نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید چمران، اهواز، ایران
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید چمران، اهواز، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The internal world of mind and soul is an issue that many mystic-like poets and psychologists of recent centuries have considered for a long time and both groups are of the same idea regarding the projection of internal states on the external world. As a branch of psychology, positive-thinking includes various notions such as optimism, self-confidence, believing, love, hope, patience against difficulties etc, all of which can be found in Molavi'sMathnavi in detail. The present paper which is an interdisciplinary research aims to explicate the influences and impacts of psychology and literature on each other by investigating the elements of positive psychology and comparing them with the ideas of Molana who has explored the labyrinth of human mind like a professional psychologist, especially in MathnaviMa'navi.
کلیدواژهها [English]
1- مقدمه
نوع تفکر و اندیشه، یکی از مسائلی است که بر زندگی و محیط اطراف فرد تأثیر مستقیم دارد. بنا بر علم روانشناسی، تفکر مثبت و خوشبینی بر کیفیت زندگی انسان مؤثر است. «خوشبینی تنها مثبت بودن سطحی نیست بلکه افراد خوشبین مشکلگشایند و نقشههایی برای فعالیت طراحی می کنند و سپس طبق آن عمل میکنند که این خود موجب میشود فرد در حل مسائل و مشکلات حالت انفعالی به خود نگیرد و نسبت به دیگران نگرش مثبت بیشتری داشته باشد» .(Peterson, 2000: 49)
در روانشناسی دو دیدگاه منفی و مثبت وجود دارد؛ طبق دیدگاه مثبت، امید به زندگی و شادی سبب بهبودی، سلامت و رفع تنش میشود و براساس دیدگاه منفی، بیمار، بیمارتر می شود و طول عمرش کاهش مییابد. در این دیدگاه فرد خود را پیروز، موفق، ارزشمند، ثروتمند و معقول میداند و در دیدگاه منفی فرد خود را مدام شکست خورده، ضعیف، فقیر و مردود تصور میکند و بر طبق همین الگوی ذهنی نیز زندگی خواهد کرد. «روانشناسی مثبت با غلبه کردن بر احساسات منفی و تغییر دادن آنها و با بهبود عواطف مثبت و معنابخشی به زندگی، مشکلات روحی افراد را کاهش می دهد و بهزیستی افراد را ارتقا میبخشد»(casehhas Grau & etal,2014) .
جهان و دنیای اطراف هر کسی از نوع تفکر و نگرش او به بیرون اثر میپذیرد. در واقع دنیای بیرون هر شخصی جدا از درون او نیست و بیشتر دستاوردهای زندگی، حاصل باورها و عقاید اوست. «میتوان گفت که هیچ پدیدهای به خودی خود خوب یا بد نیست بلکه این ما هستیم که چیزی را خوب و چیز دیگری را بد میبینیم» (پزشکی، 1379: 90). همچنین آلیس(Alice) میگوید: «در رفتار درمانی هیجانی (REBT) همه افکار، احساسات و اعمال انسانی با هم ارتباط دارند. وقتی انسان به چیزی که برایش اهمیت دارد فکر میکند، احساسات و رفتارش با آن ارتباط پیدا می کند. وقتی شخص احساس پریشانی، غمگینی یا شادی میکند رفتارش نیز بر اساس همان احساس شکل میگیرد. وقتی عملی از او سر میزند افکار و احساساتش نیز بر مبنای رفتارش بروز میکنند» (آلیس، 1387: 148). فرانکل (Frankel) نیز در این باره میگوید فکر کردن به مشکل، سبب ایجاد آن میشود ولی اگر برخلاف آن فکر کنیم میتوانیم آن را مهار کنیم. این مفهوم، قصد متضادی است که در یافتن معنی صحیح زندگی به فرد کمک میکند. قصد متضاد نوشدارو نیست ولی وسیله مفیدی است که میتواند وسواس و ترسهای عصبی را به خصوص وقتی که همراه با اضطراب هستند، درمان کند؛ به ویژه که مدت این شیوه درمان طولانی نیست (فرانکل، 1371: 198 و 193). مولانا نیز که به عنوان عارفی اندیشمند به طبابت روح و روان میپردازد:
آن طبیبان طبیعت دیگرند |
|
که به دل از راه نبضی بنگرند
|
همه امور را به اندیشه مرجوع میداند و بر این مهم تأکید میورزد که ذهن و اندیشه انسان، تنها آنچه را که میاندیشد و به باور خود رسانده است، به طریقی در بیرون مشاهده میکند. اندیشه نزد مولوی از چنان جایگاهی برخوردار است که وی انسان را تبلور اندیشههایش میداند:
ای برادر تو همان اندیشهای |
|
مابقی تو استخوان و ریشهای
|
و معنای شکست را نیک تعبیر میکند و درون هر دشمنی، کیمیایی مییابد:
چون نشان مؤمنان مغلوبی است |
|
لیک در اشکست مؤمن خوبی است
|
همچنین مولوی بهشت و دوزخ را همان افکار خوب و بد ما میداند:
زان که جنت را نه زآلت بستهاند اصل کینه دوزخ است و کین تو |
|
بلکه از اعمال و نیت بستهاند جزو آن کل است و خصم دین تو |
مولانا به عنوان معلم اخلاق در مثنوی، برای تشخیص راه از چاه و رهایی انسان از تیرگیهای باطنی و آلودگیهای جسمانی و روانی، چراغ معرفت روشن کرده است و همچون طبیبی حاذق در تدبیر معالجه امراض درونی و بازآوردن مزاج روحانی از علت به صحت و از انحراف به استقامت میکوشد و گفتههایش پیرو سخنان انبیاء، ضامن سعادت و صلاح و رستگاری بشر است. در این پژوهش با تعریف روانشناسی مثبت و اهداف آن، به سیر افکار عارفانه مثبتگرا و زندگیبخش و همچنین ویژگی انسانهای آرمانی و هدفمند از دیدگاه عرفانی مولانا در مثنوی پرداخته می شود.
