نویسنده
استادیار علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
In any given independent Arabic clause, one could observe an ABSOLUE object in place of subject, or predicate. This kind of absolute object, having an elliptical action verb in its deep structure, is considereded to be grammtically over-dominated by this elliptical action verb. However, one question might be whether the "signified" for such an object equals with that of mentioned object, or else? Semanticians consider three "signified"s for such grammatical forms.
Any such object's signified
1. can both iclude the concept of the mentioned object and ellpitical action verb.
2. can solely include the concept of the elliptical action verb
3. can solely include the concept of the time,subject-free infinite verb
In this article, whereas the first hypothesis is set aside as syntactically wrong, the second one will be more closely analysed. Although the third one, in our case, is correspondent with persian language, and is due have an equivalent, translators in their Quranic transltion has handled such an issue quite differently.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
در زبان عربی و از جمله قرآن با کلماتی منصوب مواجه میشویم که به تنهایی و یا با یک یا چند وابسته در جایگاه یک جمله ایفای نقش میکنند. نحویان زبان عربی از این ساخت نحوی با عنوان «مفعول مطلق محذوفالفعل» نام میبرند. چنانچه متن را بر اساس دیدگاه تقسیم عبارات متن و از جمله قرآن، به جملههایی مستقل، تحلیل معناشناسی کنیم، باید این ساخت نحوی را به عنوان یک قسم از جملههای زبان عربی، که هم به لحاظ ساختار و هم به لحاظ معنای مستفاد از آن با مفعول مطلقهای مذکورالعامل متفاوت است، مورد بررسی قرار داد. این مطلب از توضیح خضری بر شرح ابن عقیل استفاده میشود، آنجا که درباره این ساخت مینویسد: «مفعول مطلق یا برای تاکید است یا بیان نوع یا بیان عدد و یا جانشین فعل خویش است» 1؛ زیرا در این ساخت نحوی، مفعول مطلق در واقع به منزله مسندالیه و مسند یک جمله، ایفای نقش میکند 2.
مدلول مفعول مطلق محذوف الفعل:
در چارچوب نحو عربی، که همواره بر پایة دو اصل عامل و اعراب به تبیین پدیدههای نحوی میپردازد، به هنگام سخن بر سر این ساختار، به بیان فعلی محذوف، که عامل نصب این مفعول مطلقها است پرداخته میشود و به تبع در کتب تفسیر و اعرابالقرآن نیز همواره سخن بر سر تعیین عامل محذوف این ساخت است؛ اما پیرامون مدلول این ساخت و تفاوت آن با مفعول مطلقهای مذکورالعامل کمتر بحث شده است. تا آنجا که اینجانب در کتب نحوی جستجو کردم ابن جنی در خصائص و رضی در شرح برکافیه و خضری در شرح ابن عقیل و ابن عقیل در شرح بر الفیه به اختصار در اینباره سخن گفتهاند؛ برای مثال در آیة «اِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَروُا فَضَرْبَ الّرِقابِ حَتّی اِذا اَثْخَنتْمُوُهُمْ فَشُدُّوا الوَثاقَ فَاِمّا مَنْاً بَعْدُ وَ اِمّا فِداءً حَتّی تَضَعَ الْحَرْبُ اَوْزارَها.... » 3، سازة « ضَرْبَ» یک مفعول مطلق برای فعلی محذوف است که در چارچوب قواعد نحوی و نیز کتب تفسیر، این عبارت در اصل چنین بوده است: «اذا لقیتم الذین کفروا فَاضْرِبُوا الّرِقابَ ضَرْباً»، که با حذف عامل یعنی «اِضْرِبُوا»، از باقیماندة کلام یعنی «الّرقابَ» (مفعول به) و «ضَرْباً» (مفعول مطلق)، ترکیب «ضَرْبَ الّرِقابِ» به وجود آمده است4؛ اما آیا معنای این جمله همان معنایی است که از آن سازة محذوف و این سازة مذکور به ذهن متبادر میشود و یا مدلول آن چیز دیگری است؟
سه نظریه دربارة مدلول مفعول مطلق محذوف الفعل:
با توجه به سخنان نحویان و به لحاظ نظری میتوان سه مدلول برای این ساخت تصور کرد که در ادامه به بیان این سه نظریه و بررسی آن میپردازیم.
