تأثیر داستان شیخ صنعان در توصیف پیر در غزلیات عطار

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه لرستان، خرم آباد، ایران.

2 گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه لرستان، خرم آباد، ایران..

چکیده

در حکایت شیخ صنعان، پیر اعمالی برخلاف شریعت و عرف جامعۀ اسلامی انجام می‌دهد؛ بااین‌حال بر لزوم وجود پیر و اطاعت بی­چون­وچرا از وی، حتی در اعمال خلاف شریعت، تأکید شده است. در غزلیات عطار، واژۀ «پیر» بارها تکرار شده و در دو معنی لغوی «فرد مسن» و «ریش و موی سپید» و اصطلاح «مرشد و راهنما» در سلوک عرفان به کار رفته است. پژوهش حاضر با هدف بررسی ویژگی­های پیر در غزلیات عطار و تأثیر حکایت شیخ صنعان بر این ویژگی­ها انجام شده است. روش تحقیق در این پژوهش، تحلیل محتوا بوده و جامعۀ آماری آن، همة غزلیات عطار نیشابوری است. با بررسی حکایت شیخ صنعان در منطق­الطیر، می­توان ویژگی­های برجستۀ وی را به این شرح دسته‌بندی کرد: عاشق ترسازاده­ای شدن، خمرنوشی، زنار بستن، خرقه­سوزی، بت­پرستی/ کافر شدن، سوزاندن قرآن، خوکبانی و اسلام تازه‌کردن. در میان این ویژگی­ها، خمرنوشی، زنار بستن و خرقه­سوزی، در توصیف پیر در غزلیات عطار، برجسته‌تر به نظر می‌رسند. به نظر می­رسد عطار نیشابوری، تعلق خاطر و شیفتگی خاصی به شیخ صنعان داشته و صفات و ویژگی­های او را به دیدۀ اقبال می­نگریسته است. به همین دلیل، در اغلب ابیاتی که عطار از پیر نام می‌برد، نشانی از شیخ صنعان دیده می­شود. به نظر می­رسد عطار آگاهانه و با هدف بیان مفاهیم عرفانی، به شیخ صنعان تلمیح زده است. گویی عطار در غزلیات، با تکرار ویژگی­های شیخ صنعان به شیوه‌های مختلف، از چهرۀ پیر عرفانی خود پرده برمی­دارد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Effect of Sheikh Sanaan's Story on the Description of Pir (Old) in Attar's Sonnets

نویسندگان [English]

  • Azar Baharvandi 1
  • Ghasem Sahraei 1
  • Ali Heydari 2
1 Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Lorestan University, Khorramabad, Iran.
2 Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Lorestan University, Khorramabad, Iran.
چکیده [English]

The story of Sheikh Sanaan is about an old man who commits acts that are against the Sharia and even against the customs of the Islamic society. However, the necessity of the existence of an elder and unconditional obedience to him has been emphasized, even in matters that are against the Sharia. In Attar's sonnets, the word "old man" is repeated many times and is used in two literal meanings: old person (beard and white hair), and idiom: mentor and guide in the path of enlightenment. The present study aims to show the characteristics of the old man in Attar's sonnets and the effect of Sheikh Sanaan's story on the characteristics of the old man in his sonnets. The research method is content analysis and the data were gathered through all of Attar Neyshabouri's sonnets. By examining the story of Sheikh Sanaan in Manteq Al-Tayir, one can categorize his prominent features as follows: falling in love with a coward, drinking wine, burning clothes, becoming an idolater/disbeliever, burning the Qur'an, and so on. Among these characteristics, the characteristics of drinking wine and burning clothes are prominent and distinguished in the description of Pir (old) in Attar's sonnets. It seems that Sheikh Neyshabour had a special attachment and fascination with Sheikh Sanaan and considered his qualities and characteristics in the eyes of Iqbal. For this reason, in most of the cases where Pir is mentioned in his poems, a reference to Sheikh Sanaan can be seen. It seems that Attar consciously hinted at Sheikh Sanaan in order to express mystical concepts. It is as if Attar reveals his old face by repeating the characteristics of Sheikh Sanaan in different forms in his poetry.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Attar Neyshaburi
  • Pir (Old)
  • Mantiq al-Tayr
  • Attar's Sonnets
  • Sheikh Sanaan
  1. مقدمه

حکایت شیخ صنعان، یکی از حکایاتی است که در منطق­الطیر برای بیان عقبه­های راه سلوک ذکر شده و پیش از عطار نیز با اندک تفاوت هایی در متون دیگر آمده است. این حکایت، احوال پیری را شرح می­دهد که در آزمونی دشوار به کفر گرایید؛ اما پس از مدتی از این ابتلا رهایی یافت. کزازی، شیخ صنعان را همان پیری شمرده است که ذکر او در تحفهالملوک با نام عبدالرزاق صنعانی آمده است (کزازی، 1387، ص. 31). زرین­کوب نیز معتقد است که حکایت شیخ صنعان از تحفه­الملوک غزالی اقتباس شده و زندگی روحانی عطار در مقطعی که منطق­الطیر را می­نوشته، ادامۀ زندگی غزالی بوده است (زرین­کوب، 1380، ص. 93). براساس نظر شفیعی کدکنی، نسخه­ای که از تحفه­الملوک به دست آمده، حدود یک قرن پس از عطار و دو قرن پس از وفات غزالی کتابت شده و این حکایت، تحت‌تأثیر منطق­الطیر عطار قرار گرفته است. در کتاب ذمّ­الهوی از ابن‌جوزی (قرن ششم)، حدیثی از محدثی مشهور به نام عبدالرزاق صنعانی نقل شده که در آن، مردی پس از سیصد سال عبادت به عشق زنی گرفتار و خدا را کافر شد؛ اما درنهایت خداوند به او توفیق توبه داد. همچنین، در کتاب رونق‌القلوب (قرن 5 ه.ق) از شخصی به نام ولیّ خانقاه سمرقند یاد شده که پایان کار او، همانند عاقبت شیخ صنعان است. در رونق المجالس (قرن 6 ه.ق) نیز دو حکایت راقد اللیل و مؤذن بلخ، شباهت زیادی با داستان شیخ صنعان دارند. در کتاب روح الأرواح سمعانی (قرن 5 ه.ق) نیز حکایتی دربارۀ «آن یارِ شقیق بلخی» آمده که زمینه­ای نزدیک با ماجرای شیخ صنعان دارد. در این حکایت، یار شفیق بلخی در بازار بغداد، شیفتة مهرویی می‌شود و برای وصال او حاضر به ترک دین خود و بستن زنار می‌شود؛ اما درنهایت مهروی ترسا، مسلمان می‌شود (شفیعی‌کدکنی، 1385، ص. 54- 56).

