تأملی در ویژگی‌های زبانی و املایی نسخۀ خطی نخستین شرح کامل مثنوی به زبان فارسی در آسیای صغیر

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار زبان و ادبیات فارسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ایران

چکیده

زبان فارسی و فرهنگ ایران همواره مشتاقانی در جهان داشته است و بخش‌هایی مانند آناتولی و منطقۀ بالکان، بسیار از این زبان و فرهنگ تأثیر پذیرفته‌اند. فارسی‌آموزی، نسخه‌برداری آثار علمی و ادبی، ترجمه، تصحیح و شرح متون فارسی، وجود نسخه‌های خطی بی‌شمار از آثار کهن ایرانی در کتابخانه‌های بزرگ دنیا و توجه محققان و مصححان غیرایرانی به بازآفرینی این متون، نشانه‌هایی از نفوذ فرهنگ ایرانی و زبان فارسی در جهان است. شرح شش جلدی مصلح‌الدین مصطفی بن شعبان حنفی رومی (969 ـ 897 ق)، معروف به سروری، بر مثنوی معنوی فقط یک نمونه از این‌گونه کوشش‌هاست که در قرن دهم هجری در آناتولی نوشته شده است. وی از پیروان مولویه در دورۀ سلطان سلیمان قانونی بود.
در این مقاله کوشش شد تا افزون‌بر معرفی نسخه‌های خطی شرح سروری بر مثنوی، با رویکرد بررسی سبک‌شناختی متون، به این پرسش کلیدی پاسخ داده شود؛ این اثر ازنظر سبکی چه ارزش‌هایی دارد که آن را شایستۀ توجه بیشتر می‌کند؟
ویژگی‌های این اثر ازنظر زبانی مانند نثر مرسل فارسی است. این اثر، آیات و احادیث و حکایات و سخنان متصوفة بسیاری را در خود جمع کرده است و به آنها استناد می‌کند؛ هم‌چنین اشعار پرشماری را از شاعران پارسی‌گوی دیگر برای تبیین دقیق‌تر ابیات مثنوی بیان کرده است؛ به همین سبب ازنظر محتوایی مجموعه‌ای ارزشمند و درخور تحقیق با رویکرد پژوهش بینامتنی است. به سبب تأثیر محیط پیرامون، ضبطِ مشکول بسیاری از واژه‌ها و اصطلاحات به متن وارد شده است و همین می‌تواند زمینه‌ای برای مطالعات گونه‌شناسی زبانی باشد.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

A Reflection on the First Full Description of Masnavi in Persian Language in Asia Minor

نویسنده [English]

  • Yosef Mohammadnejad
Assistant Professor of Persian Literature, Institute for Humanities and Cultural Studies, Tehran, Iran
چکیده [English]

Persian language and Iranian rich culture have always been enthusiastic around the world. Despite the fact that in the past centuries Iranian enemies repeatedly attacked Iran and separated large parts of the territory of our country, but its cultural and linguistic spheres are not limited to its geographical boundaries. So, it can be claimed that today parts of Central Asia, Anatolia and the Balkans region, the Indian subcontinent and the Far East regions are still influenced by Persian language and Iranian culture. Throughout history, the quality of this linguistic and cultural influence has different dimensions, such as learning the Persian language, adopting scientific and literary works, translating, correcting, and interpreting these Persian texts. The reason for this claim is the existence of a large number of manuscripts from these works in the libraries of these areas and the efforts of researchers and critics of these countries to preserve and revive them. The six-volume description of Mosleheddin Mustafa Sururi on Masnavi is just one example of this effort that was made in Anatolia in the tenth century AH. This paper describes some of the most important literary, linguistic and mystical aspects of this work in a descriptive-analytical way.

کلیدواژه‌ها [English]

  • : Written Manuscript
  • Masnavi
  • Mowlavi
  • Sururi

1ـ مقدمه

نسخه‌های خطی، میراث‌های گران‌بهایی هستند که در انتقال بخشی از تجارب، دانش و دستاوردهای علمی پیشینیان نقش مهمی دارند. چنین منابع اصیلی می‌تواند مبنایی برای پژوهش دربارۀ تاریخ علم باشد. این دست‌نوشته‌‌ها  اطلاعاتی ارزشمند و بی‌مانندی در یک یا چند حوزۀ تخصصی دارند؛ هم‌چنین گاهی مجموعه‌ای از مواد علمی و فنی بی‌همتایی را در بر می‌گیرند که برای پژوهش در زمینه‌های دیگری مانند گونه‌شناسی زبانی، شیوه‌های املای کلمات، خط‌شناسی، کتاب‌آرایی و... بسیار مفیدند.بنابراین باید توجه داشت که چنانچه نسخه‌هایی مختلف از یک اثر کهن در دسترس باشد، «هرکدام ارزش خاص خود را دارند و در نسخ خطی، نسخة تکراری به آن معنا که دربارة متون چاپی مطرح است، معنایی ندارد» (عظیمی و نازی، 1389: 73 ـ 72)؛ زیرا نسخه‌های مختلف از یک اثر قدیمی محتوایی یکسان دارند؛ اما هریک در موقعیت زمانی و مکانی ویژه‌ای نسخه‌برداری شده‌اند و شاید اطلاعاتی ارزشمند و بی‌همتا فراخور آن موقعیت‌ها داشته باشند که در جایی دیگر نتوان یافت.

بر کسی پوشیده نیست که پیشرفت هر جامعه در گرو آگاهی از پیشینۀ تاریخ تمدنش است؛ بنابراین باید میراث گذشتگان را با بینش علمی و انتقادی، به دور از هرگونه عشق‌ و کینه‌ورزی، در اختیار گرفت؛ ضعف‌ها‌ و علل ناتوانی‌های پیشینیان و قوّت‌ها و علت توانایی‌های آنها را دریافت و راه‌های برون‌رفت از ضعف‌ها را سنجید؛ هم‌چنین باید از قوّت‌ها و توانایی‌ها پلی به سوی آینده‌ای روشن‌تر ساخت. این آرمان به دست نمی‌آید «مگر بر اثر شناخت پسندهای خوش و ناخوش مادی و معنوی پیشینیان، شناختی اعتقادی و به همان صورت که گذشتگان آنها را وضع کرده و با آنها زیسته‌اند، نه به‌گونه‌ای که گذشتِ روزگاران بر آنها غبار تحریف و دگرگونی افشانده است. به لحاظ اینکه بسیاری از پسندهای مزبور، در تاریخ تمدن هر جامعه‌ای... به صورت آثاری مکتوب تجلی کرده و به نسل‌های روزگاران بعد رسیده، احیای آن آثار یکی از راه‌هایی است که شناخت مذکور را تضمین و تأمین می‌کند و هرچند این شناخت قرینِ عین و صواب باشد، مسلم است که سودمندتر تواند بود. به همین منظور، از دیرگاهی دانایان و فرزانگان هر جامعه و تمدنی به نکته‌ای پرداخته‌اند که در روزگار ما و در زبان ما از آن به «نقد و تصحیح متون» تعبیر می‌شود، نکته‌ای که نمی‌توان بی‌مددِ آن، گذشتة گذشتگان و آرا و عقاید و چونی و چندی ضعف و قوّتشان، و به‌طور‌کلی تاریخ فرهنگ را آن‌گونه‌که بوده است ـ نه آن‌سان‌که شده است ـ بازشناخت» (مایل‌هروی، 1380: 380 ـ 379). از‌این‌رو امروزه نهادهای معتبر علمی و تحقیقاتی در سراسر جهان بر کشف، نگهداری، طبقه‌بندی و در دسترس گذاردن نسخه‌های خطی در کتابخانه‌های معتبر و بانک‌های اطلاعاتی تأکید می‌کنند و محققان و مصححان برجستۀ خود را به تصحیح و شرح و تعلیق‌نویسی بر این نسخه‌ها فرا‌می‌خوانند.

1ـ1 پیشینۀ موضوع

در قرن دهم هجری، یکی از مریدان مکتب مولوی در قلمرو فرهنگی ایران در خارج از مرزهای جغرافیایی آن، یعنی آسیای صغیر، نسخۀ خطی پژوهش‌شده در این مقاله را نوشت. مریدی دیگر از همین طایفه بخش‌هایی از آن را به سرزمینی بس دورتر از همین قلمرو، یعنی بوسنی و هرزه‌گوین برد و به دست امانتدارانی سپرد که با وجود چندین جنگ بسیار ناخوشایند، تا امروز آن را حفظ کرده‌اند. این موضوع نشانة نفوذ اندیشه و کلام پیشینیان ما در میان ملت‌ها و فرهنگ‌های گوناگون در دورترین نقاط دنیاست که نیازمند پاسداشت و زنده‌کردن دوباره است.

