نویسنده
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Seventh century (A.H) is highly prominent both for the perfection of verse and prose in the history of Persian literature. In this period, 'Araghi's works - both in verse and prose - present themselves as remarkable artistic collections. He shows his exceptional talent and versatility to employ mystical concepts and poetical style in an innovative fashion. In particular, his Lama'at contains a detailed exposition of Ibn Arabi's complex mystical thoughts, being written in the form of an attractive and a poetic prose. In a sense, it can be regarded as an excellent example of prose in 7th century. This paper, then, aims to investigate the stylistic characteristics of Lama'at and its profound mystical contents.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
سبک نثر ادب فارسی در قرن هفتم به اوج تواناییهای خود رسید؛ به گونهای که مرحلة تکوین و رشد خود را گذرانده و به مرحله تدریس و تحقیق و کمال نزدیک شده بود. نثری که شاهکارهای ادبی و علمی این دوره با آن نگاشته شده است؛ از یکسو کتابهایی چون مرزباننامه سعد وراوینی، اخلاق ناصری خواجه نصیرطوسی، تاریخ جهانگشای جوینی، لبابالالباب و جوامع الحکایات عوفی و امثالهم را در خود جای داده و از سویی دیگر آثار برجستهای چون مرصادالعباد نجم رازی، تذکره الاولیا عطار، گلستان سعدی، آثار نسفی و لمعات و امثالهم را در برمیگیرد. این نکته نشان دهندة آن است که هر نویسنده بر حسب زمینة فکری و روحی و اندیشههای گوناگونش از زبان و استعدادهای آن در جهت بیان معانی و مفاهیم مطلوب خویش بیشترین بهره را برده است و زبان فارسی این دوره، توانایی و کشش لازم را برای پاسخگویی به نیاز زمان و سخنوران و اندیشمندان دوران داشته است؛ به طوری که هم نثر مرسل و هم نثر فنی دوشادوش هم در قالب کتابهای گوناگون به کار گرفته شده است.
به اعتقاد ملک الشعرای بهار «نثر فارسی دو جریان داشته است: یکی نثر مرسل و ساده که از قرن چهارم تا امروز در مسیر گردش و تطوّر باز نمانده و حرکت کرده است، دیگر نثر فنی که از قرن ششم گاه به گاه توقفی در آن روی میداده است و قدری از حرکتش باز میداشته و بار دیگر به راه میافتاده » (بهار، 1369: 154).
بنابراین میزان کتابهایی که به نثر مرسل نگاشته شده است، از لحاظ آماری بیش از کتابهایی است که به نثر فنی نوشته شده است؛ زیرا جریان نثر فنی مقطعی؛ ولی نثر ساده مستمر بوده است. از نظر تاریخی، برخی زبان فارسی را تحت تاثیر سبکهای مختلف شعری تقسیمبندی میکنند؛ اما به نظر برخی از صاحب نظران، زبان دورههای رشد و تکوین و تدریس را گذرانده است.
خانلری در کتاب تاریخ زبان، زبان را به دو دوره تقسیم کرده است: یکی دورة نخستین زبان فارسی، که آن را دورة رشد و تکوین زبان فارسی خوانده است و
محدودة آن را از آغاز تا میانههای قرن هفتم میداند، و دورة دوم از نیمة قرن هفتم تا اوایل قرن سیزدهم است که آن را هم دوره فارسی دری خوانده است. (خانلری،1356: 8)
از این روی میبینیم که قرن هفتم نقطة عطفی است در زبان فارسی؛ بخصوص اواسط این قرن، دورة قابل توجهی از جهت ویژگیهای برجستة زبان فارسی است. زمانی است که شاهکار برتر این دوره یعنی گلستان سعدی نوشته شد و اتفاقاَ زمان نوشته شدن لمعات عراقی نیز در همین دوره است و از این جهت هم سعدی و هم عراقی در نظم و نثر دستی داشتهاند و در نیمة دوم قرن هفتم آثار خویش را تنظیم کردهاند.
سخنوران فراوانی هستند که در شعر و نثر قلم فرسودهاند و طبع آزمودهاند؛ ولی غیر از سعدی، که نظم و نثرش پا به پای هم در جمال صورت و کمال معنی، چون واسطة عقد در میان سبک این دوره و تمام ادبیات میدرخشد، اغلب شاعران، در قرون و ادوار گذشته، آنگونه که در شعرشان توانا و متعالی جلوه کردهاند در نثرشان اوج و زیبایی قابل توجهی نداشتهاند. به طور کلی هستند، سخنورانی که نثرشان بر شعرشان برتری دارد و برخی نیز شعرشان از اوج و کمال و برجستگی برخوردار است؛ مثلاً زیبایی و حجم کار مولانا جلالالدین محمد بلخی در غزلیات شمس و مثنوی قابل مقایسه با نثر فیه ما فیه و مکاتیب و مجالس سبعه نیست؛ یا خاقانی آنگونه که در قصایدش شکوهمند جلوه کرده در منشآتش ندرخشیده است و طیف وسیعی از شاعران هستند که اصولاً نثری از آنها بر جای نمانده است یا نثرنویسانی چون نظامی عروضی علی رغم ادعایش در شعر، قوّتی نثر ندارد؛ یا صاحب تاریخ جهانگشا، که در قرن هفتم میزیسته، در شعر جلوهای شایان توجه نداشته است.
فخرالدین عراقی هم عصر مولانا جلال الدین و شیخ مصلح الدین سعدی، در غزلیات بسیار توانا و با بیانی دلنشین و زیبا جلوه کرده است. هرچند نثر لمعات نیز نثری فصیح، جذاب، روان و دلنشین است؛ ولی به زیبایی شعرش نیست. چنان که بعداً خواهیم دید که لمعات از جهت نثر آمیخته با نظم شبیه گلستان سعدی است؛ اما موفقیت و شهرت گلستان را نیافته است.
