نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
2 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
عرفان اسلامی سرشار از آموزه های اخلاقی و تعالیم الهی است که با پشتوانه ی دین و معنویت در حل مسائل روانی و اخلاقی بشر معاصر می تواند ؛ مؤثر واقع شود . این مقاله با توجه به خاستگاه مشترک عرفان و روان شناسی مثبت به بررسی رویکردهای روان درمانی و مباحث اجتماعی آن در متون عرفانی پرداخته و نمونه ی عینی و عملی ایده ها و نظریات روان شناسان را با احوال و اقوال عرفا تطبیق داده است. مقایسه ی جنبه های اجتماعی عرفان با فضایل و قابلیّت های اجتماعی روان شناسی مثبت ، کارایی معنویّت را در رسیدن به اهداف روان شناسی مثبت ؛ یعنی شخصیت مثبت اجتماعی ، بهبود روابط اجتماعی و شادمانی پایدار بیان می کند . در واقع این سلسله مباحث بیانگر اجتماعی بودن عرفان اسلامی و تبیین کننده ی دلیل بازگشت روان شناسی به ارزش های الهی و معنوی در درمان بیماری های روانی است که با توجّه به این رویکرد ، می توان از عرفان ناب اسلامی در جهت رسیدن به سلامت روانی و ارتقای سطح زندگی و کمال فکری بشراستفاده کرد .
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
عرفان اسلامی برخاسته از سرچشمههای دینی و الهی است که جز در بستر جامعه به کمال واقعی نخواهد رسید. درحقیقت تصور گوشهنشینی از تصوف اشتباه بزرگی است که با واقعیت موجود در سیر و سلوک عارفان همخوانی ندارد. سخنان و احوال آنان ثابت میکند که مردم و مسائل اجتماعی و مشکلات مردمی در زندگی عارفان و بینش آنان جایگاه ویژهای دارد.
درحقیقت عرفان یک شیوه و روش خودرستة بیپایه و اساس نیست که برپایة اوهام و افکار سست شکل گرفته باشد؛ بلکه بر مبنای مفاهیم قرآنی و سنت و سیرة پیامبر اکرم(ص) بنا شده است. عرفان اسلامی ویژگیهای بیمانندی دارد که آدمی را ازنظر فکری و روحی پربار میکند و برترین ارزشهای اخلاقی و اجتماعی را به جامعة انسانی ارائه میدهد.
مباحث عرفانی جدا از اعتقادات دینی و اعمال عبادی، امتیازهای اخلاقی و رفتاری دارد که در زمینة روانشناسی و مسائل اخلاقی و اجتماعی نیز میتواند استفاده شود. درواقع احوال عارفان، بهطورکلی مستندکردن مفاهیم روانشناسی و بهویژه روانشناسی مثبت است. عارف در ظاهر بدون توجه به وابستگیهای دنیایی و مادی بشر در خلوتی معنوی است؛ اما در مسائل ضروری جامعه حضور مفید و مؤثری دارد؛ حقیقت این سیر و سلوک اجتماعی در سخن ابوسعید ابوالخیر اینگونه نقل شده است: «شیخ را گفتند: فلان کس بر روی آب میرود. گفت: سهل است، بزغی و صعوهای نیز برود. گفتند: فلان کس در هوا پرد. گفت: مگسی و زغنهای میپرد. گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری میشود. شیخ گفت: شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب میشود. این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و بخسبد و در میان بازار در میان خلق ستدوداد کند و با خلق بیامیزد و یک لحظه، به دل از خدای غافل نباشد» (محمد بن منور، 1354، ج1: 199).
دیدگاه اجتماعی عارفان یک بینش بشردوستانه و یک منشور اخلاقی است که با پشتوانة ارزشهای اسلامی، در هر فرهنگ و دورهای میتواند استفاده شود.
در قرن بیست و یکم، در اوج قلههای علم و صنعت، روانشناسی پیشرفتة غرب در بنبستی قرارگرفت که علم و ثروت دیگر نتوانست احساس رضایت و شادابی ایجاد کند و روح کمالطلب بشر را راضی نگاه دارد. روانشناسی مثبت در این تنگنای خستگی و افسردگی، با ارائة دیدگاهی نو کوشید تا از مشکلات روانی بشر گرهگشایی کند. تفکر مثبت و توجه به نیکیها و برتریهای انسانی از مهمترین ویژگیهای این روش است.
مارتین سِلیگمن (martin seligman)، پدر روانشناسی مثبت و همکارش چیک سنت میهالی (csikszent mihalayi)، دربارة روانشناسی مثبت اینگونه سخن میگویند: ما معتقدیم که روانشناسیِ عملکرد مثبت انسان پدید خواهد آمد و ازنظر علمی پذیرش خواهد گرفت و سهم مؤثری در رشد و شکوفایی افراد و خانوادهها و اجتماعات خواهد داشت (سلیگمن، 1389: 40)؛ در عمل نیز این علم به سرعت رشد میکند و جوامع علمی آن را میپذیرند. با نگرش و تفکر مثبت، بهخوبی با روح افراد میتوان ارتباط برقرار کرد و به آنان در رسیدن به آرامش و رضایتمندی یاری رساند.
بررسی مبانی روانشناسی مثبت بیانگر مفاهیم مشترک این علم با عرفان اسلامی است و امکان کاربردیکردن فضایل اخلاقی و اجتماعی عرفان در آن وجود دارد. درواقع هر دو روش در یک مسیر و با عنوانها و اهداف مختلف حرکت میکنند؛ یعنی روانشناسی مثبت برای درمان بیماریهای روانی و رسیدن به شادمانی پایدار میکوشد و عرفان برای پاکی نفس و نزدیکی به خداوند تلاش میکند؛ بنابراین بررسی تطبیقی این موضوع در درمان بیماریهای روانی و شناخت حقیقت عرفان اسلامی لازم است.
در بخش اول این مقاله، جنبههای اجتماعی عرفان و دیدگاه بشردوستانة عارفان بررسی میشود. در بخش دوم، خاستگاه مشترک عرفان و روانشناسی مثبت، اهداف روانشناسی مثبت و فضایل اجتماعی مشترک بین آن دو بررسی خواهد شد و نمونة عملی توانمندیها و فضایل مطرحشده در روانشناسی مثبت در سخنان و احوال عارفان بیان میشود.
هدف این مقاله ثابتکردن حضور عرفا در جامعه و اجتماعیبودن عرفان اسلامی است؛ همچنین نشاندادن کاربرد ارزشهای اخلاقی عرفان در روانشناسی مثبت، از اهداف دیگر این پژوهش است؛ افزونبر این اهداف به این نکته نیز تأکید میشود که بازگشت به ارزشهای الهی و پایبندی به آن بهترین راه برای درمان بیماریهای روانی و مشکلات اخلاقی و اجتماعی است. این مسیر نقش مؤثری در رضایتمندی روح بشر و نجات او از پوچی و افسردگی خواهد داشت.
2ـ جنبههای اجتماعی عرفان
رشد و شکوفایی ارزشهای اخلاقی و انسانی در عرفان اسلامی، بهترین زمینه و راهکار برای حل مسائل بشر در قرن بیست و یک است؛ از سوی دیگر مطابقت آنان با ارزشهای فطری و اعتقادات الهی، یاریگر انسان در آخرین لحظههای علم و قدرت و افسردگی و ناامیدی است؛ انسان با بازگشت به ارزشهای اصیل و معنوی میتواند روح سرگشتة و نیازمند خود را سیراب کند و لذت و رضایت را در مفاهیم ماورایی و الهیای مانند یاری دیگران، مهرورزی و نوعدوستی بکاود.
در این بخش باتوجهبه توانمندیهای اجتماعی که در روانشناسی مثبت مطرح است، دیدگاه عارفان دربارة مسائل اجتماعی، نوع برخورد و بینش آنان در این باره بررسی میشود.
پیامبر میفرماید: «اِنَّما المُؤمِنُونَ کَرَجُلٍ واحِدٍ اِذا اشتَکی عُضوٌ مِن اَعضائِهِ اِشتَکی جَسَدُهُ اَجمَعُ وَ اِذا اشتَکی مُؤمِنٌ اِشتَکی المُؤمِنُون»؛ مؤمنان به حکم سوابق دوستی چنان مصفا شده باشند که اگر یکی از ایشان را رنجی یا مکروهی رسد، اثر آن به به دیگری نیز انتقال مییبابد؛ همچنانکه اعضا؛ چون یک عضو در رنج باشد، اثر آن به هر عضوی رسد (ابیبکر، 1954، ج2: 324). عارفان همگام با این کلام بشردوستانة پیامبر به انسانی ماورایی و الهی تبدیل میشوند که جز خیرخواهی و مصلحتجویی مردم اندیشهای ندارند و مبنای رفتار اجتماعی خود را برپایة عشق، نرمی، ایثار و مدارا بنا مینهند. این بینش معنوی تا مرحلهای پیش میرود که عارف بزرگوار شیخ ابوالحسن خرقانی میگوید: «از ترکستان تا به در شام کسی را خار در انگشت شود آن از آن من است و همچنین اگر از ترک تا شام کسی را قدم در سنگ آید؛ زیان آن مراست و اگر اندوهی در دلی است، آن دل از آن من است» (عطار نیشابوری، 1386: 590).
