تحلیل اندیشه‌های مثبت‌گرایانه در مثنوی معنوی از منظر علم روانشناسی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید چمران، اهواز، ایران

2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید چمران، اهواز، ایران

چکیده

دنیای درونیات  عالم ذهن و عالم روح- مقوله­ای است که از دیرباز بسیاری از شاعران عارف مسلک و روانشناسان قرون اخیر بدان پرداخته­اند و در ایده­ بازتاب حالات درونی در دنیای بیرونی، با یکدیگر اتفاق نظر داشته اند. مثبت­نگری به عنوان یکی از شاخه­های علم روانشناسی، مفاهیمی همچون خوش­بینی، اعتماد به نفس، ایمان و اعتقاد، عشق، امید، صبر در برابر مشکلات و... را در برمی­گیرد که تمام آن ها را می­توان به طور مشروح در مثنوی مولوی یافت. در مقاله­ حاضر که پژوهشی میان رشته­ای محسوب می­شود، کوشش بر آن است تا با بررسی مؤلفه­های روانشناسی مثبت و تطبیق آن با آرای مولانا که به­طور ویژه در مثنوی معنوی همچون روانشناسی حاذق، هزار توهای روان آدمی را کاویده است، گامی در مسیر تبیین اثرگذاری­ها و اثرپذیری­های دو مقوله­ روانشناسی و ادبیات گذاشته شود.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

The Analysis of Positive Thoughts in MathnaviMa'navi from the Viewpoint of Psychology

نویسندگان [English]

  • Parvin Golizadeh 1
  • Mohamad Yazdanjo 2
  • Mina Mosaed 2
1 Associate Professor, ShahidChamran University
2 PhD candidate, ShahidChamran University
چکیده [English]

The internal world of mind and soul is an issue that many mystic-like poets and psychologists of recent centuries have considered for a long time and both groups are of the same idea regarding the projection of internal states on the external world. As a branch of psychology, positive-thinking includes various notions such as optimism, self-confidence, believing, love, hope, patience against difficulties etc, all of which can be found in Molavi'sMathnavi in detail. The present paper which is an interdisciplinary research aims to explicate the influences and impacts of psychology and literature on each other by investigating the elements of positive psychology and comparing them with the ideas of Molana who has explored the labyrinth of human mind like a professional psychologist, especially in MathnaviMa'navi.

کلیدواژه‌ها [English]

  • positive energy
  • positive emotion
  • Psychology
  • MathnaviMa'navi
  • Molavi

1- مقدمه

نوع تفکر و اندیشه، یکی از مسائلی است که بر زندگی و محیط اطراف فرد تأثیر مستقیم دارد. بنا بر علم روانشناسی، تفکر مثبت و خوش­بینی بر کیفیت زندگی انسان مؤثر است. «خوش­بینی تنها مثبت بودن سطحی نیست بلکه افراد خوش­بین مشکل­گشایند و نقشه­هایی برای فعالیت طراحی می کنند و سپس طبق آن عمل می­کنند که این خود موجب می­شود فرد در حل مسائل و مشکلات حالت انفعالی به خود نگیرد و نسبت به دیگران نگرش مثبت بیشتری داشته باشد» .(Peterson, 2000: 49)  

در روانشناسی دو دیدگاه منفی و مثبت وجود دارد؛ طبق دیدگاه مثبت، امید به زندگی و شادی سبب بهبودی، سلامت و رفع تنش می­شود و براساس دیدگاه منفی، بیمار، بیمارتر می شود و طول عمرش کاهش می­یابد. در این دیدگاه فرد خود را پیروز، موفق، ارزشمند، ثروتمند و معقول می­داند و در دیدگاه منفی فرد خود را مدام شکست خورده، ضعیف، فقیر و مردود تصور می­کند و بر طبق همین الگوی ذهنی نیز زندگی خواهد کرد. «روانشناسی مثبت با غلبه کردن بر احساسات منفی و تغییر دادن آن­ها و با بهبود عواطف مثبت و معنا­بخشی به زندگی، مشکلات روحی افراد را کاهش می دهد و بهزیستی افراد را ارتقا می­بخشد»(casehhas Grau & etal,2014) .

جهان و دنیای اطراف هر کسی از نوع تفکر و نگرش او به بیرون اثر می­پذیرد. در واقع دنیای بیرون هر شخصی جدا از درون او نیست و بیشتر دستاوردهای زندگی­، حاصل باورها و عقاید اوست. «می­توان گفت که هیچ پدیده­ای به خودی خود خوب یا بد نیست بلکه این ما هستیم که چیزی را خوب و چیز دیگری را بد می­بینیم» (پزشکی، 1379: 90). هم­چنین آلیس(Alice) می‌گوید: «در رفتار درمانی هیجانی (REBT) همه افکار، احساسات و اعمال انسانی با هم ارتباط دارند. وقتی انسان به چیزی که برایش اهمیت دارد فکر می­کند، احساسات و رفتارش با آن ارتباط پیدا می کند. وقتی شخص احساس پریشانی، غمگینی یا شادی می­کند رفتارش نیز بر اساس همان احساس شکل می­گیرد. وقتی عملی از او سر می­زند افکار و احساساتش نیز بر مبنای رفتارش بروز می­کنند» (آلیس، 1387: 148). فرانکل (Frankel) نیز در این باره می­گوید فکر کردن به مشکل، سبب ایجاد آن می­شود ولی اگر برخلاف آن فکر کنیم می­توانیم آن را مهار کنیم. این مفهوم، قصد متضادی است که در یافتن معنی صحیح زندگی به فرد کمک می­کند. قصد متضاد نوشدارو نیست ولی وسیله مفیدی است که می­تواند وسواس و ترس­های عصبی را به خصوص وقتی که همراه با اضطراب هستند، درمان کند؛ به ویژه که مدت این شیوه درمان طولانی نیست (فرانکل، 1371: 198 و 193). مولانا نیز که به عنوان عارفی اندیشمند به طبابت روح و روان می­پردازد:

آن طبیبان طبیعت دیگرند
ما به دل بی واسطه خوش بنگریم

 

که به دل از راه نبضی بنگرند
کز فراست ما به عالی منظریم
                  (مولوی، 1384: 3/ 153)

 

همه­ امور را به اندیشه مرجوع می­داند و بر این مهم تأکید می­ورزد که ذهن و اندیشه­ انسان، تنها آنچه را که می­اندیشد و به باور خود رسانده است، به طریقی در بیرون مشاهده می­کند. اندیشه نزد مولوی از چنان جایگاهی برخوردار است که وی انسان را تبلور اندیشه­هایش می­داند:

ای برادر تو همان اندیشه­ای
گر گل است اندیشه تو، گلشنی

 

مابقی تو استخوان و ریشه­ای
ور بود خاری، تو هیمه گلخنی
                   (مولوی، 1384: 2/262)

 

و معنای شکست را نیک تعبیر می­کند و درون هر دشمنی، کیمیایی می­یابد:

چون نشان مؤمنان مغلوبی است

 

لیک در اشکست مؤمن خوبی است
                   (مولوی، 1384:
3/257)

 

همچنین مولوی  بهشت و دوزخ را همان افکار خوب و بد ما می­داند:

زان که جنت را نه زآلت بسته­اند

اصل کینه دوزخ است و کین تو
چون تو جزو دوزخی پس هوش دار
تلخ با تلخان یقین ملحق شود

 

بلکه از اعمال و نیت بسته­اند
                   (مولوی، 1384: 4/306)

جزو آن کل است و خصم دین تو
جزو سوی کل خود گیرد قرار
کی دم باطل قرین حق شود؟
                   (مولوی، 1384: 2/262)

مولانا به عنوان معلم اخلاق در مثنوی، برای تشخیص راه از چاه و رهایی انسان از تیرگی­های باطنی و آلودگی­های جسمانی و روانی، چراغ معرفت روشن کرده است و همچون طبیبی حاذق در تدبیر معالجه امراض درونی و بازآوردن مزاج روحانی از علت به صحت و از انحراف به استقامت می­کوشد و گفته­هایش پیرو سخنان انبیاء، ضامن سعادت و صلاح و رستگاری بشر است. در این پژوهش با تعریف روانشناسی مثبت و اهداف آن، به سیر افکار عارفانه مثبت­گرا و زندگی­بخش و همچنین ویژگی انسان­های آرمانی و هدفمند از دیدگاه عرفانی مولانا در مثنوی پرداخته می شود.

