نویسندگان
1 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران
2 کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Deviation is one of the most effective ways of defamiliarization and foregrounding methods in poetry widely used by most poets. In contemporary poetry, Nima - the father of modern poetry- played a great role in establishing the Deviations. His followers have widely used this method, as well. One of the poets who has used Deviation method to foreground his poems, is Mohammadreza Shafiee Kadkani (M. Sereshk).
This article shows that Shafiee widely uses Deviation method and by this way, fore-grounds the language of his poetry. Different types of Deviation are used in his poems but his ways to apply this does not always stay the same. Among all, one of the Deviations that could be observed in Shafiee’s poems, is archaism. Archaism has a high frequency and impression in his recent work; that is, “the second millennium of the mountain Ghazzal”. Another Deviation highly used in Shafiee’s poems, is lexical Deviation. Through this, he changes the sentence structure and lexical items which have not been so far prevalent in Persian literature. On the other hand, Shafiee also uses local, common and modern lexicons and thereby adds to his scope of poetry’s lexicons. Another Deviation field in Shafiee’s poems is semantic Deviation. He also uses such devices as simile, paradox, synestheisia, personification and imagery. Different use of mythical and historical anecdotes also help build up the sense of de-familiarization. Other Deviation types have also been used in establishing a fore-grounded style.
کلیدواژهها [English]
-درآمد
1-1-آشناییزدایی و دیرینة پیدایش آن
آشناییزدایی (De-familiarization) یکی از اساسیترین مفاهیم مطرح در نظریة فرمالیستهای روس است. 1 آشناییزدایی در یک تعریف گسترده، عبارت از تمامی شگردها و فنونی است که نویسنده یا شاعر از آنها بهره میبرد تا جهان متن را به چشم مخاطبان خود بیگانه بنمایاند. هدف او، روشن کردن سریع یک معنی و مفهوم نیست؛ بلکه میخواهد در قالب زیبا آفرینی، مفاهیمی تازه بیافریند. طبق این دیدگاه، زبان ادبی زمانی پدید میآید که شاعر یا نویسنده با بهرهگیری از این رویکرد، موجب ایجاد حس تازه و باعث شگفتی مخاطب شود.
به زبان سادهتر، آشناییزدایی؛ یعنی بیان متفاوتی از آنچه که تا به حال بوده است؛ خیلی چیزها به سبب عادت در نظر ما معمولی شدهاند و شاعر به سبب توانایی در بر هم زدن عادتها، آن را به شکلی جلوه میدهد که برای مخاطب تازگی دارد. پدیدههای مختلفی که در برابر ما قرار دارند، بعد از مدتی عادی میشوند و ادراک ما از آنها نیز دچار عادت میشود، به گونهای که آنها را بخوبی درک نمیکنیم. بنابراین برای درک بهتر آنها باید در پدیدهها آشناییزدایی کرد.
آشناییزدایی در جهان متن شامل همة شگردهایی میشود که در برجستهسازی یک متن ادبی دخیل هستند و معمولاً با نوعی هنجارگریزی همراه هستند و میتوان گفت آشناییزدایی نتیجة برجستهسازی و هنجارگریزی است. «این شگردها در قالب موسیقایی و زبانشناسیک جای میگیرد که تمام ویژگیهای زبان شعری اعم از صور خیال، ویژگیهای بیانی، بلاغی و زبانی را در خود جای میدهد و باعث تشخص و برجستگی بیشتر زبان شعر نسبت به زبان نثر میشود و ذهن مخاطب از معنی به زبان منعطف میگردد» (حسینی موخر،1382: 79).
آشناییزدایی باید با دو مبنا سنجیده شود: یکی نسبت به زبان معیار و دیگری نسبت به خود زبان ادبی. برای مثال اگر شاعری در دورة ما شعری به زبان و قالب کلاسیک بسراید، نسبت به زبان معیار، آشناییزدایی دارد؛ زیرا هم قاعده افزایی (وزن، قافیه و موسیقی سنتی شعر) در آن صورت گرفته است و هم هنجارگریزی(صورخیال و...) دارد، اما نسبت به ادبیات فاقد آشناییزدایی است؛ زیرا تکرار قالب، وزن، تشبیهها، استعارهها و... باعث نوعی یکنواختی و عادت در ذهن خوانندگان میشود و دیگر در گوش آنها طنینی نمیافکند. استعارههای قدیمی بر اثر تکرار ارزش زیباشناختی خود را از دست دادهاند.(! خائقی،1383: 75).
آشناییزدایی اصطلاحی است که نخستین بار شکلوفسکی، منتقد روسی آن را در نقد ادبی به کار گرفت2 و بعدها مورد توجه دیگر منتقدان فرمالیست و ساختارگرا مانند یاکوبسن، تینیانوف و.... قرار گرفت و یان موکارفسکی، اصطلاح برجستهسازی را در این معنی به کار برد.
شکلوفسکی عقیده دارد، در درک انسان از جهان، فرایند عادت جریان دارد و ما جهان اطراف را بر پایة این عادت به طور خودکار درک میکنیم، بدون اینکه آنها را درست درک کنیم. این عادت باعث میشود که بیشتر اتفاقاتی را که در اطرافمان رخ میدهد، نبینیم؛ بنابراین با آشناییزدایی باید حجاب عادت را کنار بگذاریم و نسبت به پدیدهها دیدی نو پیدا کنیم.
به نظر شکلوفسکی، هنر، ادراک حسی ما را دوباره سازمان میدهد و در این مسیر، قاعدههای آشنا و ساختارهای بظاهر ماندگار واقعیت را دگرگون میکند. هنر عادتهایمان را تغییر میدهد و هر چیز آشنا را به چشم ما بیگانه میکند (! احمدی، 1385: 47).
2-1-برجستهسازی
برجستهسازی عبارت است از به کارگیری عناصر زبان به گونهای که شیوة بیان جلب نظر کند و غیر متعارف باشد.برجستهسازی انحراف از زبان معیار است؛ هنگامی که یک عنصر زبانی برخلاف معمول به کار میرود و توجه مخاطبان را به خود جلب مینماید. موکارفسکی برجستهسازی را فرایندی آگاهانه میداند و هر اندازه فرایندی، آگاهانهتر به کار گرفته شود، از خودکاری کمتری برخوردار است. براساس نظر او، برجستهسازی در مقابل هنجارها ایجاد میشود و حد اعلای برجستهسازی کلام را از ویژگیهای شعر میداند. در فرایند برجستهسازی باید عواملی چون انسجام، نظاممندی، رسانگی، انگیزش و زیباشناسی مورد توجه قرار گیرد که البته از بین این عوامل دو اصل «رسانگی» و «زیباشناسی» اهمیت بیشتری دارند. موکارفسکی یکی از ویژگیهای برجستهسازی را انسجام عناصر برجستة آن میداند (! صفوی، 1373: 36-41).
از نظر لیچ، هنجارگریزی میتواند تنها تا بدان حد پیش برود که ایجاد ارتباط مختل نشود و برجستهسازی قابل تعبیر باشد (!همان، 43). شفیعی کدکنی نیز بر این نکته تأکید دارد و معتقد است هنجارگریزی میباید اصل رسانگی را مراعات کند(! شفیعی کدکنی،1385: 13).شفیعی کدکنی هنگام بحث دربارة برجستهسازی ادبی، اشاره میکند که «رستاخیز واژگان» به دو صورت میتواند انجام پذیرد. او انواع برجستهسازی را در دو گروه موسیقایی و زیباییشناختی طبقهبندی می کند؛ گروه موسیقایی، مجموعه عواملی را در بر میگیرد که زبان شعر را از زبان روزمره، به اعتبار آهنگ و توازن بخشیدن جدا میکند و در حقیقت از رهگذر نظام موسیقایی، سبب رستاخیز کلمات و تشخیص واژهها در زبان میشود. این گروه صناعتهایی مانند وزن، قافیه، ردیف و... را شامل میشود. گروه زبانشناختی، عواملی را در برمیگیرد که به اعتبار تمایز نفس کلمات در نظام جملهها، بیرون از خصوصیت موسیقایی آنها، میتواند موجب تمایز یا رستاخیز واژهها شود. این گروه صناعاتی همچون استعاره، مجاز، کنایه، حسآمیزی و آشناییزدایی را در بر میگیرد(همان، 7-8).