نظریة اول:
1- نخست آنکه مفعول مطلق محذوفالعامل، هم بر معنای فعل محذوف و هم بر مدلول نحوی خود (تأکید یا بیان نوع و یا عدد) دلالت میکند؛ برای مثال عبارت «ضَرْبَ الرقاب»، بر اساس این فرض، همان معنایی را افاده میکند که عبارت «فاضربوا الرقاب ضرباً» بر آن دلالت دارد. در این صورت باید با توجه به فعل محذوف، این ساخت را ترجمه کرد که در ترجمة مثال مورد بحث، چون فعل محذوف آن فعل امر است، میتوان گفت:
«هنگامی که با کافران ]در جنگ[ مواجه شدید، بدون درنگ گردنهای آنها را بزنید».
و در ترجمة دو مفعول مطلق محذوفالفعل «مَنّاً» و «فداءً»، که در ادامة آیة فوق آمده است، نخست باید فعل محذوف را تعیین کرد که با توجه به آنچه در کتب تفسیر و اعرابالقرآن آمده و با توجه به سیاق آیه، عبارت فوق در اصل چنین بوده است: «... حَتّی اِذا اَثْخَنتْمُوُهُمْ فَشُّدوا الَوثاقَ فَاِمّا ]تَمُنُّونَ[ مَنّاً بَعْدُ و، اِمّا ]تَفْدُونَ[ فِداءًَ حَتّی تَضَعَ الْحَرْبُ اَوْزارَها.... 5». در این صورت با توجه به تحلیلی که از نحوة ترجمه مفعول مطلق مذکورالعامل در مقالهای دیگر بیان کردهایم (شکرانی، 1380: 24- 27). معنای عبارت چنین میشود: «آنگاه که آنان را در هم کوبیدید، اسیران را محکم ببندید. سپس یا منت را تمام کنید (وآنان را آزاد سازید) ویا آنکه (در برابر آزادی آنان)، تمام و کمال، از آنان غرامت گیرید....».
چنان که ملاحظه میکنید، بر اساس این نظریه هم فعل محذوف ترجمه شده است و هم مفعول مطلق6.
همچنین میبینید که مفعول مطلق «ضَرْبَ»، «مَنَّا»، «فِداءً» را به ترتیب به صورت «بیدرنگ تمام و کامل» ترجمه کردیم، نه به صورت زدنی، منّت گذاردنی، غرامت گرفتنی». زیرا همان طور که در مقالهای دیگر، به تفصیل آوردهام، ترجمه مفعول مطلق تأکیدی به صورت «مصدری نکره» برابریابی مناسبی نیست؛ چون اولا این مصدر نکره در زبان نوشتاری بیشتر بیانگر نکره است و نه تأکید و به فرض اینکه در مواردی، این مصدر نکره بیانگر تأکید باشد، ساخت حاصل از آن ساختی فارسی نیست؛ زیرا در زبان فارسی و به ویژه زبان فارسی معاصر، قید تأکید همواره قبل از فعل میآید و چنان که مصدر نکره بخواهد بیانگر تأکید باشد، باید قبل از فعل بیاید تا در جایگاه طبیعی خود قرار گرفته باشد و همین نکته، بیانگر آن است که این ساخت، گرتهبرداری ساخت عربی آن است که وارد زبان فارسی شده است و این ساخت هنوز میان فارسیزبانان رایج نیست؛ بلکه همچنان آن را باید در ترجمههای عربیزده پیدا کرد.
اینک ممکن است این اشکال مطرح شود که ترجمه مفعول مطلقهای مورد بحث به صورت فوق در برخی موارد باعث میشود که مفعول مطلق تأکیدی به صورت مفعول مطلق نوعی ترجمه شود. در پاسخ میگوییم که این همسانی ترجمة برخی از مفعول مطلقهای تأکیدی و نوعی در خود زبان عربی نیز به وقوع میپیوندد؛ برای مثال در توضیح و یا ترجمه درونزبانی جملهای مانند «ضَرَبْتُ ضربا» همواره نحویان مینویسند: «اَیْ ضَرَبْتُ ضَرْباً شَدیداً». حال چنانچه به جای «ضَرَبْتُ ضَرْباً» بگوییم «ضَرَبْتُ ضَرْباً شَدیدا» معنای این دو جمله و به تبع ترجمة آن یکسان خواهد بود؛ زیرا کلمه «ضرباً» در مثال اول بیانگر تأکید است و در مثال دوم به واسطة صفت «شدیداً» نیز بیانگر نحوة وقوع فعل است که همانا «وقوع فعل به صورت شدید» میباشد. لذا هر دو مثال را به صورت «به شدت زدم» باید ترجمه کرد و چنان که بخواهیم به صورت تحتاللفظی این دو مثال را ترجمه کنیم، به ترتیب چنین ترجمه میشود: «زدم زدنی» و «زدم زدنی شدید» که به عبارت دیگر هر دو مثال به معنای «به شدت زدم» هستند. اما در مثال مذکور چنانچه به جای مفعول مطلق نوعی «ضربا شدیدا» بگوییم «ضربت ضربا خفیفا» بدیهی است که ترجمه این جمله با ترجمه جمله «ضربت ضربا» متفاوت خواهد بود؛ زیرا در این مثال «نوع وقوع فعل» «شدید» نیست بلکه «خفیف» است و آن را چنین ترجمه میکنیم: «آهسته زدم». بنابراین از تحلیل مذکور نتیجه میگیریم که ترجمه مفعول مطلق تأکیدی به صورت مفعول مطلق نوعی در برخی از موارد به واسطة تبادر معنایی است که از مفعول مطلق تأکیدی به صورت نوعی در خود زبان عربی صورت میگیرد.
