نقد و برسی رمان موت صغیر محمد حسن علوان، بر پایه نظریه گفتمان محور ون لیوون

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد مهاباد، ایران

2 استادیار گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد مهاباد، ایران

10.22108/jpll.2024.139999.1807

چکیده

شخصیت­ها در رمان و اثری روایی یا داستانی عنصر مهمی از روایت قلمداد می­شوند. این عنصر، افزون‌بر جنبۀ ساختاری، ازنظر مضمون­پردازی نیز بخش بزرگی از بار ایدئولوژیک داستان را بر عهده دارد. ون لیوون در نظریۀ گفتمان‌کاوی خود، به پیوند عنصر شخصیت و گفتمان اثر پرداخته و از نحوۀ بازنمایی و عدم بازنمایی ایفاگران و ارتباط آن با گفتمان اثر، سخن گفته است. این مقاله باتکیه‌بر همین نظریه، به بررسی رمان معروف «موت صغیر» از محمدحسن علوان می­پردازد. رمانی شخصیت‌محور که به پردازش زندگی ابن­عربی، صوفی مشهور قرن ششم، در قالب روایتی آمیخته از تخیّل نویسنده و واقعیت می­پردازد. ابن­عربی در سیروسلوک عرفانی و در سفرهایی که برای دستیابی به اهداف و مقاصد عرفانی دنبال کرده، با شخصیت­های مختلفی مواجه شده است و راوی داستان نیز باتوجه‌به صبغۀ تاریخی اثر و اثرگذاری هرکدام از تیپ­های شخصیتی در شکل­گیری گفتمان، به بازنمایی آنها باتکیه‌بر شیوه­های مختلف حذف و اظهار پرداخته است. نتیجه نشان می­دهد که علوان در اثر خود، در بازنمایی شخصیت­ها به‌گونۀ فنّی و مطابق با گفتمان اثر عمل کرده است و شخصیت‌هایی که در خدمت این گفتمان عرفانی هستند، بخش عمده‌ای از بازنمایی را به خود اختصاص داده و به شیوه­های مختلفی به نمایش درآمده‌اند؛ درحالی‌که شخصیت­های تاریخی، باوجود صبغۀ تاریخی رمان، سهم کمتری از بازنمایی دارند. روش پژوهش در این مطالعه، توصیفی – تحلیلی است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Criticizing Mohammad Hassan Alvan's Novel Mot Saghir Based on Van Leeuwen's Theory of Discourse

نویسندگان [English]

  • Malakomidi Chahartagh 1
  • Ardeshir Sadruddini 2
  • Mostafa Yegani 2
1 Ph.D. student in the Department of Arabic Language and Literature, Islamic Azad University of Mahabad, West Azerbaijan, Iran
2 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Islamic Azad University of Mahabad, West Azerbaijan, Iran
چکیده [English]

Characters are considered an important element of narrative in a novel and a narrative work. This element, in addition to the structural aspect, is also responsible for a large part of the ideological form of the story in terms of thematization. In his theory of discourse analysis, Van Leeuwen links the element of character and the discourse of the work. He talks about the representation and non-representation of actors and their relationships with the discourse of the work. Based on this theory, this study aims to analyze the famous novel Mot Saghir by Mohammad Hassan Alvan. It is a character-oriented novel that deals with the life of Ibn Arabi, a famous Sufi of the 6th century, in the form of a narrative mixed with the author's imagination and reality. Ibn-Arabi encountered various personalities in his mystical journey and in the journeys he followed to achieve his mystical goals and purposes. The narrator of the story, according to the historical aspect of the work and the influence of each of the personality types in the formation of the discourse has focused on their representation by relying on different methods of elimination and expression.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Discourse Analysis
  • Mohammad Hassan Alvan
  • Van Leeuwen
  • Arabic Novel
  • Mot Saghir
  1. مقدمه

امروز در پرتو نظریات گفتمان­کاوی، مفاهیم و بن­مایه­های پنهان بسیاری از آثار ادبی، ازطریق روساخت­های زبانی و ساختار فهمیده می­شود و خواننده می­تواند زیرساخت­ها و مبانی یا سرچشمه­های شکل­گیری اثر را که همان گفتمان است، کشف و تحلیل کند. در واقع، گفتمان را می­توان دو روی یک سکه دانست که در یک روی آن گفته و در روی دیگر عُرف و کارکرد اجتماعی آن قرار می‌گیرد (یارمحمدی، 1383، ص. 178). به‌عبارت‌دیگر، گفتمان از رابطۀ میان زبان، قدرت و ایدئولوژی متن شکل می­گیرد (شرشار، 2006م.، ص. 132). در واقع، تحلیل گفتمان انتقادی «چرایی تولید متون در ارتباط با عوامل جامعه­شناختی، تاریخی و اجتماعی را توضیح می­دهد، تحلیل را از سطح توصیف متون به سطح تبیین ارتقا می­دهد و از جهتی شمولیت تحقیق نیز گسترۀ تحلیل را به سطح کلان، یعنی جامعه، تاریخ و ایدئولوژی وسعت می­بخشد» (بارت، 1387، ص. 21). گفتمان­شناسی به‌عنوان یک رویکرد از روش­های مختلفی سخن می­گوید که نظریات مربوط به این حوزه به‌مثابۀ روش عمل می­کنند.

    یکی از جدیدترین رویکردها، تحلیلِ گفتمان نظریۀ ون لیوون است که مبتنی‌بر دو مقولۀ صراحت و پوشیدگی، به نحوۀ بازنمایی کارگزاران اجتماعی در گفتمان می­پردازد. ازنظر او هرکدام از این دو مقوله ازنظر کارکردشناسی و معنی‌شناسی اثر ادبی یا روایت می­تواند نتایج مهمی را برای گفتمان­کاو داشته باشد. در این نظریه، نحوۀ بازنمایی کنشگران و چگونگی بازنمایی آنها در تشکیل گفتمان، انتقال و عرضۀ گفتمان و همچنین میزان اثرگذاری گفتمانِ روایت تأثیر بسزایی دارد. در واقع، شخصیت­ها در داستان، نمایندگان گفتمان اثر قلمداد می­شوند و حذف و اظهار هرکدام از آنها در تعیین جهت گفتمان و شکل­دهی آن سهیم است؛ البته، ون لیوون به‌صورت کلی از حذف و اظهار کارگزاران و ایفاگران سخن نمی­گوید؛ بلکه نحوۀ حذف و بیان، به‌صورت­ها و اشکال مختلفی در داستان انجام می­گیرد که هرکدام به‌گونۀ جزئی در تشکیل ابعاد مختلف و گوناگون گفتمان نقش دارد. بنابراین در نظریه لیوون برخلاف دیگر نظریات موجود در حوزۀ گفتمان­کاوی، بحث دربارۀ نحوۀ بازنمایی شخصیت­ها یا کارگزاران روایی است. بر همین اساس، این مقاله به بررسی رمان برجسته و مشهور نویسندۀ عربستانی، یعنی رمان موت صغیر که اثری الهام‎گرفته از زندگی ابن‌عربی (ابن‌عربی، بی­تا، ص. 18) است از منظر نظریۀ گفتمان - معناشناختی ون لیوون می­پردازد تا نحوۀ بازنمایی کارگزاران را تعیین کند و مختصات جهان برساخته و گفتمان مسلّط رمان را مشخص کند. مقالۀ پیش­رو در صدد پاسخ­گویی به دو پرسش زیر است:

نویسنده چگونه از حذف و اظهار برای انتقال گفتمان و ایدئولوژی خود استفاده کرده است؟

دلیل بسامد بالا و پایین هرکدام از شیوه­های حذف و اظهار چیست؟

  • پیشینۀ پژوهش

باوجود اهمیت فراوان نظریۀ ون لیوون در تحقیقات گفتمان­­شناسی و بررسی لایه­های زیرین متنی، پژوهش­های اندکی بر پایه این نظریه ثبت شده است که از آن جمله به تحقیقات زیر اشاره می‌شود:

حاجی‌زاده و پرشور (1399) در مقاله‌ای با عنوان «تحلیل رمان «وطن من زجاج» یاسمینه صالح؛ براساس رویکرد گفتمان انتقادی ون لیوون» به تحلیل رمان وطن من زجاج اثر یاسمینه صالح، نویسندة معاصر الجزایری با استفاده از رهیافت حذف و اظهار ون لیوون پرداخته و میزان بسامد و دلیل کاربست هریک از این مؤلفه‌ها را مشخص کرده و پرده از زوایای ناگفتة متن برداشته‌اند. طبق نتایج این پژوهش، بسامد مؤلفة اظهار بیشتر از مؤلفة حذف است و این موضوع نشانگر تمایل نویسنده به گفتار روشن و بی‌پرده در بیان حقایق است.