مثبتنگری همان تصورات درست و خوب همچون عشق، انفاق، صبر، احسان، امیدواری و... است که در ذهن داریم و جاذب انرژی مثبت در زندگی میشود. این دیدگاه به علت جایگاه مهمی که دارد، شاخهای از علم روانشناسی محسوب میشود. «مثبتنگری را میتوان استفاده کردن از تمامی ظرفیتهای ذهنی مثبت و نشاطانگیز و امیدوارکننده در زندگی، برای تسلیم شدن در برابر عوامل منفی ساخته ذهن و احساس یأسآور ناشی از دشواری ارتباط با انسانها و رویارویی با طبیعت دانست» (عبادی و فقیهی، 1389: 62). سیلیگمن (seligman) درباره هدف این نوع روانشناسی میگوید: «فهم، درک و شفافسازی شادمانی و احساس ذهنی بهزیستی، موضوع محوری روانشناسی مثبتنگر است» (سیلیگمن، 1379: 14)؛ بنابراین، هدف اصلی روانشناسی مثبتنگر، فراهم کردن زندگی شاد و سلامتی روحی و جسمانی برای افراد است. «روانشناسی مثبت بر این باور بنا نهاده شده است که مردم خواهان زندگی معنادار و هدفمند هستند و باید به افراد کمک می کرد تا زندگی، عشق و کار خود را بهبود بخشند. یکی از حیطههای روانشناسی مثبت عبارت است از احساسات مثبت که دستیابی به آن موجب شادزیستی در زمان حال و امید به آینده است» (Donaldson & etal, 2015) .
روانشناسی مثبت سه حوزه اصلی دارد: «1- هیجانات مثبت 2- خصیصههای مثبت 3- نهادها و سازمانهای مثبت. هیجانات مثبت شامل مطالعه درباره بهزیستی، رضایت، خرسندی از گذشته، سالم و شاد بودن در حال حاضر و امید و خوشبینی برای آینده است. خصیصههای مثبت افراد شامل مطالعه توانمندیها و فضیلتها مانند استعداد عشق، رحم و شفقت، خلاقیت، خودکنترلی و... است. فهم و درک سازمان و نهادهای مثبت مستلزم بررسی توانمندیها و ویژگیهاییهایی است که برای پرورش و گسترش جامعه بهتر لازم است؛ مانند عدالت، مسئولیتپذیری، نزاکت و ادب اجتماعی، وجدان کاری و بردباری؛ یعنی ایجاد سازمانهای مدنی که افراد را به سمت شهروندیهای ایدهآل هدایت میکند» (قاسمی و قریشیان، 1388: 102-101).
آلن کار (Allen carr) به نقل از سیلیگمن، هیجانهای مثبت را اینگونه معرفی میکند: «سیلیگمن در کتاب خود با عنوان شادمانی اصیل، هیجانهای مثبت را در سه مقوله: آنهایی که با گذشته، حال و آینده پیوند دارند، طبقهبندی میکند. هیجانهای مثبت مرتبط با آینده، خوشبینی، امید، اعتماد، ایمان و اعتقاد را شامل میشوند. رضامندی، خشنودی، تحقق، غرور، آرامش خاطر هیجانهای مثبت عمدهای هستند که با گذشته پیوند دارند. در ارتباط با هیجانهای مثبت حال دو طبقه متمایز وجود دارد: لذتهای آنی و رضامندیهای پایدار. لذتهای آنی، لذتهای جسمانی هستند که از طریق حواس حاصل میشوند. احساسهایی که از امر جنسی، عطرهای خوش و چاشنیهای خوشمزه بروز می کنند در این مقوله است. لذتهای عالیتر از فعالیتهای پیچیدهتر به دست میآیند و احساسهایی مانند سعادت، شعف، راحتی، سرخوشی و شادمانی را شامل میشود» (کار، 1385: 288). براساس این طبقهبندی، مقوله مثبتگرایی در مثنوی را بررسی میکنیم.
2- هیجانهای مثبت
2-1- هیجانهای مثبت نسبت به آینده
هیجانهای مثبت به آینده، انواع و گونههای مختلفی را شامل میشود:
2-1-1- خوشبینی
خوشبینی به معنای آن است که فرد نگرشی والا و مثبت دارد و با وجود حضور موانع و سردیها در زندگی، معتقد است همه چیز درست خواهد شد. همیشه افراد خوشبین نسبت به دنیای خارجی تفکر مثبت دارند و درباره آینده مطمئن هستند و در همه حال، حتی هنگامی که با ناملایمات جدی روبهرو میشوند به تلاش ادامه میدهند. «آموختن این که پس از هر شکست، چگونه مسیر افکار خود را به سمت خوشبینی سوق دهیم، مهارتی دائمی به ما میدهد که بتوانیم بر افسردگی و ناامیدی غلبه نماییم. همچنین ما را یاری میدهد که از سلامت بیشتری برخوردار باشیم» (سیلیگمن، 1386: 280). خوشبینی به آینده در هنگام مشکلات نه تنها به حل آنها کمک میکند بلکه موجب سلامت جسم و روح نیز میشود. «مطالعات آیندهنگر درباره مثبتنگری و امیدواری نشان میدهد که افراد دارای سبک تبیینی خوشبینانه، به عبارت دیگر، افراد مثبتنگر در مقایسه با افراد دارای سبک تبیینی بدبینانه، کمتر احتمال دارد که به هنگام رویارویی با رویدادهای استرسزای عمده زندگی، به ضعف سلامت جسمانی یا افسردگی و ناامیدی دچار شده و یا به خودکشی دست بزنند» (کار، 1385: 258). همچنین پژوهش در روانشناسی مثبت و سایر علوم مرتبط نشان داده است افرادی که هیجانات مثبت و خوشبینی بیشتری را تجربه کرده باشند، عمر طولانیتری خواهند داشت؛ بنابراین با تفکر مثبت نسبت به دنیای اطراف میتوان سلامت جسمانی و روحی را تضمین کرد. از دید مولانا نیز که جهان را تجلی گاه حضرت حق می داند، زیبا دیدن جهان به گشودن چشم جان باز میگردد و در مقابل، هر آنچه نازیبایی در جهان است، از زشتی نوع نگاه آدمی نشأت میگیرد:
چشم کژ کردی، دو دیدی قرص ماه |
|
چون سؤالت این نظر، در اشتباه |
مثبتاندیشی و خوشبینی مولانا تا بدان جاست که گذشته از همه امور زندگی، حتی نسبت به مرگ نیز که برای همه انسانها ناخوشایند است، خوشبین و مثبتاندیش است و با شور و امیدی که از حیات دوباره انسان دارد، مرگ برای وی شیرین میشود:
مرگ تن هدیه ست بر اصحاب راز |
|
زر خالص را چه نقصان است گاز
|