از نظر لیچ برجستهسازی به دو شکل امکانپذیر است؛ نخست آن که در قواعد حاکم بر زبان خودکار انحراف صورت پذیرد و دوم آن که قواعدی بر قواعد حاکم بر زبان خودکار افزوده شود. بدین ترتیب برجستهسازی از طریق دو شیوهی «هنجارگریزی» و «قاعدهافزایی» تجلی خواهد یافت (! صفوی،1373: ج1: 43).
1-2-1-هنجارگریزی(فراهنجاری)
هنجارگریزی (فراهنجاری)، گریز از قواعد حاکم بر زبان هنجار و عدم مطابقت و هماهنگی معانی با زبان متعارف است(!انوشه، 1376: 1445). اگرچه منظور از هنجارگریزی نمیتواند هرگونه گریز از قواعد زبان هنجار باشد؛ زیرا بعضی از هنجارگریزیها به ساختهای نازیبایی منجر میشود که نمیتوان آنها را ابداع ادبی ناآشنای زیبا به حساب آورد. هنجارگریزی انواع گوناگونی دارد، مانند: آوایی، باستانگرایی، سبکی، گویشی، معنایی، نوشتاری، واژگانی و... (!صفوی،1373: 42-55).
یکی از سویههای مهم آشناییزدایی در ادبیات، غرابت زبانی اثر و نامتعارف بودن روش بیان است. در مجموع باید گفت آشناییزدایی در ادب با فراهنجاری ایجاد میشود که در این صورت، انواع فراهنجاریها نقش مهمی در ساخت هنری آثار ادبی دارند. گریز از هنجارها اگر عالمانه، زیبا و هنجارمند اتفاق بیفتد گذشته از شکوفایی، بالندگی و استمرار حیات شعر، به غنای زبان نیز کمک میکند. به عبارت دیگر نوعی داد و ستد میان زبان و ادبیات وجود دارد، شاعران و نویسندگان موفّق از زبان میگیرند و به آفرینش میپردازند و سپس همان آفریدهها در خدمت زبان قرار میگیرد و زبان را بارور میسازد
2-2-1- قاعدهافزایی
قاعدهافزایی، هنجارگریزی از قواعد زبان نیست؛ بلکه اعمال قواعدی اضافی بر قواعد زبان هنجار به شمار میرود که در ماهیت با هنجارگریزی فرق دارد؛ چرا که هنجارگریزی ها از لوازم شعر محسوب میشوند و از لحاظ ماهوی از قاعدهافزایی جدا هستند. نتیجة هنجارگریزیها، شعر است و نتیجة قاعدهافزاییها، توازن و نظم. توازن در اینجا در وسیعترین معنای خود است؛ یعنی هر نوع آهنگ و وزنی که در سه سطح آوایی، واژگانی و نحوی قابل بررسی باشد. این توازن از تکرار کلامی حاصل میشود و از وزن عروضی و قافیه گرفته تا تکرار واجها و واژهها و جملهها در چارچوب آن قرار میگیرد (بارانی،1382: 63). قاعدهافزایی از تکنیکهایی است که بررسی دقیق آن در آثار شاعران نتایج جالبی را به همراه خواهد داشت. در این مقاله سعی شده است به روش دیگر آشناییزدایی یعنی هنجارگریزی، پرداخته شود.
2-آشناییزدایی در ادب فارسی
در ادبیات کهن و معاصر پارسی شاعران بزرگ و صاحب سبک جلوههای گوناگونی از هنجارگریزی را به کار گرفتهاند و میتوان ادعا کرد، بیشتر شاعرانی که توانستهاند مبدع جریانی نو در شعر فارسی باشند، بسامد کاربرد این گونه هنجارگریزیها در شعرشان بیشتر است. اشعارعرفانی فارسی، سرشار از این آشناییزداییهاست؛ عارفان از جهات مختلف هنجارگریزی زبانی داشتهاند، این هنجارگریزیها گاه در صورتهایی چون طنز و هزل و وارونهسازی معنایی ظاهر میشود. این هنجارگریزی در صورتهای مختلف خود ابزاری در دست عارفان بوده است، به منظور نفی سلسلة مراتب ارزش اجتماعی و آزادسازی ذهن مردمان از فشار هنجارهای فکری حاکم بر جامعه. به همین دلیل هنجارگریزی زبانی صوفیه در پیوند با عادتشکنیهای اجتماعی ایشان است. نمونههایی از این هنجارگریزیها را میتوان در شعر سنایی و عطار و مولوی دید(مشرف،1385: 135).
در ادبیات معاصر نیز تکاپوهایی برای عبور از هنجارهای زبان رخ داده است؛ در روزگار ما؛ بویژه بعد از نیما، تلاش برای یافتن فضاهای تازه فراوان است که بسیاری از آنها به دلیل نگاه سطحی و فقدان شناخت، به خلق آثاری منجر شده که پایدار و تأثیرگذار نبودهاند. البته استفاده از هنجارگریزیها در شعر برخی دیگر مانند شاملو، اخوان و شفیعی و... بسیار پخته و موثر واقع شده که روند آشناییزدایی در شعر معاصر را بخوبی ادامه داده است.
3- محمدرضا شفیعیکدکنی (م. سرشک)
محمدرضا شفیعی کدکنی استاد زبان و ادبیات فارسی، علاوه بر تدریس در دانشگاه به تحقیق و پژوهش در زمینههای گوناگون ادبی پرداخته است و حاصل تلاش سالیان وی، کتابهای ارزشمندی است چون: صور خیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، ادوار شعر فارسی، شاعر آینهها، شاعری در هجوم منتقدان، تازیانههای سلوک، مفلس کیمیافروش و... . وی در حوزة تصحیح متون و همچنین ترجمه، آثار ارزندهای پدید آورده و علاوه بر همة اینها، دو مجموعه از شعرهای وی به نامهای «آیینهای برای صداها» و «هزارة دوم آهوی کوهی» نیز منتشر شده است. شفیعی کدکنی با تخلص م. سرشک، شاعری چند بُعدی است که از زوایای گوناگون می توان به شعرش پرداخت. این مقاله بر آن است تا به بررسی هنجارگریزیهای م. سرشک بپردازد و چگونگی استفادة وی از این هنجارگریزیها در جهت آشنایی زدایی شعر خود را باز نماید. لازم به ذکر است در سالهای اخیر در حیطة آشنایی زدایی در شعر معاصر آثاری نگاشته شده که به بررسی دقیق در آثار برخی از شاعران بزرگ معاصر مانند سپهری، شاملو و اخوان پرداختهاند. 3 اما در خصوص هنجارگریزی و آشناییزدایی در شعر شفیعی، کار مستقل و مدوّنی صورت نگرفته است.
4- انواع هنجارگریزی در شعر م. سرشک
1-4-هنجارگریزی واژگانی
گاه شاعر دست به ساخت واژگان تازه با گریز از شیوههای معمولی ساختن واژه در زبان هنجاری میزند. این نوع هنجارگریزیها بر شکوه، طنطنه، شگفتی و تأثیر شعر میافزاید و باعث غنای زبان میشود؛ چرا که بسیاری از این واژهها آرام آرام جذب زبان میشوند و در نتیجه اعتبار ادبی آنها به نفع زبان از دست میرود. هنجارگریزی واژگانی یکی از شیوههایی است که شاعر از طریق آن زبان خود را برجستهمیسازد(! صفوی،1373: ج1: 49). «اگر میان واژهها برخوردی نباشد، شعر به وجود نمیآید. شعر از زبان فراتر رفته، قواعد آن را درهم میریزد»(حقوقی،1371: 342). شاعران بزرگ نه تنها در حوزة معنا آفرینی و تصویرسازی خوش درخشیدهاند که در غنیسازی حوزة واژگانی زبان و گسترش قلمرو زبان بیشترین سهم را داشتهاند. «وقتی گنجینة زبان، عناصر واژگانی لازم را برای بیان اندیشة تازة شاعر ندارد، به ناگزیر بخش توانش زبانی شاعر فعال میشود... برای یک شاعر واقعی واژهسازی، تجربة گذشتن از آتش است و با هر واژهای که خلق میکند، فکری را میآفریند... و این یعنی توسعة اندیشگی زبان در چارچوب واژگان»(علیپور،1378: 237). در شعر برخی از شاعران معاصر نیز ساخت واژگان جدید دیده میشود؛ مثلاً در شعر اخوان وسعت واژگان جدید بسیار فراوان است و اخوان توانسته واژگان زیادی را به دایرة واژگانی شعر خود راه دهد4 شفیعی نیز با ساختن واژهها و ترکیبات جدید در این راه کوشیده است. کاربرد پارهای از ترکیبات جدید می تواند به گسترش زبان شعری کمک کند؛ از آنجا که شفیعی پدید آوردن هرگونه ترکیب جدید را با بهرهگیری از دانش لغوی و بر پایه دستور زبان فارسی انجام میدهد، کارش به انحراف و آشفتگی نمیانجامد.