مثبت­نگری همان تصورات درست و خوب همچون عشق، انفاق، صبر، احسان، امیدواری و... است که در ذهن داریم و جاذب انرژی مثبت در زندگی می­شود. این دیدگاه به علت جایگاه مهمی که دارد، شاخه­ای از علم روانشناسی محسوب می­شود. «مثبت­نگری را می­توان استفاده کردن از تمامی ظرفیت­های ذهنی مثبت و نشاط­انگیز و امیدوارکننده در زندگی، برای تسلیم شدن در برابر عوامل منفی ساخته ذهن و احساس یأس­آور ناشی از دشواری ارتباط با انسان­ها و رویارویی با طبیعت دانست» (عبادی و فقیهی، 1389: 62). سیلیگمن (seligman) درباره هدف این نوع روانشناسی می­گوید: «فهم، درک و شفاف­سازی شادمانی و احساس ذهنی بهزیستی، موضوع محوری روانشناسی مثبت­نگر است» (سیلیگمن، 1379: 14)؛ بنابراین، هدف اصلی روانشناسی مثبت­نگر، فراهم کردن زندگی شاد و سلامتی روحی و جسمانی برای افراد است. «روانشناسی مثبت بر این باور بنا نهاده شده است که مردم خواهان زندگی معنا­دار و هدفمند هستند و باید به افراد کمک می کرد تا زندگی، عشق و کار خود را بهبود بخشند. یکی از حیطه­های روانشناسی مثبت عبارت است از احساسات مثبت که دستیابی به آن موجب شادزیستی در زمان حال و امید به آینده است»  (Donaldson & etal, 2015) .

روانشناسی مثبت سه حوزه اصلی دارد: «1- هیجانات مثبت 2- خصیصه­های مثبت 3- نهادها و سازمان­های مثبت. هیجانات مثبت شامل مطالعه درباره بهزیستی، رضایت، خرسندی از گذشته، سالم و شاد بودن در حال حاضر و امید و خوش­بینی برای آینده است. خصیصه­های مثبت افراد شامل مطالعه توانمندی­ها و فضیلت­ها مانند استعداد عشق، رحم و شفقت، خلاقیت، خود­کنترلی و... است. فهم و درک سازمان و نهادهای مثبت مستلزم بررسی توانمندی­ها و ویژگی­هایی­هایی است که برای پرورش و گسترش جامعه بهتر لازم است؛ مانند عدالت، مسئولیت­پذیری، نزاکت و ادب اجتماعی، وجدان کاری و بردباری؛ یعنی ایجاد سازمان­های مدنی که افراد را به سمت شهروندی­های ایده­آل هدایت می­کند» (قاسمی و قریشیان، 1388: 102-101).

آلن کار (Allen carr) به نقل از سیلیگمن، هیجان­های مثبت را این­گونه معرفی می­کند: «سیلیگمن در کتاب خود با عنوان شادمانی اصیل، هیجان­های مثبت را در سه مقوله: آن­هایی که با گذشته، حال و آینده پیوند دارند، طبقه­بندی می­کند. هیجان­های مثبت مرتبط با آینده، خوش­بینی، امید، اعتماد، ایمان و اعتقاد را شامل می­شوند. رضامندی، خشنودی، تحقق، غرور، آرامش خاطر هیجان­های مثبت عمده­ای هستند که با گذشته پیوند دارند. در ارتباط با هیجان­های مثبت حال دو طبقه متمایز وجود دارد: لذت­های آنی و رضامندی­های پایدار. لذت­های آنی، لذت­های جسمانی هستند که از طریق حواس حاصل می­شوند. احساس­هایی که از امر جنسی، عطرهای خوش و چاشنی­های خوش­مزه بروز می کنند در این مقوله است. لذت­های عالی­تر از فعالیت­های پیچیده­تر به دست می­آیند و احساس­هایی مانند سعادت، شعف، راحتی، سرخوشی و شادمانی را شامل می‌شود» (کار، 1385: 288). براساس این طبقه­بندی، مقوله مثبت­گرایی در مثنوی را بررسی می‌کنیم.

 

2- هیجان­های مثبت

2-1- هیجان­های مثبت نسبت به آینده

هیجان­های مثبت به آینده، انواع و گونه­های مختلفی را شامل می­شود:

2-1-1- خوش­بینی

خوش­بینی به معنای آن است که فرد نگرشی والا و مثبت دارد و با وجود حضور موانع و سردی­ها در زندگی، معتقد است همه چیز درست خواهد شد. همیشه افراد خوش­بین نسبت به دنیای خارجی تفکر مثبت دارند و درباره آینده مطمئن هستند و در همه حال، حتی هنگامی که با ناملایمات جدی روبه­رو می­شوند به تلاش ادامه می­دهند. «آموختن این که پس از هر شکست، چگونه مسیر افکار خود را به سمت خوش­بینی سوق دهیم، مهارتی دائمی به ما می­دهد که بتوانیم بر افسردگی و ناامیدی غلبه نماییم. همچنین ما را یاری می­دهد که از سلامت بیشتری برخوردار باشیم» (سیلیگمن، 1386: 280). خوشبینی به آینده در هنگام مشکلات نه تنها به حل آن­ها کمک می­کند بلکه موجب سلامت جسم و روح نیز می­شود. «مطالعات آینده­نگر درباره مثبت­نگری و امیدواری نشان می­دهد که افراد دارای سبک تبیینی خوش­بینانه، به عبارت دیگر، افراد مثبت­نگر در مقایسه با افراد دارای سبک تبیینی بدبینانه، کمتر احتمال دارد که به هنگام رویارویی با رویدادهای استرس­زای عمده زندگی، به ضعف سلامت جسمانی یا افسردگی و ناامیدی دچار شده و یا به خودکشی دست بزنند» (کار، 1385: 258). همچنین پژوهش در روانشناسی مثبت و سایر علوم مرتبط نشان داده است افرادی که هیجانات مثبت و خوش­بینی بیشتری را تجربه کرده باشند، عمر طولانی­تری خواهند داشت؛ بنابراین با تفکر مثبت نسبت به دنیای اطراف می­توان سلامت جسمانی و روحی را تضمین کرد. از دید مولانا نیز که جهان را تجلی گاه حضرت حق می داند، زیبا دیدن جهان به گشودن چشم جان باز می­گردد و در مقابل، هر آنچه نازیبایی در جهان است، از زشتی نوع نگاه آدمی نشأت می­گیرد:

چشم کژ کردی، دو دیدی قرص ماه
راست گردان چشم را در ماهتاب
فکرتت که کژ مبین، نیکو نگر

 

چون سؤالت این نظر، در اشتباه
تا یکی بینی تو مه را، نک جواب
هست هم نور و شعاع آن گهر
                   (مولوی، 1384: 2/293)

مثبت­اندیشی و خوش­بینی مولانا تا بدان جاست که گذشته از همه امور زندگی، حتی نسبت به مرگ نیز که برای همه انسان­ها ناخوشایند است، خوش­بین و مثبت­اندیش است و با شور و امیدی که از حیات دوباره انسان دارد، مرگ برای وی شیرین می­شود:

مرگ تن هدیه ست بر اصحاب راز

 

زر خالص را چه نقصان است گاز
                   (مولوی، 1384: 4/377)

 

به عقیده مولانا «مرگِ صورت هم نقطه پایان حیات نیست، نقطه تحول و نقطه عطف است و حاکی از تحرک و تبدلی است که دایم آن را از یک صورت به صورت دیگر می­کشد و در مراتب متعالی سیر می­دهد و در هر سیر برای وی ولادت حاصل می­آورد که جز با بریدن از حیات پیشین کمال نمی­یابد. از اینجاست که زندگی عارف از شادی و خرسندی لبریز می­شود و از اندوه و ناخرسندی دایم که لازمه دنیای خودی و حیات حسی و عنصری محض است فاصله می­گیرد» (زرین کوب، 1368: 15)؛ بنابراین با این نوع تفکر مرگ نه تنها ترسناک نیست بلکه امری خوشایند است:

تلخ نبود پیش ایشان مرگ تن
وارهیدند از جهان پیچ پیچ
برج زندان را شکست ارکانیی

 

چون روند از چاه و زندان در چمن
کس نگرید بر فوات هیچ هیچ
هیچ ازو رنجد دل زندانیی
                   (مولوی، 1384: 5/110)

 

مولانا و یارانش خود را ابناءالسرور می­دانستند. بدین دلیل نگاهشان به مرگ، نگاه اشک و آه و ماتم و عزا نبود. چنان­که شیخ صلاح­الدین زرکوب وصیت کرد که پیکرش را به آیین سوگ و عزا تشییع نکنند بلکه آیین جشن و سماع برپای دارند؛ زیرا رفتن به سوی محبوب و پیوستن به مطلوب و کوچیدن از سرای ناپایدار دنیا موجب شادمانی است نه سوگ و ماتم.  همچنین به گزارش تذکره­ها، مولانا در تشییع پیکر یارانش آیین رقص و سماع برپا می­داشت و این فعل نامعهود او، قشریان را برمی­انگیخت. البته در تشییع پیکر خود مولانا نیز شیپورها و نی­ها و دف­ها به صدا درآمد و جمعی کثیر هلهله کنان سماع می­کردند. مولانا در حکایتی از زبان شاعری بی­نام و نشان به هیأت سوگمندان عزادار می­گوید:

بس عزا بر خود کنید ای خفتگان
روح سلطانی ز زندانی بجست
چون که ایشان خسرو دین بوده­اند
سوی شادروان دولت تاختند
روز مُلک است و گش و شاهنشهی

 

زان ­که بر مرگی است این خواب گران
جامه چه درانیم و چون خاییم دست؟
وقت شادی شد، چون بشکستند بند
کٌنده و زنجیر را انداختند
گر تو یک ذره از ایشان آگهی
                   (مولوی، 1384: 6/318)

برخلاف خوش بینی که سبب شادابی و در نهایت سلامت روحی و جسمی می­گردد، بدبینی سبب رنج و ناراحتی در شخص می­شود. به عقیده مورفی (Murphy)، نظریات و برداشت­های غلط و نادرست و افکار منفی، تیرگی­ها و ظلمات هستی انسان را تشکیل می­دهند و همین­ها هستند که درد و رنج و ناخوشی و بیماری را به دنیای انسان خواهند آورد. در عوض، ایده­آل­ها و آرمان­ها و برداشت­هایی که مایه الهام شخص هستند، شفابخش و حاصل خیر و برکت، مظهری از عقل و درایت الهی (نور حقیقی) به شمار می­روند (مورفی، 1368: 15). مولوی نیز بدبینی و فکر و خیال­های بد (ظن و شک و پندارهای بیهوده) را مانع نیل به کمال الهی می­داند:

جان همه روز از لگدکوب خیال
نی صفا می­ماندش نی لطف و فر

جمله خلقان سخره اندیشه­اند

 

وز زیان و سود، وز خوف زوال
نی به سوی آسمان، راه سفر
                    (مولوی، 1384: 2/26)

زان­سبب خسته­دل و غم­پیشه­اند
                   (مولوی، 1384: 2/447)

 

مولانا که جهان آدمی را بازتاب اندیشه­ او می­داند، بر این باور است که هر آن­گونه به جهان نگریسته شود، همان­گونه جلوه گر خواهد شد؛ پس همان بهتر که با دیدی مثبت به جهان نگریسته شود:

از خیال زشت خود منگر به من
ظنّ نیکو بر، بر اخوان صفا
این خیال و وهم بد چون شد پدید
مشفقی گر کرد جور و امتحان

 

بر محبان از چه داری سوءظن؟
گرچه آید ظاهر از ایشان جفا
صد هزاران یار را از هم برید
عقل باید که نباشد بدگمان
                   (مولوی، 1384: 5/169)

 

همچنین در جایی دیگر، بدگمانی و بدبینی را موجب پریشانی روح و عقل انسان می­داند:

عقل جزوی آفتش وهم است و ظن
بر زمین گر نیم گز راهی بود
بر سر دیوار عالی گر روی
بلکه می­افتی ز لرزه دل به وهم

 

زان­ که در ظلمات شد او را وطن
آدمی بی­وهم، ایمن می­رود
گر دو گز عرضش بود کژ می­شوی
ترس وهمی را نکو بنگر به فهم
                    (مولوی، 1384: 3/88)

 

زیرا چنان که در غزلیات شمس می­گوید:

اندیشه­ات جایی رود وانگه تو را آنجا کشد

 

ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
                     (مولوی، 1379: 799)

2-1-2- اعتماد

یکی دیگر از افکار و اندیشه­های مثبت، اعتماد است. لیون (Lyon) می­گوید: «اعتماد، باوری قوی به اعتبار، صداقت و توان یک فرد، انتظاری مطمئن و اتکا به یک ادعا با اظهار نظر بدون آزمون کردن است» (Lyon، 2002: 664). هر فردی می­تواند نسبت به خود یا دنیای بیرون از خود اعتماد داشته باشد:

اعتماد به نفس: زندگی نور الهی است که از آینه درون خود ما منعکس می­شود و در دنیای بیرون تجلی می­یابد. با عشق ورزیدن و افتخار به خود، این عشق و دوستی گسترش می­یابد و در دنیای بیرون جلوه­گر و سبب جذب دیگران می­شود. انسان با اندیشه­های مثبت می­تواند توانمندی، اعتماد به نفس و خودباوری را در خود افزایش دهد. همچنین با افکار منفی، احساس ناتوانی، حقارت و خود کم­بینی را تشدید کند. رابینز (Robbins) می­گوید: «عمل و رفتار ما ناشی از برداشتی است که از خودمان، مردم و دنیای اطرافمان داریم و با حقیقی پنداشتن این برداشت­ها و تصاویر ذهنی است که رفتارمان شکل می­گیرد. انسان بر اساس پندار خود درباره خود و محیط اطرافش عمل می­کند» (رابینز، 1387: 25). اعتماد به نفس یا عزت نفس، موجب وجود انگیزه­های فراوان در فرد می شود و سبب می­شود انسان با استفاده از راهبردهای متفاوت، با مشکلات پیرامون خود مقابله کند و به کامیابی دست یابد. راهکاری که مولانا برای افزایش عزت نفس در وجود انسان ارائه می­دهد، یادآوری ارزش انسان، قابلیت­ها و توانایی­های او به عنوان موهبتی الهی است:

گفت والله عالِم السِرّ و الخفی
در سه گز قالب که دادش وانمود
تا ابد هر چه بود او پیش پیش

 

کافرید از خاک آدم را صفی
هرچه در الواح و در ارواح بود
درس کرد از علم الاسماء خویش
                   (مولوی، 1384: 1/163)

در این نوع دیدگاه که دل آدمی جلوه­گاه حضرت حق است:

در فراخی عرصه آن پاک جان
گفت پیغمبر که حق فرموده است
در دل مؤمن بگنجم ای عجب

 

تنگ آمد عرصه هفت آسمان
من نگنجم هیچ در بالا و پست
گر مرا جویی در آن دل­ها طلب
                   (مولوی، 1384: 1/163)

 

خواری و خودکم­بینی هیچ جایگاهی ندارد:

خویشتن نشناخت مسکین آدمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت

 

از فزونی آمد و شد در کمی
بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت
                    (مولوی، 1384: 3/57)

 

اعتماد به خداوند: «افرادی که تصور مثبتی از خدا دارند و خدا را حمایت کننده، مهربان، مراقب، قادر و توانا تصور می­کنند، احساس هدفمندی و معنای بیشتری در زندگی دارند» (خاکشور و همکاران، 1392: 53)؛ جایگاه خداوند در روانشناسی تا جایی است که به باور یونگ (Jung) «برخلاف علم فیزیک که بدون انگاره­ خداوند به کار خود می­پردازد، در روانشناسی، شناخت خداوند مسئله­ای است که قطعاً باید آن را شناخت؛ درست مثل این که مفاهیمی چون عشق، غریزه، مادر و غیره را باید شناخت» (یونگ، 1383: 86).

لورنس (Lawrence) می­گوید: بُعد کنترل از طریق کاهش ایجاد هویت مذهبی آشفته، موجب افزایش حضور معنا در زندگی می­شود. به طوری که کنترل­پذیری (تأثیرپذیری مشیت الهی) موجب می­شود که فرد احساس کند که تنها نیست و علاوه بر خود، خداوند نیز در تعیین سرنوشت وی دخیل است (Lawrence, 1997: 219).

از منظر فلورانس اسکاول شین (Shinn) «به هنگام هدایت یا توکل به قدرت الهی درون خویشتن، گواه قدرت پروردگاریم و هر خواسته­ای که تحقق می­یابد، گواه قدرت خداست. اگر هنوز به مرادهای دل خود نرسیده­اید نادرست طلبیده­اید؛ یعنی درست طلب نکرده­اید زیرا دعای تو همان­گونه برآورده می­شود که بر زبانت جاری شده است. آرزوهای ملال انگیز آدمی به گونه­ای ملال انگیز برآورده می­شوند و خواسته­های بی­صبرانه­اش مدت ها به تعویق می­افتند یا به شیوه­ای خشونت­بار تحقق می­یابند» (شین، 1386: 309).

روان­شناسی مولوی نیز روانشناسی با حق بودن است. در واقع، انسان در اعتلا بخشیدن به روان و روح خود باید به حق و محور هستی نزدیک شود تا جایی که همجوار او شود و از فیض او را دریافت کند و خلایق را از آن سیراب کند» (شریعت باقری، 1391: 144).

