بررسی صورت و محتوای شرح مثنوی اسرار ملاهادی سبزواری

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا، تهران، ایران

2 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه الزهرا تهران ایران

3 کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه الزهرا تهران ایران

10.22108/jpll.2024.139394.1795

چکیده

شرح‌‌نویسی بر آثار عرفانی یکی از سنت­های مهم در تاریخ عرفان و تصوف است و مثنوی ازجمله متون برجسته در این حوزه است. در این میان، شرح اسرار ملاهادی سبزواری، به‌دلیل شمول آن بر مسائل زبانی، بلاغی، حکمی و فلسفی بسیار مهم و ارزشمند است. از آنجا که شرح سبزواری بر پایة مبانی فلسفی و تفاسیر قرآنی بنا شده است، بررسی نسبت و جایگاه این مبانی و منابع فکری ملاهادی در شکل­گیری ساخت و سبک این شرح، از‌جمله اهداف اصلی این پژوهش است؛ ازاین‌رو، پژوهش حاضر با رویکردی توصیفی و با نگاه به پیش­متن­های اثر، به‌دنبال درک ساختارهای کلی و محتوای اصلی شرح اسرار ملاهادی سبزواری است. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد که ملاهادی در شرح اسرار، از روش التقاطی و تلفیقی بهره برده و شرح خود را با تکیه بر تفاسیر قرآنی به‌شیوه‌ای جامع سامان داده است. شارح با ایجاد پیوند میان مثنوی و قرآن، اثری جامع و کامل در قالب شرحی موسوم به جامع ارائه کرده است. مطالعة متن نشان می‌دهد که سبزواری در بخش تبیین کلامی و فلسفی ابیات، از سطح مخاطب عام، فراتر رفته و به ارائه تحلیل و شرح عمیق آرای حکمی و فلسفی می‌پردازد، به‌گونه­ای که در برخی مواضع، غلبة تشریح آرای فیلسوفان و گسترۀ ­آن بر متن، اثر را به دو بخش شرح مثنوی و آبشخورهای معرفتی ملاهادی تقسیم خواهد کرد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Examining Molla Hādi Sabzevāri’s Form and Content of Sharh-e Asrār: A Commentary on Maulavi’s Masnavi Ma'navi

نویسندگان [English]

  • Majid Houshangi 1
  • Mahdi Nikmanesh 2
  • Fatemeh Mohammadi Mazraee 3
1 Assistant Professor of the Department of Persian Language and Literature, Alzahra University, Tehran, Iran
2 Associate Professor of the Department of Persian Language and Literature, Alzahra University, Tehran, Iran
3 MA of the Department of Persian Language and Literature, Alzahra University, Tehran, Iran
چکیده [English]

Commentary on mystical works holds a significant place in the history of mysticism and Sufism with Masnavi being a captivating subject that has been extensively discussed. Among these discussions, the depiction by Molla Hādi Sabzevāri, a late philosopher of the Islamic world, is particularly important and valuable due to its coverage of legal and philosophical issues. This research aimed to explore the relationship and correlation between the form and structure of this depiction and the intellectual approach that governs it. By understanding its macro pattern based on the key constituent elements, we could better appreciate its significance. To achieve this objective, the present study examined the structural framework that governed the depiction of verses and analyzed the interpretive features observed in Molla Hādi Sabzevāri's methodology, focusing on his descriptive-analytical approach. The findings of this study revealed that Molla Hādi's method of unraveling secrets was primarily characterized as eclectic and comprehensive, taking into account both general and specialized audiences in different contexts. Furthermore, his methodological model was primarily influenced by Quranic interpretations in terms of its form. The textual evidence indicated that Sabzevāri surpassed the audience's expectations by providing theological and philosophical explanations of Maulavi's verses, demonstrating a greater inclination towards clarifying legal and philosophical viewpoints.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Commentary on Maulavi’s Masnavi
  • Sharh-e Asrār
  • Masnavi Ma'navi
  • Molla Hādi Sabzevāri

. مقدمه

تفسیر متون دینی و عرفانی از ابتدای ظهور اسلام با رویکردهای مختلفی رواج یافته است. این سنت تفسیری با روش‌ها و سبک­های متنوعی از مفسرانی مانند علی بن ابی‌طالب (ع) 1 ، عبدالله بن مسعود 2، ابن‌ابی‌کعب 3و ... به شکوفایی رسیده است. پس از قرآن و متون مقدس، آثار فلسفی و عرفانی در جایگاه دوم اهمیت در نزد مفسرین قرار داشته‌اند و بخش مهمی از مکتب تفسیر در طول تاریخ، به معرفی و شرح و تأویل آثار حکما، فیلسوفان و عرفا اختصاص یافته است. در این میان، مثنوی معنوی اثر مولانا جلال‌الدین محمد بلخی (672-604) شامل جامعة رمزگانی و نمادهای تخصصی، ظرایف تحلیلی و آموزه‌های عرفانی است. به تعبیر بدیع‌الزمان فروزانفر، این اثر خلاصه‌ای از سیر فکری و حاصل نهایی سلوک عقلانی در تمدن اسلامی به‌شمار می‌آید (فروزانفر، ۱۳۶۱، ص. 161). اهمیت مثنوی در بیان مسائل عرفانی و استقبال مخاطبان از این اثر، پژوهشگران را بر آن داشت تا با رویکردها و روش‌های مختلف به شرح و تفسیر این منظومة عمیق بپردازند و با ارائه تفسیری دقیق، فهم و لذت خوانندگان را از این اثر پربار افزایش دهند (رئیسی، 1396، ص. 94) .در این میان، ملاهادی سبزواری که تحت تأثیر آموزه‌های چهار مکتب کلامی شیعه، فلسفه مشائی و استدلالی ارسطویی، فلسفه اشراقی سهروردی است و از سوی دیگر، در اصول فلسفی تصوف، متأسی به محیی‌الدین عربی و در الهیات متأثر از ملاصدرا است، شرحی بر مثنوی معنوی نگاشته است که نوعی تفسیر فلسفی - قرآنی از این اثر گرانقدر به‌شمار می‌آید. ازاین‌رو، هدف اصلی پژوهش حاضر، بررسی و تحلیل شرح ملاهادی سبزواری بر مثنوی معنوی در نسبت با سایر شروح فلسفی- کلامی و قرآنی است. البته باید گفت که این شرح خود در برخی موضوعات، نیازمند شرحی دیگر است و متن کتاب سراسر دارای اصطلاحات، عبارات بسیار خلاصه و اغلب مبهم است و حتی در مواردی نیازمند شرحی مفصل‌تر از خود مثنوی است (نجاریان، 1387، ص. 142)؛ اما در نهایت، حاوی الگویی است که در لایة دوم پس از کشف معنا، تبیین و بررسی می‌شود. بنابراین، پژوهش حاضر بر آن است که با توصیف و تبیین شرح ملاهادی در مثنوی، آبشخورهای فکری او را بررسی و ارزیابی کند.

 

2. پیشینه پژوهش

تاکنون تحقیقات متعددی در زمینة بررسی شرح‌نویسی بر متون ادبی با تأکید بر مثنوی مولانا و همچنین رویکردهای ملاهادی سبزواری انجام شده است که ازجمله مهمترین آنها، مقالاتی همچون «طرحی برای سامان‌دهی روش شرح‌نویسی بر مثنوی» از محمدی (1398)، «شرح صوری در حل مشکلات مثنوی» از اقبال و موسوی سیرجانی (1392) و «آسیب‌شناسی شروح مثنوی از حیث بی‌توجهی به سنت عرفانی مولانا» از رئیسی (1396) است. در تمامی این پژوهش­ها، نگارندگان تلاش کرده‌اند تا به بررسی اصول کلی شرح‌نویسی بر مثنوی متمرکز باشند. در برخی موارد نیز پیشنهادهایی در کلیات شرح‌نویسی ارائه داده و دلالت­هایی نیز بر منطبق‌نبودن شروح از نظر محتوایی با آراء مولانا بیان کرده‌اند.

در خصوص شرح اسرار، مقالة علوی‌مقدم (1386) با عنوان «مولانا و ملاهادی سبزواری در اندیشه و ادبیات» مرتبط‌ترین مقاله‌ای است که نگارنده در آن، مولانا و اهم مبانی اندیشگانی او و همچنین ملاهادی سبزواری و اصلی­ترین بنیان­های فکری او را معرفی کرده است. وی در این مقاله، این دو متفکر را در چند حوزه مانند اخلاق، علم، زهد و ... با یکدیگر مقایسه و سنجش کرده است. مقالة «بنیان‌های فکری مولانا و حکیم سبزواری در عرفان و حکمت» از بهروان (1389) نیز از این روش بهره برده است. این مقاله که بنیان­های فکری ملاهادی در بحث وحدت وجود را ناشی از تأثیر او از تفکرات مولانا و ابن‌عربی می­داند، بر این باور است که در مقام مقایسه مولانا و حکیم سبزواری در عرفان نظری، هر دو وحدت وجود و عشق الهی و انسان کامل را مبنا قرار می‌دهند و از شیوة ذوق و شهود استفاده می‌کنند. در حکمت هم از وحدت وجود استفاده می‌کنند و هم از شیوة کشف و شهود بهره می‌برند؛ امّا تفسیر این دو از وحدت وجود متفاوت است.