نمونههایی از هنجارگریزی واژگانی در شعر م. سرشک:
1-1-4- واژگان
- «دشواره»: آن که این دشواره پاسخ گوید آیا کیست؟(ه/ 430). 5
- «شکرپنجه»: ...آواز مطربان شکرپنجه/در سماع/آواز عاشقان بخارا...(ه/ 78).
- «پیوندگار»: آنجا زبان مهر و/ خداوندی خرد/ پیوندگار گفت و شنفتن نمیشود...(ه/ 318).
- آذرخشواژه»: با آذرخشواژه شعرم/ فریاد میزنم که مبادا/ اینجا/ فردا کتیبهای بنویسند(ه/ 88).
- «تنواره»: تو میآیی و / همراهت شمیم و شرم شبگیران/ و لبخند جوانهها/ که میرویند از تنواره پیران(آ/ 413).
- «واجموج»: و من طنین پویه و/ پرواز و پنجه را/ بر سطح این هویت جاری/ در واجموجهایم/ تصویر میکنم(آ/ 462).
و واژههای فراوان دیگر از قبیل: زندگار(ه/ 27)، تلخاب(ه/ 171)، قارد(ه/ 139)، سوزگاران(ه/ 323)، سرابزاد(ه/ 357)، خونینه(آ/ 432)، خونبرگ(آ/ 217)، امروزینه(آ/ 231)، نزدیکوار(آ/ 234)، نعرهسنگ(آ/ 251)، سختنای(ه/ 240)، تابسوز(ه/ 281)، ناگهانه(ه/ 310)، زاریانه(ه/ 343)
همچنین شفیعی با افزودن پسوند «ک» به پایان برخی اسامی، به نوعی به برجستهسازی واژگان شعرش کمک کرده است. مانند: ارغوانک(ه/66)، نسیمک(ه/178)، مرغک(ه/ 200)، نارک(ه/ 373)، طوقیک(ه/ 380)، مردابک(آ/ 281)، سارک(آ/ 235).
2-1-4-ترکیبها
ترکیبها از سازههای زبانی هستند که به گونههای مختلف در زبان رواج دارند. سخن سرایان توانمند گذشته، همواره با آمیزش واژهها و ساختن ترکیبهای گوناگون به توسّع زبانی و خلق معانی تازه دست زدهاند. آفرینش ترکیبهای تازه، به نو شدن زبان شعر کمک میکند و اغلب در ایجاز سخن کارساز است (! حسن لی،1383: 163). در ادامه نمونههایی از ساخت ترکیبهای نو در شعر شفیعی اشاره مینماییم.
- «راهاب رهایی»: پشت آن پنجره در ابیانه/ زنی استاده و میخواند راهاب رهایی را/ کوک سازش را تغییر ندادهست و/ صدا/ در همان پرده شیرین باقیست(ه/ 64).
- «همت بیدار جنون»: یاد آن روز که از همت بیدار جنون/ زین قفس تا سر کویت پر پروازم بود(آ/ 34).
- «درختان صرعی»: روحم ابری و/ افق سرخ و/ درختان صرعی(ه/ 43).
- «بلند اضطراب»: آه!/ وقتی از بلند اضطراب/ تیشه را به ریشه میزدی/ قلب تو چگونه میتپید(آ/ 272).
و ترکیباتی مانند: سرخرگهای تندر(ه/169)، فلاخن ترنم(ه/66)، خاشاک گیج((ه/165)، پویه رهایی (ه/ 205)، کرکسان تماشا(آ/ 276)، مردابک صبوری(آ/ 281)، کبریتهای صاعقه(آ/ 282)، چهچة بوسه(آ/ 333)، نماز باران(آ/ 351)، لهجة خورشید(آ/ 217)، مقراض آذرخش(ه/ 235)، مشاطگان ابلیس(ه/ 126)، آفاق اضطراب(ه/ 122).
شفیعی همچنین دست به ساخت ترکیبهای تازهای زده است که که به نوعی مفهوم افزودن را القا میکند.مانند: رمارم، بالابال، سبزاسبز، سرخاسرخ، شاداشاد...
- عاقبت آن سرو/ سبزاسبز/ خواهد گشت و/ بالابال(ه/ 256)
- گفتند (و با فریاد شاداشاد):/ زان میپریم، اینجا، که میترسیم/ پروازمان روزی رود از یاد(ه/ 288).
3-1-4-عبارات
م. سرشک در مرحلهای از دورة شاعریاش علاقة ویژهای به سبک هندی نشان داده است و تعابیری به تقلید از سبک هندی و متأثر از آن در شعر وی بروز کرده است که برخی از آنها عبارتند از: یک مژه خفتن، هزار اوج غرور، نه یک شاد صد شادمان، چندین هزار فرسخ شادی...(یوسفی نکو، 1384: 158).
- دور از تو من سوخته در دامن شبها/ چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم(آ/ 27).
- نه از خاک نز آسمانم کنون/ نه یک شاد، صد شادمانم کنون(ه/ 198).
- راستی را چه صبحی، چه صبحی/ هرچه در آن، نه یک شاد، صد شاد/ مثل نقاشی کودکان است(ه/ 264)
-چندین هزار فرسخ شادی میان چشم/ در کنه آب و منظر نیلاب آسمان...(ه/ 262).
-...صد کاروان شوق/ صد دجله نفرت/ در سینهات بود، اما نهفتی(آ/ 262)
و تعابیری مانند: ادراکی از دَرَک(ه/52)، هزار آبی بیمرز(ه/ 173)، هزرا اوج غرور (ه/ 173)، هزار بال رهایی(ه/ 173)، صبح خورشید هوش(ه/ 175)، پرندگان پر از صبح(ه/ 365)، درنگ شیشهای شب(ه/ 365)، شمشیر در نخاع سحرگه کردن(آ/ 510)، شاعران سبک موریانه(آ/ 273)، باران ابریشمین نگاهت(آ/ 126)، دوشیزهتر از حقیقت(آ/ 127)، عصر زمهریری ظلمت(ه/ 115).
4-1-4-کاربرد اسامی خاص گیاهان و حیوانات
نکتة دیگری که میتوان به حوزة گسترش دایره واژگانی در شعر شفیعی نسبت داد، استفادة وی از اسامی خاص گیاهان و جانورانی است که تا به حال در حوزة شعر دیده نشده و یا کمتر دیده شدهاند که این امر باعث برجستگی شعر وی گشته است. در فضای باز و گستردة شعر شفیعی، از فنج و گنجشک تا سیمرغ و عقاب، از مور و ملخ تا سنجاب و اژدها، از کاسنی و رازیانه تا سنجد و سرو کاشمر انواع متنوع و رنگارنگی از حشرات و حیوانات و پرندگان و... حضور دارند. توجه به این اسامی، زبان شعر شفیعی را برجستهتر نموده است و این خود به نوعی هشیاری شاعر را میرساند که بسیاری از این دست کلمات، جواز ورود و حضور و همخانگی با دیگر کلمات را داده است. «این تنوع واژگانی در قلمرو طبیعت هم گه گاه شاعر را در ایجاد موسیقی یاری میکند و هم از طریق این موسیقی خود آن واژهها حضوری برجستهتر در شعر پیدا میکنند»(عباسی،1378: 120).
- فنجان آب فنجهایم را عوض کردم/ و ریختم در چینه جای خردشان ارزن...(ه/ 287).
- ... رو به آرامش سنجیدهی سنجاب/ بر آن ساقة سنجد/ لحظهی در تپش خاطرهها بال گشودن/ خیره در خامشی هامش مهتاب نشستن/ وز همه تا همه یکبار گسستن(ه/ 467).