داستان ابن‌سقا (قرن 6ه.ق) که در اسناد زندگینامۀ خواجه یوسف همدانی (قرن 5 و 6) به دست آمده و در روزگاری نزدیک به عطار می­زیسته و شیخ نیشابور، حکایاتی مرتبط با زندگی و احوال او در منطق­الطیر و الهی­نامه آورده است، بیشترین شباهت را به داستان شیخ صنعان عطار دارد؛ اما در هیچ­یک از روایات مربوط به ابن‌سقا، سخنی از دختر ترسا یا عاشق‌شدن او به میان نیامده است. تنها در کتابی با نام بهجة­الاسرار که حدود صدوچهل سال پس از واقعۀ مجلس خواجه یوسف تألیف شده، سرانجام ابن‌سقا با عاشق‌شدن او بر دختر پادشاه روم پیوند خورده و علت کفر او، گرفتار شدنش در دام عشق بیان شده است (شفیعی کدکنی، 1385، ص. 58).  این روایت به نظر محققان معتبر نیست و در اصل داستان ابن‌سقا، شیفتگی بر دختر ترسا وجود نداشته است. از حکایاتی که در آثار منثور از قرن چهارم تا ششم هجری نوشته شده­اند می­توان نتیجه گرفت که چنین ماجرایی که در آن پارسایی از دین خارج یا عاشق ترسایی شود، شهرت تام داشته و از قرن دوم تا عصر عطار (قرن 6 و 7) بر سر زبان­ها بوده است. همۀ این حکایت‌ها وجوه مشترکی ازجمله عاشق‌شدن زاهدی بر دختری مهرو، کافرشدن و زنار بستن، موافقت بین زاهد و خوب‌رو و سرانجام مسلمان شدن ترسازاده دارند. احتمال می­رود این روایات در ذهن راویان و نویسندگان با هم تلفیق شده باشند. عطار آن حکایات را با هنر شاعری و روح عرفانی خود، تعالی و جاودانگی بخشیده و از آن نتیجه­ای در خدمت اصلی از اصول عرفانی مبتنی‌بر لزوم متابعت از پیر گرفته است. پس از عطار، حکایت شیخ صنعان به شکلی که در منطق­الطیر وجود دارد رایج شد و حکایات دیگر در میان سطور کتاب­ها جا ماند. پس آنچه حکایت شیخ صنعان عطار را بلندآوازه کرده، چیرگی و استادی و فسون شیخِ فریدِ نشابور در سرایش است تا آنجا که در غزل­هایش نیز بدان تلمیح زده و شاعرانِ پس از او نیز از شیخ صنعان بسیار یاد کرده­اند. به گفتۀ زرین­کوب، دیوان عطار، دومین اثر او پس از تذکرة­الاولیا  است (زرین­کوب، 1380، ص. 59) و اگر چنین باشد، شیخ عطار، بدین حکایت تعلق خاطر و عنایتی خاص داشته و هنگام سرایش منطق­الطیر آن را بازگفته است.

در این حکایت، شیخ صنعان که پیر زمان خود بوده و پنجاه سال عبادت کرده است، پس از دیدن رؤیاهای تکرارشونده، از کعبه متوجه و عازم بلاد کفر (روم) می­شود که نماد تنزل و توجه به دنیا و امیال نفس است؛ «چراکه این تجربه در حریم زهد امکان وقوع ندارد. فرود از عالم روحانی به عالم جسمانی یعنی فرود از آنجا که فرشتگان بی­گناه همواره در حال تسبیح و ذکرند، به میخانه، به خرابات مغان، به جایگاه گنهکاران. از دید تأویل شاعرانه یعنی فرود از عالم ساکن و سرد روحانی به عالم پرجنب­وجوش و پرآب­ورنگ جسمانی، عالمی که در آن شور و نشاط حیات و درد و رنج توأمان جریان دارند» (آتش­سودا، 1391، ص. 12). سفر شیخ صنعان از کعبه به روم، نمادی از سلوک عارفانه و کشف تاریکی­های درون است که در ضمن آن بر لزوم تبعیت از پیر در سفر روحانی تأکید شده است. در غزلیات عارفانۀ عطار، تصویرهای غنایی از حالات و مقامات اولیا مطرح می­شود؛ «او بارها شور و درد حلاج را در قصۀ پیر خویش به تصویر می­کشد؛ تکرار بعضی احوال حلاج را در مقامات شیخ مهمه می­خواند و احوال شیخ صنعان را که نزد او سیمای یک صوفی واقعی است همراه با ترسابچه و بت ترسا به تصویر می­کشد و اشعار عارفانه­اش رنگ قلندریات می­گیرد. در این غزل‌ها سیر زاهد از مرتبۀ طامات تا آستانۀ خرابات، تحت‌تأثیر عشقی پرشور است» (زرین­کوب، 1380، ص. 66).

پیر در لغت به معنای سپیدموی است و در اصطلاح صوفیان، به معنی پیشوا و رهبری است که سالک، بی­مدد آن به حق واصل نمی­شود (رجایی بخاری، 1388، ص. 87- 88). پیر، راهنمای معنوی است که بیشترِ طریق عرفان را پیموده و به مسیر سلوک واقف شده و شایستۀ هدایت و پیش‌بردن شاگردان مکتب تصوف است. او راهنما و مرشد سالکان است و پیروی از او و احترام به رهنمون­هایش بر مریدان بایسته است. «پیری شرایطی دارد؛ ازجمله اینکه ریاضت کشیده باشد، حب دنیا نداشته و از محاسن اخلاق بهره­مند باشد» (غزالی، بی­تا، ص. 102).

پیر یکی از کهن­الگوهایی است که اولین‌بار یونگ آن را مطرح کرد. در روان‌شناسی تحلیلی یونگ که با اسطوره و ادبیاتِ جهان به­ویژه اساطیر و ادبیات شرق پیوند دارد، پیر فرزانه نمادی است از خرد سرشتین که در عرفان اشراقی از آن با عنوان عقل فعال یاد می­شود. عقل فعال، همان «فرشته­ای است که در پیکری انسانی و در نقش پیری روحانی، در عالم مثال، در افق دید روح سالک ظاهر می­‌شود» (پورنامداریان، 1368، ص. 250). در سفر زرتشت و دیدار او با وهومنه، فرشتۀ بهمن، نماد عقل فعال به شمار رفته است. کهن­الگوی پیر، معمولاَ در رؤیا و تخیل فعال و در اسطوره و ادبیات «در هیئت ساحر، طبیب، روحانی، معلم، استاد، گاه به‌صورت مردی کهنسال، پدربزرگ یا هرگونه مرجع یاری­دهنده ظاهر می­شود» (یونگ، 1390) و قهرمان را راهنمایی می­کند. «پیر راه­های رسیدن به مقصود را می­داند، نسبت به خطراتی که در پیش است هشدار می­دهد و وسایل مؤثر مقابله با آنها را فراهم می­کند» (یونگ، 1390). پیر فرزانه، تجسم معنویت، تعمق و بینش در چهرۀ یک انسان است. از یک‌سو، نمایندۀ علم و خرد و ذکاوت و اشراق و از سوی دیگر، نشان­دهندۀ ارادۀ مستحکم و یاری‌رساندن به دیگران است. این کهن­الگو غالباً در مواقعی پدیدار می­شود که سالک یا قهرمان، نیاز ضروری به بصیرت، ارادۀ آهنین و قدرت تصمیم­گیری دارد؛ اما موانعی سدّ راه شده و سالک یا قهرمان بدون راهنمایی او نمی­تواند سفر خود را به انجام برساند. در همین هنگام، نقش­آفرینی پیر فرزانه، قهرمان را از مخمصه می­رهاند (طاهری و همکاران، 1390).

بیشتر عرفا ازجمله صاحب مصباح الهدایه، پیر را دارای بالاترین درجه بعد از پیامبر اسلام(ص) و نایب نبوت می‌دانند. در تصوف و عرفان از پیر با عنوان «انسان کامل» یاد می­شود. «در آثار عطار که شعرش به تازیانۀ سلوک معروف است، چهرۀ ابرمرد عرفان اسلامی، در گذرگاه هفت وادی منطقالطیر او روشن­تر ترسیم شده است. این منظومه که در واقع یک نوع حماسه عرفانی است، شامل ذکر مخاطر و مهالک روح سالک است و عبور از این مهالک و مخاطر در طی هفت مرحله سلوک، حماسۀ روح و ارواح خداجوی و طالبان معرفت است. مسیری که عطّار برای رسیدن به کمال پیش روی انسان قرار می­دهد، شامل شریعت، طریقت و حقیقت است. او انسان کامل را کسی می­داند که در این سه مرحله به کمال رسیده باشد. به اعتقاد وی، قدم گذاشتن در جادة سلوک برای رسیدن به سرمنزل حقیقت، بدون گذر از جاده­های شریعت و طریقت امکان­پذیر نیست. عطّار در اشعارش پیوندی ناگسستنی بین ترک تعلّقات و رسیدن به کمال بیان می‌دارد. در این راستا، عطّار مردی معتقد و مؤمن شناخته می‌شود که پایة افکار عرفانی و موعظه­های اخلاقی­اش مبتنی‌بر اصول شریعت است» (قاسمی، 1392).