پیشینۀ حضور فرهنگ ایرانی در آسیای صغیر به دو هزار سال پیش برمی‌گردد. با وجود این، آغاز نفوذ واقعی این فرهنگ در این دیار از سال 463 هجری دانسته شده است. در این زمان الب‌ارسلان در جنگ منازگرد، ملازگرد، رومانوس دیو جانس قیصر روم را شکست داد. با فروریختن دیوار روم مسیحی، سیل مهاجران ایرانی نیز همراه سپاه سلجوقی به آسیای صغیر سرازیر شد. این دومین مهاجرت وسیع ایرانیان از سرزمین خود پس از حملۀ اعراب به ایران بود. آنان فرهنگ ایرانی را با خود به ارمغان بردند (ر.ک: ریاحی: 1366). «بعد از استقرار سلجوقیان و امرای دست‌نشاندۀ آنها در آسیای صغیر، به‌آرامی زبان فارسی زبان رسمی آن دیار شد و محاوره در شهرهای مهم و نامه‌نویسی در دستگاه امیران و تدریس و تصنیف و شاعری به این زبان بود» (همان: 23).

با چیرگی ایلخانان مغول و ضعف تدریجی خاندان سلجوقی، به همان نسبت زبان فارسی اهمیت و اعتبار گذشتۀ خود را در این سامان از دست داد؛ به‌گونه‌ای‌که بعدها به‌ویژه با استقرار دولت مقتدر عثمانی، زبان ترکی جایگزین آن گردید و زبان فارسی تاحدّ بسیاری به کناری رانده شد. در این وضعیت، شعر و طریقت مولوی و خانقاه‌های مولویه، موجب باقی‌ماندن زبان فارسی در آن سرزمین و گسترش آن در نواحی خارج از روم شد. مثنوی معنوی و غزلیات شمس به زبان فارسی بود؛ به همین سبب این زبان برای درویشان طریقت مولویه به صورت زبانی مقدس درآمد. آنان زبان فارسی را با ذوق و شوق فراوان می‌آموختند و به هر‌جا می‌رفتند، با خود می‌بردند. بر همین پایه «اگر استقرار سلجوقیان را در آسیای صغیر مقدمة رواج و گسترش زبان و ادبیات فارسی در آن سامان بدانیم، تأسیس طریقت مولویه مکمل آن بوده است» (همان: 95). نفوذ زبان فارسی و ریشه‌دواندن فرهنگ ایرانی در منطقۀ بالکان نیز به همین ترتیب است.

شرح شش جلدی سروری بر مثنوی معنوی شایستۀ تحقیق است؛ زیرا نخستین شرح کامل مثنوی به زبان فارسی تا روزگار مؤلف بوده است و فراخور شرح ابیات مثنوی به مباحث و موضوعات متنوعی می‌پردازد. این موضوع تاکنون در چند مقاله به‌طور کوتاه بررسی شده است که مهم‌ترین آنها مقالۀ نامیر کارا خلیلویچ است که با عنوان «نسخۀ خطی شرح سروری بر مثنوی معنوی در کتابخانۀ غازی خسرو بیگ سارایوو» در سال 1392 در هشتمین همایش بین‌المللی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی در دانشگاه زنجان ارائه شد. نویسنده در این مقاله تنها به بیان برخی ویژگی‌های سه نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ غازی خسرو‌بیگ بسنده کرده است. او به بررسی و تحلیل محتوایی، زبانی و نوشتار متن اثر نمی‌پردازد. افزون‌بر این، توفیق سبحانی در مقاله‌ای با عنوان «بررسی آخرین شرح مثنوی در ترکیه» (1374) در مجلة نامة فرهنگستان، شمارة دوم، صفحات 132 تا 142، در تحلیل شرح عبدالباقی گولپینارلی، به نام شرح سروری بر مثنوی اشاره‌ای کرده است. هم‌چنین یوسف‌بیگ ‌باباپور در مقالۀ «نگاهی به شروح کهن مثنوی: معرفی و گزارشی از نقد و تحلیل شروح مثنوی» (1378)، در مجلة آینۀ پژوهش، دورۀ 19، شمارۀ 112 در صفحات 70 تا 83  درحدّ یک بند کوتاه از شرح سروری بر مثنوی یاد می‌کند.

با بررسی نگارنده آشکار شد که تاکنون تحقیقی مستقل و جامع دربارة معرفی و تحلیل این اثر انجام نشده است و این مقاله شاید نخستین نوشتار کمابیش گسترده در این باره باشد.

 

2ـ شرح‌های مثنوی معنوی در آسیای صغیر

مثنوی معنوی به علت‌های مختلفی بیش از آثار دیگر مولانا توجه همگان را به خود جلب کرد و شرح و تفسیرهای بسیاری برای آن ارائه شد. شفیعی کدکنی دربارة علت توجه بسیار به مثنوی چنین می‌گوید: «مثنوی معنوی جلال‌الدین مولوی، بزرگ‌ترین حماسة روحانی بشریّت است که خداوند برای جاودانه‌کردن فرهنگ ایرانی آن را به زبان پارسی هدیه کرده است و هنوز بشریّت در نخستین پله‌های شناخت این ژرف و بی‌همتاست» (زمانی، 1382: 17). شرح و تفسیرنوشتن بر مثنوی معنوی از دیرباز مطرح بوده است و به یک دورۀ زمانی و یا منطقۀ جغرافیایی ویژه محدود نمی‌شود. پس از مولوی در همة قلمروهای فرهنگی ایران ـ ازجمله در آسیای صغیر و شبه‌جزیرۀ بالکان و بعدها در جوامع غربی و در میان مستشرقان ـ کوشش عرفا و ادبا و اندیشمندان بزرگ را می‌توان مشاهده کرد که برای شناخت و تبیین اندیشه‌های مولانا به شرح و تفسیر و تصحیح مثنوی معنوی روی آورده‌اند.

شرح و تفسیر مثنوی از سال 720 هجری با شرح احمد رومی در آسیای صغیر آغاز شد (فروزانفر، 1367: دوازده و سیزده). فرمانروایی خاندان عثمانی در سراسر آسیای صغیر پیشرفت کرد و زبان ترکی، زبان رسمی و جایگزین زبان فارسی شد. زبان فارسی در جایگاه زبان مولوی و زبان مثنوی معنوی و غزلیات شمس، نزد پیروان و دوستداران او همچنان گرامی ماند؛ حتی برخی از آنان به زبان فارسی شعر سروده‌اند؛ هم‌چنین در خانقاه‌های مولویه خواندن مثنوی و دیوان کبیر جزو سنت‌های طریقت شد. به‌آرامی با قوّت‌گرفتن بیشتر زبان ترکی و کاهش نفوذ و نقش زبان فارسی در منطقه، بهره‌بردن از مثنوی مولوی برای پیروان و دوستداران مولانا دشوار شد. به‌ناچار آنان در مرحلۀ اول به شرح‌ها و در مرحلۀ بعدی به ترجمه‌های آن روی آوردند (ریاحی، 1366: 102 و 103).

پیش از شرح کامل فارسی سروری بر مثنوی، چهار نفر دیگر نیز در منطقۀ آناتولی شرح‌هایی بر مثنوی نوشته‌اند:

1) مولوی ابراهیم‌بیگ: او در مقام نخستین شارح مثنوی در آناتولی، هفده حکایت مثنوی (2377 بیت) را به شکل منظوم شرح کرد؛ هم‌چنین تحلیلی عرفانی از موضوع حکایت‌های برگزیده بیان کرد.

2) شیخ معین‌الدین بن مصطفی متخلص به معینی: او دفتر اول مثنوی را در سال 840 هجری با نام معنوی مرادیّه در دو جلد در قالب شعر و بر همان وزن مثنوی ترجمه و شرح کرد.

3) شیخ علی بن مجدالدین الشاهرودی، معروف به مصنّفک: او در سال 845 هجری در سفری به قارامان با دیدن علاقۀ مردم آنجا به مثنوی، بعضی از بخش‌های این اثر را به فارسی شرح کرد.

4) شاهدی ابراهیم دَده: او از هر دفتر مثنوی یکصد بیت برگزید و سپس آنها را در یک اثر منظوم فارسی با وزن عروضی مشابه مثنوی معنوی شرح کرد و آن را گلشن توحید نامید (گزل‌یوز، 1385: 22 ـ 21).