علت اینکه شاعرانی چون او در نثر بخوبی ندرخشیدهاند، ممکن است این باشد که مفاهیم و معارف در قالب شعر، روانتر و گیراتر بیان میشود؛ زیرا شعر بیخودانهتر از نثر است و عاطفه و احساس بیش از اندیشه و خرد و تردد در آن دخالت دارد؛ به ویژه در بیان مفاهیم عرفانی و دقایق ذوقی، که شاعر در اختیار شعرش است. به قول مولانا:
هر غزل کان بی من آید خوش بود |
|
کاین نوا بی فر ز چنگ و تار ماست |
این موضوع در ادبیات دیگر زبانها نیز مشهود است؛ مثلاً در مقایسه بین ابن فارض مصری و ابنعربی، که اتفاقاً مورد توجه عراقی نیز هستند، اولی معارف و مفاهیم عرفانی را تنها در قالب شعر بیان کرده و در حالاتش هنگام سرودن شعر، این بیخودی آشکارتر بوده است؛ در حالی که ابنعربی آثار خویش را در حالت هوشیاری تبیین کرده است. در مقابل حجم وسیع کتابهای وی، که به نثر است، تنها ترجمان الاشواق را به شعر سروده و نوشته است.
در مقدمه ترجمان الاشواق آمده است: «ابن فارض بیشتر از ابنعربی تحت تاثیر شور و جذبه بوده است. گویی غرق در عشق و عرفان خویش، از همهجا و همه کس بریده بود و از در و دیوار وجودش، عشق فرو میریخته است. در حالی که ابن عربی بر خود و اندیشة خود تسلط داشته، با اینکه در حکم حال و استغراق صوفیانه از خود بیخود میشد؛ اما به هر حال با خود نیز بوده است و به اصطلاح خودشان اگر تعبیر شود، باید گفت که ابن فارض بیشتر در حال جمع و محو بوده؛ اما ابن عربی به حال فرق بعد الجمع و محو بعد المحو، نیز دست داشته است. همین مساله باعث آن شد که آثار ابن فارض منحصر به اشعار وی باشد؛ ولی ابن عربی مطالب خود را بیشتر به نثر بیان کند» (یثربی، 1372: 5-174). این موضوع در مورد عراقی نیز صدق میکند.
عراقی در غزلیاتش روانتر، جذابتر و پرشورتر ظاهر شده است تا در لمعات. حجم اشعار وی در دیوانش بخصوص غزلیات، نسبت به حجم نثرش؛ یعنی لمعات بسیار بیشتر است و جوش و خروش و زیبایی و حالی که در غزلیات او به چشم میخورد، در لمعات نیست. هرچند در لمعات نیز پرشور و آتشگون، از عشق سخن به میان میآورد و گاهی به شعر بسیار نزدیک میشود. «در زبان فارسی پارههایی از آثار منثور صوفیه هست که آنها را میتوان شعر منثور خواند؛ مناجاتهای پیر انصاری و سوانح احمد غزالی و تمهیدات عینالقضات همدانی و لمعات عراقی، که شعرهایی عارفانه در قالب کلام منثور است، مجال بیان یافتهاند» ( زرینکوب، 1369: 159).
با این حال عراقی در غزلیاتش بسادگی شعر سروده و در قالب جملات کوتاه و صریح با کمترین جا به جایی در ارکان جملات به شیوة سهل ممتنع دست یافته است.
عشق شوری در نهاد ما نهاد |
|
جان ما در بوته سودا نهاد... |
اگر به غزلهای عراقی بنگریم، در نگاه نخست میبینیم که اغلب غزلها با فعل پایان میپذیرد. به عنوان نمونه از صفحة 109 تا 150 دیوان، حدود چهل صفحه تقریباً همه غزلها با فعل پایان گرفته و به صورت مردّف از موسیقی کناری برخوردار است. مهارت عراقی در شیوة سهل ممتنع، وقتی آشکار میشود که میبینیم مثلا ًدر قالب عروضی نزدیک به هم مفاهیمی مشترک را بیان کرده و با تغییرات اندکی در ابیات توانایی خویش را در بیان مطلب به اثبات رسانده.
دل گم شد از او نشان نمییابم |
|
آن گمشده در جهان نمییابم
|
(مفعول مفاعلن مفاعیلن)
دل گم شد از او نشان نیابم |
|
آن گمشده در جهان نیابم
|
(مفعول مفاعلن فعولن)
در بحرهای دوری معمولاً جملات کوتاه آورده که باعث موسیقی درونی نیز هست:
ای بخت خفته برخیز تا حال من ببینی |
|
وی عمر رفته باز آ تا بشنوی فغانم
|
سادگی و روانی در شعر عراقی به گونهایست که لغت و اصطلاح سخت و مهجور در شعر وی، بسیار کمیاب است و اغلب معانی بلند و عمیق در جملات کوتاه و ساده بیان شده است.
گرچه ز جهان جوی نداریم |
|
هم سر به جهان فرو نیاریم
|
صور خیال در شعر عراقی پیچیدگی خاصی ندارد و بیشتر عاطفه و احساس در شعر او موج میزند. ضمن اینکه بیانگر مفاهیم عمیق عرفانی است. شعر او از جهت سادگی و غلبه عاطفه، شبیه به شعر سعدی است و از جهت استفاده از تخلص در غزل نیز همانند وی است.
شهریست بزرگ و ما در اوییم |
|
آبیست حیات و ما سبوییم
|
لمعات از جهت زبان، آمیختگی نظم با نثر، بیشتر شبیه به سوانح احمد غزالی و از جهاتی نیز همسان با گلستان سعدی است؛ ولی از جهت فکری و تنظیم مطالب به پیروی از فصوص الحکم ابن عربی «بر طبق فصلهای بیست و هفت گانة فصوص، بر بیست و هفت و با اختلاف بیست و هشت لمعه بنا نهاده شده.» و در هر لمعه موضوعی خاص از معارف و اندیشههای عرفانی تبیین شده است.