 مصطفوی سبزواری (1386) درمقاله‌ای با عنوان «نقد و بررسی «شرح اسرار» بر مثنوی معنوی شریف» به برخی از ویژگی‌های شرح ملاهادی اشاراتی دارد. در این تحقیق، نویسنده به‌دنبال دسته­بندی شرح اسرار در سه حوزه الهام از قرآن، شرح مثنوی به مثنوی و مثنوی به دیگران و ذکر نگاه انتقادی به تصحیح­ها در متن پرداخته است. این پژوهش از این منظر که خواسته است به یک دسته­بندی هرچند ابتدایی در جریان پژوهش خود نائل آید، به‌درستی عمل کرده است؛ اما از حیث عملکرد، از چند جنبه به آن نقدهایی وارد است: همچون فقدان تمامی جنبه‌های متفاوت و مؤثر در روش ملاهادی، مانند جنبه بلاغی، جنبه روایی، جنبه فکری و مبانی فکری سبک‌ساز و تعیین‌کننده در شکل­گیری روش سبزواری.

با بررسی مطالعات مرتبط با این حوزه، مشخص می‌شود که روش ملاهادی سبزواری به‌طور جامع و با توجه به تمامی مبانی فکری و ویژگی­های سبکی و فنون بلاغی مغفول مانده است و افزون‌بر این نویسندگان از نگاه آماری دقیق و گردآوری داده­ها برای دستیابی به نتایج عینی­تر در شرح اسرار بهره نگرفته‌اند. ازاین‌رو، وجه نوآورانة این مقاله در جامعیت آن در بررسی تمامی جوانب، استفاده از نگاه آماری و استخراج مبانی و طرح‌واره­ها در شناخت روش است.

 

3. تحلیل و بررسی متن

حاج ملاهادی‌سبزواری متخلص به «اسرار»، از شاعران شیعه عصر قاجار و بزرگ‌ترین فیلسوف قرن سیزدهم به‌شمار می‌آید. وی در سال 1212 ه.ق. در سبزوار متولد شد. در سنین کودکی صرف و نحو را فراگرفت و پس از درگذشت پدرش، با مهاجرت به مشهد، نزدیک به ده سال در مدارس آن شهر به تحصیل و ریاضت‌های شرعی مشغول شد. پس از دوازده سال، به قصد بهره‌مندی از علوم به اصفهان سفر کرد و حدود پنج سال، شاگرد درس حکمت کلام ملا اسماعیل درب کوشکی اصفهانی بود. همچنین در آن دوره بـه‌همراه استاد خود در جلسات درس ملا علـی نـوری، که استاد ماهر و حاذقی در تدریس اسفار صـدرالدین شـیرازی و بیـان مباحـث حکمت و کلام و تفسیر پس از ملاصدرا بود، حاضر می‌شد. پس از مهاجرت به کرمان در محضر «آقا محمدعلی» یا «آقا محمدتقی نجفی» به فراگیری فقه پرداخت و در سال 1253 به سبزوار بازگشت و به تحقیق، مطالعه، عبادت و تدریس مشغول شد (رک. محمدیان، 1381، ص. ۱۲۶). این سیر تحصیلی و آموزشی ملاهادی از آن‌جا اهمیت می­یابد که ردپای نظرات و نگرش­های او را در فقه، لغت، صرف و نحو، تفسیر، کلام و فلسفه‌اش به‌خوبی نمایان می‌شود. برای نمونه، ایشان در افکار و عقاید خود شبیه به اساتید خود یعنی ملا اسماعیل و ملاعلی، مدافع مکتب ملاصدرا است و در عرفانیات از آنچه که ملاصدرا از کتب عرفا نقل کرده، تجاوز نکرده است. ازاین‌رو، شرح مثنوى (سبزوارى) در ردیف آثار ادبى - عرفانى او قرار می‌گیرد که مشحون از مباحث عرفانی، کلامی و فلسفی است. سرمنشا شکل­گیری شرح اسرار در سه جلد به زبان فارسى شرح داده شده است؛ دفتر اول و دوم در جلد اول، دفتر سوم و چهارم در جلد دوم و دفتر پنجم و ششم در جلد سوم آمده است.

تحلیل روش ملاهادی، چند ویژگی بارز را آشکار می‌کند. ویژگی اول، مربوط به این موضوع است که ملاهادی در شرح اسرار، ابیاتی از اشعار مولانا را آورده که از نظر او اهمیت زیادی داشته است و از بیان سایر ابیات خودداری کرده است. ویژگی دوم در ارتباط با عبارات مبهم مثنوی است که سبزواری با توجه به وجود ابهامات فراوان در اصطلاحات و ابیات مثنوی، تلاش کرده است تا با تشریح و استفاده از صنایع ادبی، به ابهام‌زدایی از این ابیات بپردازد. ویژگی سوم و حائز اهمیت این است که ملاهادی در پی تفسیر مثنوی، نوعی تفسیر فلسفی از قرآن پدید آورده است که استفاده فراوان از روایات و آیات در شرح ایشان، مؤید این ادعا است. ویژگی چهارم، تلاش برای ارائه ریشه تفکر کلامی، فلسفی و عرفانی اوست؛ به‌طوری‌که با تشریح مطالب غیرمرتبط با مثنوی، بیشتر به مباحثی که برای او جذابیت دارند، توجه می‌کند. ویژگی پنجم، سعی ملاهادی برای ارائه نظرهای عارفانی همچون خواجه عبدالله انصاری، حسین منصور حلاج، بایزید بسطامی و همچنین بزرگان فلسفه همچون ملاصدرا، فارابی، سهروردی، ابن‌عربی، شیخ بهایی است.

در بررسی و توصیف شرح ملاهادی، دو ساحت اصلی متمایز می‌شود: برجسته­سازی­های ساختاری و ظاهری متن و همچنین آبشخورهای فکری­ای که اصول مبنایی آن را شکل می­دهد. این بخش­بندی در قالب‌های زیر دسته­بندی و تفکیک می‌شود:

3- 1. بررسی ساختار شرح اسرار

ملاهادی در شرح مثنوی، نخست به بررسی مفردات و ترکیبات موجود در متن توجه کرده است. انتخاب معنا و معادل­های مناسب برای واژهای خاص، ترکیبات و اصطلاحات از میان معانی متعدد، اولین و مهم‌ترین امری است که او در شرح‌نویسی به آن توجه کرده است. او در این شرح افزون‌بر معنی عبارت، عناصر بلاغی و زیبایی­های زبانی را تبیین کرده و بخش­های مهمی از شرح خود را به بررسی عناصر صوری و در سطح رمزگشایی زبانی معطوف کرده است. این بخش از توصیف شگردهای ملاهادی در تبیین صورت و ساختار اثر در موارد زیر دسته­بندی می‌شود:

3- 1- 1. استنادات و استشهادات

در ابتدا برای تبیین وجه ساختاری شرح ملاهادی، به استفاده هدفمند او از استشهادات و استنادات در شرح ابیات مثنوی اشاره می‌شود. بررسی اولیه سطح زبانی، شرح او را متکی بر بهره­مندی از داده­های برون‌متنی در ایجاد فضای فهم و درک گزاره‌ها و مبانی فکری می‌داند. این روش تفسیری در برخی شروح مشاهده شده و مبنای درک در آن، ایجاد راه ارتباطی و نقطة اشتراک میان گزارة متنی و پیش­متن­هاست، پیش‌متن­هایی که اثر را در مسیر فکری و نحلة اندیشة مفسر، هدفمند خواهد کرد. این روش در شرح ملاهادی به‌طور چشمگیری نمود دارد. یعنی در مواجهة نخستین با متن، وجه اغراق­آمیز و برجستة این روش آشکار می‌شود، شیوه­ای که از منظر سبکی و با توجه به کثرت و تنوع آن، از اختصاصات ملاهادی در روش تفسیری او تلقی می‌شود. این بخش استنادی شرح ملاهادی در سه ساحت دسته­بندی می‌شود:

3-1-1-1. استشهاد به آیات قرآن

ملاهادی تفسیر قرآنی مستقلی ندارد؛ اما بر مبنای روشی تفسیر ملهم از تفاسیر قرآنی به شرح مثنوی می‌پردازد. او هر بیتى از مثنوی را به نحوى متأثر از آیه‌اى از آیات قرآن دانسته و کوشیده است تا این تفسیرها را با قرآن‌کریم تطبیق دهد. این در حالی است که گاهی آیات قرآن را نیز به‌وسیله ابیاتی از مثنوی تفسیر و تأویل می‌کند؛ چنان‌که خود در مقدمة شرح می‌گوید: «این مقالات مولوی، اصول دین و علم تأویل است» (سبزواری، 1374، ص. ۴). البته این نکته را باید در نظر داشت که این روش تنها منحصر به شرح او نیست و شارحان دیگر نیز به فراخور چارچوب فکری خود به آیات قرآن استناد کرده‌اند؛ اما این روش در شرح او بسیار برجسته می­نماید. برای نمونه، ملاهادی از همان بیت نخستین مثنوی به آیات سوره‌های 29 حجر، 85 اسرا، 282 بقره، 171 بقره، 21 ذاریات، 255 بقره، 164 آل‌عمران، 30 انسان و 6 انشقاق اشاره دارد (رک. سبزواری، 1374، ص. 17-20). به تعبیر او، منظور از نی همان روحی قدسی آدم است که مصداقی از آیات 29 سوره حجر و 85 سوره اسرا است (همان، ص. 17) و در تکمیل آن در روح ناطقه قدسیه به‌عنوان برترین مقام برای روح بشر به مبانی کلامی، شرع و اصول فکری اهل عرفان اشاره می­کند.

