تأمّلی در تفسیر عرفانی آیۀ «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ» در آثار عین‌القضات همدانی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دکتر علی شریعتی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران.

2 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران

10.22108/jpll.2025.143809.1880

چکیده

در بسیاری از آیات قرآن مانند بقره/221، احزاب/73، فتح/6، حج/ 31، یوسف/106 و...، واژۀ «مشرک» آمده است. تقریباً همۀ مفسران این واژه را به معنای شریک‌بودن با حق‌تعالی و کسی که به خداوند شرک می­ورزد، تعبیر کرده­ و از آن معنایی منفی ارائه داده­اند. در تفاسیر عرفانی قرآن کریم مانند تفسیر القرآن العظیم تستری، لطایف الاشارات قشیری و کشف الاسرار میبدی نیز این واژه با معنایی منفی ارائه شده است. اگرچه تفسیر حقائق القرآن، اثرِ ناتمامِ عین­القضات همدانی به دست ما نرسیده است، اما آثار دیگر او یعنی تمهیدات و نامه­ها سرشار از تأویلات عرفانی آیات و احادیث هستند. او در این دو اثر به آیۀ 106 سورة یوسف یعنی «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ» اشاره کرده و تأویلی عارفانه از واژۀ «مشرک» با بار معنایی کاملاً مثبت ارائه کرده است. این جستار برآن است تا با بررسی تأویل عارفانۀ این آیه در آثار عین‌القضات همدانی، دیدگاه بدیع او را دربارۀ «شرک» و پیوند آن را با «کفر» و «فقر» تحلیل و بررسی کند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A Reflection on the Mystical Interpretation of the Verse ‘And Most of Them Do not Believe in Allah without Ascribing Partners to Him’ in the Writings of Ain al-Qudat Hamadani

نویسندگان [English]

  • Niloufar Bahramzadeh 1
  • Salman Saket 2
1 M.A Student of Persian language and literature, Dr. Ali Shariati Faculty of Letters and Humanities, Ferdowsi University of Mashhad, Mashhad, Iran.
2 Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Letters and Humanities, Ferdowsi University of Mashhad, Mashhad, Iran
چکیده [English]

In many verses of the Quran, such as Al-Baqarah: 221, Al-Ahzab: 73, Al-Fath: 6, Al-Hajj: 31, and Yusuf: 106, the term "mushrik" appears. Almost all interpreters have interpreted it as being associated with sharing the Divine Truth and someone who commits "shirk", presenting a negative connotation. In mystical interpretations of the Holy Quran, such as Tafsir al-Quran al-Azim by Tostari, Lateyef al-Isharat by Qushayri, and Kashf-al-Asrar by Meybodi, this term is also presented with a negative meaning. Although the interpretation Haqaiq al-Quran, an unfinished work by Ain al-Qudat Hamadani, has not reached us, his other works, namely Tamhidat and Letters, are filled with mystical interpretations of verses and hadiths. In these latter two works, he refers to verse 106 of Surah Yusuf, "And most of them do not believe in Allah except while they associate others with Him", and provides a mystical interpretation of the term "mushrik" with a completely positive connotation. In this study, the authors aim to analyze Ain al-Qudat Hamadani's mystical interpretation of this verse and his novel perspective on Shirk and its connection to Infidelity and Poverty.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Mystical Interpretation
  • Ain al-Qudat Hamadani
  • Shirk
  • Infidelity
  • Poverty

1. درآمد

ابوالمعالی عبدالله بن ابی­بکر محمّد بن علی بن الحسن بن علی المیانجی، ملقّب به عین­القضات همدانی، عارف و متفکّر بزرگ سدۀ پنجم و ششم به سال 490ق. در شهر همدان متولد شد. «عفیف عسیران، مصحّح آثار عین­القضات، با ارجاع به نسخۀ چاپ هند این کتاب (تمهیدات)، تاریخ تولد او را 492ق. ذکر کرده است. در تصحیح جدیدتر مجمع الآداب، به کوشش مصطفی جواد، سال 490ق سال تولّد او ذکر شده که به احتمال زیاد درست­تر است، چه اگر سال 492ق. را مبدأ زندگی او بپذیریم، دربارۀ پاره­ای نامه­های او، مانند نامۀ شمارۀ 98، که بعد از سی­وسه سالگی او نوشته شده است، دچار تناقض خواهیم شد» (مقصودلو، 1391، ج. 4/701-702). سرانجام عین­القضات پس از نگارش آثار بسیاری همچون تمهیدات، نامه­ها، زبدة‌الحقایق و شکوی­الغریب و مکتوبات دیگری که به دست ما نرسیده است، به اتّهاماتی که خود در شکوی­الغریب به آنها اشاره کرده است، مانند درنظرگرفتن نبوّت به­مثابۀ طوری ورای عقل (عین­القضات همدانی، 1360، ص. 34)، اعتقاد به امام معصوم (عین­القضات همدانی، 1360، ص. 38) و... در تاریخ 6 جمادی­الاخری سال 525ق. به قتل رسید.