به عقیده مولانا «مرگِ صورت هم نقطه پایان حیات نیست، نقطه تحول و نقطه عطف است و حاکی از تحرک و تبدلی است که دایم آن را از یک صورت به صورت دیگر میکشد و در مراتب متعالی سیر میدهد و در هر سیر برای وی ولادت حاصل میآورد که جز با بریدن از حیات پیشین کمال نمییابد. از اینجاست که زندگی عارف از شادی و خرسندی لبریز میشود و از اندوه و ناخرسندی دایم که لازمه دنیای خودی و حیات حسی و عنصری محض است فاصله میگیرد» (زرین کوب، 1368: 15)؛ بنابراین با این نوع تفکر مرگ نه تنها ترسناک نیست بلکه امری خوشایند است:
تلخ نبود پیش ایشان مرگ تن |
|
چون روند از چاه و زندان در چمن
|
مولانا و یارانش خود را ابناءالسرور میدانستند. بدین دلیل نگاهشان به مرگ، نگاه اشک و آه و ماتم و عزا نبود. چنانکه شیخ صلاحالدین زرکوب وصیت کرد که پیکرش را به آیین سوگ و عزا تشییع نکنند بلکه آیین جشن و سماع برپای دارند؛ زیرا رفتن به سوی محبوب و پیوستن به مطلوب و کوچیدن از سرای ناپایدار دنیا موجب شادمانی است نه سوگ و ماتم. همچنین به گزارش تذکرهها، مولانا در تشییع پیکر یارانش آیین رقص و سماع برپا میداشت و این فعل نامعهود او، قشریان را برمیانگیخت. البته در تشییع پیکر خود مولانا نیز شیپورها و نیها و دفها به صدا درآمد و جمعی کثیر هلهله کنان سماع میکردند. مولانا در حکایتی از زبان شاعری بینام و نشان به هیأت سوگمندان عزادار میگوید:
بس عزا بر خود کنید ای خفتگان |
|
زان که بر مرگی است این خواب گران |
برخلاف خوش بینی که سبب شادابی و در نهایت سلامت روحی و جسمی میگردد، بدبینی سبب رنج و ناراحتی در شخص میشود. به عقیده مورفی (Murphy)، نظریات و برداشتهای غلط و نادرست و افکار منفی، تیرگیها و ظلمات هستی انسان را تشکیل میدهند و همینها هستند که درد و رنج و ناخوشی و بیماری را به دنیای انسان خواهند آورد. در عوض، ایدهآلها و آرمانها و برداشتهایی که مایه الهام شخص هستند، شفابخش و حاصل خیر و برکت، مظهری از عقل و درایت الهی (نور حقیقی) به شمار میروند (مورفی، 1368: 15). مولوی نیز بدبینی و فکر و خیالهای بد (ظن و شک و پندارهای بیهوده) را مانع نیل به کمال الهی میداند:
جان همه روز از لگدکوب خیال جمله خلقان سخره اندیشهاند |
|
وز زیان و سود، وز خوف زوال زانسبب خستهدل و غمپیشهاند
|
مولانا که جهان آدمی را بازتاب اندیشه او میداند، بر این باور است که هر آنگونه به جهان نگریسته شود، همانگونه جلوه گر خواهد شد؛ پس همان بهتر که با دیدی مثبت به جهان نگریسته شود:
از خیال زشت خود منگر به من |
|
بر محبان از چه داری سوءظن؟
|
همچنین در جایی دیگر، بدگمانی و بدبینی را موجب پریشانی روح و عقل انسان میداند:
عقل جزوی آفتش وهم است و ظن |
|
زان که در ظلمات شد او را وطن
|
زیرا چنان که در غزلیات شمس میگوید:
اندیشهات جایی رود وانگه تو را آنجا کشد |
|
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو |
2-1-2- اعتماد
یکی دیگر از افکار و اندیشههای مثبت، اعتماد است. لیون (Lyon) میگوید: «اعتماد، باوری قوی به اعتبار، صداقت و توان یک فرد، انتظاری مطمئن و اتکا به یک ادعا با اظهار نظر بدون آزمون کردن است» (Lyon، 2002: 664). هر فردی میتواند نسبت به خود یا دنیای بیرون از خود اعتماد داشته باشد:
اعتماد به نفس: زندگی نور الهی است که از آینه درون خود ما منعکس میشود و در دنیای بیرون تجلی مییابد. با عشق ورزیدن و افتخار به خود، این عشق و دوستی گسترش مییابد و در دنیای بیرون جلوهگر و سبب جذب دیگران میشود. انسان با اندیشههای مثبت میتواند توانمندی، اعتماد به نفس و خودباوری را در خود افزایش دهد. همچنین با افکار منفی، احساس ناتوانی، حقارت و خود کمبینی را تشدید کند. رابینز (Robbins) میگوید: «عمل و رفتار ما ناشی از برداشتی است که از خودمان، مردم و دنیای اطرافمان داریم و با حقیقی پنداشتن این برداشتها و تصاویر ذهنی است که رفتارمان شکل میگیرد. انسان بر اساس پندار خود درباره خود و محیط اطرافش عمل میکند» (رابینز، 1387: 25). اعتماد به نفس یا عزت نفس، موجب وجود انگیزههای فراوان در فرد می شود و سبب میشود انسان با استفاده از راهبردهای متفاوت، با مشکلات پیرامون خود مقابله کند و به کامیابی دست یابد. راهکاری که مولانا برای افزایش عزت نفس در وجود انسان ارائه میدهد، یادآوری ارزش انسان، قابلیتها و تواناییهای او به عنوان موهبتی الهی است:
گفت والله عالِم السِرّ و الخفی |
|
کافرید از خاک آدم را صفی |
در این نوع دیدگاه که دل آدمی جلوهگاه حضرت حق است:
در فراخی عرصه آن پاک جان |
|
تنگ آمد عرصه هفت آسمان
|
خواری و خودکمبینی هیچ جایگاهی ندارد:
خویشتن نشناخت مسکین آدمی |
|
از فزونی آمد و شد در کمی
|
اعتماد به خداوند: «افرادی که تصور مثبتی از خدا دارند و خدا را حمایت کننده، مهربان، مراقب، قادر و توانا تصور میکنند، احساس هدفمندی و معنای بیشتری در زندگی دارند» (خاکشور و همکاران، 1392: 53)؛ جایگاه خداوند در روانشناسی تا جایی است که به باور یونگ (Jung) «برخلاف علم فیزیک که بدون انگاره خداوند به کار خود میپردازد، در روانشناسی، شناخت خداوند مسئلهای است که قطعاً باید آن را شناخت؛ درست مثل این که مفاهیمی چون عشق، غریزه، مادر و غیره را باید شناخت» (یونگ، 1383: 86).