بررسی نظریة اول:
ترجمه مفعول مطلق محذوفالعامل به همراه فعل محذوف آن به دو دلیل ترجمة درستی نیست:
1- نخست آنکه بر پایة اصل تبادر 7 که در دانش اصول همواره مدار و ملاک در تعیین معنای حقیقی الفاظ و ساختهای صرفی و نحوی است، ترجمه فوق، ترجمه درستی نیست؛ زیرا از مفعول مطلق محذوفالعامل، هیچگاه هم معنای فعل محذوف و هم معنای تأکید مستفاد از مفعول مطلق تأکیدی به ذهن متبادر نمیشود؛ مثلاً وقتی عرب زبانی به دیگری میگوید: «شُکراً»، هیچگاه مخاطب عرب زبانِ او، مفهومی را که از جمله «اَشْکُرُکَ شُکْراً» میفهمد، از عبارت «شکراً» نمیفهمد و همینطور وقتی عرب زبانی به مخاطب عرب زبان خود میگوید: «عَفْواً»، مخاطب او معنایی را که از جمله « اُعْفُ عَنّی عفواً» به ذهناش متبادر میشود، از عبارت «عفواً» دریافت نمیکند و آنچه را نحویان در تحلیل مفعول مطلق محذوفالفعل مبنی بر تعیین فعل محذوف بیان میکنند، در واقع بیان ژرف ساخت یا شکل اولیة جمله است و نه بیان معنایی که از آن به ذهن متبادر میشود و این خلطی است عظیم که به واسطة عدم تمایز میان تحلیل ساختهای نحوی و معناشناسی نحوی توسط مدرسان و معلمان نحو صورت میگیرد.
2- دلیل دوم بر نادرستی معنایی که از مفعول مطلق محذوفالعامل ارائه شد، اصل متقن و معناشناسانة «کَثْرَةُ الْمَبانی تَدُلُّ عَلی کَثْرَةِ الْمَعانی» است. بر پایة این اصل، که همواره مورد استناد اصولیان و بلاغیان و نحویان در تبیین معانی سازههای کلام است، اضافه ساختن (و نیز کم کردن) هر سازهای به زنجیره سخن، موجب افزایش (و یا کاهش) معنایی از متن میشود. این سخن اگر بر فرض، در مورد برخی از سخنان گفتاری 8 صادق نباشد، بیشک در مورد سخنان گوینده یا نویسندهای که سخنش را بر پایة دقت و حکمت بیان میکند، قطعاً صادق است و لذا حذف یا اضافه ساختن یک واژه، در مورد قرآن که در توصیف آن خداوند خود میفرماید: «کِتابٌ اُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمِ خَبیرٍ9»، نمیتواند بدون دلیل باشد. از این رو، اگر مراد از بیان فعل به همراه مفعول مطلق تأکیدی، تأکید مفهوم فعل باشد، حذف فعل در ساختهای با مفعول مطلقهای محذوفالفعل، باید بر مفهومی کمتر از ساختهای با مفعول مطلق مذکورالفعل دلالت کند.
با توجه به آنچه بیان شد، نظریة اول در مورد معنا و مدلول مفعول مطلق محذوفالفعل، نظریهای درست نیست.