- وان بوتههای کاسنی و رازیانهها/ اندامهای یکیکشان را/ سرمای سرد کرده کرختان(ه/ 281-282).
- ببین گنجشک شنگ صبحگاهی/ سکوت بیشه را چون میزند رنگ(ه/ 486).
- دو خط: سیاه و سربی/ بر سطح ارغوانی آرام میگذشت/ (پرواز محو زاغچهای با کبوتری/ شاید به سوی نور و/ شاید به سوی خواب)(آ/ 460).
- دران سپیده ناپایدار/ تو مثل کرگدن/ از بیشه پا برون هشتی(آ/ 473)
- سینهسرخها در آن اوجها و/ اوجها/ پرگشوده فوجها و/ فوجها...(آ/497).
- اندام بیدبنها، در امتداد جوی/ از دور/ سبز میزند...(آ/ 346).
2-4-هنجارگریزی زمانی(باستانگرایی)
یکی از شگردها و شیوههای شاعرانه و به زبان دیگر گریز از هنجار، کاربرد واژهها و یا ساختهایی در شعر است که در زمان سرودن شعر، در زبان خودکار متداول نیست و واحدهایی به شمار میروند که در گذشته متداول بوده و سپس مردهاند. بدین هنجار گریزی، باستانگرایی گویند. باستانگرایی از مهمترین شیوههای تشخص بخشیدن به کلام است. به این نوع هنجارگریزی، هنجارگریزی زمانی نیز گفتهاند؛ زیرا شاعر میتواند از گونة زمانی زبان هنجار بگریزد و صورتهایی را بکار ببرد که پیشتر در زبان متداول بودهاند و امروز واژهها و ساختهای نحوی کهنهاند(صفوی،1373: 54). از میان پیروان نیما، شاملو و اخوان بخوبی از این شیوه در شعرشان استفاده کردهاند. اخوان ثالث با آشنایی عمیقی که از آثار گذشتگان؛ بخصوص شاعران سبک خراسانی داشته است، به باستانگرایی دست یازیدهاست6در شعر شاملو نیز نمونههای فراوانی از باستانگرایی مشاهده میشود7
از بارزترین ویژگیهای شعر شفیعی، بخصوص در مجموعه «هزارة دوم آهوی کوهی»، کاربرد آرکائیک زبان است که به زبان شاعر تشخص ویژه بخشیده است. این باستانگرایی عموماً در حوزههای نحوی و واژگانی و معنایی صورت میگیرد که در شعر شفیعی، در حوزة واژگانی چشمگیرتر است و تشخص شعری بیشتری دارد. «م.سرشک نسبت به ظرفیت زبان دیروز و امروز وقوف کامل دارد. لذا در حد متعارف از زخارف و زینتهای کلامی استفاده مینماید. این تعادل را در استفاده از گونههای مختلف زبانی نیز مراعات میکند. شاعر از سه زبان کلاسیک و محلی و امروزی با ترکیب و آمیختگی متعادل استفاده میکند و در این ترکیب به نحوی عمل میکند که خواننده احساس تکلف یا بیگانگی با شعر نکند»(بشردوست،1379: 245).
1-2-4- باستانگرایی واژگانی
به کارگیری واژگان کهن در یک اثر ادبی را باستانگرایی واژگانی گویند. توغّل در متون کهن و انس دائمی و دلبستگی به آنها شعر م. سرشک را از حیث واژگان تحت تاثیر قرار داده است. تعداد زیادی از مفردات سبک خراسانی به شعر شفیعی راه یافته است که پارهای از آنها در سبک عراقی و اصفهانی بکلّی فراموش شده یا شعرای این سبکها و حتی شعرای پس از مشروطیت این واژهها را بندرت در شعرشان به کار برده اند. از جملة این واژهها عبارتند از: مزگت، دیرند، بَدَست، تذرو، گشنامار، اسفندارمذ، باژگون، بشکوه و چکاو و...
- عجبا کز گذر کاشی این مزگت پیر/ هوس کوی مغان است دگر بار مرا(ه/ 21)
- بعد از دی دیوانه و آن سردی دیرند/ وان پیر یخ نیمة در ماه شکستن/ بسیار نپاید(ه/ 143).
- این حصار سهم پولادین/هر بَدَستی پا نهی در رهگذرهایش/ رنگهای جاودان و خیل دیوان است(آ/ 117).
- پادافره شما را/ روزان آفتابی/ دیر است و دور نیست(آ/ 412).
1-1-2-4-فعل
باستانگرایی در فعل که یکی از واژگان مهم در ساختار جمله است، از اهمیت ویژهای برخوردار است. «در اهمیت جنبة باستانگرایانة فعل همین بس که عبارتهای فاقد فعلهایی با ساختمان کهن، هرچند ممکن است از واژگان و ساختاری سنگین برخوردار باشند؛ لیکن کمتر قادرند، سیمای آرکائیستی خود را به تماشا نهند»(علیپور،1379: 316). شفیعی گاهی در شعر خود ساختاری از فعلها ارائه میدهد که در شیوة کهن به کار گرفته میشده است؛ از جمله اینکه بر سر فعل پیشوند «ب» افزوده است:
- بگداخت هرچه هوش و هنر پیش ابتذال...( ه/ 343).
- نه آن یاوه کز سست پیوند خویش/ بمرده ست پیش از خداوند خویش(ه/ 378).
- وقتی شکسته/ خسته و/ بگسسته از هستی باز آمدم، دیدم...(ه/ 382).
شفیعی با جابه جایی اجزای فعل نیز برای آرکائیک جلوه دادن شعر خود بهره گرفته است:
-به خود گفتم که در این عمر کوتاه/ سرودن خواهمش در وزن دلخواه(ه/ 60).
- ...ذرات آبش میشود تبخیر/ و ماهیانش را شمردن میتوان، چون حلقة زنجیر(ه/ 38).
در شعر شفیعی پارهای افعال از زبان گذشته به کارگرفته شده که بر کهنگرایی زبان وی افزوده است
نماز آرمت در گل و آب و سبزه/ نماز آرمت در بر ناو روشن (ه/ 48)
-دانست و دید، لیک نیارست/ تا بازگویه کند که چه رفتهست(ه/ 24).
-پرده دیگر مکن و زخمه به هنجار کهن زن...(ه/ 46).
2-1-2-4-اسم
چنان که گفته آمد، شفیعی با توجه به آشنایی که با ادبیات کهن فارسی داشته است، بسیاری از واژهها و اسامی کهن را به شعر خود راه داده است. باستانگرایی در اسم در شعر وی از چند جنبه قابل بررسی است:
الف) کاربرد نمادها و شخصیتهای اساطیری- حماسی و یا عرفانی و دینی
«در دیوان هیچ شاعر نوگرایی به اندازه دیوان شفیعی عناصر و نمادها و سمبلها و اسطورههای کهن مشاهده نمیشود. تو گویی که شفیعی کدکنی درخت شعرش را به نحوی ساخته و پرداخته که ریشههایش سنتی و شاخه و میوههایش نو باشد»(بشردوست،1379: 285). شفیعی در شعر خود از بسیاری از شخصیتهای اسطورهای و حماسی و عرفانی نام میبرد که این امر باعث برجستگی زبان آرکائیک شعر وی شده است:
- پناه رستم و سیمرغ و افریدون و کیخسرو/ دلیری، بخردی،رادی، توانایی و دانایی(ه/ 15).
- گرد خاکستر حلاج و دعای مانی/ شعلة آتش کرکوی و سرود زرتشت(ه/ 19).
- قصه اینبار چنین گفته که سیمرغ نخواهد جنبید/ زادة زال زر از فرّ و فروغ پر او/ به توانایی جادویی خود/ -تیر گز از دست قضا- رهنمونی شده است(ه/ 158).
ب) کاربرد تلفظ و یا شکل کهن واژهها
شفیعی در انتخاب واژهها، گاهی تلفظ کهن آنها را بر تلفظ امروزین ترجیح میدهد که این امر گاهی به ضرورت حفظ موسیقی شعر است و در بسیاری موارد در جهت آرکائیک نمودن زبان:
- یک تن از آن سلیح به دوشان ساخلو/ بر پا ستاده باید نزدیک و دور را...(ه/ 317).