مشهور است که فخر الدین عراقی، در نتیجة الهامی که در یکی از مجالس درس صدرالدین قونوی دربارة عقاید ابن عربی برای او حاصل آمده کتاب لمعات خود را تألیف کرد که بیش از هر کتاب دیگر، در معرفی ابن عربی به فارسی زبانان تاثیر داشته است». (نصر، 1371: 143) چنان که از مقدمهای که در اوایل قرن هشتم دربارة عراقی نوشته شده است، برمیآید علاقمندان به اندیشههای ابن عربی، خط سیر و زلال اندیشههای وی را از طریق صدرالدین قونوی، فرزند خوانده و شاگرد ابن عربی و فخر الدین عراقی که شناسانندگان اندیشهها و افکار ابن عربی به فارسی زبانان بودهاند، دریافت میکردند. در این مقدمه دربارة عراقی چنین آمده است: «تمامت اقصای روم را طواف کرد تا به خدمت خلاصةالاولیا شیخ صدرالدین قونوی، قدسالله روحه، رسید. جماعتی در خدمتش فصوص میخواندند و در آن بحث میکردند. شیخ فخر الدین از استماع در فصوص مستفید گشت و از فتوحات مکّی نیز و شیخ صدرالدین را محبتی و اعتقادی عظیم در حق شیخ فخرالدین بود و هر روز زیادت میشد، و شیخ فخرالدین، هر روز در اثنای آنکه فصوص میشنید لمعات را مینوشت و چون تمام بنوشت، گویند بر شیخ عرضه کرد. شیخ صدرالدین تمام بخواند. بوسید و بر دیده نهاد و گفت: فخرالدین عراقی سرّ سخن مردان آشکار کردی و لمعات بحقیقت لبّ فصوص است». (جامی، 1352 : ص چهارم) و (مقدمة لمعات، ص 22)
نویسندة این مقدمه، چنانکه رسم تذکره نویسان است، نثر لمعات را با اغراق و تمجید فراوان توصیف کرده است که «لفظ او روان بخش و ناطقة بیان او مبیّن حلال و حرام، بنان او مزین مجلس و کلام... رقت و لطافت عربیها را به طریقی ادا کرده که تشنگان حال از استماع آن سیراب میشوند، عذوبت و زلال پارسیها را به گونهای بیان کرده که دیده از اطلاع بر آن منور و مزین میگردد. در لطافت آب روان و در عذوبت آتش سوزان... و نظم و نثرش در گوش و گردن روزگار گوشوار. پس واجب آمد ابکار افکار او را در انتظام کشیدن و آن را مرتب و مدون گردانیدن و از برای تیمّن و تبریک افتتاح به بعض حالات و واقعات او که به تواتر رسیده به افواه منتشر کردن تا هرگاه به مطالعة آن مشغول گردیم دیده را نوری و سینه را سروری و دل را حضوری حاصل آید» (عراقی، 1363: 28-27).
اما سخن خود عراقی در دیباچة لمعات صادقانهتر و واقع بینانهتر است که گفته است لمعات «کلمهای چند در بیان مراتب عشق بر سنن سوانح به زبان وقت املاء کرده میشود تا آیینة معشوق هر عاشق آید. با آنکه رتبت عشق برتر از آنست که به قوّت فهم و بیان پیرامن سراپردة جلال او توان گشت یا به دیدة کشف و عیان به جمال حقیقت او نظر توان کرد». (همان، 45) بنابر اذعان خود عراقی الگوی کارش در نثر و شیوة بیان سوانح العشاق احمد غزالی (متوفای 520 ه.ق) است و لمعات خود را بر پایة سوانح گذاشته است (غزالی، 1370: 95 به بعد). چنان که لوایح منسوب به عینالقضات همدانی و لوایح جامی و گلستان سعدی و... چنین بنیانی دارند. البته حجم سوانح در مقایسه با لمعات بیشتر است و ایجازی که در لمعات به کار رفته در سوانح به چشم نمیآید. بنابراین میتوان گفت که بارزترین ویژگی لمعات همین خصیصة ایجاز است.
دیباچه یا مقدمة کتاب برخلاف دیگر مقدمه نویسان، که تطویل میدهند، تنها هشت یا نه سطر است و حاصل مقصود خویش را در آن گنجانده است. مقدمه پس از خطبة نخستین چنین آغاز میشود «بدان که در اثنای هر لمعهای ایمایی کرده میآید به حقیقتی منزه از تعیّن...» (عراقی، 1363: 45). همان چیزی که غزالی در سوانح بر آن تاکید ورزیده است که «ولیکن عبارات در این حدیث اشارت است، به معانی متفاوت؛ پس نکره بود و آن نکره در حق کسی که ذوقش نبود، و از این حدیث، دو اصل شکافد: یکی اشارت عبارت و دیگری عبارت اشارت... » (غزالی 1370: 113).
عراقی نیز کوشیده است که اشارهوار برای اهلش، در کمال ایجاز، مطالب را بیان کند و این «ایما» و «اشارت» در سراسر نوشته رعایت شده است؛ به گونهای که در بعضی از قسمتها چنان به سرعت از مطالب عبور کرده است که برای خواننده دریافت مفاهیم دشوار مینماید و پیداست که نویسنده معنای ژرف و عمیقی در زیر الفاظ ظاهر داشته که چون رودخانهای پنهان و خروشان در زیر کلمات و تعبیرات زلال جویباری حرکت میکند که تنها در ذهن نویسنده گذشته است و این در مقایسه با غزلیات، که مضامین به گونههای مختلف بیان شده است، قابل تأمل است. شاید همین موضوع ایجاز باعث شده است که شروح زیادی بر لمعات نوشته شود که هفت شرح آن معروف است و در مقدمة کتاب اشعه اللمعات از آنها نام برده شده است (جامی، 1352: چهارم) که مهمتر از همه شرح جامی به نام اشعة اللمعات است که به عنوان کتاب درسی تصوف در حوزة اندیشههای ابنعربی به کار میرود و خوانده میشود و حتی خود جامی نیز اذعان کرده است که «در مواضع اجمال و مواقع اشکال به شرحهایی رجوع افتاد نه از هیچ یک مشکلی حل شد و نه در هیچکدام مجملی مفصل گشت» (جامی، 1352: ص3). هرچند بیان و نثر جامی نیز خود از پیچیدگی خالی نیست؛ اما همان گونه که جامی نوشته است، لمعات «به عباراتی خوش و اشاراتی دلکش، جواهر نظم و نثر بر هم ریخته و لطایف عربی و فارسی در هم آمیخته، آثار علم و عرفان از آن پیدا و انوار ذوق و وجدان در آن هویدا، خفته را بیدار کند و بیدار را واقف اسرار گرداند» (جامی، 1352: 2).