تمهیدات و نامه­های عین­القضات همدانی لبریز از تأویل و تفسیر عرفانی آیات قرآن کریم و احادیث است. عین‌القضات با نگاه خلاقانه و عارفانۀ خود، تعبیرات و تفاسیر بدیع و تازه­ای از آیات و احادیث ارائه کرده است که درخور توجه‌اند. عارفان گاه در تفاسیر عرفانی، به­ویژه آیاتی که به حوادث طبیعی پرداخته­اند، از عناصر طبیعی استفاده و به­وسیلۀ آنها احوال و حالات روحی انسان را بیان می­کنند. این عناصر عبارت‌اند از: آسمان و اجرام آسمانی، آتش، آب، دل، کوه و زمین، غار، برّ و بحر و... (مشرّف، 1382، ص. 277-294). عین­القضات همدانی نیز هنگامی که به تاختن نور حق‌تعالی به جان سالک اشاره کرده، آیۀ «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا» (نمل/34) را آورده است (عین­القضات همدانی، 1402الف، ص. 273). در حقیقت او قریه / روستا را دل آدمی دانسته که با تاختن نور خدا، به فنا می­رسد. افزون‌بر این، باید دقّت کرد که عین­القضات در اینجا به روش «استنباط» تفسیر کرده است. برخی روش امام جعفر صادق(ع) را در تفسیر عرفانی «استنباط» خوانده­اند که به معنای درونی­سازی متن است، یعنی مفسّر برخلاف روش عالمان ظاهر، معنای آیات را بر باطن آدمی حمل می­کند (مشرّف، 1382، ص. 83). روش عین­القضات همدانی نیز در تأویل بسیاری از آیات و احادیث، «استنباط» است و در آیۀ مذکور، او آیه­ای را که در ظاهر به امور بیرونی مربوط است، به درون آدمی تأویل کرده است. عین­القضات در جایی دیگر نیز با اشاره به آیۀ «إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» (کهف/94)، یأجوج‌ومأجوج را به درون انسان تأویل کرده و آنها را صفات مذموم آدمی دانسته است (عین­القضات همدانی، 1402الف، ص. 14).

یکی از آیاتی که عین­القضات از آن تفسیر عرفانی تازه و درخور توجهی ارائه کرده، آیۀ 106 سورۀ یوسف یعنی «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ» است. بررسی­ها نشان می­دهد که عین­القضات همدانی نخستین عارفی است که براساس آیۀ مذکور، تعبیر و برداشت کاملاً مثبتی از «شرک» و «مشرک» ارائه کرده است. به سخن دیگر، عارفان پیش از او و مفسّران عرفانی قرآن کریم، از «مشرک» تعبیر منفی داشته­اند؛ حال آنکه، عین­القضات پا را از معنی سطحی واژۀ «شرک» فراتر نهاده و آن را با «کفر» و «فقر» در پیوند دانسته است. همان­طور که خواهیم دید، برداشت او از «کفر» نیز تازه و با دیدگاه دیگر عارفان متفاوت است.

این جستار برآن است تا با بررسی تفسیر عارفانۀ عین­القضات همدانی از آیۀ «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ» (یوسف/106)، مفهوم «شرک» و «مشرک» را در اندیشۀ او واکاوی و پیوند و ارتباط آن را با «کفر» و «فقر» تبیین کند.

2. پیشینۀ پژوهش

دو مقاله دربارۀ موضوع تأویل آیات قرآن در تمهیدات به رشتۀ تحریر درآمده است: یکی «جایگاه قرآن و تأویل آن در تمهیدات عین­القضات همدانی» از مریم عرب و فاطمه مدرّسی (1390) و دیگری «تأویل آیات قرآن در تمهیدات» نوشتۀ نرجس خاتون میرزایی و لیلا نوروزپور (1397). در پژوهش نخست، نویسندگان به شیوه­های بهره­گیری عین­القضات از آیات قرآنی، روش­های تأویل عارفانۀ او و چگونگی تأویل حروف مقطّعۀ قرآن پرداخته­­اند اما به آیۀ 106 سورۀ یوسف هیچ اشاره­ای نکرده‌اند. در پژوهش دوم نیز نویسندگان به شیوه­های تأویل عین­القضات در تمهیدات پرداخته و آنها را به دسته­های تأویل آیات براساس اشتراک لفظی، تأویل استعاری الفاظ قرآن، ترادف در حوزۀ واژگانی یکسان و... تقسیم کرده­اند. نویسندگان در بخش اخیر به آیۀ 106 سورۀ یوسف اشاره کرده و نوشته­اند: «سخن دربارۀ حقیقت کفر با آیه­ای که در آن لفظ شرک آمده، آغاز شده است» (میرزایی و نوروزپور، 1397، ص. 338). در ادامه به اندیشۀ ابن‌عربی و میبدی دربارۀ این آیه پرداخته و نوشته­اند که به باور ابن‌عربی «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ»، ایمان عملی و «إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ»، ایمان عینی است و میبدی شرک را در این آیه، شرک کهین دانسته است (ر.ک: میرزایی و نوروزپور، 1397، ص. 338). نویسندگان در ادامه نه‌تنها به تأویل عارفانۀ عین­القضات از این آیه و ارتباط بین «کفر»، «فقر» و «شرک» در اندیشۀ او اشاره نکرده­اند، بلکه معنای «شرک» را به­صورت منفی و در پیوند با کفر، به معنای رایج آن دانسته و نوشته­اند: «عین‌القضات در جای دیگری نیز کفر را به‌جای شرک آورده و از باطن آگنده به کفر و ضلالت به‌جای باطن شرک‌آلود، سخن گفته است» (ر.ک: میرزایی و نوروزپور، 1397، ص. 338). عبارتی که نویسندگان بدان توجه داشته‌اند، سخنی از عین­القضات است که قاضی در آن به کفری اشاره کرده است که مترادف با ضلالت و گمراهی است؛ بنابراین، نگارندگانِ این پژوهش به تأویل و تفسیر عین­القضات از آیه و پیوند «شرک» با مفاهیم «کفر» و «فقر» نپرداخته‌اند، درحالی‌که بررسی دقیقِ اندیشۀ عین­القضات دربارۀ این موضوع، نمایانگر دیدگاه ژرف و بدیع او دربارۀ اصطلاحات مذکور خواهد بود.