این سخنان نشاندهنده این حقیقت است که عرفان و تصوف ناب اسلامی طریقهای انزواطلبانه و فردگرایانه نیست؛ بلکه توجه به جامعة بشری و همدردی با محرومان و مظلومان و دستگیری از آنان رکن اصلی و اساسی آن است؛ بنابراین تعهد و مسئولیت در برابر انسانها و همدردی با آنان معیار راستینی برای تشخیص تصوف و عرفان اصیل و ناب از تصوف ساختگی و انحرافی است.
باتوجهبه چنین دیدگاهی، رسیدن به شادمانی پایدار و شخصیت مثبت اجتماعی، در جنبههای اجتماعی زندگی عارفان شایستة بررسی است؛ در عنوانهای زیر میتوان آنها را بررسی کرد:
1) خوشاخلاقی و تحمل رنج مردمان؛
2) محبت و دلسوزی بر خلق و نوعدوستی؛
3) ایثار و بخشش؛
4) شخصیت مثبت اجتماعی؛
5) هدایتگری و حفظ کرامت انسانی.
2ـ1 خوشاخلاقی و تحمل رنج مردمان
عرفا برپایة سنت پیامبر(ص) و اعتقادات دینی، افکار و رفتار خود را با مهر و عشق درآمیختهاند. آنان باتکیهبر احادیث پیامبر در مسیر مردمداری و مردمنوازی، روحی الهی و فکر و اندیشهای جهانی دارند؛ آنان در کمترین مرتبه از روابط اجتماعی که حضور در جامعه است، طالب شادی و خرسندی مردمان میشوند. عارفان تحمل رنج و سختی مردم را تعالی روح و پاکی نفس میدانند و همسو با این سخن پیامبر هستند که میفرماید: شما مردمان را به مال خشنود نتوانیکردن به گشادگی روی و نیکویی خوی ایشان را خشنود کنید (قشیری، 1388: 392). عارفان در روابط اجتماعی طبعی بزرگ و رویی گشاده دارند؛ ایشان با پیروی از پیامبر با تفکری مثبت از کاستیها و گناهان دیگران میگذرند و در تنگنای غضب فروخورندة خشم خویشاند؛ آنان مظهر لطف و رحمت هستند؛ آنچنانکه در کلام ایشان آمده است: «سؤال کردند از سهل بن عبدالله تستری ـ رحمه الله ـ از خوی خوش. گفت: کمترین آن بارکشیدن است و ترک مکافات و رحمت بر ظالم و دعاکردن او» (سهروردی، 1363: 713).
از شیخ ابوالحسین نوری نیز سؤال کردند که «اخلاق ایشان چیست؟ گفت: خلق را شادگردانیدن و از آزار آنان روی گردانیدن» (قشیری، 1388: 376). سرّی سقطی در این باب میگوید: «حسن خلق آن است که نرنجانی و رنج خلق بکشی بیکینه و مکافات» (عطار نیشابوری، 1386: 296).
در سراجالسائرین نیز آمده است که «ما را شب و روز کمآزاری اختیار میباید کرد و در کار خدای تعالی میان درباید بست تا بوَد که مسلمانی از دست و پای ما یا از زفان ما یا از مال ما آسایش یابد» (نامقی، 1389: 157). در کلامی دیگر میگوید: «هرکه میخواهد عزیز دو جهان گردد، نباید بر خلق جور و ستم کند و باید با ایشان به نیکی رفتار کند و از آنچه در دست مردمان است، باید طمع ببرد تا عزیز دو جهان شود و باید با مردمان خوشطبع و خوشخو باشد» (همان: 24).
در عوارفالمعارف نیز چنین آمده است: «مداراکردن با کافة خلق از اخلاق صوفیان است و گفتهاند: هر چیزی را جوهری است و جوهر انسان عقل است و جوهر عقل صبر است و دلیل عقل مرد، تحمل اذی و مؤونت مسلمانان است و مداراکردن با خلق، دفع زهر نفس کند و رد طیش و سرسبکی و زودخشمی» (سهروردی، 1362: 112).
همانگونهکه مشاهده میشود مهربانی و دلسوزی و مدارا با خلق در بالاترین مرتبه از عبادات قرار میگیرد و اجرای این آییننامة اخلاقی وابسته به شرایط ویژهای نیست. با مطالعة زندگی عارفان میتوان دریافت که آنان در هر شرایطی بر خشم و نفس خود تسلط داشتهاند و تحمل رنج خلق و راحترساندن به آنان را نزدیکترین راه رسیدن به خدا میدانستهاند.
با بیان چند حکایت و توجه به اخلاق عملی آنان، تفکر مثبت و بینشی انسانی را میتوان دریافت.
از زندگی ابوعلی ثقفی نقل میکنند که همسایهای کبوترباز داشت و هر روز برای او از آن زحمتی بزرگ ایجاد میشد؛ کبوتران بر بام و سرای مینشستند و او سنگ میانداخت. روزی شیخ نشسته بود و قرآن میخواند. همسایه سنگی به سوی کبوتر انداخت. سنگ بر پیشانی شیخ خورد و شکست و خون بر روی او جاری شد. یاران شیخ شاد شدند و گفتند: فردا نزد حاکم شهر میرود و شر او را دفع میکند؛ سخن شیخ در پیشگاه امیر پذیرفتنی است و ما از زحمت او نجات مییابیم. شیخ خدمتکار را خواند و گفت: در آن بوستان برو و چوبی بیاور. وقتی خادم چوب آورد. گفت: ببر و به کبوترباز بده و بگوی کبوتران را با این چوب به حرکت وادار (عطار نیشابوری: 1386).
از اویس قرنی(رض) نیز آمده است که «همیرفتی و کودکان سنگ همیانداختندی اندر وی؛ گفتی: باری سنگ خُرد اندازید تا ساق من شکسته نشود که آنگاه نماز بر پای نتوانم کرد» (غزالی،1361: 26).
احنف قیس نیز در مقابل ستم مردم صبر و مدارا پیشه میکرد: «مردی او را دشنام میداد و از پس وی میدوید. احنف چون با قبیلة خویش رسید، بیستاد و گفت: اگر چیزی دیگر اندر دلت مانده است، بگو آنجا تا کسی ازین بیخردان از قبیلة ما نشنود که تو را جواب دهد» (قشیری، 1388: 394).
عارف، عاشقی است که خداوند چشم و دل و دست اوست. بینیازی نفس، وجودش را سرشار از عشق و محبت کرده است. او خطابخش است؛ زیرا نفسش بزرگتر از آن است که با مشاهدة لغزشهای بشری تأثیر پذیرد و بدرفتاری کند. او کینهها را از یاد میبرد؛ زیرا دلش سرگرم حق است (یثربی، 1386: 202)؛ بنابراین عارف شکوه انسانی را در بخشش و حسن خلق میداند. خلق نیکو، صفت خاص و قرآنی پیامبر(ص) است و پیروی از آن وظیفة فردی است که میخواهد انسان باشد.
آنچه در این قسمت بیان شد، برگزیدهای از گفتار و رفتار عارفانی است که با داشتن بینش مثبت و الهی به درجهای از بزرگی و صبر و ظرفیت رسیدهاند که در مقابل گستاخی دیگران صبور و بخشندهاند. آنان در بارورکردن توانمندی اجتماعی خودکنترلی ـ که در مبحث روانشناسی مثبت مطرح است ـ موفق بودهاند.
2ـ2 مهربانی و دلسوزی بر خلق و نوعدوستی
دلسوزی و مهربانی برخلق و نوعدوستی، عالیترین درونمایة عرفان اسلامی است که موجب بیارزشی منافع انسان و طمعهای مادی او میشود؛ در این هنگام من انسانی بهنوعی جلوهای الهی مییابد؛ همانگونه که علامه جعفری میگوید: در عرفان مثبت، نفی من، به هیچ وجه معنایی ندارد؛ بلکه آنچه واقعت دارد این است که منِ آدمی به سبب خلقگرفتن به اخلاق اللّه و ادبشدن به آداب اللّه به مرحلهای از کمال میتواند برسد که مانند شعاعی از اشعة نور روح الهی گردد (1371: 8). همانگونهکه ابوبصیر در روایتی از امام صادق علیهالسّلام نقل میکند که ایشان فرمودند: «المؤمن اخو المؤمن کالجسد الواحد اذا اشتکی شیئاً منه وجد الم ذلک فی سائر جسده و ارواحهما من روح واحد و ان روح المؤمن لاشد اتصالاً بروح اللّه من اتصال شعاع الشمس بها؛ مؤمن برادر مؤمن است؛ مانند اعضای یک پیکر که اگر از یک عضو نالهای داشته باشد، درد آن را در اعضای دیگر جسد درمییابد و ارواح آنان از یک روح است و قطعی است که روح مؤمن به روح الهی متصّلتر است از شعاع خورشید به خورشید» (کلینی، 1372، ج2: 164). بنابراین روح نوعدوستی و مهربانی بر خلق در چنین انسانی به کمال میرسد؛ حقیقت انسانی در او نمود مییابد و سیرت و منش او در بستر جامعه گرهگشای مشکلات میشود و تعریف و تبلیغ دین پیامبر مهربانی میکند.
