نویسندگان
1 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور
2 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Psychotherapy is a scientific and systematic procedure which is used today for helping those whose life has been disrupted by mental problems. There are different methods by means of which mental capacity of people can be enhanced in order to conquer their mental-psychological problems and enjoy their life more. In their works, scholars in the field of psychology have proposed many theories and methods of psychotherapy. Interestingly enough, a great figure like Molavi have used many prevailing and contemporary methods of psychotherapy in Mathnavi many centuries age with a unique manner. What distinguishes him from other psychotherapists is the choosing of an artistic and intangible method for offering therapeutic strategies to the reader. In addition to deep spiritual and mystical content and various other functions, Mathnaviâs valuable verses can be considered from the perspective of psychotherapy and be a good substitute for different kinds of psychotherapy. The totality of Mathnavi as a poetic work and the content of its poems can affect the reader from different dimensions and guides him to calmness in the predicaments of life. While investigating seven known methods of psychotherapy like verse-therapy, mystical psychotherapy (love-therapy), the technique of dream, religion-therapy and its seven methods, reality-therapy, irony-therapy and meaning-therapy in Mathnavi, the referents and examples of each method in this valuable work is provided.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
اصطلاح رواندرمانی معمولاً همراه با مشاوره و در کنار آن به کار میرود، این در حالی است که مشاوره در مورد افراد سالم کاربرد دارد و رواندرمانی به منظور کمک به بیماران روانی به کار گرفته میشود؛ تفاوت این دو از نظر کیفیت عملکرد و شیوۀ اجراست اما هدف غایی هر دو، ایجاد زندگی سالم برای افراد است. دکتر فرانکل مینویسد: «رواندرمانی به گنجایش کاری انسان و ظرفیت لذت بردن وی از زندگی توجه دارد» (فرانکل،1372: 25). سال هاست که دانشمندان علم روانشناسی، با نگاهی ویژه به موضوع رواندرمانی پرداخته و نظریهها و روشهای متعددی در این زمینه ارائه کردهاند. احاطۀ کلی مولانا بر ابعاد وجودی انسان و شناخت نسبتاً جامع وی که در اثر منحصر به فردی چون مثنوی میتوان جلوهها و نمودهای آن را مشاهده کرد، این پرسش را در ذهن ایجاد میکند که آیا مثنوی مولانا که بر پایۀ مبانی انسانشناسی سروده شده است، میتواند گزینة مناسبی برای درمانگری مشکلات روحی باشد؟ اگر چنین است برای دستیابی به هدف مورد نظر کدام یک از ویژگیهای نهفته در این اثر را باید مورد توجه قرار داد؟ به عبارت دیگر، لایههای پنهان مثنوی که میتواند به عنوان شیوههای رواندرمانی مورد استفاده قرار گیرد کدام است؟ این شیوهها در رواندرمانی امروز تحت چه عناوینی شناخته میشوند؟ هر کدام از این شیوهها چه مصداقها و نمونههایی در مثنوی دارند؟
یافتن شیوهها و نظریههای رواندرمانی در اثر ارزشمند مثنوی گواه این است که قرنها قبل از انتشار نظریههای انسانشناسی و رواندرمانی از سوی دانشمندان غربی، بزرگمردی چون مولانا که دستپروردۀ عرفان ناب اسلامی است به بُعد روحی- روانی انسان سالم توجه خاص داشته و برای تأمین آن راهکارهای ارزندهای به کار گرفته است.
پیشینۀ پژوهش
آثار مختلفی در زمینة بررسی ابعاد روانشناسی در مثنوی و مثنوی پژوهی از دیدگاه روانشناختی و حتی تطبیق برخی از نظریههای رواندرمانی با اندیشة مولوی به رشتة تحریر درآمده است. آثاری چون: «آنچه گفتم جملگی احوال توست»، تالیف احمد کتابی؛ «برداشتهای رواندرمانی از مثنوی» تألیف محمدصادق مؤمنزاده؛ «با پیر بلخ» اثر محمدجعفر مصفا و مقالات متعددی که هر کدام با رویکردی خاص در این زمینه به رشتۀ تحریر درآمده است اما در هیچ یک از این آثار، موضوع روشهای متنوع و متعدد رواندرمانی در مثنوی به طور خاص در مد نظر قرار نگرفته است.
روش پژوهش
روش نگارندگان در این پژوهش، روش کتابخانهای و اسنادی بوده است. با مراجعه به کتابها و مقالات متعددی که در زمینۀ رواندرمانی و شیوههای آن تألیف شده، ابتدا تعریفی از انواع شیوهها و روشهای رواندرمانی به مخاطب ارائه شده است، سپس با استقصای کامل در مثنوی مولانا، مصداقها و نمونههای هر یک از این شیوهها در معرض مطالعۀ خوانندگان قرار داده شده است.
شیوههای رواندرمانی در مثنوی
مولانا از جمله شاعرانی است که با شناخت کامل از انسان، نابسامانیهای روحی او را مورد توجه قرار داده و نسخههای درمانی لازم را در کتاب مثنوی آورده است. کتاب مثنوی از جمله منابعی است که مخاطب با مراجعه به آن، شیوههای درمانی شاعر را دریافت میکند، برمیگزیند و به کار میبرد، بدون آنکه احساس ناخوشایندی داشته باشد. آنچه موجب اهمیّت بیشتر این موضوع میگردد، مهارت ویژة مولوی در ارائة شیوههای درمانی چون مذهبدرمانی، طنزدرمانی و...است که با زبانی ادبی و استعاری، به مخاطب ارائه شده است. علامه محمدتقی جعفری در کتاب «مولوی و جهانبینیها»، به نمونههایی از ژرفاندیشی و معرفت علمی مولانا از جمله بینش دقیق او در بیان عقدههای روانی (کمپلکس ها)، اصول و خواص عقدههای روانی و راهکارهای مقابله با آن اشاره کرده است (ر.ک:جعفری، 1379: 187-186). وی با آوردن شاهد مثالی از دفتر اول مثنوی بر نظر خود مهر تأیید میزند:
چون کسی را خار در پایش خلد |
|
پای خود را بر سر زانو نهد |
وز سر سوزن همی جوید سرش |
|
ور نیابد، میکند با لب ترش |
خـار در پـا شد چنین دشــواریــاب |
|
خار در دل چون بود وا ده جواب |
خار دل را گر بدیدی هر خسی |
|
دست کی بودی غمان را بر کسی؟ |
کس به زیر دمّ خر خاری نهد |
|
خر نداند دفع آن، برمیجهد |
برجهد آن خار محکمتر زند |
|
عاقلی باید که خاری برکند |
|
|
(مولوی، 1380: 1/155-150) |
مولوی در اولین حکایت از دفتر اول مثنوی، با طرح حکایت شاه و کنیزک نشان میدهد که به رواندرمانی، شگردها و فنون آن اعتقاد و آگاهی کامل دارد. «رواندرمانی عارفانۀ مولانا که اوج آن در قصة شاه و کنیزک نمایان شده است، نشان از آگاهی ژرف و گستردة او از لایهها، ساختارها و دهلیزهای در هم تنیدة روح و روان انسان است. مولانا در شناخت ریشهای مشکلات، ناامنیها و ناملایمات روانی از علائم سطحی و نشانههای ظاهری عبور کرده و به منابع اصلی و عوامل پدیدآورندة کاستمندیهای روح آدمی دست یافته است. او در عین برخورداری از شناخت شهودی و معرفت الهامی از انسان، با مدد جستن از وقایع روزمره آن هم به شکل نمادین، پرده از اسرار درون برمیدارد تا طبیبان روح و تن را از ظاهربینی و معلولنگری آزاد سازد. این حکمت موزون به طبیبان ظاهرنگر و رواندرمانگرهای تنگنظر و کوتهاندیش تذکر میدهد که علت بیماری و اختلال نه تنها در علائم و منافذ خروج مشکل بلکه در منابع و عوامل تولید آن نهفته است....در قصة شاه و کنیزک، ما با نافذترین و مؤثرترین شیوههای رواندرمانی در ابعاد مختلف سببشناسی، مشکلشناسی، موقعیتشناسی، زبانشناسی، روششناسی، مخاطبشناسی، آن هم با رویکرد فاعلی و به سبب دروننگری فعال و خودبنیاد آشنا میشویم» (کریمی، 1383: 127 و 120).