لورنس (Lawrence) میگوید: بُعد کنترل از طریق کاهش ایجاد هویت مذهبی آشفته، موجب افزایش حضور معنا در زندگی میشود. به طوری که کنترلپذیری (تأثیرپذیری مشیت الهی) موجب میشود که فرد احساس کند که تنها نیست و علاوه بر خود، خداوند نیز در تعیین سرنوشت وی دخیل است (Lawrence, 1997: 219).
از منظر فلورانس اسکاول شین (Shinn) «به هنگام هدایت یا توکل به قدرت الهی درون خویشتن، گواه قدرت پروردگاریم و هر خواستهای که تحقق مییابد، گواه قدرت خداست. اگر هنوز به مرادهای دل خود نرسیدهاید نادرست طلبیدهاید؛ یعنی درست طلب نکردهاید زیرا دعای تو همانگونه برآورده میشود که بر زبانت جاری شده است. آرزوهای ملال انگیز آدمی به گونهای ملال انگیز برآورده میشوند و خواستههای بیصبرانهاش مدت ها به تعویق میافتند یا به شیوهای خشونتبار تحقق مییابند» (شین، 1386: 309).
روانشناسی مولوی نیز روانشناسی با حق بودن است. در واقع، انسان در اعتلا بخشیدن به روان و روح خود باید به حق و محور هستی نزدیک شود تا جایی که همجوار او شود و از فیض او را دریافت کند و خلایق را از آن سیراب کند» (شریعت باقری، 1391: 144).
اعتماد به خداوند ناشی از ایمان به لطف و رحمت خداوند است و سبب توکل به او میشود. «توکل در لفظ به معنی کار و بار خود به کسی واگذاردن است. و در اصطلاح اهلالله از عالیترین مقامات عرفانی است و مراد از آن، واگذاری امور به وکیل جهان هستی است. این مقام پس از رجاء حاصل آید زیرا تا امید به حقانیت وکیل نباشد، کار بدو سپرده نشود» (زمانی، 1386: 532). توکل یکی از موضوعات اساسی و مهم در ادبیات عرفانی است و مولانا نیز بهطور گسترده و عمیق به این موضوع پرداخته است. مولانا همه ما را به توکل و امید به خدا فرا میخواند؛ بنا بر نظر وی توکل بر خدا هوش و قدرت تفکر را میافزاید و روشنبینی خاصی به انسان میدهد زیرا قطع نظر از برکات معنوی، این فضیلت سبب میشود انسان در مشکلات، آشفته و وحشتزده نشود و قدرت تصمیمگیری را حفظ کند و در نهایت نزدیکترین راه درمان و حل مشکل را بیابد:
دیده ما چون بسی علت در اوست |
|
رو فنا کن دید خود در دید دوست |
توکل کردن به خداوند سبب قناعت ورزیدن و نبودن حرص و طمع است و این خود سبب آرامش روحی میشود:
خود نشد حرص شما را این یقین |
|
که منم رزاق و خیر الرازقین |
البته در نظر مولانا، توکل کردن با سعی و تلاش و کار و کوشش هیچ منافاتی ندارد و در کنار توکل کردن بر خداوند و ایمان به روزی باید تلاش کنیم:
گفت پیغمبر به آواز بلند |
|
با توکل زانوی اشتر ببند
|
2-1-3- عقیده و ایمان
«یکی از عوامل مؤثر در ایجاد شادمانی، ایمان مذهبی است. از آنجا که فرد باایمان دارای ارتباطات و اعتقادات معنوی است، کمتر احساس رهاشدگی، پوچی و تنهایی میکند. مایزر(Mayzr) معتقد است ایمان مذهبی تأثیر زیادی بر میزان شادمانی دارد. ایمان مورد نظر مایزر ایمانی است که حمایت اجتماعی، هدفمندی، احساس پذیرفته شدن و امیدواری را برای فرد به ارمغان میآورد» (میرشاه جعفری و همکاران، 1381: 53). مورنو (Moreno) دیدگاه یونگ را چنین مطرح میکند: «بسیاری از روان نژندیها هیچگاه درمان نمییابند، مگر آن که شرایطی پیش آید که عامل مذهبی بتواند دوباره به بیمار بازگردد... همراه با کاهش حیات دینی، روان نژندی نیز افزایش مییابد» (مورنو، 1384: 100).
مذهب به عنوان مجموعهای از اعتقادها، بایدها و نبایدها یکی از مؤثرترین تکیهگاههای روانی به شمار میرود که میتواند به زندگی معنا بخشد و در شرایط خاص نیز با فراهم کردن تکیهگاههای تبیینی، فرد را از احساس تعلیق و بیهودگی نجات دهد. یکی از نتایج عقیده و ایمان، خوشبینی است؛ چون پایه و بنای ادیان و مذاهب آسمانی، بر اعتقاد به وجود خدای تعالی و ترتیب امور به مصلحت اوست. پس در واقع در هیچ یک از مذاهب و ادیان آسمانی، اعتقادی به بودن شر در خلقت وجود ندارد و گفته میشود که هر چه هست ظاهری و نسبی است و فرجام جهان، نیکی و رستگاری است. چون همه چیز رو به کمال میرود و هر چیزی که روی میدهد بر مصلحتی است که شاید ما پی بدان نبریم. ایمان به لطف بیکران خداوندی اصلیترین عاملی است که سبب میشود ما در برابر سختیهای زندگی سر تسلیم فرود نیاوریم و با داشتن روحیهای قوی و شاد با سلاح خنده به جنگ ناملایمات برویم. مولانا میگوید ایمان نوری است که بصیرت میآفریند:
مؤمنم ینظر بنور الله شده |
|
هان و هان بگریز از آتشکده
|
نور ایمان، نوری است که علم روانشناسی نیز به آن پرداخته است؛ «اگر چشممان بسیط باشد این نور همواره در اختیارمان خواهد بود. منتها باید بیاموزیم که با همان اطمینانی که نور چراغ برق را روشن میکنیم، این چراغ را نیز روشن کنیم؛ اول ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید تا همه چیزها درست برای شما مزید شود. چینیها میگویند هر آدم عاقلی، دوخت و دوز لباسش را به دست خیاطی ماهر میسپرد؛ پس شما نیز طرح زندگیتان را به دست طراح الهی بسپرید تا همواره اوضاع و شرایط را عالی و کامل و تمام عیار بیابید» (شین، 1386: 316).