 او در ادامه به علت هبوط آدمی اشاره می‌کند و علت آن را آموختن اسمای الهی دانسته و هبوط را به‌عنوان ضرر برای نفس تلقی نمی‌کند، بخش مهمی از شرح را به داستان انسان و نقل اخبار مبتنی بر آن واقعه معطوف کرده که ادامة همان نگاه قرن‌های اولیة حکمت اسلامی است که با ابن‌سینا آغاز شد و در ابن‌عربی به اوج خود رسید و با آثار ملاصدرا تثبیت شده است. او در نهایت و علی‌رغم نظر شارحان در ارتباط با تفاسیر نی، آن را ظهور فیوضات روح در زمان نزول به عالم ماده در قالب نفس، جسم، عقل و... می‌داند (همان، ص. 110).

سبزواری دقیقا در شرح بیت بعد 4 به ارتباط آن با آیات 44 سوره اسراء و 115 سوره مؤمنون و 53 سوره شوری اشاره می‌کند (رک. همان، ص. 23-24) و پس از آن به همان شیوه در تعریف خود از «هرکسی» به داده­های کلامی و گزاره‌های فلسفی و عرفانی رجوع می­کند. این روش استنادی، تنها در میان ابیات غامض و پیچیده مشاهده نشده و سبزواری در برخی آیات که از لحاظ ادبی پیچیدگی خاصی ندارند، به‌دنبال مضمونی مشابه بوده تا بتواند ارتباطی با آیات قرآن برای آنها پیدا کند. برای نمونه بیتِ

خود چه جای ترک و تاجیک است و زنگ

 

فهم کرده­ست این ندا را چوب و سنگ

در تفسیر «کرد و ترک» می‌گوید: «چون حق‌تعالی با همة اشیا معیت قیومیه دارد، بالاتر مراتب از معیت نفس با بدن که «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ» (حدید/۴) پس همه فهم و شعور دارند «إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» (اسراء /۴۴) و قول تعالى: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (یس/۸۲) دلالت واضحه دارد بر اینکه اعیان، عارف به پروردگار خود هستند و ندای او را می‌شنوند و امتثال امر او را می‌کنند» (سبزواری، ۱۳۷۴، ج1/۱۴۱-۱۴۰)؛ یعنی روش ارجاعی او به پیش‌متن قرآنی، توسع به مفهوم تأویل نیز پیدا می­کند. با این توضیحات، میزان ارجاعات به پیش‌متن­های قرآنی در دفتر اول (264)، دفتر دوم (266)، دفتر سوم (179)، دفتر چهارم (239) ، دفتر پنجم (218) و دفتر ششم (186) مشخص می‌شود.

3-1-1-2. استناد به احادیث و روایات

از روش‌های غالب در شرح ملاهادی سبزواری، استفاده از احادیث و روایات در مواضع مختلف است. برخی از منابع احادیث، ادعیه و روایات در شرح سبزواری مشخص نیست و برخی از آنها به ادعیه‌ای استناد می‌کنندکه فقط در میان شیعه پذیرفته شده‌اند؛ اما امر مهم در اینجاست که ملاهادی در اقتباس خود از تفسیرهای قرآنی به روش تفسیر رِوایی، مَأثور یا همان تفسیر نَقلی نزدیک شده است، تفسیری که مبتنی بر روایات از پیامبر اسلام (ص) و امامان شیعه است (ایازی، 1414ق، ص. 36) و اهل سنت نیز در آن رده، کلام صحابه و تابعین را وارد می­دانند (همان، ص. 152). این روش تفسیری، بر اساس باور مفسران شیعه و سنی، یکی از بهترین و استوارترین گونه‌های تفسیر است (ابن‌عاشور، 1404ق، ص. 164). ازاین‌رو، به نظام اندیشگانی و نوع سابقة مطالعاتی ملاهادی 5 نزدیک بوده و او به‌صورت آگاهانه­ای از این روش در شرح اسرار خود بهره برده است. برای مثال، در بیت زیر:

از وی ار سایه نشانی می‌دهد

 

شمس هر دم نور جانی می‌دهد

با بهره‌گیری از فرازهایی از دعای صباح همچون «یَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ» شمس (نماد حقیقت نور) و سایه (نماد عقل کل و نفس کل) را دلایل وجود یکدیگر می‌داند و وجود شمس را دلیل اصلی‌تر بیان می‌کند» (سبزواری، ۱۳۷۴، ج. 1/35-36)  و یا در بیت زیر:

من شغیع عاصیان باشم به جان

 

تا رهانمشان ز اشکنجۀ گران

براساس حدیث «اللهم اجعل القرآن لنا شفیعا» اذعان می‌کند که موضوع توسل و نیز شفاعت زمانی صورت می‌گیرد که در تشهد عبارت «و قرب وسیلته و ارزقنا شفاعته» بیان شود. این شفاعت از نظر ملاهادی تکوینی بوده و موجب از بین رفتن گناهان می‌شود (سبزواری، ۱۳۷۴، ج. ۲/۸۳). همچنین در شرح بسیاری از ابیات، این شیوه جاری است که در دفتر اول (116) دفتر دوم (136) دفتر سوم (52) دفتر چهارم (110) دفتر پنجم (82) و دفتر ششم (79) مشاهده می‌شود.

3-1-2. استناد به اشعار

ملاهادی سبزواری در شرح مثنوی اسرار، از ابیات برای انتقال نظام منظوری و تبیین فضای ذهنی مولانا استفاده می‌کند. او با تکیه بر بار معنایی ابیات، تلاش می‌کند تا به بهترین نحو، مفهوم هر بیت را به مخاطب منتقل کند. او این روش را در دو سطح به کار می‌گیرد:

3-1-2- 1. شرح مثنوی به مثنوی

ملاهادی سبزواری، مثنوی مولانا را تفسیری منظوم از قرآن کریم می‌داند. ازاین‌رو، بخش زیادی از شرح او بر مثنوی، به شرح بیت به بیت ابیات با الهام از روش تفسیر آیه‌ به آیه در قرآن کریم اختصاص یافته است. به‌عبارتی «تفسیر ابیات به‌وسیله ابیاتی دیگر، از همان مثنوی که یکی از آموزه‌های غیرمستقیم قرآن است اتخاذ شده است؛ چراکه درباره قرآن گفته شده است که «الْقرآنُ یُفَسِّرُ بَعْضُهُ بَعْضاً» و یا در خطبه هجدهم نهج‌البلاغه می‌خوانیم که «اَنَّ الْکِتابَ یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً» (مصطفوی سبزواری، 1386، ص. 306). بنابراین یکی دیگر از روش‌های شرح سبزواری قرینه­سازی ابیات مثنوی با یکدیگر است، بسامد این‌گونه تفسیرهای سبزواری بسیار زیاد بوده و استفادۀ وی از این روش، نشانگر تسلط او هم بر مفاهیم و مضامین شعری مثنوی و هم بر تفسیر قرآن است. برای مثال در شرح بیت زیر:

آلت حقی تو فاعل دست حق

 

چون زنم بر آلت حق طعن دق
                   (مولوی، ۱۳93، ج. 1/۳۸۵۳)

 

او بر این باور است که این بیت هیچ اشاره‌ای به جبری‌بودن انسان ندارد و با ارائه شاهد از مثنوی می‌نویسد: «این‌گونه کلمات مولوی را نباید بر جبر حمل کرد، با آن همه انکار جبر که گذشت و مثل قولش که:

اینکه گویی این کنم یا آن کنم

 

این دلیل اختیار است ای صنم»
                  (سبزواری، ۱۳۷۴، ج. ۱/۲۱۳)

 

هم چنین در شرح ابیات:

هم مزاج خر شده است این عقل پست
آن خر عیسی مزاج دل گرفت

 

فکرش این که چون علف آرد بدست
در مقام عاقلان منزل گرفت
               (مولوی، ۱۳93، ج. 2/1858)

 

در اشاره به عقل معاش است که همواره در اندیشۀ ظواهر حیات است و با عقل معاد و یا دوراندیش در ستیز است می‌گوید:

این به خاک اندر شد و گل خاک شد

 

و آن نمک اندر شد و کل پاک شد
                       (سبزواری، ۱۳۷۴، ج. ۱/۳۳۸)

 

3-1-2- 2. استناد به ابیات دیگر شاعران

سبزواری از اشعار شاعران دیگر نیز برای تببین بهتر ابیات مثنوی بهره جسته است. وی در شرح ابیات به اشعار شاعرانی همچون عطار، حافظ، فردوسی، خاقانی، انوری و حتی شاعران عرب مانند متنبی، ابن‌فارض و ... استناد می‌کند. ملاهادی در بیان اشعار، گاهی به نام شاعر نیز اشاره می‌کند و گاهی بدون ذکر نام شاعر به بیان بیت منظور می‌پردازد. در بیت زیر:

چون که حق، رش علیهم نوره

 

مفترق هرگز نگردد نور او
              (مولوی، ۱۳93، ج. 1/1858)

 

پس از اینکه این بیت را اشاره به یک حدیث و دو آیه از قرآن می‌داند به این بیت از گلشن راز نیز استناد کرده است که:

سیاهی چون ببینی نور ذات است

 

به تاریکی درون آب حیات است»
                          (سبزواری۱۳۷۴، ج. ۱/۲۳۸)

 

و یا در بیت:

کای بسوزیده، برون آ تازه شو

 

بار دیگر خوب و خوش آوازه شو
                   (مولوی، ۱۳93، ج. 1/3915)

 

اشاره به بیت انوری می‌کند که:

در باغ چمن ضامن گل گشت ز بلبل

 

آن روز که آوازه فکندند خزان را
                  (سبزواری، ۱۳۷۴، ج. ۱/۲۱۷)

 

در شرح ملاهادی، شاهد مثال‌های شعری عطار، بسامد زیادی دارد و پس از او، تعداد شواهد ابیات شیخ محمود شبستری و عبدالرحمن جامی از بقیه شاعران پارسی بیشتر است. برای نمونه در شرح بیت:

ما که باشیم ای تو ما را جان جان

 

تا که ما باشیم با تو در میان
                     (مولوی، ۱۳93، ج. 1/602)

 

تنها به این توضیح اکتفا کرده است که « قال الجامی - قدس سره»:

عشق تو و هستی من آتش و آبند به هم

 

حین تغیبت بدا حین بدا غیبنی
                        (جامی، 1378، ص. 489)

ملاهادی سبزواری در شرح خود بر مثنوی، از اشعار عربی نیز برای بیان مطلب، ارائه شاهد برای لغتی خاص یا قاعده‌ای بلاغی استفاده می‌کند. در این میان، نشانه­هایی از اشعار لبید، ابوالعلا معری، حضرت علی (ع)، ابونواس، ابن‌سینا، ابن‌فارض، امروالقیس، محی‌الدین ابن‌عربی، حلاج و متنبی در شرح ابیات مشاهده می‌شود که بسامد اشعار ابن‌فارض، حضرت علی (ع) و ابن‌سینا بیش از دیگر شاعران است. 6 همچنین با توجه به اندیشه فلسفی سبزواری به ابیاتی از شاعران متصوفه همچون القطب الجیلی، السید الحمیری و عبدالغنی النابلسی نیز استناد شده است. به عنوان نمونه در بیت:

جد و خویشان­مان قدیمی چار طبع

 

ما به خویشی عاریت بستیم طمع
                    (مولوی، ۱۳93، ج. ۶/۴۴۸)

 

از کتاب مشارق الدراری این‌گونه می‌نویسد که:

و انی و ان کنت ابن‌آدم صوره

 

فلی فیه معنی شاهد بابوتی
                      (سبزواری، 1374، ج. 3/271)

 

و یا در بیت:

آن یکی می‌گفت خوش بودی جهان
آن دگر گفت ار نبودی مرگ هیچ

 

گر نبودی پای مرگ اندر میان
که نیرزیدی جهان پیچ‌پیچ
                   (مولوی، 1393، ج. 5/1170)

 

سبزواری در اینجا مرگ را نیل وصال و لقای حضرت حق دانسته و به بیان امام علی(ع) می‌نویسد:

جزی الله عنا الموت خیرا فانه

 

ابرّ بنا من والدینا و ارنف 7
                  (سبزواری، 1374، ج. 3/132)

به‌منظور بررسی آماری بسامد ابیات و شاعران در شرح ملاهادی، جدول آماری تعداد ابیات که به تفکیک قابلیت در دفتر اول (144)، دفتر دوم (132)، دفتر سوم (62)، دفتر چهارم (107)، دفتر پنجم (102) و دفتر ششم (150) دسته‌بندی شده است، ارائه می‌شود. در این جدول، ارجاع و استشهاد به هر شاعر، تفکیک و دسته­بندی شده است و بسامد آن، نتایج ضمنی مبتنی بر آمار را ارائه می‌دهد:

جدول شماره 1. بسامد ابیات شاعران در شرح اسرار ملاهادی سبزواری

 

تحلیل بسامد استشهاد به اشعار در شرح اسرار، دلالت‌بر توجه و حتی گرایش فردی نویسنده و میزان انس او با این پیش­متن­ها دارد؛ به‌طوری‌که ابیات شاعرانی همچون عطار، شبستری، جامی و حافظ از میزان فراوانی بیشتری برخوردارند. این امر می­تواند به گرایش عرفانی و ذوق او در فلسفة صدرایی و شهودی نیز وابسته باشد. همان‌طورکه در ادامه پژوهش اثبات خواهد شد، ملاهادی در شناخت فلسفی خود از جهان، بر شناخت شهودی و اشراقی تکیه دارد. ازاین‌رو‌، شاعرانی که بخش ذوقی و ادبی پیش­متن­های ذهنی او را احاطه کرده­اند، این وجه معرفتی و شناختی را تقویت می‌کنند. از سوی دیگر، بسامد و تکرار زیاد ابیات این شاعران، بر وجه خویشاوندی و قرابت هدف و روش شناخت میان این شاعران و مولانا از نگاه ملاهادی سبزواری تأکید می‌کند.

3-1-3. سطح واژگانی

در شرح‌نویسی، اکثر شرح‌ها به مفردات و ترکیبات یک واژه از میان معانی متعدد می‌پردازند. بدین‌منظور، ابعاد مختلف واژه از جمله مفردات و معانی بررسی می‌شود تا معنا، ریشه و لفظ آن مشخص شود. ملاهادی نیز با دقت بر این امر، مفردات و ترکیبات هر واژه را به‌صورت مجمل و تفصیلی، توضیح داده است. افزون‌بر معناشناسی، مواردی همچون اشتراک لفظی، گسترش معنایی واژگان، اشتقاق و ... نیز در شرح او لحاظ شده است. البته باید توجه کرد که سبزواری گاه در شرح لغات، تنها به واژه‌هایی می‌پردازد که از نظر خود او مبهم بوده و معنای کلی بیت را نادیده گرفته است، درحالی‌که در دیگر واژه‌های همان بیت، دشواری‌هایی وجود دارد که بدون شرح باقی مانده است. به‌طورکلی، غرض ملاهادی از ذکر برخی ابیات، فقط بیان معنای لغوی برخی از واژگان بوده است. برای نمونه:

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست

 

لیک کس را دید جان دستور نیست
                        (مولوی، ۱۳93، ج. 1/8)

 

ملاهادی در این بیت تنها به معنای لغوی واژة «دستور» بسنده کرده و از شرح کلی بیت صرف‌نظر می‌کند. «دستور: (فارسی) رخصت، چو دستوری» (سبزواری، 1374، ص. 25). او در بیشتر ابیات، به ارائه معنای لغوی واژگان اکتفا می‌کند و در موارد بسیار محدودی، به بررسی ابعاد مختلفی از آنها همچون ریشه کلمات، گسترش معنایی، اشتراکات لفظی و ... می‌پردازد؛ اما در تبیین واژه­ها و ارائه معنای تحت‌الفظی از بیت به چند روش زیر عمل کرده است:

3-1-3- 1. شرح بر مبنای اشتراک لفظی

 در اشتراک لفظی، یک واژه بیش از چند معنی دارد. به‌عبارت‌دیگر «مشترک لفظی عبارت از لفظی است که در مواضع گوناگون به معانی مختلفی استعمال می‌شود و اهل زبان هیچ علاقه یا قدر مشترکی میان معانی آن نمی‌یابند» (انیس، 1373، ص. 149). اشتراک در اصل و ریشة لغات هم‌آوا نیز در این حوزه قرار می‌گیرد. ازاین‌رو، ملاهادی در بیت:

گر چو پیله چشم بر هم می‌زنی

 

در سفینه خفته‌ای ره می‌کنی
                    (مولوی، ۱۳93، ج. 4/537)

 

پیله را به معانی مختلف تفسیر می‌کند، ازجمله: «۱- ابریشمی که کرم بر گرد خود می‌تند ۲-کیسه و خریطه ۳- نوعی از گیاه و دارو و پیله‌ور که داروفروش را گویند ۴- پلک چشم ۵- هر گره، به‌خصوص گرهی که در میان دمل به هم رسد. ۶- چرک و ریمی که از زخم برآید ۷۔ صحرا و زمین وسیعی که در میان دو رودخانه واقع شود ۸- پیکان تیر و بسیاری از این معانی در کلام مولوی راه دارد» (سبزواری، ۱۳۷۴، ج. ۲/۲۶۴). این روش در ترادف‌آوری، یک سبک معمول در شرح او به‌شمار می­رود. در این خصوص به موارد (همان، ج. 1/27، 322 ، ج. ۲/337 ،348 ، 349 ، ج. 3/8، 31) اشاره می‌شود.