1- شعردرمانی
امروزه تعداد واقعی انواع و روشهای رواندرمانی نامشخص است و تنها برخی از این روشها شهرت به دست آوردهاند. انواع درمانهای مبتنی بر هنر بیانی یا خلاق شامل هنردرمانی، نمایش درمانی، موسیقیدرمانی، شعردرمانی و... است. این نوع درمانها با استفاده از کیفیتهای هنری و خلاقانه هنگام مداخلههای عمدی در زمینههای ارتباطی و تربیتی و درمانی، به تقویت سلامت، ارتباط و بیان میپردازند (ر.ک: تامسون،1388: 146). به عبارت دیگر، هر کار هنری که بتواند میان تجربیات درونی و بیرونی فرد، ارتباطی به وجود آورد، میتواند اثر درمانی داشته باشد. یکی از این شیوههای هنری مؤثر، شعردرمانی است. «شعردرمانی یک هنردرمانی خلّاق است که شعر و دیگر شکلهای برانگیزندة ادبیات را برای رسیدن به اهداف درمانی و رشد شخصی به کار میگیرد. در این شکل منحصر به فردِ درمان، مراجعهکننده فرصتی متفاوت برای تعریف هویت خود و نشان دادن خود به درمانگر با صدای درونی خودش دارد. این خودافشایی توسط مراجعهکننده، یک رابطة خوب با درمانگر را تقویت میکند. شعردرمانگران ادعا دارند که شعر، چه توسط مراجعین نوشته شده باشد چه در درمان استفاده شود، نسبت به گفتگوهای سنتی، توانایی ایجاد سطوح عمیقتری از بینش هیجانی در مراجعین را دارد. شعر، افراد را قادر به بیان گفتههایی میکند که ممکن است به هیچ شیوة دیگری نتوانند آن را بیانکنند.گروهی از پژوهشگران زیستپزشکی به رهبری روانشناس آمریکایی، پنبیکر(1988) نشان دادهاند که آزادسازی کلامی به سیستم ایمنی ما در مبارزه با بیماریها کمک میکند» (محمدی و همکاران، 1389 :10). شعردرمانی با بالا بردن عزت نفس، ایجاد بهبود در شناخت و بیان احساسات و نیز خوداکتشافی و خوداظهاری، آشفتگیهای روانی مخاطبان را میزداید و روان آنان را آمادة دریافت زیباییها و واقعیات زندگی میکند. «مولانا توانسته است با تکنیکهای ظریف شعری خود، هنرمندانه، فهم گستردهای فراتر از جمعآوری قصهها و گوشدادن به محتوا و مفاهیم مواج حکایتها ایجاد کند. نبض کار در دست او بوده است و چون کارگردانی توانا، داستانها را با تمام صحنهها بازآفرینی میکند و به قصهها و شعر تحلیلگرای جاودانۀ خود، اثر درمانی میبخشد» (هاشمی، 1382: 12).
سوی قصه گفتنش میداشت گوش |
|
سوی نبض و جستنش میداشت هوش |
|
|
(مولوی، 1380: 1/160)
|
یکی از اهداف شعردرمانی، به جریان درآوردن هیجانات سرکوب شده و آزادسازی تنشها و نیز کشف معانی جدید از طریق نظرات، بصیرتها و اطلاعات جدید است (ر.ک: تامسون، 1388: 158). مولوی همچون روانشناسی آگاه و درمانگری توانا، شعر خویش را به اعماق روح خواننده رسوخ میدهد و ناخودآگاه ذهن او را مهیّای پذیرش میسازد. پورنامداریان در این مورد مینویسد: «مولوی رواندرمانگری است که فقط یک بار به موضوعی نمیپردازد بلکه با توجه به مقتضیات فکری و نیاز خواننده و با ادارة صحیح جلسات درمان، خواننده را جذب مفاهیم درمانی کرده و ناخودآگاه او را با خود به جلسات بعدی اشعارش دعوت میکند» (پورنامداریان، 1383: 156). در واقع این شیوة الگوسازی، تأثیر شگرفی بر مخاطب و به عبارت دیگر، مراجع دارد. «درمانگر در الگوسازی رفتاردرمانی، مراجع را با الگوی رفتاری مناسبی مواجه میکند تا مراجع اعمال و رفتار الگوی مورد نظر را از راه تقلید بیاموزد» (ر.ک: شفیعآبادی و ناصری، 1380: 296). این الگوها گاه برای فردی خاص و گاه برای همة مخاطبان قابل استفاده است و خواننده با توجه به نیاز روحی خود آن را انتخاب میکند:
حاش لِلّه این حکایت نیست هین |
|
نقد حال ما و توست این خوش ببین |
|
|
(مولوی، 1380: 1/2900)
|