مولانا حتی از این نیز فراتر میرود و ایمان را موجب اتحاد روحی بین افراد یک جامعه میداند:
جان گرگان و سگان هر یک جداست |
|
متحد جانهای شیران خداست |
2-1-4- امید
امیدوار بودن یعنی این که فرد در سراسر زندگی خود به وجود پیامدهای مثبت در جریان زندگی اعتقاد داشته باشد. انسان با امید به آینده روشن، احساسی نیکو و حالتی شاد کسب میکند. «از دیدگاه هوش هیجانی، امیدوار بودن به این معناست که فرد در مقابل اضطراب فشارآور (نگرشی حاکی از شکست یا افسردگی) در رویارویی با چالشها یا موانع دشوار، تسلیم نخواهد شد» (نظری منتظر، 1386: 10). افراد امیدوار و دارای انگیزه با دنبال کردن اهداف خود، کمتر دچار حالت افسردگی میشوند و در دل اضطراب کمتری دارند و درماندگی عاطفی در آنان کمتر است. همچنین طولانیتر و سختتر کار میکنند چون انتظار نتیجهای مثبت از کار خود دارند و روش کار آنها با انگیزه قوی برای موفقیت و عملکرد مؤثرتر و موفقیتهای بزرگ مشخص میشود.
یکی از راههای درمان در روانشناسی، امیددرمانی است. امیددرمانی در پی آن است که «به جریان درمان کمک کند تا هدفهای روشنی را مشخص و طبقهبندی و مسیرهای متعددی را برای این هدفها ایجاد کند و آنها را برانگیزد تا هدف را تعقیب کنند و مجدداً موانع را به عنوان چالشهایی برای غلبه بر آنها چهارچوببندی کنند» (کار، 1385: 457). امید به سبقت رحمت خداوند بر غضب یکی از موضوعات مهم در عرفان به شمار میآید. در مثنوی نیز بارها این نکته تکرار شده است که اعتقاد و ایمان به رحمت حقتعالی سبب میشود که انسان امیدوار شود و خوشبینانه به زندگی و منشأ آن (خداوند) بنگرد:
بودم امیدی به محض لطف تو |
|
از ورای راست باشی یا عُتو
|
همچنین گفته شده است که رحمت خداوند عموم را در بر میگیرد و امید به رحمت وی، عبادتی است که خداوند همه بندگان را به آن دعوت میکند:
حق همیخواهد که نومیدان او |
|
زین عبادت هم نگردانند رو
|
آنچنان که مولانا نیز میگوید:
انبیا گفتند نومیدی بد است ناامیدی را خدا گردن زده است |
|
فضل و رحمتهای باری، بیحد است چون گناه و معصیت طاعت شده است
|
حالات روانی به گونهای است که در اکثر موارد در موازات یکدیگر قرار میگیرند؛ بدبینی، نومیدی را در پی دارد و نومیدی، کاهلی را به دنبال خود میآورد. مولوی که به خوبی به حالات روانی افراد آگاه است، به خوبی به این مسئله پرداخته است:
آن که روزی نیستش بخت و نجات |
|
ننگرد عقلش مگر در نادرات
|
2-2- هیجانهای مثبت نسبت به گذشته
2-2-1- رضایت خاطر
خرسندی و رضایت خاطر از گذشته، در روحیه و در پی آن در جسم انسان اثری مثبت دارد. همچنین تنها با این روحیه انسان میتواند با آرامش خاطر به موفقیت برسد. «خشنودی به عنوان یکی دیگر از هیجانهای مثبت، نیرویی در ما ایجاد میکند که بر اساس آن، در شرایط زندگی خود بیشتر تأمل میکنیم. این امر ممکن است ما را برای نگریستن به خود و دنیای پیرامونمان و ادامه زندگی هر روزیمان به راههای مثبتتر رهنمون کند» (کار، 1385: 51). در واقع با خرسندی است که انسان از اتفاقات زندگی، چه خوب و چه بد راضی است؛ «خرسندی بنده از نزول بلا از آن روست که یقین دارد که بلا برای اصلاح و تکمیل نفس او لازم است» (زمانی، 1386: 545). مولانا همواره در برابر خداوند تسلیم است و بر این باور است که چه بسا اتفاقات به ظاهر ناخوشایند و نامطلوبی برای انسان پیش میآید که در باطن سود و منفعتی برای وی به همراه دارد:
گر ندیدی سود او در قهر او |
|
کی شدی آن لطف مطلق قهرجو
|
رضا به قضای الهی سبب میشود فرد در اوج سختی خرسند باشد:
گفت قاضی واجب آیدمان رضا |
|
هر قفا و هر جفا کآرد قضا
|
همانگونه که در روانشناسی نیز حس رضایتمندی، مخالف حس سرکوب و تعارض به حساب میآید و آرامش و شادی را در فرد ایجاد میکند؛ به عبارتی، انسان خرسند دارای هیجان مثبت است. «صاحب یک چشم بودن یعنی تنها نیکویی را دیدن و از ظاهر مخالف یا شریرانه امور نیازردن. عیسی مسیح گفت به حسب ظاهر داوری مکنید بلکه به راستی داوری نمایید... اگر تصویر ترس را در ذهن خود نقش کنید، بیتردید آنچه از آن بیم دارید، پیش خواهد آمد که البته حاصل خیالات نادرست خودتان است اما با چشم بسیط، آدمی تنها حقیقت را میبیند زیرا فراسوی شر را مشاهده میکند و میداند که از آن خیر برخواهد خاست» (شین، 1386: 313).