اعتماد به خداوند ناشی از ایمان به لطف و رحمت خداوند است و سبب توکل به او می­شود. «توکل در لفظ به معنی کار و بار خود به کسی واگذاردن است. و در اصطلاح اهل­الله از عالی­ترین مقامات عرفانی است و مراد از آن، واگذاری امور به وکیل جهان هستی است. این مقام پس از رجاء حاصل آید زیرا تا امید به حقانیت وکیل نباشد، کار بدو سپرده نشود» (زمانی، 1386: 532). توکل یکی از موضوعات اساسی و مهم در ادبیات عرفانی است و مولانا نیز به­طور گسترده و عمیق به این موضوع پرداخته است. مولانا همه ما را به توکل و امید به خدا فرا می­خواند؛ بنا بر نظر وی توکل بر خدا هوش و قدرت تفکر را می­افزاید و روشن­بینی خاصی به انسان می­دهد زیرا قطع نظر از برکات معنوی، این فضیلت سبب می­شود انسان در مشکلات، آشفته و وحشت­زده نشود و قدرت تصمیم­گیری را حفظ کند و در نهایت نزدیک­ترین راه درمان و حل مشکل را بیابد:

دیده ما چون بسی علت در اوست
دید ما را دید او نعم العوض
طفل تا گیرا و تا پویا نبود
چون فضولی گشت و دست و پا نمود

 

رو فنا کن دید خود در دید دوست
یابی اندر دید او کل غرض
مرکبش جز گردن بابا نبود
در عنا افتاد و در کور و کبود
                    (مولوی، 1384: 1/57)

توکل کردن به خداوند سبب قناعت ورزیدن و نبودن حرص و طمع است و این خود سبب آرامش روحی می­شود:

خود نشد حرص شما را این یقین
آن ­که گندم را ز خود روزی دهد
از پی گندم جدا گشتی از آن

 

که منم رزاق و خیر الرازقین
کی توکل­هات را ضایع نهد
که فرستاده است گندم ز آسمان
                    (مولوی، 1384: 3/26)

البته در نظر مولانا، توکل کردن با سعی و تلاش و کار و کوشش هیچ منافاتی ندارد و در کنار توکل کردن بر خداوند و ایمان به روزی باید تلاش کنیم:

گفت پیغمبر به آواز بلند
رمز الکاسب حبیب­ الله شنو
در توکل جهد و کسب اولی تر است

 

با توکل زانوی اشتر ببند
از توکل در سبب کاهل مشو
زان­ که در ضمنش محبت مضمر است
                   (مولوی، 1384: 1 /57)

 

2-1-3- عقیده و ایمان

«یکی از عوامل مؤثر در ایجاد شادمانی، ایمان مذهبی است. از آن­جا که فرد باایمان دارای ارتباطات و اعتقادات معنوی است، کمتر احساس رهاشدگی، پوچی و تنهایی می­کند. مایزر(Mayzr)  معتقد است ایمان مذهبی تأثیر زیادی بر میزان شادمانی دارد. ایمان مورد نظر مایزر ایمانی است که حمایت اجتماعی، هدفمندی، احساس پذیرفته شدن و امیدواری را برای فرد به ارمغان می­آورد» (میرشاه جعفری و همکاران، 1381: 53). مورنو (Moreno) دیدگاه یونگ را چنین مطرح می­کند: «بسیاری از روان نژندی­ها هیچ­گاه درمان نمی­یابند، مگر آن که شرایطی پیش آید که عامل مذهبی بتواند دوباره به بیمار بازگردد... همراه با کاهش حیات دینی، روان نژندی نیز افزایش می­یابد» (مورنو، 1384: 100).

مذهب به عنوان مجموعه­ای از اعتقادها، بایدها و نبایدها یکی از مؤثرترین تکیه­گاه­های روانی به شمار می­رود که می­تواند به زندگی معنا بخشد و در شرایط خاص نیز با فراهم کردن تکیه­گاه­های تبیینی، فرد را از احساس تعلیق و بیهودگی نجات دهد. یکی از نتایج عقیده و ایمان، خوش­بینی است؛ چون پایه و بنای ادیان و مذاهب آسمانی، بر اعتقاد به وجود خدای تعالی و ترتیب امور به مصلحت اوست. پس در واقع در هیچ یک از مذاهب و ادیان آسمانی، اعتقادی به بودن شر در خلقت وجود ندارد و گفته می­شود که هر چه هست ظاهری و نسبی است و فرجام جهان، نیکی و رستگاری است. چون همه چیز رو به کمال می­رود و هر چیزی که روی می­دهد بر مصلحتی است که شاید ما پی بدان نبریم. ایمان به لطف بی­کران خداوندی اصلی­ترین عاملی است که سبب می‌شود ما در برابر سختی­های زندگی سر تسلیم فرود نیاوریم و با داشتن روحیه­ای قوی و شاد با سلاح خنده به جنگ ناملایمات برویم. مولانا می­گوید ایمان نوری است که بصیرت می­آفریند:

مؤمنم ینظر بنور الله شده

 

هان و هان بگریز از آتشکده
                   (مولوی، 1384: 2/357)

 

نور ایمان، نوری است که علم روانشناسی نیز به آن پرداخته است؛ «اگر چشممان بسیط باشد این نور همواره در اختیارمان خواهد بود. منتها باید بیاموزیم که با همان اطمینانی که نور چراغ برق را روشن می­کنیم، این چراغ را نیز روشن کنیم؛ اول ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید تا همه­ چیزها درست برای شما مزید شود. چینی­ها می­گویند هر آدم عاقلی، دوخت و دوز لباسش را به دست خیاطی ماهر می­سپرد؛ پس شما نیز طرح زندگیتان را به دست طراح الهی بسپرید تا همواره اوضاع و شرایط را عالی و کامل و تمام عیار بیابید» (شین، 1386: 316).

مولانا حتی از این نیز فراتر می­رود و ایمان را موجب اتحاد روحی بین افراد یک جامعه می­داند:

جان گرگان و سگان هر یک جداست
جمع گفتم جان­هاشان من به اسم
همچو آن یک نور خورشید سما
لیک یک باشد همه انوارشان
چون نماند خانه­ها را قاعده

 

متحد جان­های شیران خداست
کان یکی جان صد بود نسبت به جسم
صد بود نسبت به صحن خانه­ها
چون که برگیری تو دیوار از میان
مؤمنان مانند نفس واحده
                   (مولوی، 1384: 4/303)

2-1-4- امید

امیدوار بودن یعنی این ­که فرد در سراسر زندگی خود به وجود پیامدهای مثبت در جریان زندگی اعتقاد داشته باشد. انسان با امید به آینده روشن، احساسی نیکو و حالتی شاد کسب می­کند. «از دیدگاه هوش هیجانی، امیدوار بودن به این معناست که فرد در مقابل اضطراب فشارآور (نگرشی حاکی از شکست یا افسردگی) در رویارویی با چالش­ها یا موانع دشوار، تسلیم نخواهد شد» (نظری منتظر، 1386: 10). افراد امیدوار و دارای انگیزه با دنبال کردن اهداف خود، کمتر دچار حالت افسردگی می­شوند و در دل اضطراب کمتری دارند و درماندگی عاطفی در آنان کمتر است. همچنین طولانی­تر و سخت­تر کار می­کنند چون انتظار نتیجه­ای مثبت از کار خود دارند و روش کار آن­ها با انگیزه قوی برای موفقیت و عملکرد مؤثرتر و موفقیت­های بزرگ مشخص می­شود.

یکی از راه­های درمان در روانشناسی، امیددرمانی است. امیددرمانی در پی آن است که «به جریان درمان کمک کند تا هدف­های روشنی را مشخص و طبقه­بندی و مسیرهای متعددی را برای این هدف­ها ایجاد کند و آن­ها را برانگیزد تا هدف را تعقیب کنند و مجدداً موانع را به عنوان چالش­هایی برای غلبه بر آن­ها چهارچوب­بندی کنند» (­کار، 1385: 457). امید به سبقت رحمت خداوند بر غضب یکی از موضوعات مهم در عرفان به شمار می­آید. در مثنوی نیز بارها این نکته تکرار شده است که اعتقاد و ایمان به رحمت حق­تعالی سبب می­شود که انسان امیدوار شود و خوش­بینانه به زندگی و منشأ آن (خداوند) بنگرد:

بودم امیدی به محض لطف تو
بخشش محضی ز لطف بی­عوض
رو سپس کردم بدان محض کرم
سوی آن اومید کردم روی خویش
خلعت هستی بدادی رایگان

 

از ورای راست باشی یا عُتو
بودم امید ای کریم بی­غرض
سوی فعل خویشتن می­ننگرم
که وجودم داده ای از پیش پیش
من همیشه معتمد بودم بر آن
                   (مولوی، 1384: 5/117)

 

همچنین گفته شده است که رحمت خداوند عموم را در بر می­گیرد و امید به رحمت وی، عبادتی است که خداوند همه بندگان را به آن دعوت می­کند:

حق همی­خواهد که نومیدان او
هم به امیدی مشرف می­شوند
خواهد آن رحمت بتابد بر همه

 

زین عبادت هم نگردانند رو
چند روزی در رکابش می­دوند
بر بد و نیک از عموم مرحمه
                   (مولوی، 1384: 1/222)

 

آن­چنان که مولانا نیز می­گوید:

انبیا گفتند نومیدی بد است

ناامیدی را خدا گردن زده ا­ست

 

فضل و رحمت­های باری، بی­حد است
                   (مولوی، 1384: 3/166)

چون گناه و معصیت طاعت شده است
                   (مولوی، 1384: 1/236)

 

حالات روانی به گونه­ای است که در اکثر موارد در موازات یکدیگر قرار می­گیرند؛ بدبینی، نومیدی را در پی دارد و نومیدی، کاهلی را به دنبال خود می­آورد. مولوی که به خوبی به حالات روانی افراد آگاه است، به خوبی به این مسئله پرداخته است:

آن که روزی نیستش بخت و نجات
کان فلان کس کِشت کرد و برنداشت
بلعم باعور و ابلیس لعین
صد هزاران انبیا و رهروان
این دو را گیرد که تاریکی دهد
این جهان پر آفتاب و نور ماه
که اگر حق است پس کو روشنی

 

ننگرد عقلش مگر در نادرات
وآن صدف برد و صدف گوهر نداشت
سود نامدشان عبادت ها و دین
ناید اندر خاطر آن بدگمان
در دلش ادبار جز این کی دهد...
او بهشت سر فرو برده به چاه
سر ز چَه بردار و بنگر ای دَنی
(مولوی، 1384: 3/274)

 

2-2- هیجان­های مثبت نسبت به گذشته

2-2-1- رضایت خاطر

خرسندی و رضایت خاطر از گذشته، در روحیه و در پی آن در جسم انسان اثری مثبت دارد. همچنین تنها با این روحیه انسان می­تواند با آرامش خاطر به موفقیت برسد. «خشنودی به عنوان یکی دیگر از هیجان­های مثبت، نیرویی در ما ایجاد می­کند که بر اساس آن، در شرایط زندگی خود بیشتر تأمل می­کنیم. این امر ممکن است ما را برای نگریستن به خود و دنیای پیرامونمان و ادامه زندگی هر روزیمان به راه­های مثبت­تر رهنمون کند» (کار، 1385: 51). در واقع با خرسندی است که انسان از اتفاقات زندگی، چه خوب و چه بد راضی است؛ «خرسندی بنده از نزول بلا از آن روست که یقین دارد که بلا برای اصلاح و تکمیل نفس او لازم است» (زمانی، 1386: 545). مولانا همواره در برابر خداوند تسلیم است و بر این باور است که چه بسا اتفاقات به ظاهر ناخوشایند و نامطلوبی برای انسان پیش می­آید که در باطن سود و منفعتی برای وی به همراه دارد:

گر ندیدی سود او در قهر او
بچه می­لرزد از آن نیش حجام
نیم جان بستاند و صد جان دهد

 

کی شدی آن لطف مطلق قهرجو
مادر مشفق در آن دم شادکام
آنچه در وهمت نیاید آن دهد
                    (مولوی، 1384: 1/17)

 

رضا به قضای الهی سبب می­شود فرد در اوج سختی خرسند باشد:

گفت قاضی واجب آیدمان رضا
خوش دلم در باطن از حکم زُبُر
این دلم باغ است و چشمم ابروش
سال قحط از آفتاب خیره­خند
ز امر حق، وابکو کثیراً خوانده­ ای؟

 

هر قفا و هر جفا کآرد قضا
گرچه شد رویم ترش کالحق مر
ابر گرید باغ خندد شاد و خوش
باغ­ها در مرگ و جان کندن رسند
چون سرِ بریان چه خندان مانده­ ای؟
                   (مولوی، 1384: 6/363)

 

همان­گونه که در روانشناسی نیز حس رضایتمندی، مخالف حس سرکوب و تعارض به حساب می­آید و آرامش و شادی را در فرد ایجاد می­کند؛ به عبارتی، انسان خرسند دارای هیجان مثبت است. «صاحب یک چشم بودن یعنی تنها نیکویی را دیدن و از ظاهر مخالف یا شریرانه­ امور نیازردن. عیسی مسیح گفت به حسب ظاهر داوری مکنید بلکه به راستی داوری نمایید... اگر تصویر ترس را در ذهن خود نقش کنید، بی­تردید آنچه از آن بیم دارید، پیش خواهد آمد که البته حاصل خیالات نادرست خودتان است اما با چشم بسیط، آدمی تنها حقیقت را می­بیند زیرا فراسوی شر را مشاهده می­کند و می­داند که از آن خیر برخواهد خاست» (شین، 1386: 313).

چون قضای حق رضای بنده شد
نی تکلّف، نی پی مزد و ثواب
زندگی خود نخواهد بهر خوذ
هر کجا امر قدم را مسلکی است
بهر یزدان می­زید نی بهر گنج
هست ایمانش برای خواست او

 

حکم او را بنده خواهنده شد
بل که طبع او چنین شد مستطاب
نی پی ذوق حیات مستلذ
زندگی و مردگی پیشش یکی است
بهر یزدان می­مرد نز خوف و رنج
نی برای جنت و اشجار و جو
                   (مولوی، 1384: 3/109)

2-3- هیجان­های مثبت نسبت به زمان حال

2-3-1- لذت و شادی

یکی از مهم­ترین ارکان زندگی، لذت بردن از آن و شادمانی است؛ نگرش مطلوب و رضایت‌بخش نسبت به زندگی، لذت و شادمانی را در پی دارد. «شادمانی به چگونگی ارزیابی مردم از زندگی خود اشاره دارد و شامل متغیرهایی از قبیل رضایت از زندگی، رضایت از وضعیت شغلی، رضایت از وضعیت زناشویی، رضایت از کار، فقدان افسردگی و اضطراب و وجود عواطف و خلقیات مثبت می­شود» (مظفری و هادیان فرد، 1383: 84-83). کار هیجان­های مثبت حال را شامل لذت­های آنی و رضامندی پایدارتر می­داند و می­گوید: «لذت­ها هم لذت­های جسمانی و هم لذت­های عالی­تر را شامل می­شوند. لذت­های جسمانی از طریق حواس حاصل می­شوند. احساس‌هایی که از امور جنسی، عطرهای خوش و چاشنی خوشمزه بروز می­کنند در این مقوله قرار می­گیرند. برعکس، لذت­های عالی­تر از فعالیت­های پیچیده­تر به دست می­آیند و احساس­هایی مانند سعادت، شعف، راحتی، سرخوشی و شادمانی را شامل می­شوند» (کار، 1385: 33-32).

در فلسفه و عرفان، شادی و لذت به انواعی تقسیم شده است. آیزنک (Eysenck) دیدگاه ارسطو را چنین نقل می­کند: «به عقیده ارسطو دست کم سه نوع شادی وجود دارد؛ در پایین­ترین سطح، نظریه مردم عادی است که شادی را همان لذت می­دانند. در سطح بالاتر از آن، مردمی با فرهنگ بالاتر معتقدند شادی همان موفقیت و کامیابی است. نوع سوم شادی، به زعم ارسطو شادی ناشی از معنویت است» (آیزنک، 1378: 19). مولانا نیز لذت را دو نوع مجازی و حقیقی می­داند؛ یکی شادی و لذت مادی و دیگری معنوی و در نهایت وی تنها لذت معنوی را برمی­گزیند؛ به عبارت دیگر، «لذتی که شایسته آدمی است همانا لذت حقیقی است که تعالی بخش و پایدار است و لذت مجازی آدمی را به نشیب تباهی درمی­غلطاند» (زمانی، 1386: 323). به عقیده لیمون (Limon)، «کشف لذت­های واقعی و همیشگی، قدم مثبت در جهت دستیابی به سعادت و شادی است» (لیمون و مک ماهون، 1391: 88). مولوی نیز سرچشمه خوشی و ناخوشی را درونی می‌شمرد. وی می­گوید همه خوشی­ها دل و ضمیر آدمی است و این ضمیر اوست که سایه بر اشیای خارجی می­اندازد و سبب خوشایند بودن آن­ها می­شود اما آدمی از سر جهل و نادانی ابزار شادی را با سرچشمه خوشی در هم می­آمیزد و در نتیجه ابزار خوشی را منشاء خوشی می­پندارد:

راه لذت از درون دان نه از برون
آن یکی در کنج مسجد مست و شاد

 

ابلهی دان جستن قصر و حصون
وآن دگر در باغ ترش و بی­مراد
                   (مولوی، 1384: 6/467)

 

همچنین به اعتقاد وی، لذت­های حقیقی آن­چنان مطبوع است که چشنده­ آن، اسیر لذت­های مجازی نمی­شود:

انبیا زان زین خوشی بیرون شدند
زان که جانشان آن خوشی را دیده بود
با بُت زنده کسی چون گشت یار

 

که سرشته در خوشی حق بدند
این خوشی­ها پیششان بازی نمود
مرده را چون درکشد اندر کنار؟
                   (مولوی، 1384: 5/227)

لذت­های مجازی، زودگذر است وآن­چنان انسان را اسیر خود کرده است که وی آن را همیشگی و حقیقی می­پندارد:

مرغ بر بالا پران و سایه­اش
ابلهی صیاد آن سایه شود
بی­خبر کآن عکس آن مرغ هواست

 

می­دود بر خاک، پرّان مرغ­وش
می­دود، چندان ­که بی­مایه شود
بی­خبر که اصل آن سایه کجاست
                    (مولوی، 1384: 1/27)

 

3- خصیصه­های مثبت

3-1- عشق

عشق، مفهومی عام و کلی است که به دو بخش مجازی و حقیقی تقسیم می­شود؛ عشق حقیقی که رابطه­ عمیق احساسی بین انسان و خداوند است، برتر محسوب می­شود و عشق مجازی نیز از آن‌جا که راهی برای رسیدن به عشق حقیقی است، باارزش است ولی عشق­هایی که بی­پایه و اساس هستند و باطن آن­ها تنها خواهش­های نفسانی است، ارزشی ندارد. «اولین عاملی که موجب شد صوفیه به عشق طبیعی توجه کنند، این بود که این نوع عشق را نردبانی دانستند برای رسیدن به عشق الهی» (پورجوادی، 1370: 7). ارونسون (Aronson) در کتاب روانشناسی اجتماعی، عشق مجازی را به دو نوع «عشق آتشین» و «عشق مصاحبتی» تقسیم کرده است. «عشق آتشین با هیجان‌های شدید، تمنای جنسی و اشتغال فکری شدید به معشوق مشخص می­شود. آغاز آن اغلب سریع است تا تدریجی و تقریباً به گونه اجتناب­ناپذیری حرارت سرکش آن با گذشت زمان رو به سردی می­گذارد. در پاره­ای از موارد عشق آتشین ممکن است مقدمه­ای برای پرورش عشق مصاحبتی باشد؛ یعنی تجربه خفیف­تر و پایاتری که با احساس اعتماد متقابل، قابلیت اتکا و گرمی مشخص می­شود. عشق مصاحبتی عموماً طولانی­تر است و در طول زمان عمق پیدا می­کند» (ارونسون، 1393: 102).  مولانا نیز عشق­های مجازی را دو نوع می­داند که عبارتند از عشق­های رنگی و زودگذر و دیگر عشق­های پاکی که منجر به عشق الهی می­شوند. وی از عشق­های آتشین به «عشق­های رنگین» یاد می­کند:

عشق­هایی کز پی رنگی بود
کاش کآن هم ننگ بودی یکسری

 

عشق نبود عاقبت ننگی بود
تا نرفتی بر وی آن بَد داوری
                    (مولوی، 1384: 1/15)

 

به عقیده وی عشق به ظواهر، عشق­ زودگذر و آتشینی است که با گذشت زمان، به افول می‌گراید و در مقابل برخی از عشق­های مجازی، پرتوی از عشق الهی و راهی به سوی عشق حقیقی و آسمانی است:

آن شعاعی بود بر دیوارشان
بر هر آن چیزی که افتد آن شعاع
عشق تو بر هر چه آن موجود بود
چون زری با اصل رفت و مِس بماند

 

جانب خورشید وارفت آن نشان
تو بر آن هم عاشق آیی از شجاع
آن ز وصف حق، زرِ اندود بود
طبع سیر آمد، طلاق او براند
                    (مولوی، 1384: 3/32)

 

یکی از دستاوردهای مثبت عشق این است که با ایثاری که به همراه دارد، احساساتی منفی چون خودخواهی و نفس پرستی را در فرد از بین می­برد. در عرفان نیز گفته می­شود: «عامل نیرومندی که آدمی را برمی­انگیزد تا بدان حد از فداکاری و از خود گذشتگی برسد که خواست خویش را که از ذات و منش او برخاسته است، در خواست معبود فدا کند، فقط عشق است؛ در این حال، معبود تبدیل به معشوق می­شود و عبادت از سر شور و اشتیاق انجام می­گیرد» (رکنی یزدی، 1377: 98)؛ همین از خودگذشتگی و نفی خود، سبب نابودی بسیاری از احساسات و افکار منفی می­شود. «عشق اکسیری است که تمام احساسات منفی، ناتوانایی­های احساسی و اختلاف­ها را به نگرشی سالم تبدیل می­کند» (آراسته، 1380: 122) و این نگرش سالم و احساسات مثبت، سختی­ها را به آسانی تبدیل می­کند:

تلخ از شیرین­لبان، خوش می­شود
حنظل از معشوق، خرما می­شود
ای بسا از نازنینان خارکش
ای بسا حمّال گشته پشت­ریش

رو نهاد آن عاشق خونابه­ریز
ریگ آمون پیش او همچون حریر
آن بیابان پیش او چون گلستان

 

خار از گلزار، دلکش می­شود
خانه از همخانه، صحرا می­شود
بر امید گل عذار ماه­وش
از برای دلبر مه­روی خویش
                    (مولوی، 1384: 3/31)

دل­طپان سوی بخارا گرم و تیز
آب جیحون پیش او چون آبگیر
می­فتاد از خنده او چون گل ستان
                   (مولوی، 1384: 3/219)

 

تمامی اعمال و رفتار معشوق (اعم از خوبی و بد) نزد عاشق، شیرین و دلپسند می­نماید. جمله معروف «هر چه از دوست می رسد نکوست»، در همین زمینه به کار برده شده است. مولانا نیز خطاب به معشوق ازلی (خداوند) می­گوید:

ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ
ای جفای تو ز دولت، خوب تر
نار تو این است، نورت چون بود؟
از حلاوت­ها که دارد جور تو

 

باطرب­تر از سماع و بانگ چنگ
وانتقام تو ز جان، محبوب­تر
ماتم این، تا خود که سورت چون بود؟
وز لطافت کس نیابد غور تو
                    (مولوی، 1384: 1/96)

 

در واقع مولانا به عنوان روانشناسی حاذق، عشق را که به زعم وی هم دارو است و هم درمانگر، برای درمان بیماری­های روحی و اخلاقی تجویز می­کند:

هر که را جامه ز عشقی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش­سودای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما

پس سقام عشق، جان صحت است

 

او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
ای طبیب جمله علت­های ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
                      (مولوی، 1384: 1/4)

رنج­هایش حسرت هر راحت است
                   (مولوی، 1384: 6/538)

 

3-2- رحم و عطوفت نسبت به دیگران و تعامل با آنان

یکی از ویژگی­های مثبت در جامعه، مهربانی نسبت به دیگران است که پیامدهای مثبت روحی و جسمی دارد. در واقع «اگر هدف نهایی ما ارتقای رفاه دیگران باشد، انگیزه رفتار ما نوع­دوستی است. انگیزش نوع­دوستانه این گونه تعریف می­شود: تمایل به بهبود بخشیدن به وضعیت دیگران به خاطر خود آنان و نه به خاطر انگیزه­های خودخدمتی پنهان. انگیزه نوع­دوستانه از انگیزه­های خودخواهانه که آن هم ممکن است رفتار یاری­رسانی را موجب شود، متمایز است. انگیزش نوع‌دوستانه در بسیاری موارد با هیجان همدلی، یعنی با نشان دادن واکنش هیجانی نسبت به فردی که او را در حال نومیدی و نیازمندی به کمک می­بینیم برانگیخته می­شود. این واکنش هیجانی با همدردی، دلسوزی و خوش­قلبی مترادف است» (کار، 1385: 89-88)؛ این ویژگی احساسی خوشایند برای فرد به ارمغان می­آورد.