از دیدگاه آدلر، اثر این الگوها در شعر یا داستان موجب تشویق و تهییج و ایجاد اعتماد در استفاده کننده میشود (ر.ک:شفیع آبادی و ناصری، 1380: 105). «مولانا این شیوه را به خوبی در مثنوی به کار گرفته است. اظهار نظرهایی که معمولاً از زبان قهرمانان داستانهایش داشته است، اصولی را نمایان میسازد که عملکردهای روانی- اجتماعی آدمی را توجیه، تبیین و تحلیل میکند و چنین مینماید که مولانا در طرح اغلب حکایتها بر بازسازی فرهنگی جامعه نظر داشته است» (عربیان، 1385: 61). نکتة شایان ذکر این است که بر اساس تجربیات کارشناسان علوم رفتاری در تعلیم و آموزش و نیز درمان، استفاده از روشهای غیر مستقیم و مضمر، تأثیر چشمگیرتری نسبت به روشهای مستقیم دارد. وزینپور در این باره میگوید آنچه باید مورد توجه قرار بگیرد این است که «تعلیم و تربیت از راه بیان قصه و ملاحظة احوال و سرگذشت عبرتآموز دیگران آسانتر و مؤثرتر انجام میپذیرد تا این که آدمی را به طور مستقیم مورد خطاب و اندرز قرار دهند یا دربارة او ستایش یا نکوهش روا دارند و این نکته در دانش روانشناسی نیز از دیرباز بررسی و اثبات شده است» (وزین پور، 1375: 13). در نهایت میتوان گفت: مثنوی مولانا به عنوان یک اثر شعری آموزنده، با طرح حکایات مختلف میتواند به عنوان وسیلهای برای رواندرمانی و نیز محملی برای ارائۀ الگوهای رفتاری مناسب، تأثیر ویژهای در مراجع ایجاد نماید و به عنوان ابزاری کارآمد در اختیار رواندرمانگر قرار گیرد؛ این نکتهای است که شخص مولانا به آن احاطه و آگاهی کامل داشته است به طوری که خود دربارۀ تأثیر درمانی داستانهای منظوم مثنوی میگوید:
بازگو تا قصه درمانها شود |
|
بازگو تا مرهم جانها شود |
|
|
(مولوی، 1380: 1/1363 )
|
2- رواندرمانی عارفانه (عشقدرمانی)
اصطلاح رواندرمانی عرفانی(Psychotherapy) یا عشقدرمانی، در قلمرو روانشناسی بالینی و راهنمایی و مشاوره، دارای تعریفها و برداشتهای متفاوتی است؛ آنچه در این گفتار بدان پرداخته میشود، رواندرمانیعرفانی و بنیادهای جهانبینی و انسانشناسی آن با تأکید بر اندیشههای درمانی مولانا در داستانهای مثنوی است. عشق و عرفانی که در کلام مولانا جاری است و خود درمان است و چارة هر درد:
آن کلامت میرهاند از کلام |
|
وآن سقامت میجهاند از سقام |
پس سقام عشق جان صحت است |
|
رنجهایش حسرت هر راحت است |
|
|
(مولوی، 1380: 6/4594-4593) |
هدف اصلی عرفان، شناخت خود و یافتن نیروها، استعدادها و ابعاد پنهان شدة وجود است برای رسیدن به اوج خودشکوفایی و تحقق «خود» که درونمایۀ خویشتن واقعی است. گشودن کتاب وجود با زبان وجود امکانپذیر است؛ زبان عرفان، زبان وجود است، زبانی که با اشارت و رمز و راز درآمیخته است و از این طریق میتوان به رازگشایی شناخت خود و خدای خویش دست یافت (ر.ک: کریمی،1383: 114). در واقع این مفهوم چیزی جز مصداق حدیث شریف «مَن عَرَفَ نَفسَه، فَقَد عَرَفَ رَبَّه» نیست و مولانا از این کارکرد عرفان به خوبی آگاه است. «این که عشق را از همان آغاز مثنوی دوای نخوت و ناموس انسان و معالج و درمانگر وی از بیماریهای ناشی از آن احوال میخواند، نشان آن است که نزد وی، رهایی از خودی که نخوت و ناموس تعبیری از آن است، بیتجربة عشق حاصل نمیآید» (زرینکوب، 1368: 21).
هر که را جامه ز عشقی چاک شد |
|
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد |
شاد باش ای عشق خوشسودای ما |
|
ای طبیب جمله علّتهای ما |
ای دوای نخوت و ناموس ما |
|
ای تو افلاطون و جالینوس ما |
|
|
(مولوی، 1380: 1/25-22)
|
با توجه به این که گفتیم هدف عرفان، شناخت خود و رساندن سالک به خودشکوفایی انسانی و الهی است و با توجه به این که مولانا در تمام آثار خود به خصوص مثنوی، هدفی جز ایجاد این خودشکوفایی و بالندگی معنوی در مخاطب ندارد، میتوان گفت: در کل آثار مولانا به ویژه در مثنوی، کارکرد رواندرمانی عارفانه، حضوری ملموس و مؤثر دارد و اساساً زیربنای سرایش مثنوی و خط سیر آن، در راستای محقق شدن این هدف بوده است.