در اینجا به ذکر دو نمونه از ایجازهای عراقی اشاره میشود تا روشن شود که کلام عراقی بهتر از شروح، علی رغم فشردگی و ایجاز، فهمیده میشود. در ابتدای لمعه دوم آمده است «سلطان عشق خواست که خیمه به صحرا زند در خزائن بگشاد. گنج بر عالم پاشید» (همان، 1363: 53 و105) و در کتاب شرح نشاه العشق چنین تبیین شده است و ذیل «سلطان عشق» آمده «یعنی پادشاه مطلق خواست با قیود اسما و صفات مشاهدة جمال خود کند و نخست در عالم جبروت ظهور فرمود و هی الاشاره الی الیقین الاول» و ذیل «خیمه» «خیمه کنت کنزاً مخفیاً فاحببت... » آمده و ذیل «خزائن» تعبیر «یعنی خزائن اسماء مختزنه» آمده است.
نمونه دوم:
«عاشق با بود نابود آرمیده بود و در خلوتخانة شهود آسوده، هنوز روی معشوق ندیده که نغمه کن او را از خواب عدم برانگیخت. از سماع آن نغمه، او را وجدی ظاهر گشت. از آن وجد، وجودی یافت ذوق آن نغمه در سرش افتاد. عشق شوری در نهاد ما نهاد» (همان، 105)
برای مقایسه میتوان این موضوع را در فصل پنجم از باب دوم مرصاد العباد نجم رازی مشاهده کرد که با تفصیل و شکلی داستانی آمده است. (ر.ک رازی، 1365: 57- 49) در تمام لمعات این ایجاز رعایت شده است و اندیشههای بلند ابن عربی در آن اشارهوار بیان شده است. شبیه این ایجاز را در گلشن راز شیخ محمود شبستری میتوان دید که او نیز «خلاصهای از عقاید ابن عربی را با روشنی خیره کننده و با زیبایی آسمانی به نظم درآورده است» ( نصر، 1371: 144).
دومین ویژگی نثر لمعات استفاده از زبان رمز و اشاره است که به ایجاز آن کمک میکند با اینکه در ابتدای کتاب، عشق را برتر از فهم و فراگیری دانسته است، میگوید:
تعالی العشق عن فهم الرّجال |
|
و عن وصف التّفرق والوصال |
عشق از ادراک مردان و از تعریف جدایی و وصال برتر است؛ چون هرگاه چیزی از خیال برتر شد، از فراگیری و مانند برتر است. (عراقی، 1363: 45)
بنابراین همچون مقتدایان خویش، ابن عربی در فکر و اندیشه و احمد غزالی و مولانا در بیان از زبان رمز و اشاره برای بیان و توصیف عشق و مراتب آن بهره برده است. ریشة این روش تعبیر رمزی را دربارة متن وحی شده، یعنی قرآن کریم و نیز دربارة جهان، که آفرینش آن بر شالوده «نسخة اصلی» از قرآن تکوینی صورت گرفته و همچنین دربارة نفس خود، که همچون جهان صغیری همة حقایق جهان کبیر را در خود دارد، به کار برده است» (نصر، 1370: 144).
سنّت استفاده از رمز و اشاره، که از متن وحی برخاسته است و در احادیث بزرگان و اولیا دین تبیین شده و در بیان عرفای بزرگ و شعرای سترگ به کار رفته است، اهمیت خاصی در هنر و ادب و تعلیم و تعلّم دارد. چنان که انسان، اجمالی از تفصیل جهان است و سبع المثانی (سوره حمد) اجمالی از تفصیل قرآن است. به قول صائب تبریزی خط و خالها فهرست دفتر حسن معشوق ازلی است:
ای دفتر حسن تو را فهرست, خط و خالها |
|
تفصیلها پنهان شده در پرده اجمالها |
البته استفاده از شیوة رمز و اشاره دلایل مختلفی دارد که در این مجال نمیگنجد؛ ولی مهمترین آن دلایل همان است که عراقی در مقدمه لمعات گفته و حافظ نیز با بیانی دیگر فرموده است:
ای آنکه به تقریروبیان دم زنی از عشق |
|
ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت |
این معانی اساساً لفظ ندارد. «الفاظ بشر کوتاه است از افادة این معانی» (مطهری، 1358: 56) و آنکس است اهل بشارت که اشارت داند یا به قول مغربی شاعر:
مشو زنهار از این گفتار در تاب |
|
برد مقصود از آن گفتار، دریاب
|
به هر حال عراقی در لمعات به صورت رمز و اشاره و نیز از تمثیلها و سمبلهایی چون آیینه، دریا، امواج بحر، ماه، نور و سایه، خط و کمان، خورشید و ذره، آب و کوزه و یخ، آتش و آب و قطره، ساز و پرده و صدا، پرتو و روشنایی و غیره استفاده کرده است.
برای روشن شدن مطلب ذکر چند نمونه، در اینجا ضروری به نظر میرسد. برای بیان رابطة محبوب و محب؛ یعنی خدا و جلوة هستی چنین آورده است:
«ماه آینة آفتاب است؛ همچنان که از ذات مهر در ماه هیچ نیست. کذالک لیس فی ذاته مِن سواه شیئ و لا فی سواه مِن ذاته شیئ... و چنان که نور ماه را به مهر نسبت کنند، صورت محبوب به محب اضافت کنند» (عراقی، 1363: 57).
دربارة جلوههای گوناگون حق یا کثرت در وحدت میگوید:
«کثرت و اختلاف صور امواج بحر را متکثر نگرداند و مسّما را من کلّ الوجوه متعدد نکند. دریا نفس زند بخار گویند، متراکم شود ابر گویند، فرو چکیدن گیرد باران نام نهند، جمع شود و به دریا پیوندد همان دریا خوانند که بود... » (همان، 57).