3-1-3-2. اشاره به تخصیص معنایی

در این شیوه که میان شارحان متداول است، ملاهادی به شرح و توضیح یک واژه در بیت اکتفا می‌کند. برای نمونه در بیتِ:

جمله عالم زین سبب گمراه شد

 

کم کسی ز ابدال حق آگاه شد
                     (مولوی، ۱۳93، ج. 1/264)

 

ملاهادی سبزواری تنها به تفسیر واژة «ابدال» می‌پردازد و دو معنای مختلف برای آن ارائه می‌کند: «آن است که وجود او مبدل شده، چه احکام امکان در او مستهلک و احکام وجوب غالب شده که متخلق به اخلاق الله است یا آن است که بعضی طبقات از اولیا، بدل از بعضی می‌شوند» (سبزواری، ۱۳۷۴، ج. ۱/۴۴). پس از آن، منظور از «ابدال» را مطلق اولیا می‌داند و معتقد است که استعداد آنان در این امر نقشی ندارد.

3-1-3-3. اشاره به گسترش معنایی8

سبزواری سعی دارد که در این شیوه، به دامنة معنایی و توارد واژه درگسترة گفتمانی و فرهنگی آن توجه کند و از این طریق در تبیین معنای بیت نقش تاثیرگذارتری ایفا کند. برای نمونه درشرح بیتِ

ظاهر و باطن ندارد حبه‌‌ای

 

مفلسی، قلبی، ذغایی، دبه‌ای
                 (مولوی، ۱۳93، ج. 2/665)

 

ملاهادی، واژه «مفلس» را به کسی تفسیر می‌کند که به جز سراب چیزی ندارد و همة نقصان‌ها و عدم‌ها در او جمع شده است. او سپس با ارجاع به آیة ۲۶۸ سوره بقره و مرتبط‌کردن این پوچی و هیچی به شیطان، به ارتباط معنایی واژه با حوزة داده­های گفتمانی و ارتباط با عقل و جهل می­پردازد (سبزواری، ۱۳۷۴، ج. ۱/256). در این‌باره نیز می‌توان به (همان، ج. 1/259، 263 ،ج. 2/100، 253، ج. 3/42، 309) اشاره کرد.

3-1-3-4. شرح واژه بر مبنای اضداد 9

در نوعی دیگر از اشتراک لفظی، باید به روش تقابلی و شرح واژگان اضداد اشاره کرد. واژه‌ای که همزمان به دو معنای متباین اطلاق شود در این گروه جای می‌گیرد. برای مثال در بیتِ:

حق مادر بعد از آن شد کان کریم

 

کرد او را از جنین تو غریم
                    (مولوی، 1393، ج. 3/325)

 

سبزواری در این بیت، غریم را در دو معنای قرض‌دهنده و قرض‌دار شرح می‌دهد.

3-1-3 -5. استفاده از روش تصحیح و جایگزینی

یکی از ویژگی‌های مهم شرح ملاهادی، استفاده از روش اجتهادی در شرح ابیات با مراجعه به تصحیح اجتهادی است. وی برخی واژه‌ها را با توجه به معنای بیت، تصحیح کرده و واژه‌ای دیگررا جایگزین آن کرده است که با واژه‌های دیگر و با کل بیت تناسب معنایی بهتری دارد. ملاهادی در این روش، سایر نسخه‌های مثنوی را بررسی کرده و از نسخه‌ای که از نظر او صحیح و معتبرتر می‌نماید، بهره می‌برد. او در مواردی، صورتی از بیت را که در یک نسخه آمده است، بر وجه دیگر آن در نسخه دیگر ترجیح می‌دهد. برای نمونه در بیت:

در عیادت شد رسول بی‌ندید

 

آن صحابی را به حال نزع دید

ملاهادی سبزواری این بیت را به این نحو که در دیگر نسخ آمده صحیح می‌داند نه آن‌گونه که در نسخه اساس او نوشته شده است:

چون عیادت رفت پیغمبر ندید

 

آن صحابی را که در نزعی رسید
                   (مولوی، ۱۳93، ج. 2/2213)

 

چون در این صورت با بیت بعدی خود متناقض می‌‌شود 10 ( رک. سبزواری، 1374، ج. 1/350)، یا آنکه در بیت:

این امانت در دل و دل حامله است

 

این نصیحت‌ها مثال قابله است

ملاهادی در شرح این بیت، «در دل و دل حامله» را نسخه صحیح‌تر می‌داند و آن را بر «در دل و جان حامله» که جان موضوع و حامل محمول است، ترجیح می‌دهد. پس امانت، امانت‌الله است که خلافه‌الله باشد که مدلول «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ ... » است (سبزواری، ۱۳۷۴، ج. ۱/364). در این حوزه، موارد متعددی مشاهده می‌شود.11

3- 1- 4. سطح بلاغی

توجه به بلاغت کلام در گره‌گشایی از متون، نقشی اساسی ایفا می‌کند و بررسی دقیق آن در شرح‌نویسی بسیار ضروری است؛ زیرا کشف زیبایی­های اثر در بسیاری از مواقع به کشف معانی و منویات مؤلف منتج خواهد شد. سبزواری نیز در شرح ابیات به مسائل بلاغی در هر سه حوزة علم بیان، بدیع و معانی اهتمام ورزیده است. وی با استفاده از علم بیان که دلالت بر معنای ذهنی دارد، برخی از معانی آشکار و پنهان در مفاهیم و معانی ابیات را با استفاده از شیوه‌­هایی همچون تشبیه 12، استعاره 13، مجاز 14، کنایه 15و استفهام انکاری 16 شرح داده است. در حوزة بدیع نیز به صنایع بدیعی همچون مراعات‌النظیر 17، تمثیل 18، ایهام 19، ایهام تناسب 20، تلمیح 21، جناس 22، ذم شبیه به مدح 23 و ذوالوجهین 24 اشاره کرده است. از مهمترین اشارات بلاغی سبزواری در حوزة بدیع لفظی و معنوی است؛ اما در کل، شرح او فاقد رویکردی ادبی است. او در شرح خود بیش از آنکه بر زیبایی‌شناسی متمرکز باشد، به جنبه­های دیگر متن می‌پردازد.

3-2. بررسی محتوایی شرح اسرار

 پس از بررسی ساختاری شرح ملاهادی که بر معادل‌سازی واژگان، تفهیم لایه­های معنایی و شگردهای بلاغی متمرکز بود، این نکته مشخص می‌شود که او در پی یافتن ارتباطی مشترک میان معنای ابیات و مفاهیم فلسفی، عرفانی و کلامی است. او در شرح خود با تأسی به مقولات کلامی، نهضت صدرایی، نهضت ابن‌عربی، مقولات نوافلاطونی و افلاطونی و مقولات اشراقی به تبیین مسائل حکمی و فلسفی در شرح مثنوی می‌پردازد. به‌عبارتی، در کتاب شرح اسرار، مخاطب بیشتر با رویکردی عرفانی- فلسفی مواجه است و در لایۀ محتوایی آن، غلبۀ شرح و تبیین مبانی فلسفی و عرفانی و گزاره­های کلامی و ... بر متن مشاهده می‌شود. سبزواری در مواجهه با ابیات، همچون یک فیلسوف به استدلال می‌پردازد و به‌صورت منطقی در یک موضوع بحث کرده و از طریق طرح سؤال و پاسخ منطقی به آن به یک نتیجة منطقی می‌رسد. از مهمترین مبانی که ملاهادی بدان مراجعه می­کند، به مقولات زیر  اشاره می‌شود:

3-2-1. مقولات کلامی

علم کلام به بررسی بنیان‌های اعتقادی و جهان‌بینی دینی بر پایه مستدلات عقلی و نقلی می‌پردازد. ملاهادی نیز با بیان مسائل اعتقادی اعم از انسان، جهان، معاد و ... ابیات مثنوی را شرح داده است. برای نمونه در شرح نخستین بیت مثنوی، «نی» را به روح قدسی آدمی تفسیر می‌کند که از عالم امر و مجردات، بلکه نخبه عالم امر است. او با شرح نشأت سابقه که مدلول کلام حق و اهل حق است، شرح کلامی مبسوطی در این زمینه ارائه می‌دهد (رک. همان، ص. 17) و یا در بیتِ:

زان که مرگم هم چو من شیرین شده است

 

مرگ من در بعث چنگ اندر زده است
                   (مولوی، ۱۳93، ج. 1/3926)

 

سبزواری با شرح دو عالم دیگر پس از مرگ، به شرح وجوه عالم آخرت که یکی عالم صوری و دیگری عالم روحانی است اشاره می‌کند. او در ادامه به شرح مفصلی از مبانی کلامی در این خصوص می‌پردازد (سبزواری، 1374، ج. 1/218). شرح ابیات (سبزواری، 1374، ج. 1/24، ج. 2/180، ج. 3/226) ازجمله اشارات کلامی سبزواری است که نشان از غلبه نگاه او به مکاتب کلام اسلامی دارد.