- اگر آن جاودانان در غبار کوچ تاریخاند/ توشان در کالبد جانی که ستواری و برجایی(ه/ 15)
- بخوان دوباره بخوان تا کبوتران سپید/ به آشیانه خونین دوباره برگردند(آ/ 239).
2-2-4-باستانگرایی نحوی
باستانگرایی در شعر شفیعی از منظر نحوی نیز قابل بررسی است. ساخت نحوی کهن؛ بویژه ساخت نحو سبک خراسانی در شعر شفیعی بسیار جلوه میکند. این امر خود یکی از عوامل باستانگونگی و فخامت در شکل شعری وی به شمار میرود. تصرفات او در عبارتهای فارسی و نحو زبان، ویژة خود او و از مختصات شعرش است. از جمله مصادیق باستانگرایی نحوی در شعر وی، کاربرد شبه جملات به شیوة کهن است:
- شادا آن دم که در تو یابم/ روزنهای از برای دیدار(ه/ 261).
- آه/ حیفا/ آن روزگاران و سوزگارانی/ که ما در کار این کردیم(ه/ 146)
و نمونههایی دیگر مانند: خوشا، نغزا، خرّما و..
از دیگر روشهایی که به باستانگونگی نحو شعر شفیعی کمک کرده است، جابه جایی موصوف و صفت (وصفی مقلوب)است:
- در این قحط سال دمشقی/ اگر حرمت عشق را پاس داری...(ه/ 94).
- یکی ژرف آیینة بیکران/ که بیند جهان خویشتن را در آن (ه/ 378).
- ...در تشنه سال مزرعه و خشکی قنات/ یکباره زنگ بست(آ/ 108).
شفیعی به صور مختلف کهنگرایی نحوی را در شعر خود راه داده است که ساختار کهن نمونههای زیر بیان کنندة این امر است:
- طوفان نوح نیز نیارد سترد/ زانک/ هر لحظه گسترانگیاش بیش میشود(آ/ 430)
- وه که به دست و پای بمردم/ نه ره دیدار و نه توان شنیدار(ه/ 312)
- به که تو را لحظه ناگهانه درآید/ آنچه تو خواهی ، کرانش نیست پدیدار( ه/ 313)
- ور آذرخش بگذرد از هر عصب تو را (ه/ 411)
3-2-4-باستانگرایی از طریق تضمین
تضمین مصراع یا بیتی از شعرای متقدم را به نوعی باستانگرایی نیز میتوان نامید. شفیعی در بسیاری از اشعار خود، مصرع با بیتی از شاعران دور و نزدیک آورده است که باعث شده، شعرش جلوهای آرکائیک یابد. استفاده از تضمین و آوردن بیتی از شاعری متقدم در میانة شعری امروزین، ناگهان خواننده را سالها و قرنها به عقب برمیگرداند و نمایی باستانگونه به شعر شفیعی میدهد. شاعر در دفتر «در کوچه باغ نشابور» به نحو ملموسی اشعار حافظ را به صورت حلّ و درج در شعر خود به کار گرفته است:
- دیدی که باز هم/ صدگونه گشت و بازی ایام/ یک بیضه در کلاهش شکست/ این معجزه است/ سحر و فسون نیست؟/ چندین که عرض شعبده با اهل راز کرد.
حافظ میگوید:
- بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه/ زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد.
نمونههای دیگری از کاربرد تضمین در شعر شفیعی:
تضمین از خاقانی:
- عجبا کز گذر کاشی این مزگت پیر/ هوس «کوی مغان است دگر بار مرا»...(ه/ 21).
تضمین از رودکی:
-... و به رود سخن رودکی آن دم که سرود:/ «کس فرستاد به سرّ اندر عیار مرا»(ه/ 19).
تضمین از مولوی:
- بیداری زمان را/ با من بخوان به فریاد/ ور مرد خواب و خفتی/ رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن(آ/ 253)
تضمین از حافظ:
- این معجزهست/ سحر و فسون نیست/ چندین که/ «عرض شعبده با اهل راز کرد»(آ/ 286).
4-2-4- باستانگرایی از طریق تلمیح
شفیعی در شعر خود به طور گسترده به داستانها و روایتهای تاریخی، مذهبی و حماسی/ اسطورهای اشاره داشته است که این امر زبان آرکائیک شعر وی را برجستهتر کرده است. دلبستگی شاعر به فرهنگ ایران در شعر او بازتاب چند سویهای داشته است. آشکارترین جلوه آن حضور نام و یاد تعدادی از درخشانترین چهرههای فرهنگی ایران در این اشعار است و چهرههایی چون ناصرخسرو، عینالقضات، فضلالله حروفی، سهروردی و...
اشارات و تلمیحات داستانی و اساطیری و تاریخی شعرهای او که طیف نسبتاً گستردهای دارند، عمدتاً برگرفته از فرهنگ ایران و اسلام است: زردشت و سرو کاشمر، نماز خوف، دجال، جام جمشید، موسی و درخت، تخت سلیمان و موریانه و... (عباسی، 1378: 278).
اشاره به داستان ایوب پیامبر:
- دید ای دریغا هیچ پیدا نیست:/ یعنی/ انبوهی از کرم است و ایوبی در آنجا نیست(ه/ 369).
اشاره به یکی از معجزات حضرت ابراهیم:
- مرغان ابراهیم دیگر باره میآیند...(ه/ 35).
اشاره به داستان حلاج:
- در آینه دوباره نمایان شد/ با ابر گیسوانش در باد/ باز آن سرود سرخ انالحق/ ورد زبان اوست(آ/ 275).
اشاره به داستان خضر نبی:
- خضری مگر گذشته از این راه/ آه این چه معجزهست/ کز دور سبز میزند و جلوه میکند(آ 360)
و موارد متعدد دیگر که رنگ و رویی کهن به شعر شفیعی بخشیده است.
3-4-هنجارگریزی معنایی
بر خلاف فرمالیستها عدهای هنجارشکنی را در معنا میدانند. به عقیدة لیچ، آشنایی زدایی بیشتر در حوزة معنا اتفاق میافتد. در هنجارگریزی معنایی، همنشینی واژهها بر اساس قواعد معنایی حاکم بر زبان هنجار نیست؛ بلکه تابع قواعد خاص خود است. معنی در شعر نیمایی اهمیت بسیاری دارد و این معنی معمولاً از پیوند نشانهها در نظام زبان حاصل میشود. تمامی محتوای شعر و تصاویر شعری که بیانگر افکار و اندیشههای شاعر است، از طریق همین نشانهها و دلالت آن بر مفاهیم ذهنی شاعر قابل دریافت است. مطابق نظر صورتگرایان، معنا و معنا اندیشی تنها دغدغة شاعر در سرودن یک شعر به شمار نمیآید؛ بلکه در نظام شعر معنا نیز یکی از اجزایی است که در کل شعر و درباره سایر اجزای بررسی میشود(مدرسی، احمدوند،1384: 213).از مهمترین عناصر ایجاد آشناییزدایی معنایی، تشبیه، استعاره، تشخیص، پارادوکس و حسامیزی و... هستند که شفیعی در شعر خود از آنها بهره برده است.
1-3-4-تشبیه
تشبیه یکی از ارکان مهم تصویرسازی است که در شعر بهرة فراوانی از آن برده شده است؛ چنانکه میدانیم، هر تشبیه از مشبه، مشبه به، وجه شبه و ادات تشبیه ساخته میشود. به کارگیری مشبه و مشبهبههای تکراری باعث ایجاد ابتذال در زبان شعر میشود؛ لذا شاعران با انتخاب مشبه یا مشبهبه و یا وجه شبه غیر تکراری، سعی در آشناییزدایی از شعرشان دارند. شفیعی نیز در همین راستا گاهی از وجهشبههای دیریاب سود میبرد و گاهی ارتباط بین مشبه و مشبهبه در شعرش چنان دور است که کمتر به ذهن خطور میکند. این شیوه باعث گردیده زبان شعری شفیعی کاملاً برجسته بنماید. در ذیل نمونههایی از تشبیه در شعر وی را میآوریم:
تشبیه دشت به کاغذ کاهی: ...هر کجا بر کاغذ کاهی و زرد دشت(ه/ 56).
تشبیه ماهی به حلقة زنجیر:و ماهیانش را شمردن میتوان،چون حلقة زنجیر(ه/ 39).
تشبیه زمین به سطل زباله: سطل زبالهای است/ زمین/ در فضا/ رها/ (ه/ 336).