دربارة غیرت حق و فاعلیت او آمده است: «و چون آفتاب در آینه تابد آینه خود را آفتاب پندارد، لاجرم خود را دوست گیرد؛ چه همه چیز مجبول است بر دوستی خود و در حقیقت اویی او آفتاب است؛ چه ظهور اوراست و آینه قابلی بیش نیست» (همان، 60).
در تنزیه حق گفته است:
«بدان که بین صورت و آینه به هیچ وجه نه اتحاد ممکن بود نه حلول... حلول و اتحاد جز در دو ذات صورت نبندد و در چشم شهود جز یک ذات مشهود نتواند بود.
آفتابی در هزاران آبگینه تافته |
|
پس به رنگ هر یکی تابی عیان انداخته
|
درباره ارتباط عاشق و معشوق و شدت وابستگی و بیاختیاری فرموده است: «محب سایة محبوب است. هرجا که رود در پی او رود. سایه از نور کی جدا باشد؟ و چون در پی او رود کژ نرود به حکم ان ربّی علی صراط مستقیم، ناصیة او بر دست اوست. جز بر راست نتواند رفت» (همان،93).
و برای بیان وحدت وجود و نیستی و فناپذیری هستی در هستی مطلق آورده است: «محب و محبوب را یک دایره فرض کن که آن را خطی به دو نیم کند، بر شکل دو کمان ظاهر گردد. اگر این خط که مینماید که هست و نیست وقت منازله (فرود آمدن) از میان محو شود. دایره چنانکه هست مینماید سرّ قاب قوسین پیدا آید.
می نماید که هست، نیست جهان |
|
جز خطی در میان نور و ظلم |
همچنین آورده است یکی از یخ کوزهای ساخت پر آب کرد. چون آفتاب بتافت کوزه را و آب را یکی چیز یافت، گفت لیس فیالدّار غیرنا دیّار.
ساقی و می حریف و پیمانه همو |
|
شمع و لگن و آتش و پروانه همو»
|
صاحب نشأه العشق برخی از این رمزها را شرح کرده و گشوده است: «ساقی استعارتی است از فایض و می از تجلی و حریف از محبوب مع صفهالمخصوصه که آن ستر است و پیمانه از وقت طلوع جمال محبوب و شمع از تجلی نوری و لگن از مطلع و آتش از نتیجه و پروانه از عشاق» (به نقل از همان پاورقی،108).
نثر لمعات چنان که خود عراقی مینویسد: وی به سنن سوانح احمد غزالی (ر.ک عراقی، 1363: 45 )که در واقع شیوه و سبک بیان واعظان و مجلسگویان قرن هفتم و پیش از آن بوده است، سخن گفته است؛ به طوری که مخاطب را با لفظ بدانکه... مورد خطاب قرار میدهد. از جهتی نیز نثر کتاب به تناسب موضوع و نزدیکی و همزمانی شبیه مرصاد العباد نجم رازی، دارای نثری ساده و پرشور و روان است. گاهی در کلام سجع به کار رفته و گاهی به تناسب موضوع خالی از هر گونه خیزش و فراز و فرود است. آوردن اشعار نغز فارسی و عربی در بین جملات فارسی، که اغلب برای تاکید و تایید مطلب و هم مضمونی با آن به کار رفته است. مرصادالعباد طبیعتاً در دسترس عراقی بوده است؛ زیرا این کتاب در سال 620 هـ .ق به پایان رسیده و در حوزهای که عراقی میزیسته نیز مطرح بوده است.
لمعات از نظر شیوة بیان نیز شباهتهایی با گلستان سعدی دارد که قابل تأمل است. عراقی نیز همچون سعدی در بعضی از عبارتها، نثر را به شعر نزدیک کرده است. به گونهای که نثر، موزون شده است و گاهی قسمتهایی کاملاً به شعر گفته شده است و دارای وزن عروضی خاصی است. شاید این کار به دلیل ذهن موزون و طبع روان شاعر بوده است و به طور ناخواسته و طبیعی قسمتهایی موزون شده است یا اینکه شاعر کوشیده است کلام خود را به شعر نزدیک کند تا تاثیر آن بیشتر باشد؛ چنان که میتوان کلام سعدی را همچون شتری که در کاروان حرکت میکند هماهنگ و دلنشین و موزون تجسم کرد یا شبیه گردش انسان در باغ، ملایم و آرام و خرامان تصور کرد. گویا چنان که خودش گفته با آن یاری که در کجاوه انیس و در حجره جلیس او بود، در باغ قدم زده و بیاض گلستان را سامان داده است؛ مانند این بخش:
«باران رحمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده. پردة ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفة روزی به خطای منکر نبرد»
در نثر لمعات نیز از این گونه هماهنگیها و سخنان موزون یافت میشود.
چند نمونه:
«دانی چه حدیث میکند در گوشم، میگوید: عشقم که در دو کون مکانم پدید نیست...». (لمعات،46) (مفعول مفاعلن مفاعیلن فع)
عجب کاری، من چون همه معشوق شدم عاشق کیست ؟ (مفاعیلن،مفعول مفاعیل مفاعیلن فاع) (همان، 55)
گاه او گویای این آیه که فأجِرهُ حَتّی یَسمعَ کلام الله، در عشق از این بوالعجبیها باشد.
(مفعول مفاعیل مفاعلن فع). (همان، 67)
عشق در همه ساریست ناگزیر جمله اشیاء است. (مفتعلن فاعلات مفتعلن فع). (همان، 68)
اینجا راه به سر شود، طلب نماند، قلق بیارامد، ترقی تمام شود، اضافت ساقط افتد، اشارت مضمحل گردد. (همان، 84 ) (مفاعیلن فعولن مفاعیلن مفاعیلن).
این سؤال پیش میآید که آیا شباهتهای بین نثر عراقی و سعدی که حتی گاه در تکیهکلامها و برخی مفاهیم نیز دیده میشود ناشی از نوعی توارد است یا هنگام سفر سعدی به روم بین این دو دیداری رخ داده است. چنان که دربارة مسافرت سعدی به قونیه و دیدار با مولانا حدس زدهاند و «اشارتی که خود شیخ در یک مسافرت به روم برای دیدار یک مرد پاکیزه بوم در آن دیار دارد ممکن است به همین مسافرت او به قونیه و دیدار او با مولانا باشد» (زرینکوب، 1372: 230).