3- تکنیک استفاده از خواب و رؤیا در رواندرمانی
رؤیا صورتهای ذهنی و حسی است که شخص در خواب میبیند و معمولاً بدون ارتباط و نظم منطقی به دنبال هم میآید. از نظر فروید، رؤیا آیینة ضمیر ناهشیار انسان است و معمولاً برای کاهش اضطراب و پردازش نیازهای سرکوب شده به کار میرود. «تداوم چشمگیری میان محتوای رؤیاها و زندگی اوقات بیداری فرد وجود دارد، به طوری که دغدغهها و علایق رؤیابین را قابل پیشبینی میکند؛ این یافتهها مؤید آنند که رؤیا واجد معناست» (اسمیت، 1385: 225). در بسیاری از داستانهای قدیمی و اشعار عرفانی، خواب و رؤیا و مژده دادن خبری خوش برای فردا، در نماد آمدن حکیم و مرشدی از راه و انتظار ورود غریبهای بیهمتا برای چارهجویی دردها و بیماریها و بازکردن بنبستها و شکستن دیوارها و حصارها نمایان میشود که همه نمادی از وقوع اعجازگونة خیر و نیکی، برکت زاینده و حکمت بالنده بوده است. مولوی از این شیوه که در روشهای رواندرمانی جایگاهی خاص دارد، غافل نبوده و در موارد متعدد از جمله داستان پادشاه و کنیزک بدان اشاره کرده است:
در میان گریه خوابش در ربود |
|
دید در خواب او که پیری رو نمود |
گفت ای شه مژده حاجاتت رواست |
|
گر غریبی آیدت فردا ز ماست |
|
|
(مولوی، 1380: 1/63-62) |
در حکایت پیر چنگی هم خواب تأثیر خارقالعادة خویش را نشان میدهد و حلّال مشکل میگردد:
سر نهاد و خواب بردش، خواب دید |
|
کآمدش از حق ندا جانش شنید... |
بانگ آمد مر عمر را کِای عمر |
|
بندة ما را ز حاجت بازخر |
|
|
(مولوی، 1380: 1/2162 و 2106) |
مولوی با نگاه روانشناسانة خویش، خواب را گسترة آزادی روح و عرصة برطرف شدن مشکلات و مزاحمتهای زندگی روزمره میداند و میگوید:
...یا که کفش تنگ پوشی ای غوی |
|
در بیابان فراخی میروی |
آن فراخیِ بیابان تنگ گشت |
|
بر تو زندان آمد آن صحرا و دشت |
|
|
(مولوی، 1380: 3/3549-3548) |
در این ابیات کفش، نماد سختیهای دنیایی است که با خواب از انسان دور میگردد:
خواب تو آن کفش بیرون کردن است |
|
که زمانی جانت آزاد از تن است |
|
|
(مولوی، 1380: 3/3552 )
|
4- مذهبدرمانی
امروزه بسیاری از متخصصان دریافتهاند که دین در درمان بیماریهای روانی مؤثر است. دیندرمانی یکی از شاخههای درمان بیماریهای روانی شناخته شده است. تکیه بر دستورات مذهبی و استمداد از قرآن کریم در تسکین و درمان مشکلات روانی از شیوههایی است که اثربخشی آن از دیرباز به تجربه اثبات شده است و آزمونهای مختلف تجربی نیز بر نقش مؤثر تفکر دینی در زندگی انسانها صحه میگذارد. عارف واصلی چون مولانا، روانشناسیِ دینمدارانه و تفکر دینی خود را در جایجای مثنوی ارائه داده و از این طریق فطرت انسان را به سوی کمال رهنمون ساخته است. «میتوان گفت که روانشناسی مولوی نوعی روانشناسیِ با حق بودن است. در واقع انسان در اعتلا بخشیدن به روان و روح خود باید به حق و محور هستی نزدیک شود تا جایی که همجوار او شده و از فیض او دریافت و خلایق را سیراب کند» (شریعت باقری، 1391: 144). مولوی با چنین پسزمینة فکری و با بهرهمندی از تفکر دینی همراه با تجربیات روانشناسانه، اتصال به دریای بیکران الهی را عامل تقویت قوای روحی و مانع تسلیمپذیری انسان در برابر عوامل تضعیفکننده و شکننده معرفی میکند:
لیک گر باشد طبیبش نور حق |
|
نیست از پیری و تب، نقصان و دق |
|
|
(مولوی، 1380: 5/974 )
|
درحقیقت مبانی دینی جزء لاینفک مثنوی به شمار میرود و مولانا با آن چنان تسلط و مهارتی، اندیشههای ناب دینمدارانه را به مخاطب القاء میکند و تفکرات مذهبی را در اعماق دل و جان او رسوخ میدهد که خواننده با اطمینان و اعتماد از آن بهره میجوید و با دریافت آن گویی به آرامشی ژرف دست مییابد. در واقع این خود مولاناست که طبیب قلبهاست و میکوشد تا بیماران رنجور از دردهای اخلاقی، رذایل نفسانی و بیماریهای روحی را درمان کند و نور حق را بر اعماق تاریک دل و جان آنان بتاباند و دلهای ایشان را تجلیگاه نور معرفت و حقیقت نماید. مذهبدرمانی خود شیوههای متنوعی دارد که با اشاره به هر کدام مصادیقی از آن در مثنوی ارائه خواهد شد:
4- 1- درمان از طریق ذکر و یاد خدا
«اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُ القُلُوُب» «آگاه شوید که تنها یاد خدا آرامبخش دلهاست» (رعد: 28).
«فَاذکُرُونِی اَذکُرکُم» «پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» (بقره: 152).
یکی از بهترین روشهای درمان بیماریهای روحی، ذکر و یاد خداست زیرا ذکر، قلبها را جلا میبخشد، ترسها و نگرانیها را میزداید و احساس امنیت درونی را در فرد به وجود میآورد:
اُذکُرو الله شاه ما دستور داد |
|
اندر آتش دید ما را نور داد |
|
|
(مولوی، 1380 :2/1717)
|
به عبارت دیگر، ذکر و یاد خداوند، ترس را به امنیت، دشمنی را به محبت و اضطراب را به آرامش تبدیل میکند:
ذکر حق پاک است چون پاکی رسید |
|
رخت بربندد، برون آید پلید |
|
|
(مولوی، 1380 :3/186)
|
«گفتنی است حتی کسانی که زمینههایی برای ابتلا به بیماریهای روانی دارند، با این روش میتوانند خود را از آسیبهای محیطی حفظ نمایند» (فردوسی و قاسم زاده، 1391: 118). مولوی با آگاهی کامل از تأثیر شگرف ذکر و یاد خدا در درمان اختلالات روحی و روانی، ذکر حق را عامل نجات شخص از افکار باطل و وسواسهای فکری ناشی از امراض و اختلالات روحی میداند و میگوید:
آب ذکر حق و زنبور این زمان |
|
هست یاد آن فلانه وآن فلان |
دم بخور در آب ذکر و صبر کن |
|
تا رهی از فکر و وسواس کهن |
|
|
(مولوی، 1380: 4/438-437)
|
4- 2- درمان از طریق خواندن قرآن
«وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ مَا هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَهٌ لِلمُؤمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظالِمینَ اِلّا خَسَاراً» «و نازل مینماییم در قرآن آنچه را که شفای دل و موجب رحمت الهی برای مؤمنین است و نمیافزاید ستمکاران را جز زیان» (بنی اسرائیل: 82).
«قرآن کریم به سبب این که شفاست، روان آدمی را از مرضها و انحرافات پاک میکند و فضایل را در صفحة دل جایگزین مینماید و به سبب رحمت بودنش، صحت و استقامت را بدان باز میگرداند. پس قرآن برای انسان هم شفا و هم رحمت محسوب میگردد» (فردوسی و قاسم زاده، 1391: 118). مولانا با آگاهی کامل از این طریق ویژة رواندرمانی که امروزه با آزمایشهای مختلف تجربی، صحت و تأثیر آن به اثبات رسیده است، میگوید:
چون که در قرآن حق بگریختی |
|
با روان انبیا آمیختی |
هست قرآن حالهای انبیا |
|
ماهیان بحر پاک کبریا |
ور بخوانی و نهای قرآن پذیر |
|
انبیا و اولیا را دیده گیر |
ور پذیرایی چو برخوانی قصص |
|
مرغ جانت تنگ آید در قفص |
مرغ کو اندر قفص زندانی است |
|
مینجوید رستن از نادانی است |
روحهایی کز قفصها رستهاند |
|
انبیای رهبر شایستهاند |
از برون آوازشان آید ز دین |
|
که ره رستن تو را این است این |
|
|
(مولوی، 1380: 1/1543-1537) |
مولانا علاوه بر این که در موارد متعدد از تأثیر ویژة مؤانست با قرآن در تصفیة دل و تزکیة روح و جان سخن گفته است، در جایجای مثنوی از آیات قرآن به طرق مختلف مانند درج، حلّ، اقتباس، تلمیح، تضمین، اشاره و تمثیل استفاده کرده است. میزان بهرهگیری مولانا از آیات قرآن در مثنوی به حدی است که برخی آن را قرآن عجم نامیدهاند. بدیهی است که این آیات در هر بار مطالعة مثنوی، تأثیر خود را در ذهن و ضمیر مخاطب ایجاد خواهدکرد و او را گام بهگام به سوی رهایی از اندیشههای نابهنجار و رسیدن به تعالی روحی و معنوی رهنمون خواهد شد.