پس از سروری نیز تاکنون پانزده شرح دیگر در منطقۀ آناتولی بر مثنوی معنوی نوشته است که دو اثر از میان آنها اهمیت بیشتری دارد:

1) شرحی از شیخ رسوخ‌الدین اسماعیل انقروی (1041 م): او معروف‌ترین شارح مثنوی است. شرح او به عربی و انگلیسی ترجمه شد و نیکلسون در تفسیر خود بر مثنوی، به آن شرح نظر داشت. مجلداتی از این شرح نیز به فارسی ترجمه شده است (هـ .سبحانی، 1374: 133).

ب) آخرین ترجمه و شرح مثنوی در ترکیه از مرحوم عبدالباقی گولپینارلی (1982م): این شرح مقدمه‌ای جامع دارد. در این اثر ویژگی‌های چهارده نسخة دیگر از مثنوی آمده است؛ هم‌چنین نویسنده دربارة کار شارحان قبلی نیز نظر می‌دهد و با توضیح شیوة کار خود، به استناد نسخۀ بسیار معتبر مثنوی، این اثر را ترجمه و شرح می‌کند. گفتنی است که این شرح با استفاده از آثار دیگر مولانا و متونی دیگر مانند مقالات شمس و معارف سلطان العلماء و معارف برهان‌الدین محقّق تدوین شده است و اطلاعاتی ارزشمند در باب بعضی مسائل اجتماعی دارد که ویژة تاریخ و محیط اجتماعی ترکیه و مولویه است (همان: 138 و 139).

 

3ـ نگاهی کوتاه به احوال و آثار سروری

مصلح‌الدین مصطفی بن شعبان حنفی رومی (969 ـ 897 ق) معروف به سروری از پیروان مولویه در دورۀ سلطان سلیمان قانونی است. وی در گلیبولی ترکیه متولد شد؛ نزد طاشکبری‌زاده و استادان دیگرِ روزگار خود تحصیل کرد و در فنون مختلف شعر و ادب به مقاماتی دست یافت. سروری به زبان‌های فارسی و عربی و رومی تسلط داشت. روزگاری قاضی قسطنطنیه بود؛ اما مدتی بعد کار دفتر و داوری را رها کرد و گوشه‌نشینی گزید. سپس به درخواست قاسم پاشا، حاکم گلیبولی، به مدت بیست سال در مدرسه‌ای به نام خود او در همان شهر به تدریس مشغول بود. سروری سپس برای معلمی مصطفی‌خان، پسر سلطان سلیمان قانونی، گزینش شد و به جایگاه بالایی نزد وی دست یافت؛ اما پس از نابودی سلطنت و از دست رفتن قدرت سلطان، به فقر و تنگدستی افتاد تا‌جایی‌که مدتی با کتابت روزگار می‌گذرانید. پس از آن در مسجدی که خود بانی ساختنش بود، گوشه‌نشینی پیشه کرد و بقیة عمرش را در انزوا و تألیف آثار گذراند: «امیدوارم که هرکه در مسجد من نماز بگذارد، مغفور له شود و آن مسجد را خانه‌ای دیدم در بهشت به مقام بلند... و اصحاب اموال و نعمت و ارباب جاه و مکنت را نعیم جسمانی در منصب فانی است. مال و جاه این فقیر تألیفات و آثارست» (سروری، ج6: برگۀ 359).

سروری علاقۀ فراوانی به تصنیف و تحریر داشت؛ به‌ویژه شرح‌هایی بر برخی متون فارسی و عربی نوشت که از ازجملة آنهاست: الحواشی الکبری و الحواشی الصغری هر دو بر تفسیر بیضاوی، تفسیر سوره یوسف نوشته‌شده در سال 954 قمری، حاشیۀ بر تنقیح الاُصول از عبیداللّه بن مسعود المحبوبی الحنفی (م. 747 ق)، شرح صحیح بخاری که کمابیش نیمی از آن را به پایان برد، شرح گلستان سعدی، شرح مراح الأرواح فی التصریف اثر احمد بن علی مسعود، شرح المصباح فی النحو اثر ناصرالدین بن عبد‌السید المطرزی النحوی (م. 610)، حاشیۀ علی أوائل الهدایۀ فی الفروع اثر برهان‌الدین علی بن ابی بکر مرغیانی حنفی (م. 593) که خود شرحی بر کتاب خود وی به نام بدایه المبتدی است. همۀ این آثار به زبان عربی نوشته شده است (باقر و ابراهیمی‌زاد، 1391: 84).

از تألیفات دیگر سروری به این آثار می‌توان اشاره کرد: بحر المعارف در قواعد شعر و عروض و قافیه به زبان ترکی، شرح ترکی بوستان سعدی و دیوان حافظ، دیوان اشعار ترکی، ترجمۀ ترکی ذخیره‌الملوک اثر سید علی بن شهاب همدانی (م. 786)، ترجمۀ ترکی روض الرحیان فی حکایات الصالحین اثر عبداللّه بن اسعد یافعی (م. 768)، ترجمۀ ترکی شبستان خیال فارسی اثر یحیی سیبک، شاعر معروف به فتاحی نیشابوری (م. 852)، شرح ترکی رسالة معما اثر عبدالرحمن بن احمد جامی، ترجمۀ ترکی موجز القانون فی الطب اثر علاءالدین علی بن ابی الحزم قرشی (م. 687) معروف به ابن نفیس (همان: 85). افزون‌بر این آثار، مصلح‌الدین مصطفی سروری مثنوی معنوی را نیز در قرن دهم هجری برای نخستین‌بار به‌طور کامل به زبان فارسی شرح کرد که در ادامه به معرفی و تحلیل کوتاه آن پرداخته می‌شود.

 

4ـ شرح کامل سروری بر مثنوی معنوی 

«بنابر اطلاعات به دست آمده، یک نسخۀ خطی کامل شش جلدی سروری بر مثنوی در کتابخانۀ راشد افندی استانبول به شمارۀ 1375 نگهداری می‌شود. در کتابخانۀ دانشگاه استانبول نیز دو نسخۀ کامل این شرح به شماره‌های 643 و 674 نگهداری می‌شود. در همان کتابخانه، نسخۀ شرح سروری بر دفترهای سوم و چهارم مثنوی به شمارۀ 240 نگهداری می‌شود» (کارا خلیلویچ، 1392: 4). هم‌چنین سه نسخۀ خطی این شرح، شامل شرح سه دفتر اول (به شمارۀ 2210)، دوم (به شمارۀ 2246) و ششم مثنوی (به شمارۀ 1643) در کتابخانۀ سلیمانیۀ استانبول موجود است و سه دفتر سوم (به شمارۀ 3770)، چهارم (به شمارۀ 3780) و پنجم (به شمارۀ 3769)  از این مجموعه نیز در کتابخانۀ غازی خسرو‌بیگ سارایوو نگهداری می‌شود. به این ترتیب شرح سروری بر مثنوی، شامل شش اثر مستقل و جداگانه است که درمجموع گسترده‌‌ترین و کامل‌ترین شرحی است که تا آن روزگار بر مثنوی معنوی نوشته شده است؛ چنان‌که سروری خود با آگاهی از این موضوع می‌نویسد: «و کتاب مثنوی کتابی است غریب که... هیچ‌کس را شرح او مقَدّر نشد و این فقیر را به همت مردان و اَولیا و به تعلیم رَوحانیت مولانا میسر گشت... و این فقیر نزدیک بیست سال کوشیدم هر بیت را تحریر معنی کردم... و بر وجهی نوشتم که در میان ابیات ربط ظاهر شد و اگر کسی به دیدۀ انصاف نظر کند، بداند که شرح فقیر بی‌نظیرست... اگر ناظر نظر بَه حلِّ متن کند، شرح مثنوی است و اگر نظر به تفسیر آیات کند، کتاب تفسیر است و اگر نظر به شرح احادیث کند، کتاب حدیث است و اگر نظر به تفصیل انبیا و سلاطین کند، کتاب قَصَصِ انبیا و تواریخ مُلوک است و اگر نظر به مناقب اولیا کند، کتاب تَذکِره‌الاولیاست و اگر نظر به حکایات کند، کتاب جامع‌الحکایات است و اگر نظر به ابیات عربیّه کند، جریدۀ اشعار عربیّه است و اگر نظر به ابیات فارسیّه کند، خزینۀ اشعار فارسیه است» (سروری، ج6: برگۀ 358 و 359).