بر پایة نظریة دوم، مفعول مطلق محذوفالفعل، تنها بر مدلول عامل محذوف خود دلالت میکند و نه چیزی بیشتر. این نظریه را 10 ابنجنی به اختصار و ابنعقیل در شرح خود بر الفیة ابنمالک به تفصیل بیان میکند. ابنعقیل در این باره مینویسد:
«ضَرْباً زَیْداً» به هیچ وجه دلالت بر مفعول مطلق تاکیدی نمیکند؛ زیرا «ضَرْباً زَیْداً» به جای جملة «اِضْرِبْ زَیْداً» به کار میرود. بنابراین همان طور که «اِضْرِبْ زَیْداً» فاقد تاکید است، «ضَرْباً زَیْداً» نیز فاقد تاکید است». (ابن عقیل، 1408: ج1، 488)
بررسی نظریة دوم
ابن عقیل با این بیان، در واقع به اصل تبادر استناد کرده است و چنانکه گفتیم تبادر یک معنا از یک واژه یا یک ساخت، بدون وجود هرگونه قرینهای، دلالت بر این دارد که آن ساخت، حقیقت در آن معنا است و معنای متبادَر، معنای اصلی آن سازه یا واژه است 11. اما دلیلی دیگر بر اثبات این نظریه وجود دارد که آن همان اصل پیش گفتة «کَثْرَهُ الْمَبانی تَدُلُّ عَلی کَثْرَهِ المعانی» است. با توجه به آنچه بیان شد، همان گونه که با دو اصل تبادر و کثرهالمبانی نادرستی نظریة اول اثبات میشود، با استناد به همین دو اصل بر درستی نظریة ابنعقیل میتوان استدلال کرد. ولی این پرسش اینجا رخ مینماید که پس چه تفاوتی میان مفعول مطلق محذوفالعامل و آوردن عامل آن به تنهایی وجود دارد؟ اینجاست که نظریهای دیگر مطرح میشود.
نظریة سوم:
نظریة سوم در مورد مدلول و معنای مفعول مطلق محذوفالفعل آن است که هدف از حذف عامل از مفعول مطلق، بیان معنای فعل بدون خصوصیات زمان و شخص فعل است و چون مصدر فاقد خصوصیات شخص و زمان است، لذا در مواردی که هدف، حذف این خصوصیات از مسند جمله است، از مفعول مطلق به جای فعل آن استفاده میشود.
در این فرض، مفعول مطلق دیگر بر معنای فعل خود با خصوصیات زمان و شخص دلالت ندارد؛ بلکه صرفاً بر حقیقت معنای فعل دلالت میکند؛ برای مثال وقتی میگوئیم «اَعُوذُ بِالله»، از واژة «اَعُوذُ» سه مطلب به ذهن متبادر میشود: 1- معنای پناه بردن 2- شخص پناه برنده، که در اینجا متکلم است 3- زمان پناه بردن، که زمان در این مثال حال حاضر است. اما اگر به جای جملة فوق گفته شود: «مَعاذَاللِه»، در اینجا هدف، بیان استعاذه، بدون خصوصیات زمان و شخص است؛ یعنی گویندة این جمله میخواهد، مفهوم استعاذه را بدون قید زمان و بدون فاعل آن بیان کند. در این صورت ترجمة این جمله چنین میشود: «پناه بر خدا» و نه: «پناه میبرم به خدا».
این نظر را با توجه به آنچه رضی در شرح خود بر کافیة ابن حاجب 12 و علامة طباطبایی ذیل آیه 23 سورة یوسف نوشته است، بیان کردیم.