4-3 - درمان از طریق دعا کردن
«علامه طباطبایی معتقد است قوانین دین فطری، وسیلهای برای از بین بردن نقص و رسیدن به کمال میباشند و هر کدام یکی از نیازهای حقیقی انسان را برآورده مینمایند» (حسینی،1385: 31). یکی از این قوانین، دعا کردن است که خداوند آن را به انسان آموخته و وسیلهای برای رفع نقایص او قرار داده است:
این دعا هم بخشش و تعلیم توست |
|
گرنه در گلخن گلستان از چه رُست |
|
|
(مولوی، 1380 :2/ 2451) |
مولوی دعا را عنایت حضرت حق نسبت به بندگان و آموزش خداوند برای رفع مشکلات انسانها می داند و معتقد است خداوند هم دعا کردن را به انسانها میآموزد، هم توفیق دعا کردن را به آنها میبخشد و در نهایت هم اوست که دعاها را مستجاب و خواستههای بندگان را اجابت میکند: «اُدعُونِی اَستَجِب لَکُم» «بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را» (غافر:60 ) و نیز: «وَ اِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنّی فَإِنّی قَرِیبٌ اُجیبُ دَعوَةَ الدّاعِ إذا دَعَان» «و چون بندگان من از دوری و نزدیکی من از تو پرسند بدانند که من به آنها نزدیک خواهم بود و هر که مرا خواند دعای او اجابت کنم.» (بقره:186):
نیک بنگر اندرین ای مُحتَجِب! |
|
که دعا را بست حق بر أَستَجِب |
|
|
(مولوی، 1380 :3 /2304) |
مولانا تسکین دردها و برآورده شدن آرزوها را با دعا میسر میداند و میگوید:
تا نگرید کودک حلوافروش |
|
بحر رحمت در نمیآید به جوش |
ای برادر طفل، طفل چشم توست |
|
کام خود موقوف زاری دان درست |
|
|
(مولوی، 1380 :2/444-443) |
و باز در جای دیگر میگوید:
چون بگریانم بجوشد رحمتم |
|
آن خروشنده بنوشد نعمتم |
رحمتم موقوف آن خوش گریههاست |
|
چون گریست از بحر رحمت موج خاست |
|
|
(مولوی، 1380 :2/ 375 و 373) |
البته «شرط اجابت دعا این است که دعاکننده باید حقیقتاً و از اعماق درونش از خداوند بخواهد و این، به آن معنی است که تنها بیان زبانی و ظاهری کفایت نمیکند. بنابراین، با دعا کردن و قرآن خواندن آرامش در دلها ایجاد میگردد. فرد دعاکننده با الهامگرفتن از روشهایی که در قرآن کریم آمده است میتواند در برطرف نمودن حالات بیمارگونة خود کوشا باشد. او احساس میکند که در محضر خدا میتواند آزادانه صحبت نماید و خطاهای خود را بیان کند، بدون اینکه مورد قضاوت اخلاقی قرار بگیرد» (فردوسی و قاسم زاده، 1391: 119). مولانا معتقد است گاه تأخیر اجابت دعا به این علّت است که خداوند دوست دارد حال خوش دعاکننده همچنان برقرار باشد و سبب اتصال او به ریسمان الهی گسیخته نگردد:
اى بسا مخلص که نالد در دعا |
|
تا رود دود خلوصش بر سما... |
پس ملایک با خدا نالند زار |
|
کاى مجیب هر دعا وى مستجار |
بندۀ مؤمن تضرّع مىکند |
|
او نمىداند به جز تو مستند |
تو عطا بیگانگان را مىدهى |
|
از تو دارد آرزو هر مشتهى... |
|
|
(مولوی، 1380: 6/ 4221-4217) |
کلام الهی در پاسخ به ملائکة مقرّب این است که:
حاجت آوردش ز غفلت سوى من |
|
آن کشیدش موکشان در کوى من |
گر برآرم حاجتش او وا رود |
|
هم در آن بازیچه مستغرق شود |
گرچه مىنالد به جان یا مستجار |
|
دلشکسته سینهخسته گو بزار |
خوش همى آید مرا آواز او |
|
وآن خدایا گفتن و آن راز او... |
|
|
(مولوی، 1380: 6/ 4226-4223) |
و گاهی عدم استجابت دعای بنده را، زیان نهفته در آن بیان میکند:
شکر حق را کآن دعا مردود شد |
|
من زیان پنداشتم وآن سود شد |
بس دعاها کآن زیان است و هلاک |
|
وز کرم مینشنود یزدان پاک |
|
|
(مولوی، 1380 :2/ 140-139)
|
که تلمیحی است به آیۀ «عَسی أَن تَکرَهوُا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم» «چه بسیار شود که چیزی را شما ناگوار شمارید ولی به حقیقت خیر و صلاح شما در آن بوده است» (بقره:216).