تشبیه ترانه به فلاخن: در شتاب و تنگی مسافتی چنین/ یادگاری تبار خویش را/ از فلاخن ترنم و ترانهای/ افکنم به دورتر کرانهای...(ه/ 66).
تشبیه شب به لجن: زان پیشتر که در لجن شب/ چون لاشهای به صدر نشینی...(ه/ 149).
تشبیه نگاه به مرغ: نگاه بیگنه کودکان خستة کوی/ چو مرغ بیپر و بالی/ که در قفس مردهست (آ/ 132-133).
و نمونههای دیگری چون: تشبیه آسفالت به فلس ماهی(آ/ 352)، تشبیه معشوق به شراب(آ/ 379)، تشبیه شبه به هزاپا(آ/ 436)، تشبیه شب به آلاچیق(آ/ 248)، تشبیه درخت به دست مفلوج(آ/ 132)، تشبیه ابر به غربال(ه/ 105)، تشبیه عمر به لانه زنبور(ه/ 404)، تشبیه کبوتر به براده آهن(ه/ 321).
2-3-4-تشخیص
تشخیص(Personification) عبارت از جان بخشیدن به اشیاء و طبیعت؛ به این صورت که برای آنها خصوصیات انسانیدر نظر گرفته شود. تشخیص، یکی از مهمترین روشهای ارائة تصاویر زنده و پویا است.
یکی از مسائل مهم مطرح در شعر شفیعی، توجه و دید او نسبت به جهان است؛ وی طبیعت را یکپارچه زنده و جاندار میبیند، گویی تمام عناصر طبیعت با او در حال گفتگویند و هر یک زبانی و دنیایی بر او میگشایند. در همین جهت است که در شعر وی، کاج سکوت میکند و باران سکوتش را میشوید:
- باران سکوت کاج را میشست...(آ/ 233)
و خزه به انسانی شوخچشم تعبیر میشود:
- شوخچشمی خزه/ رودخانه، را فریب میدهد که میروم/ ولی نمیرود(ه/ 103).
نمونههای دیگری از صنعت تشخیص در شعر شفیعی کدکنی:
- ابر تُرُشروی تیره بر سر میدان/ هقهق باران به ناودان شکسته...(ه/ 132).
- به روی شاخة گردوی پیر، شانهسری/ نماز میخواند/ نماز خوف...(آ/ 202).
- او میستاید لاله عباسی و/ شبدر را شقایق را/ با کونهشان پرشرم/ در ازدحام کاغذین گلهای بیشرمی/ که میمیرند/ اگر ابری ببارد نرم(آ/ 218).
- ستاره میگوید:/ دلم ازین بالا، گرفته، میخواهم بیایم آن پایین/ کزین کبودینه، ملول و دلگیرم، خوشا سرودنها/ و آفتابیها(آ/ 410).
- به روی شاخة گردوی پیر، شانهسری/ نماز میخواند...(آ/ 202).
با صنوبری که روی قله ایستاده بود/ گونه روی گونه سپیده دم نهاده بود/ موج گیسوان به دوش بادها گشوده بود...(آ/ 418).
3-3-4-حسآمیزی
حسآمیزی در آرایههای ادبی، آمیختن دو یا چند حس است در کلام، به گونهای که ایجاد موسیقی معنوی به تأثیر سخن بیافزاید. نقطة اوج حسآمیزی در شعر فارسی، اشعار بیدل دهلوی و صائب تبریزی و در شعر معاصر، در اشعار سهراب سپهری است. شفیعی نیز در شعر خود از این شیوه برای برجستهسازی زبانش بهره میگیرد. نکتة قابل توجه در این مورد آن که وی بیشتر از رنگها به عنوان نمادی از حس بینایی، برای حسآمیزی استفاده مینماید:
«سکوت سبز» و «درنگ قهوهای»:
- ... سکوت سبز خویش را به آب دادهاند/ و رشد سالیانة ستاکهای ترد را/ پس از تحمل عبوس یک درنگ قهوهای/ به ابر و باد و آفتاب دادهاند(آ/ 158-159).
- در آینه دوباره نمایان شد/ با ابر گیسوانش در باد/ باز آن سرود سرخ انالحق/ ورد زبان اوست(آ/ 275).
- این صدا صدای کیست؟/ این صدای سبز/ نبض قلب آشنای کیست؟(آ/ 421)
- سپیده دم در کویر/ طنین آهنگ رنگ/ و رنگ آهنگهاست(آ/ 350).
- چه سود واژهای ازین کتاب را فردا/ به یادگار به اقلیم غربت آوردن/ و زیر لب مزه کردن که این ترانه ماست(ه/ 70).
- ببین گنجشک شنگ صبحگاهی/ سکوت بیشه را چون میزند رنگ/ در این شبگیر این نقاش آواز/ چه رنگین پردهها سازد ز آهنگ(ه/ 486).
4-3-4-پارادوکس
تصاویر متناقضنما (Paradoxical Images) تصاویری هستند که دو طرف آنها به لحاظ منطقی یکدیگر را نفی میکنند. انواع مختلفی از این تصاویر متناقضنما (پارادوکس) در ادبیات مورد استفاده قرار گرفته که برخی به صورت یک ترکیب به کار میروند و گاهی این تناقض میان عناصر یک جمله دیده میشود و گاهی بین اجزای دو جمله با یکدیگر.
استفاده از نشانههای وارونه، طبیعت زبان را آزاد کرده، از نفوذ زبان قراردادی میکاهد. بدین ترتیب بسیاری از شاعران در آثار خود از چنین تعارضهای زبانی بهره جستهاند. شفیعی کدکنی نیز در برخی اشعارش از پارادوکس برای هنجارگریزی استفاده کرده است که در ذیل به چند نمونه اشاره میشود:
«بودی چو نابودی»:
- در برکة بگسسته از رودی/ بودی چو نابودی...(ه/ 40)
«در هرگزی از همیشه»
- خنیاگر کور در کوچه دیگر/ یارای آواز خواندن ندارد/ مثل پیامی دروغین/ روی لبی ایستاده/ در هرگزی از همیشه(ه/ 168).
«غریب آشنا»
- لحظههای غریب آشنا را/ کز کران تا کرانش به اشراق/ شعر میجوشد و میشوی لال...(ه/ 489).
«از یقین برآمده شک»
- بر لاجورد قطه قیری/ یا از یقین برآمده شکی/ زاغی بر آسمان سحرگاه(ه/ 286).
«همهمهای لال»
- نیمهای از روز بود و نیمهای از شب/ وحشت بی پاسخی و همهمهای لال(ه/ 311).
«سرایند خموشیها»
- این طنینی که سرایند خموشیها/ از عمق فراموشیها...(ه/ 19)
5-3-4-تصویرسازی
از ویژگیهای ذاتی هر شعر، تصویری بودن آن است. شعر بدون تصویر در بهترین حالت خود، نظمی بیش نیست. تصویر در شعر به صورت مختلف خود را نشان میدهد. تصاویر در شعر شفیعی، عمدتاً فشرده در یک مصراع یا یک بیت نیست؛ بلکه بیشتر منتشر در شعر است و گاه شعر در کلیت خویش، تصویر تازهای را بیان میکند. میتوان گفت تصویر در شعر شفیعی بیشتر تصویر عمودی است تا افقی(عباسی،1378: 104). به هر روی، شعر شفیعی شعری تصویری است و تصاویر حاضر در شعر وی بسیار تازه و متنوعاند و شعر وی ازین جهت نیز برجستگی خاصی دارد. در ذیل نمونههایی از این تصویرسازیها را میآوریم:
در این شعر، «پل» به انگشتری فلزی تشبیه شده است و از جریان آب رودخانه تصویری زیبا آفریده است:
- فروغ شعله فانوسِ آبیاران باز/ درون جنگل تاریک دود میلرزد/ نگین سربی انگشتر فلزی پل/ دوباره باز در انگشت رود میلرزد(آ/ 144).
تصویر حرکت مورچهها:
-آن نقطهچین ریز روندهست/ آنجا که خیل مورچگان/ روی نردهها/ در سوک جامههای سیه/ در صفی طویل...(ه/ 482).