در حکایت بیان‌شده، برخلاف انتظار، پیر مرتکب اعمالی می­شود که خلاف شریعت و حتی عرف جامعۀ اسلامی است و همین اعمال شیخ موجب می­شود چهارصد مریدی که داشت او را رها کنند. بااین‌حال، عطار در ضمن این حکایت، بر لزوم وجود پیر و اطاعت بی­چون­وچرا از وی حتی در امر خلاف شریعت نیز تأکید کرده است (عطار نیشابوری، 1385، ص. 297).

 

  • بیان مسئله

عطار حکایت شیخ صنعان را ضمن مثنوی منطق­الطیر آورده است که اثری عرفانی- تعلیمی است و مسالک و مهالک سلوک را به رهروران در قالب تمثیل می­آموزد. از پژوهش­های سابق و مؤخر چنین برمی­آید که عطار، پیری نداشته و اویسی بوده است (ن.ک: فروزانفر، 1353، ص. 299؛ داراشکوه، 1344، ص. 32-33). از لابه­لای اشعارش نیز چنین دریافت می­شود که ارادتی خاص به حلاج داشته که اویسی بوده است. بنابراین، سرودن حکایت شیخ صنعان به این شیوۀ دلپذیر، نشان از این دارد که شیخ نشابور، تعلق خاطر و شیفتگی خاصی به روش ملامتی و قلندری که در غزلیاتش نیز نمایان است، داشته است. لاجرم، شیخ صنعان و صفات و ویژگی­های او را به دیدۀ اقبال می­نگریسته است. هم ازاین‌روست که آگاهانه یا ناآگاهانه، اغلب جاهایی که در سخنانش از پیر نام برده، نشانی از شیخ صنعان دیده می­شود. آنچه حکایت شیخ صنعان را ممتاز و برجسته می­کند، مرتکب‌شدن اعمالی خلاف عرف و شرع از سوی پیر است؛ ارتکاب به اعمالی که حتی برای مسلمان عادی نیز عجیب و دور از انتظار است. حال آنکه در این حکایت، پیری که پنجاه سال عبادت پیشه کرده و چندین مرید دارد، به‌ناگاه کافر می­شود و قرآن می­سوزاند. همین وقایع بعید موجب اقبال بسیار به آن در آثار و دوره­های بعدی شده است؛ به‌طوری‌که تا حدودی به شخصیت مورد علاقۀ حافظ نیز بدل شده و پیر در غزل حافظ، کمابیش ویژگی­های شیخ صنعان را دارد. باوجود نسبت‌دادن ویژگی‌های شاخص به پیر به‌مثابۀ راهنمای طریقت در مسیر سلوک که در آثار متعدد عرفانی شرایط خاصی برای او در نظر گرفته شده است، هنگام خواندن دیوان غزلیات پیر نیشابور، در بیشتر غزل­ها، خرقه­سوزی، باده­نوشی و زنار بستن به‌عنوان خصیصۀ پیر و راهنما به­گونه­ای توصیف شده است که اعمال شیخ صنعان را فرایاد خواننده می­آورد؛ درحالی­که عطار در منطق­الطیر حکایت شیخ صنعان را برای بیان عقبه­ها و دشواری­های راه سلوک، رسیدن از عشق مجازی به عشق حقیقی و لزوم اطاعت از پیر بیان کرده است. بنابراین، این پرسش‌ها مطرح می­شود که پیر در غزل عطار چه ویژگی­های مشترکی با شیخ صنعان در منطق الطیر دارد؟ آیا پیر در غزل عطار از داستان شیخ صنعان تأثیر پذیرفته است؟ باوجود اشتراک بین پیر در غزل عطار و شیخ صنعان، آیا می­توان ادعا کرد که شیخ صنعان، انسان آرمانی عطار بوده است؟

هدف از جستار پیشِ‌رو، شناسایی ویژگی­های پیر در غزلیات عطار و بررسی تأثیر حکایت شیخ صنعان بر این ویژگی‌ها است. برای دستیابی به این هدف، از روش تحلیل محتوا استفاده شده و جامعۀ آماری تحقیق، تمامی غزلیات عطار نیشابوری است. همچنین، ابیات 1191 تا 1601 منطق­الطیر (حکایت شیخ صنعان) به‌عنوان مبنای مقایسه با پیر در غزل‌های عطار در نظر گرفته است. به نظر می­رسد عطار این داستان را در خاطر و حافظۀ خود داشته و هرگاه از پیر در غزلیاتش یاد می­کند، آگاهانه یا ناخودآگاه ویژگی­های مهم شیخ صنعان را به او نسبت می­دهد؛ زیرا شیخ صنعان نمونۀ بارز پیری است که از دشوارترین عقبه­های سلوک عبور کرده است. از نظر نگارنده، تفاوتی نمی­کند که عطار چه مقدار از غزلیاتش را بعد از سرودن منطق­الطیر و داستان شیخ صنعان سروده باشد؛ زیرا به احتمال زیاد این داستان مدت­ها قبل در خاطر او وجود داشته ­است. البته اگر اطلاعات دقیقی دربارة تاریخ سرودن تک‌تک غزلیات عطار وجود داشت، پاسخ به این پرسش خیلی راحت بود که نگاه عطار به پیر در غزل‌های قبل و بعد از سرودن داستان شیخ صنعان چه تفاوت عمده­ای دارد.

  • پیشینۀ تحقیق

دربارة عطار و مفهوم پیر در دیوان شعرای عارف‌مسلک، پژوهش­های گسترده و ارزشمندی صورت گرفته است. ازجملة آنها کتاب رمز و داستان­های رمزی در ادب فارسی، اثر تقی پورنامداریان (1368) است که به‌طور مفصل به بحث پیر و نمادها و کهن­الگوی آن پرداخته است. کتاب صدای بال سیمرغ دربارۀ زندگی و اندیشۀ عطار، اثر عبدالحسین زرین‌کوب (1380)؛ کتاب اندیشۀ عطار، تحلیل افق اندیشۀ شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، اثر قادر فاضلی (1374) و مقدمه­ای که شفیعی‌کدکنی (1385) بر منطق­الطیر عطار نوشته و در آن هویت عطار، آثار او، بوطیقا و جایگاه او را در شعر فارسی بررسی کرده است، از دیگر منابع مهم در این زمینه هستند. افزون‌بر آثار یادشده، پژوهش­هایی نیز در قالب مقاله دربارة این موضوع انجام شده است که ازجملۀ آنها می­توان به مقاله­ای با عنوان «تحلیل رمزشناختی داستان شیخ صنعان» (آتش سودا، 1391) اشاره کرد. این مقاله پس از تحلیل و رمزگشایی این حکایت به این نتیجه دست یافته است که هریک از عناصر حکایت شیخ صنعان، رمزی از عناصری هستند که در سرگذشت انسان بنابر روایت متون مقدس وجود دارد. بنابراین، کعبه را نماد یا کهن­الگوی بهشت، روم را نماد زمین، شیخ را معرف کهن­الگوی آدم و دختر ترسا را نمونۀ ازلی حوا، پیامبر را نماد انسان کامل و مرید، کهن­نمونۀ دل و دیگر مریدان را نماد ازلی مقدس­نمایان و متظاهران دانسته است. هدف عطار از طرح چنین نمادپردازی،  بیان این نکته است که عشق برای رسیدن به بقا و شناخت عمیق هستی (خودشناسی) کافی است؛ زیرا عشق هدف نهایی آفرینش است (آتش سودا، 1391، ص. 21).