4- 4- درمان از طریق توبه کردن
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «اِنَّمَا التَّوبَهُ عَلیَ اللهِ للَِّذینَ یَعمَلونَ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتوبونَ مِن قَریبٍ فَاُولئِکَ یَتُوبُ اللهُ عَلَیهِم وَ کانَ اللهُ عَلیماً حَکیماً» «خدا توبة آنهایی را میپذیرد که عمل ناشایسته را از روی نادانی مرتکب شوند پس از آن که زشتی آن عمل دانستند به زودی توبه کنند پس خدا آنها را میبخشد و خدا به امور عالم دانا و به مصالح خلق آگاه است» (نساء: 17). خداوند راه نجات از گناهانی را که انسان از روی ناآگاهی انجام داده و آرامش او را سلب کرده، در توبه و بازگشت به درگاه خویش قرار داده است. مولانا نیز بدیهای ناخواسته را عاریتی خوانده و توبه را راه نجات از عاقبت شوم گناهان برشمرده است:
خوی بد در ذات تو اصلی نبود |
|
کز بد اصلی نیاید جز جحود |
آن بد عاریّتی باشد که او |
|
آرد اقرار و شود او توبهجو |
همچو آدم زلّتش عاریه بود
|
|
لاجرم اندر زمان توبه نمود |
چون که اصلی بود جرم آن بلیس |
|
ره نبودش جانب توبة نفیس |
|
|
(مولوی، 1380: 4/3415-3412 )
|
در بعضی از بیماریهای روانی دیده میشود که بیمار، نسبت به اعمال گذشتة خود احساس گناه دارد و خود را خطاکار میداند. گاهی نیز درون خود احساس میکند که مستوجب مجازات و تنبیه است. برخی هم بدون آن که واقعاً مرتکب خطا گشته و کاری خلاف شرع و عرف انجام داده باشند، شدیداً احساس گناهکاری دارند؛ به عنوان مثال فرد افسرده دائماًً به گذشتة خود مینگرد و در تفسیر وقایع گذشته، خود را مقصر میداند و یا فرد مبتلا به وسواس به طور ناخودآگاه خود را آلوده و گناهکار احساس مینماید و با انجام کارهای وسواسی و تکراری به نوعی خود را مبرّا میسازد. بیماران دیگری نیز هستند که به سبب داشتن افکار و احساساتی که شرع آن را نمیپذیرد، از احساس گناه شدیدی رنج میبرند و نیز گروه دیگری از بیماران که واقعاً اعمالی خلاف شرع و عرف مرتکب شدهاند و از کردۀ خویش پشیمانند و به اضطراب و نگرانی شدید دچار شدهاند. در چنین مواردی فرد باید با توسل به توبه و بازگشت به سوی خداوند، احساس تطهیر روانی کند و خود را از شرّ اضطراب، نگرانی و گناه برهاند (ر.ک: فردوسی و قاسم زاده، 1391: 120). در نگرش مولوی تنها راه رهایی از احساس رنجآور گناهکاری که سبب ایجاد افکار ناخوشایند در فرد میشود و او را به سوی رواننژندی سوق میدهد، چیزی جز توبه و بازگشت به سوی خداوند نیست:
توبه کن مردانه سر آور به ره |
|
که فَمَن یَعمَل بِمِثقالٍ یَرَه |
|
|
(مولوی، 1380: 6/431) |
در این صورت است که نفس خود را صیقل میدهد و با ظرفیت روانی بالاتر و عزمی راسختر، گامهای مؤثرتری در جهت خودسازی برمیدارد و خود را درمان مینماید (ر.ک: فردوسی و قاسمزاده، 1391: 120):
گویی از توبه بسازم خانهای |
|
در زمستان باشدم استانهای |
|
|
(مولوی، 1380: 3/2893) |
داستان توبة نصوح از مصادیق درمان از طریق توبه است که مولانا آن را با بیانی زیبا به تصویر کشیده است (ر.ک: مولوی، 1380: 5/ 2325-2228).
4- 5 - درمان از طریق اضداد
«در این نوع درمان، اشاره به این است که آنچه نفس انسان طلب مینماید و مایل به اجرای آن است، چنانچه از نوع تنآسایی و طفره رفتن از زیر بار مسئولیت و به کار نگرفتن عقل باشد، خود میتواند موجب انحراف و تباهی روانی انسان گردد. بنابراین گفتهاند در مواردی که انسان دچار تعارض میگردد، باید آنچه را ضد لذتهای نفسانی آسیبزاست، انتخاب نماید.... در این نوع درمان به درمانجو کمک میشود که خویشتن را شناسایی و لذّت نفسانی خود را مشخص کند و در صورتی که آن لذّات زیانبار باشد، در جهت ضد آنها حرکت نماید، پرهیز از تمایلات نفسانی را پیشه خود سازد و با صبر و تحمّل و شکیبایی و با توکّل به خدای متعال فعالانه حرکت نماید» (فردوسی و قاسم زاده، 1391: 121). این روش مانند تکنیک قصد متضاد در لوگوتراپی (معنادرمانی) است، با این تفاوت که درمان از طریق اضداد بر رفتار انسان ضد تمایلات نفسانی دلالت دارد و معنادرمانی بیشتر بر اساس ارزشهای روحانی فرد بنا شده است.
داستان خدو انداختن خصم روی امیرالمومنین (ع) نمونهای از این تکنیک است: حضرت علی (ع) بر دشمنی پیروز میگردد، بر سینۀ وی مینشیند تا او را به سزای اعمالش برساند اما او از سر کین به روی مبارک آن حضرت آب دهان میاندازد. واکنش حضرت علی(ع) برخلاف انتظار و متضاد با عکسالعمل مورد توقع است:
در زمان انداخت شمشیر آن علی |
|
کرد او اندر غزایش کاهلی |
|
|
(مولوی، 1380: 1/3725) |
علی(ع) ولی خداست و نیک میداند که هر تصمیمی که بر خواهش نفس استوار باشد، انسان را به تباهی میکشاند؛ بنابراین راهی را برمیگزیند که پشیمانی به دنبال نداشته باشد، پشیمانی که آرامش را از انسان سلب میکند و او را به ورطة هلاکت میکشاند. مولوی در مثنوی برای تعلیم و القای این شیوة درمان، حکایتهایی از این دست، کم ندارد.