مهربانی بر خلق در سخن عارفان جلوة معنوی و تازهای مییابد که آدمی را با قوانین فراموششدة قرب و کمال آشنا میکند. عارفان در باب مهربانی بر خلق سخنان متفاوتی دارند؛ ولی باطن کلام آنان، نشان مهر و رأفت به خلقالله را بر پیشانی دارد؛ برای مثال «از جنید سؤال کردند از شفقّت بر خلق. گفت: شفقّت بر خلق آن است که به طوع به ایشان دهی، آنچه طلب میکنند و باری بر ایشان ننهی که طاقت آن ندارند و سخنی نگویی که ندانند» (عطار نیشابوری، 1386: 391).
ابوالخیر اقطع نیز مهربانی بر خلق و یاری مردم را نشانة ایمان میداند و میگوید: «دلها در اصل آفرینش متفاوت است؛ دلی است که جای ایمان است و علامت آن شفقّت است بر جملة مسلمانان و جهدکردن در کارهای ایشان و یاریدادن ایشان را در آنچه صلاح ایشان در آن بود و دلی است که جایگاه نفاق است و علامت آن حقد و غلّ و غشّ و حسد است» (همان: 481).
در احوال عارفان این سخنان جلوة لطیفتر و زیباتری مییابد و آدمی را در طلب این عشق خراباتی، مشتاق و خراب میکند تا به یاری آن وجود خویش را از شرّ نفس رهایی دهد و به ارزشهای الهی و انسانی آراسته شود.
از ابوعلی دقّاق نقل میشود که «روزی به مرو به دعوتش خواندند. در راه که میرفت، از خانهای نالة پیرزنی میآمد که میگفت: بار خدایا! مرا چنین گرسنه بگذاشتهای و چندین طفل بر من گماشتهای؛ آخر این چه چیز است که تو با من میکنی؟ شیخ برگشت و چون به دعوت رسید، بفرمود تا طبقی بیاراستند. خداوند دعوت شادمان شد که امروز شیخ زلّه خواهد تا به خانه برد چون بیاراستند، برخاست و بر سر نهاد و به در سرای آن پیرزن برد و به ایشان داد» (عطار نیشابوری، 1386: 565).
حوادث و پیشامدهای روزگار نیز میدان حضور عارفانی است که تاب رنج دیگران را ندارند و مردم را جزئی از پیکر خود میدانند و رنج آنان را با تمام وجود درک میکنند و تا مردم به آرامش نرسند، آرام ندارند؛ مانند حکایت عبدالله تروغبدی که از زبان عمر بن محمّد بن احمد نقل شده است: «از زن عبدالله تُروغبَدی شنیدم که قحط بود و مردمان همیمردند از گرسنگی و ابوعبدالله اندر خانه شد و مقداری دو من گندم یافت و گفت: مردمان از گرسنگی میمیرند و اندر خانة من گندم باشد و درشورید و هرگز به هوش نیامد؛ مگر به وقت نماز. فریضه بگزاردی و باز آن حال شدی و بر این حال همیبودی تا زمان یافت» (قشیری، 1388: 103).
عارف انسانی است که مردم پارة تن و جزئی از وجود او به شمار میروند؛ بنابراین درد هر دردمندی، درد اوست و رنج هر گرفتار و نیازمندی، رنج اوست که باید زود بهبود یابد. گاه با همة وجود و دارایی کمک میکند و گاه با تضرّع و زاری به درگاه خداوند یاری و کمک میخواهد.
روح لطیف عارف هرگونه ناآرامی و رنج را درمییابد و آرامش و آسایش دیگران برای او بیش از هرچیز دیگری اهمیت دارد. او به پشتوانة ایمان، فضایل روانشناسی مثبت، یعنی رأفت و عشق را در خود پرورش داده است و از یاری به دیگران حتی کسانی که نمیشناسد، بسیار لذت میبرد و به رضایت و خشنودی دست مییابد که البته یکی از اهداف این علم است.
2ـ3 ایثار و بخشش
ایثار در عرفان اسلامی نقشی برتر از چهرة معمول خود مییابد. عارفان همة هستی خود را در عین نیاز میبخشند و فراتر از آن، از جان نیز میگذرند و بخشش جان را در راه عشق سبکوزن میدانند. عارفان نمونة آیات وحیاند که خلق و خوی آنها علم هدایت در جامعة بشری برافراخته و به حکم آیات وحی در عین نیازمندی از بخشش و ایثار پروایی ندارند. «وَ یُؤثِرُونَ عَلی اَنفُسِهِم وَ لَو کانَ بِهِم خَصاصَة»؛ ایثار میکنند اگرچه بدان حاجتمند باشند (حشر: 9).
بیان سخنان عارفان، تکرار دوبارة سنت رسول اکرم(ص) است که با آشناکردن سالک به حقیقت هستی، او را از خود تهی میکند؛ طوریکه فقط خداوند را مالک حقیقی وجود میداند؛ همانگونهکه یوسف بن الحسین ـ رحمه ـ گفته است: «هر آن کس که خود را مالک چیزی داند، ایثار از او درست نیاید. از بهر آنکه نفس خود بدان چیز سزاوارتر میبیند و ایثار آن است که جملة اسباب، ملک و ملک حق تعالی دانند و هر آن کس که در آن ملک تصرف کند او از خود سزاوارتر بیند و نفس را گوید: به دست تو عاریت بوده، ملک به صاحب رسید» (سهروردی، 1362: 113). عارف در این راه دیگران را بر خود مقدم میدارد، همچنانکه ابوحفص، رحمهالله، میگوید: «ایثار آن است که حظّ برادران و دوستان را در امور دنیا و آخرت بر حظوظ و امور خود تقدیم کنی چنانکه میان برادران صلبی و خویشاوندان و میان دوستان هیچ فرق و تمیز جایز نشمری» (همان: 113).
احوال عارفان بیانگر کلام آنان است و انسان را در عملکردن به سخن ایشان پایدارتر میکند. از سلطانالعارفین بایزید بسطامی، رحمهالله، نقل است که گفت: «هیچ کس بر من چنان غلبه نکرد که جوانی از بلخ از حج میآمد؛ مرا گفت: یا بایزید حدّ زهد نزدیک شما چیست؟ من گفتم: چون بیابیم بخوریم و چون نیابیم، صبر کنیم. گفت: سگان بلخ نیز همین صفت دارند. پس من او را گفتم: حدّ زهد نزد شما چیست؟ گفت: ما چون بیابیم، ایثار کنیم و چون نیابیم، صبر کنیم» (سهروردی، 1362: 112). در شرح حال احمد بن عاصم انطاکی نیز نقل میکنند که «شبی سی و اند کس از یاران او جمع شدند و سفره نهادند. نان اندک بود شیخ پاره میکرد و چراغ برگرفت چون چراغ بازآورد، همة پارهها بر جای خود بود که کس نخورده بود، از طریق ایثار» (عطار نیشابوری، 1386: 360).
روحیة ایثار و جوانمردی، آنان را از بشربودن فراتر برده است و به مرتبهای از اندیشة معنوی و فرامادی رسانده است که حاضرند درد و بلای دنیایی و آخرتی مردمان را نیز تحمل کنند؛ همچنانکه از سَرّی سقطی نقل میکنند: «خواهم که آنچه بر دل مردمان است بر دل من استی از اندوه تا ایشان فارغ بودندی از اندوه» (همان: 288).
شیخ خرقانی هم در اندیشهای فرامادی میگوید: «کاشکی بدل همة خلق من بمردمی تا خلق را مرگ نبایستی دید. کاشکی حساب همة خلق با من بکردی تا خلق را به قیامت حساب نبایستی دید. کاشکی عقوبت همة خلق مرا کردی تا ایشان را دوزخ نبایستی دید» (همان: 591).
بنابراین عرفان اسلامی، تبدیل روح بشری به روح جهانی کلنگر است که جز منافع دیگران به چیزی نمیاندیشد؛ عارف نیز انسانی است که در کمترین مرتبه از اوصاف خدایی، عشق و مهر و بخشش را به دیگران نثار میکند و اینچنین معجزهگر انسانیّت و محبت میشود. او با دید الهی، جهان و همة چارچوبهای مادی بشر را درهم میریزد و راهی فراتر از من و ما به بشریت تقدیم میکند. عارف به دور از تعلقات دنیایی از همه چیز میگذرد؛ زیرا دلبستگی به دنیا منشأ بخل و تنگچشمی و حرص و آز است که اینها همگی عامل خواری و اسارت انسانها و سرچشمة همة تعلقات پست مادی است (یثربی، 1377: 203).