لکه های ابر سپیدی که چون سوسنی از باد پرپر میشوند:
- با لکههای ابر سپیدت که شامگه/ آیند بر کرانه دشت افق فرود/ چون سوسنی سپید که پرپر شود ز باد/ بر موجهای ساحل دریاچهای کبود(آ/ 98).
و انبوهی از تصویرهای دیگر از قبیل: صخرههای دامن تو، گلبرگهای خاطره، زورق خیال، پنجههای نرم باران شبگیر، پیک مرواریدبار نوبهاران.
6-3-4-آشناییزدایی از اسطورهها و داستانهای دینی
در شعر معاصر به برخی از اسطورهها توجه شده است و شاعران با استفاده از آموزهها یا شخصیتهای اساطیری به برجستگی شعر خویش کمک نمودهاند؛ این اسطورهگرایی در شعر برخی چون اخوان بسیار مشهود است، به گونهای که به عنوان یکی از ویژگیهای زبانی شعر وی در راستای آرکائیک نمودن زبان استفاده شده است. در شاعران دیگر مانند سهراب و شاملو نیز این توجه دیده میشود؛ اما در شعر شفیعی، تغییراتی در ساختار این اسطورهها به چشم میخورد که این امر برجستگی قابل توجهی به شعرش بخشیده است. مثلاً با استفاده از اسطورة سیاوش، مدعیان پاکی و پاکدامنی را این چنین رسوا نموده است:
- خدایا!/ زین شگفتیها/ دلم خون شد، دلم خون شد:/ سیاووشی در آتش/ رفت و/ زان سو/ خوک بیرون شد(ه/ 97)
شفیعی در شعر «نوح جدید» داستان نوح پیامبر را نیز به گونهای دیگر در شعر خود نمایانده است:
نوح جدید ایستاده بر در کشتی |
|
کشتی او پر زموش و مار و صحاری
|
در شعر «ملخهای زرّین» از داستان ایوب پیامبر تصویر تازهای نشان میدهد که با اصل داستان منافات دارد:
این بار هم ناگاه/ زرّین ملخ بارید/ آری/ اما نه بر ایوب/ بر مشت کرمی در کنار راه/.... دید ای دریغا هیچ پیدا نیست:/ یعنی/ انبوهی از کرم است و ایوبی در آنجا نیست(ه/ 368)
شفیعی در شعر دیگر چهرهای منفور از «سیمرغ» ارائه میدهد که مرغان دیگر از او به تنگ آمده و آرزوی رفتن وی را دارند:
...همه میگویند: «آن روز چه روزی باشد
که دگر باره سوی قاف برآید سیمرغ،
قحطی آورده و بیبرگی و تنگی سرای....»(ه/ 156).
موارد دیگری از این دست نیز در شعر م. سرشک دیده میشود؛ برخی محققان زمینههای ذهنی و فکری شفیعی را که مبتنی بر ذهنیت اومانیستی وی است، باعث تغییر ساختار و کارکرد اسطورههای پیشین میدانند (! حسنپور و همکاران،1387: 85-102).
4-4- هنجارگریزی گویشی
اگر شاعر، ساختهایی را از گویش خویش که در زبان هنجار نیست، وارد شعر سازد، به هنجارگریزی گویشی دست زده است. استفاده از واژگان محلی، مخاطب را با فضا و مکان شعر و شاعر آشناتر میسازد. بهرهگیری از واژههای بومی و محلی امکان دیگری است که شاعران معاصر از آن بهره میبرند: نیما یوشیج در پیوند با این امکان گفته است: «جست و جو در کلمات دهاتیها، اسم چیزها(درختها، گیاهها، حیوانها) هر کدام نعمتی است...» نیما خود بسیاری از واژههای بومی شمال ایران را در اشعار خود وارد کرد و راه را برای شاعران بعد از خود هموار نمود(! حسن لی، 1383: 128).
استفاده بجا از واژگان محلی، گذشته از آنکه آنها را حفظ و احیا میکند و امکانات و ظرفیتهای زبان را افزایش میدهد، خود یکی از عوامل یاری کنندة شاعر در حفظ روانی جریان خلاقیت شعر و حفظ تداوم حالت عاطفی شاعر است، بی آنکه ساختار نحوی کلام در کشمکش میان وزن و معنی از ریخت بیفتد(عباسی،1378: 120).جز شناساندن بوم زیست شاعر، واژگان محلی، میزان تعلق شاعر و زاویة نگاه او به محیط را نیز روشن میسازد. در شعر نیما، مازندران بخوبی پیداست و در شعر منوچهر آنشی شهر بوشهر احساس میشود.
صبغة اقلیمی در شعر شفیعی که نمایندة نگاه شخصی و صمیمی شاعر است، علاوه بر انعکاس در تصویرهایی که از طبیعت خراسان ارائه میکند، در کاربرد واژگان محلی و بومی نیز تجلی کرده است(همان، 313).
نمونههایی از کاربرد واژگان محلی در شعر شفیعی:
«پیشطرّه»: از پیشطّره مینگرم سوی دوردست...(ه/279).
«رازینه»: وقتی آن نازینه/ از رازینه/ میآید/ در میان شعلهای بیدود/ نیست دیگر جای اندیشه(ه/421)
«بِرِزگ»: به اعتماد نجیب بِرِزگها سوگند/ که باغها همه سرشار بار و بر گردند(آ/ 144).
«نِزم»: باران نِزم و ریز فرو میریخت/ بر بازوان سبز علفها...(آ/ 484).
«پرما»: دستت به روی سبزه و / سر خفته روی دست/ دور از گزند گردش پرمای زنجره...(آ/ 480).
«چرخریسک»: وان چرخریسک پیک و پیغام بهاران/ در آن سکوت منتظر آواز برداشت(آ/ 101).
«سبزنا»: در موزههای نیزهگذاران دشت رزم/ روویید سبزنا و ببالید و زرد گشت(آ/ 107).
«پرهیب»: هیچ در آیینه حیرت نگاهان اسیر دژ/ نیست جز پرهیب دیوان و/ نهیب خیل جادوزاد...(آ/ 119).
«اشن»: باد سحری گذشت و با عشوه/ زد جامه سبز اشن را یکسو...(آ/ 142).
گاهی رنگ محلی مناطق خشک کویر حاشیة کویر از خلال تجربة فردی شاعر در برخی شعرها بازتاب یافته است: این چرخ چاه کهنة کاریز/ با ریسمان پرگره خویش/ - این یادگاریهای صد قهر و آشتی/ یادآور شفاعت دستان روستایی-/ این خشک دشت را سیراب میکند(آ/ 189).
و واژگان و تصاویر محلی فراوان دیگری که رنگ اقلیمی شعر شفیعی را برجسته ساخته است.
5-4- هنجارگریزی سبکی
میان گونة نوشتاری معیار و گونة گفتاری از نظرگاه واژگان و نحو گفتار تفاوتهای روشنی دیده میشود. حوزة کاربرد آنها نیز متفاوت است. اگر شاعر از گونة نوشتاری معیار به ساخت نحوة گفتار گریز زند، هنجارگریزی سبکی گویند.
ارزش هنجارگریزی سبکی از چند منظر قابل بررسی است:
1- تغییر فضا در شعر.
2- تغییر موسیقی شعر.
3- ایجاد صمیمیت در فضای شعر.
کوچکترین بیدقتی در این زمینه یا شتابزدگی و فقدان فضای مناسب در گریز از هنجار نوشتار به گفتار یا برعکس، به افول و نزول شعر میانجامد(! سنگری،1381: 6). «شاعران امروز با به کارگیری واژههایی که تا پیش از دورة معاصر اجازة ورود به ساحت شعر را نداشتند و نیز با استفاده از واژههای تازهای که در زبان روزمرة امروز به کار میرود، در کنار واژههای گذشته، به گسترش و توسع زبان شعر کمک میکنند»(حسن لی،1383: 114).
یکی دیگر از برجستگیهای زبانی شعر شفیعی، کاربرد واژههای محاورهای و عامیانه و برخی اصطلاحات روزمره است که در سطح گستردهای در شعر وی یافت میشود. قرار گرفتن این واژگان در کنار واژگان کهن و واژگان محلی که قبلاً به آن اشاره شد، باعث آشناییزدایی و برجستهسازی شعر وی گردیده است. در ذیل نمونههایی از کاربرد واژگان و اصطلاحات محاورهای و روزمره در شعر شفیعی را میآوریم:
«خروسک قندی»: ...فاصلهها هست بین چشم تماشا/ فاصلة جنگ تا خروسک قندی(ه/ 312).