مقالۀ «بازخوانی داستان شیخ صنعان» (قلی­ز­اده، 1387) با خوانشی تازه از این حکایت، بیان می‌کند که درون‌مایه و موضوع اصلی این داستان عبارت است از عشق‌ورزی و حرکت و تحول از عشق‌ورزی به‌سوی دین‌داری توأم با عشق‌ورزی. اگر عطار حرکت از حجاز به‌سوی اقصای روم، تغییر از خرقه‌پوشی به زنّاربندی، عبور از مسجد به‌سمت میخانه، روی برتافتن از اسلام و روی‌‌آوردن به ترسایی، برگشتن از مصحف‌خوانی و اقدام به قرآن‌سوزی و... را از عناصر و بن­مایه­های اصلی داستان خود قرار داده، بدین سبب است که این عناصر نمایندة دو قرین متضادند و چون حرکت و تحول از حجاز به روم، کعبه به دیر، زهد به باد‌ه‌نوشی، ایمان به کفر، خداپرستی به بت­پرستی است، به‌ناچار باید از این عناصر تحول و حرکت از ظاهر به‌سمت باطن را استنباط کرد. داستان شیخ صنعان و حرکت او از حجاز به‌سمت روم و طواف آنجا و سپس بازگشت او از اقصای روم به‌سوی حجاز و باز رجعت دیگربارش به‌سمت روم، اما برای نجات و هدایت دختر ترسا، با اسفار اربعه که غالباً پس از او در اذهان عارفان و فیلسوفان (ازجمله ابن‌عربی و ملاصدرای شیرازی) نقش بست، مطابقت کامل دارد (قلی­زاده، 1387).

در مقالۀ نقد و تحلیل حکایت شیخ صنعان» براساس نظریه فرآیند فردیت یونگ» (بزرگ بیگدلی و پورابریشم، 1390)، نویسندگان با‌توجه‌به نظریۀ فردیت­یافتگی، نتیجه گرفته­اند که حکایت شیخ صنعان طرحی کهن­الگویی دارد که نه‌تنها در اساطیر و داستان­ها که در نظام اجتماعی نیز همواره پویا و مکرر است و راز جاودانگی و دلنشینی آن نیز در همین نکته است. انسان همواره در تکاپوی رسیدن به شخصیتی کامل است و بی­گمان این تجربه آن­گاه محقق می­شود که همچون پیر صنعان به فردیتی الهی دست یابد؛ فردیتی که از بازشناسی تمایلات، غرایز و جنبه­های سرکوب‌شده و در سایۀ ناخودآگاه حاصل آمده است.

«تمثیل شیخ صنعان (روایت حال پیر از مسجد تا میخانه)» (جعفری صادقی، 1394) به این موضوع می‌پردازد که حکایت شیخ صنعان سرمنشأ آفرینشِ چندین مضمون در ادب فارسی شده است و ازجملة آنها به  از مسجد به میخانه رفتن، خرقه و سجاده به می شستن، خرقه در رهن میکده گذاشتن، با می وضو ساختن، باده‌نوشی و عاشق‌پیشگی صوفیان و زاهدان، خرقه بر زنّار پوشیدن و... اشاره می‌کند. این مفاهیم در پیوندی تنگاتنگ با تمثیل شیخ صنعان رخ می­نمایند و نخستین نمونه­های کاربرد آنها در چند غزل از سنایی غزنوی مشاهده می­شود. این مضمون­ها در سخن بسیاری از غزلسرایان سبک عراقی با تفاوت­هایی به کار گرفته شده است و به‌ویژه در سخن حافظ با ظرافت‌های تازه‌ای همراه شده و چنان‌که شیوة بیان ایهام­آمیز اوست افزون‌بر معانی معمول و گذشته، تداعی‌کنندة برداشت‌های تازه­ای همچون از مسجد به میخانه رفتن است.

مقالۀ «مقایسۀ تجلی سیمای پیران در دیوان عطار و مولوی» (دستمرد و همکاران، 1400) به بررسی سیمای پیر در اشعار دو شاعر یادشده پرداخته و نتیجه گرفته است که عطار در راستای توصیف پیران، به واژۀ پیر بسنده نکرده و واژگانی مانند نام مبارک انبیای الهی، شیخ، رند، ساقی، پیر خرابات و... را به کار برده است. پیر عرفانی او، گاه مسجدنشین و اهل مناجات و سجاده و تسبیح است که خرقه و سجاده و تسبیح او، نمود تزویر و ریاست و گاه خرابات‌نشین و عشق­باز و اهل شور و مستی است و اگرچه ظاهرش با عرف جامعه منافات دارد، باطنش پاک و تهی از ریاست. او در راستای وصال دوست، از همۀ تعلقات می­گذرد و پاکبازی پیشه می­کند تاجایی‌که جلوه­ای از نور خدا شود.

همچنین، در مقالات و کتاب‌های زیادی حکایت شیخ صنعان و مفهوم پیر در عرفا و آثار عرفای اسلامی تحلیل و بررسی شده‌اند؛ اما تاکنون پژوهشی به موضوع مورد نظر در جستار حاضر نپرداخته است.

  1. بحث و بررسی

2-1 . ویژگی­های پیر در غزل عطار

در مقدمۀ منطق­الطیر، شرح مفصلی دربارۀ داستان شیخ صنعان، منبع حکایت و شخص شیخ صنعان آمده که مجموع آن بیان می­کند که زنجیرۀ داستان­هایی که بر پیرنگ شیخ صنعان شکل گرفته است و از حدود قرن چهارم اسناد آن باقی است، تا روزگاری نزدیک به عصر عطار ادامه داشته است و آخرین نمونۀ آن همان ابن­سقا است. شفیعی‌کدکنی با بررسی دقیق‌تر، چندین داستان و شخصیت تاریخی را که شباهت‌هایی با مضمون حکایت شیخ صنعان عطار دارند، شناسایی کرده است. ازجملة این افراد می‌توان به عبدالرزاق صنعانی، ابوعبدالله اندلسی (مغربی)، ابن‌سقا، راقداللیل، ولی خانقاه سمرقندی و مؤذن بلخ اشاره کرد. وجه اشتراک این داستان­ها با حکایت شیخ صنعان عطار در این موارد است:

- زاهدی اهل صلاح و شهره به دین­ورزی، به‌دلیل عشق به زنی نامسلمان از اسلام خارج می­شود؛

- خمر می­نوشد؛

- بر صلیب/ بت سجده می­کند؛

- زنار می­بندد؛

- گوشت خوک می­خورد؛

- به خوکبانی می­پردازد؛

- قرآن را فراموش می­کند؛

- قضای الهی عامل خروجش از اسلام است (شفیعی‌کدکنی، 1385، ص. 56-64).

داستان شیخ صنعان در منطق­الطیر، حول محور تحول روحانی و آزمون‌های عشق یک عارف کامل می‌چرخد. این داستان با روایت پیرمردی زاهد آغاز می‌شود که پس از پنجاه سال عبادت که مریدان بسیاری نیز دارد؛ در پی رؤیایی، از مکه به روم می­رود و در روم عاشق دختری ترسا می­شود. به خواست دختر، ترک اسلام می­گوید؛ تاآنجاکه خمر می‌نوشد، مصحف می­سوزاند، زنار می­بندد، خرقه می­سوزد و... . مریدان که در نصیحت او درمانده می­شوند، به مکه بازمی­گردند. مریدی در مجاورت کعبه، یاران را سرزنش می­کند که چرا از شیخ خود در کفر، پیروی نکرده­اند که وظیفۀ مرید، پیروی از مراد است. چله­نشینی مریدان و تظلم به درگاه حق، برآورده‌شدن دعای مریدان، توبۀ شیخ و اسلام تازه‌کردن او و مسلمان شدن دختر ترسا ازجمله مضامین موجود در این حکایت است.

بنابراین، می­توان ویژگی­های برجستۀ شیخ صنعان در داستان منطق‌الطیر را این­گونه دسته­بندی کرد: عاشق ترسازاده‌ای شدن، خمرنوشی، زنار بستن، خرقه­سوزی، بت­پرستی/ کافر شدن، سوزاندن قرآن، خوکبانی و اسلام تازه‌کردن. از میان این ویژگی­ها، خمرنوشی، زنار بستن و خرقه­سوزی، بیش از سایر ویژگی‌ها در غزلیات عطار برجسته و ممتاز شده‌اند. جالب‌توجه است که در کنار پیر، این­ویژگی­ها به رند نیز نسبت داده شده و گاه رند و پیر به‌جای یکدیگر به کار رفته‌اند. به نظر می­رسد اعتقاد عمیق عطار به اسلام و کتاب مقدس، مانع از آن شده که وی خویشکاری­های «قرآن­سوزی، خوکبانی و اسلام تازه‌کردن» را که در اصل داستان بوده و به‌ناچار در داستان شیخ صنعان نقل شده، به‌عنوان ویژگی­های برجستۀ پیر در غزلیات خود تکرار کند.