چون قضای حق رضای بنده شد |
|
حکم او را بنده خواهنده شد |
2-3- هیجانهای مثبت نسبت به زمان حال
2-3-1- لذت و شادی
یکی از مهمترین ارکان زندگی، لذت بردن از آن و شادمانی است؛ نگرش مطلوب و رضایتبخش نسبت به زندگی، لذت و شادمانی را در پی دارد. «شادمانی به چگونگی ارزیابی مردم از زندگی خود اشاره دارد و شامل متغیرهایی از قبیل رضایت از زندگی، رضایت از وضعیت شغلی، رضایت از وضعیت زناشویی، رضایت از کار، فقدان افسردگی و اضطراب و وجود عواطف و خلقیات مثبت میشود» (مظفری و هادیان فرد، 1383: 84-83). کار هیجانهای مثبت حال را شامل لذتهای آنی و رضامندی پایدارتر میداند و میگوید: «لذتها هم لذتهای جسمانی و هم لذتهای عالیتر را شامل میشوند. لذتهای جسمانی از طریق حواس حاصل میشوند. احساسهایی که از امور جنسی، عطرهای خوش و چاشنی خوشمزه بروز میکنند در این مقوله قرار میگیرند. برعکس، لذتهای عالیتر از فعالیتهای پیچیدهتر به دست میآیند و احساسهایی مانند سعادت، شعف، راحتی، سرخوشی و شادمانی را شامل میشوند» (کار، 1385: 33-32).
در فلسفه و عرفان، شادی و لذت به انواعی تقسیم شده است. آیزنک (Eysenck) دیدگاه ارسطو را چنین نقل میکند: «به عقیده ارسطو دست کم سه نوع شادی وجود دارد؛ در پایینترین سطح، نظریه مردم عادی است که شادی را همان لذت میدانند. در سطح بالاتر از آن، مردمی با فرهنگ بالاتر معتقدند شادی همان موفقیت و کامیابی است. نوع سوم شادی، به زعم ارسطو شادی ناشی از معنویت است» (آیزنک، 1378: 19). مولانا نیز لذت را دو نوع مجازی و حقیقی میداند؛ یکی شادی و لذت مادی و دیگری معنوی و در نهایت وی تنها لذت معنوی را برمیگزیند؛ به عبارت دیگر، «لذتی که شایسته آدمی است همانا لذت حقیقی است که تعالی بخش و پایدار است و لذت مجازی آدمی را به نشیب تباهی درمیغلطاند» (زمانی، 1386: 323). به عقیده لیمون (Limon)، «کشف لذتهای واقعی و همیشگی، قدم مثبت در جهت دستیابی به سعادت و شادی است» (لیمون و مک ماهون، 1391: 88). مولوی نیز سرچشمه خوشی و ناخوشی را درونی میشمرد. وی میگوید همه خوشیها دل و ضمیر آدمی است و این ضمیر اوست که سایه بر اشیای خارجی میاندازد و سبب خوشایند بودن آنها میشود اما آدمی از سر جهل و نادانی ابزار شادی را با سرچشمه خوشی در هم میآمیزد و در نتیجه ابزار خوشی را منشاء خوشی میپندارد:
راه لذت از درون دان نه از برون |
|
ابلهی دان جستن قصر و حصون
|
همچنین به اعتقاد وی، لذتهای حقیقی آنچنان مطبوع است که چشنده آن، اسیر لذتهای مجازی نمیشود:
انبیا زان زین خوشی بیرون شدند |
|
که سرشته در خوشی حق بدند |
لذتهای مجازی، زودگذر است وآنچنان انسان را اسیر خود کرده است که وی آن را همیشگی و حقیقی میپندارد:
مرغ بر بالا پران و سایهاش |
|
میدود بر خاک، پرّان مرغوش
|
3- خصیصههای مثبت
3-1- عشق
عشق، مفهومی عام و کلی است که به دو بخش مجازی و حقیقی تقسیم میشود؛ عشق حقیقی که رابطه عمیق احساسی بین انسان و خداوند است، برتر محسوب میشود و عشق مجازی نیز از آنجا که راهی برای رسیدن به عشق حقیقی است، باارزش است ولی عشقهایی که بیپایه و اساس هستند و باطن آنها تنها خواهشهای نفسانی است، ارزشی ندارد. «اولین عاملی که موجب شد صوفیه به عشق طبیعی توجه کنند، این بود که این نوع عشق را نردبانی دانستند برای رسیدن به عشق الهی» (پورجوادی، 1370: 7). ارونسون (Aronson) در کتاب روانشناسی اجتماعی، عشق مجازی را به دو نوع «عشق آتشین» و «عشق مصاحبتی» تقسیم کرده است. «عشق آتشین با هیجانهای شدید، تمنای جنسی و اشتغال فکری شدید به معشوق مشخص میشود. آغاز آن اغلب سریع است تا تدریجی و تقریباً به گونه اجتنابناپذیری حرارت سرکش آن با گذشت زمان رو به سردی میگذارد. در پارهای از موارد عشق آتشین ممکن است مقدمهای برای پرورش عشق مصاحبتی باشد؛ یعنی تجربه خفیفتر و پایاتری که با احساس اعتماد متقابل، قابلیت اتکا و گرمی مشخص میشود. عشق مصاحبتی عموماً طولانیتر است و در طول زمان عمق پیدا میکند» (ارونسون، 1393: 102). مولانا نیز عشقهای مجازی را دو نوع میداند که عبارتند از عشقهای رنگی و زودگذر و دیگر عشقهای پاکی که منجر به عشق الهی میشوند. وی از عشقهای آتشین به «عشقهای رنگین» یاد میکند:
عشقهایی کز پی رنگی بود |
|
عشق نبود عاقبت ننگی بود
|
به عقیده وی عشق به ظواهر، عشق زودگذر و آتشینی است که با گذشت زمان، به افول میگراید و در مقابل برخی از عشقهای مجازی، پرتوی از عشق الهی و راهی به سوی عشق حقیقی و آسمانی است:
آن شعاعی بود بر دیوارشان |
|
جانب خورشید وارفت آن نشان
|
یکی از دستاوردهای مثبت عشق این است که با ایثاری که به همراه دارد، احساساتی منفی چون خودخواهی و نفس پرستی را در فرد از بین میبرد. در عرفان نیز گفته میشود: «عامل نیرومندی که آدمی را برمیانگیزد تا بدان حد از فداکاری و از خود گذشتگی برسد که خواست خویش را که از ذات و منش او برخاسته است، در خواست معبود فدا کند، فقط عشق است؛ در این حال، معبود تبدیل به معشوق میشود و عبادت از سر شور و اشتیاق انجام میگیرد» (رکنی یزدی، 1377: 98)؛ همین از خودگذشتگی و نفی خود، سبب نابودی بسیاری از احساسات و افکار منفی میشود. «عشق اکسیری است که تمام احساسات منفی، ناتواناییهای احساسی و اختلافها را به نگرشی سالم تبدیل میکند» (آراسته، 1380: 122) و این نگرش سالم و احساسات مثبت، سختیها را به آسانی تبدیل میکند:
تلخ از شیرینلبان، خوش میشود رو نهاد آن عاشق خونابهریز |
|
خار از گلزار، دلکش میشود دلطپان سوی بخارا گرم و تیز
|
تمامی اعمال و رفتار معشوق (اعم از خوبی و بد) نزد عاشق، شیرین و دلپسند مینماید. جمله معروف «هر چه از دوست می رسد نکوست»، در همین زمینه به کار برده شده است. مولانا نیز خطاب به معشوق ازلی (خداوند) میگوید:
ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ |
|
باطربتر از سماع و بانگ چنگ
|
در واقع مولانا به عنوان روانشناسی حاذق، عشق را که به زعم وی هم دارو است و هم درمانگر، برای درمان بیماریهای روحی و اخلاقی تجویز میکند:
هر که را جامه ز عشقی پاک شد پس سقام عشق، جان صحت است |
|
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد رنجهایش حسرت هر راحت است
|
3-2- رحم و عطوفت نسبت به دیگران و تعامل با آنان
یکی از ویژگیهای مثبت در جامعه، مهربانی نسبت به دیگران است که پیامدهای مثبت روحی و جسمی دارد. در واقع «اگر هدف نهایی ما ارتقای رفاه دیگران باشد، انگیزه رفتار ما نوعدوستی است. انگیزش نوعدوستانه این گونه تعریف میشود: تمایل به بهبود بخشیدن به وضعیت دیگران به خاطر خود آنان و نه به خاطر انگیزههای خودخدمتی پنهان. انگیزه نوعدوستانه از انگیزههای خودخواهانه که آن هم ممکن است رفتار یاریرسانی را موجب شود، متمایز است. انگیزش نوعدوستانه در بسیاری موارد با هیجان همدلی، یعنی با نشان دادن واکنش هیجانی نسبت به فردی که او را در حال نومیدی و نیازمندی به کمک میبینیم برانگیخته میشود. این واکنش هیجانی با همدردی، دلسوزی و خوشقلبی مترادف است» (کار، 1385: 89-88)؛ این ویژگی احساسی خوشایند برای فرد به ارمغان میآورد.
احسان و نیکوکاری در مذهب و عرفان نیز سودمند شمرده میشود. همانطور که غزالی میگوید: «ان رحمه الله قریبٌ من المحسنین، و هر که بر عدل اقتصار کند، سرمایه نگاه داشته باشد در دین اما سود در احسان بود و عاقل آن بود که سود آخرت فرونگذارد در هیچ معاملت» (غزالی، 1379: 1/ 333)؛ «سیلیگمن استدلال میکند که مهربان بودن، توانایی ویژه شما را به کار میاندازد و در نتیجه به جای لذتی آنی، رضایتی بلندمدت به شما میبخشد» (لیمون و مک ماهون، 1391: 120)؛ مولانا نیز یکی از راههای جذب رحمت خداوند و رسیدن به خوشی و سلامتی را محبت کردن به دیگران و رحمت و عطوفت به آنان میداند:
اشک خواهی، رحم کن بر اشکبار |
|
رحم خواهی، بر ضعیفان رحم آر
|
همچنین محبت را کیمیایی میداند که مس را به طلا، تلخی را به شیرینی، درد را به درمان و مرده را به زنده مبدل میکند:
از محبت تلخها شیرین شود |
|
از محبت مسها زرین شود
|
3-3- راستی و صدق
راستی و صداقت، یکی دیگر از خصیصههای مثبتی است که انرژی مثبت را جذب میکند. «صداقت یعنی توانایی این که فرد از تلاش برای ارائه برداشتی نیکو از خود دست بکشد و به افشای چیزهایی درباره خودش بپردازد که صادقانهاند، حتی اگر نامناسب باشند. افزون بر آن، صداقت حاکی از اشتیاقی است برای منتقل ساختن احساسات گستردهای که بین افراد مورد علاقهاش باشد» (ارونسون، 1393: 168). صداقت و راستی ویژگی نیک روان انسان است که نتیجه مثبت آن در خود و اطرافیان قابل انکار نیست. در واقع «مراد از صدق، فضیلتی راسخ در نفس آدمی است که اقتضای توافق ظاهر و باطن، تطابق سرّ و علانیت او کند؛ اقوالش موافق نیات باشند و افعال مطابق احوال. آن چنانکه نماید، باشد و لازم نبود که آن چنانکه باشد، نماید؛ چه ممکن است که حقیقت اخلاص بر کتمان بعضی احوال باعث شود» (کاشانی، 1381: 67). مولانا راستی قول یا حداقل خاموش بودن در هنگام ضرورت را جاذب رحمت الهی میداند:
گفت حق که کژ مجنبان گوش و دُم |
|
ینفعنّ الصادقین صدقهم
|
همچنین، لاف و دروغ را که نقطه مقابل صدق و راستی است، دفع کننده رحمت خداوند میداند و چنانچه امکان راستگویی نباشد، خاموشی را توصیه میکند:
لاف، وادادِ کرمها میکند |
|
شاخ رحمت را ز بن بر میکند
|
4- نهادها و سازمانهای مثبت
بردباری
زندگی سرشار از پستی و بلندی است و همچون دریای پرتلاطمی است که تنها راه پیروزی بر آن، صبر و آرامش است. استقامت و صبر ورزیدن، انسان را در برابر سختیهای روزگار مقاوم میکند و هرچه انسان بیشتر از این نیرو برخوردار باشد، توانایی او در برابر اضطراب و تردید و سختی و مشکل بیشتر میشود. «افراد موفق به ندرت مشکلی را هر چند بزرگ باشد پایدار میدانند؛ در صورتی که افراد ناموفق کوچک ترین مشکل را پایدار میدانند. دومین تفاوت میان افراد برنده و بازنده وخوشبین و بدبین، باوری است که در مورد فراگیربودن مشکلات دارند. یک فرد موفق، هیچ مشکلی را فراگیر نمیداند و معتقد است که یک مشکل بر همه امور زندگیاش سلطه ندارد» (رابینز، 1388: 119).