3-2-2. مقولات افلاطونی

تسلط ملاهادی به نظام اندیشگانی افلاطون، یکی از ویژ‌گی‌های بارز شرح او به‌شمار می‌رود. اقبال لاهوری، نگارندة شرح اسرار را بزرگ‌ترین متفکر عصر اخیر ایران می‌داند و او را نماینده گرایش فلسفه ایرانی به فلسفه اصیل افلاطونی قلمداد می‌کند (عباسی، 1392، ص. 357). این امر، نشان­دهندة شناختی است که از نشانه­های متنی او به جای مانده است. از این‌رو، در شرح اسرار مشاهده می­شود که در تبیین ابیات، به بخش مهمی از نظام افلاطونی ارجاع داده می‌شود. برای نمونه در بیتِ:

پس بود دل جوهر و عالم عرض

 

سایة دل چون بود دل را غرض؟
                  (مولوی، 1393، ج.3/2266)

 

ملاهادی سبزواری، دل را اصل و عالم را سایة آن می‌داند؛ بنابراین عالم مجردات سایة قلب انسان کامل است و عالم حیوانات، سایة حیوانیت اواست. عالم نباتات سایة نباتیت او و به‌همین صورت، باقی صفات و خصائص او چنین است. پس هدف عالم دل است. این امر از آن روست که به بیان افلاطون عالم نمود عالم حقایق و عالم سایه‌ها است. به‌عبارتی، این دنیا مصادیقی جزئی از حقایق عالم مثل است. در این زمینه، افلاطون از مثال غار استفاده کرده و نسبت انسان را به اشیا را همچون نظاره‌کنندگانی می‌بیند که بر دهانه غاری نشسته وسایه‌هایی که به‌صورت متحرک بر دیوار هستند را مشاهده می‌کند و در عین حال آن را حقیقت تصور می‌کند. درحالی‌که حقیقت مشخصی در پشت آن نهفته است (افلاطون، 1348، ص. 226) و یا آنکه در شرح بیتِ:

هرچه در پستی است آمد از علا

 

چشم را سوی بلندی نه هلا

سبزواری سایه را به‌دلیل تیرگی و تاریکی، با مفهوم کثرت متناسب می‌داند. از نظر او هر آنچه در این عالم موجود است، سایه‌‌ای از حقیقت وجود است. او در این‌باره می‌گوید: «همه موجودات این عالم ادنی، اظلال و عکوس موجودات عالم اعلی است و در حقیقت همه وجودات و ماهیات، اظلال وجود احدی و اسماء و صفات و اعیان ثابتان مقام واحدیت‌اند» (سبزواری، 1374، ج. 1/342).

سایه‌ای و عاشقی بر آفتاب

 

شمس آید، سایه لا گردد شتاب

وی همچنین بدن را سایه روح می‌داند و روح را سایه حق: «بدن، سایه روح است؛ بلکه سایه سایه است که مثال باشد، بلکه سایه یزدان بود بنده خدا» (همان، ص. 417).

3-2-3. دیدگاه ابن‌عربی

آشنایی ملاهادی با اندیشة ابن‌عربی در شرح منظومة او مشاهده می‌شود. او در شرح برخی از ابیات، خواننده را با آراء و اندیشه ابن‌عربی روبرو می‌کند که این امر نشان‌دهندة جایگاه محوری ابن‌عربی در نظام فکری اوست. اشاره به اعیان ثابته، از کلیدی‌ترین اصطلاحات ابن‌عربی است. این اصطلاح را خود او وضع کرد و عارفان و فیلسوفان دیگر نیز از آن استفاده کرده‌اند. او درباره بیت:

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

 

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
                        (مولوی، ۱۳93، ج. 1/2)

 

می‌نویسد: «و اما نیستان تأویلش آن است که جمیع موجودات در عالم ازلی بودند اما وجودشان، پس بسیط الحقیقه کل الوجود و کله الوجود، به نحو کثرت در وحدت و وحدت در کثرت» (سبزواری، ۱۳۷۴، ج. ۱/۲۲) و در بحثی مفصل به شئون ذاتیه و حروف، مرتبه و غیب اول و تعین اول و غیب ثانی و اعیان ثابته و ... از منظر ابن‌‌عربی می­پردازد. (رک. همان: ج ۱/20-21) و در ادامه و در شرح بیتِ:

من به هر جمعیتی نالان شدم

 

جفت بد حالان وخوش حالان شدم
                        (مولوی، ۱۳93، ج. 1/5)

 

ملاهادی منظور از جمعیت را حکایتی از جمعیت اصلیة ازلی می‌داند که به اعتقاد او، انسان کامل مظهر جمیع اسماء و صفات الهی است که صفت قهر و لطف توامان با یکدیگر در او موجود است و با همگان اعم از صالح و طالح معاشرت می‌کند؛ بنابراین رحمت رحمانیه به مؤمن یا کافر اختصاص ندارد. ازآنجاکه از دیدگاه ابن‌عربی رحمت، امری وجودی است که کار وجودبخشی به موجودات را انجام می‌دهد و به‌حدی گسترده است که غضب را هم شامل می‌شود و گسترده‌بودن آن به‌علت وسعت ذکر رحمت است (ابن‌عربی، 1381، ص. 31). ازاین‌رو، بیت را از این منظر، تفسیری عرفانی خواهد کرد و یا در بیتِ:

او چو عقل و خلق چون اعضای تن

 

بستة عقل است تدبیر بدن
                   (مولوی، ۱۳93، ج. 5/2343)

 

انسان کامل را که از نظر ابن‌عربی به‌مثابه «روح» و عالم به‌مثابه کالبدی برای آن است و مدبر خلایق دانسته (زمانی، ۱۳۸۱، ج. ۵/۶۴۳) روح الهی را چون قطب بر همه حاکم دانسته است.

3-2-4. دیدگاه صدرایی

اصول حکمت سبزواری دقیقاً همان اصول حکمت صدرایی است، با این تفاوت که به‌‌صورت فشرده و منظم آن را بیان کرده است. سبزواری در مسائلی همچون حرکت جوهری و وحدت وجود از ملاصدرا پیروی کرده و در برخی موارد با او اختلاف‌ نظراتی نیز داشته است. یکی از مبانی عرفانی که همواره سبزواری در شرح مثنوی به آن نظر داشته، مسئلة وحدت وجود به‌معنای سریان حق به‌سبب احاطه قیومی او نسبت به ذات است. به‌گونه‌ای که تمامی موجودات فعل حق به‌حساب می‌آیند. در این باب آشتیانی معتقد است که: «یکی از مبانی مهم و اساسی فلسفه ملاصدرا و حکیم سبزواری مسئله وحدت وجود است که تحقیق کامل کثیری از مبانی اعتقادی بر آن توقف دارد» (آشتیانی، 1370، ص. 156). او که به‌تبعیت از ملاصدرا قائل به وحدت وجود فلسفی است که کثرت‌ها را اعتباری حقیقی و بنیادی دانسته است (رک. بهروان، 1389، ص. 133) در شرح بسیاری از ابیات با محوریت وحدت وجود، صدرایی ظهور کرده است. برای نمونه در بیتِ:

ما عدم‌هاییم و هستی‌های ما

 

تو وجود مطلق فانی نما
                 (مولوی، ۱۳93، ج. 1/602)

 

سبزواری معتقد است که هستی‌های ما، اعتباری هستند، از آن‌رو که مضاف به ما هستند. او در این‌باره می‌گوید: «هستی‌های ما هم اعتباری است، از آن جهت که مضاف به ماست و هرچند هستی‌ها بالذات اصیل‌اند و از جهت اضافه به حق وجوب دارند و وحدت دارند و تو [خدا] فانی نمایی؛ یعنی از شدت ظهور، پنهانی و حقیقت وجود صرف، محاط عقل نمی‌شود و تعینات، پرده چهره وجود است و در واقع، ماهیات فانی‌اند در وجود و اول وجود، اوست و ما هست ‌نماییم» (سبزواری، 1374، ج. 1/67). به اعتقاد ایزتسو در این موقعیت، وجود و ماهیت از نظر شناخت هستی در نظریه ملاصدرا و سبزواری در یک سطح قرار نمی‌گیرد. براساس درک اشراقی عرفانی در صورت تجلی «وجود مطلق» استقلال و انسجام از ماهیات سلب می‌شود (ایزوتسو، ۱۳۸۸، ص. 5). ازاین‌رو ملاهادی می‌نویسد: «چون فرق میان وجود عنوانی و وجود حقیقی را درک کردی، پس بدان‌که این وجود عنوانی را کسی عین ذات واجب‌الوجود، بلکه عین ذات ممکنات ندانسته است» (سبزواری، ۱۳۷۴، ج. ۱/۶۶)، یا برای نمونه در بیت دیگری چون

پردة خورشید از نور رب است

 

بی‌نصیب از وی خفاش است و شب است
                   (مولوی، ۱۳93، ج. 6/1205)

 

به اعتقاد ملاهادی، بنابر آنچه ملاصدرا نور را یکی از اسماء الهی می‌داند و معتقد است که: «منظور از نور، تنها نور محسوس مادی نیست و هر شیئی که ظاهراً بذاته و مظهراً لغیره باشد چه مادی و چه غیر مادی، نور است» (ملاصدرا، 1392، ج. 4/115). علت نور رب گفتن مولانا را نیز به همین دلیل دانسته که نور ظاهری نیز از خداوند بوده و طبق آیه 35 سوره نور، خداوند نور آسمان‌ها و زمین است و بر آن است که «هر موجودی از نور حق‌تعالی نصیبی دارد و بی‌نصیب او متصور نیست. حتی خفاش اعیان ثابته و ماهیات امکانیه، وجود، عین مرتبة ذات سرابی آنها و جزء نیست و حتی شب عدم که هر چه تخیل کنی یا توهم و تعلق کنی، وجودی است. پس قابل و مقابل همه را منور دارد» (سبزواری، ۱۳۷۴، ج. ۳/۳۰۹).