احسان و نیکوکاری در مذهب و عرفان نیز سودمند شمرده می­شود. همان­طور که غزالی می‌گوید: «ان رحمه الله قریبٌ من المحسنین، و هر که بر عدل اقتصار کند، سرمایه نگاه داشته باشد در دین اما سود در احسان بود و عاقل آن بود که سود آخرت فرونگذارد در هیچ معاملت» (غزالی، 1379: 1/ 333)؛ «سیلیگمن استدلال می­کند که مهربان بودن، توانایی ویژ­ه­ شما را به کار می­اندازد و در نتیجه به جای لذتی آنی، رضایتی بلندمدت به شما می­بخشد» (لیمون و مک ماهون، 1391: 120)؛  مولانا نیز یکی از راه­های جذب رحمت خداوند و رسیدن به خوشی و سلامتی را محبت کردن به دیگران و رحمت و عطوفت به آنان می­داند:

اشک خواهی، رحم کن بر اشکبار

 

رحم خواهی، بر ضعیفان رحم آر
                    (مولوی، 1384: 1/51)

 

همچنین محبت را کیمیایی می­داند که مس را به طلا، تلخی را به شیرینی، درد را به درمان و مرده را به زنده مبدل می­کند:

از محبت تلخ­ها شیرین شود
از محبت دُردها صافی شود
از محبت مرده زنده می­کنند

 

از محبت مس­ها زرین شود
از محبت دَردها شافی شود
از محبت شاه بنده می­کنند
                   (مولوی، 1384: 2/330)

 

3-3- راستی و صدق

راستی و صداقت، یکی دیگر از خصیصه­های مثبتی است که انرژی مثبت را جذب می­کند. «صداقت یعنی توانایی این­ که فرد از تلاش برای ارائه برداشتی نیکو از خود دست بکشد و به افشای چیزهایی درباره خودش بپردازد که صادقانه­اند، حتی اگر نامناسب باشند. افزون بر آن، صداقت حاکی از اشتیاقی است برای منتقل ساختن احساسات گسترده­ای که بین افراد مورد علاقه‌اش باشد» (ارونسون، 1393: 168). صداقت و راستی ویژگی نیک روان انسان است که نتیجه­ مثبت آن در خود و اطرافیان قابل انکار نیست. در واقع «مراد از صدق، فضیلتی راسخ در نفس آدمی است که اقتضای توافق ظاهر و باطن، تطابق سرّ و علانیت او کند؛ اقوالش موافق نیات باشند و افعال مطابق احوال. آن چنان­که نماید، باشد و لازم نبود که آن چنان­که باشد، نماید؛ چه ممکن است که حقیقت اخلاص بر کتمان بعضی احوال باعث شود» (کاشانی، 1381: 67). مولانا راستی قول یا حداقل خاموش بودن در هنگام ضرورت را جاذب رحمت الهی می­داند:

گفت حق که کژ مجنبان گوش و دُم
کهف اندر کژ مخسپ ای محتلم
ور نگویی عیب خود باری خمش

 

ینفعنّ الصادقین صدقهم
آنچه داری وانما و فاستقم
از نمایش وز دغل خود را مکش
                    (مولوی، 1384: 3/42)

 

همچنین، لاف و دروغ را که نقطه­ مقابل صدق و راستی است، دفع کننده رحمت خداوند می‌داند و چنانچه امکان راست­گویی نباشد، خاموشی را توصیه می­کند:

لاف، وادادِ کرم­ها می­کند
راستی پیش آر یا خاموش کن

 

شاخ رحمت را ز بن بر می­کند
وانگهان رحمت ببین و نوش کن
               (مولوی، 1384: 3/43-42)

 

4- نهادها و سازمان­های مثبت

بردباری

زندگی سرشار از پستی و بلندی است و همچون دریای پرتلاطمی است که تنها راه پیروزی بر آن، صبر و آرامش است. استقامت و صبر ورزیدن، انسان را در برابر سختی­های روزگار مقاوم می­کند و هرچه انسان بیشتر از این نیرو برخوردار باشد، توانایی او در برابر اضطراب و تردید و سختی و مشکل بیشتر می­شود. «افراد موفق به ندرت مشکلی را هر چند بزرگ باشد پایدار می­دانند؛ در صورتی که افراد ناموفق کوچک ترین مشکل را پایدار می­دانند. دومین تفاوت میان افراد برنده و بازنده وخوش­بین و بدبین، باوری است که در مورد فراگیربودن مشکلات دارند. یک فرد موفق، هیچ مشکلی را فراگیر نمی­داند و معتقد است که یک مشکل بر همه امور زندگی­اش سلطه ندارد» (رابینز، 1388: 119).

مولانا نیز در مثنوی ابتلا و امتحان را جزو ذات حیات بشری می­داند و معتقد است که هماره آدمی در بوته آزمایش قرار می­گیرد و آزمایش برای کمال آدمی امری لازم است. وی معتقد است انسان در این قبیل پیشامدها باید صبور و شکرگزار باشد زیرا بر اساس آیه «و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین؛ الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون اولئک صلوات من ربهم و اولئک هم المهتدون» (بقره، 157-156)، زیان­های مادی و این دنیایی چه بسا بلاگردان باشند:

ور ریاضت آیدت بی­اختیار

 

سر بنه شکرانه ده ای کامیار
                   (مولوی، 1384: 3/194)

 

همچنین مولانا بیان داشته است که صبر به واسطه ایمان به وجود می­آید و جایی که ایمان نباشد، صبر نیز وجود ندارد:

صبر شیرین از خیال خوش شده ­است
آن فرج آید ز ایمان در ضمیر
صبر از ایمان بیابد سر کله

 

کان خیالات فرج پیش آمد­ه است
ضعف ایمان ناامیدی و زحیر
حیث لا صبر فلا ایمان له
                   (مولوی، 1384: 2/280)

 

وی معتقد است که اضداد به سوی آشتی و سازش می­روند؛ بنابراین نباید از هیچ بدی و سختی دلتنگ شد و باید صبر پیشه کرد:

جنگ­های خلق، بهر خوبی است
خشم­های خلق، بهر آشتی است
هر زدن، بهر نوازش را بود

 

برگ بی­برگی نشان طوبی است
دام راحت، دایماً بی­راحتی است
هر گله، از شکر آگه می­کند
                    (مولوی، 1384: 3/57)

 

وی بیان می­دارد که در زندگی همه عناصری که به ظاهر آن­ها را در تضاد با یکدیگر می پنداریم با هم در تعامل و توافق هستند و اگر درگیری میان آنان ایجاد شود، یکی بر دیگری غلبه می کند و سبب مرگ و نیستی یکی از طرفین می­شود. برای مثال، دوستی و تعامل شیر و گوره­خر را نیز یکی از آشتی­ها و تعامل­های زندگی می­داند:

زندگانی آشتی ضدهاست
لطف حق، این شیر را و گور را

 

مرگ آن، کاندر میانشان جنگ خاست
الف داده است این دو ضدّ دور را
               (مولوی، 1384: 1/80-79)

 

 بر این اساس سختی­ها، موفقیت­ها و شادی­ها نیز با وجود تضاد ظاهری لازم و ملزوم و همراه یکدیگرند زیرا برای دستیابی به هر موفقیت و شادی حاصل از آن، باید سختی­های زیادی تحمل کرد. مولوی در تمثیل خوبی در مقابل بدی، بدی را به تیرگی و خوشی را به نور تشبیه کرده است. همان­طور که به­واسطه ضد نور (تاریک شب) حقیقت نور آشکار می­شود و همچنین رنگ­ها که خود ضد نور هستند به­واسطه نور آشکار می­شود، خوشی­ها به­واسطه رنج و سختی آشکار می­شود:

شب نبد نوری ندیدی رنگ را
دیدن نور است آنگه دید رنگ
رنج و غم را حق پی آن آفرید

 

پس به ضد نور، پیدا شد تو را
و این به ضدّ نور دانی بی­درنگ
تا بدین ضد، خوشدلی آید پدید
                    (مولوی، 1384: 1/70)

 

یکی از مهم ترین پیامدهای صبر در هنگام مشکلات، پاک شدن روح و روان از کدورت های نفسانی و در نهایت، سلامت روح و جسم است. «به صبر، نفس پاک شود از جمیع الوان ظلمت و کدورات آرزوها و تمناها و از ترک تعلقات دل صافی گردد... و او کیمیایی است که مس وجود سالک به برکت او زر خالص گردد» (سجادی، 1384: 26). در مثنوی بارها به پیامدهای خوب صبر و پیامدهای بد نداشتن صبر اشاره شده است. برای مثال در بیت زیر صبر را کلید پیروزی دانسته است:

گفت ای هدیه حق و دفع حرج

رنج گنج آمد که رحمت­ها در اوست
ای برادر موضع تاریک و سرد
چشمه حیوان و جام مستی است
آن بهاران مضمر است اندر خزان
همره غم باش و با وحشت بساز

 

معنی الصبر مفتاح الفرج
                      (مولوی، 1384: 1/8)

مغز تازه شد چو بخراشید پوست
صبر کردن بر غم و سستی و درد
کان بلندی­ها همه در پستی است
در بهار است آن خزان مگریز از آن
می­طلب در مرگ خود عمر دراز
                   (مولوی، 1384: 2/372)

 

همچنین صبر کردن را راهی برای جذب رحمت خداوند می­داند:

صبر و خاموشی، جذوب رحمت است
انصتوا بپذیر تا بر جان تو

 

وین نشان جستن، نشان علت است
آید از جانان جزای انصتوا
                   (مولوی، 1384: 3/154)

 

یا این که  بی­صبری را سبب پریشانی خاطر می­داند:

کس به زیر دم خر، خاری نهد
برجهد، آن خار، محکم­تر زند
خر ز بهر دفع خار از سوز و درد

 

خر نداند دفع آن، برمی­جهد
عاقلی باید که خاری برکند
جفته می­انداخت صد جا زخم کرد
                    (مولوی، 1384: 1/12)

 

در این ابیات مولانا ضمن تمثیلی می گوید وقتی صبر و تحمل نباشد، با پریشانی و اضطراب، شرایط هر چه بیشتر به سوی نابسامانی پیش می­رود. منظور این است که انسان به سبب معرفت نداشتن به مسائل روحی و روانی، وقتی دچار رنج و علتی می­شود به جای آن­که ریشه آن ناراحتی را بشناسد، با اقدامات نسنجیده روح خود را علیل­تر می­سازد.