صیادی‌نژاد و دیگران (1401) در مقالۀ «بازنمایی کنشگران اجتماعی در رمان الطلیانی براساس رهیافت ون‌لیوون» با در پیش‌گرفتن رویکرد تحلیل انتقادی گفتمان براساس الگوی نشانه معناشناختی ون لیوون، به بازنمایی کنشگران اجتماعی در رمان الطلیانی اثر شکری المبخوت، ناقد، ادیب و نویسندۀ تونسی پرداخته است و ایدئولوژی و دیدگاه­های فکری و اجتماعی وی را از این طریق تبیین وآشکار ساخته است. دستاورد تحقیق بیانگر آن است که شکری المبخوت در متن روایی- سیاسی و اجتماعی خود، کنشگران اجتماعی را با شیوه‌های متفاوتی بازنمایی کرده ‌است. عبدالناصر و زینت در آغاز کنشگرانی فعال و پویا در تمام فرآیندهای رفتاری، احساسی و گفتاری بازنمایی شده‌اند.

باتوجه‌به پیشینۀ تحقیق، پژوهش­های اندکی بر روی رمان­های عربی باتکیه‌بر نظریه ون­لیوون انجام شده است. این در حالی است که رمان­های محمد حسن علوان به‌عنوان یکی از چهره‌های شاخص ادبیات عرب، تاکنون از این منظر بررسی نشده‌اند؛ ازاین‌رو، پژوهش حاضر گامی نو در موضوع این مطالعه محسوب می‌شود.

  1. چهارچوب نظری پژوهش

الگوی گفتمان­مدار ون لیوون (2008) ازجمله نظریات جدید گفتمان انتقادی است. غالباً در رویکردهای تحلیل گفتمان انتقادی، سه مفهوم انتقاد، قدرت و جهان­بینی در کانون توجه است که در دیگر شاخه­های زبان­شناسی به آنها نمی­پردازند. لیوون معتقد است بنیان تحلیل گفتمان انتقادی بر این اصل استوار است که نحوۀ بیان بر تداوم و توجیه عوامل تبعیض، نابرابری و اعمال زور بر جامعه ازسوی قدرت حاکم مؤثر است (Van Leeuwen, 2008, p. 370). او شیوۀ تحلیل گفتمان را بر پایۀ اصل بازنمایی کنشگران که ازسوی قدرت حاکم مدیریت می­شود تعریف می­کند. در اصل، «شیوه­های بازنمایی کنشگران اجتماعی به‌دلیل اینکه در زبان و گفتمان کلامی بروز می­یابند، بنیانی زبان – مبنا دارد؛ اما نوع حضور و نقش کنشگران به‌عنوان کنشگر یا کنش­پذیر و نقش و کارکرد اجتماعی که در گفتمان دارند، از اهمیت بالایی برخوردار است؛ ازاین‌رو، ابتدا نوع کارکرد اجتماعی کنشگران و نوع حضور و نقش آنها در گفتمان تبیین می­شود و سپس چگونگی بروز و جلوۀ زبانی این نقش­ها و کارکردها بررسی می­‌شود» ( Van Leeuwen, 2008, p. 30).

لیوون، تحلیل گفتمان انتقادی را از حوزۀ زبان­شناسی به عالم اجتماع کشاند و شاخص­های جامعه‌شناختی - معنایی را ملاک تحلیل قرار داد. او دلیل این امر را فقدان رابطۀ صددرصد مستقیم میان شاخص­های زبان­شناختی و نقش­ها آنها می­داند (پهلوان­نژاد، 1388، ص. 54؛ ون­دایک، 1382، ص. 76). همچنین وی معتقد است که «مطالعۀ جامعه­شناختی معنایی گفتمان، ابزاری نیرومند برای تحلیل متن است تا بررسی مؤلفه­های زبان­شناختی صرف» (Van Leeuwen, 2008, p. 4) با این فرض، لیوون مؤلفه‌های جامعه­شناختی معنایی الگوی خود را معرفی می­کند. او مجموعه افرادی که در متن حضور دارند را به‌عنوان کارگزاران اجتماعی معرفی می­کند. نگاه او به کارگزاران و کنش­گران، نشان از توجه وی به عناصر جامعه‌شناختی برای تحلیل اثر دارد.

لیوون، تأثیر گفتمان را در ساخت، تبدیل صورت و حفظ قدرت اجتماعی جامعه امری مهم می‌داند. او از رویکردی جامعه‌شناختی ـ معنایی «برای تحلیل متن خود استفاده می‌کند؛ بدین‌معنا که کارگزاران اجتماعی می‌توانند بازنمایی شوند. ون لیوون یک نظام شبکه‌ای را معرّفی می‌کند که کارگزاران اجتماعی در آن بازنمایی می‌شوند و در همان‌‌جا اتّحاد ممکن بین انواع گوناگون زبانی، جامعه‌شناسی زبان و خصوصیّات گفتمانی آغاز می‌شود. ازنظر وی، نه‌تنها کارگزاران اجتماعی می‌توانند بازنمایی شوند، کنش‌های اجتماعی نیز می‌توانند در همین شبکه نشان داده شوند. او تلاش می‌کند به این پرسش پاسخ دهد که راه‌های مختلف بازنمایی کنش‌های اجتماعی در گفتمان چگونه است» (مقداری، 1394، ص. 125؛ مفتاح، 1990م.، ص. 89).

درنتیجه آنچه پس از استخراج و تحلیل کارگزاران اجتماعی و نحوۀ بازنمایی آنها به دست می­آید، همان گفتمان اثر است. در واقع از نگاه ون لیوون، این شیوۀ تحلیل به‌سادگی می­تواند مسیر شناسایی گفتمان را برای خواننده مشخص سازد و ابزاری قطعی و کارآمد برای گفتمان­کاوی است.

  • بحث و بررسی

این بخش از مقاله به بررسی دو محور حذف و اظهار و زیرمجموعه­های آن در رمان موت صغیر می‌پردازد.

  • حذف یا پوشیدگی

حذف به دو شکل در اثر نمود پیدا می­کند که عبارتند از «پنهان­سازی» و «کمرنگ­سازی» که در ادامه به تحلیل هرکدام از آنها می­پردازیم.

2-1-1. پنهان­سازی

ون لیوون، پنهان­سازی را یکی از موارد حذف می­داند؛ زمانی که هیچ ارجاعی به کارگزاران اجتماعی در هیچ‌جای متن نمی­شود (Van Leeuwen, 2008, p. 29). حذف به شیوۀ پنهان­سازی در رمان موت صغیر، باتوجه‌به فضای عرفانی آن، بارها مورد توجه قرار گرفته است؛ زیرا شخصیت داستان، ابن‌عربی، در بسیاری از مواقع از ماهیت موضوعات بحث‌شده آگاهی ندارد و نویسنده نیز در شخصیت­پردازی، این نکتۀ عرفانی را رعایت کرده است. خواننده نیز در می­باید که در جهان عرفانی پر رمز و راز، همه‌چیز روشن و شفّاف نیست و انتظار حذف و پنهان‌سازی اشیا، نه به‌صورت عمدی، بلکه براساس ساختار اثر به‌طور ناخواسته مورد توجه قرار می­گیرد و در اثر منعکس می­شود. برای مثال، در نمونۀ زیر، نویسنده با نامشخص‌کردن مرجع «الذی»، نوعی پنهان‌سازی را در یکی از اولین تجربه­های عرفانی شخصیت در رمان به کار برده است:

«سوی ذلک لایحدث الکثیر فی هذا المکان ولکن الذی یعتمل فی قلبی کثیر والذی یضجّ بین أنحائی خطیر» (علوان، 2016م.، ص. 7).

در اینجا نویسنده از موضوعی سخن گفته است که در قلب او عمل می­کند و وی را تحت‌تأثیر قرار می­دهد؛ اما به‌طور دقیق به آن موضوع اشاره نکرده است. شخصیتِ رمان با فضا و عناصری مواجه است که قدرت تشخیص و شناسایی آنها را ندارد یا نمی­تواند ابعاد آن عناصر را به‌طور دقیق و کامل بشناسد. در چنین مواردی، حذف به کار می­رود. نشناختن مکان یا حذف مکان نیز در همین راستا جای می‌گیرد. نویسنده در چند صفحۀ بعد بیان می­دارد:

«لا أعلم مکانی من الأرض ولکن هذذا لایعنینی وقد ثبِت الله قلبی بالأوتاد الأربعة. کل ما أذکره أنی ترکت ملطیة، واتجهت شرقاً وعلی ظهری بساطٌ من وبر حملت فیه کل متاعی» (علوان، 2016م.، ص. 8).