4-6- رواندرمانی هدایتی
مولوی در جایجای مثنوی، انسانها را به رعایت احکام و فرمانهای شرعی فرامیخواند و به اصطلاح مذهبی، امر به معروف و نهی از منکر میکند تا بدین وسیله گامی در راه سلامت فرد و جامعه برداشته باشد. «در حقیقت امر به معروف و نهی از منکر را میتوان نوعی رواندرمانی هدایتی (Directivpsychotherapy) تلقی کرد که در بُعد وسیعی انجام میشود و به این ترتیب موجبات تغییر و اصلاح اساسی در جامعه به وجود میآید» (حسینی، 1385: 244). موارد بسیار متعدد امر به نیکی و نهی از بدی در بیان حکیمانۀ مولانا، نشان از اهمیت این روش درمانی در مثنوی دارد که به دلیل مجال اندک مقاله به بیان یک شاهد مثال بسنده میشود:
کین مدار آن ها که از کین گمرهند |
|
گورشان پهلوی کینداران نهند |
اصل کینه دوزخ است و کین تو |
|
جزو آن کلّ است و خصم دین تو |
|
|
(مولوی، 1380: 2/274-273) |
4-7- امید درمانی
یکی دیگر از روشهای رواندرمانی، امیددرمانی است. افرادی که در برابر نداشتهها و مصائب دچار افسردگی و نگرانی میشوند با داشتن امید به آیندهای روشن، خود را از اسارت در چنگال یأس و رنجوری رهایی میبخشند. «اعتقاد به اصل امیددرمانی (Hope Psychotherapy) در معیار اجتماعی، اعتقاد به پیروزی نهایی و جهانی پیروان حق بر باطل را موجب میشود» (حسینی، 1385: 203). مولانا نیز عاقبت هر تلاشی را در سایة الطاف الهی، نیک میداند:
سایۀ حق بر سر بنده بود |
|
عاقبت جوینده یابنده بود |
گفت پیغمبر که چون کوبی دری |
|
عاقبت زآن در برون آید سری... |
چون ز چاهی میکَنی هر روز خاک |
|
عاقبت اندر رسی در آب پاک |
|
|
(مولوی،1380: 3/4782-4784 و 4781 ) |
وی زنگار یأس و ناامیدی را با انوار امید و گشایش از وجود انسانها میزداید:
ای بسا کارا که اوّل صعب گشت |
|
بعد از آن بگشاده شد سختی گذشت |
بعد نومیدی بسی اومیدهاست |
|
از پس ظلمت بسی خورشیدهاست |
|
|
(مولوی، 1380: 3/ 2925-2924) |
5- واقعیتدرمانی
«واقعیتدرمانی یکی از جدیدترین تلاشهای درمانگران در راه توصیف انسان، تعیین قوانین رفتاری و چگونگی نیل به رضایت، خوشبختی و موفقیت محسوب میشود. در این شیوة درمان، مواجه شدن با واقعیت، قبول مسئولیت و قضاوت اخلاقی دربارة درست و نادرست بودن رفتار و در نتیجه نیل به هویت توفیق مورد تأکید است. این نوع درمان را فقط در مورد اکثر رفتارهای غیرعادی به کار نمیبندند بلکه در مورد تمام افراد عادی و مسائل مورد علاقة آن ها و تدوین شیوة صحیح تعلیم و تربیت نیز از آن استفاده میکنند» (شفیع آبادی و ناصری، 1380: 254).
«واقعیتدرمانی با تأکید بر رفتار اجتماعی مناسب و مسئولیت فردی در موقعیتهای اصلاحی، رسمی، سازمانی و تحصیلی، رویکرد مشاورهای پرقدرتی به حساب میآید» (تامسون،1388: 259). مولانا در موارد متعدد به این تکنیک درمانی اشاره میکند و از مخاطب میخواهد واقعبین باشد. وی در حکایت «هلال پنداشتن آن شخص خیال را در عهد عمر» به این نکته اشاره میکند و میگوید:
موی کژ چون پردة گردون بود |
|
چون همه اجزات کژ شد، چون بود؟ |
|
|
(مولوی، 1380: 2/120) |
وزین پور در مورد داستان «استاد و شاگرد احول» نیز به واقعیتدرمانی اشاره دارد: «این داستان کوتاه هشدار به آدمیان است تا به پیرامون خود با دیدگانی باز بنگرند و در تشخیص واقعیات، اسیر امیال و هواها نباشند. مقصود از دوبین کسی است که فاقد اعتدال در قضاوت و دقّت در مشاهده است، به درستی نمینگرد و احوال و اوضاع را بیشائبۀ اغراض مورد داوری قرار نمیدهد؛ گرفتار حب و بغض است و از این رو قادر به درک حقایق امور جهان نیست» (وزین پور، 1375: 130). مولانا همواره با بیانی ادیبانه خواننده را به عالم واقع دعوت میکند و دریچهای از واقعیتدرمانی در پیش چشم او میگشاید:
هیچ وازِر وِزرِ غیری برنداشت |
|
هیچ کس ندرود تا چیزی نکاشت |
طمع خام است آن مخور خام ای پسر |
|
خام خوردن علّت آرد در بشر |
کآن فلانی یافت گنجی ناگهان |
|
من همان خواهم مه کار و مه دکان |
کار بخت است آن و آن هم نادِر است |
|
کسب باید کرد تا تن قادر است |
کسب کردن گنج را مانع کی است؟ |
|
پا مکش از کار آن خود در پی است |
|
|
(مولوی، 1380: 2/736-732) |
6- طنز درمانی
امروزه طنز در روانشناسی مثبت کاربرد بسیاری دارد. «در نظریة روانکاوی فروید به این نکته اشاره شده است که محتویات ناخودآگاه ذهن فرد، به سهولت در سطح خودآگاه ظاهر نمیشود؛ لذا برای این که امیال سرکوب شدة ناخودآگاه به سطح هوشیاری آورده شوند، باید از راههای غافلگیرکنندهای مثل رؤیاها و یا شوخیها استفاده کرد» (شفیع آبادی و ناصری،1380: 65 - 64). «پس از این که لطیفهای گفته شد (یا یک لطیفة عملی انجام شد)، نیروی روانی به شکل خنده تخلیه میشود، خنده علامت لذّت یا تخلیة هیجانی است» (خشوعی، 1386: 24). بر اساس نظریة رهایی (در این نظریه، شوخی روشی قابل قبول از نظر اجتماعی برای آزادسازی تنشها و فشارهای عصبی است) لطیفه، ساز و کاری است که به کمک آن میتوان عقدههای سرکوب شده را دوباره بیدار کرد و با آزاد شدن این انرژی ذهنی، مخاطبِ لطیفه به رهایی میرسد (ر.ک: خشوعی، 1386: 19- 18). مولانا در بسیاری از داستانهای مثنوی، آمیزهای از طنز و واقعیت را به مخاطب عرضه میدارد تا ضمن شیرینسازی گفتار و ایجاد سهولت در دریافت آن، اثرات درمانی شوخطبعی را نیز در مخاطب ایجاد نماید، روش درمانی مناسبی که با زبان استعاره به آن رنگ ادبی داده و مخاطب را زیرکانه به سکون و آرامش میرساند. این ارتباط استعارهای هم برای شاعر و هم برای مخاطب نوعی ابزار است. ارتباط استعارهای به شکل داستانها، اساطیر، حکایات، داستانهای افسانهای و خندهدار مورد استفاده قرار میگیرد و در مشاوره و رواندرمانی به عنوان روشی برای رسیدن به قابلیتهای شناخته نشده یا استفاده نشدۀ فرد، به کار گرفته میشود (ر.ک:تامسون، 1388: 137). این نوع تکنیک رواندرمانی در داستانهای متعدد مثنوی از جمله: نزاع چهار هندو در نماز، جوحی و کودکی که در کنار جنازة پدر نوحه میکرد، طوطی و بقال و... قابل مشاهده است.