3-2-5. مقولات اشراقی

با توجه به تمامی مبانی نظری یادشده، سبزواری با الهام‌گرفتن از آراء سهروردی، بسیاری از ابیات مثنوی را شرح می‌دهد تا حدی که او را زنده‌کنندة فلسفه اشراق می‌دانند (علوی مقدم، 1386، ص. 142). به همان روش‌های یادشده در قسمت­های پیشین، او با آوردن بیتی به شرح آن از منظر سهروردی می­پردازد. او که در بیت:

روزها گر رفت گو رو باک نیست

 

تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
                      (مولوی، 1393، ج. 1/16)

 

روزها را به عنوان انوار جزئیه دانسته که از یک منظر فانی در کل نور هستند. در چارچوب فکری سهروردی وجود نور اصلی در رأس عالم بوده و بالاتر از آن چیزی نیست که همان نور مقدس، محیط، قیوم، غنی مطلق و ... است. به بیان سهروردی «چون از اصل جز یکی صادر نمی‌شود، لذا یک نور اصلی وجود دارد که نور اقرب و همان عقل اول فلسفه ابن‌سینا و فارابی است. این نور نسبت به نور بالاتر خود سافل و نسبت به نور پایین‌تر از خود غلبه دارد» (سهروردی، 1355، ص. 135-136) و یا در شرح بیتِ:

کل عالم صورت عقل کل است

 

کوست بابای هرآنک اهل قل است
                   (مولوی، ۱۳93، ج. 4/3259)

 

از آنجا که شیخ اشراق نیز علم به خود را علم حضوری قلمداد می‌کند، ویژگی‌های آن را بی‌واسطه بودن، دخیل‌نکردن صورت و مفهوم و فقدان هرگونه قواعد منطقی می‌داند. سبزواری نیز به‌همین دلیل و به‌علت مسبوق‌بودن تمام صور عالم به علم حق، در تبیین و تشریح مصراع اول این بیت بر حق بودن علم حضوری تأکید می‌کند و بیت را از منظر سهروردی تحلیل می­کند (سبزواری، ۱۳۷4، ج. 1/۵۰۱). در بیتِ:

می‌رسید از دور مانند هلال

 

نیست بود و هست بر شکل خیال
                       (مولوی، ۱۳93، ج. 1/69)

 

اعتقاد سبزواری بر این است که از خیال دو مفهوم استنباط می‌شود که یکی از آنها قوتی از نفس ناطقه است و مفهوم دوم که در اینجا منظور است «صور مخزونه» است که حاصل تخیل است. سبزواری در این بیت، اصل واژة خیال را شرح می‌دهد و معتقد است:

آن خیالاتی که دام اولیاست

 

عکس مه‌رویان بستان خداست
                       (مولوی، ۱۳93، ج. 1/72)

 

خیال در اصطلاح فلسفی به‌معنی «خزانه و نگهبان قوه مصور آدمی» تعریف می‌شود. سبزواری در این بیت منظور از خیالات را دسته‌ای از دریافت‌ها و مکاشفات سلوکی و عرفانی می‌داند که عرفا منشأ آن را جهان خیالی و عالم مثال دانسته‌اند. به‌عبارتی «خیال، رقایق حقایق و امثله مجردات و صور معانی است که در کشف صوری مشاهده می‌کنند. چه نقوش کاینات در عالم مثال و نفوس فلکیه و مبادی اعلی از اینها محفوظ است و نفس ناطقه را که امری است ربانی و سری است سبحانی از اتصال به آنها حاجبی نیست به‌جز شواغل حسیه» (سبزواری، 1374، ص. 31) که برداشتی است از آنچه قطب‌الدین شیرازی شارح آثار شیخ اشراق می‌گوید که: «صور خیالیه در ذهن موجودند چرا که کبیر در صغیر نقش نمی‌بندد و نه در اعیان و عالم مشخص وگرنه هرکس با حواس سلیم به مشاهده آن توفیق می‌یافت ولی آن صور، عدم محض هم نیستند و اگر چنین بود متصور نمی‌شدند و بعضی از آنها از بعضی دیگر تشخیص داده نمی‌شدند و نمی‌شد در باب آنها احکام مختلف صادر کرد و چون وجود حقیقی دارند ولی نه در اعیان و نه در عالم عقول پس ناگزیر باید در ناحیه‌ای دیگر موجود باشند و همین ناحیه دیگر است که جهان مثال و ادراک خیالیه نام» (شیرازی، 1394، ص. 166).

 

  1. نتیجه‌‌گیری

با توجه به متن شرح اسرار، نشانه­های قرابت و همانندی قرآن و مثنوی معنوی به‌عنوان «قرآن عجم» در دیدگاه ملاهادی مشاهده می‌شود. او با بهره‌گیری از تفاسیر قرآنی و با در نظرگرفتن مخاطبان خاص و عام، به شیوة تفسیر جامع قرآنی، از روشی التقاطی در تجمیع داده­ها استفاده می‌کند. او سطح زبانی و بلاغی را در شرح لایة معنایی برای عموم مخاطبان و سطح فلسفی و کلامی را برای مخاطبان خاص و پیشرفته به کار برده است. ازاین‌رو، موضوعیت مخاطب ذهنی در خودآگاه ملاهادی، شرح او را به شرحی چند جانبه با گرایش فلسفی و کلامی مبدل کرده است. این امر به تفسیر ملاهادی از مخاطبان احتمالی شرح اسرار باز می­گردد. پرداختن به سطح اولیة زبان و شرح واژگان در سطح اولیه، موضع ملاهادی را در برابر مخاطب به سطح عام و همپوشانی اکثریت، گسترش داده است. مؤید این امر در شرح ابیات و در لایة بلاغی مشاهده می­شود که شارح، بیش از هرچیز به سطح بدیع و آن هم از نوع لفظی پرداخته و در مرحله بعد بدیع معنوی و سپس به سطح بیانی زبان تمرکز داشته است. کم‌رنگ بودن تمرکز شارح بر تحلیل بلاغی متن در لایة معانی، افزون‌بر احتمال اشراف اندک ملاهادی بر این سطح از بلاغت، ریشه در مفروض‌بودن و اولویت مخاطب عام در نهان ذهن ملاهادی نیز دارد.

از سوی دیگر، استناد و بهره­مندی بسیار او از آیات و روایات در شرح اسرار، بر استیلا و تفوق این پیش­متن­ها در نظام تداعی و استدلالی شارح دلالت دارد که این امر با توجه به سابقة تحصیلی و مراودات علمی و مباحثات او با صاحبان تفسیر، شرح مثنوی ملاهادی را به شرحی فلسفی با سیاق تفاسیر قرآنی تبدیل کرده است. نشانه­های تأیید‌کننده ­آن، افزون‌بر شرح بیت با آیه و روایت، می­تواند به کاربست روش شرح بیت به بیت ناظر باشد که روشی برخاسته از شرح آیه به آیه در تفسیر قرآنی است. از سوی دیگر داده­های آماری در فراوانی استناد به آیات در دفتر اول، دوم و چهارم و همسانی این آمار در بهره­مندی از روایات و احادیث در همین دفترها، افزون‌بر ظرفیت تفسیری در این بخش­ها در دو سطح آیات و احادیث، می­تواند بر اولویت­بندی برابر این دو سطح در خودآگاه و ناخودآگاه شارح دلالت کند. این امر، به رویکرد شیعی ملاهادی در حوزة قرابت نص و حدیث و برابر نهادی اعتباری اشاره دارد و شرح او را به‌دلیل گرایش‌های کلام شیعی، تا حدودی نوآورانه قلمداد کرد.

از سوی دیگر، غلبة شواهد عطار، شبستری، جامی و حافظ در میان شاعران فارسی‌زبان، بر غلبة مشرب تصوف عراقی و گرایش او بر عرفان شهودی راجع است که در کنار مشرب فلسفی او و ارجاعات متنی او به مقولات موسوم به فلسفه اشراقی و شهودی صدرایی، به ارتباط ذهنی و حتی گرایش فردی او نسبت به این مشرب دلالت دارد. از سویی استشهاد او به ابیات منسوب به علی­بن ابی‌طالب (ع)، برخاسته از مکتب شیعی او و محیی‌الدین عربی برخاسته از منش عرفانی و فلسفی اوست که در هر دو ساحت، نوآورانه و بدیع بوده است.