 3.تفسیر عرفانی آیات قرآن

«تفسیر» در معنای خاص کلمه عبارت است از «دانش تبیین و توضیح آیات قرآن که ظاهراً از روزگار پیامبر(ص) و ابتدا به زبان عربی رایج بوده است» (یاحقّی، 1386، ج. 2/376). بنابراین، تفسیر قرآن کریم از زمان پیامبر(ص) و به­وسیلۀ او آغاز شد؛ زیرا در صدر اسلام، قوم عرب درک روشنی از برخی از واژه­های قرآن نداشتند. پس از رحلت پیامبر(ص)، وظیفۀ تفسیر آیات قرآن را صحابه و تابعین و عالمان به رموز زبان عربی و معارف دینی بر عهده گرفتند. در زبان فارسی تفسیر قرآن تقریباً هم­زمان با ترجمۀ آن رواج یافت (یاحقّی، 1386، ج. 2/376). بعدها عارفان با نگاهی عرفانی و تأویلی به آیات قرآن، آثار ارزنده­ای پدید آوردند. به نظر می­رسد که نخستین تفسیرهای عرفانی قرآن کریم به زبان عربی از نیمۀ قرن دوم هجری با تفسیر امام جعفر صادق(ع) (شهادت: 148ق.)، سفیان ثوری (ف: 161ق.)، سهل تستری (ف: 283ق.)، حلاّج (ف: 309ق.) و ابن‌عطا (ف: 309ق.) آغاز شده است (نزهت، 1397، ص. 99). بعدها عبدالرّحمن سلمی، تفسیر امام جعفر صادق(ع)، تستری، حلاّج و ابن‌عطا را جمع­آوری و در حقایق التفسیر به­صورت یکپارچه ارائه کرد. تستری اثر مستقلی در تفسیر قرآن با نام تفسیر القرآن العظیم دارد که در سال 1425ق. در قاهره به طبع رسیده است. حلاّج، شاگرد سهل تستری، در تفسیر عرفانی خود، تا اندازه‌ای از او متأثر بود و بدان نظر داشت. تفسیر قرآن حلاّج که هم­اکنون به‌صورت مجزا در مجموعۀ آثار او دیده می­شود، نتیجۀ اهتمام لویی ماسینیون است که آن را از حقایق التفسیر سلمی جدا کرده و با مقابله با دست­نویس­هایی که در دست داشته، صورت منقحی از آن را در سال 1922م. در پاریس به­صورت جداگانه نشر داده است (میرآخوری، 1389، ص. 6).

حقایق التفسیر سلمی ازآن‌رو که تقریباً قدیمی­ترین تفاسیر قرآن را جمع­آوری کرده است، اهمیت بسیاری دارد. این تفسیر در حقیقت دربردارندۀ حدود دوازده هزار مدخل از تفسیرهای عرفانی قرآن کریم و شامل تفسیر بیش از صد عارف در قرن­های سوم و چهارم هجری است. حقایق التفسیر در روزگار خود مورد پذیرش همگان بوده است و نسل­های بعد نیز بدان توجه داشته­اند؛ به­طوری­که پس از سلمی، شاگرد او، قشیری (ف: 465ق.)، به پیروی از استاد خویش، لطایف الاشارات را به رشتۀ تحریر درآورد (نزهت، 1397، ص. 100).

حدود سی سال پس از درگذشت قشیری، عین­القضات همدانی زاده شد و در طول عمر کوتاه، اما پُربار خود (ف: 525ق.)  با تألیف تمهیدات و نوشتن نامه­های فراوان به مریدان و استادش احمد غزالی، دریچه­ای تازه و بدیع در تفاسیر عرفانی قرآن کریم گشود.

  1. تفسیر آیۀ «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ» (یوسف/106)

4-1. تفاسیر غیر عرفانی پیش از عین­القضات

هنگام بررسی مهم‌ترین تفاسیر غیرعرفانی پیش از عین­القضات، یعنی تفسیر مقاتل بن سلیمان، تفسیر السمرقندی، الکشف و البیان ثعالبی نیشابوری، النکت و العیون ماوردی، التبیان فی تفسیر القرآن شیخ طوسی، تفسیر سورآبادی ابوبکر عتیق سورآبادی، الکشاف زمخشری و مجمع البیان طبرسی، این نکته دریافت می‌شود که همة این تفاسیر تقریباً با تکرار مضمونی مشترک و برگرفته از اقوال مشهور، به شرح «شرک» و «مشرک» در آیۀ فوق پرداخته و همگی به­اتّفاق از آن معنایی منفی ارائه کرده­اند.

 4-1-1. تفسیر مقاتل بن سلیمان

به نظر می­رسد که نخستین تفسیر کامل قرآن کریم، تفسیر مقاتل بن سلیمان است. البته پژوهشگران در «نخستین» بودن این تفسیر اختلاف‌ِنظر دارند؛ چنان‌که برخی از آنها تفسیر ابن‌عباس را اولین تفسیر می‌دانند. این تفسیر به دست ما نرسیده است و مجموعۀ آرای تفسیری او که به تنویر المقیاس فیروزآبادی و صحیفۀ علی بن ابی­طلحه مشهور است، از تفاسیر دیگر جمع­آوری شده است (شایسته­نژاد، 1387، ص. 102). تفاسیر بعدی، تفسیر فراء، ابن­جریج، سعید بن جبیر و مجاهد بن جبر است که به دلایل گوناگونی مانند تقدّم و تأخر زمانی و ناقص‌بودن تفاسیر، نخستین تفسیر کامل قرآن کریم به شمار نمی­روند (شایسته­نژاد، 1387، ص. 102).

مقاتل (ف: 150ق.) در تفسیر خویش ذیل آیۀ 106 سورۀ یوسف نوشته است: «هنگامی که از آنها پرسیده می­شد که چه کسی شما و همه‌چیز را آفریده است، می­گفتند: الله. اما با این حال بت­ها را می­پرستیدند» (مقاتل، 1423ق.، ج. 2/352). بنابراین، برداشت او از «شرک» و «مشرک» مبتنی‌بر باور رایج دربارۀ آنها و مبتنی‌بر معنایی منفی است.