در اینجا نیز حذف به‌صورت ناخواسته انجام پذیرفته است؛ زیرا نویسنده مکان خود را در زمین نمی­داند و در جست‌وجوی آن است. او از مبدأ سفر خود آگاه است و آن را «ملطیه» نام نهاده و با کلمۀ ذکر به بیان آن تصریح کرده است؛ اما مقصد مشخص نیست و در داستان پنهان شده است. در مواردی دیگر، زمانی که نویسندۀ اثر در حال کسب مراد خود در سفر است، این مؤلفه در کانون توجه قرار می­گیرد، زمانی که مشخص نیست نزد چه کسی برود و «مراد» او که او را به هدف و مقصد که «لقاء الهی» است نزدیک سازد، می­بایست در پرده­ای به‌صورت نمادین و رازگونه قرار گیرد.

2-1-2. کمرنگ­سازی

کمرنگ­سازی، جلوۀ دیگری از حذف است و به حذف عمدی کارگزار اجتماعی در بخشی از متن اشاره دارد. در کمرنگ­سازی، ممکن است کارگزاران اجتماعی محروم یا حذف شده و در رابطه با اقدامی معیّن ذکر نشوند؛ بااین‌حال، با بررسی دقیق‌تر متن، می­توان به‌صورت منطقی (هرچند نه به‌صورت کامل) این کارگزاران را شناسایی کرد. اگرچه آنها در کانون توجه نیستند؛ حذف نیز نشده‌اند و به‌عنوان پیش‌زمینه‌ای برای انتقاد مطرح می‌شوند (Van Leeuwen, 2008, p. 29). بنابراین، کمرنگ­سازی حذف گسترده و کامل سوژه نیست؛ بلکه کمرنگ‌کردن و بیان آن به‌صورت جزئی و گذرا است. یعنی با یک حضور کامل و بی نقصی مواجه نیستیم؛ بلکه این حضور، ناقص و جزئی است.

   در رمان موت صغیر، کمرنگ­سازی گاهی با بیان تعدادی و حذف تعدادی دیگر انجام می­شود. بدین معنا که نویسنده، همۀ عناصر مدّنظر را ذکر نمی­کند و البته همۀ آنها را حذف هم نمی­کند؛ بلکه عده­ای را حذف و وعده­ای را ذکر می‌کند و از این طریق، شگرد کمرنگ­سازی را پیاده می­کند. به‌مانند نمونۀ زیر که می­گوید:

«کل ما أفعله فی طریقی إلی الله هو أمره وتدبیره: السهل والشاقّ، الفرح والحزن، الحل والترحال، العلم والشطح، الحرف والرقم، الکلام والسکوت وأصبحت قطب الشأن الإلهی، غوث الآن الزمانی، مراة الحق، فی یدی طلسم الله الأعظم، وقسطاس الفیض الأعم و....» (علوان، 2016م.، ص. 9).

در اینجا نویسنده از آنچه در دست اوست تنها دو مورد را ذکر و در ادامه نقطه‌چین گذاشته که دال بر حذف پاره­ای از عناصر دارد که ممکن است موارد پرشماری را شامل شود. حذف در اینجا به‌صورت سلیقه­ای صورت گرفته است و نویسنده با گذاشتن نقطه‌چین به وجود برخی موضوع‌ها و موارد اذعان دارد؛ اما آنها را شاید به‌دلیل عدم نیاز به آن حذف کرده است و آنچه در دستان او است را تنها مختصر ذکر کرده و از بیان همۀ موارد خودداری کرده است و بنابراین از شگرد کمرنگ­سازی بهره گرفته است.

به همین صورت، نویسنده از کمرنگ­سازی در ذکر نام اعضای خانواده استفاده می­کند و گاهی به حذف و گاهی به ذکر می­انجامد. عدم ذکر در مراحلی از روایت، این گمان را زنده می­کند که نویسنده، مخالف نامیدن و تصریح اسامی اعضای خانواده باتوجه‌به فضای رمان است؛ اما در ادامه به ذکر نام می‌پردازد و این نگره را تا حدودی تضعیف می­کند که درمجموع نشان می­دهد، نویسنده به حذف سراسری نام اعضای خانواده و نه به ذکر و اظهار برجسته، بلکه به پنهان‌سازی اعتقاد دارد. برای نمونه در ابتدای فصل دوم رمان می­گوید:

«أعطانی الله برزخین: برزخ قبل ولادتی وآخر بعد مماتی. فی الأول رأیت أمی وهی تلدنی و فی الثانی رأیت ابنی وهو یدفننی. رأیت أبی یضحک مستبشراً ببکره الذکر وزوجتی تبکی مفجوعة فی زوجها المسنّ» (علوان، 2016م.، ص. 13).

در نمونۀ فوق، نام پدر و مادر تصریح نشده و به‌طور دقیق بیان نشده است؛ اما در ادامه، نام‌های مشخص «فاطمه» برای مادر و «علی» را برای پدر، بیان می‌کند. نویسنده در ابتدا به نام والدین اشاره نمی‌کند تا این تصور ایجاد شود که در جهان عرفانی وی به جزئیات دنیوی اهمیت چندانی داده نمی‌شود؛ زیرا جزئیات در این جهان­بینی ارزش و اعتباری ندارند، اما در ادامه با بیان نام آنها، تصریح می‌کند که جهان عرفانی وی با اشیای ملموس و دنیوی شروع شده است؛ هرچند نشانه‌های بروز این جهان در همان ابتدا دیده می­شود.

  • اظهار یا بیان

براساس الگوی ون لیوون، سایر مؤلفه­های گفتمان­مدار از نوع اظهار به شمار می­آیند. از کارگزاران اجتماعی می­توان به‌عنوان افراد نام برد. در این صورت، من از فردیت یا از گروه­ها سخن بگویم و در چنین صورتی است که باید از اظهار صحبت کنم .(Van Leeuwen, 2008, p. 37) به‌عبارتی، ازنظر ون لیوون هرگاه کنشگر اجتماعی به‌طور واضح در گفتمان حضور یابد، مؤلفۀ اظهار به چشم می­آید (Van Leeuwen, 2008, p. 34). این مؤلفه، درجات و اشکال مختلفی دارد که در ادامه به معرفی و تحلیل آن در رمان موت صغیر پرداخته می­شود.

2-2-1. تعیین یا واگذاری نقش

نقش­های متعلق به کارگزاران برای بازنمایی آنها به دو دسته تقسیم می­شوند که عبارتند از «فعال‌سازی» و «منعفل‌سازی» که هرکدام برای اهدافی به کار می­روند.

2-2-1-1. فعال‌سازی

فعال­سازی زمانی رخ می­دهد که کارگزاران اجتماعی به‌عنوان نیروهای فعال و پویا در فعالیتی معرفی می­شوند (Van Leeuwen, 2008, p.33؛ یورگنسن، 1389، ص. 17). علوان در رمان موت صغیر، شخصیتی پویا و فعال به تصویر کشیده است. شخصیتی که در نقل‌مکان و انتقال مدام است و از جایی به‌جای دیگر می­رود و برای دستیابی به اهداف و مقاصد عرفانی به سفر رفته و جان خود را به خطر می­اندازد. آنچه برای علوان در این رمان اهمیت دارد، تجسم شخصیتی پویا و محبوب است. او تلاش می­کند سرگذشت این شخصیت را در برهه­های مختلفی از زندگی، از کودکی گرفته تا پیری نشان دهد. تلاش شخصیت برای پیدا کردن «اوتاد اربعه»[1] و گذشت از یک وتد به وتد دیگر، کالبدی پویا و فعال به شخصیت بخشیده است. آغاز فعال­سازی کارگزار اجتماعی برجسته در این رمان، به زمانی بازمی‌گردد که «فاطمه»، آموزگارِ کودکی ِابن‌عربی، او را با مفهوم اوتاد آشنا می­کند (ابن‌عربی، 1387، ص. 13) و از آن زمان به بعد، این شخصیت تمام تلاش خود را معطوف به دستیابی خواسته­هایش کرد. برای مثال در جملۀ زیر می­گوید:

«لولا المطامع لانقطعت الهمم» (علوان، 2016م.، ص. 143).