در خصوص لایة فلسفی- کلامی شرح اسرار، تلاش او بر ارائه مبانی تفکر کلامی، فلسفی و عرفانی است؛ به‌طوری‌که بیشتر مطالب موازی و گاه غیرمرتبط را تشریح می‌کند که به نظر می­رسد او شرح اسرار را در برخی مواضع، بهانه­ای برای تشریح و توضیح عقاید و آرای حاکم بر حکمت متعالیه ملاصدرا، اندیشه ابن‌عربی، مقولات اشراقی و اندیشه‌های افلاطون در نظر داشته است. این بخش از شرح او، افزون‌بر اینکه به مخاطب خاص تعلق دارد، در بخش تبیین، شرح و توضیح لایة معنایی، غلبة داده­های معرفتی بر انتظارات مخاطب از شرح بیت مشاهده می­شود و مخاطب بیش از درک موضع مولوی، حوزه تفکر شارح را در پنج سطح الف) کلام شیعی، ب) فلسفه مشائی و استدلالی ارسطویی، ج) فلسفه اشراقی سهروردی، د) اصول عرفانی محیی‌الدین عربی، ه) الهیات ملاصدرایی درخواهد یافت. مشاهدات نشان می­دهد که ملاهادی در ترکیب این سطوح از حوزة معرفتی، بیشتر متأثر از مشرب فکری ابن‌عربی و ملاصدرا است.

 

پی‌نوشت‌ها

  1. تفسیر ستین نوعا من انواع علوم القرآن
  2. 2. تفسیر ابن مسعود
  3. 3. فضایل القران

4. هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

 

باز جوید روزگار وصل خویش

  1. 5. از میان تفاسیر روایی شیعه می­توان به تفسیر عیاشی،تفسیر قمی،تفسیر نورالثقلین و تفسیر البرهان اشاره کرد.
  2. 6. رک. نجاریان، محمدرضا (1387). حاج ملاهادی سبزواری و اشعار عربی در شرح مثنوی معنوی مولانا.
  3. 7. این بیت به صورت دیگری مشهور است:

جزى الله عنا الموت خیراً فانه

 

أبرُّ بنا من کل شیء وأرأَف

  1. توضیح بستر گفتمانی و فرهنگی هر واژه
  2. 9. در اشتراک‌ لفظی‌ یک‌ واژه‌ در معانی‌ مختلف‌ به‌ کار می‌رود بدون‌ آنکه‌ تضادی میان‌ آن‌ معانی‌ وجود داشته‌ باشد، اما در اضداد دو معنی‌ با یکدیگر کاملاً متضادند.

10. نیت مومن بود به از عمل

 

اینچنین فرمود سلطان دول

  1. 1 (همان: ج. 1: 30، 43، 45، ۱۲۲، 125، 231؛ ج. 2: 39، 195؛ ج. 3: 297، 403، 410).
  2. 1 (سبزواری، 1374، ج. 1: 76، 94،112، 128؛ ج. 2: 179؛ ج.3 : 13، 173، 190، 194، 257، 388).
  3. 1 (همان: ج. 1: 253).
  4. 1 (همان:ج. 1: 94).
  5. 1 (همان: ج. 1: 25، 276، 283، 287، 303، 343؛ ج. 2: 231، 365؛ ج. 3: 29، 33، 53، 129، 132، 183).
  6. 1 (همان: ج. 2: 333، 387؛ ج. 3: 50، 155).

17.. (همان: 86 و 117).

  1. 1 (همان: ج. 1: 50، 110، 113، 190،261، 354، 417؛ ج. 3: 206، 245، 459 ).
  2. 1 (همان: ج. 1: 84، 308؛ ج. 2: 190،418؛ ج. 3: 13، 39، 49، 69، 61، 70، 216، 243، 245، 265).
  3. 2 ( همان: ج. 1: 65، 128، 167، 210، 244، 320، 360، 397، 403؛ ج. 2: 9، 38، 47،64، 104، 120؛ ج. 3: 49، 112، 171، 245، 257).
  4. 2 (همان: ج. 1: 220، 279، 288، 352؛ ج. 2: 19، 48، 147، 373؛ ج. 3: 33، 236، 301، 416).
  5. 2 (همان: ج. 1: 89، 108، 117، 126، 127،155، 188، 209، 214، 225، 234، 244، 253، 270، 318، 357؛ ج. 2: 10،12، 14، 27، 79، 99، 134، 151، 177،319، 370، 410، 432؛ ج. 3: 8، 35، 75، 93، 94، 127، 206، 215).
  6. 2 ( همان: ج.1: 426).
  7. 2 (همان: ج. 1: 175؛ ج. 3: 100، 173).
آشتیانی، جلال‌الدین (1370). رسائل حکیم سبزواری. انتشارات اسوه.
ابن‌عربی (1381). آینه سالکان: مجموعه‌ای از حکایات، حالات و مکاشفات اولیاء در فتوحات مکیه (علی فضلی، مترجم). نشر آل علی.
ابن‌عاشور، محمد طاهر (1363). تفسیر التحریر والتنویر (ج. 14). الدار التونسیة للنشر.
افلاطون (1348). جمهور (فؤاد روحانی، مترجم). بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
اقبال، فرزاد، و موسوی سیرجانی، سهیلا (1392). شرح صوری در حل مشکلات مثنوی. ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی، 9(31)، 22-39. https://sanad.iau.ir/journal/jmmlq/Article/511604?jid=511604
انیس، ابراهیم (1373). اشتراک لفظی (سید حسین سیدی، مترجم). کیهان اندیشه، (65)، 148-153.
ایازی، محمدعلی (1414 ق.) المفسرون: حیاتهم و منهجم. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
ای‍زوت‍س‍و، ت‍وش‍ی‍ه‍ی‍ک‍و (1388). خ‍دا و ان‍س‍ان‌ در ق‍رآن‌: م‍ع‍ن‍ی ش‍ن‍اس‍ی‌ ج‍ه‍ان ب‍ی‍ن‍ی‌ ق‍رآن‍ی ‌(احمد آرام، مترجم). انتشار.
بهروان، حسین (1389). بنیان‌های فکری مولانا و حکیم سبزواری در عرفان و حکمت. آموزه‌های فلسفه اسلامی، 6(9)، 121- 134. https://ipd.razavi.ac.ir/article_1008.html
رئیسی، احسان (1396). آسیب‌شناسی شروح مثنوی از حیث بی‌توجهی به سنت عرفانی مولانا. شعرپژوهی، 9(3)، 93-116. 10.22099/JBA.2017.4037
زمانی، کریم (1381). شرح جامع مثنوی معنوی. نشر اطلاعات.
سبزواری، هادی (۱۳۷۴). شرح مثنوی (مصطفی بروجردی، مصحح؛ ج. 1). انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
سبزواری، هادی (۱۳۷۴). شرح مثنوی (مصطفی بروجردی، مصحح؛ ج. 2). انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
سبزواری، هادی (۱۳۷۴). شرح مثنوی (مصطفی بروجردی، مصحح؛ ج. 3). انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
سهروردی، شهاب‌الدین (1355). مجموعه مصنفات شیخ اشراق، پرتونامه (هانری کربن، مصحح). انجمن حکمت و فلسفه ایران.
شجاری، مرتضی (1392). حکایت نی به روایت سبزواری (عشق و هستی). در سبزواری‌پژوهی: مجموعه مقالاتی در معرفی آراء و احوال و آثار سبزواری (انسیه برخواه، گردآورنده). خانه کتاب.
شیرازی، قطب الدین (1394). شرح حکمه الاشراق. نشر مولی.
صدرالدین‌شیرازی، محمد بن ابراهیم (1392). شرح حکمه‌الاشراق به انضمام تعلیقات صدرالمتألهین (سید محمد موسوی؛ ج. 6). حکمت.
عباسی حسین­آبادی، سیدحسین (1392). بررسی امکان نوصدرایی بودن اندیشة ملّا هادی سبزواری. دوفصلنامة علمی ـ پژوهشی حکمت صدرایی، 2(1)، 85-98. https://pms.journals.pnu.ac.ir/article_757.html
علوی‌مقدم، سیدمحمد (1386). مولانا و ملاهادی سبزواری در اندیشه و ادبیات. فصلنامه مطالعات ادبیات تطبیقی، 1(4)، 131-148. https://journals.iau.ir/article_629797.html
علوی‌مقدم، مهیار(1389). آسیب‌شناسی ساختار «شرح‌نویسی» در حوزة فهم متن ادبی (با نگاهی انتقادی به شرح‌های حافظ). فنون ادبی، 2(2)، 63-80. https://liar.ui.ac.ir/article_19616.html?lang=fa
فروزانفر، بدیع الزمان (1361). شرح حال مولانا.  نشر کتاب پارسه.
قرآن کریم
محمدی، معصومه (1398). طرحی برای سامان‌دهی روش شرح‌نویسی بر مثنوی. پژوهش‌های ادب عرفانی، 13(2)، 1-22.
محمدیان، عباس(1381). حکیم عاشق. دانشگاه تربیت معلم.
مصطفوی‌سبزواری، رضا (1386). نقد و بررسی شرح «اسرار» بر مثنوی شریف. مجلة علمی- ترویجی آیینة میراث، (38)، 303-314. https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/364862
مطهرى، مرتضى (1377). مجموعه آثار شهید مطهرى. نشر صدرا.
مولوی، جلال‌الدین محمد بلخی (1393). مثنوی معنوی (دوره کامل) (رینولد نیکلسون، گردآورنده). امیرکبیر.
نجاریان، محمدرضا (1387). حاج ملاهادی سبزواری و اشعار عربی در شرح مثنوی معنوی مولانا. متن­پژوهی ادبی، 12(36)، 176-142. 10.22054/LTR.2008.6460