 4-1-2. تفسیر السمرقندی

سمرقندی (ف: 373 ق.) در تفسیر خویش ذیل آیۀ فوق از قول ابن‌عباس نوشته است: «اگر از آنها (افراد مورد خطاب در آیه) بپرسند که چه کسی آنها را آفریده است، خواهند گفت: الله» (سمرقندی، 1413ق، ج. 2/179). او در ادامه از قول قتبی نوشته است: «الإیمان قد یَکون فی معان. فَمن الإیمان تصدیق و تکذیب بِبعض. قالَ اللهُ تعالی «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ» یعنی مقرون أن الله خالقِهُم. و هُم مع ذلک یَجعلون لله شَریکاً» (سمرقندی، 1413ق، ج. 2/179). بنابراین، به باور سمرقندی اگرچه این گروه اذعان دارند که خداوند خالق و آفرینندۀ آنهاست، اما بازهم برای او شریک قائل می­شوند. او در ادامه از قول ضحّاک، شرک مطرح­شده در آیه را در پیوند با «تلبیه» یعنی شعاری که حاجیان در حج سر می­دهند، دانسته است (سمرقندی، 1413ق، ج. 2/179).

4-1-3. الکشف و البیان ثعالبی نیشابوری

ثعالبی نیشابوری (ف: 429ق.) در الکشف و البیان دربارۀ آیۀ مذکور به معنای رایج و منفی «شرک» اشاره کرده و از قول عکرمه نوشته است که اگرچه مردم به الله که پروردگار و خالقشان است، ایمان دارند، اما برای خداوند شریک قائل می‌شوند (ثعالبی نیشابوری، 1422ق، ج. 5/262). او این موضوع را سخن اکثر مفسّران خوانده و در ادامه از قول بن‌جبیر که او از ضحّاک و ضحّاک از ابن‌عباس نقل کرده، نزول آیۀ مذکور را در پیوند با موضوع «تلبیه» و شعار مشرکان عرب در حج دانسته است (ثعالبی نیشابوری، 1422ق، ج. 5/262).

 4-1-4. النکت و العیون ماوردی

ماوردی (ف: 450ق.) ذیل آیۀ مذکور به پنج تفسیر توجه کرده است: 1. اولین دیدگاه از مجاهد است: این سخن از مشرکان است که می­گفتند الله پروردگار ماست و معبودهای ما روزی­دهندۀ ما هستند. 2. دیدگاه دوم از حسن بصری است: این افراد منافقانی هستند که در ظاهر ایمان می­آورند و در باطن به خداوند کافر هستند. 3. دیدگاه سوم، عقیدۀ سدی است: این افراد کسانی هستند که خداوند را به مردم تشبیه می­کنند. 4. آنها در اطاعت خدا را شریک قرار می­دهند، مانند این سخن که کسی بگوید: اگر خدا و فلان شخص نبودند، فلان فرد هلاک می­شد. این دیدگاه را ابی‌جعفر مطرح کرده است. 5. آخرین دیدگاه از انباری است که گفته است آنها به خدای متعال ایمان داشتند، اما به پیامبر(ص) کفر می‌ورزیدند، بنابراین ایمان آنان صحیح نیست (ماوردی، بی‌تا، ج. 3/87).

 4-1-5. التبیان فی تفسیر القرآن شیخ طوسی

شیخ طوسی (ف: 460ق.) در التبیان فی تفسیر القرآن ذیل آیۀ مذکور دو نظر را مطرح کرده است. او از قول حسن بصری، مقصود آیه را اهل کتاب دانسته که ایمان و شرک را با یکدیگر دارند. سپس از ابن‌عباس، مجاهد و قتادة نقل کرده است که بیشتر مردم قبول دارند که خداوند، آنها و آسمان­ها و زمین را آفریده است، اما این افراد در عبادت مشرک هستند و بت­ها را می­پرستند (طوسی، بی‌تا، ج. 6/203). نظر دوم او مبتنی‌بر قول الرمانی است که گفته است آیۀ فوق دلالت بر این دارد که یهودیان به موسی ایمان دارند اما به محمّد کافر هستند؛ چراکه این آیه نشان­دهندۀ آن است که این افراد هم کفر و هم ایمان را در کنار یکدیگر دارند (طوسی، بی‌تا، ج. 6/203). طوسی در ادامه دیدگاه دوم را برخلاف نظر مرجئه دانسته و دربارۀ تأویل آیۀ 106 یوسف نوشته است که بیشتر مردم ظاهراً به خدا ایمان دارند و پیامبران را تصدیق می­کنند، اما در باطن مشرک هستند (طوسی، بی‌تا، ج. 6/204).

 4-1-6. تفسیر سورآبادی ابوبکر عتیق سورآبادی

صاحب  تفسیر سورآبادی نیز برای «مشرک» در آیۀ مذکور به «هنباز آوردن» اشاره کرده و او نیز همچون ثعالبی ذیل این آیه، به مسئلة «تلبیه» پرداخته و نوشته است: «شرک ایشان آن بودی که در تلبیه خدای را هنباز گفتندی که لبّیک اللّهم لبّیک لا شریک لک الاّ شریک هو لک تملکه و ما ملک. گفتند این صفت منافقان است پیش مؤمنان توحید آورندی و در خلوت و سرّ، کفر و شرک آورندی» (سورآبادی، 1381، ج. 2/1189).

 4-1-7. الکشاف زمخشری

زمخشری (ف: 538ق.) در تفسیر خویش نوشته است که مقصود از «مشرکان» کسانی هستند که به خدا و اینکه او آسمان­ها و زمین را آفریده است، اعتراف می­کنند؛ اما با عبادت بت­ها به خداوند شرک می­ورزند (زمخشری، 1407ق، ج. 2/508). او به نقل از حسن بصری، مقصود از آیۀ مذکور را اهل کتاب دانسته است که ایمان و شرک را هم­زمان دارند. همچنین، به نقل از ابن‌عباس، افراد موردنظرِ این آیه را مشبّهه خوانده است که خداوند را به مخلوقات تشبیه می‌کنند (زمخشری، 1407ق، ج. 2/508ا).