«اکسری»: بر سر شاخة لختی دو سه برگ و یک سیب/ وان دگر سوی، اناری دو سه خشکیده به شاخ/ منعکس اکسری باغ درون برکه/ روح پاییز روان از همه سویی گستاخ(ه/ 96).
«جیرهبندی»: در خشکسال واژه در تنگنای آواز/ شعری نخواندیم/ در جیرهبندیهای شعر و آرزوها/ ماندیم ماندیم(ه/ 300).
«چراغ قرمز» و «راهبند»: ز کوچة کلمات/ عبور گاری اندیشه است و سدّ طریق/ تصادفات صداها و جیغ و جار حروف/ چراغ قرمز دستور و راهبند حریق(ه/ 211).
«کبریت»: کبریتهای صاعقه/ پی در پی/ خاموش میشود(آ/ 282).
«مصنوعی»: مسیح غارت و نفرت!/ مسیح مصنوعی!(آ/ 289).
«دندانغروچه»: دندانغروچة کلمات است/ در سوگ آن عصارههای طوفان(ه/ 187).
«چارپنج»: اینجا در این حصار نگه کن/در کوچهای به فاصلة چار پنج گام/چندین و چند شاعر مفلق...(آ/ 84).
«هایاهای»: ابر هایاهای میبارید/ جنبش نیلوفران در زیر باران/ آسمانها را تکان میداد(ه/ 98-99).
«کفتر»: و کفتری در دستهایت میزند پرپر/ قلبش پر از صبح و پریدنهاست(ه/ 34).
«هاژوواژ»: ... گوش من و چشم هاژو واژ سپیدار(ه/ 312).
«اودکلن»: فریاد کودکان گرسنه/ در عطر اودکلن/ آری شنیدنیست ببینید:/ فریاد کودکان(آ/ 466).
6-4- هنجارگریزی نوشتاری
گاهی شاعر در نوشتار شعر شیوهای را به کار میبرد که تغییری در تلفظ واژه بوجود نمیآورد؛ ولی این شکل نوشتن، مفهومی ثانوی به مفهوم واژه میافزاید(انوشه،1376: 1445). درست خواندن شعر، انتقال احساس و اندیشه، دیداری کردن شعر، نشان دادن فاصلههای زمانی و مکانی و برجستهسازی تصاویر از مهمترین کارکردهای این نوع از هنجارگریزی است(! صالحینیا،1382: 83-94).
در روزگار ما برخی از شاعران جوان به این شیوه اقبال نشان دادهاند. شاملو و صفارزاده نیز تجربههایی در این زمینه دارند 6
شفیعی نیز گاهی از هنجارگریزی نوشتاری بهره برده است؛ در شعر «هویت جاری» تصویری زیبا از دریا و مرغان ماهیخوارش در جلوی چشم خواننده گشوده میشود. این شکل (7) تصویر مرغان دریایی دوردستهاست که به دلیل پرواز در اوج آسمان و دوری از ما بدین شکل دیده میشوند:
-... و مرغکان چیره ماهیخوار
77 و
7 و
فراوان 7،
در انتشار هندسی خویش
بر موجها هجوم میآرند.(آ/ 461)
وی در شعر «طاووسی امّید» نیز از هنجارگریزی نوشتاری بهره میبرد، آنجا که با نوع خاص نوشتار، تصویری از فرو رفتن ریشه در زمین ارائه میدهد :
-ریشههایش
رفته
در عمقِ
زمین
تا طوس
در بهار دیگری، در لحظهای جاوید
بوتة طاووسی امّید(ه/ 266).
البته شفیعی، از هنجارگریزی نوشتاری کمتر استفاده کرده است؛ اما همین موارد اندک نیز نشان میدهد که وی بخوبی از این شیوه در جهت برجستگی زبان شعریاش بهره گرفته است.
5- نتیجهگیری
چنانکه گفته آمد، محققان یکی از ویژگیهای اصلی شعر را برجستهسازی کلام میدانند؛ برجستهسازی به دو شکل امکانپذیر است؛ نخست آن که در قواعد حاکم بر زبان خودکار انحراف صورت پذیرد و دوم آن که قواعدی بر قواعد حاکم بر زبان خودکار افزوده شود. بدین ترتیب برجستهسازی از طریق دو شیوة «هنجارگریزی» و «قاعدهافزایی» تجلی خواهد یافت. بررسیهای به عمل آمده نشان میدهد، شفیعی از روش هنجارگریزی بسیار بهره برده و بدین طریق زبان شعریاش را برجسته و جذاب نموده است. لذا مخاطب را با زبان متفاوت و هنجارگریزش جذب کرده است. در شعر وی از انواع مختلف هنجارگریزی استفاده شده است، اما این بهرهگیری به صورت یکسان نیست؛ بلکه در شعرها و یا دفترهای شعری مختلف، تفاوتهایی از این نظر دیده میشود. شفیعی در دفتر شعر «هزارة دوم آهوی کوهی» به هنجارگریزی زمانی(کهنگرایی) توجه بیشتری نشان داده است. یکی دیگر از هنجارگریزیهایی که در شعر وی بیشتر استفاده شده، هنجارگریزی واژگانی است؛ در شعر شفیعی بسیاری از واژگان و ترکیبات جدید حضور دارند که ساختة ذهن خلّاق و نوجوی اوست.از سوی دیگر، دایرة واژگان در شعر شفیعی چه در حوزة واژگان محلی و چه در حوزة واژگان عامیانه و امروزی نیز بسیار متنوع و گسترده است. همچنین وی گروه وسیعی از نامهای اشخاص و مکانهای اساطیری و تاریخی را نیز به شعر خود راه داده است که این خلاقیت در همنشین کردن چنین واژگان وسیعی در شعر، باعث آشناییزدایی و برجستگی شعر شفیعی کدکنی گشته است. در حوزة هنجارگریزی معنایی، وی از صنایعی چون تشبیه، پارادوکس، حسآمیزی، تشخیص، تصویرگرایی بهره برده است. یکی از موارد مهم در هنجارگریزی معنایی، استفادة متفاوت از داستانها و روایتهای اسطورهای و تاریخی است که به آشناییزدایی شعر شفیعی کمک شایانیکرده است. شفیعی از انواع دیگر هنجارگریزی نیز کم و بیش بهره گرفته است؛ اما آنچه مهم است آن که وی در کاربرد هنجارگریزیها، دو اصل زیباییشناسی و رسانگی را بخوبی رعایت کرده است و شعر او با وجود استفاده فراوان از انواع هنجارگریزیها، هیچگاه دچار سردرگمی و یا نارسایی معنایی نگردیده است.
پینوشتها
1- مکتب فرمالیسم با پایهگذاریOPOIAZ «انجمن پژوهش زبان ادبی» در سال 1916 در پترزبورگ شکل گرفت.(احمدی،1385: 39).
2- ابتدا شکلوفسکی این اصطلاح را در مقاله خود با عنوان «هنر به منزلة شگرد» بر پایه واژة روسی (Osteranenja) به کار برد(احمدی،1385: 47).
3- در این باره نگاه کنید به کتاب امیرزاده کاشیها از پروین سلاجقه. و مقالة «آشناییزدایی و هنجارگریزی در اشعار نیمایی اخوان ثالث» از فاطمه مدرّسی و مقاله «هنجارگریزی در شعر سهراب سپهری» از فرزان سجودی.
4- در این باره نگاه کنید به مقاله «برجستهسازی واژه و ترکیب در شعر اخوان» از فروغ صهبا.
5- در شیوة آدرسدهی به نمونههای شعری، (ه) نشانة مجموعه شعر «هزاره دوم آهوی کوهی» و (آ) علامت دفتر شعر «آیینهای برای صداها» است.
6- دراین باره نگاه کنید به مقالة « آشناییزدایی و هنجارگریزی در اشعار نیمایی اخوان ثالث » از فاطمه مدرّسی و غلامحسن احمدوند.
7- درباره کاربرد باستانگرایی در شعر شاملو نگاه کنید به کتاب «سفر در مه» تقی پورنامداریان ص315-328.
8- برای نمونه نگاه کنید به ص 59 و ص 77 دفتر شعر«طنین در دلتا» از طاهره صفار زاده.