شواهد و مستندات موجود فراوان در این شرح، سخنان مؤلف آن را در این باره تأیید می‌کند. با وجود این، تاکنون اهالی تحقیق و تصحیح متون ادبی و عرفانی، توجهی بایسته به این مجموعۀ شش جلدی نشان نداده‌اند. البته شاید اشاراتی کلی و کوتاه مانند عبارات زیر در ایجاد این مسئله بی‌تأثیر نبوده است: «این شرح که محدود و منحصر به تحلیل ابیات ازنظر دستور زبان و توضیح حکایات است، از لحاظ شرح عرفانی ضعیف است» (گزل‌یوز، 1385: 23).

نسخۀ خطی شرح سروری بر دفتر اول مثنوی با شمارۀ 2246 در کتابخانۀ سلیمانیۀ استانبول نگهداری می‌شود. این نسخه 407 برگۀ 25 سطری دارد و در سال 969 هجری به خط نستعلیق ناخوش نوشته شده است: «قد وقع الفراغ من تحریر شرح المجلد الاول للمثنوی المولوی حامد الله تع... فی یوم الثلثه وقت الضحی من شهر المحرم الحرام سنه تسع و ستین و تسعمأئه» (همان، ج1: برگۀ 407).عنوان این اثر بر روی جلد چنین است: «جلد اول مثنوی شریف شرحی للسروری». متن این جلد از شرح سروری، با این عبارات آغاز می‌شود: «حمد بی‌غایت و ثنای بی‌نهایت آن خدای را که به طالبان حضرتش راه‌ها نمود به عدد انفاس نَفَس به هر موجود و صلوات زاکیات و تحیات نامیات آن مرشد هر گمراه محمد رسول‌الله را باد... ؛ اما بعد، این بندۀ کمتر سروری کهتر وقتی که تشبّه به سالکانِ راهِ خدا کرد و اقتداء اهل فیض و هدی، مشغول مطالعۀ کتاب مثنوی معنوی و محظوظ ملاحظۀ رموز فضل مولوی شد، به خاطر فاترش و عقل قاهرش چنان آمد که هر بیت آن کتاب شریف را شرحی و بعض رموز حضرت مولانا را فتحی نویسد» (همان: برگۀ 3).

شرح جلد ثانی از مثنوی به تشویق سلطان مصطفی انجام شده است. چون سروری شرح دفتر اول مثنوی را به پایان رساند، سلطان مصطفی وی را به درگاه خود فراخواند. او نیز کتابش را به وی تقدیم کرد. این شرح با توجه سلطان و تشویق سروری ادامه یافت: «حضرت سلطان مصطفی ضاعف اللّه قدره و نافذ امره این بندۀ کمینه خاک نهاد و عبد خالص الفواد را به عتبۀ علّیۀ خود دعوت فرمود و حسن التفات عنایت نمود و این عبد ضعیف و رفیق نحیف، آن شرح مجلّد اوّل را به طریق هدیه بر آن درگاه آورد، همچون پای ملخ نزد سلیمان علیه‌السلام بود. چون حضرت صاحب کرم و کریم‌الاخلاق مستعد دولت جهانی بالاستحقاق تحسین وافر و استحسان متکاثر اظهار کرد و به شروح سائر مجلدات رغبت بی‌شمار، لاجرم این بندۀ کمینه و کمترین به موجب اشارت آن کامران و کامبین اکنون در بیان معانی جلد ثانی و در شرح غوانی معانی شروع خواست که عنان عزیمت به آن سوی گردانید» (همان، ج2: برگۀ 2).

شرح سروری بر دفتر دوم مثنوی با عنوان «مثنوینک جلد ثانی سنک شرحی سروریدندر» است و با این عبارات آغاز می‌شود: «حمد بی‌حد خدایی را که لایشبهه شئی هیچ او را و ثانی و ثانی نیست و شکر و ثنای خداوندی را که به موجب و ان من شئی الا یسبح بحمده هر چیز بر وی ثنوی است...» (همان).

اصل نسخۀ موجود از شرح این دفتر با شمارۀ 2210 در کتابخانۀ سلیمانیۀ استانبول موجود است. این نسخه با تعداد 140 برگ و 27 سطر در هر صفحه به خط نسخ نوشته شده است؛ اما ناقص است و کمی بیش از یک‌سوم از کل دفتر دوم مثنوی را در بر می‌گیرد؛ صفحۀ پایانی آن تا نیمه‌های حکایت «انکار فلسفی بر قرائت ان اصبح ماکم غورا» ادامه یافته است. وضعیت شرح بقیۀ اشعار این دفتر با ضبطِ ناتمام و ناقص آخرین عبارت از برگۀ پایانی کتاب، نامشخص مانده است. روی صفحۀ عنوان این نسخۀ خطی، تاریخ کتابتش، سال 1241 هجری، بیان شده است.

نسخۀ خطی شرح جلد ثالث مثنوی، همین عنوان بر روی جلدش نوشته شده است. این نسخه 252 برگ و 25 سطر در هر برگ دارد و در سال 959 هجری به دست خود مؤلف به خط نستعلیق ناخوش نگارش شده است: «تم تألیف الکتاب فی اواسط صفر المظفر سنه تسع و خمسین تسعمأئه» (همان، ج3: برگۀ 251). اکنون اصل این نسخه با شمارۀ 3770 در کتابخانۀ غازی خسروبیگ سارایوو نگهداری می‌شود. عبارات آغازین این کتاب به شرح زیر است: «بسم الله الرحمن الرحیم، حمد و سپاس حکیمی را که حکمت‌های او جنود غیب است و شکر بی‌قیاس علیمی را که صنعت‌های او بی‌قصور و عیب است... و این شرح دوم را چون به همت مردان طریقت به اتمام انجامید چون رغبت طالبان حقیقت آنجا می‌دید داعیۀ روحانیت و جاذبۀ رحمانیت به شرح مجلّد سوم اَقدام اِقدام را در میدان تحریر کلام و در ساحت تقریر مرام نهادن گرفت» (همان: برگۀ 3).

نسخۀ خطی دفتر چهارم مثنوی با عنوان «شرح جلد رابع مثنوی» در 194 برگۀ 25 سطری فراهم آمده است. این نسخه در سال 962 هجری نوشته شده است: «تم تألیف الکتاب فی اواخر ربیع‌الاول سنته اثنتین و ستین و تسعمأئه هجری هلالیه» (همان، ج4: برگۀ192). این نسخه را سروری خود به خط نستعلیق ناخوش نوشته است و با این عبارات آغاز می‌شود: «بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، الحمد للّه الذی نور قلوب اولیائه بانوار العرفان... اما بعد، بدانکه عاجزترین بندگان ملک قدیر، بندۀ کمینه و کمترین سروری الحقیر چون از تألیف شرح مجلّد سوم از کتاب مثنوی فارغ شد تألیف شرح جلد چهارم از مشرق دل او بازغ و در شرح و بیان مجلّدات گذشته برخی تفصیل کرد و برای تفهیم مرام و تحقیق مدام بعضی تطویل آورد» (همان: برگۀ 2).

متن نسخۀ خطی شرح دفتر پنجم با عنوان«شرح جلد خامس از مثنوی بخط شارحه سروری»، 280 برگۀ بیست و پنج سطری دارد؛ سروری خود آن را در سال 963 هجری به خط نستعلیق ناخوش نوشته است: «الحمدلله علی التمام که شرح مجلّد پنجم تمام شد از کتاب مثنوی و آن حکایات که این شارح فقیر آورد و با سرخ اشارت کرد چهارصد و چهل حکایت است. تمّ تالیف الکتاب یوم الاربعاء السادس من جمادی الاول سنه ثلث و ستین و تسعمائه هجری هلالیه قد وقع الفراغ من تحریره» (همان، ج5: برگۀ 279). عبارات آغازین این نسخۀ خطی چنین است: «بسم الرحمن الرحیم الحمد لله الذی جعل العارفین عالمین ببعض مرموزاته و الشکر لله الذی سیّر منهم لی میادین استاره و محجوزاته... اما بعد، این بندۀ فقیر، سروری حقیر، شرح دفترهای مثنوی را مسوّده کرده بود؛ اما به بعض عوائق بعضی را به بیاض نیاورده و به سبب بعض اسفار بعضی از آن اسناد ضایع گشته. پس در دل منکسرش این معنی واقع شده که اگر در بیاض‌آوردن تراخی کنی، برخی دیگر گم شود و سعی تو در تحریرش مشکور نشود؛ بلکه گُم کردد. لاجرم به قلم شکسته و دل خسته به نبشتن جلد پنجم شروع نمود (همان: برگۀ 2).