 4-1-8. مجمع البیان طبرسی

طبرسی (ف: 548ق.) در مجمع البیان به چند دیدگاه دربارۀ آیۀ مذکور پرداخته است: 1. دیدگاه ابن‌‌عباس و جبائی بر این بود که مشرکان قریش، خداوند را به­عنوان خالق، زنده­کننده و میراننده قبول داشتند، اما بااین‌حال بت­ها را می­پرستیدند؛ آنان با اینکه معتقد بودند الله پروردگار و روزی­دهنده است؛ اما همچنان با عبادت بت­ها، مشرک باقی می­ماندند. 2. دیدگاه ضحاک که می­گفت این آیه دربارۀ مشرکان عرب نازل شده است. هنگامی که از آنان پرسیده می­شد که چه کسی آسمان­ها و زمین را آفریده و باران را نازل کرده است؟ پاسخ می­دادند: الله. اما همچنان به شرک روی می­آوردند و در هنگام انجام مناسک خود می­گفتند: «لبّیک لا شریک لک الاّ شریکاً هو لک تملکه و ما ملک». 3. دیدگاه سوم، آیه را مربوط به اهل کتاب می­داند که به خدا، روز قیامت، تورات و انجیل ایمان داشتند اما با انکار قرآن و انکار نبوّت گرفتار شرک شدند. به تصریح طبرسی این دیدگاه از دارم بن قبیصة است که او از علی بن موسی الرضا(ع) و امام رضا(ع) از پدرش و پدرش از جدش ابی­عبدالله(ع) روایت کرده است. 4. قول بلخی که بر این باور بود که آیۀ مذکور دربارۀ منافقانی است که ظاهراً ایمان را نشان می­دهند اما در نهان شرک می­ورزند. 5. دیدگاه دیگر ابن‌عباس که می­گفت آیه دربارۀ مشبّهه است که به­طورکلی ایمان آوردند اما در جزئیات شرک ورزیدند. 6. مقصود از شرک در آیۀ مذکور، شرک در اطاعت است، نه در عبادت. در حقیقت چون برخی از افراد از شیطان اطاعت می­کنند، گویی در اطاعت شیطان را با خدا شریک قرار داده­اند (طبرسی، 1408ق، ج. 5/410).

4-2. تفاسیر عرفانی پیش از عین­القضات

تفاسیر عرفانی پیش از عین­القضات همدانی عبارت‌اند از: تفسیر قرآن العظیم، تفسیر قرآن حلاّج، حقایق التفسیر سلمی،  لطایف الاشارات قشیری و کشف الاسرار میبدی[1].

 4-2-1. تفسیر قرآن العظیم

تفسیر آیۀ «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ» (یوسف/106) در تفسیر قرآن العظیم چنین آمده است: «شرکُ النفسِ الأماره بالسّوءِ، کما قال النبّیُ صلّی الله علیه و سلّم: "الشرکُ فی أمّتی أخفی مِن دبیبِ النملِ عَلَی الصّفا"، هذا باطنُ الآیهِ، وَ أما ظاهرُها مُشرکو العربِ یؤمنونَ بالله، کما قالَ: «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» (زخرف/87) وَ هُم معَ ذلکَ مشرکونَ یؤمنونَ ببعضِ الرّسلِ وَ لا یؤمنونَ ببعضِهِم» (تستری، 1423ق، ص. 83). به باور تستری، شرک در ظاهر این است که مشرکان عرب به خدا ایمان دارند؛ اما هم‌زمان با ایمان به برخی از رسولان، به برخی دیگر از آنان ایمان ندارند. او «شرک» را امر به منکر دانسته و آن را معنای باطنی آیه خوانده است.

 4-2-3. لطایف الاشارات قشیری

قشیری (ف: 465ق.) در لطایف الاشارات در تفسیر آیۀ مذکور آمده است: «الشّرْکُ الجَلیُّ أن یتَّخِذَ من دونه-سبحانه- معبوداً، والشِّرْکُ الخفِیُّ أن یتّخذ بقلبهِ عندَ حوائجِهِ من دونه -سبحانه- مقصوداً. و یقالُ شرکُ العارفین أن یتّخدوا من دونه مشهوداً، أو یطالعوا سواهُ موجُوداً. و یقالُ من الشرک الخفّی الإحاله علی الإشکال فی تجنیس الأحوال، و الإخلاد إلی الاختیار و الاحتیال عندَ تزاحم الأشغال» (قشیری، بی‌تا، ج. 3/212). بنابراین، قشیری دو نوع شرک را مطرح کرده است: نخست شرک آشکار که عبادت معبودی جز حق‌تعالی است و دیگر شرک پنهان که عبارت است از آنکه بنده به‌هنگام نیاز، در دلش کسی جز خداوند را در نظر بگیرد. او همچنین شرک عارفان را گزینش مشهودی دیگر، جز حق‌تعالی دانسته است.

 4-2-4. کشف الاسرار میبدی

میبدی در تفسیر این آیه به دو شرک کهین و مهین اشاره کرده است (میبدی، 1371، ج. 5/147). به باور او «شرک کهین» آن است که عده­ای به خداوند گرویده­اند و او را مدبّر و مسبّب می­دانند، اما درنهایت «در اسباب می­آویزند و با آن می­آرامند» (میبدی، 1371، ج. 5/147). او براساس اظهارات اهل تفسیر، مقصود از شرک در آیۀ مذکور را «شرک مهین» دانسته است. به باور او کسانی به این شرک گرفتار شده­اند که به هستی و آفریدگاریِ حق‌تعالی می­گروند و به آن اقرار می­کنند اما بتان را با خداوند شریک و انباز قرار می­دهند (میبدی، 1371، ج. 5/147).  میبدی نیز مانند دیگر مفسّران، دیدگاهی منفی نسبت به مفهوم شرک دارد. در حقیقت، عین­القضات همدانی نخستین کسی که «شرک» و «مشرک» را در معنایی متفاوت و البته با بار معنایی مثبت به کار برده است. او در آثار خود بدین آیه اشاره و به مناسبت آن را تأویل کرده است.