چنین جمله­ای از ابن­عربی که نویسنده آن را در مقدمۀ فصل به کار برده است، به روشنی نشان می‌دهد که انگیزه‌های درونی، محرک اصلی فعالیت و پویایی شخصیت داستان هستند. ابن­عربی در رمان، شخصی فعال معرفی می‌شود که عاشق سفر و ماجراجویی است و برای دستیابی به اهداف خود از هیچ خطری نمی‌هراسد. این ویژگی در مقاطع مختلفی از رمان علوان، به‌طور بارزی نمایان است، چنان‌که شخصیت داستان، همواره در جست‌وجوی دانش و ماجراجویی است و به‌دنبال رهایی از قفس تنگ مرسیه و کشف تجارب جدید است. نمونۀ زیر، این انگیزۀ سفر را در گزارشی کوتاه و به‌‌گونه‌ای هدفمند بیان می‌کند:

«توفّی أخو الخلیفة فجأة فتعیّن علی أبی السفر إلی مراکب. رجوته أن أرافقه فواقق وأمرنی أن أستعدّ للسفر ثم نکص. أخبرنی أن الوفد قرر السفر عبر النهر حتی بحر الظلمات کسباً للوقت والمرکب لا تتسع لی. ربت علی کتفی بحنوّ وقال:

لو کانت قافلة لکان تدبیر راحلة أمراً سهلاً انقبض قلبی وشعرت بحزن مشوب بیأس. انکشمت اسوار إشبیلیة فی عینی حتی غدت سجناً حجریاً هائلاً لا فکاک منه. بلغت الخامسة عشرة دون أن أری من هذا العالم الواسع سوی مرسیّة وإشبیلیة. أدمعت عینای أمام أبی فرقّ قلبه وقال:

لاتأس با بنی. إن عدتُ من سفری آخذک إلی قرطبة» (علوان، 2016م.، ص. 105).

در اینجا فعال­سازی به صراحت دیده می­شود؛ زمانی که شخصیت خود را کنشگر قلمداد کرده و بدون اینکه کسی از او بخواهد، خود داوطلب سفر می­شود. در واقع، در چنین مواقعی او منفعل نیست؛ بلکه فعال و خود متقاضی تحول است. در ادامه، زمانی که برنامۀ سفر به هم می­ریزد، باتوجه‌به همین ساختار فعال و پویای کارگزار، شاهد گرفتگی و ناراحتی ایفاگر هستیم. او ناراحت است، زیرا به پانزده سالگی رسیده، بدون اینکه فراتر از مرسیه را دیده باشد. در چنین مواقعی، شخصیت این تصمیم را نمی‌پذیرد؛ زیرا سفر با تمامی خطرات، خواستة قلبی اوست. در واقع، او شخصیتی فعال است و خود را به‌عنوان نیروی فعال در سفر و کشف اشیا جدید معرفی می­کند، بدون اینکه سفر بر او تحمیل شود و درنتیجۀ همین سفرها است که ابن‌عربی به شخصیتی ممتاز و شاخص در ادبیات عرفانی اسلامی تبدیل می­شود.

2-2-1-2. منعفل­سازی

منفعل­سازی زمانی رخ می­دهد که فرد یا گروهی در حال انجام فعالیتی بازنمایی شوند و یا به‌عنوان پذیرنده، نتیجۀ فعالیت قرار گیرند (Van Leeuwen, 2008, p. 33). منفعل­سازی در رمان موت صغیر برای مردم و بیشتر جماعتی که به ظلم عادت کرده­اند، قابل تحلیل است. کسانی که راه گریزی برای برون­رفت از شرایط سخت انتخاب نمی­کنند و تلاشی برای بهبود اوضاع انجام نمی­دهد؛ جز اینکه با تغییر شرایط به‌صورت تصادفی خرسند می­شوند و وضع آنها تغییر می­کند. به‌عبارتی، اوضاع آنها در رابطه با شرایط تغییر می‌کند، نه اینکه خودشان این اوضاع را تغییر دهد. برای مثال در بند زیر، نویسنده برای نمایش منفعل‌سازی، مرگ «ابن مردنیش» را عاملی برای تغییر و حرکت در جامعه و به‌دست مردم دانسته است؛ به‌عبارتی، مردم، معمول و منفعل عمل کرده­اند و خود در پی تغییر شرایط برنیامده­اند. چنان‌که در نمونۀ زیر آمده است:

«دبّت الحیاة فی أوصال المدینة مرة أخری ففتحت الحوانیت الموصدة وانتعشت الأسواق المهجورة وعادت أصوات الباعة تملأ أسماع مرسیة. ودخل الرعاة الرحّل إلی المدینة بخراف وماعز کثیرة ووصلت قافلة محملة بالأصواف والکتاب والحریر من قرطاجنة وامتلأت الأفواء والبطون والجیوب فتدفق الرضا من القلوب لیغمر جنود الموحدین حتی لم طکند یخلو بیت فی مرسیة من جندی أو فارس أو قاعد یدعوه الناس إلی ولیمة تقریباً وتمسّحا. واستمر أبی لأسابیع فی الذهاب إلی البلاط کل یوم وکأن أمراً لم یستجدّ قبل أن یعود یوماً بنبأ جدید إلی سمع أمی المتعطّش للأنباء: مات الملک ابن مردنیش» (علوان، 2016م.، ص. 40).

در این روایت، پویایی و کنشگری شخصیت­ها از جانب خود آنها ایجاد نشده؛ بلکه تحت‌تأثیر عواملی دیگر شکل می‌گیرند. هرچند نقش و فعالیتی ثبت‌شده در اینجا را کارگزار به‌عنوان منفعل به تصویر کشیده است. ازسوی دیگر و در رابطه با تحلیل این عنصر در شخصیت ابن­عربی، شاهد کاربست آن در این شخصیت در بیان رابطۀ او با عوامل و اربابان عرفان هستیم. شخصیت ابن­عربی در مقام «مرید»، شخصتی پویا معرفی می­شود که نشانه­های آن مشاهده شده است؛ اما در رابطه با شخصیت «مراد»، شخصیتی منفعل و متأثر از ارباب حلقه است که تلاش می­کند تحت‌تأثیر او قرار گیرد و برای پیروی و تبعیت از آن گام برمی­دارد.

2-2-2. تشخص­بخشی

کارگزاران و ایفاگران اجتماعی در متن، به دو شیوۀ انسان­نمایی (تشخص­بخشی) و غیرانسان­نمایی (تشخص­زدایی) بازنمایی می­شوند. در تشخّص­بخشی، کارگزاران براساس مشخصات انسانی اعطاشده به آنها معرفی می­شوند که در ادامه شیوه­های گوناگون آن طرح و تحلیل می­شود.

2-2-2-1. تشخص­بخشی به شیوۀ پیوندزدن

با این روش، کارگزاران اجتماعی را می­توان به‌صورت گروه­هایی معرفی کرد. در این شیوه، کنشگران اجتماعی که دربارۀ فعالیت یا دیدگاه خاصی، نظر واحدی دارند، به‌شکل گروهی و پیوسته بازنمایی می­شوند (Van Leeuwen, 2008, p. 38). نویسنده در رمان موت­ صغیر در موارد متعددی از پیوندزدن بهره گرفته است. یعنی مردمان و آدمیان را به‌صورت گروهی و پیوسته معرفی و بازنمایی کرده است. نویسنده در روایت خود، بسیاری از ایفاگران را به هم پیوند داده و آنها را با هم به کار برده است؛ زیرا نویسنده، مجموعه افراد مختلفی را روایت می­کند که بسیاری از آنها در یک صفت یا یک رویداد با هم به برابری می­رسند و موضوعاتی که در رمان مطرح می­شود سبب شده که این شاخصه مدام به کار رود. در نمونۀ زیر، زمانی که غیبت خلیفه یا ترور و ربودن آن پیش می­آید، همه کسان و ناکسان با هم پیوند زده می­شوند و با یک چشم مورد تفتیش قرار می­گیرند:

«ذهل الشاب عندما أخبروه أن أباه غائبٌ لایعرف مکانه أحد. هرع إلی سلا فی ثلة من الفرسان ینهبون الأرض نهباً. أمر فور وصوله بتفتیش البیوت التی داخل السور والخیام التی خارجة بلا استثناء. اقتحم الجند کل بیت وخیمة وحجرة وکوخ فی مدینة سلا وما حولها فلم یجدوا شیئاً. استُدعی کل خادم من خدام القصر للتحقیق أمام ولی العهد فبلکی بعضهم من الهلع وهم ینفون علمهم بمکانه. جمع ولی العهد الوزراء والجلساء والخصیان والخاصة وهددهم إن کان منهم اختطف أنه لم یرحمه. أمرهم أن لایبوحوا بالأمر لأحد خارج القصر وإلا ضرب عنقه. وسحب سیفه فی غمرة غضبه وضرب به وجه أحد عبید القصر الذی کان یقدّم له الماء لیشعرهم بصدق وعیده وتهدیده فسقط المسکین مضرجاً بدمه» (علوان، 2016م.، ص. 250).

در اینجا در یک تفتیش سراسری، همۀ ارکان جامعه از سوارکاران و سربازان تا خادمان و وزیران و ندیمان و خواجگان همگی با هم در معرض تهمت قرار گرفته‌اند و هیچ تمایزی میان آنها نیست. در واقع، همۀ آنها باید به نوبت جواب پس دهند و دربارۀ گم‌شدن خلیفه از آنها بازجویی به عمل می‌آید. این پیوند، نوعی برایند اجتماعی مشخص، یعنی بی­اعتمادی سراسری را نشان می­دهد که در طی آن همگی در یک مجموعه قرار می­گیرند و به‌طور یکسان ارزیابی می­شوند.