2ـ4 شخصیت مثبت اجتماعی
روابط اجتماعی و تعامل با افراد بیشترین نقش را در آشکارکردن شخصیت انسان دارد. درواقع انسان در کشاکش ارتباطات اجتماعی کمال فکری و عملی خود را نشان میدهد و از همین رهگذر، ارزش درونی خود را درمییابد و با دلنشینترین سخن و شایستهترین برخورد به سوی هدف و مقصد متعالی خود گام برمیدارد. وی آراستگی به صفات الهی را راه رسیدن به قرب الهی میداند. همچنان که هدف از رسالت پیامبر خاتم(ص) برپایة سخن ایشان جز این نبود که «اِنِّی بُعثتُ لِاُتِّمَ مَکارِمَ الاَخلاق» من برای تکمیل ارزشهای اخلاقی برانگیخته شدم. عارفان نیز همسو و همگام با پیامبر(ص) فراتر از مباحث نظری، نشان دادند که تا چه اندازه به یاری فضایل اخلاقی و نگرش مثبت، بر مسائل روانی حاکم بر روح بشر میتوان چیره شد. درحقیقت عرفان تغییر نگرشها و آراستگی به ارزشهای اخلاقی است.
همنشینی و همصحبتی با عارفان مرهم روح و سرچشمة فتوح است؛ همچنانکه میگویند: «از سهل بن عبدالله تستری پرسیدند که با که صحبت داریم؟ گفت: با عارفان، از جهت آنکه ایشان هیچ چیز را بسیار نشمارند و هر فعلی که رود آن را به نزدیک ایشان تأویلی بود. لاجرم تو را در همه احوال معذور دارند» (عطار نیشابوری، 1386: 287). شیخ ابونجیب سهروردی نیز در این باب میگوید: «آداب همصحبت آن است که در حرمتداشت وی سعی کنی و از غیبت تغافل کنی و از او با هیچ کس در میان ننهی و علیالجمله با او آن کنی که دوست داری او با تو کند» (سهروردی، 1362: 171). سهروردی از حسن خلق و بخشش با فتوت و مردانگی یاد میکند: «اگر کسی با شما عداوت و دشمنی کند، شما در مقابلة آن به مسامحت و مساهلت پیش آیید و به محاسن اخلاق که عنوان نامة فتوّت است خود را آراسته گردانید» (همان: 54)؛ چه بسیار است که عارفانی مانند ابراهیم ادهم، با خلق و خوی عارفانة خود، همنشین خود را شگفتزده میکردند و در ارتباط با مردم، مطابق متن قرآن عمل می کردند که میفرماید: «وَ الکاظِمینَ الغَیظَ وَ العافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللهُ یُحِبُ المُحسِنینَ» (آلعمران: 13). آنان در کوتاهیها و تنشها از خود بهانه میتراشیدند و بخشش و چشمپوشی را و ظیفة خود میدانستند و در این راه فروگذار نبودند تاحدّی که از ابوحفص حدّاد نقل میکنند: «اگر از برادری، ترک ادبی بینید، آن را عذری از خود برانگیزید و بی او آن عذر از خود بخواهید. اگر بدان عذر، غبار برنخیزد و حق به دست تو بود، عذری بهتر برانگیز و عذری دیگر از خود بخواه تا چهل بار» (عطار نیشابوری، 1386: 345).
عملکرد اجتماعی عرفا، بیانگر تعالیم اخلاقی اسلام است که انجام آن در روابط اجتماعی از بسیاری مشکلات اخلاقی مثل کینهورزی و سوءظن و قهر و دشمنی گرهگشایی میکند و انسان را به آرامش و پیشرفت روحی میرساند.
2ـ4 هدایتگری و حفظ کرامت انسانی
عارفان به حکم آیة «وَ اِذا مَرُّوا بِالَغوِ مَرُّوا کِراماً» در مقابل هر امر زشتی که از افراد نادان و جاهل سرمیزند، بزرگوارانه برخورد میکنند (فرقان: 72)؛ آنان با بینشی الهی، از خطای دیگران چشم میپوشند و حفظ حرمت انسانی را مهمترین عامل برای برگشت آنان به جامعه و هدایت به صراط مستقیم میدانند؛ البته این بزرگداشت بارها در زندگی عارفان اتفاق افتاده است و خیرخواهی و مصلحتجویی آنها به توبه و هدایت افراد بیبندوبار و خطاکار میانجامد.
این مسئله در عرفان اسلامی به شکلهای مختلفی مشاهده میشود. درواقع با بزرگواری و دید مثبت عرفا، افراد بسیاری از خلاف و گمراهی دست کشیدهاند و ایمان و انسانیت را محور زندگی خود قرار دادهاند. از ابراهیم ادهم نقل میکنند که «وقتی بر مستی بگذشت. دهان مست آلوده بود. آب آورد و دهان بشست و میگفت: دهنی که ذکر خدای تعالی بر آن دهان رفته باشد اگر آلوده بگذاری، بیحرمتی باشد. چون آن مرد بیدار شد او را گفتند: زاهد خراسان دهان تو بشست. آن مرد گفت: من نیز توبه کردم. بعد از آن ابراهیم به خواب دید که گفتند: تو از برای ما دهان او بشستی، ما دل تو بشستیم» (عطار نیشابوری، 1386: 107).
بیشتر، این جوانان هستند که وسعت دید، طبع بلند و برخورد تأثیرگذار عارفان آنان را به سمت مشرق هدایت، راهنمایی میکند و قلب و جانشان در نظر کریمانة عارفان غرق میشود؛ همچنانکه از بایزید نقل است: «شیخ شبی از گورستان میآمد. جوانی از بزرگزادگان بسطام، بربطی میزد. چون نزدیک شیخ رسید، شیخ گفت: «لا حولَ و لا قوَّﺓَ الّا بالله». جوان بربط بر سر شیخ زد و هر دو بشکست. شیخ باز زاویه آمد و علیالصّباح، بهای بربط به دست خادم، با طبقی حلوا پیش آن جوان فرستاد و عذر خواست و گفت: او را بگوی که بایزید عذر میخواهد و میگوید که دوش آن بربط در سر ما شکستی. این قراضه بستان و دیگری را بخر و این حلوا بخور تا غصة شکستگی و تلخی آن از دلت برود. چون جوان حال چنان دید، بیامد و در پای شیخ افتاد و توبه کرد و بسیار گریست و چند جوان دگر با او موافقت کردند، به برکت اخلاق شیخ» (همان: 148).
از ابوعثمان حیری نیز نقل است که «جوانی قلّاش میرفت و رَبابی در دست داشت و سرمست. ناگاه ابوعثمان را بدید. موی در زیر کلاه پنهان کرد و رباب در آستین کشید. پنداشت که شیخ احتساب خواهد کرد. ابوعثمان از روی شفقت نزدیک او شد و گفت: مترس که برادران همه یکی باشند. جوان چون آن بدید، توبه کرد و به خانقاه شد. شیخ غسلش فرمود و خرقه در وی پوشید و سر برآورد و گفت: الهی! من از آن خود کردم. باقی، تو را میباید کرد. درساعت واقعة مردان به وی فروآمد، چنانکه ابوعثمان در آن واقعه متحیّر شد. نماز دیگر ابوعثمان مغربی برسید. ابوعثمان حیری گفت: ای شیخ! از رشک میسوزم که هرچه ما به عمری طمع داشتیم، رایگان در کنار این جوان نهادند که از شکمش بوی خمر میآید تا بدانی که کار، خدای دارد نه خلق» (همان: 417).
در عرفان هیچ چیزی به اندازة هدایت انسانها اهمیت ندارد. برای عارف نوع جرم و خطا مهم نیست؛ مهم هدایت و کمال جامعه است. عارف در رویارویی با مسائل غیراخلاقی فقط صفت بخشندگی و هدایتگری را در نظر میگیرد و بزرگوارانه هدایتگر انسانهای جاهل و بیخبر میشود. او با هوش اجتماعی ویژة خود، مطابق با خلقیات و روحیات دیگران برخورد میکند و تفاوتها را در نظر میگیرد؛ همچنین با بینش مثبت و خلق الهی خود در دل افراد نفوذ میکند و با برخورد دلنشین و انساندوستانه، آنان را به راستی و پاکی دعوت میکند.