از نظر تاریخی این هماهنگی وجود دارد که در زمانی که سعدی به قونیه رفته است با کسانی چون مولانا و عراقی ملاقاتی داشته و در آن فضا سینهای از عطر عرفان آکنده است؛ زیرا میلاد سعدی با عراقی چهار سال اختلاف دارد و با توجه به اینکه عراقی علیرغم مربوط بودن به حوزه تصوف بحثی به محضر مولانا آمد و شدی داشته و مورد عنایت مولانا بوده است و مولانا بیشتر «در او به چشم یک شاعر صوفی نگریسته تا یک مدعی عرفان و مستغرق در تصوّف بحثی» (همان،332).
سعدی در دیدارش از قونیه با اندیشههای این بزرگوار آشنایی پیدا کرده است و بعداً وقتی به شیراز بازگشته در سال 656 هـ .ق گلستان را نوشته است. آثار فکری و تاثیرات کتابهایی چون لمعات در ذهن و زبان او جاری گشته است که این شباهتها از آن ناشی میشود؛ مثلاً در دیباچه لمعات این ابیات آمده است:
عشق در پرده می نوازد ساز |
|
عاشقی کو که بشنود آواز |
و در پایان این بخش میگوید که توصیف او از من شنو:
یُحدثّنی فی صامتٍ ثم ناطقٍ |
|
و غمز عیون ثُمَ کسر الحواجِبِ
|
«برای من در صورت خاموشی و سپس در صورت سخنگویی و در به هم زدن چشمها و بعد در شکستن ابروها سخن میگوید».
و سعدی در همان وزن و قافیه به تعریض میگوید:
گر کسی وصف او ز من پرسد |
|
بیدل از بینشان چه گوید باز |
گو اینکه سعدی به نوعی در همان فضای کلامی پاسخ عراقی را داده باشد و در مقابل سخن او، که از همه چیز صدای عشق را میشنود، سعدی با بیان «برنیاید ز کشتگان (عاشقان) آواز» امکان شنیدن سخن عاشقان را که کشتگان معشوقند محال میداند؛ ضمن اینکه به مقصود خود، که ایجاد تقابل و پارادوکس است، نیز رسیده است.
مختصات زبانی لمعات
هر چند نثر لمعات نثر مرسل است و چنانکه یادآوری شد، دنبالة نثر کتابهایی، چون آثار خواجه عبدالله انصاری، سوانحالعشاق احمد غزالی، لوایح منسوب به عینالقضات و مرصادالعباد است؛ اما به دو دلیل در آن، واژگان و تعبیرات عربی فراوان است: اول اینکه اندیشهها و آرای ابنعربی و نیز امهات کتب عرفانی همه به زبان عربی نوشته شده است؛ پس ناگزیر ترکیبات و اصطلاحات خاص عرفان نظری در لمعات به کار رفته. علاوه بر اینکه بسیاری از تعبیرات قرآنی و حدیثی و سخن بزرگان به همان شکل نقل شده، در نثر جای گرفته است که از خصوصیات چنین کتابهایی است.
دوم، اینکه اصولا در سبک زبانی اعم از شعر و نثر دورة عراقی نسبت به دورة خراسانی کلمات عربی از بسامد بالایی برخوردار است و بسیاری از کلمات عربی فارسی شده و کاربردی شایع پیدا کردهاند و کمتر واژه بیگانه به حساب میآیند. از این رو میبینیم که در متن 93 صفحهای لمعات که معمولا هر صفحه بیش از پانزده سطر ندارد 46 آیه قرآنی و 43 حدیث آمده است که مجموعا 86 مورد آیات و احادیث در متن وارد شده است و این غیر از ابیات و نقل قولهای عربی است که به تناسب از آثار ابن فارض مصری و ابن عربی و دیگر شاعران و عارفان در متن جای گرفته است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که تقریبا به طور نسبی در هر صفحه یک یا دو سطر کلام عربی به کار گرفته شده، به طوری که در یک ارزیابی آماری میتوان گفت 40 تا 50 درصد متن را کلام عربی تشکیل میدهد.
نکتة دیگر اینکه برخلاف نوشتههای میانة قرن هفتم به بعد، که لغات مغولی و ترکی در آنها وارد شده است، در متن لمعات از این گونه لغات چیزی نمیتوان یافت. شاید به این سبب است که مغولها تا زمان نوشتن این اثر نتوانستند به آسیای صغیر دست یابند. از سوی دیگر محیط زندگی عراقی اصولا ایران مرکزی و سپس هند بوده و فضای ذهنی و زبانی وی پیش از آمدن به قونیه شکل گرفته است. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که اصولا عرفا میکوشیدند، از دستگاه حکومت و قدرت فارغ باشند.
نظر به این که زبان عراقی در لمعات زبان نمادی و رمزی است، بسامد بعضی از کلمات بیشتر است؛ به گونهای که واژههایی چون آیینه، عاشق، معشوق، محب و محبوب، عین، خورشید و... کاربردی شایع دارد.
از جهت دستوری و نحوی این موارد در متن لمعات قابل توجه و ذکر است:
1- ساختن اسمهای مصدر با ضمیرهای فارسی و واژههای عربی همانند تویی (ص70 س10)، (ص 85 س 2و 4 ) (ص 78 س 6 )، اویی (ص 60 س 10 و ص 78 س 6)، منی (ص 60 س 13) ، مایی (ص 78 س 6 )، معشوقی (ص 71 س 7 و ص 67 س 4 و ص 127 س 1).
2- به کارگیری یای تمنایی یا بیان شرط در فعلهای شرطی «لیکن اینجا حرفی است اگر چنان که حجب این صفات نبودی سوخته گشتی... یعنی اگر خلق و اوصاف خلق ادراک سبحات کندی سوخته شدی» (همان،86).
«اگر سر والله خلقکم و ما تعلمون با ایشان غمزه زدی جبرا و قهرا همه را معلوم شدی» (همان،98).
«گفت اگر مرا طاقت مقاومت او بودی به فریاد نیامدی» (همان، 75،80).