1-2-2. خمرنوشی

یکی از ویژگی­های بارز پیر در غزل‌های عطار، می­خواری و باده­نوشی است. این موضوع اغلب با مفاهیمی همچون میخانه، میکده، مستی و بی­خویشی، بی­خودی و دردآشامی در دیوان عطار همراه می‌شود.

آمد بر پیر ما می در سر و می در بر

 

پس در بر پیر ما بنشست چو هشیاری
                         (عطار، 1392، ص. 600)

در غزلی که بیت بالا از آن است، دو بار عبارت «پیر ما» آمده است و احتمال می‌رود منظور عطار از این عبارت، خودش بوده است. این غزل اشاره به داستان شیخ صنعان دارد و داستانی شبیه آن را در طول غزل دنبال می­کند؛ ترسابچه‌ای مست و باده به دست نزد پیر می­آید و از او می­خواهد روی و ریا را کنار بزند و باده بنوشد. درنهایت پیر، میِ بی­خویشی را می­نوشد و جانش آتش می­گیرد. در داستان شیخ صنعان نیز وقتی شیخ، دختر ترسا را می­بیند، بندبند وجودش آتش می­گیرد. این نشانه­ها بیان می­کند که پیر عطار در غزل فوق، شخصیت تمثیلی شیخ صنعان است.

از بررسی غزلیات عطار می‌توان دریافت که پیر داستان‌های او، همچون شیخ صنعان از صومعه و مسجد به میخانه می‌رود و دردآشام می­شود؛ یعنی ترک عبادت و زهد می­گوید و به شادباش می­پردازد. بااین‌حال، در ادبیات عرفانی، می و باده اغلب استعاره‌ای از حقایق معنوی و تجربیات عرفانی عمیق هستند.

پیر ما از صومعه بگریخت در میخانه شد

 

در صف دردی­کشان، دردی­کش و مردانه شد
                       (عطار، 1392، ص. 294)

«دُرد یکی از اصطلاحات پربسامد در شعر عطار است. احوال قلبی و روحی را که به حظوظ نفس ممزوج­ و مشوب باشد و بقایای وجود هنوز در او باقی باشد، درد گویند و مراد از دردی­کشان در ادبیات عرفانی صوفیان یکرنگ است. عطار با استعمال ترکیب وصفی دردآشام، آشامیدن دُرد را به پیرعاشق­پیشۀ مست خویش نسبت داده و یکرنگی و اخلاص پیر خویش را می­ستاید» (دستمرد و همکاران، 1398). باوجود معانی استعاری و نمادین برای هریک از واژه­های صومعه، میخانه و دردی­کش، به نظر می­رسد عطار با کاربرد این­دست واژه­ها، در یادآوری داستان شیخ صنعان تعمد دارد. به­ویژه که در بیت زیر عبارت «پیر دردآشام ما» را به کار می‌برد، یعنی پیرِ خود را دردآشام، همچون شیخ صنعان معرفی می‌کند. از کعبه در خمار شدن و بیزاری از اسلام نیز این فرض را تقویت می­کند:

چون راست کاندر کار شد وزکعبه در خمار شد

 

در کفر خود دین دار شد بیزار شد ز اسلام ما
                         (عطار، 1392، ص. 105)

دیر مغان که معادل خرابات، میخانه و میکده است، یکی دیگر از اصطلاحاتی است که هم‌معنی خرابات و برای توصیف احوال پیر به کار رفته است.

در بیت بالا، پیر عطار از خرابات بیرون آمده و نعرة مریدان، تداعی‌گر توبۀ شیخ صنعان و اسلام تازه‌کردن اوست. درعین‌حال، «خرابات، همان خرا‌ب‌شدن صفات و عادات نفسانی بشری و فانى‌شدن وجود جسمانی و روحانی است و خراباتی مرد کاملی است که معارف الهیه بی­اختیار از او صادر می­شود و پیر خرابات، مرشد و راهنمای کامل است که مرید را به ترک رسوم و عادات نفسانی وا می­دارد. عطار در شعر خود ترکیب پیرخراباتی را تنها یک بار به کار برده است [که در زیر آمده است]؛ اما سروده­های او دربارۀپیران خرابات­نشین فراوان است» (دستمرد و همکاران، 1398).

پیر خرابات چو بانگم شنید

 

گفت درآی ای پسر خرقه پوش
                          (عطار، 1392، ص. 407)

با اعتنا به مفهوم غزل، منظور از پیرخرابات، در بیت فوق، پیری است که با کمک خرابات و خمر به وحدت رسیده و صفای باطن، خلوص و یکرنگی در وجودش موج می­زند. «خرابات در لغت به معنی میخانه، قمارخانه و جای بدکاران است و در گذشته کانون انواع فسق‌ و فجور بوده است؛ اما در اصطلاح صوفیان، عبارت است از خراب‌شدن صفات بشر و فانی شدن وجود جسمانی. دو اصل برای آن تعریف شده است: جمع خرابه؛ ازآن‌رو که فسق ‌و فجور در محلات حاشیۀ شهر و دور از انظار صورت می­گرفته است؛ مشتق از خور به معنای خورشید و اصل آن خورآباد بوده و به اماکن و شعایر مهرپرستی اشاره دارد به معنی جایی که در آن خورشید را ستایش می­کرده­اند؛ اما از قرن ششم به بعد نزد عرفا معنای متعالی و نمادین یافته است» (خرمشاهی، 1387، ص. 152-153). در بیتی دیگر، خراباتی‌صفت به مفهوم فنا شدن اشاره دارد که ویژگی پیر و مرشد راه است. بااین‌حال، با مقابل قرار دادن خرابات و کعبه، نگاهی به شیخ صنعان داشته است (عطار، 1392، ص. 284). گاهی خرابات را بدون اشاره به نام پیر در شعر آورده است. ازجمله در غزل­هایی که آشکارا اوصاف شیخ صنعان را به­کار برده است و از اشارات او می­توان دریافت که مراد او از «یار ما»، «پیر ما» یا همان «پیر خرابات» است.

در ابیات دیگری که ذکر آنها در این مجال نمی­گنجد، شخصیت مورد نظر عطار یا پیر او، با داشتن نشانه­هایی همچون زهد و پارسایی، پرهیز از عشق، برشدن به بام دیر و دیدن رخسار نگار، شباهت بسیار به شیخ صنعان دارد.

اصطلاح دیگری که برای ذکر توصیف اوصاف پیر به کار رفته است، واژۀ خمار است که به می­گساری و باده‌نوشی پیر اشاره دارد:

پیر ما بار دگر روی به خمار نهاد

 

خط به دین برزد و سر بر خط کفار نهاد
                          (عطار، 1392، ص. 211)

در این غزل نیز، شاعر می­ و خمار را در کنار خروج از دین و کفر برای پیر خود قرار داده است تا تداعی‌گر شیخ صنعان باشد. در بیت دوم همین غزل، شاعرکفر خود را ابتلایی الهی دانسته است که خود در آن اختیاری ندارد. «حق تعالی ناگاه او را به قدرت جذبه کشد و از خلق برباید هیچ بلانادیده و ناآزموده. احوالی اندر سرّ او پدید آورد که او را غیب کشف گردد... و بلای آن را کشیدن سازد و باک ندارد و بر وی سبک گردد» (رجایی بخارایی، 1388، ص. 96).