3ـ بررسی خاستگاه مشترک عرفان اسلامی و روانشناسی مثبت
روانشناسی مثبت، محصول روانشناسی غرب است که باتکیهبر ارزشهای فطری موجود در فرهنگها و ادیان مختلف، میکوشد تا مشکلات روانی و اخلاقی جامعة انسانی قرن بیست و یک را حل کند. روانشناسی مثبت با نگرشی مثبت به تواناییها و استعدادهای درونی هر فرد، او را در رسیدن به کمال و تعالی یاری میدهد.
تفاوت روانشناسی مثبت با روانشناسی این است که این علم باتوجهبه تواناییهای درونی، بر موفقیت انسان تمرکز دارد؛ اما شاخههای دیگر روانشناسی بر رفتارهای نابهنجار و اختلالآمیز تمرکز میکنند. تمرکز روانشناسی مثبت بر کمک به افراد برای شادشدن و رضایت بیشتر است؛ البته در این مسیر به کمک توان فرد، او را یاری میدهد؛ بنابراین در طول ده سال گذشته، توجه عمومی به روانشناسی مثبت افزایش یافته است و امروزه، افراد بیشتری در جستوجوی این هستند که چگونه میتوانند رضایتمندی بیشتری در زندگی کسب کنند و بیشتر به تواناییهای بالقوه خود دست یابند (عسگری، 1389: 35). بهطور قطعی علت توجه جامعة علمی به این شاخه از علم روانشناسی، پایهگذاری آن بر مبنای ارزشهای الهی و فطری است که شکوفایی آن در عرفان ناب اسلامی نیز مشاهده میشود. درواقع همین موضوع به رشد سالک میانجامد. سیر و سلوک عارفان، جلوة زمینی اخلاق الهی و نمایش حقیقت عینی و مستند مبانی روانشناسی مثبت است که حقیقتپذیری و محسوسبودن مفاهیم روانشناسی مثبت را نشان میدهد.
روانشناسان مثبتگرا در آغاز، فضایل انسانی را در مکتبها و مذاهب مختلف بررسی کردند تا بتوانند طرحی باتوجهبه معیارهای کلی و فطری ارائه کنند که در هر مکان و زمانی، پاسخگوی نیازهای روانی و مشکلات روحی بشر باشد؛ سرانجام به این نتیجه رسیدند که در دورههای مختلف و در میان فرهنگها همگرایی شگفتانگیزی دربارة فضیلتها و توانمندیها وجود دارد. کنفوسیوس، ارسطو، آکوئیناس، آیین سامورایی، قرآن، بهاگاواد ـ گیتا و سایر سنتهای معتبر، در جزئیات با یکدیگر اختلاف دارند؛ اما همگی شش فضیلت اساسی را در برمیگیرند که عبارت است از: 1) خرد و دانش؛ 2) شجاعت؛ 3) رأفت و عشق؛ 4) عدالت؛ 5) میانهروی؛ 6) معنویت و تعالی (سلیگمن، 1389: 21).
روانشناسان این شش فضیلت را به بیست و چهار توانمندی تقسیم میکنند که کشف و آشکارکردن هریک از آنها به رشد جنبهای از شخصیت انسان میانجامد؛ درواقع توجه به همة اینها توانمندی بشر را در رسیدن به آرامش و تعالی یاری میدهد. روانشناسی مثبت مانند عرفان به دنبال رشد ارزشهای فردی و اجتماعی است؛ اهداف روانشناسی مثبت، ارزش والای اهداف عرفان را ندارد؛ اما اشتراک آن با عرفان در این است که سیر تکاملی بشر در عرفان و درمانگری در روانشناسی مثبت، هردو به داشتن فضایل انسانی و شخصیت خوب و متعالی تأکید میکنند و این در حالی است که مفهوم شخصیت خوب، یکی از مهمترین موضوعات روانشناسی مثبت است (لینلی و ژوزف، 1388: 44).
باتوجهبه خاستگاه مشترک عرفان و روانشناسی مثبت، بررسی تطبیقی این موضوع نشان خواهد داد که چگونه فضایل مشترکی مانند عشق، ایثار، نوعدوستی و بخشش، عارف را به کمال میرساند و انسان خستة قرن بیست و یک را از تنگنای اخلاقی و روانی نجات میدهد تا با بینش الهی به انسانی کمالطلب و مثبتنگر و مثبتاندیش تبدیل شود.
4ـ اهداف روانشناسی مثبت
مارتین سلیگمن با بازگشت به ارزشهای اصیل و فطری، نگرشی جدید در روانشناسی ایجاد کرد. این نگرش باتکیهبر توانمندیهای درونی و نگاهی مثبت، اهداف مختلفی را برای پیشرفت سلامتی و رسیدن به زندگی کامل دنبال میکرد؛ برخی از این اهداف عبارت است از: 1) ایجاد معنا در زندگی؛ 2) رسیدن به شادمانی پایدار؛ 3) شخصیت مثبت اجتماعی؛ 4) روابط اجتماعی مثبت؛ 5) زندگی مولد و پرورشدادن استعدادها.
این اهداف برای رسیدن به هدف اصلی روانشناسی مثبت، یعنی زندگی کامل شکل گرفتهاند. این مرتبه از زندگی عبارت است از درک احساسات مثبت از لذتها و دستیابی به رضایتمندی فراوان از تواناییهای شخصی و استفاده از این تواناییها برای چیزی فراتر از خود برای یافتن معنای زندگی (همان: 52).
سه نکتة اساسی و مهم در این تعریف وجود دارد که ارتباط معناداری با بینش الهی و سیر و سلوک معنوی عارفان دارد و در زندگی آنان به بهترین شکل نمود یافته است؛ درواقع عارف با رعایت همین موازین توانسته است به کمال الهی و اجتماعی برسد.
4ـ1 درک احساسات مثبت از لذتها
روانشناسی مثبت، لذتها را برپایة اهداف به دو دسته تقسیم میکند؛ اهداف بیرونی که ساماندادن زندگی با پول و دارایی، وجهة عمومی و منزلت اجتماعی است (همان: 100). این لذتها از دیدگاه آنان پایدار نیست و باعث ایجاد لذت برتر یعنی خشنودی نمیشود. دستة دوم، اهداف ذاتی هستند که تلاش برای رشد فردی، صمیمیت و کمک به جامعه را در بر میگیرد؛ یعنی همان ارزشهایی که با محتوای پندارة روانشناسی مثبت از زندگی کامل رابطه دارد (همان).
در روانشناسی مثبت، توجه به اهداف ذاتی یکی از راههای رسیدن به زندگی کامل است که باعث خشنودی و رضایتمندی و روانبهزیستی فرد در جامعه میشود؛ همچنین افزونبر رشد فردی، به گسترش ارزشهای اخلاقی در جامعه کمک میکند و روحیة نوعدوستی، بخشش، ایثار و محبت را افزایش میدهد؛ اینها همان صفات انسانی هستند که جامعة امروزی بیش از هر چیز بدان نیازمند است.
4ـ2 رضایتمندی بسیار از توانمندهای شخصی
این نکته مبنای تفاوت روانشناسی با روانشناسی مثبت است؛ بهطورکلی رفتار منفی و اشکال گوناگون بدکارکردی در روانشناسی اهمیت بسیاری دارد و پیشرو است؛ اما در روانشناسی مثبت، روی تجارب مثبت و شخصیت مثبت یا ویژگیهای نیک اخلاقی تأکید میشود (همان: 38)؛ به همین سبب معتقدند توانمندیها و نیکیهای اخلاقی ویژگیهای مثبتی هستند که احساسات خوب و خشنودی را میآفرینند (سلیگمن، 1389: 19)؛ هیچ عاملی مانند دین و معنویت برای کارآمدی مؤثر نیست و تحقیقات روانشناسی نیز این موضوع را اثبات میکند که دین به افراد متدین، نوعی احساس کنترل و کارآمدی میبخشد که ریشة خدایی دارد (دادفر، 1383: 118).
آشکار است که هدف از روانشناسی مثبت، کسب لذت نیست؛ بلکه رسیدن به شادمانی و خشنودی است. بهطور قطعی این خشنودی زمانی به دست میآید که آدمی از توانمندیهای خود در رسیدن به کمال استفاده کند؛ اوج بهرهگیری از استعدادهای درونی، زمانی شکل میگیرد که بر مبنای دین و معنویت باشد و بهطور دقیق این مسئله، نقطة برخورد عرفان و روانشناسی مثبت است؛ زیرا عارف باتکیهبر نیروی معنویت، به مؤثرترین فرد در جامعه تبدیل میشود.
بنابراین همانگونهکه عارف و سالک الیالله با پشتوانة دین به کمال میرسد، روانشناسی مثبت نیز با رشد فضایل اخلاقی میتواند فرد را به تعالی انسانی و اخلاقی برساند.