«اگر با ایشان غمزه زدی همه را معلوم شدی» (همان،98).
با این حال بعضی موارد به صورت یای تمنایی به کار نرفته با اینکه جمله شرطی بوده است؛ از جمله در ص 122 متن.
در مورد فعلها به طور نادر بعضی قابل توجه است؛ از جمله فعل «بسندیده شدند» به قیاس پسندیده شدند از قید بس به طور جعلی ساخته شده است. از این فعل امروز بسنده به معنی کافی باقی مانده است.
همچنین در جملة «هیزم درویش را افروزاند». (همان، 113). فعل افروزاند به جای بیافروزد، به کار رفته که با اینکه متعدی است با انیدن باز متعدی شده، همانند فعلهای سببی خوراندن و پوشاندن.
به کارگیری بعضی از فعلهای مرکب: «تن در باید داد» و «خود را گم یافت» و «راست آمدن». رعایت صفات در معنی اصلی خود، مثلا صفت «بیش» که صفت تفضیلی است و امروزه بیشتر به این صورت به کار می رود، در این کتاب بدین صورت به کار رفته «هرچند که بیش خورد تشنهتر گردد» (همان، 101) یا «هرچند یافت بیش طلب بیش».
همچنین کلمة اولی که در عربی در معنی صفت تفضیلی است و در آثاری مهم چون کلیله و دمنه و شعر سعدی و حافظ به صورت اولیتر به کار رفته، در سخن عراقی به شکل اصلی خود به کار رفته است: «اگر واصلان را شوق باعث نیاید بر طلب اولی و اعلی و بدان قدر که یافتند اقتصار کنند» (همان، 104). پیداست عراقی هم بر ایجاز تعمد داشته و هم بر معنی کلمه واقف بوده است. صفت فاعلی «نگران» در معنای اصلی خود به کار رفته است. به خلاف امروز که این صفت معمولا در معنی نگرانی و اضطراب در شکل مصدری و به معنی مضطرب به کار میرود. حتی حافظ نیز به طور ایهام آمیز به کار برده است: چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد (حافظ، 1377: 183) و هر دو معنی را مراد کرده است. ولی عراقی این صفت را در معنی خودش به کار برده است:
بر در عشق تو هم توئی که توئی |
|
دائما برجمال خود نگران |
یعنی نگرنده.
قیدهایی چون بوک = باشد که از سبک خراسانی است، در این نثر نیز به کار رفته؛ همچنین قید یکان یکان به جای یکی یکی شبیه به کلیله و دمنه نصرالله منشی به کار رفته است.
در مورد حروف نیز نکات قابل توجهی به چشم میخورد از جمله: حرف اضافه «با» به جای «به» استفاده شده است «جنید با شبلی قدّس سرّ هما عتاب کرد» (همان، 106)که از اختصاصات سبک خراسانی است؛ همچنین «و با سر خرقه نایافت خود رفته» (همان، 111)، حرف نشانه «را» در معنی اضافه به کار رفته که چنین کاربردی در متون نثر قرن هفتم و قبل از آن شایع است؛ از جمله کتابهای کلیله و دمنه نصرالله منشی و گلستان سعدی از «را» در موارد مختلف و معانی گوناگون بهره بردهاند.
«را» در معنی «به» «آنگاه محتسب را گفت همان، 95» «سایه را بیآفتاب خود وجود نیست» (همان،96)، برای سایه بیآفتاب خود وجود نیست. «هر چیزی را ذاتی است»؛ یعنی برای هر چیزی ذاتی است. که «را» در معنی حرف اضافه برای به کار رفته است. همچنین است «او را نوری عاریت دهید» به او نوری عاریت دهید و «تو را معلوم شود»؛ برای تو معلوم شود.
قابل توجه است که عراقی علی رغم اینکه دو حرف اضافه برای یک متمم و حرف اضافه «اندر» را در دیوان خویش به طور فراوان به کار برده است، در لمعات چنین شیوهای ندارد و اندر به کار نبرده است.
از نظر آوایی (مصوتها وصامتها) تفاوت چندانی با زبان سعدی ندارد و جز نوادر مثل اشنید به جای شنید که مصوت نخستین آن بر جای است و کژ به جای کج و استد به جای ستد، یافت نمیشود.
سطح ادبی
چنان که پیشتر یادآوری شد، نثر لمعات نثری مرسل است؛ اما هم به دلیل اینکه نویسنده، شاعری تواناست و هم به سبب موضوع کتاب، که بیان عشق است و موضوع دلانگیز و جذابی است، کتاب نثری گرم و پر شور دارد و در بعضی موارد دارای سجع و موازنه و صنایع بدیعی است و به طور طبیعی تناسبهای لازم بین نظم و نثر فارسی و عربی برقرار شده است. با این حال، صور خیال و پیچیدگی لفظی و توجه به لفظ و صنایع بدیعی، مورد نظر عراقی نبوده است و آنقدر که به معنی پرداخته، لفظ را نیاراسته الا آنچه به طور طبیعی پیش آمده و به دلیل استفاده از سمبلها و تمثیلها صور خیال در لمعات عمق و ژرفا یافته است و شاعر را توفیق داده است که زیبایی سخنش را در ایجاز و رعایت اختصار بگنجاند. که «خیر الکلام قلّ و دلّ».
با این حال، هر جایی پیش آمده پردهای زیبا از حسن ظاهر در نثر خویش نموده است که به چند مورد اشاره می شود:
1- جناس: هر آینه «در هر آینه رویی دیگر پدید آید» (همان، 50)
2- تشبیه و ترکیبات تشبیهی که نسبتاً زیاد است و از این جهت همانند مرصادالعباد نجم رازی سخن رانده است:
صبح ظهور نفس زد، آفتاب عنایت بتافت، نسیم سعادت بوزید، دریای جود در جنبش آمد، سحاب فیض چندان باران، ثم رشَ علیهم من نوره، بر زمین استعداد بارید که اشرقتالارض بنور ربها، عاشق سیراب آب حیات شد، از خواب عدم برخاست، قبای وجود درپوشید، کلاه شهود بر سر نهاد، کمر شوق بر میان بست، قدم در راه طلب نهاد (همان،54و 55).