در غزل با مطلع

پیر ما وقت سحر بیدار شد

 

از در مسجد بر خمار شد
                          (عطار، 1392، ص. 277)

نیز عطار از پیر خود یاد می­کند که از مسجد به میخانه می­رود و کافر می­شود و در بین مریدانش (اهل اسلام) غوغایی برپا می­شود که مشخصات شیخ صنعان است. اما فارغ از مشخصاتی که شیخ صنعان را تداعی می­کند مقصود از «پیر ما» در این غزل حلاج است؛ زیرا در ابیات پایانی غزل، به‌صراحت به منصور حلاج و بر دار آویخته‌شدن او اشاره می‌شود. این غزل «سیر داستانی از زندگی حلاج را به زبانی نمادین از قطع پیوند با تصوف مدرسی تا نردبان دار ترسیم می­کند» (مزروعیان و ایران­زاده، 1401).

در غزلی دیگر، عبارت «پیر ما» دوباره به کار رفته و باز هم ویژگی­های شیخ صنعان برای او ذکر شده است. ابیات این غزل بیان می‌کند که پیر عطار، رخت به خمار برده، خرقه سوخته، زنار بسته و عشق بر او غلبه کرده و دردنوش شده است:

بار دگر پیر ما رخت به خمار برد

 

خرقه بر آتش بسوخت دست به زنار برد
                        (عطار، 1392، ص. 234)

در غزل با مطلع فوق، گرچه مفاهیم عرفانی افاده می­شود، عطار ویژگی­های شیخ صنعان را برای پیر والای خود و ذکر حالات او به کار برده که به نظر می­رسد عطار در این کار تعمد داشته است.

«عطار در چهارده غزل از پیر ما سخن گفته است که غیر از غزل فوق، تنها در یک غزل دیگر نشانه­ای صریح در اختیار مخاطب قرار می­دهد که ذهن او را به‌سمت داستان حلاج متوجه کند» (مزروعیان و ایرانزاده، 1401). در این دو غزل، عطار همچنان ویژگی­های شیخ صنعان را برای «پیر ما» ذکر کرده، اما در آخر غزل، از اناالحق گفتن و سر به­دار شدن پیر سخن گفته است. در غزل­های دیگر، نشانه­هایی مانند آتش‌زدن خرقه، زنار بستن، رفتن به دیر مغان و خمر نوشیدن را برای «پیر ما» ذکر کرده که نشان می­دهد پیر مدنظر عطار با شیخ صنعان مطابقت دارد.

2-2-2. زنار بستن

شفیعی‌کدکنی در تعلیقات منطق­الطیر، زنّار را کمربند ریسمان‌مانندی توصیف می‌کند که مسیحیان اهل ذمّه در کشورهای اسلامی، به‌عنوان نشانه‌ای مشخص به کمر می‌بستند. در برخی موارد در ادبیات فارسی، زنار با کُستی زردشتیان، اشتباه گرفته شده است (عطار، 1385، ص. 564). در داستان شیخ صنعان، شیخ پس از خوردن می، زنّار را  که مشخصة مسیحیان است به خود می­بندد و با این اقدام، خروج از اسلام و پذیرش دین ترسایی را اعلام می‌کند (عطار، 1385، ص. 294).

این ویژگی در غزلیات عطار نیز نمود یافته و یکی از مشخصه­های بارز پیر عطار به شمار می‌رود. پیر در غزلیات وی زنار بر کمر می­بندد. عمل زنار بستن، همانند خرقه سوختن، با اینکه معنای کنایی دارد و کنایه از خالص‌شدن اعمال و رهایی از قیود خلق است، ویژگی شیخ صنعان نیز هست.

مگر افتاد پیر ما بر آن قوم

 

مرقع چاک زد زنار در بست
                         (عطار، 1392، ص. 152)

«قانون بستن زنّار ازطریق مسلمانان و تحمیل آن به مسیحیان این­گونه بوده است که نبستن آن از سوی مسیحیان خلاف قانون و بستن آن از سوی مسلمانان حرام و مرتکب شدن این عمل اگر کسی از روی محبّت یا از روی دوستی دین آنان، اقدام به بستن این کمربند کرده باشد؛ مستلزم کفر است» (ولایی، 1380، ص. 64). زنار بستن در برخی غزل­ها با خرقه­سوختن، خرقه چاک زدن، رخت به خمار فکندن و کفر پیشه کردن همراه است که همگی از عناصر اصلی حکایت شیخ صنعان است (عطار، 1392، ص. 115، 254، 262، 277 و...). در غزل یکصدوهفتادوپنج، عطار پیر خود را با ویژگی­های شیخ صنعان و زنار بستن و کافر شدن، دین خود را قمار کردن در اثر عشق، توصیف می­کند. در بیت آخر همین غزل، مسئله حل شده و مشخص می­شود که منظور از می، حقیقت الهی و میخانه، خانة کبریا است. به‌عبارت‌دیگر، پیر با نوشیدن می تحقیق، بر اسرار الهی آگاه می­شود (بسامد زنار بستن طی جدولی ذکر خواهد شد).

3-2-2. خرقه سوختن

خرقه در لغت به معنای پاره قطعه­ای از جامه است و در اصطلاح صوفیان جامه­ای پشمین که از پاره­هایی به هم دوخته فراهم می­آید و در حقیقت لباس صوفیان است که غالباً به رنگ سفیدی کبود و پیش­بسته بوده که ناچار از سر بیرون می‌آورده‌اند (علوی، 1363، ص. 93). دریدن خرقه به اختیار دور از شرط طریقت است و اگر کسی این عمل را مرتکب شود شایستۀ خرقه پوشیدن نیست. اصطلاح خرقه سوختن کنایه از رهایی از دورویی و ریاکاری و رسیدن به پاکی و خلوص است (علوی، 1363، ص. 126). بااین‌حال، در برخی موارد به معنای ترک عرفان، دین و مذهب نیز تفسیر شده است.

خرقه سوختن و قبله گردانیدن در غزل‌های عطار، برای توصیف «پیر مرقع­پوش» و «پیر ما» به کار رفته است و معنی کنایی دارد. منظور از قبله گردانیدن، روی گرداندن از خلق و حفظ حضور قلب است. بااین‌حال، این اصطلاح به‌طور ضمنی به داستان شیخ صنعان که از کعبه رو به‌سوی روم کرد، نیز اشاره دارد. همچنین، «پیر ما» که در این غزل با ویژگی‌های شیخ صنعان توصیف می‌شود، در واقع خود شیخ صنعان است که ترسا شده و تمامی تعهدات مسلمانی را کنار گذاشته است. در بیت­های بعدی همین غزل به رویارو شدن پیر با دختر ترسا اشاره شده است:

تا که آن شمع جهان پرده برافکند از روی

 

بس دل و جان که چو پروانۀ ناپروا شد
                          (عطار، 1392، ص. 159)

در غزلی که بیت بالا از آن است (نیز در غزل 166 و 161 و...)، ماجرایی در ضمن غزل نقل می­شود که داستان شیخ صنعان را تداعی می­کند. در این غزل نیز عطار از عبارت «پیر ما» برای اشاره به شخصیت اصلی داستان استفاده کرده است که نشان می­دهد منظور وی همان شیخ صنعان است؛ زیرا ویژگی­هایی را برشمرده است که در داستان شیخ صنعان وجود دارد. برای مثال در این غزل، بتی زیبارو با شکن زلفش پیدا می­شود و پیر عطار با دیدن بت، خرقه چاک زده، ترسا می‌شود... .گفتنی است عطار در داستان شیخ صنعان از او با عنوان «پیر اوستاد» یاد کرده است. همچنین، عبارت «پیر ما» را همراه با خرقه سوختن به کار برده است که باز هم تداعی­کنندۀ شیخ صنعان است.

بار دگر پیر ما مفلس و قلاش شد
میکدۀ فقر یافت، خرقۀ دعوی بسوخت

 

در بن دیر مغان رهزن اوباش شد
در ره ایمان به کفر در دو جهان فاش شد
                         (عطار، 1392، ص. 277)

رفتن پیر به دیر مغان، خرقه‌سوزی و کفر پیشه‌کردن، ویژگی­های شیخ صنعان است که عطار برای پیر خود قائل شده است (عطار، 1392، ص. 593). در غزل دیگری نیز، شاعر با استفاده از عبارت «پیر ما»، باز هم اشاره به شیخ صنعان دارد. در این غزل نیز اعمالی مانند زنار بستن، خرقه آتش‌زدن، ترک اسلام گفتن و... به ‌صراحت بیان شده است. در بخش‌های پیشین نیز به خرقه­سوزی پیر اشاره شده بود و این عمل در کنار خمار و زنار بستن، به‌طور مشخص به داستان شیخ صنعان ارجاع می‌دهد.