بنابراین، تفاسیر عرفانی پیش از قاضی نیز از «شرک» و «مشرک» معنایی منفی معادل با شریک قائل‌شدن برای خداوند اراده کرده­اند. گفتنی است حقایق التفسیر سلمی و تفسیر قرآن حلاّج به تفسیر آیۀ مذکور اشاره­ای نکرده­اند.

3-4. تفسیر عرفانی عین­القضات همدانی

عین­القضات در واپسین تمهید از کتاب تمهیدات نوشته است: «چون مرد هنوز با دل باشد، مؤمن باشد بی هدایت! چون مرد بیخود شود، هدایت روی نماید. «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ» روی نماید. چون هدایتی چنین حاصل آید، به مقامی رسد که هم­شریک و هم­مقام خدا شود: مُشرِک باشد. «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُک» خود همین می­گوید تا کار به جایی رسد که همه این شود «وَما یُؤمِنُ أکْثَرُهُمْ باللّهِ إِلا وَهُمْ مُشْرُکونَ»» (عین­القضات همدانی، 1402الف، ص. 324ـ325). بنابراین، به باور عین­القضات هنگامی که مؤمن خواسته­های دل و نفس خود را کنار می­گذارد و به تعبیر وی «بیخود» می­شود، هدایت بر او متجلّی می‌شود؛ به‌سبب هدایت، مؤمن به مرتبه­ای می­رسد که با حق‌تعالی شریک می­گردد و «مشرک» می­شود. به سخن دیگر، مؤمنانِ هدایت­شده در اندیشۀ عین­القضات «مشرک» هستند و با حق‌تعالی «هم­مقام» می­شوند. ازاین‌رو است که او در جای دیگری نوشته است: «ای عزیز این آیت را گوش دار که «وما یُؤْمِنُ أکْثَرُهُم باللّه إِلاّ وهُم مُشْرِکون»، می‌‌گوید: بیشتر مؤمنان، مشرکان باشند. ای عجب! مگر مصطفی علیه­السّلام از اینجا گفت: «کادَ الفَقْرُ أنْ یَکُونَ کُفْراً». دریغا گوش دار: ای دوست هرگز دیده‌ای که دیوانگان را بند بر ننهند‌؟ گروهی از سالکان دیوانۀ حقیقت آمدند، صاحب شریعت به نور نبوت دانست که دیوانگان را بند بر باید نهاد‌؛ شریعت را بند ایشان کردند. مگر از آن بزرگ نشنیده‌ای که مرید خود را گفت: با خدا دیوانه باش و با مصطفی هشیار‌. دریغا سوختگان عشق‌، سودایی باشند؛ و سودا نسبتی دارد با جنون و جنون راه با کفر دارد» (عین­القضات همدانی، 1402الف، ص. 204). بنابراین، از دیدگاه عین­القضات، «شرک» در آیۀ مذکور معنایی کاملاً مثبت و ورای ظاهر آن دارد. همان­گونه که در عبارت اخیر از عین­القضات دیده می­شود، او پس از بیان آیۀ 106 سورۀ یوسف، به حدیث مشهور پیامبر(ص) یعنی «کادَ الفَقْرُ أنْ یَکُونَ کُفْراً» اشاره کرده است.

در نظام فکری عین­­القضات، سالک برای رسیدن به حق‌تعالی باید ابتدا از انواع کفر، یعنی کفر ظاهر، کفر نفس، کفر قلب و کفر حقیقت عبور کند. مقصود او از «کفر ظاهر»، همان معنای معمول و رایج کفر است: «کفر اوّل که ظاهر است که خود همه عموم خلق را معلوم باشد که چون نشانی و علامتی از علامات شرع ردّ کند یا تکذیب، کافر باشد» (عین‌القضات همدانی، 1402الف، ص.209). کفر دوم، «کفر نفس» است که به هوای نفس و ابلیس مربوط است. در حقیقت، این کفر سبب می­شود که آدمی گمان کند که آفریننده است، اگر سالک در این مقام توقّف کند، در حقیقت دچار «کفر نفس» شده است (عین‌القضات همدانی، 1402الف، ص. 209ـ210). کفر سوم، «کفر قلب» است؛ اگرچه عین‌القضات به معنای این کفر هیچ اشاره­ای نکرده و تنها به گفتن نسبت «کفر قلب» با پیامبر(ص) بسنده کرده است، اما از میان سخنان او دربارۀ «کفر حقیقت»، می­توان به مفهوم «کفر قلب» پی برد و آن را همان «کفر محمّدی» دانست. به نظر می­رسد که «کفر قلب» در امتداد «کفر حقیقت» قرار دارد؛ به سخن دیگر، به باور عین­القضات باتوجه‌به حدیثِ نبویِ «مَنْ رَآنی فَقَدْ رَأَی الحَقَّ»، هنگامی که سالک، پیامبر(ص) را مشاهده می­کند، گمان می­کند که خداوند را دیده است، چنان­که سالک در این مقام متوقّف شود، به «کفر محمّدی» گرفتار آمده است (عین‌القضات همدانی، 1402الف، ص. 211ـ212)؛ یا به تعبیر او در جایی دیگر، چنین سالکی که با مشاهدۀ پیامبر(ص)، او را به خدایی می­گیرد، «مسلمانِ کافر» است و به مرتبۀ «ایمانِ بت­پرستی» رسیده است که کمال دین و ایمانِ تمام است (عین‌القضات همدانی، 1402الف، ص. 118). به باور عین­القضات وقتی که سالک از این مرحله عبور می­کند، به «کفر حقیقت» می­رسد. بنابراین، «کفر محمّدی» همان «کفر قلب» است؛ چراکه در تقسیم­بندی عین­القضات، «کفر قلب» پیش از «کفر حقیقت» قرار دارد و در پیوند با پیامبر(ص) است. کفر چهارم یعنی «کفر حقیقت» در اندیشۀ عین­القضات به معنای فنا و انحلال در وجود حق‌تعالی است. پس از این مرحله یعنی «کفر حقیقت»، ایمان روی می­نماید و سالک، مؤمن می­شود: «در نگر تا به کفر اوّل بینا گردی؛ پس راه رو تا ایمان به دست آری؛ پس جان می‌ده تا کفر ثانی و ثالث را بینی؛ پس جان می‌کَن تا پس از این به کفر چهارم راه یابی؛ پس مؤمن شوی؛ آنگاه «وَمایُؤمنُ أکْثَرُهُم بِاللّهِ إِلّاؤُهُمْ مُشْرِکونَ» خود گوید که ایمان چه بود؛ پس «وَجَّهْتُ وجهِیَ» خود را بر تو جلوه دهد، خودی تو را در خودی خود زند تا همه او شوی؛ پس آنجا فقر روی نماید؛ چون فقر تمام شود که «إِذا تَمَّ الفَقْرُ فهو اللّه» یعنی همگی تو او باشد، کفر باشد یا نباشد چه گویی؟ «کادَ الفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً» این باشد توحید و یگانگی اینجا باشد» (عین‌القضات همدانی، 1402الف، ص. 214ـ215). بنابراین، هنگامی که سالک از انواع کفر عبور می­کند، درنهایت در مرتبۀ «کفر حقیقت» با حق‌تعالی به یگانگی می­رسد. پس از «کفر حقیقت» در حقیقت «فقر» روی می­نماید.