2-2-2-2. تشخص‌بخشی به شیوۀ تفکیک‌کردن

این شیوۀ برعکس پیوند‌زدن به‌تفکیک و تجزیۀ ایفاگر با مجموعه و گروه خاص می­پردازد. در این شیوه به اصل جدایی به‌جای اصل همبستگی توجه می‌شود. برای مثال در این نمونه از رمان موت صغیر، تفکیک‌ و تمایز فردی از فردی دیگر دیده می­شود:

«ولم­یکن فی مرسیة حینها طبیب ذو شأن یعتمد علیها إلا طبیب البلاط الذی یُخطر علیه أن یطبب عامة الناس. فادّعی أبی أو زوجة عمی هی زوجته وأخد طبیب البلاط إلی خیمتها. فوقف عند بابها وقال...» (علوان، 2016م.، ص. 61).

در اینجا به‌طور آشکار، تکنیک تفکیک به کار رفته است؛ به‌نحوی‌که به کارگزار اجتماعی بحث‌شده، به‌صورت جداشده از یک کل - یعنی تمامی طبیبان - توجه شده است. به دیگر سخن، طبیب دربار با طبیب دیگر گروه­ها فرق می‌کند و نویسنده به آن ماهیتی متفاوت از دیگری عطا کرده است. طبیب دربار، معتقد و معتمد معرفی شده است؛ اما دیگر طبیبان این‌گونه ارزیابی و بازنمایی نشده­اند.

2-2-2-3. تشخص‌بخشی به شیوۀ نام‌گذاری

از دیگر مؤلفه­ها در نظریۀ گفتمان­مدار ون لیوون، نام­دهی و چگونه نام‌گذاری سوژه­ها، شخصیت­ها یا کارگزاران اجتماعی است. در فرایند نام­دهی، کشنگران اجتماعی و شخصیت­ها داستانی و سوژه­ها براساس نام و هویت منحصربه‌فرد خود بازنمایی می­شوند یا اینکه نامی برای آنها در نظر گرفته نمی‌شود. نام­دهی شخصیت­ها می­تواند به‌صورت رسمی و غیررسمی باشد (Van Leeuwen, 2008, p. 40؛ غلامعلی­زاده، 1396، ص. 75). نام­دهی در آثار روایی، مسلتزم بار معنایی و تحلیل جامعه­شناختی و اندیشگانی معیّنی است که به محقق برای کشف گفتمان و فحوای اثر کمک می­کند.

نام‌گذاری در رمان موت صغیر به روش­های مختلفی صورت گرفته است که ازجملۀ این روش­ها، نام‌گذاری رسمی است. این نام‌گذاری باتوجه‌به فضای رسمی رمان در صدر توجه نویسنده قرار گرفته است. صبغۀ تاریخی اثر، باعث شده که اسم و رسم اشخاص و آدمیانی که در روایت ظاهر می­شوند غالباً با اسم خاص و رسمی آنها بیان شود. در نمونۀ زیر، علوان می­گوید:

«انصرف ضیوف أبی وبقی هو جالساً فی باحة الدار قابضا علی الرسالة التی أعلن فیها ابن همشک، آخر حلفاء ابن مردنیش، انقلابه علیه وانضمامه إلی الموحدین. أعاد قرائتها عدة مرات وقف لیمشی خطوات فی الفناء قبل أن یعود إلی مکانه. بلغ توتره مبلغه فألقی بالرسالة علی الأرض وصاح بحنق» (علوان، 2016م.، ص. 31).

در اینجا اسم پاره­ای از شخصیت­ها آمده است که نویسنده، آنها را با اسم رسمی خود معرفی کرده است. «ابن‌همشک» و «ابن مردنیش» ازجملۀ این افراد هستند (حمویه، 1363، ص. 92). ضرورت ایجاب روایت تاریخی سبب شده تا این ایفاگران با اسم رسمی خود در روایت حاضر شوند تا باعث تشتت و سردرگمی نویسنده قرار نگیرند. همچنین، این اسامی خنثی و کارکرد معینی ندارند؛ به همین دلیل، نویسنده نیازی ندیده تا آنها را به‌صورت­های دیگری در روایت به کار گیرد. نام‌دهی در موارد مختلف دیگری نیز باتوجه‌به فضای صمیمیت و دوستی به‌صورت شخصی و خانوادگی به کار می­رود. چنان‌که در نمونه زیر می­خوانیم:

«رفع مؤذننا أذان الفجر علی أعتاب إشبیلیة فولیناها ظهورنا جمیعاً مستقبلین القبلة لنصلی. وبعد فراغنا من الصلاة راقبتُ الرجال یعانقون الرجال والنساء ینشجن علی استحیاء وهن یودعن بعضهن. وراح أبی وسلّوم یعدّان الرکائب وبرقوقة جافة لإفطاری. بدأت أختای تهزجان بأهازیج الأطفال وقد استولت علیهما فرحة دخول إشبیلیة وکنت حتی البارحة لا أقل عنها شوقاً وترقباً حتی أنی بالکادّ نمتُ لیلتها» (علوان، 2016م.، ص. 59).

نویسنده با نام­گذاری شخصیت­ها و ایجاد صمیمیت، اثر را از صبغۀ تاریخی دور کرده است. بنابراین، شخصیت­های خانواده بدون اسم و نام رسمی به‌طور کامل با هویت­های مشخص و نام‌های دیگری از دوستان با اسم کوچک بازنمایی می­شوند. در همین راستا، شخصیت­های بزرگ با اسمی که بدان مشهور هستند لقب می­گیرند و معمولاً از اسم رسمی آنها پرهیز می­شوند، مانند نمونۀ زیر:

«یا أمیر المؤمنین، لقتد فقتُ من الدین فوق فقه الفقهاء ومن الفلسفة فوق فلسفة الفلاسفة. ولو شئت أن أکون فقیهاً کابن حزم لکنت، أو فیلسوفاً مثل این طفیل لکنت، أو کلاهما معاً کابن رشد لکنتُ. ولکن الله اختار لی أن أکون من أهل الطریق فکنت لأنه قال لی کن» (علوان، 2016م.، ص. 168).

فضای عرفانی و تقریباً رسمی رمان، نویسنده را بر آن نداشته تا از بیان لقب­های مشهور شخصیت­ها خودداری کند و به ذکر نام آنها به‌طور کامل بپردازد؛ بلکه تلاش می­کند لقب و نامی که بدان شهرت دارند را بیان کنند.

2-2-2-3. تشخصبخشی به شیوۀ طبقه­بندی

در فرایند طبقه­بندی به‌جای ذکر هویت فردی، کنشگران اجتماعی در قالب طبقه یا دسته‌بندی خاصی بازنمایی می‌شوند که برخاسته از نقش و هویت آنها است و مبتنی‌بر مقولۀ پوشیدگی از دو مسئلۀ مهم در نظریۀ ون­لیوون است. طبقه­بندی در سه محور نقش­دهی، هویت­بخشی و ارزش­دهی بررسی می‌شود. در این میان، نقش­دهی، زمانی اتفاق می­افتد که کارگزاران اجتماعی به نقش یا شغلی که در جامعه ایفا می­کنند، ارجاع داده می­شوند. یعنی به‌جای اسم، او را با شغل یا نقشی که ایفا می­کند، بازنمایی می­کنند» (Van Leeuwen, 2008, p. 42). این مؤلفه را می­توان مهمترین و پرتکرارترین مؤلفه در رمان موت صغیر نام برد. فراوانی تعداد ایفاگران در اثری با صبغۀ تاریخی، سبب شده تا نویسنده نسبت به تمامی شخصیت­ها آگاهی اسمی نداشته باشد. بنابراین، غالباً اسامی را به‌صورت نقش­دهی معرفی و بازنمایی می‌کند. به‌مانند نمونۀ زیر:

«نال القردانی من الضرب ذلک النهار ما لم ینله طیلة حیاته واستل أحد الحراس سیفه وضرب به هام القرد المسکین فخرّ میتاً. تجمع الناس علیه بعد انصراف الحراس فلم یتکلم.. وقف بصعوبة وحمل قرده المیت وتواره عن الأنظار فلم­یره أحدٌ بعد ذلک» (علوان، 2016م.، ص. 24).