 2-2-4. رندی

رند از واژگانی است که در غزل عطار مانند غزلیات سنایی و حافظ، مفهوم متعالی و عارفانه یافته است. این واژه به‌جای پیر و برای اعادۀ مفهوم پیر و شیخ به کار می‌رود و با شیخ صنعان پیوند دارد به این صورت که ویژگی­های ذکرشده را داراست. «عطار گاه از واژگان رند و رندان برای تعبیر از پیران و مشایخ استفاده می­کند. رند در معنی عرفانی کسی است که جمیع کثرات و تعینات وجوبی ظاهری و امکانی صفات و عیان و تمام رسوم ظاهری و قیود محموله را رها کرده و اسرار حقیقت را دریافته و از شریعت و طریقت فراتر رفته است، ظاهر خود را در ملامت دارد و باطنش سالم باشد، دوستدار ذاتی که از التفات به غیرخدا آزاد گشته است، به تمامی گرفتار او شده، جز او کسی را نشناسد و جز او نبیند و نیندیشد. او کسی است که تمام رسوم ظاهری و قید و بندهای معمول را رها کرده و محو حقیقت شده باشد، اسرار حقیقت را دریافته و شریعت و طریقت را طی کرده باشد؛ به‌عبارت‌دیگر، به هیچ قیدی جز خدا مقید نباشد» (دستمرد و همکاران، 1398). رند در غزل عطار، اغلب با واژۀ قلندر و خرابات همنشین شده است. در غزل عطار، رند گاهی جایگزین پیر شده است و گاهی با ویژگی­های حکایت شیخ صنعان تقریباً مطابقت دارد:

نعره رندان شنید راه قلندر گرفت

 

کیش مغان تازه کرد قیمت ابرار برد
                               (عطار، 1392، ص. 234)

در غزلی دیگر ترسا شدن شیخ را به رند شدن او تعبیر کرده است. بنابراین، برداشت او از رندی پیر، خلوص و یکرنگی اوست:

چو شیخی خرقه پوشیده برون شد

 

چو رندی درد نوشیده درآمد
                                     (عطار، 1392، ص. 299)

«به نظر می­رسد عطار در قالب اشعارش، از رند به‌عنوان پیر روحانی یا انسان آرمانی تعبیر کرده که باوجود تمامی صفاتش، در مقابل زاهد خانقاهی قرار گرفته و دارای شخصیتی ملامتی و قلندروار است» (دستمرد و همکاران، 1398).

عطار بارها در سروده­هایش ماجرای شیخ صنعان را وصف حال خود دانسته است و میان خود و شیخ تمایزی قائل نشده و به همین­گونه، بارها خود را پیر دانسته و گاه در غزلی سراسر ویژگی­های پیر را بیان کرده و درنهایت خود را پیر خوانده است. دربارة رند نیز همین خصیصه در غزلش تکرار می­شود یعنی واژۀ رند در غزل او دارای ویژگی­های شیخ صنعان است، دوم اینکه خود را نیز رند توصیف می­کند و سوم این­که رند و پیر در کلامش با هم برابر هستند. درمجموع، «حرکت از مسجد به میخانه در غزل عطار در اکثر موارد با نشانه­های موجود در داستان شیخ صنعان انطباق دارد؛ این در حالی است که خود عطار در دو غزل حلاج را پیر خود معرفی کرده است، درحالی‌که حداقل چهارده بار از تعبیر پیر ما در غزلیات خود بهره برده است. غیر از دو غزل که اشاره به حلاج و ماجرای » انا الحق «گفتن و بر دار شدن او دارد، غزلیات دیگر کاملاً منطبق با احوال شیخ صنعان است» (مزروعیان و ایران­زاده، 1401). غیر از این در دیگر غزل­ها، هرگاه شاعر از پیر نام برده، تعریضی به داستان شیخ صنعان زده است. همچنین، استفاده از عباراتی مانند زنار بستن و خرقه سوختن نیز به‌وضوح به این داستان ارجاع می‌دهد. جدول زیر تعداد غزل­هایی را نشان می­دهد که ویژگی­های ذکرشده برای پیر مستقیماً با اوصاف بارز شیخ صنعان تطابق دارد.

 

ویژگی­های شیخ صنعان در منطق­الطیر

ویژگی­های پیر در غزل عطار

بسامد

ویژگی­های شیخ صنعان در غزل عطار

بسامد

عاشق ترسازاده­ای شدن

عاشق ترسا شدن

8

عاشق ترسا شدن

26

خمرنوشی

خمرنوشی

16

خمرنوشی

49

زنار بستن

زنار بستن

5

زنار بستن

79

خرقه­سوزی

خرقه­سوزی

6

خرقه­سوزی

11

بت­پرستی/ کافر شدن/ قرآن سوزی

کافر شدن

7

کافر شدن

31

خوکبانی

-

-

-

-

به‌جز این تعداد، عطار در بسیاری از غزل‌های دیگر نیز به‌صورت غیرمستقیم به ویژگی‌های شیخ صنعان اشاره کرده است. او صفات و خصوصیات این شخصیت را برای پیر به‌صورت غیرمستقیم و برای حلاج، رند، قلندر و شخص خودش به‌طور مستقیم و غیرمستقیم به کار گرفته است. برای نمونه غزلی با مطلع:

ما هرچه آن ماست ز ره بر گرفته‌ایم

 

با پیر خویش راه قلندر گرفته‌ایم
                          (عطار، 1392، ص. 488)

نهاد در همۀ ابیات ضمیر «ما»ست و شناسۀ فعل «ایم» نیز به شخص شاعر اشاره دارد. در ضمن این غزل به ویژگی‌هایی همچون کافر شدن و ایمان از سر گرفتن (اسلام تازه‌کردن)، ترک زهد ریا، زنار بستن و خرقه از تن برگرفتن که همه یادآور حکایت شیخ صنعان است اشاره داشته و هم­چنان­که در بیت نخست تأکید کرده، پیر نیز در این مسیر همراه سراینده است. چنین نمونه­هایی در غزل عطار بسیار است. برای نمونه در غزلی دیگر، داستان شیخ صنعان را به شیوه­ای زیبا در قالب غزل گنجانده و خود را در مقام پیر یا شیخ، قرار داده است که ترسابچه­ای لولی همچون بت روحانی، زنار و بت اندر دست، ناقوس و می اندر کف، از دیر برون آمده، شاعر (عطار) را خطاب قرار می­دهد که باید از ننگ مسلمانی رها شود. عطار که سخن وی را درست می­بیند، دل بدو داده، زنار بسته، خرقه می­سوزد و قبله می­گرداند و در ابیات پایانی غزل، آن ترسابچه شروطی برای عطار تعیین می­کند که نتیجۀ عمل‌کردن به آنها، فریاد اناالحق برآوردن است.

ای مرقع­پوش، در خمار شو
یا منادی کن اناالحق در جهان

 

با مغان پیوسته اندر کار شو
چون اناالحق گفته شد، بر دار شو
                         (عطار، 1392، ص. 554)

در این غزل و نیز در غزل چهارصدوهشتادوچهار، به‌طور مضمر و پنهان، عطار، شیخ صنعان و حلاج را با صفات و ویژگی­های مشترک و در قالب شخصیتی مشترک آورده است. ازنظر نگارنده، عطار با تکرار این ویژگی­ها به شکل­های مختلف، از چهرۀ پیر خود پرده برمی­دارد و نشان می­دهد که او به حسین منصور حلاج و شیخ صنعان اقبال و ارادتی ویژه داشته است.