ترکیبات تشبیهی و استعاری دیگر نیز در جای جای لمعات پراکنده است که به بعضی اشاره میشود:
دبدبه یحبهم، حله بها و کمال، آینه ذات، لباس صورت، محیط احدیت، مشرق غیب، صحن ظهور، ظل خیال، سراپرده فردانیت، ساحت وحدانیت، خلوتخانه شهود و...
3- سجع و موازنه: عاشق با بود و نابود آرمیده بود و در خلوتخانه شهود آسوده (همان، 105).
عاشق باید بیغرض با دوست صحبت دارد، خواست از میان بردارد، و کار بر مراد او گذارد. (همان،114).
معشوق چون خواهد که عاشق را برکشد، نخست هر لباس که از هر عالمی با او همراه شده باشد از او برکشد، و بدل آن خلعت صفات خودش درپوشاند. پس به همه نامهای خودش بخواند و به جای خودش بنشاند، اینجا باز در موقف مواقفش موقوف گرداند یا به عالمش بهر تکمیل ناقصان بازگرداند... (همان، 132) علاوه بر اینها، آوردن شعرهای فارسی و عربی که بعضی برای تاکید موضوع یا تایید آمده است. اشعار اغلب از ابن فارض و ابن عربی و برخی دیگر از شاعران عرب؛ چون متنبی است و اشعار فارسی اغلب از عطار و بسیاری، از خود شاعر است یا تک بیت یا مصرعی از غزلیات را چاشنی کلام کرده است و در بعضی موارد، یک غزل یا قطعهای را در ضمن متن آورده است که بسیار زیبا و پر مغز است. جملات کوتاه، که از ویژگیهای سبک خراسانی است در لمعات دنباله همان شیوه ادامه یافته است؛ برخلاف کلیله و دمنه، مرزبان نامه و تاریخ جهانگشا، که معمولا از جملات مرکب و طولانی استفاده شده است.
سطح فکری
کتاب لمعات از جهت اندیشه و فکر از ژرفای حیرتانگیزی برخوردار است. از آن جایی که عراقی لمعاتاش را در کانون پرلهیب عشق و اندیشه و شور، یعنی قونیه و در شرایطی مناسب نوشته است درخت وجودش در مسیر نسیم روحبخش اندیشة عرفانی مدون و صورتبندی شده؛ زیرا ابن عربی از یکسو و عرفان زلال و پرشور و عاشقانة مولانا از سوی دیگر او را تحت تاثیر قرار داده و او خود را از هیچیک بیبهره نکرده است. از طرفی نیز پای درس صدرالدین قونوی که «در طریقه تصوف بحثی» بود، مشام جان را از معرفت پر ساخت و از دریافت همنشینی و صحبت مولانا جلالالدین محمد بلخی، که آتش در نیستان جانها مینهاد، بهرهمند شد.
«عراقی که سالها با قلندران زیسته بود و یک چند در سرزمین هند مرید و خلیفه شیخ پر آوازهیی چون بهاءالدین زکریای مولتانی (وفات 666 هـ .ق) شده بود با آنکه شاگرد شیخ صدرالدین و پیرو طریقه ابن عربی بود، از اینکه گاه در مجالس مولانا نیز حاضر آید، خودداری نداشت. مولانا هم در حق او عنایتی خاص - که هرگز نظیر آن در مورد سایر اصحاب شیخ صدرالدین نداشت- نشان میداد. علاقهای که معینالدین پروانه در حق این شاعر صوفی نشان داد، بیشتر انعکاس علاقة مولانا در حق او بود. هر چند شیخ و استاد او صدرالدین قونوی هم توجه صاحب روم را در حق این درویش آوارة از دیار هند رسیده جلب کرده بود.
عراقی در حق مولانا ادب و علاقة بسیار نشان میداد و از مجالس او بهرهها مییافت» (زرینکوب، 1372: 333)
در مناقب العارفین افلاکی، بعضی از این ارادتهای دو طرفه یادآوری شده است: «همچنان مقبول کملّ الاحرار، شیخ محمود نجار- رحمه الله- روایت کرد: روزی در مدرسه مبارک سماع بود و خدمت شیخ فخر الدین عراقی، که از عارفان زمان بود، در آن ساعت حالتی کرده خرقه تخفیفهاش افتاده میگشت و بانگها میزد و همانا که حضرت مولانا در گوشهای دیگر سماع میکرد و خدمت مولانا اکملالدین طیب با جمع علما و امرا نگاهداشت میکردند. بعد از سماع اکملالدین فرمود که خداوندگار راستین خدمت شیخ فخر الدین عراقی از این بیش خوابهای خوشی خواهد دیدن. فرمود که اگر سر این کند و خسبد. آخر الامر ملحوظ نظر عنایت گشته به اجازت آن حضرت معین الدین پروانه، شیخ فخر الدین را به جانب توقات دعوت کرده و خانقاه عالی جهت او عمارت فرمود و در آن جایگاه شیخ خانقاه و پیوسته شیخ فخر الدین در سماع مدرسه حاضر شدی و دائما از عظمت مولانا باز گفتی و آهها زدی و گفتی که او را هیچ کسی کما ینبغی ادراک نکرد. در این عالم غریب آمد و غریب رفت.
در جهان آمد و روزی دو به ما رخ بنمود |
|
|
|
آنچنان زود برون شد که ندانم که که بود؟ |
|
در چنین سرزمینی که «هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست» عراقی لمعات خویش را نوشته؛ بنابراین عمیقترین اندیشهها را با بیانی ساده و روان و در کمال ایجاز در این کتاب گنجانده است و موضوعات بحثبرانگیز و فربهی چون عشق، وحدت وجود، رابطة معشوق و عاشق و محبوب و محب، خداشناسی، خودشناسی، دعوت به حق را میتوان در لمعات یافت. در نتیجه میتوان گفت که نثر لمعات به عنوان نثری فاخر از ویژگیهای سبکی نثرهای قرن هفتم برخوردار است و با نثر گلستان سعدی قابل مقایسه است و اینکه نشانگر ظرفیت بالای زبان فارسی در بیان مفاهیم بلند عرفان نظری است.