مولانا نیز در مثنوی ابتلا و امتحان را جزو ذات حیات بشری میداند و معتقد است که هماره آدمی در بوته آزمایش قرار میگیرد و آزمایش برای کمال آدمی امری لازم است. وی معتقد است انسان در این قبیل پیشامدها باید صبور و شکرگزار باشد زیرا بر اساس آیه «و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین؛ الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون اولئک صلوات من ربهم و اولئک هم المهتدون» (بقره، 157-156)، زیانهای مادی و این دنیایی چه بسا بلاگردان باشند:
ور ریاضت آیدت بیاختیار |
|
سر بنه شکرانه ده ای کامیار
|
همچنین مولانا بیان داشته است که صبر به واسطه ایمان به وجود میآید و جایی که ایمان نباشد، صبر نیز وجود ندارد:
صبر شیرین از خیال خوش شده است |
|
کان خیالات فرج پیش آمده است
|
وی معتقد است که اضداد به سوی آشتی و سازش میروند؛ بنابراین نباید از هیچ بدی و سختی دلتنگ شد و باید صبر پیشه کرد:
جنگهای خلق، بهر خوبی است |
|
برگ بیبرگی نشان طوبی است
|
وی بیان میدارد که در زندگی همه عناصری که به ظاهر آنها را در تضاد با یکدیگر می پنداریم با هم در تعامل و توافق هستند و اگر درگیری میان آنان ایجاد شود، یکی بر دیگری غلبه می کند و سبب مرگ و نیستی یکی از طرفین میشود. برای مثال، دوستی و تعامل شیر و گورهخر را نیز یکی از آشتیها و تعاملهای زندگی میداند:
زندگانی آشتی ضدهاست |
|
مرگ آن، کاندر میانشان جنگ خاست
|
بر این اساس سختیها، موفقیتها و شادیها نیز با وجود تضاد ظاهری لازم و ملزوم و همراه یکدیگرند زیرا برای دستیابی به هر موفقیت و شادی حاصل از آن، باید سختیهای زیادی تحمل کرد. مولوی در تمثیل خوبی در مقابل بدی، بدی را به تیرگی و خوشی را به نور تشبیه کرده است. همانطور که بهواسطه ضد نور (تاریک شب) حقیقت نور آشکار میشود و همچنین رنگها که خود ضد نور هستند بهواسطه نور آشکار میشود، خوشیها بهواسطه رنج و سختی آشکار میشود:
شب نبد نوری ندیدی رنگ را |
|
پس به ضد نور، پیدا شد تو را
|
یکی از مهم ترین پیامدهای صبر در هنگام مشکلات، پاک شدن روح و روان از کدورت های نفسانی و در نهایت، سلامت روح و جسم است. «به صبر، نفس پاک شود از جمیع الوان ظلمت و کدورات آرزوها و تمناها و از ترک تعلقات دل صافی گردد... و او کیمیایی است که مس وجود سالک به برکت او زر خالص گردد» (سجادی، 1384: 26). در مثنوی بارها به پیامدهای خوب صبر و پیامدهای بد نداشتن صبر اشاره شده است. برای مثال در بیت زیر صبر را کلید پیروزی دانسته است:
گفت ای هدیه حق و دفع حرج رنج گنج آمد که رحمتها در اوست |
|
معنی الصبر مفتاح الفرج مغز تازه شد چو بخراشید پوست
|
همچنین صبر کردن را راهی برای جذب رحمت خداوند میداند:
صبر و خاموشی، جذوب رحمت است |
|
وین نشان جستن، نشان علت است
|
یا این که بیصبری را سبب پریشانی خاطر میداند:
کس به زیر دم خر، خاری نهد |
|
خر نداند دفع آن، برمیجهد
|
در این ابیات مولانا ضمن تمثیلی می گوید وقتی صبر و تحمل نباشد، با پریشانی و اضطراب، شرایط هر چه بیشتر به سوی نابسامانی پیش میرود. منظور این است که انسان به سبب معرفت نداشتن به مسائل روحی و روانی، وقتی دچار رنج و علتی میشود به جای آنکه ریشه آن ناراحتی را بشناسد، با اقدامات نسنجیده روح خود را علیلتر میسازد.
نتیجه
عالم درون و کاوش در حالات روحی و روانی، فصل مشترک علم روانشناسی و ادبیات عرفانی محسوب میشود. آن چنان که نشان داده شد، چه از نظر مباحث روانشناسی و چه از نظر عرفان مولوی، ذهن مثبتنگر جاذب انرژی مثبت در زندگی است. نتیجه پژوهش حاضر در دو جنبه قابل جمعبندی است: نخست این که مقوله روانشناسی مثبت به عنوان یکی از شاخههای علم روانشناسی، شامل سه حوزه هیجانات، خصیصهها، نهادها و سازمانهای مثبت است؛ مورد اول، مربوط به سه زمان گذشته، حال و آینده میشود که به طور کلی تمام این موارد، جاذب انرژی مثبت هستند و منشأ آن، نگاه و نگرش مثبتی است که در روح و روان انسان نهفته است؛ جنبه دوم این که با تطبیق هر یک از مؤلفههای مذکور با اشعار مولوی در مثنوی معنوی، مشخص شد عارفی چون او که همواره جهان را به واسطه تجلی نور حق زیبا میبیند، قرنها پیش از پیدایش علم روانشناسی، با وقوف تمام به رموز جان و روان آدمی به این مهم تأکید داشته است که کلید هر معمایی را باید در باطن جست و دل و ذهن را که محل تجلی حق است، باید از افکار تیره زدود زیرا نگرش مثبت، شفابخش و حامل خیر است. نتیجه نهایی این که، پیام مشترک مولانا و همه روانشناسان این است که برای نیل به آرامش باطن، باید مثبت نگر بود.