 

نتیجه

عالم درون و کاوش در حالات روحی و روانی، فصل مشترک علم روانشناسی و ادبیات عرفانی محسوب می­شود. آن­ چنان که نشان داده شد، چه از نظر مباحث روانشناسی و چه از نظر عرفان مولوی، ذهن مثبت­نگر جاذب انرژی مثبت در زندگی است. نتیجه­ پژوهش حاضر در دو جنبه قابل جمع­بندی است: نخست این که مقوله­ روانشناسی مثبت به عنوان یکی از شاخه­های علم روانشناسی، شامل سه حوزه­ هیجانات، خصیصه­ها، نهادها و سازمان­های مثبت است؛ مورد اول، مربوط به سه زمان گذشته، حال و آینده می­شود که به طور کلی تمام این موارد، جاذب انرژی مثبت هستند و منشأ آن، نگاه و نگرش مثبتی است که در روح و روان انسان نهفته است؛ جنبه­ دوم این که با تطبیق هر یک از مؤلفه­های مذکور با اشعار مولوی در مثنوی معنوی، مشخص شد عارفی چون او که همواره جهان را به واسطه­ تجلی نور حق زیبا می­بیند، قرن­ها پیش از پیدایش علم روانشناسی، با وقوف تمام به رموز جان و روان آدمی به این مهم تأکید داشته است که کلید هر معمایی را باید در باطن جست و دل و ذهن را که محل تجلی حق است، باید از افکار تیره زدود زیرا نگرش مثبت، شفابخش و حامل خیر است. نتیجه­ نهایی این که، پیام مشترک مولانا و همه­ روانشناسان این است که برای نیل به آرامش باطن، باید مثبت نگر بود.

1- قرآن کریم.
2- آراسته، رضا. (1380). رومی ایرانی. ترجمه فاطمه مرتضوی برازجانی. تهران: دانشگاه شهید بهشتی.
3- آلیس، آلبرت.(1387). چگونه شادی آفرین زندگی خود باشیم. ترجمه عاطفه هوشان. تهران: رسا.
4- آیزنک، مایکل. (1378). همیشه شاد باشید. ترجمه زهرا چلونگر. تهران: نسل نواندیش.
5- ارونسون، الیوت. (1393). روانشناسی اجتماعی. ترجمه حسین شکرکن. تهران: رشد.
6- پزشکی، مجید. (1379) . قدرت خنده، روح خنده را در خود جاری سازید. تهران: کلک.
7- پورجوادی، نصرالله. (1370). باده عشق (3) سیر تحولات معنای عشق (عشق حقیقی – عشق مجازی)، نشر دانش، ش 68، ص.ص. 15-6.
8- خاکشور، فاطمه و غباری بناب، باقر و شهابی­زاده، فاطمه. (1392). نقش تصور از خدا و هویت مذهبی در معنای زندگی، روانشناسی و دین، ش 2، ص.ص. 56-53.
9- رابینز، آنتونی. (1388). توان بی­پایان. ترجمه محمدرضا آل یاسین. تهران: هامون.
10- رکنی یزدی، محمدمهدی. (1377). جبر و اختیار در مثنوی. تهران: اساطیر.
11- زرین­کوب، عبدالحسین.(1368). بحر در کوزه. تهران: علمی.
12- زمانی، کریم. (1386). میناگر عشق: شرح موضوعی مثنوی معنوی مولانا جلال­الدین محمد بلخی. تهران: نی.
13- سجادی، سید ضیاءالدین. (1384). مقدمه­ای بر مبانی عرفان و تصوف. تهران: سمت.
14- سیلیگمن، مارتین. (1379). کودک مثبت­گرا (چگونه فرزندان خود را در برابر افسردگی بیمه نماییم). ترجمه ناهید ایران­نژاد. تهران: دایره.
15- -----------. (1386 ). خوشبینی آموخته شده. ترجمه قربانعلی خدایی. همدان: چنار.
16- شریعت باقری، محمدمهدی. (1391). مطالعه تطبیقی نظریات مولوی و مزلو درباره انسان سالم و کامل. مطالعات روان­شناختی دانشگاه الزهرا (س)، دوره 8 ، ش 4، ص.ص. 145-131.
17- شین، فلورانس اسکاول. (1386). چهار اثر از فلورانس اسکاول شین. ترجمه گیتی خوشدل. تهران: پیکان.
18- عبادی، ندا و فقیهی، علینقی. (1389). بررسی اثربخشی آموزش مثبت­نگری در افزایش امید به زندگی زنان بدون همسر شهر اهواز با تأکید بر قرآن، روانشناسی دین، سال 3، ش2، ص.ص. 74-61.
19- غزالی، محمد بن محمد. (1379). کیمیای سعادت. تصحیح احمد آرام. تهران: گنجینه.
20- فرانکل، ویکتور. (1371). انسان در جستجوی معنی. ترجمه مهین میلانی و نهضت صالحیان. تهران: درسا.
21- قاسمی، نظام­الدین و قریشیان، مرضیه. (1388). روانشناسی مثبت، رویکرد نوین روانشناسی به طبیعت انسان، تازه­های­روان­درمانی، ش 51و 52، ص.ص.114-98.
22- کار، آلن. (1385). روانشناسی مثبت علم شادمانی و نیروی انسانی. ترجمه حسن پاشاشریفی و جعفر نجفی زند. تهران: سخن.
23- کاشانی، عزالدین محمود. (1381). مصباح­الهدایه و مفتاح الکفایه. تصحیح عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی. تهران: زوار.
24- لیمون، آوریل و مک­ماهون، گلادینا. (1391). مثبت­اندیشی. ترجمه مهدی دوایی و شیرین کوهپایه. تهران: سخن.
25- مظفری، شهباز و هادیان­فرد، حبیب. (1383). مروری بر شادمانی و همبسته­های آن، حوزه و دانشگاه، سال10، شماره41، ص.ص. 105-82.
26- مورفی، ژوزف. (1368). روح و آرامش درون. ترجمه هوشیار رزم­آرا. تهران: سپنج.
27- مورنو، آنتونیو. (1384). یونگ، خدایان و انسان مدرن. ترجمه داریوش مهرجویی. تهران: مرکز.
28- مولوی، جلال­الدین. (1379). کلیات شمس تبریزی. تصحیح بدیع­الزمان فروزانفر. تهران: پیمان.
29- ------------. (1384). دوره کامل مثنوی معنوی. تصحیح رینولد­ نیکلسون. تهران: طلوع.
30- میرشاه­جعفری، ابراهیم و عابدی، محمدرضا و دریکوندی، هدایت­الله. (1381). شادمانی و عوامل مؤثر بر آن، تازه­های علوم شناختی، سال 4، ش 3، ص.ص. 58-50.
31- نظری منتظر، فرشته. (1386). نیروی تفکر مثبت (تأثیر امید و خوش­بینی در زندگی)، رشد معلم، شماره 219، ص.ص. 11-10.
32- همایی، جلال الدین. (1385). مولوی نامه. تهران: هما.
33- یونگ، کارل گوستاو. (1383). رؤیاها. ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور. تهران: کاروان.
34- Casellas-Grau, A., Font, A., Vivves,J. (2014).Positive psychology interventions in breast cancer.A systematic review. Psycho-Onccology, 23. (1),p.p. 9-19.
35- Donldson,S. l., Dollwet,M.A. (2015). Happiness, excellence, and optimal human functioning revisited: Examining the peer-reviwed literature linked to positive psychology. The Journal of Positive Psychology, 10 (3),p.p.185- 195.
36- Lawrence, R .(1997). measuring the image of God: the God image inventory and the God scales. Journal of psychology and theology, v 25(2),p.p. 214-226.
37- Peterson, G. )2000.( the future of optimism. American psychological, 55 (1),p.p. 44- 55.
38- Lyon,f. (2002).Trust, Networkand norms, The creationof social capital in agricultural economies in Ghana-world development. 28 (4), 663- 689