسیر عرفانی پیش از قاضی نیز از «شرک» و «مشرک» معنایی منفی معادل با شریک قائلشدن برای خداوند اراده کردهاند. گفتنی است حقایق التفسیر سلمی و تفسیر قرآن حلاّج به تفسیر آیۀ مذکور اشارهای نکردهاند.
3-4. تفسیر عرفانی عینالقضات همدانی
عینالقضات در واپسین تمهید از کتاب تمهیدات نوشته است: «چون مرد هنوز با دل باشد، مؤمن باشد بی هدایت! چون مرد بیخود شود، هدایت روی نماید. «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ» روی نماید. چون هدایتی چنین حاصل آید، به مقامی رسد که همشریک و هممقام خدا شود: مُشرِک باشد. «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُک» خود همین میگوید تا کار به جایی رسد که همه این شود «وَما یُؤمِنُ أکْثَرُهُمْ باللّهِ إِلا وَهُمْ مُشْرُکونَ»» (عینالقضات همدانی، 1402الف، ص. 324ـ325). بنابراین، به باور عینالقضات هنگامی که مؤمن خواستههای دل و نفس خود را کنار میگذارد و به تعبیر وی «بیخود» میشود، هدایت بر او متجلّی میشود؛ بهسبب هدایت، مؤمن به مرتبهای میرسد که با حقتعالی شریک میگردد و «مشرک» میشود. به سخن دیگر، مؤمنانِ هدایتشده در اندیشۀ عینالقضات «مشرک» هستند و با حقتعالی «هممقام» میشوند. ازاینرو است که او در جای دیگری نوشته است: «ای عزیز این آیت را گوش دار که «وما یُؤْمِنُ أکْثَرُهُم باللّه إِلاّ وهُم مُشْرِکون»، میگوید: بیشتر مؤمنان، مشرکان باشند. ای عجب! مگر مصطفی علیهالسّلام از اینجا گفت: «کادَ الفَقْرُ أنْ یَکُونَ کُفْراً». دریغا گوش دار: ای دوست هرگز دیدهای که دیوانگان را بند بر ننهند؟ گروهی از سالکان دیوانۀ حقیقت آمدند، صاحب شریعت به نور نبوت دانست که دیوانگان را بند بر باید نهاد؛ شریعت را بند ایشان کردند. مگر از آن بزرگ نشنیدهای که مرید خود را گفت: با خدا دیوانه باش و با مصطفی هشیار. دریغا سوختگان عشق، سودایی باشند؛ و سودا نسبتی دارد با جنون و جنون راه با کفر دارد» (عینالقضات همدانی، 1402الف، ص. 204). بنابراین، از دیدگاه عینالقضات، «شرک» در آیۀ مذکور معنایی کاملاً مثبت و ورای ظاهر آن دارد. همانگونه که در عبارت اخیر از عینالقضات دیده میشود، او پس از بیان آیۀ 106 سورۀ یوسف، به حدیث مشهور پیامبر(ص) یعنی «کادَ الفَقْرُ أنْ یَکُونَ کُفْراً» اشاره کرده است.