نسخۀ خطی شرح سروری بر دفتر ششم مثنوی با شمارۀ 1673 در کتابخانۀ سلیمانیه نگهداری می‌شود. عنوان «مع شرحها لجلد السادس من المثنوی المعنوی المولوی قدس سره»بر روی جلد این اثر دارد. این نسخه 360 برگ 25 سطری دارد. این اثر در سال 999 هجری به خط نسخ نگارش شده است: «قد وقع الفراغ من تحریر هذه الکتاب فی یوم الاثنین الرابع عشرین فی شهر ربیع الاخر سنه تسع و تسعین و تسعمأئه» (همان، ج6: برگۀ 359). متن جلد ششم از این مجموعه برخلاف پنج جلد دیگر، در یک کادر قرمز نوشته شده است. این اثر با عبارات زیر آغاز می‌شود: «بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین، حمد خدای را که رسانید به فاتحۀ خاتمه کتاب مثنوی تا به عون فیضش برسیم به خاتمۀ فضل مولوی...؛ امّا بعد، این بندۀ کمینۀ کاملان سروری مستفیض به فیض فاضلان چون به تمام شرح مجلد پنجم انجامید، رغبت تمام در اتمام شرح مجلّد ششم بدید آمد. لاجرم اقدام به راه شرح ششم نهادن گرفت» (همان: برگۀ 2).

 

5ـ ویژگیهای شرح سروری بر مثنوی

ویژگی‌های کلی شرح سروری بر مثنوی، در این مقاله در سه بخش ویژگی‌های روش‌شناختی، ویژگی‌های رسم‌الخطی و نگارش و ویژگی‌های زبانی بررسی و تحلیل شده است.

5ـ1 ویژگی‌های روش‌شناختی

  • مؤلف معنی برخی واژه‌ها و عبارات مثنوی را در قالب جمله‌های معترضه و توضیحی در بین متن آورده است. این موضوع گاهی درک و دریافت مفهوم مطلب اصلی را برای خواننده مشکل می‌کند؛ البته تعداد این‌گونه نمونه‌های ابهام‌برانگیز در متن بسیار نیست. دو نمونة آن در ادامه بیان می‌شود:

-      «تقدیم فصحا بر بلغا اولی بود که بلاغت پس از فصاحت است به مرورِ ادوار جمع دَور است به معنی گردش روزگار و کُرورِ اَطوار و رجوع حال‌ها مدّت اعمار خود زمانِ عمرهای خویش صرف کنند و در شرح و بیان آن به نظر امعان با باریکی آن تلقی نمایند» (همان، ج5: برگۀ 3).

-      «و از گِرداب خَطَرِ این دَریا و از ورطۀ بیم این جهان و عصیان به ساحِلِ ظفر و به نَجَح اوطار جمع وطرست یعنی حاجت رسد به کنار پیروزی» (همان).

  •  استشهاد به آیات قرآن مجید و احادیث برای شرح گستردة ابیات و مصراع های مثنوی، در کل این اثر بسیار دیده می شود. به همین سبب است که مؤلف در صفحۀ پایانی شرح دفتر ششم، کتاب خود را کتاب تفسیر و کتاب حدیث می‌خواند: «و اگر نظر به تفسیر آیات کند، کتاب تفسیر است و اگر نظر به شرح احادیث کند، کتاب حدیث است» (همان، ج6: برگۀ 359).
  • استناد به حکایات برای توضیح ابیات مثنوی از ویژگی‌های دیگر این اثر شش جلدی است. خود مؤلف با‌توجه‌به این نکته معتقد است کتابش «کتاب جامع‌الحکایات است» (همان). وی هم‌چنین در جایی دیگر می‌نویسد: «و جمله حکایات که این شارح فقیر در شش مجلد آورد دو هزار و دویست حکایت است» (همان: برگۀ 358).
  • استناد به اشعار فارسی و عربی و گاهی ترکی، یکی دیگر از شیوه‌های مؤلف در شرح و تفسیر بیت‌های مثنوی است. شمار این اشعار در کل این شرح شش جلدی بسیار است. مؤلف با‌توجه‌به فراوانی همین اشعار  می‌گوید: «اکر نظر بابیات عربیّه کند جریدۀ اشعار عربیّه و اکر نظر بابیات فارسیّه کند خزینۀ اشعار فارسی است» (همان: برگۀ 359). 
  • ذکر قصص انبیا و تواریخ ملوک و مناقب اولیا، ابزار دیگر بیانی مؤلف برای شرح مثنوی است. خود شارح به این نکته اشاره می‌کند: «و اکر نظر بتفصیل انبیا و سلاطین کند کتاب قصص انبیا و تواریخ ملوکست و اکر نظر به مناقب اولیا کند کتاب تذکره الاولیاست» (همان).
  • در بسیاری از قسمت‌ها، اصل مصراع‌ها و ابیات مثنوی چنان در متن گنجانده شده است که گویی جزئی از شرح مؤلف است؛ مانند این دو نمونه: «مادِح خُورشید مَدّاح خُودَست، کسی که آفتاب را مدح کند گوییا می‌گوید کِه دُو چَشمَم رُوشن و نامُرمَدست که درو درد رمد نیست» (همان، ج5: برگۀ 5).
  • مؤلف شماری از واژه‌ها و عبارات مثنوی را به ترکی معنی کرده است؛ مانند نمونه‌های زیر:

-           «قِسمِ هِژدَه آدمی تنها بخُورد،به ترکی اون سکز آدمک نصیبن یالِکز یدی» (همان: برگۀ 11).

-     «و گفت: کِه بیار آن مِطهرَه اینجا به پیش، مطهره به ترکی ماتره، تا بشویم جمله را با دست خویش... که در اینجا هست حکمت تو بتو، با اشباع به ترکی قات قات» (همان: برگۀ 12).

-      «گر گدازی زین هوس‌ها تو بَدَن، به ترکی اگر اریده سن بو هوسلر ایله سَن بَدَنی، پس پشیمان و غمین [در حاشیۀ متن «غبین» هم منظور شاعر بوده است] خواهی‌شدن، صکره و پیشمان و غصه لو اولسک گرگدر» (همان: برگۀ 14).

-           «وز لَوِیشَه پیچد او لَبهات را، لفظ لویشه بفتح لام و کسر واو صحیح است و فصیح، به ترکی یواشه آغاجی» (همان: برگۀ 14).

-           «حبس باشی ده شهادت از بکاه، به ترکی ارکندن» (همان: برگۀ 16).

  • شارح گاهی، متن مثنوی استفاده‌شدة خود را با ضبط‌های متفاوت در نسخه‌های دیگر مثنوی مقایسه می‌کند. این کار می تواند برخی ابهامات مثنوی رااز بین ببرد؛ به‌ویژه ابهاماتی که برخاسته از اختلاف نسخه‌هاست:

-           «آن‌چنان‌که کافران دَر قَعرِ گور، در بعض نسخ آنچنانکه کافران رُوزِ نشور» (همان: برگۀ 11).

-      «گفت آن حجره که شب جا داشتم، در بعض نسخ شب بوده‌ام. هیکل آنجا بیخبر بگذاشتم، در بعض نسخ بیخبر بگشوده‌ام... من که جزوم ظالم و لدّ و غویی، من که حقیرم ستمکار و جنگی و گمراهم، در بعض نسخ زشت و غوی واقع شده» (همان: برگۀ 13).

  • ترجمۀ لفظ‌به‌لفظ عبارت‌ها و واژه‌های فارسی به عربی، از نکات مهم در این اثر است:

-     «مصطفی صبح آمد و در را گشاد، یعنی رسول الله علیه‌السلام صبحا آمد و باب را فتح کرد... پردۀ بیچون بران ناظِر تَنَد پردۀ بی‌کیف را بر ناظر نسج کند» (همان: برگۀ 11).

-           «تا که پیش از خَبط بُگشاید دَری، یعنی پیش از وقوع حدث در حجره را فتح کند» (همان: برگۀ 12).

-      «شاخ جان برگ‌ریزست و خزان، برگ در اینجا یعنی ورق شجرست، این بخور گرمست داروی مزاج، از سخن دیوست که گوید این چیز را بخور که حارّست و دوای مزاج» (همان: برگۀ 14).

-           «بر وجهی که کسی برخیزد از خواب گران از نوم ثقیل» (همان: برگۀ 15).