4ـ3 ایجاد معنا در زندگی
دنیای معاصر با فرمانروایی قدرت و ثروت و صنعت، انسان را در خلوتخانة افسردگی و پوچی گرفتار کرده است. بیتردید در چنین آشفتهبازاری، مادیات برای ایجاد رضایت روح کمالطلب بشر نیروی خود را از دست داده است و پایان این راه دشوار به هدف عالی و متعالی نرسیده است؛ بنابراین روانشناسی مثبت بر این اعتقاد است که با ایجاد معنا و هدف در زندگی افراد، امید و خوشبینی و آیندهنگری در وجود افراد تقویت میشود و آنان متوجه معنایی فراتر از خود و دنیای مادی خواهند شد؛ البته تنها دین میتواند موجب ایجاد معنی شود؛ بنابراین دین به زیستن و مردن انسان معنی میبخشد (همان: 186)؛ اعتقادات دینی موجب امیدواری میگردد و خوشبینی افراد را افزایش میدهد (سلیگمن، 1991: 56).
اهداف روانشناسی مثبت، شامل اهداف ظاهری و مادی نمیشود؛ زیرا این اهداف ناتوانی خود را در جامعة جهانی به اثبات رسانده است و نیازمندی بشر را به هدفی والا و ارزشمند نشان داده است. اهداف معنوی در زندگی، باعث معنابخشی به زندگی و جلوگیری از دلزدگی و افسردگی میشود؛ این اهداف باعث رشد توانمندیهای فردی میگردد و بشر را نیز به کمال حقیقی میرساند. همچنین این اهداف عارف را به قرب الهی میرساند و او را به عارفی عاشق تبدیل میکند که بینشی الهی و نگرشی مثبت دارد؛ درحقیقت این عارف، فراتر از اندیشههای جزئی و مادی، اندیشة جهانی و تفکری کلنگر دارد و با انرژی معنویت، همة عوامل ظاهری و معنوی تفرقه را از میان برمیدارد؛ همه را دوست دارد و دردشان را بهطور کامل درمییابد (یثربی، 1386: 205).
زندگی کامل را در زندگی عرفا به صورت عینی و بدون مطالعات آزمایشگاهی میتوان مشاهده کرد. انسان عارف با انتخاب هدفی والا، آراسته به صفات متعالی است که در مسیر سیر و سلوک معنوی و عرفانی خود باتکیهبر توانمندیهای درونی، استعدادهای مادی و معنوی خود را در راستای رشد فردی و اجتماعی شکوفا میکند؛ او بالاترین لذتهای معنوی را درک کرده است. درواقع عارف نمونة واقعی انسان کمالیافته و زندگی کامل است؛ زیرا دنبال لذتهای دنیایی نیست و خشنودی خود را در رضایت خدا و خلق الله جستوجو میکند؛ سیر و سلوک او، راهی برای شکوفایی استعدادهای درونی و توانمندیهای شخصی است و این همه برخاسته از هدف والای او در زندگی است.
5ـ بررسی فضایل اجتماعی روانشناسی مثبت
آنچه در قالب جنبههای اجتماعی عرفان بیان شد، درواقع بیان فضیلتهای روانشناسی مثبت است که روانشناسان، با پشتوانة آن میکوشند تا از مشکلات بشر گرهگشایی کنند. آنان معتقدند زمان آن فرارسیده است که راهکارهای معنوی با نظریه و روش علمی رواندرمانی ترکیب شود (وست، 1388: 13)؛ همچنین به این نتیجه رسیدهاند که تجربههای مذهبی و بهویژه عرفانی، تأثیر بسیاری بر رواندرمانی گذاشته است؛ حتی بر این باورند که از جنبههای بسیاری برنامهریزی درمانگر برای ایجاد تغییرات اصلی در ساختار شخصیت مراجعهکنندگان، به صورت مستقیم به همین حالات مذهبی وابسته است (همان).
نظریههای روانشناسی بالا بر این مطلب تأکید میکند که اهداف روانشناسی بدون اخلاق و معنویت به نتایج منظور نمیرسد و اگر همراه ارزشهای اخلاقی نباشد، نمیتواند شخصیت کاملی تربیت کند؛ یعنی ما نمیتوانیم بدون اینکه خوب باشیم، شادکام زندگی کنیم (هدفیلد، 1372: 151).
مارتین سلیگمن پدر روانشناسی مثبت با نگرشی معنایی، مطابق با اندیشههای رواندرمانی بالا معتقد است که تواناییهایی در انسان وجود دارد که مانند سپر علیه بیماریهای روانی عمل میکنند؛ مانند شجاعت، آیندهنگری، ایمان، صداقت، امید و... (لوپز، 1390: 5). او روانشناسی مثبت را در سه زمینة ذهنی و فردی و اجتماعی بررسی میکند. زمینههای ذهنی به تجارب مثبت، بهروانی، رضایت از گذشته، لذت و درک سازنده از آینده ـ شامل خوشبینی و امید و ایمان میشود ـ مربوط میشود (سلیگمن، 1389: 1)؛ در سطح فردی به ویژگیهای شخصیتی مانند ظرفیت عشق، تعهد، شجاعت، مهارتهای بین فردی، زیباییدوستی، بخشش و... مربوط می شود (همان: 2)؛ در سطح جمعی نیز به فضایل شهروندی مانند احساس مسئولیت، مهرورزی، ایثار و مدارا و اخلاق کاری و... مربوط میشوند و همچنین به مؤسسههایی ارتباط مییابد که فرد را به سوی شهروند بهتر هدایت میکنند (همان)؛ بنابراین مباحث این مقاله بیشتر جنبههای فردی و جمعی را در بر میگیرد که بیشترین سطح از حوزة مسائل اجتماعی است.
این زمینههای روانی همان توانمندیهای بیست و چهارگانه است که روانشناسی مثبت با آن در پی بالابردن سطح شادمانی و رضایتمندی مردم از خود و جامعه است؛ همانگونه که پیشتر بیان شد به نظر روانشناسی مثبت، فقط اهداف ذاتی میتوانند انسان را به خشنودی و لذت پایدار برسانند. به همین سبب مارتین سلیگمن برای اثبات میزان شادی اهداف ذاتی در فعالیتهای مردمی و نوعدوستانه آزمایشی انجام داد. او در مقایسة میزان شادی یک فعالیّت لذتبخش با یک فعالیت نوعدوستانه به این نتیجه رسید که پیامد نهایی فعالیت لذتبخش در مقایسه با تأثیرات اقدام مهرورزانه رنگ میبازد و زمانیکه کارهای نوعدوستانة ما خودانگیخته و مبتنی بر توانمندیهای شخصی باشد، همة روزِ فرد در حال و هوای بهتری میگذرد (همان: 18). روانشناسی مثبت بشردوستی و نیکیکردن به دیگران را بهترین راه برای کسب شادمانی پایدار میداند؛ یعنی عمل بشردوستی باید کاملاً برای کسب شادی دیگران انجام شود و تنها در این راه است که به شادکامی حقیقی میتوان دست یافت (هدفیلد، 1372: 668). در تعریف نوعدوستی نیز میگویند: نوعدوستی معنایش این نیست که ما برای خدمت به دیگران خود را به زحمت اندازیم؛ بلکه آن است که آدمی در خدمت به دیگران احساس لذت کند (همان: 37).
بنابراین فرد زمانی به شادمانی پایدار دست مییابد که مانند عارف، از خود و وابستگیهای درونیاش رها شود؛ در مسیر مردمنوازی و مردمداری قدم بردارد و از خدمت، ایثار، بخشش و رحمت، بیشترین لذت را برد. این مسئله با ورود فرد به وادی عشق و معرفت و آراستهشدن به کمالات انسانی ممکن میشود. موضوعی که نبود آن، با وجود رفاه مادی و اقتصادی، باعث نگرانی و افسردگی افراد میشود. برخی بر این باورند که برای بهرهمندی از شادی، لذت، شور و راحتی، از راههای میانبر میتوان استفاده کرد و به توانمندیها و فضیلتهای شخصی خود توجهی نداشت؛ این باور باعث میشود که بسیاری از مردم در اوج رفاه و ثروت از نبود معنویت در رنج باشند (سلیگمن، 1389: 65)؛ بنابراین شادی طبیعی و حقیقی و ابدی را در ماجراجویی، هیجان یا آسایش و لذت جسمی نمیتوان یافت. درواقع تنها با رضایت درونی، ایمان، امید و آسودگی خاطر است که میتوان به شادی رسید (ری، 1379: 33).
روانشناسان توانستهاند با برگشت به ارزشهای الهی به موفقیتهایی دست یابند و از اعتقادات فطری و الهی در ایجاد معنا و روحیة بشردوستانه بهره ببرند. آنان ایمان و معنویت را مایة بروز استعدادها در بشر میدانند؛ همانگونهکه عارفان با نیروی ایمان، هدفی والا در زندگی انتخاب کردند و این هدف در رشد استعدادها و کمالات اخلاقی و انسانی آنان مؤثر بود. احوال و سخنان عارفان، باور انسانبودن و ارزشمندبودن را در بشر رشد میدهد و مفاهیم الهی را از حوزة افرادی خاص خارج میکند و انسان را برای رسیدن به مطلوب یاری میدهد.