در اینجا سه مورد از ایفاگر، بازنمایی شده است. اول، فرد میمون‌باز است که نویسنده با استفاده از حرفه و شگرد وی، او را بازنمایی کرده است؛ با عنوان «القردانی» و از ذکر نام او به‌دلیل نامشخص بودن خودداری کرده است. دوم، نگهبان است که در اینجا باز اسم رسمی او نیامده و نویسنده از شغل او که حراست و نگهبانی است برای بازنمایی این ایفاگر استفاده کرده است. سوم، مردم است که البته در اینجا مدّنظر نیست؛ زیرا برحسب مؤلفۀ نقش­دهی بازنمایی نشده است. همچنین در نمونۀ زیر، نویسنده اپیزودی از نحوۀ مخالفت و جلوگیری از کتاب ابن‌رشد روایت می­کند و کارگزاران غالباً به‌صورت نقش­دهی بازنمایی شده­اند:

«تأکدت الأنباء التی حذرنی منها الکومی حین هممتُ بالسفر إلی فاس. نادی منادٍ فی السوق أن من کان عنده مخطوط أو کتاب لابن رشد یتعاطی علوم المنطق والفلسفة فلیحرقه وإلا جلده الوالی. یستثنی من ذلک ما کان فی الطب والحساب وعلوم النجوم. أخرج الورّاقون کل ما لدیهم من نسخ ورموها فی ساحقة السوق حتی صنعوا کومة هائلة من الکتب تشی بمقدار ما نسجو من کتبه طیلة السنوات الماضیة» (علوان، 2016م.، ص. 197).

در اینجا بخشی از کارگزاران به‌صورت نقش‌دهی ظاهر شده­اند؛ هرچند شیوۀ نام­دهی به‌مانند «الکومی»، یا «ابن­رشد» نیز دیده می­شود. غالباً بندهای روایی علوان، آمیخته از هر دو مورد است و نویسنده در اینجا برای واقع­نمایی نویسنده و عدم ضرورت نام، از منادی به‌صورت نقش­دهی یاد کرده است. در واقع، او در حال ندا دادن در بازارها بازنمایی شده است. همچنین، ورّاقون که مقصود کتابفروشان است در اینجا باتوجه‌به نقشی که در جامعه ایفا می­کنند، نام­گذاری شده‌اند و در اینجا نیز خبری از اسم آنها نیست.

هویت­طلبی یکی دیگر از شگردهای طبقه­بندی ایفاگران مطابق نظریۀ ون لیوون است. هویت‌بخشی زمانی رخ می‌دهد که کارگزاران اجتماعی، نه براساس آنچه انجام می­دهند؛ بلکه براساس آنچه هستند، بازنمایی می­شوند. ون لیوون سه نوع هویت‌بخشی را طبقه‌بندی­ می‌کند که شامل هویت‌بخشی مقوله­ای، نسبی و ظاهری می­شود (Van Leeuwen, 2008, p. 42). صبغۀ تاریخی رمان موت صغیر سبب شده تا نویسنده، گروه­های مختلفی را در روایت بازنمایی کند (یقطین، 1989م.، ص. 88)  که این بازنمایی­ها غالباً باتوجه‌به اینکه شخصیت تنها دایرۀ محدودی از افراد را می­شناسد، به‌صورت طبقه‌بندی بازنمایی می‌شود. به‌مانند نمونۀ زیر که نویسنده گروهی را با نام یهود بازنمایی کرده است:

«وصلنا وهران أخیراً. وجدت بعد أیام قافلة تسیر إلی جزائر بنی مرغنة فانتظمت فیها وکان جلّها من الیهود یلبسون القمصان الفضفاضة التی لها أکمام طویلة تکاد تصل أقدامهم والقلانس الزرقاء التی أمر الخلیفة أن تکون لباس کل یهودی فی دولته وقد منعهم من لبس العمائم» (علوان، 2016م.، ص. 193).

در اینجا نویسنده، شخصیت­ها و گروهایی را به‌صورت «طبقه­بندی مقوله­ای» بازنمایی کرده است. اینکه گروهی که به اسم دین و مذهبشان شناخته می­شوند، در اینجا با همین اسم بازنمایی شده­اند و به نام یهودی به‌عنوان نحوۀ بازنمایی کنشگران توجه شده است و چه بسا نویسنده از نام آنها آگاه نیست و ضرورت ذکر نام تمامی جمع، معنایی ندارد و به نام طبقه و گروهی که در زیر آن قرار می­گیرند، توجه شده است (سمنانی، 1358، ص. 49) تا از جهتی به ممنوعیت فعالیت یهودیان در جامعه اشاره کند و انتقاد خود را نسبت به شرایط بستۀ جامعه بیان کند. همچنین در نمونۀ زیر، طبقه­بندی مقوله­هایی برحسب ملیت ایفاگر انجام می­گیرد. برای مثال نویسنده می­گوید:

«أخیراً دخل بدر إلی الحجرة وقد بدا أنه بحث عنی طویلاً وبصحبته التونسی الذی یتحدث الرومیة. اصطحبانی معهما إلی مکاننا فی المرکب وقد استعدت عافیتی بعض الشیء. وضع أحدهم فی یدی خرقة منقوعة فی سائل عطری وطلب منی أن أشمّها من حین لآخر ففعلت. ما أن بلغت مکاننا حتی نمت للمرة الأولی منذ تحرک هذا المرکب» (علوان، 2016م.، ص. 267).

در اینجا نویسنده، ایفاگر مفرد داستان را بنابر ملیتی که دارد بازنمایی کرده است. در واقع با اینکه تنها یک شخصیت بوده، اما ازآنجایی‌که از اسم او آگاه نبوده از طبقه­بندی برای معرفی و بازنمایی او بهره برده است. علوان سعی می­کند با این‌گونه بازنمایی­ها به‌صورت واقع‌گرایانه عمل کند و فضای جغرافیایی داستان خود را نیز ترسیم کند؛ اینکه در نواحی مختلفی که انسان‌های مخلتفی از دین و نژاد مختلف با او مواجه شدند با همان طبقه­ها به‌صورت واقع­گرایانه بازنمایی شده­اند.

در رمان موت صغیر به طبقه­بندی نسبتی نیز بسیار توجه شده است و نویسنده اعضای خانواده خود را با طبقه­بندی نسبتی در کنار نام‌دهی بازنمایی کرده است. در این میان، نقش پدر بیش از همه پررنگ است؛ زیرا او در پرورش و هدایت او نقش مهمی ایفا کرده و مجموعه کمک­ها و فعالیت‌های او برای دستیابی ابن­عربی به طریقه تصوف شایان توجه بوده است. برای مثال در نمونه زیر می­گوید:

«اختاره أبی لی شیختاً فوضعنی علی أول الطریق دون أن یدری. قدّر الله أقداره فی السماء وأنفذ أبی مشیئته فی الأرض، والتقی أخیراً المرید بمراده. سافرت فی ملامحه مثل حمامة لم تعرف سماء أکثر أمانا من وجهه...» (علوان، 2016م.، ص. 90).

نویسنده با بهره‌گیری از طبقه­بندی نسبتی، به‌ویژه دربارة نقش پدر، به دنبال بازنمایی تأثیر پدر در امور تربیت و پرورش است. یا در نمونۀ زیر که افزون‌بر نقش پدر، عمو نیز به طریق طبقه­بندی نسبتی، بازنمایی می­شود:

«لم­یکن عمی أعلم بهذا الاحتمال من أبی ولکنه أقل مبالاة منه. فأمواله کلها عبارة عن قنان ورکائب وصرر من أدویة وتوابل ومعادن نادرة وأعشاب جافة تحملها راحلتان مع عائلته وشرعات ما یتاجر بها فی إشبیلیة کما ینوی» (علوان، 2016م.، ص. 47).

در اینجا شخصیت هم به‌صورت نسبتی و هم به‌صورت ظاهری بازنمایی شده است. نویسنده برای اینکه اثر را از حالت رسمی و تاریخی بیرون کند و به ژانر رمان درآورد از این روش استفاده کرده است؛ زیرا موضوع تاریخی و پیرنگ تاریخی و طولانی اثر سبب می­شود که از میزان بازنمایی نسبتی کاسته شود تا اثر شکل رسمی و دقیق­تری به خود بگیرد. نویسنده باتکیه‌بر چارچوب­های یک اثر روایی تلاش می‌کند تا شخصیت­ها و ایفاگران را به‌گونه‌ای معرفی کند که خواننده بتواند به‌راحتی با آنها ارتباط برقرار کند. در چنین حالتی، خواننده با ورود به فضای داستان، با آن أنس می­گیرد و با شخصیت داستان همذات­پنداری می­کند. ابن­عربی در این روایت، عارفی می­شود که حدیث دل انسان معاصر است و مختصات یک انسان زمینی را دارد.

در مؤلفة ارزش­دهی، کارگزاران و ایفاگران اجتماعی با استفاده از اصطلاحات ارزشی مانند خوب یا بد، شایستۀ تحسین یا شایستۀ ترحم، زیبا و زشت بازنمایی می­شوند. این امر با مجموعه­ای از اسامی و اصطلاحات مانند عزیزم، حرامزاده، خرابکار، پست یا آدم‌کش (Van Leeuwen, 2008, p. 45) تحقق می­یابد. بنابراین ارزش‌دهی در دو مجموعۀ خوب یا بد جای می­گیرد.