  • گاهی مؤلف ضمن شرح ابیات و مصراع‌ها برخی نکات دستوری را نیز تبیین می‌کند. البته این‌گونه اشاره‌های دستوری در متن بسیار نیست و این برخلاف سخن نویسندۀ مقالۀ «شرح‌های مثنوی در آناتولی» است؛ به‌طورکلی این گفتار نادرست است که شرح سروری محدود و منحصر به تحلیل ابیات از نظر دستور زبان و توضیح حکایات است (گزل‌یوز، 1385: 23). در ادامه، نمونه‌هایی از نکات دستوری در این مجموعه بیان می‌شود:

-     «کافِرک را هیکلی بُد یادگار، کاف در لفظ کافرک برای تصغیرست... سجده می‌کرد او که ای کل زمین، ای حرف نداست و لفظ روی زمین منادی است که عبارت از رسول‌الله علیه‌السلام است» (سروری، ج5: برگۀ 13).

-      «تن زِ سَرگین خویش چون خالی کُنَد، فاعل کند ضمیر مستترست راجع به کسی که در حکم مذکورست یا راجع به تن... زین پلیدی بدهد و پاکی برد، فاعل دو فعل ضمیر کسی است، یعنی کسی که ازین مرداری دهد به کم‌خوردن پاکی را برد» (همان: برگۀ 14).

-           «هرکسی کوشَد بمالی یا فُسُون، لفظ کوشد بفتح شین مضارع است از کوشیدن...» (همان: برگۀ 17).

5ـ2 ویژگی‌های املایی و نگارش متن

  • ضبط مشکول و اعراب‌گذاری برخی کلمات: بسیاری از این کلمات مشکول نشان‌دهندۀ تلفظ ویژة آن واژه‌ در روزگار مؤلف در آسیای صغیر است؛ تلفظ‌هایی که در فارسی معاصر دیده نمی‌شود. این تلفظ‌های قدیمی و محلی را ضبطِ مشکولِ کاتب مشخص کرده است؛ مانند نمونه‌های زیر:

-           دِبیر: «و اگر در بعض مقام بسط کلام واقع شود، معذور باید داشت که قلم در دست دِبیر نیست» (همان: برگۀ 3).

-           بکَی و بَسَر: «منتظر کَی شَوَد این شَب بَسَر» (همان: برگۀ 11).

-           می‌زَییم: «ما برای خدمت تو می‌زَییم نفس متکلم مع‌الغیرست از زیستن» (همان: برگۀ 12).

-           بَروید: «تا بَرویَد در عِوَض دَر دِل چَمن» (همان: برگۀ 14).

-           عَرضَه و دَهلیز: «کِای شَهیدِ حَق شَهادَت عَرضَه کن... لاجرم ما دَرین دَهلیزِ قاضِیِ قضا» (همان: برگۀ 15).

-      هَدیَه، پَی و دانَه: «این زکوه و هَدیَهُ و ترکِ حَسَد... و همچنان خوان و مهمانی پَیِ اِظهار راست... پس چون بُدَزدَد زِ اهلِ کیش... هَست صَیّاد اَر کُنَد دَانَه نِثّار... سَبق بُردَه رَحمتش و آن غَدر را» (همان: برگۀ 17).

  • ضبط همخوان «گ» فارسی به صورت «ک»: نمونه‌های زیر از انواع آن است: «رسول‌الله علیه‌السلام کفتش و کفتن کرفت این سخن را... دلم بکرفت ازین وجود فانی در آن صحرای پهنای آخرت روم، چنانکه کسی از بهر کواهی به خانه قاضی آید و در میان دو در، یعنی در بیرونی و در اندرونی که آنرا دهلیز کویند، نشیند تا پیش قاضی نرود، کواهی ندهد، از انجا بیرون نرود... بهر دعویی اَلَستیمُ و بَلی... چون اینجا آمدیم، کواهی می باید داد؛ چنانکه کوید کر بلی کفتیم و آنرا زِ امتحان... » (همان: برگۀ 15).
  • ضبط واکۀ بلند «آ» با و بدون نشانۀ مد: بررسی املای متن اثر نشان‌دهندۀ آن است که مؤلف در املای واکۀ بلند «آ» از الگو و شیوه‌ای خاص پیروی نمی‌کرده است و در بخش‌ها و قسمت‌های مشابه، املایی متفاوت را به کار برده است:

-      «بالمکارِه که ازو افزود گشت بآن چیزها که نفس آنها را بد شمرد که زرع ازو زیاده شد. درین بیت اشارت می‌کند بان حدیث شریف... و اگر ان هم دست ندهد، مشغولِ به کلام ایشان از همه اولیترست و اگر آن هم دست ندهد به طاعات حق می‌باید مشغول شدن و آن صحبت را به تضرع و زاری طلب کردن ... دلم بگرفت ازین وجود فانی در ان صحرای پهنای آخرت روم چنانکه کسی از بهر کواهی بخانه قاضی آید و در میان دو در یعنی در بیرونی و در اندرونی که آنرا دهلیز گویند نشیند تا پیش قاضی نرود کواهی ندهد از انجا بیرون نرود» (همان: برگۀ 14).

-      «پس ابلیس بصورت پیری زشت بانکس پیدا شد انکس کفت تو کیستی ابلیس کفت من انکسم که تو دیدن مرا ارزو کرده بود» (همان، ج6: برگه 15).

  • پیوستگی «به» حرف اضافه به متمم:

-            بعض مردمان از صلحا بنزد ابراهیم ادهم آمدند (همان، ج1: برگه 407).

-      «اگر علامۀ عصر باشد بمسخره کیگیرد... چندانکه صحبت و خدمت شیخ دست دهد بغیر از خدمت و ملازمت صحبت او همه هیچست... و اکر ان هم دست ندهد مشغولِ بکلام ایشان از همه اولیترست و اکر آن هم دست ندهد بطاعات حق می‌باید مشغول شدن و آن صحبت را بتضرع و زاری طلب کردن» (همان، ج5: برگۀ 15).

  • ضبط «گ» به صورت «ک»:

-       «اکر علامۀ عصر باشد بمسخره کی کیرد... روزی حضرت مولانا جمع یاران را می کفت الله الله چندانکه صحبت و خدمت شیخ دست دهد بغیر از خدمت و ملازمت صحبت او همه هیچست و اکر صحبت او دست ندهد مصاحبت اصحاب از واجباتست و...» (همان: برگۀ 15).

-            «کفت ای بوالحسن خلق اولین و آخرین درین اشتیاق بسوختند» (همان، ج6: برگه 47)

  • ضبط نشانۀ مفعولی «را»، هم به صورت متصل به مفعول و هم جدای از آن:

-           «بنابرین مقدمات هر کرا توفیق رفیق گردد هر کس را توفیق الهی یار شود» (همان، ج5: برگۀ 3).

-           «اهل حالرا اصطلاحاتیست که انرا اهل قال نمی دانند» (همان، ج1: برگه 309).

  • ضبط فعل ربطی «است» با حذف و نیز حفظ حرف «الف» در ابتدای آن: بررسی املای متن اثر نشانگر آن است که حرف «الف» از ابتدای این فعل حذف و فعل به صورت پیوسته به کلمۀ پیش از خود نوشته می‌شود؛ البته به‌جز وقتی‌که کلمۀ پیش از فعل ربطی «است» مختوم به «ـه» غیرملفوظ و «ی» است: «چندانکه صحبت و خدمت شیخ دست دهد، به غیر از خدمت و ملازمت صحبت او همه هیچست و اگر صحبت او دست ندهد، مصاحبت اصحاب از واجباتست و اگر آن هم دست ندهد، مشغولِ به کلام ایشان از همه اولیترست... اشارتست به آن آیت کریمه در حم شوری است و الذین استجابوا لربهم و... مراد مولانا اینست که حق تعالی انصار را مدح کرده است به آن که امر ایشان به مشاوره است در میان خود» (همان، ج5: برگۀ 15).
  • کاربرد همزمان «ی» میانجی و کسره برای مضاف مختوم به همخوان بلند «آ»: «یعنی آن عرب مهمان از لطفهایِ رسول‌الله علیه‌السلام... چنانکه مادام‌که درخت تر باشد به برگ های (بدون کسرۀ اضافه) او انتفاع شود... دلم بگرفت از این وجود فانی در آن صحرایِ پهنایِآخرت روم» (همان: برگۀ 15).
  • پیوسته‌نویسی «ها» نشانۀ جمع به اسم: گفتنی است پیوسته‌نویسی «ها»، حتی دربارة کلمه‌هایی که آخرین حرف آنها هـ غیرملفوظ یا های بیان حرکت است (مانند دیده، شکوفه و میوه) نیز اعمال می‌شود:

-      «تانَدَش پوشید هیچ از دیدها» (همان: برگۀ 6). «یعنی آن عرب مهمان از لطفهای رسول‌الله علیه‌السلام در تعجب بماند... چنانکه مادام که درخت تر باشد ببرگهای او انتفاع شود پس از آن شکوفها پیدا کردد پس از ان میوها حاصل شود» (همان: برگۀ 15).