موضوع جنبههای اجتماعی عرفان با فضایل اخلاقی و اجتماعی در روانشناسیمثبت ارتباط دارد. این فضایل اخلاقی عبارت است از: 1) مهربانی و عشق؛ 2) عدالت و انصاف؛ 3) میانهروی و اعتدال؛ 4) تعالی و کمال.
این فضایل توانمندیهای اجتماعی و الهی را در بر میگیرد که توجه و کاربرد آن در روابط اجتماعی و مردمی، راه رسیدن به زندگی بهتر را به بشر میآموزد. انسان با دانستن این فضایل تفسیر دیگری از حیات به دست میآورد و انسانیت را به خودخواهی و منفعتطلبی محدود نمیکند؛ بلکه فراتر از خود و آرزوهای وجودیاش به جستوجوی کمال برمیخیزد.
مهربانی و عشق، نخستین فضیلت است؛ مهربانی و بخشش در این فضیلت، بیشترین ارتباط را با عرفان دارد؛ این دو در تعاملات اجتماعی مثبت با دیگران و در برخورد با دوستان، آشنایان، اعضای خانواده و ناآشنایان نشان داده میشوند (سلیگمن، 1389: 197). توانمندی مهربانی، راههای مختلف برقراری ارتباط با یک شخص دیگر با مشاهدة خواستهای آن فرد است؛ بهطوریکه ممکن است درخواستهای او بر خواستها و نیازهای شخصی خودتان برتری داده شوند (همان: 192). این توانمندیها به توان و دیدگاه مثبت فرد در مقابل معیارهای زیر وابسته است:
1) چهقدر برای دیگران ارزش در نظر میگیریم؟
2) چه اندازه از خوبیکردن به دیگران، حتی اگر آنها را نشناسیم، لذت میبریم؟ (همان).
این معیارها بیانگر میزان ارزش دیگران در ذهن ماست؛ یعنی اگر بتوانیم در ارتباط با همة انسانها رابطة خوب و مثبتی داشته باشیم، بهگونهایکه حتی خواست آنان را بر خواست خود برتر بدانیم و از نیروی معنویت و انسانیت نهفته در وجودمان استفاده کنیم، در زندگی و در ارتباط با دیگران، فشار عصبی و روحی کمتری خواهیم داشت؛ عارفان با مدارا، سازگاری، مهربانی و ایثار، در ارتباطات اجتماعی موفق بودند و با نگرشی مثبت و معنوی، از مهربانیکردن به همة مخلوقات جهان لذت میبردند. آنان برآوردن نیاز و حاجت دیگران را با وجود نیازمندی، وظیفة خود میدانستند و از همین رهگذر افزونبر به دست آوردن جایگاه اجتماعی والا، از مخلوق به خالق میرسیدند.
دومین فضیلت، عدالت است که این توانمندی در فعالیتهای مدنی خود را نشان میدهد. این فضیلت به نیروی معنوی و چگونگی ارتباط برقرار کردن فرد با گروههای بزرگتر مانند خانواده، جامعه، ملت و جهان ارتباط دارد (همان: 194). در این فضیلت، توانمندی انصاف و برابری با موضوع عرفان اجتماعی پیوسته است و معیارهای آن عبارتاند از:
1) احساسات شخصی موجب جهتگیری در تصمیم شما نمیشود؛
2) آیا شما رفاه دیگران ـ حتی کسانی که نمیشناسید ـ را بهاندازة رفاه خود جدی می گیرید؟ (همان: 194).
این توانمندی با سازگاری، نوعدوستی و ایثار در عرفان ارتباط دارد؛ زیرا مشرب عارفان بر بخشش و مدارا با مردم استوار است؛ همانگونه که در بخش سازگاری و شخصیت مثبت بیان شد، عارفان حتی در مقابل رفتار توهینآمیز دیگران نیز برخوردی مناسب جایگاه انسان دارند و با خوی پسندیدة خود دیگران را شرمنده میکنند. آنان در مقابل ظلم و ستم دیگران موضعگیری نمیکنند؛ بلکه عارفانه، بهترین تصمیم را میگیرند و زیباترین سخن را بر زبان میآورند. عرفان اجتماعی نشان میدهد که عرفا در مقابل آنچه در اجتماع میگذرد، حساساند و در پیشآمدها و حوادث روزگار یاریرسان مردمان هستند و رفاه و آرامش مردم بیش از رفاه شخصی خودشان ارزش دارد.
سومین فضیلت، میانهروی است که توانمندی خودکنترلی را در بر میگیرد. این فضیلت به واکنش رفتاری انسان در موقعیتهای حساس و تنشزا وابسته است؛ میتوان گفت معیار ارزیابی آن به ارزشهایی وابسته است که در ادامه بیان میشود:
1) کنترل هیجانات زمانیکه رویداد بدی رخ میدهد؛
2) ترمیم و خنثیسازی احساسات منفی و ایجاد احساس شادی در یک موقعیت دشوار (همان: 198).
در دنیای شلوغ امروز تقویت خودکنترلی یکی از عوامل موفقیت در زندگی و در ارتباطات اجتماعی است؛ یعنی فرد بتواند توان خود را در مقابل گستاخی و جسارت دیگران به بهترین شکل نشان دهد؛ بهگونهایکه مانند عارفان هم صبر و بزرگی روح خود را نشان بدهد و هم این واکنش رفتاری، راهی برای ادبکردن و پیشرفت روحی دیگران و مایة رشد اخلاق در جامعه باشد. در باور عارفان، خودکنترلی، صبر در مقابل ستم دیگران، کشیدن بار مردم، گذشت و شکیبایی در برابر اهانت و سخنان تحقیرآمیز، صراط مستقیم هدایت و جلوة «اِرحَمُوا تُرحَمُوا وَ اغفِرُوا یَغفِر لَکُم» (ابن ابی بکر، 1954: 62) است. آنان وزنهای از عشق و ایمان در ترازوی سنجش اعمال دیگران دارند و به همین سبب در برخوردهای اجتماعی به بحث و ستیزهگری برنمیخیزند؛ بلکه صبر در مقابل خوی سرکش و زبان تند و کنایهآمیز دیگران را تربیت نفس و نزدیکی به درگاه الهی میدانند.
سومین فضیلت، تعالی است که منظور از آن توانمندیهای هیجانی است که بیرون از فرد و فراتر از او برای پیوند دادن شخص به چیزی بزرگتر و جاودانتر مانند مردم، آینده، تکامل، ذات الهی و یا کائنات است (سلیگمن، 1389: 200). در این فضیلت، توانمندی بخشش و گذشت با موضوع مقاله همسوست و تواناییهای زیر را شامل میشود:
1) شما کسانی را که در حقتان بدی کردهاند، میبخشید؛
2) همیشه یک فرصت دوباره به دیگران میدهید و راهنمای مهم شما گذشت است نه انتقام (همان: 204).
توانمندی بخشش و گذشت، به بیان روانشناسی مثبت، به رفع کینهتوزیها و حتی احساس خیرخواهانه در فرد میانجامد. وقتی افراد یکدیگر را می بخشند، انگیزشها یا گرایشهای عملی آنها در رابطه با افرد خطاکار، مثبتتر میشود و از منفیبودن آن کاسته میشود (همان: 204). به عقیدة روانشناسان، گذشت برای ماست؛ نه کسانی که ما از آنها ضربه خوردهایم. گذشت، ما را از خشم و ترسی که وجودمان را مسموم میکند، نجات میدهد و نظرات و احساسات منفی را از ذهن پاک میکند و فضایی برای افکار مثبت میسازد (ری، 1379: 97)؛ بدون تردید ایثار و گذشت در تقویت روابط بین فردی و بهداشت روانی مثبت مؤثر است؛ در این باره شواهد روانشناختی و اجتماعی و بالینی بسیاری وجود دارد (دادفر، 1383: 110).
بنابراین گذشت و بخشش راهی برای پاککردن کینه و احساسان منفی است و باعث بهبود روابط و آرامش روانی فرد میشود. همانگونهکه پیشتر بیان شد، عرفان اسلامی نیز دوستی و همنشینی را در بخشش و قبول عذر کوتاهی و خطاکاری دیگران معنا میکند. عرفان، تحمل رنج مردم را هنر انسانیت در جامعة بشری میداند که از بدبینی، اشکالتراشی و کینهتوزیهای بیجا جلوگیری میکند. روانشناسی مثبت، با یاریگرفتن از همین فضایل انسانی و فطری میتواند روابط بین فردی را بهبود بخشد و شخصیت اجتماعی قوی و مثبتی را در افراد رشد دهد.
درواقع انسانها اگر هم مانند عارفان دید مثبت به اعمال دیگران داشته باشند و خطاکاری بشر را درک کنند، دیگر بخشش و گذشت بهترین و آسانترین واکنش در مقابل دیگران خواهد بود که بهطورقطعی این واکنش رفتاری باعث شادابی و گشایش خاطر و تعالی روح خواهد شد.