وی ذیل آیة مزبور _ آنجا که حضرت یوسف (ع) در جواب درخواست نامشروع زلیخا فرمود: «مَعاذَاللهِ اِنّهُ رَبّی اَحْسَنَ مَثْوایَ اِنَّه لایُفلِحُ الظّالِمُونَ» _ مینویسد:
«.... یوسف در جوابش ]جواب زلیخا[ تهدیدی نکرد و نگفت من از عزیز مصر میترسم یا به عزیز خیانت روا نمیدارم یا من از خاندان نبوت و طهارتم و یا عفت و عصمت من مانع از فحشای من است. نگفت من از عذاب خدا میترسم و یا ثواب خدا را امید دارم. اگر قلب او به سببی از اسباب ظاهری بستگی و اعتماد داشت طبعاً در چنین موقعیت خطرناکی از آن اسم میبرد. ولی میبینیم که به غیر از «مَعاذَاللهِ» چیز دیگری نگفت و به غیر از عروةالوثقای توحید به چیز دیگر تمسّک نجست. پس معلوم میشود در دل او جز پروردگارش احدی نبوده و دیدگانش جز به سوی او نمینگریسته و این همان توحید خالصی است که محبت الهی وی را بدان راهنمایی کرده و یاد تمامی اسباب و حتی یاد خودش را هم از دلش بیرون افکنده؛ زیرا اگر انیّت ]و مطرح ساختن خود[ را فراموش نکرده بود، میگفت: «اَعُوذُ باللهِ مِنْکَ» و یا عبارت دیگری نظیر آن، بلکه گفت: «مَعاذَالله» و چقدر فرق است بین این گفتار وگفتار مریم(س) که وقتی روح در برابرش به صورت بشری ایستاد و مجسم شد، گفت «انی اَعُوذُ بِالرَّحْمان مِنْکَ اِنْ کُنْتَ تَقِیّاً...». (طباطبایی، 1393: 6- 165)
بررسی نظریة سوم:
این نظریه به لحاظ معناشناختی، نظریهای دقیقتر از نظریة ابن عقیل است و بلکه نظریة درست همین است؛ اما در زبان عربی گفتاری معاصر به هنگام کاربرد مفعول مطلق به جای فعل آن، به این تفاوت توجه نمیشود یا کمتر توجه میشود. از دیگر سو، اینجانب با استقصای این ساخت در قرآن و انطباق ترجمههای مختلف فارسی با آن، با توجه به این نظریه، دریافتم که به دلیل تفاوتهای کاربردی موجود میان زبان عربی و فارسی، نمیتوان بسیاری از مفعول مطلقهای محذوفالعامل قرآن را بر اساس این نظریه به فارسی ترجمه کرد. برای مثال ترکیب «معاذالله» را به نیکی میتوان به صورت «پناه بر خدا» ترجمه کرد؛ اما ترکیبی مانند «سبحان الله» را نمیتوان بر اساس نظریة مذکور به صورت مصدری ترجمه کرد.
با توجه به آنچه بیان شد، مفعول مطلق محذوفالعامل بر معنای مصدری (معنای فعلی بدون زمان و شخص) دلالت میکند و در ترجمة آن به فارسی باید آن را بر اساس همین دلالت معنایی ترجمه کرد، با بررسی این ساخت در سراسر قرآن درمییابیم که در برخی موارد نمیتوان این ساخت را به صورت مذکور ترجمه کنیم و بنابراین باید، با توجه به سیاق عبارت و دیگر عوامل موثر در شکلگیری معنای متن، آن را در قالب فعل محذوف آن، که اغلب یک فعل مضارع و یا یک فعل امر و یا یک فعل دعایی است، ترجمه کرد.
پینوشتها
1- خضری: حاشیه خضری، ج1، ص188.
2- دربارة مفعول مطلقهایی که عامل آنها مذکور است و نحوة ترجمه آن به فارسی، به عنوان یکی از وابستههای مسند جمله، در مقالهای دیگر سخن گفتهام. ر.ک شکرانی: مجلة مقالات و بررسیها. دفتر69 درآمدی بر تحلیل ساختهای نحوی قرآن.
3- سورة محمد (ص)، آیة 4.
4- برای مثال ر.ک. طبرسی، مجمعالبیان، جلد 9، ص146.
5- همان.
6- مفعول مطلق را با توجه به تحلیلی که از نحوة ترجمه مفعول مطلق مذکورالعامل در مقاله «درآمدی بر تحلیل ساختهای نحوی قرآن» ارائه نمودهام، ترجمه کردهایم یعنی به جای آنکه مفعول مطلق را به صورت مصدری نکره ترجمه کنیم، آن را به صورت دو قید تأکید «حقیقتاً» و «تمام و کمال» ترجمه کردیم.
7- اصولیان در تعریف تبادر گفتهاند: «هو انسباق المعنی من نفس اللفظ مجردا عن کل قرینه»، مظفر: اصولالفقه، ج ا، ص21. «تبادر عبارت است از خطور معنا از یک لفظ به ذهن، بدون در نظر گرفتن هر قرینهای».
8- زیرا یک متن گفتاری چون بالبداهه بیان میشود ممکن است در آن واژگان حشو و یا غلط وجود داشته باشد.
9- هود، 1.
10- ابن جنی، الخصائص، ج1، ص289.
11- ابن عقیل در اثبات نظر خود دلیلی دیگر نیز میآورد که چون قابل خدشه است به بیان آن نمیپردازیم.
12- رضی استرآبادی، شرح الکافیه فی النحو، ج1، ص 117.