7- لوگوتراپی(معنادرمانی)
«آن رواندرمانی که نه تنها روح انسان را باز میشناسد بلکه در واقع کار را از روح شروع میکند، لوگوتراپی نام دارد» (فرانکل، 1372: 21). «هنگامی که انسان در رنج خود معنا مییابد و روابط علّت و معلولی را میبیند، از نقش بازی کردن و چهرهسازی برای فرار از رنج (مانند ابزار تحذیر و دفاع عصبی) بینیاز میگردد امّا اگر معنای زندگی بیمعنایی باشد گمراهتر میگردد و برای فرار از این شاخ به آن شاخ میپرد تا غرق گردد» (هاشمی، 1382: 232). به بیان مولانا:
معنی آن باشد که بستاند تو را |
|
بی نیاز از نقش گرداند تو را |
معنی آن نبود که کور و کر کند |
|
مرد را بر نقش عاشقتر کند |
|
|
(مولوی، 1380: 2/722-721) |
در تعبیر مولانا، رنج دریچهای است به سوی فتح و گشایش که نه تنها روح را جلا میبخشد بلکه انعام و الطاف الهی را به سوی انسان روانه میسازد:
مر تو را هر زخم کآید ز آسمان |
|
منتظر میباش خلعت بعد آن |
|
|
(مولوی، 1380: 6/1638) |
آمدش پیغام از دولت که رو |
|
تو ز منع این ظفر غمگین مشو |
کاندر این خواریِ نقدت فتحهاست |
|
نک فلان قلعه فلان بُقعه تو راست |
|
|
(مولوی، 1380: 3/4504-4503) |
نکتۀ دیگر که باید به آن توجه داشته باشیم این است که هرگاه از مشکلی رنج میبریم، برعکس آن عمل کنیم تا از آن رهایی یابیم. فکر کردن به مشکل، سبب ایجاد آن میشود ولی اگر برخلاف آن فکر کنیم میتوانیم آن را مهار کنیم. این مفهوم، قصد متضادی است که در یافتن معنی صحیح زندگی به فرد کمک میکند. قصد متضاد نوشدارو نیست ولی وسیلة مفیدی است که میتواند وسواس و ترسهای عصبی را به خصوص وقتی که همراه با اضطراب هستند، درمان کند، به ویژه که مدّت این شیوة درمانی طولانی نیست (ر.ک: فرانکل،1371: 198 و 193). مولانا معنای هر شکستی را نیک تعبیر میکند و درون هر دشمنی، کیمیایی مییابد:
چون نشان مؤمنان مغلوبی است |
|
لیک در اشکست مؤمن خوبی است |
|
|
(مولوی، 1380: 3/4499) |
در حقیقت هر عدو داروی توست |
|
کیمیا و نافع و دلجوی توست |
در حقیقت دوستانت دشمنند |
|
که ز حضرت دور و مشغولت کنند |
|
|
(مولوی، 1380: 4/96 و 94) |
جز به ضد، ضد را همی نتوان شناخت |
|
چون ببیند زخم بشناسد نواخت |
|
|
(مولوی، 1380: 5/599) |
نتیجه
رواندرمانی به عنوان فرآیندی علمی و روشمند، برای رفع مشکلات روحی و روانی راهکارهایی دارد. مثنوی مولانا یکی از منابع غنی رواندرمانی است که انواع شیوههای رواندرمانی در آن به کار رفته است. مولانا در مثنوی به زبان شعر سخن گفته و شعردرمانی یکی از روشهای شناخته شدۀ رواندرمانی است. شعر با ایجاد ارتباط میان تجربیات درونی و بیرونی به فرد کمک میکند تا ضمن افزایش توان خوداکتشافی، آشفتگیهای روانی خویش را بزداید و حقایق و زیباییهای زندگی را دریافت کند.
از آنجا که هدف عرفان ایجاد خودشناسی و خودشکوفایی انسانی و الهی در فرد است و با توجه به این که مولانا در تمام آثار خود به ویژه در مثنوی هدفی جز ایجاد این خودشکوفایی ندارد، میتوان گفت کارکرد رواندرمانی عارفانه در مثنوی حضوری ملموس دارد تا بدین وسیله رنجهای درون آدمی تسکین یابد و با اتصال به سرچشمة لایزال هستی و منبع قدرت مطلق، حیات و قدرت حقیقی را تجربه کند.
از دیگر شیوههای رواندرمانیِ شناخته شده، استفاده از تکنیک خواب و رؤیاست. مولانا نیز خواب و رؤیا را ابزاری برای برونفکنی محتویات ضمیر ناخودآگاه فرد میداند و چارۀ برخی مشکلات را در تعبیر رؤیاهای فرد معرفی میکند؛ افکاری که در عالم بیرون مجال خودنمایی نمییابد، در عالم خواب نمایان میشود و فرد را به عاقبتی خوش دلالت میکند.
مذهبدرمانی نیز یکی از شیوههای رواندرمانی پرکاربرد است، مولانا در نشان دادن راه و روش سالم زیستن بر طبق فطرت انسانی، آموزهها و مفاهیم دینی را بسیار گسترده و فراگیر به کار میگیرد؛ همان روشی که از آن با عنوان مذهبدرمانی یاد میکنند و خود به زیر شاخههایی تقسیم میشود؛ او طبیب حاذقی است که خوب میداند هر گاه روح از سرچشمة هستی دور شد، دردمندانه آرامش را جستجو میکند. مولوی برای ایجاد این آرامش، او را به ذکر و یاد خداوند، خواندن قرآن و دعا کردن فرامیخواند، آشتی انسان خطاکار را با معبود خطابخش از درِ توبه مینگرد، امید را در او زنده میکند و وی را به شیوة درمان از طریق اضداد سوق میدهد. وی در بایدها و نبایدها، در حقیقت شیوة رواندرمانی هدایتی را به کار میگیرد تا موجبات سلامت فرد و جامعه را فراهم نماید.
از دیدگاه مولانا توجه به واقعیتها، اوهام بیاساس را از صفحة روح و جان آدمی میزداید و سلامت روانی را به او هدیه میدهد؛ وی با دعوت انسانها به واقعبینی، از روش واقعیتدرمانی استفاده میکند.
آنجا که زبان از بیان واقعیتها قاصر میماند و یا واقعیتها نمیتوانند بر روان ناآرام انسان مرهم بگذارند، مولانا با زیرکی، طنز را به خدمت میگیرد تا با زبانی لطیف و رمزگونه، تلخیها را به شیرینی مبدل سازد و آرامش را به مخاطب پیشکش نماید، همان شیوهای که با عنوان طنزدرمانی شناخته میشود.
معنادرمانی دیگر شیوۀ رواندرمانی است که میتوان جلوههای آن را در مثنوی مشاهده کرد. در بیان فاخر مولانا، رنج ضعف انسان نیست بلکه ابزاری است که با ایجاد معنا در زندگی، او را از بلاتکلیفی رهایی میدهد و سایة آرامش را بر زندگی وی میگستراند، آن چنان که در پس هر آهی، مفتاحی است و در ورای هر دردی، عطایی آسمانی.