در نظام فکری عینالقضات، سالک برای رسیدن به حقتعالی باید ابتدا از انواع کفر، یعنی کفر ظاهر، کفر نفس، کفر قلب و کفر حقیقت عبور کند. مقصود او از «کفر ظاهر»، همان معنای معمول و رایج کفر است: «کفر اوّل که ظاهر است که خود همه عموم خلق را معلوم باشد که چون نشانی و علامتی از علامات شرع ردّ کند یا تکذیب، کافر باشد» (عینالقضات همدانی، 1402الف، ص.209). کفر دوم، «کفر نفس» است که به هوای نفس و ابلیس مربوط است. در حقیقت، این کفر سبب میشود که آدمی گمان کند که آفریننده است، اگر سالک در این مقام توقّف کند، در حقیقت دچار «کفر نفس» شده است (عینالقضات همدانی، 1402الف، ص. 209ـ210). کفر سوم، «کفر قلب» است؛ اگرچه عینالقضات به معنای این کفر هیچ اشارهای نکرده و تنها به گفتن نسبت «کفر قلب» با پیامبر(ص) بسنده کرده است، اما از میان سخنان او دربارۀ «کفر حقیقت»، میتوان به مفهوم «کفر قلب» پی برد و آن را همان «کفر محمّدی» دانست. به نظر میرسد که «کفر قلب» در امتداد «کفر حقیقت» قرار دارد؛ به سخن دیگر، به باور عینالقضات باتوجهبه حدیثِ نبویِ «مَنْ رَآنی فَقَدْ رَأَی الحَقَّ»، هنگامی که سالک، پیامبر(ص) را مشاهده میکند، گمان میکند که خداوند را دیده است، چنانکه سالک در این مقام متوقّف شود، به «کفر محمّدی» گرفتار آمده است (عینالقضات همدانی، 1402الف، ص. 211ـ212)؛ یا به تعبیر او در جایی دیگر، چنین سالکی که با مشاهدۀ پیامبر(ص)، او را به خدایی میگیرد، «مسلمانِ کافر» است و به مرتبۀ «ایمانِ بتپرستی» رسیده است که کمال دین و ایمانِ تمام است (عینالقضات همدانی، 1402الف، ص. 118). به باور عینالقضات وقتی که سالک از این مرحله عبور میکند، به «کفر حقیقت» میرسد. بنابراین، «کفر محمّدی» همان «کفر قلب» است؛ چراکه در تقسیمبندی عینالقضات، «کفر قلب» پیش از «کفر حقیقت» قرار دارد و در پیوند با پیامبر(ص) است. کفر چهارم یعنی «کفر حقیقت» در اندیشۀ عینالقضات به معنای فنا و انحلال در وجود حقتعالی است. پس از این مرحله یعنی «کفر حقیقت»، ایمان روی مینماید و سالک، مؤمن میشود: «در نگر تا به کفر اوّل بینا گردی؛ پس راه رو تا ایمان به دست آری؛ پس جان میده تا کفر ثانی و ثالث را بینی؛ پس جان میکَن تا پس از این به کفر چهارم راه یابی؛ پس مؤمن شوی؛ آنگاه «وَمایُؤمنُ أکْثَرُهُم بِاللّهِ إِلّاؤُهُمْ مُشْرِکونَ» خود گوید که ایمان چه بود؛ پس «وَجَّهْتُ وجهِیَ» خود را بر تو جلوه دهد، خودی تو را در خودی خود زند تا همه او شوی؛ پس آنجا فقر روی نماید؛ چون فقر تمام شود که «إِذا تَمَّ الفَقْرُ فهو اللّه» یعنی همگی تو او باشد، کفر باشد یا نباشد چه گویی؟ «کادَ الفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً» این باشد توحید و یگانگی اینجا باشد» (عینالقضات همدانی، 1402الف، ص. 214ـ215). بنابراین، هنگامی که سالک از انواع کفر عبور میکند، درنهایت در مرتبۀ «کفر حقیقت» با حقتعالی به یگانگی میرسد. پس از «کفر حقیقت» در حقیقت «فقر» روی مینماید.