-           «امام تابع درویش شد و رسید و سر نهاد و لابهایی بی‌حد کرد» (همان، ج3: برگۀ 225).

5ـ3 ویژگی زبانی

  • کاربرد افعال در معانی خاص و کم‌فراگیر و کم‌مرسوم از ویژگی‌های نثر دورۀ اول زبان فارسی است1 که در زبان شرح کامل سروری بر مثنوی نیز مشاهده می‌شود؛ نمونه‌هایی از این نوع کاربرد افعال در این اثر در ادامه آمده است:

-     «نصیب‌گیر‌شدن» به معنای «بهره‌مند‌شدن»: «هرکس که از اثرهای برکتهای نفسها و نورهای عنایتهای خواص بندگان حق تعالی نصیب‌گیر شود» (همان، ج5: برگۀ 3).

-           «دانستن» در معنای «شناختن»: «پس کسی که شریعت را نداند در ظلماتست» (همان).

-           «گرفتن» در معنای «شروع کردن»: «و باران عظیم باریدن گرفت» (همان: برگۀ 4)، «و گفتن گرفت این سخن را» (همان: برگۀ 14).

-      «ارسال کردن» به‌جای «گسیل‌کردن یا فرستادن» پیک که این کاربرد در فارسی معمول نیست: «و از ناگاه درویشی را بخدمت بانوی آخرت کوجی خانم ارسال کرد» (همان: برگۀ 6).

-           «بندکردن» به معنای «بستن»: «باب آن حجره را بند کرد... دست بر در نهاد او بسته یافت در را بند شده یافت» (همان: برگۀ 11).

-           «لذت‌گرفتن به...» به‌جای «لذت‌بردن از... »: «پادشاه گفت من از آن قبیل نیستم که طعام بسیار خورم و به آن لذت گیرم» (همان).

-     قسم کردن به ...» در معنی «قسم خوردن به ...»: «به حکم آیت سورۀ حجر «لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون» به عمر تو قسم کرد» (همان: برگۀ 12).

-           «در آغوش کردن» معادل «در کنار/ آغوش کشیدن»: «مصطفی‌اش در کنار خود کشید، یعنی در آغوش کردش» (همان: برگۀ 13).

-           «تغییر کردن» به معنی «تغییر دادن»: «هین مگردان خو که پیش آید خلل، تغییر مکن عادت را که متوجه شود ضرر» (همان: برگۀ 14).

-           «کردن» در معنی «گذاردن و قرار دادن»: «یا موسی چون بندۀ [ای] را دوست ندارم، در وی دو علامت می‌کنم» (همان: برگۀ 16).

  • حذف شناسۀ فعل در صیغۀ سوم شخص مفرد: «این بندۀ فقیر، سروری حقیر، شرح دفترهای مثنوی را مسوّده کرده بود[م]؛ اما به بعض عوائق بعضی را به بیاض نیاورد[م] و به سبب بعض اسفار بعضی از آن اسناد ضایع گشته. پس در دل منکسرش این معنی واقع شده که اگر در بیاض‌آوردن تراخی کنی برخی دیگر کم شود و سعی تو در تحریرش مشکور نشود بلکه گُم گردد. لاجرم به قلم شکسته و دل خسته به نبشتن جلد پنجم شروع نمود[م]» (همان: برگۀ 3).
  • کاربرد «را» فک اضافه:

-      «بنابر این مقدمات هر کرا توفیق رفیق گردد، هرکس را توفیق الهی یار شود و از این اشارات که بر سبیل کنایات ایراد افتاد؛ یعنی ایراد کردیم، اقتباسی کند» (همان: برگۀ 2).

-           «حضرت مولانا را عادت چنان بود» (همان، ج3: برگه 224).

-            «سلیمان علیه‌السلام را همه عالم در تصرف بود» (همان، ج6: برگه 14).

  • کاربرد «را» در معنی «برای»: یعنی رسول‌الله علیه‌السلام را احوال شب او معلوم شده بود که او را تقاضای طبیعی واقع شده است... از بهر خدا او را در نگشاد» [نشانۀ «را» در این جمله هم نشانه مفعولی است برای «در» و هم به معنای «برای» برای ضمیر «او» است] (همان، ج5: برگۀ 12).
  • کاربرد «به» قیدساز به‌جای تنوین: «و خویشتن را از اعتقادات عوام که بحقیقت شیاطین انام اند مَمیَّز گرداند» (همان: برگۀ 3).
  • کاربرد فعل در وجه مصدری:

-           «اول شمع را بدست آوردن می‌باید... پس از تحصیل شریعت به راه رفتن می باید» (همان: برگۀ 4).

-           «اگر هم دست ندهد، به طاعات حق می‌باید مشغول‌شدن و آن صحبت را به تضرع و زاری طلب‌کردن» (همان: برگۀ 15).

-           «بجد عذر خواستن گرفت» (همان، ج3: برگه 225).

  • کاربرد «را» در معنی «به»:

-           «روزی حضرت مولانا جمع یاران را می‌گفت الله الله» (همان، ج5: برگۀ 15).

-           «مرا چیزی بیاموز که اندک باشد» (همان: برگۀ 16).

-           «در خبرست چون حضرت حق بهشت را آفرید او را گفت بگو» (همان: برگۀ 17).

  • مطابقت موصوف و صفت ازنظر مؤنث بودن: «هر عبادت را در هر زمان و در هر مکان کردن میّسر نیست و بی‌شرایط مخصوصه بوجود آوردن درست نیست» (همان: برگۀ 16).
  • وجود برخی لغزش‌های زبانی:

-           «و مدّعیان کذّاب که دعوی این اسرار کنند بسیارست[ند] و منکران نیز بی‌شمارند» (همان: برگۀ 2).

-      «درین مصراع تنبیه است که آنان که در این جهان می‌خورند و سبب رسوایی را می‌کنند حدث و فضاحت او در آن جهان پیدا گردد و باعث ندامت شود» (همان: برگۀ10).

-           «از امت مصطفی کسان هست [هستند] که اینچنین احوال را می‌دانند، کی باشد که او نداند» (همان: برگۀ 11).

-     «خود را در صحرایی یافت گشاده و در آنجا جوی آب [حذف بدون قرینه و نا‌به‌جای فعل «بود»] و بر کنار جوی درختی [حذف بدون قرینه و نا‌به‌جای فعل «بود»] و با خود دستۀ کلید داشت» (همان).

  • کاربرد «ی» استمراری:

-      «تا به حدی متقی بود که چون به زیارت تربه آمدی، جهت تجدید وضو آب را از شهر با هم آوردندی و از آن آب وضو ساختی و از آن آب خوردی و پرهیز کردی» (همان: برگۀ 5).

-      «[این نماز و روزه و حج و جهاد/ هم گواهی دادنست] از اعتقاد که اگر فرضیّت ایشانرا اعتقاد نبودی ایشان صادر نشدندی» (همان: برگۀ 17).

-           «یعنی به بیداری و شب‌زنده‌داری و طاعت باری مغرور نشدندی و از طلب مغفرت بازنماندندی» (همان، ج1: برگه 284).

  • کاربرد «ب» تأکید بر سر فعل ماضی:

-           «پس هدهد سلیمان با ان هدهد برفت... چون نامه را دید بلرزید» (همان، ج4: برگه 25).

-           «پس در نظر عابد بخفت و محاسن و مواضع زینت خود بعابد بنمود» (همان: برگه 34).

-           «کفت ای بوالحسن خلق اولین و آخرین درین اشتیاق بسوختند» (همان، ج6: برگه 47).

-           «به استعجال برفت» (همان،ج5: برگۀ13).

-           «کسی پیش بزرگی از مشایخ بگفت غلام خلیل را مرض جذام بدید آمد» (همان: برگۀ 17).

  • کاربرد فعل پیشوندی:

-           «و شیخ بر بالای منبر سخن‌گویان که گویا هرگز فرونیامده» (همان: برگۀ 12).