توانمندی هوش اجتماعی نیز با موضوع عرفان پیوستگی دارد. از نگاه روانشناسی مثبت این نوع از هوش، توانایی توجه و درک تفاوتها در میان دیگران و البته عملکردن برپایة این تفاوتهاست ـ به ویژه تفاوتهایی مثل خلق و خوی، روحیه، انگیزشها و مقاصد ـ (سلیگمن، 1389: 186).
هوش اجتماعی به معنای درک و دریافت دیگران، مثبتنگری به وضعیت خلقی و روحی و برخورد نوعدوستانه در مقابل ناهنجاریهای اجتماعی است. این مسئله با حفظ کرامت انسانی در بینش عارفان ارتباط دارد. راندن انسانهای بیبندوبار و خلافکار در مبانی تعریفشدة روانشناسی مثبت و بینش عارفان جایگاهی ندارد؛ هر دو شیوه بر مبنای اصول اخلاقی و فطری، به دنبال ایجاد جامعة سالم و تعالی روحی نوع بشر هستند و همیشه باتوجهبه روحیات و خلقیات دیگران، عملکرد مناسبی انجام میدهند.
عارف در عرفان اسلامی، روانکاوی است که درد را درمییابد و شایستهترین راه را برای درمان انتخاب میکند. او برای حفظ کرامت انسانی و بزرگداشت روح بشری بیشترین اهمیت را در نظر میگیرد؛ زیرا هر انسانی فضایل و توانمندیهایی دارد که نادیدهگرفتن آن، هم از اصول اخلاقی اسلام به دور است و هم به نوعی ظلم به فرد و جامعة بشری است.
باتوجهبه فضایل ذکرشده، میتوان دریافت که عرفان و روانشناسی مثبت با یکدیگر همگرا و همسو هستند؛ البته عارف از انجام این اعمال، هدف والا و ارزشمند تعالی و کمال را دنبال میکند و روانشناسی مثبت فقط در پی حل مشکلات بشری و نجات انسانها از غرقاب پوچی و افسردگی است. درواقع روانشناسی مثبت با پرورش این فضایل میکوشد بینش و تفکری مثبت در زندگی انسان بیافریند تا با کمک فضایل الهی و معنوی و ایجاد نگرشی متفاوت، اندیشة بشر را به سوی معنویت هدایت کند؛ زیرا بر این باورند که در پس هر فکر پلیدی، نیروی پلیدی وجود دارد؛ اگر به افکار خوبی مثل دلسوزی، عشق، شادمانی، سرور، زیبایی، ایمان، آزادی، سلامت، تعادل، پاکی، آرامش، نیرو و خرد اندیشیده شود، فرد به نیروهای روشنایی پیوند مییابد و بهشت را در پیرامون خود میآفریند (دادفر، 1383: 112).
بنابراین نگریستن به جنبههای مثبت و توجه به توانمندیهای درونی و دوری از تعصبات، بزرگترین سرمایة اخلاقی است که عمل به آن، آسودگی، آرامش، روح متعالی و منش انسانی را به بشریت تقدیم میکند و انسان را در مسیر زندگی به جزئیات و تنشهای کوچک مشغول نمیگرداند؛ بلکه با بینشی معنوی، همانند عارفان، خود را آراسته به صفات انسانی میکند و عشق به خالق، او را پر از انرژی محبت و نیکی میکند؛ این مسئله، همان رویکرد عرفانی است که از دید روانشناسان تنها راه حل مشکلات بشری است؛ بنابراین، تنها راه گشودن مشکلات دنیا همین عشق است؛ زیرا آدمی تنها از راه نیکی میتواند در دنیا به صلح حقیقی دست یابد و جز از این راه تمام کنفرانسهای تشکیلشده برای صلح با شکست روبرو خواهد شد (هدفیلد، 1372: 165).
باتوجهبه آنچه در این بخش گفته شد، به نظر میرسد نجات از تنگنای روحی و روانی و پایان راه روانشناسی مثبت، ابتدای مسیر الهی و انسانی است که بشر بر آن سرشت آفریده شده است؛ انسان جز با بازگشت به ارزشهای اخلاقی و الهی که در نهاد و فطرت هر انسانی وجود دارد؛ نمیتواند مشکلات روانی را بگشاید و روح سیریناپذیر انسان را سیراب کند.
مباحث روانشناسی و عرفان نشان میدهد که زندگی عارفان ظهور همة توانمندیها و فضایلی است که در روانشناسی مثبت مطرح است. در این جستار فقط به بررسی جنبههای اجتماعی پرداخته شد؛ اما امید است که در آیندهای نزدیک به این مبحث روانی و انسانی قرن بیست و یکم بیشتر توجه شود؛ بهویژه آنکه این موضوع در اعماق تاریخ بشری ریشه دارد و چهبسا با راهکارهای عملی در عرفان اسلامی، بشر دریابد که هر انسانی میتواند به ارزشهای فرامادی و معنوی دست یابد و به آنها عمل کند.
6ـ نتیجهگیری
این مقاله میکوشد تلاش بشر برای رسیدن به مفهوم مشترک کمال در عرفان و زندگی کامل، رضایتمندی و رواندرمانی در روانشناسی مثبت را تبیین کند. مفاهیم مشترکی بین عرفان اسلامی و روانشناسی مثبت وجود دارد که در ابتدا متفاوت به نظر میرسد که البته چنین نیست. تفکر در ساختار و چگونگی شکلگیری عرفان اسلامی و رواننشاسی مثبت، هر دو را به خاستگاه مشترکی پیوند میدهد؛ درواقع هر دو در بنیانهای الهی و معنوی ریشه دارند. جنبههای اجتماعی عرفان، راه رسیدن به سرمنزل مقصود است. درحقیقت سیر و سلوک، عبور از گذرگاه انسانیت و جوانمردی است که به صراط مستقیم میانجامد. عارف در عرصة اجتماع و به واسطة خلق، به مقام قرب الهی دست مییابد. همین مفاهیم الهی به بشر قرن بیست و یک کمک میکند که در آخرین لحظههای علم و قدرت و افسردگی و ناامیدی، دوباره خود را بیابد و با بازگشت به ارزش های اصیل و معنوی، روح خود را سیراب کند. فرد در این هنگام لذتهای مادی را در یاری دیگران، مهروزی و نوعدوستی جستوجو میکند و مانند عارفان به همة هستی عشق میورزد؛ به بیان دیگر همیشه چشمی برای بخشش دارد باشد و دستی برای دهش.
جستجوهای این مقاله نشان می دهد که عرفان اسلامی نمونة عملی و آشکار روانشناسی مثبت است. راهبردهای اجتماعی عرفان، نسبت به روانشناسی مثبت، در ایجاد شادمانی و درمان بیماریهای روانی نقش مؤثرتری دارد. هر انسانی، پر از انرژی انسانیت و معنویت است؛ بنابراین انجام امور بالا، چه ازنظر عرفانی و چه از دیدگاه روانشناسی مثبت، کار غیربشری نیست؛ فقط نیازمند هدفی والا و ارزشمند است و همین انتخاب هدف برابر با مسئلة رشد تواناییها و توانمندیهای درونی در روانشناسی مثبت است.
مباحث عرفانی، این مطلب را تأیید میکند که عملیشدن اهداف روانشناسی مثبت بدون هدفی ارزشمند و متعالی در زندگی امکان ندارد؛ هیچ هدفی به اندازة اهداف الهی، انسان را در رسیدن به کمال و آرامش یاری نخواهد کرد. اعتقادات دینی، باعث امید و خوشبینی و صبر در مقابل مشکلات میشود و سرانجام دین سبک زندگی سالمتری برای افراد پدیدار میکند که بر سلامت و بهداشت روانی تأثیر مثبت دارد.
از مباحث این مقاله به نتیجهای کلی میتوان دست یافت؛ بعضی روانشناسان غرب مثبتاندیشی را از صد و پنجاه سال پیش کشف و ارائه کردند؛ اما بسیار پیشتر از آن، عرفان ناب اسلامی که از احکام شریعت اسلام سرچشمه میگیرد برپایه مثبتاندیشی و عملکرد مثبت قرار داشته است. عرفای اسلامی برپایة فنای در توحید و یا غرقشدن در هستی الهی که خیر ناب و مطلق است، بینش و عملکردی مثبت داشتند. روش عملی آنان میتواند در زندگی روزمرة انسان امروز کاربرد داشته باشد و شادی، آرامش، هدفمندی و معناداری زندگی و شکوفایی توانمندیهای بشر امروز را بیافریند؛ همچنین با فراهمآوردن بهداشت روانی از بسیاری کاستیها و آسیبهای اجتماعی جلوگیری کند و تعالی و ترقی معنوی و مادی همهجانبه و لحظهبهلحظه را در زندگی بشر موجب شود.