برداشت عین­القضات همدانی از اصطلاح عرفانی «فقر» بدیع و تازه است. او در آغاز تمهید ثانی از کتاب تمهیدات به دو گروه از طالبان یعنی طالبان و مطلوبان اشاره کرده و مقام مطلوبان را از طالبان بالاتر دانسته است؛ زیرا طالب کسی است که به‌دنبال حقیقت می­رود، اما او مطلوب را کسی دانسته که حقیقت او را می­جوید (عین‌القضات همدانی، 1402الف، ص. 19). عین­القضات طلب از جانب مطلوبان را «فقر» یا به تعبیری دیگر «فنا» خوانده و به حدیث نبوی «إذا تَمَّ الفقرُ فهو الله» اشاره کرده است (عین‌القضات همدانی، 1402الف، ص. 19ـ20). بنابراین، از دیدگاه عین­القضات، فقر فنای در حق‌تعالی است که به بقای انسان می­انجامد؛ زیرا تا «فقیر نشوی، غنی نباشی و تا فانی نشوی، باقی نباشی» (عین‌القضات همدانی، 1402الف، ص. 26). بنابراین، وقتی آدمی در وجود خدا به مرحلۀ فنا برسد و با حق‌تعالی یکی شود، گویی او خدا و خدا او می­شود. به باور قاضی، اگر انسان به مرحلۀ انحلال در حق‌تعالی برسد و با او یکی شود، به مرتبۀ «فقر» نائل شده است و می­توان او را فقیر خواند. بنابراین، دیگر به خدا نیازی ندارد، چراکه او به توحید و یگانگی رسیده است؛ ازاین‌رو است که او فقیر را کسی دانسته است که «نه محتاج خود باشد و نه محتاج خالق خود؛ زیرا که احتیاج هنوز ضعف و نقصان باشد و فقیر به کمالیت رسیده باشد، «إذا تَمَّ الفقرُ فهو الله» او را نقد وقت شده باشد» (عین‌القضات همدانی، 1402الف، ص. 130).

بنابراین، در منظومۀ فکری عین­القضات پس از گذر سالک از مرتبۀ فقر و کفر به توحید و یگانگی و پس از آن به ایمان می­رسد و با حق‌تعالی هم­نشین یا به تعبیر دیگر، «مشرک» می­شود.

شریک و هم­مقام شدن با او                رسیدن به مرتبۀ توحید و یگانگی با حق‌تعالی                 فقر              کفر حقیقت

عین­القضات در نامۀ شصت و سوم نیز معنای آیۀ 106 یوسف را معادل محوشدن در وجود خدا خوانده است: «چون سالک اینجا رسد «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ» بداند که چیست؟ «وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ» ببیند. بدایت توحید اینجا پیدا گردد سالک را، و از دایره این قوم به در آید که «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ». و این قوم را وا پس گذارد که «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ». حقیقت «یَمْحُوا اللَّهُ» بداند که چیست، خداى تعالى را ماحى ببیند، وجود را همه محو بیند» (عین‌القضات همدانی، 1402ب، ج. 1/473).

 5-نتیجه ­گیری

برداشت بدیع عین­القضات همدانی از اصطلاح عرفانی «فقر» و «کفر» به تفسیر عارفانۀ او از آیۀ «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» (یوسف/106) انجامیده است. به باور عین­القضات سالک پس از گذر از انواع کفر به کفر چهارم یعنی «کفر حقیقت» می­رسد و در وجود حق‌تعالی فانی می­شود. در این مرحله، «فقر» بر سالک روی می­نماید. عین­القضات باتوجه‌به حدیثِ «کادَ الفَقْرُ أنْ یَکُونَ کُفْراً»، فقر را یکی‌شدن با حق‌تعالی و مرتبه­ای پس از کفر دانسته است. به باور وی پس از این مرحله، ایمان نمایان می­شود و سالک با حق‌تعالی شریک می­گردد. بنابراین، در نظام فکری عین­القضات، شریک‌شدن با خداوند و هم­مقام و مشرک‌شدن با او، به معنای رسیدن به مرتبۀ توحید و یکی‌شدن با حق‌تعالی و اوج ایمانِ سالک است. بنابراین، دیدگاه عین­القضات دربارۀ مفهوم «شرک» در آیۀ 106 سورۀ یوسف هم بار مثبت دارد و هم اوج و نهایت مقصود سالک به شمار می­آید. تفسیر عین­القضات از این آیه، بدیع و با کتاب­های تفسیر قرآنِ پیش از او ــ چه کتب تفسیری غیرعرفانی و چه عرفانی ــ  متفاوت است و از نبوغ او سرچشمه گرفته است.