در رمان موت صغیر علوان، ارزش‌دهی مثبت سهم بیشتری را به خود اختصاص داده است و نویسنده با نگاه عرفانی خود، بسیاری از انسان‌ها را به طریق خوش­بینانه­ای نگاه می­کند و از هتک حرمت آدمیان و تجویز صفات بد و ناراست تاحدامکان خودداری می­کند. برای مثال در نمونۀ زیر، صفت وفادار برای نامیدن گروهی از بردگان به‌عنوان ارزش‌دهی مثبت در نزد علوان به کار می­رود:

«ثم انصرف عنهم فأصبح یقضی الأسابیع أحیاناً دون أن یمسّ إمرأة، ثم ازداد توجساً فأمر بإخراجهن من إیوانه الخاص. ثم أعادهن جمیعاً إلی دیوانه وخرج هو لینام فی إیوان صغیر مرتفع أمر ببنائه عدة أدوار. فی الدور الأول جعل جنداً، وفی الثانی حرسه المقربین وفی الثالب عبیده الأوفیا، ثم ینام هو فی أعلاه» (علوان، 2016م.، ص. 24).

در اینجا نویسنده از گروهای مرتبط با ملک سخن گفته است و در یک مورد از ارزش­دهی مثبت استفاده کرده است. نویسنده، بردگان را به وفاداری و نیکی ستوده است و از صفتی نیک که ارزش والای این گروه را در نزد پادشاه نشان می­دهد، سخن به میان آورده است. تلاش علوان برای تصویرسازی دقیق سوژه در کاربست این صفات مؤثر بوده است. یا در نمونۀ زیر که کاتب دربار با صفت مثبت خوب، بازنمایی شده است. نویسنده در بند زیر می­گوید:

«فی قصبة المدینة. فعلی أی شیء سیعترض؟ کاتب عند خلیفة یحکم المغرب ونصف الأندلس خیرٌ من وزریره عند ملک لایملک أبعد من أسوار مدینة واحدة. حتی دنانیره المردنشیة أخذها من صاحب المال فی لبلاط بأمر الخلیفة وأعطاه بدلاً منها دنانیر موحدیة بعدد» (علوان، 2016م.، ص. 70).

در اینجا شخصیت به‌صورت واضح با صفت «خیر» ستوده شده است. کاتبی که از وزیرش خوب­تر است. در واقع، نگاهی مقایسه­ای به کاتب و وزیر در نزد ملک شده و ارزش­دهی ملک به‌صورت مثبت عنوان شده است. این صفات مثبت یا ارزش­دهی مثبت، زمانی که ابن­عربی راوی به توصیف یاران خود در طریقت و عرفان می­پردازد بیشتر به چشم می­آید و برجسته می­شود.

2-2-3. تشخص­زدایی

یکی دیگر از مؤلفه­های بازنمایی در نظریه ون لیوون تشخص­زدایی است که به بازنمایی انسان با عناصر غیرانسانی ارتباط دارد (Van Leeuwen, 2008, p. 45). در ادامه، مؤلفه­های این محور مورد بحث و بررسی قرار می­گیرد. 

2-2-3-1. عینی­سازی

یکی از مهمترین عوامل و شیوه­های بازنمایی کارگزاران ازطریق تشخص­زدایی عینی­سازی است. عینی­سازی چهار مقوله دارد: مکان­مداری، گفتار مداری، ابزارمداری، اندام­مداری (علوان، 2016م.، ص. 46) در عینی­سازی حرکت و جنبش از شخصیت انسانی باز داشته می­شود و به مقوله­های مکان­مند و گفتارمدار و ابزارمدار و اندام­مدار داده می­شود. ازجمله جلوه‌های این نوع بازنمایی مکان­مداری است یعنی زمانی که کارگزار اجتماعی در قالب مکان، بازنمایی شده است:

«ضحک الناس من قوله وهو فی دار عزاء. شعرت بالغضب منه وهو یسیء إلی مدینتی فی حین ضحک أبی مع الضاحکین. وعندما سلّم علیه أیدی أبی احتراماً شدیداً له حتی أنه قبّل رأسه». (علوان، 2016م.، ص. 148).

در این نمونه، ایفاگری به مکان داده شده است که به آن مکان تعرض صورت می­گیرد. یا در نمونه زیر که مکان با ویژگی­ها و صفات اصلی خود، به‌مانند یک انسان بازنمایی می­شود و ویژگی­های انسانی دارد. نویسنده می­گوید:

«اکتملت فی جبل المنتیار مکانة الشیخ الروحیة. المکان ذکر. المکانة أنثی. آدم کان ذکرا لم یکتمل إلا بحواء. المنتیار کان جبلاً لم یکتمل إلا بالشیخ. إن أم بلا حواء فردٌ لاذریة له. إن الجبل بدون الشیخ تضریسٌ لاقیمة له. إن المکان بلا مکانة لایکفی. لابد من تأنیث المکان حتی تکتمل مکانته» (علوان، 2016م.، ص.94).

در چنین مواقعی، شخصیت از مکانی نام برده است که به او جنبه­های انسانی داده است؛ مکانی که به‌مانند انسان، ویژگی­های انسانی دارد و مذکر و مؤنث است. باتوجه‌به تسلط و هیمنۀ مفاهیم عرفانی در رمان، کاربست چنین مقوله­ای عجیب نیست؛ زیرا نویسنده از مکان به‌عنوان محل تجلی نور خداوند و محل انعکاس و رشد و تکامل سوژه عرفانی که او باشد، استفاده کرده است.

2-2-3-2. انتزاع

این مؤلفه در مواردی رخ می­دهد که بازنمایی کارگزاران اجتماعی با استفاده از صفت­های آنها انجام می­گیرد (Van Leeuwen, 2008, p. 46). به این مؤلفه در مواردی با صفات خاصی توجه می‌شود و نویسنده با انتزاع صفتی از یک مجموعة بزرگ یا یک کارگزار، وی را با استفاده از آن صفات بازنمایی می‌کند. به‌مانند نمونه زیر در رمان موت صغیر:

«رأیت أبی یضحک مستبشراً ببرکه الذکر وزوجتی تبکی مفجوعة فی زوجها المسنّ. رأیت فتیل دولة المرابطین یطفئه الموحدون فی مرسیة قبل ولادتی ورأیتی التتر یدکّون بغداد دکاً دکاً بعد مماتی» (علوان، 2016م.، ص. 13).

در اینجا از کارگزار اجتماعی، مرابطین «فتیله» انتزاع شده که نشانگر قدرت و جبروت آنها بود که در حال خاموشی و انحطاط است. در واقع، به‌جای اینکه موحدین را به‌طور غیرانتزاعی بازنمایی کند آنها را به‌گونۀ انتزاعی بازنمایی کرده است. یا در نمونه زیر می­گوید:

«سیسألنی حتما لم لا أخرج إلی الجهاد ویجعل سواله أقرب إلی التوبیخت منه إلی الاستفهام ولایوجد عذر یمکن أن یقنعه بذلک. لن أجاهد تحت رایة لا أومن بها. والحص أنی لا أتمنی للجیش أن یُهزم ولکنی أتنمنی أن ینسحب باتفاق أو صلح فقط. هل یعلمون أن الحیاة فی سبیل الله أشق أو أصعب من الموت فی سبیله؟» (علوان، 2016م.، ص.136).

در اینجا از موحدین، «پرچم» انتزاع شده که راوی ادعا دارد که در زیر لوای آن قرار نمی­گیرد و بدان اعتقاد ندارد. در واقع به‌جای اینکه بگوید: «من به موحدین ایمان ندارم و مخالف حکومت آنها هستم»، بیان کرده است که من به پرچم اعتقاد ندارم و آن را قبول ندارم؛ زیرا پرچم نماد وصفت کارگزار است که در اینجا انتزاع و ارائه شده است.

 

نتیجه­گیری

باتوجه‌به تاریخی‌بودن رمان موت صغیر و گستردگی زمان آن، حذف بیشتر از اظهار، فضای روایت را به خود اختصاص داده است. بنابراین در نگاه اول، نویسنده با اتکا بر همین صبغۀ تاریخی، از بیان همۀ کارگزاران اجتناب کرده است و اصولاً ذکر همة این موارد با واقع­نمایی در تضاد است و نویسنده برای تجسّم بهتر وقایع، آن را از زاویۀ دید راوی رصد کرده است که رویدادها را به‌مانند یک انسان واقعی مشاهده و روایت می­کند.

حذف در شکل کمرنگ­سازی در رمان موت صغیر بیشتر به کار رفته است. نویسنده غالباً به روایت رویدادهایی پرداخته که در رابطه با آن، معلومات واقع­بینانه و در حد انتظاری از کارگزار دارد. بنابراین، این کارگزاران به‌صورت کمرنگ در سطح روایت بازنمایی شده­اند. نویسنده برای ارائه روایتی که در پی آن خواننده با شخصیت ابن­عربی امتزاج پیدا کرده و همزادپنداری کند، از مؤلفۀ حذف به‌صورت طبیعی استفاده کرده است.