برداشت عینالقضات همدانی از اصطلاح عرفانی «فقر» بدیع و تازه است. او در آغاز تمهید ثانی از کتاب تمهیدات به دو گروه از طالبان یعنی طالبان و مطلوبان اشاره کرده و مقام مطلوبان را از طالبان بالاتر دانسته است؛ زیرا طالب کسی است که بهدنبال حقیقت میرود، اما او مطلوب را کسی دانسته که حقیقت او را میجوید (عینالقضات همدانی، 1402الف، ص. 19). عینالقضات طلب از جانب مطلوبان را «فقر» یا به تعبیری دیگر «فنا» خوانده و به حدیث نبوی «إذا تَمَّ الفقرُ فهو الله» اشاره کرده است (عینالقضات همدانی، 1402الف، ص. 19ـ20). بنابراین، از دیدگاه عینالقضات، فقر فنای در حقتعالی است که به بقای انسان میانجامد؛ زیرا تا «فقیر نشوی، غنی نباشی و تا فانی نشوی، باقی نباشی» (عینالقضات همدانی، 1402الف، ص. 26). بنابراین، وقتی آدمی در وجود خدا به مرحلۀ فنا برسد و با حقتعالی یکی شود، گویی او خدا و خدا او میشود. به باور قاضی، اگر انسان به مرحلۀ انحلال در حقتعالی برسد و با او یکی شود، به مرتبۀ «فقر» نائل شده است و میتوان او را فقیر خواند. بنابراین، دیگر به خدا نیازی ندارد، چراکه او به توحید و یگانگی رسیده است؛ ازاینرو است که او فقیر را کسی دانسته است که «نه محتاج خود باشد و نه محتاج خالق خود؛ زیرا که احتیاج هنوز ضعف و نقصان باشد و فقیر به کمالیت رسیده باشد، «إذا تَمَّ الفقرُ فهو الله» او را نقد وقت شده باشد» (عینالقضات همدانی، 1402الف، ص. 130).
بنابراین، در منظومۀ فکری عینالقضات پس از گذر سالک از مرتبۀ فقر و کفر به توحید و یگانگی و پس از آن به ایمان میرسد و با حقتعالی همنشین یا به تعبیر دیگر، «مشرک» میشود.
شریک و هممقام شدن با او رسیدن به مرتبۀ توحید و یگانگی با حقتعالی فقر کفر حقیقت
عینالقضات در نامۀ شصت و سوم نیز معنای آیۀ 106 یوسف را معادل محوشدن در وجود خدا خوانده است: «چون سالک اینجا رسد «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ» بداند که چیست؟ «وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ» ببیند. بدایت توحید اینجا پیدا گردد سالک را، و از دایره این قوم به در آید که «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ». و این قوم را وا پس گذارد که «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ». حقیقت «یَمْحُوا اللَّهُ» بداند که چیست، خداى تعالى را ماحى ببیند، وجود را همه محو بیند» (عینالقضات همدانی، 1402ب، ج. 1/473).
5-نتیجه گیری
برداشت بدیع عینالقضات همدانی از اصطلاح عرفانی «فقر» و «کفر» به تفسیر عارفانۀ او از آیۀ «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» (یوسف/106) انجامیده است. به باور عینالقضات سالک پس از گذر از انواع کفر به کفر چهارم یعنی «کفر حقیقت» میرسد و در وجود حقتعالی فانی میشود. در این مرحله، «فقر» بر سالک روی مینماید. عینالقضات باتوجهبه حدیثِ «کادَ الفَقْرُ أنْ یَکُونَ کُفْراً»، فقر را یکیشدن با حقتعالی و مرتبهای پس از کفر دانسته است. به باور وی پس از این مرحله، ایمان نمایان میشود و سالک با حقتعالی شریک میگردد. بنابراین، در نظام فکری عینالقضات، شریکشدن با خداوند و هممقام و مشرکشدن با او، به معنای رسیدن به مرتبۀ توحید و یکیشدن با حقتعالی و اوج ایمانِ سالک است. بنابراین، دیدگاه عینالقضات دربارۀ مفهوم «شرک» در آیۀ 106 سورۀ یوسف هم بار مثبت دارد و هم اوج و نهایت مقصود سالک به شمار میآید. تفسیر عینالقضات از این آیه، بدیع و با کتابهای تفسیر قرآنِ پیش از او ــ چه کتب تفسیری غیرعرفانی و چه عرفانی ــ متفاوت است و از نبوغ او سرچشمه گرفته است.
[1]. اگر تاریخ تالیف کشفالاسرار را سال 520ق. در نظر بگیریم، باتوجهبه اینکه عینالقضات همدانی در سال 525ق. درگذشته است، بنابراین کشفالاسرار اثری همعصر تمهیدات و سایر آثار قاضی به شمار میرود.