[1]. اگر تاریخ تالیف کشف­الاسرار را سال 520ق. در نظر بگیریم، باتوجه‌به اینکه عین­القضات همدانی در سال 525ق. درگذشته است، بنابراین کشف­الاسرار اثری هم­عصر تمهیدات و سایر آثار قاضی به شمار می­رود.

قرآن کریم
تستری، سهل بن عبدالله (1423ق.). تفسیر التستری (علّق علیه وَ وضع حَواشیه: محمّد باسل عیون­السّود). دارالکتب العلمیة.
ثعالبی نیشابوری، احمد بن محمّد (1422ق.). الکشف و البیان المعروف تفسیر الثعلبی (دراسة و تحقیق: امام ابی محمّد بن عاشور). دار إحیا التراث العربی.
حلاّج، حسین بن منصور (1389). مجموعه آثار حلاّج (تحقیق، ترجمه و شرح از قاسم میرآخوری). شفیعی.
زمخشری، محمود بن عمر (1407ق.). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل (رتبه و ضبطه و صححه مصطفی حسین احمد). دارالکتاب العربی.
سمرقندی، نصر بن محمد (1413ق.). تفسیر السمرقندی المسمی بحرالعلوم (تحقیق و تعلیق شیخ علی محمّد معوض و شیخ عادل احمد عبدالموجود و عبدالمجید النوتی). دارالکتب العلمیة.
سورآبادی، عتیق بن محمد (1381). تفسیر سورآبادی (علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، مصحح). فرهنگ نشر نو.
شایسته­نژاد، علی‌اکبر (1387). تفسیر مقاتل بن سلیمان و جایگاه آن. مطالعات قرآن و حدیث، 2(1)، 95-123.
طبرسی، فضل بن حسن (1408ق.). مجمع البیان (تصحیح و تحقیق و تعلیق سیّد هاشم رسولی محلاتی و سیّد فضل‌الله یزدی طباطبایی). دارالمعرفة.
طوسی، محمّد بن حسن (بی­تا). التبیان فی تفسیر القرآن (قدم له: الإمام المحقّق الشیخ آغا برزگ طهرانی). دار إحیا التراث العربی.
عرب، مریم و مدرّسی، فاطمه (1390). جایگاه قرآن و تأویل آن در تمهیدات عین­القضات همدانی. ماهنامۀ علمی-ترویجی معرفت، 20(2)، 97-112. https://ensani.ir/fa/article/306733
عین­القضات همدانی، ابوالمعالی عبدالله بن محمّد بن علی میانجی (1360). دفاعیات عین­القضات همدانی (قاسم انصاری، مترجم). منوچهری.
عین­القضات همدانی، ابوالمعالی عبدالله بن محمّد بن علی میانجی (1402الف). تمهیدات (عفیف عسیران، مصحح). اساطیر.
عین­القضات همدانی، ابوالمعالی عبدالله بن محمّد بن علی میانجی (1402ب). نامه­های عین­القضات همدانی (علی­نقی منزوی و عفیف عسیران، مصححان). اساطیر.
قشیری، عبدالکریم (بی­تا). لطائف الإشارات (قدم له و حققه و علق علیه ابراهیم بسیونی و صدرله حسن عباس زکی). دارالکاتب العربی للطباعه و النشر.
ماوردی، علی بن محمّد (بی­تا). النکت و العیون: تفسیر الماوردی (راجعه و علّق علیه سیّد بن عبدالمقصود عبدالرحیم). دارالکتب العلمیة.
مشرّف، مریم (1382). نشانه­شناسی تفسیر عرفانی.  ثالث.
مقاتل بن سلیمان (1423ق.). تفسیر مقاتل بن سلیمان (دراسة و تحقیق عبدالله محمود شحاته). دارإحیا التراث العربی.
مقصودلو، سلیمه (1391). عین­القضات همدانی. در دانشنامۀ زبان و ادب فارسی (به سرپرستی اسماعیل سعادت؛ ج. 4؛ صص. 701-705). فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
میبدی، احمد بن محمّد (1371). کشف الاسرار و عده الابرار (به سعی و اهتمام علی­اصغر حکمت). امیرکبیر.
میرآخوری، قاسم (1389). پیشگفتار. در مجموعه آثار حلاّج. شفیعی
میرزایی، نرجس خاتون، و نوروزپور، لیلا (1397). تأویل آیات قرآن در تمهیدات. فصلنامۀ ادبیات عرفانی و اسطوره‌شناختی، 14(53)، 321-354. https://journals.iau.ir/article_546179.html
نزهت، بهمن (1397). نخستین و کهن­ترین تفسیر عرفانی آیات قرآن کریم و احادیث نبوی در ادب فارسی. متن‌شناسی ادب فارسی، 10(2)، 97-118. https://doi.org/10.22108/rpll.2017.77292
یاحقّی، محمّدجعفر (1386). تفسیر در ادب فارسی. در دانشنامۀ زبان و ادب فارسی (به سرپرستی اسماعیل سعادت؛ ج. 2؛ صص. 376-383). فرهنگستان زبان و ادب فارسی.