 رمان موت صغیر از مؤلفة تعیین نقش به‌طور فراوان بهره گرفته است. جنبة عرفانی این رمان با تمرکز بر بیان و تطور احوال شخصیت­های اهل تصوف و پی­ریزی پیرنگ داستان شکل گرفته است. کشمکش­ها و جست‌و­خیزهای شخصیت اصلی داستان برای دستیابی به هدف، زمینه را برای کاربست مؤلفة فعال‌سازی از محور تعیین نقش فراهم کرده است.

مؤلفة تشخص­بخشی یا تعیین نوع نقش با زیرمجموعه­های خود در اثر منعکس شده است. نویسنده در رمان موت صغیر از پیوند زدن برای بیان و اظهار اصالت شخصیت­ها بهره برده است. پیوند زدن هر شخصیت به گروه علمی، عرفانی، دینی، سیاسی برای ابن­عربی مهم بوده است و وی غالباً از این شیوه در سرآغاز معرفی کارگزاران بهره گرفته است. باتوجه‌به همین هدف، نویسنده به مؤلفة تفکیک‌ نیز توجه نشان داده است. در واقع، کارگزاری را که در سطح روایت بازنمایی می­شود ازنظر تعلق و عدم تعلق به جهان­­بینی­های عرفانی، مورد بازبینی قرار داده است.

تشخص­زدایی در رمان موت صغیر از نوع انتزاعی کمتر به کار رفته است. علوان در این رمان از عینی‌سازی بیشتر بهره گرفته است و تعدد بازیگران وکارگزاران اجتماعی در این اثر در تعدد و کثرت اثر نقش دارد. علوان در اثر عرفانی خود از مکان­مداری و همچنین ابزارمداری برای عینی­سازی بخش بزرگی از کارگزاران بهره گرفته است و مرز میان انسان و اشیا را از میان برده است.

[1] . اوتاد، در اصطلاح‌ متصوفه‌ به‌ کسانی‌ گفته‌ می‌شود که‌ در سلسله‌ مراتب‌ اولیا مقامی‌ فروتر از قطب‌ و امامان‌ و افراد، و فراتر از ابدال‌ و ابرار و اخیار دارند.(نسفی، 1351، ص. 280)

Alvan, M. H. (2012). Al-Qundus. Dar al-Saqi. [In Arabic].

Azdanlou, H. (2010). Discourse and society. Nei Publication. [In Persian].

Barrett, R. (2007). Zero degree of writing (Sh. Dakhiyan, Trans.). Hermes Publication. [In Persian].

Gholamalizadeh, K., Tafakkori Rezaei, S., & Akbari H. (2018). The nomination and categorization of social actors in “Al”, according to Van Leewen’s framework. Language Related Research, 8(7), 71-89. https://lrr.modares.ac.ir/browse.php?a_id=4784&sid=14&slc_lang=fa [In Persian].

Hajizadeh, M., & Porshour, S. (2020). Analysis of "Homeland of the Glass" Novel by Yasmina Salah based on Van Leeuwen's critical discourse approach. Arabic Literature Bulletin10(20), 53-75. 10.29252/jalc.2021.205852.0 [In Persian].

Hamuyeh, S. (1984). Al-Masbah fi al-Suf (N. Mayel Haravi, Ed.). Mola Publication. [In Persian].

Ibn Arabi, M. (n.d). Al-Futuhat al-Makiyeh. Dar Sadr. [In Arabic].

Ibn Arabi, M. (2008). Fosoos Al-Hekam (M. Khajawi, Trans.). Mola Publication. [In Persian].

Jorgensen, M., & Phillips, L. (2009). Theory and method in discourse analysis (H. Jalili, Trans.). Nei Publication. [In Persian].

Meftah, M. (1990). Text dynamics: Design and completion. Eldar Al-Bayda [In Arabic].

Meghdari, S. (2009). Linguistic study of war literature for children in Iran from the point of view of critical discourse [Unpublished Doctoral Dissertation], Ferdowsi University of Mashhad. [In Persian].

Nasfi, A. (1972). The final destination of the appendix of Jami's rays of light (H. Rabbani, Ed.). Tehran: Hamidi Library. [In Persian].

Pahlavannejad, M., Sahragard, R., & Fallahi, M. (2008). The ways of representing social workers in the periodicals of the constitutional period from the point of view of critical discourse with regard to the components of sociological-semantic discourse. Linguistics and dialects of Khorasan, (1), 73-51. https://www.sid.ir/paper/203258/fa [In Persian].

Semnani, A. (1980). Chehel Majlis (A. Haqirat, Ed.). Toos Publication. [In Persian].

Sharshar, A. Q. (2006). Analysis of literary speech and text matters. Dar al-Adib. [In Persian].

Van Dijk, T. (2003). Studies in discourse analysis, from text command to critical discourse analysis (P. Yazidi, Trans.). Media Studies and Research. Center [In Persian].

Van Leeuwen, T. (2008). Discourse and practice: new tools for critical discourse analysis. Oxford University Press.

Yaqtin, S. (1989). Inftah al-Nas al-Rawaii. Dar Al-Bayda [In Arabic].

Yarmohammadi, L. (2003). Popular and critical discourse. Hermes Publication. [In Persian].

ابن‌عربی، محیی‌الدین (1387). فصوص الحکم (محمد خواجوی، مترجم و مصحح). مولی.
ابن‌عربی، محیی‌الدین (بی‌تا). الفتوحات المکیه. دار صادر.
بارت، رولان (1387). درجة صفرنوشتار (شیرین‌دخت دقیقیان، مترجم). هرمس.
حاجی‌زاده، مهین، و پرشور، سولماز (1399). تحلیل رمان «وطن من زجاج» یاسمینه صالح براساس رویکرد گفتمان انتقادی ون لیون. پژوهشنامه نقد ادب عربی، 10(20)، 53-75. 10.29252/jalc.2021.205852.0
پهلوان‌نژاد، محمدرضا، صحراگرد، رحمان، و فلاحی، محمدهادی (1388). شیوه‌های بازنمایی کارگزاران اجتماعی در نشریات دورة مشروطه از منظر گفتمان‌شناسی انتقادی با عنایت به مؤلفه‌های گفتمان‌مدار جامعه‌شناختی ـ معنایی. زبان‌شناسی و گویش‌های خراسان دانشکدة ادبیات و علوم انسانی مشهد، (1)، 51ـ73.   
حمویه، سعدالدین (1362). المصباح فی التصوّف (نجیب مایل‌هروی، مصحح). مولی.
سمنانی، علاءالدوله (1358). چهل مجلس (امیر اقبال سیستانی، تحریر؛ عبدالرفیع حقیقت، گردآورنده).  توس.
شرشار، عبدالقادر (2006م). تحلیل الخطاب الأدبی وقضایا النص. دارالأدیب.
صیادی نژاد، روح‌الله، قدرتی، ام‌البنین، و نجفی ایوکی، علی (1402). بازنمایی کنشگران اجتماعی در رمان الطلیانی براساس رهیافت ون‌لیوون. نقد ادب معاصر عربی، 13(24)، 96-117.
علوان، محمدحسن (2016م.). القُندُس. دارالساقی.
غلامعلی­­زاده، خسرو (1396). نام‌دهی و طبقه‌بندی کنشگران اجتماعی در داستان آل: براساس الگوی ون لیوون. دوماهنامه جستارهای زبانی، 8(7)، 71-89.
مفتاح، محمد (1990م). دینامیة النص: تنظیر و إنجاز (چ. 2). الدار البیضاء.
مقداری، صدیقه‌سادات (1389). بررسی زبانشناختی ادبیّات جنگ برای کودکان در ایران از دیدگاه گفتمان‌شناسی انتقادی [رسالة دکتری منتشر نشده]، دانشگاه فردوسی مشهد.
نسفی، عزیزالدین (1351). مقصد اقصی ضمیمة اشعّة اللمعات جامی (حامد ربّانی، گردآورنده). کتابخانة علمیّه حامدی.
ون دایک، تئون (1382). مطالعاتی در تحلیل گفتمان؛ از دستور متن تا گفتمان‌کاوی انتقادی (پیروز ایزدی و دیگران، مترجمان). مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ها.
یارمحمّدی، لطف‌الله (1383). گفتمان‌شناسی رایج و انتقادی. انتشارات هرمس.
یقطین، سعید (1989م). انفتاح النص الروائی. الدار البیضاء.
یورگنسن، ماریان، و لوئیز، فیلیپس (1389). نظریه و روش در تحلیل گفتمان (هادی جلیلی، مترجم). نشر نی.