درمجموع، فراوانی ویژگی­های مشهور شیخ صنعان در غزلیات عطار که همراه شیخ، پیر، رند و... آمده، چنین است:

 

ویژگی­های شیخ صنعان در غزل عطار

بسامد

درصد

زنار بستن

79

%3/40

خمرنوشی

49

%25

کافر شدن

31

%8/15

عاشق ترسا شدن

26

%3/13

خرقه­سوزی

11

%6/5

مجموع

196

%100

همان‌طور که مشاهده می‌شود، بیشترین فراوانی به ویژگی زنار بستن و کمترین فراوانی به خرقه­سوزی اختصاص دارد. این امر باتوجه‌به تفکر قلندری و ملامتی­ حاکم بر غزلیات عطار، منطقی به نظر می­رسد.

  1. نتیجه­ گیری

شیخ صنعان در منطق­الطیر ویژگی­های برجسته­ای همچون عاشق ترسازاده­ای شدن، خمرنوشی، زنار بستن، خرقه‌سوزی، کافر شدن، قرآن‌سوزی و خوکبانی دارد. هریک از این اوصاف به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم بارها در غزل­های عطار تکرار شده است. بسامد ویژگی­هایی که عطار مستقیماً برای پیر خود ذکر کرده است شامل خمرنوشی (16 بار)، عاشق ترسازاده شدن (8 بار)، کافر شدن (7 بار)، خرقه­سوزی (6 بار) و زنار بستن (6 بار) است. از این میان، ویژگی­هایی همچون خمرنوشی، زنار بستن و خرقه­سوزی در غزلیات شیخ نشابور، هنگامی به پیر نسبت داده می‌شود که عاشق‌شدن مقدمه یا پیش­زمینۀ آن و کافرشدن پیامد آن بوده است. افزون‌بر این، گاهی در غزلی تنها به یکی از ویژگی‌های شیخ صنعان اشاره می‌شود؛ اما سایر ویژگی‌ها  به‌طور غیرمستقیم و در ارتباط با ویژگی اصلی بیان می‌شوند. همچنین، ویژگی‌های یادشده به­طور غیرمستقیم بارها ذکر شده است؛ اما در این پژوهش، باتوجه‌به تمرکز توصیفات مستقیم عطار از پیر، فقط مواردی مطالعه و تحلیل شده‌اند که عطار مستقیماً پیر خود را با آن صفات توصیف کرده است.

 نتایج کلی پژوهش نشان می­دهد که پیر نیشابور، شیخ فریدالدین عطار، تعلق خاطر و ارادتی ویژه به شیخ صنعان داشته است و همچنان­که در منطق­الطیر، حکایت او را تمثیل لزوم داشتن پیر در سلوک عرفانی قرار داده و تبعیت از او را حتی در امر خلاف شریعت نیز واجب شمرده است، در غزلیات نیز پیر را به‌گونه­ای معرفی و توصیف کرده که شیخ صنعان را تداعی می­کند و ویژگی­هایی که شیخ صنعان در عقبات سلوکش بدان دچار شد، همچون عاشق زیبارویی شدن، خمرنوشی، کافر شدن، قرآن­سوزی، زنار بستن و خرقه­سوزی، در غزل عطار نیز تکرار شده و به‌طور مستقیم برای ذکر اوصاف پیر به کار رفته است. اوصافی که عطار برای پیر در غزلیاتش به کار می‌برد، نشان می­دهد که او شیخ صنعان را به‌عنوان پیر خود می‌پنداشته و به او اقتدا می‌کرده است. افزون‌بر آن، وی در دو غزل به‌طور مستقیم حلاج را پیر خود معرفی کرده و برای او نیز ویژگی‌هایی مشابه شیخ صنعان برشمرده است. بنابراین، می­توان گفت که پیر در غزل‌های عطار، چه به‌طور پنهان و چه آشکار، صفات و ویژگی­های شیخ صنعان را دارد و به شیوه و مسلک ملامتی و رندی گرایش داشته است.

آتش سودا، ابراهیم (1391). تحلیل رمزشناختی داستان شیخ صنعان. شعرپژوهی (بوستان ادب)، 4(2)، 1-22.

https://doi.org/10.22099/jba.2012.456

بزرگ بیگدلی، سعید، و پورابریشم، احسان (1390). نقد و تحلیل حکایت شیخ صنعان» براساس نظریه فرآیند فردیت یونگ». فصلنامۀ ادبیات عرفانی و اسطوره­شناختی، 7(23)، 1-29. https://journals.iau.ir/article_511670.html

پورنامداریان، تقی (1368). رمز و داستا‌ن‌های رمزی در ادب فارسی (چ. 2). انتشارات علمی و فرهنگی.

داراشکوه، محمد (1344). سکینة الأولیا (تاراچند و محمدرضا جلالی نایینی، گردآورندگان). نشر علمی.

دستمرد، فرزانه، سپهوندی، مسعود، و صحرایی، قاسم (1400). مقایسۀ تجلی سیمای پیران در دیوان عطار و مولوی. مطالعات ادبیات تطبیقی، 15(57)،  335-363. https://doi.org/10.30495/clq.2021.681927

رجایی بخارایی، احمدعلی (1388). فرهنگ اشعار حافظ. علمی.

زرین­کوب، عبدالحسین (1380). صدای بال سیمرغ، دربارۀ زندگی و اندیشۀ عطار (چ. 3). سخن.

جعفری صادقی، سید علی (1394). تمثیل شیخ صنعان «روایت حال پیر از مسجد تا میخانه». تحقیقات تعلیمی و غنایی زبان و ادب فارسی، 7(25)، 55-72. https://journals.iau.ir/article_520906.html

خرمشاهی، بهاءالدین (1387). حافظ­نامه (چ. 18). انتشارات علمی و فرهنگی.

شفیعی‌کدکنی، محمدرضا (1385). منطق­الطیر عطار نیشابوری. سخن.

طاهری، محمد، رضایی، فریبا، و آقاجانی، حمید (1392). بررسی وتحلیل کهن‌الگوی پیر فرزانه در رساله‌های سهروردی. پژوهش‌های ادب عرفانی (گوهر گویا)، 7(1)، 105-134. https://jpll.ui.ac.ir/article_16436.html

عطار نیشابوری، فریدالدین محمد (1385). منطق‌الطیر (محمدرضا شفیعی‌کدکنی، مقدمه‌نویس و شارح). سخن.

عطار نیشابوری، فریدالدین محمد (1392). دیوان عطار، متن انتقادی (به‌اهتمام مهدی مداینی و مهران افشاری). نشر چرخ.

علوی، پرتو (1363). بانگ جرس (چ. 2). خوارزمی.

غزالی، ابوحامد محمد (بی­تا). تحفة­الملوک (محمدتقی دانش­پژوه، گردآورنده). [نسخه الکترونیکی]

فاضلی، قادر (1374). اندیشۀ عطار: تحلیل افق اندیشۀ شیخ فریدالدین عطار نیشابوری. طلایه

فروزانفر، بدیع‌الزمان (1353). شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری. انجمن آثار ملی.

قاسمی، شهین (1394). انسان آرمانی در اندیشه عطار نیشابوری با رویکرد به عرفان اسلامی. فصلنامه عرفان اسلامی، 12(44)، 79-107.  https://sanad.iau.ir/Journal/mysticism/Article/905377

قلی‌زاده، حیدر (1387). بازخوانی داستان شیخ صنعان. کاوش­نامه، 9(16)، 129-162.

https://kavoshnameh.yazd.ac.ir/article_2408.html

کزازی، میر جلال­الدین (1387). پارسا و ترسا: گزارشی از داستان شیخ صنعان در منطق­الطیر عطار نیشابوری (چ. 2). آیدین.

مزروعیان، سعید، و  ایران­زاده، نعمت­الله (1401). در جست‌وجوی نشانه­های «پیر ما» در غزلی از حافظ. پژوهشنامة متون ادبی دورة عراقی، 3(1)، 83-103.  https://motounadabi.razi.ac.ir/article_2249.html

ولایی، عیسی (1380). ارتداد در اسلام. نشر نی.

یونگ، کارل گوستاو (1390). چهار صورت مثالی (پروین فرامرزی، مترجم؛ چ. 3). به نشر.