-           «تخت او را دید و بازآمد» (همان، ج4: برگه 25).

-           «فی‌الحال زبانش برآماسید» (همان، ج3: برگه 225).

  • کاربرد پیشوند «م» برای فعل نهی:

-           «یا ابا‌المعالی تا ما زنده‌ایم این را به کس مگویی» (همان، ج5: برگۀ 12).

-           «بترسید و غافل مباشید» (همان: برگۀ 13).

-           «چون تو ریاضت کنی و کم خوری شیطان ترا می‌ترساند و گوید غافل مباش» (همان: برگۀ 14).

  • ذکر «ن» نفی با فاصله یک کلمه از فعل: «گفت همانا که یکی از نارسیدگان متصوفه همت درویی بسته است و نه نیک کرده است» (همان: برگۀ 17).

 

6ـ نتیجه‌گیری

نسخه‌های خطی شرح شش جلدی سروری بر مثنوی معنوی، نخستین شرح کامل مثنوی به زبان فارسی است. این مجموعة ارزشمند دربردارندة موضوعات بسیاری است؛ هم‌چنین نکات باریکی دارد که درخور تأمل ادبی و زبانی و فرهنگی است. برخی از نکات عرفانی آن نیز شایستة تحقیق و بررسی جدید است؛ برای نمونه در این مجموعه شمار بسیاری از واژه‌ها مانند «کَی»، «بَسَر»، «هَدیَهُ»، «پَی»، «عَرضَه»، «می‌زَییم»، «دَهلیز» و «بَرویَد»به صورت مشکول آمده است؛ به همین سبب با استناد به آنها، دربارة مقدار و چگونگی کاربرد واژه‌های فارسی و تلفط‌های متداول آنها در آسیای صغیر و قلمرو عثمانی در آن روزگار می‌توان پژوهش کرد. هم‌چنین برخی کاربردهای فعلی خاص و کم‌مرسوم در میان فارسی‌زبانان در این مجموعۀ شش جلدی وجود دارد که تحقیق دربارة آنها نیز سودمند خواهد بود؛ ازجملۀ این افعال به این نمونه‌ها می‌توان اشاره کرد: «نصیب‌گیرشدن» به معنای «بهره‌مند‌شدن»، «لذت‌گرفتن به ...» به‌جای «لذت‌بردن از... »، «قسم‌کردن به...» در معنای «قسم‌خوردن به...» و «در آغوش کردن» معادل «در کنار/ آغوش کشیدن».

در این مجموعۀ شش جلدی، استناد به آیات قرآن کریم و احادیث، بسیار و درخور تأمل است و خود مؤلف نیز با آگاهی به این نکته، به آن افتخار می‌کند. این موضوع نیز می‌تواند مبنای یک تحقیق مستقل، به‌ویژه دربارة مقدار و چگونگی استناد به احادیث باشد. افزون‌بر اینها برپایة آنچه شارح در پایان جلد ششم اثر خود به آن اشاره کرده است، تعداد دو هزار و دویست حکایت در این مجموعه روایت شده است که تحقیق دربارۀ منابع و مآخذ مؤلف در نقل این حکایات بسیار مفید خواهد بود؛ بر اینها باید مجموعه‌ای از قصه‌های انبیا، تاریخ‌های پادشاهان، ستایش اولیا و اشعار شاعران بزرگ فارسی و عربی را نیز افزود که در شرح سروری برای تبیین و توضیح بیشتر ابیات مثنوی آورده شده است. از این نظر، مؤلف کتابش را کتاب قصص انبیا و تواریخ ملوک، تذکره‌الاولیا، جریدۀ اشعار عربیّه و خزینۀ اشعار فارسی می‌نامد. اشاره به برخی نکات صرفی و نحوی، از ویژگی‌ها و نکات درخور توجه دیگر در شرح سروری است. این کتاب شاید ازجمله نخستین کتاب‌هایی باشد که به موضوعات دستور فارسی توجه کرده است. سرانجام اشاره به ضبط متفاوت برخی عبارات و ابیات مثنوی در نسخه‌های دیگر که شرح سروری به آنها توجه کرده است، از علت‌های دیگر اهمیت این شرح است که شاید در حل برخی مشکلات مثنوی سودمند باشد.

بنابراین، شایسته است این مجموعه که تاکنون محققان به آن توجه درخوری نداشتند، بیش از پیش پژوهش شود و به مرحلۀ تصحیح، انتشار و نقد و تحلیل برسد تا حق کوشش‌های بیست سالۀ خالق این مجموعۀ بزرگ ادا شود؛ هم‌چنین میراثی ارجمند از گنجینۀ فرهنگی و ادبی کشورمان زنده گردد؛ زیرا بااینکه این اثر در دیاری دیگر فراهم آمده است، تأثیری شگرف بر گسترش فرهنگ و زبان فارسی و عرفان و تصوف در قلمرو امپراتوری عثمانی داشته است.

 

پی‌نوشت

1. این دوره از آغاز تشکیل دولت های مستقل ایرانی است و مبدأ واقعی آن از زمانی است که نخستین کتاب نثر فارسی تألیفِ آن زمان به دست ما رسیده است. مبدأ واقعی این دوره از نیمۀ اول قرن چهارم هجری آغاز می‌شود و تا اواخر قرن پنجم ادامه می یابد (بهار، 1381: 311 و312). ازجمله ویژگی‌های نثر این دوره، آوردن افعال پیشوندی، استعمال باء تأکید بر سر فعل ماضی، کاربرد افعال در معنی خاص، کاربرد فعل به صورت مصدری، استفاده از «ی» استمراری و... است که نمونه‌هایی از آنها در متن شرح سروری بر مثنوی معنوی آمده است.

- باباپور، یوسف‌بیگ (1387). «نگاهی به شروح کهن مثنوی معنوی»، آینۀ پژوهش، ش112، 70 ـ 83.
2- باقر، علیرضا؛ ابراهیمی‌زاد، رقیه (1391). «پژوهشی در شرح عربی گلستان سعدی نگاشته در قرن دهم هجری»، فصلنامۀ مطالعات نقد ادبی (پژوهش ادبی)، ش 29، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، 81 ـ 107.
3- بهار، محمدتقی (1381). سبک‌شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی، تهران: زوار.
4- عظیمی، حبیب‌الله؛ نازی، ایوب (1389). «نسخ خطی و فهرست نویسی آن در ایران»، تحقیقات کتابداری و اطلاع‌رسانی دانشگاهی، ش52، س 44، 71 ـ 92.
5- ریاحی، محمدامین (1366). زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، تهران: مروی.
6- زمانی، کریم (1382). شرح جامع مثنوی (دفتر اول)، تهران: اطلاعات، چاپ دوازدهم.
7- فروزانفر، بدیع‌الزمان (1367). شرح مثنوی شریف، تهران: زوار، چاپ چهارم.
8- کارا خلیلویچ، نامیر (1392). «نسخۀ خطی شرح سروری بر مثنوی معنوی در کتابخانۀ غازی خسرو‌بیگ سارایوو»، هشتمین همایش بین المللی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی، دانشگاه زنجان، برگرفته از پایگاه www. civilica.com.
9- گزل‌یوز، علی (1385). «شرح‌های مثنوی در آناتولی»، سخن عشق، ش1 ـ 4 (پیاپی32)، 21 ـ 28.
10- مایل‌هروی، نجیب (1380). تاریخ نسخه‌پردازی و تصحیح انتقادی نسخه‌های خطی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات.
11- مصلح‌الدین مصطفی سروری، شرح مثنوی ، ج اول، به نشان 2246 کتابخانۀ سیلمانیۀ استانبول.
12- -------------------، شرح مثنوی، ج 2، به نشان 2210 کتابخانۀ سیلمانیۀ استانبول.
13- -------------------، شرح مثنوی، ج 3، به نشان 3770 کتابخانۀ غازی خسروبیگ سارایوو.
14- -------------------، شرح مثنوی، ج 4، به نشان 3780 کتابخانۀ غازی خسروبیگ سارایوو.
15- ------------------، شرح مثنوی، ج 5، به نشان 3769 کتابخانۀ غازی خسروبیگ سارایوو.
16- ------------------، شرح مثنوی، ج 6، به نشان 1643 کتابخانۀ سیلمانیۀ استانبول.
17- هـ‌. سبحانی، توفیق (1374). «بررسی آخرین شرح مثنوی در ترکیه»، نامۀ فرهنگستان، س 1، ش2، 132 ـ 142.