نویسندگان
1 دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی
2 دانشجوی دکتری رشته علوم ارتباطات، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات تهران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Humans have various identity dimensions in Shahnameh. In this paper, identity is studied on the basis of human functions in an ideal king-based society as well as Iranian society and, therefore, dimensions of human identity are studied on the basis of three factors of politics, society and religion separately.
Theoretical basis of this article is that since Iranians always define their identity in order to establish, maintain and fix a utopia, so individual part of identity is neither important nor of value. This paper analyzes three dimensions of human identity:
1) The political identity in which kings have a more important role and their functions can be analyzed in four dimensions: urbanity, justice, consultation and competition.
2) Social identity is analyzed on the basis of love and happiness identity and religious identity is investigated in two dimensions: verbal (praise) and behavioral (blessing).
The purpose of this paper is to explain the religious, cultural and social bases of human functions in Iran in the historical past.
This paper uses a descriptive-analytical method and shows evidences related to this issue in Shahname by using library resources.
کلیدواژهها [English]
پیشینة پژوهش
مهمترین پژوهشی که در بارة فردوسی صورت گرفته، رسالهای دانشجویی است که تمام آثار را در این زمینه بر 20 دسته تقسیم نموده؛ از جمله آنها آثاری است که اندیشههای سیاسی شاهنامه تبیین شده است و به نکتة مورد نظر در این مقاله، اشاره ای صورت نگرفته است. نویسندگانی همچون اسلامی ندوشن (ایران و جهان از نگاه شاهنامه،...)، رنجبر (جاذبه های فکری فردوسی )، رحیمی (تراژدی قدرت در شاهنامه ) ، سرّامی، ( از رنگ گل تا رنج خار ) رضا ( اندیشههای فردوسی )، محبتی (سیمرغ در جست و جوی قاف و پهلوان در بن بست)، در مقاله (هویت تاریخ و روایت در ایران) نوشته معینی علمداری بیشتر به بررسی هویت تاریخی از بعد سیاسی پرداخته شده است و در اکثر مقالات بررسی شده، بیشتر از بعد هویت ملّی در شاهنامه پرداخته شده است و درهیچ یک به نکتة مورد نظر نویسندگان مقاله، اشاره نداشتهاند.
بیان مسأله
فردوسی در شاهنامه عملکردهای انسانی و فراانسانی را در میدان گسترده تعاملها و تقابلها برای تبیین ابعاد هویت انسان در دوران ساخت و تثبیت نهاد ایرانشهر، به نمایش میگذارد تا از این رهگذر فراخنای اندیشه و عظمت همّتهای بلند انسانی در بستر تاریخ با تبیین هویت تاریخی و فرهنگی ایرانیان، جلوهگر شود. فرا انسانی از آن روی که برخی از عملکردهای ایرانیان مانند نبردهای نفسگیر و طولانی و بیشمار در شاهنامه که شاید از مباحث ملال آور آن هم به شمار میآید، با شیوه و کیفیت و کمیّت ارتباطات انسانی در جهان امروز، اموری ناموجّه به شمار آیند ؛اما ذکر این نکته ضروری است که همه کسانی مانند افلاطون و بیکن و ماکیاولی و دیگران که به تبیین علل و زمینههای ایجاد آرمانشهر، پرداخته اند از لزوم نبرد با نیروهای اهریمنی برای ایجاد و تثبیت شهر آرمانی با شرکت طبقات گوناگون جامعه، تأکید داشتهاند( رضایی راد، 1378: 240 ـ 226 ) در شاهنامه نیز همانطور که در عملکرد طهمورث و هوشنگ و جمشید، نمایان و قابل پذیرش است، حاکمان به عنوان ایجادکنندگان و چاککنندگان مسیر آرمان شهری و پهلوانان به عنوان حافظان آن و مردم به عنوان حامیان آن، همواره در این راستا، تلاشهایی پیگیر و جاودانه و ثمر بخش داشته اند و تلاش و تمایز این پژوهش هم در این نکته نهفته است که اگرچه بسیاری از عملکردهای انسانها در شاهنامه برای انسان امروز که در فراخنای بزرگ ارتباطی با رسانهها و ابزارهای گوناگون، با دورترین مکانها و فاصلهها میتواند ارتباطاتی گسترده و پایدار داشته باشد، نمی تواند الگوی ارتباطی قرار گیرد؛ اما می توانداین امر مهم را به اثبات برساند که ایرانیان از آغاز آفرینش تا زمان هایی مدید ـ و شاید اکنون هم ـ به دنبال حفظ همان آرمانها بودهاند ـ و این موضوع در اشعار حافظ و نظامی و دیگران با بیانها و تبیینهای گوناگون، همواره از مباحث کلیدی و بلکه هدف اصلی، به شمار می رفته است تا جایی که میشود گفت: ایرانیان همواره برای از دست دادن این سرزمین آرمانی با نامهایی مانند نیستان و باغ ملکوت و غیره، در حسرت ها و سوز و گداز های فراوان، بر هر مرد و زن نالیدهاند و سینههای شرحه شرحه از فراق و دوری از آن را طلبیدهاند؛ بنابراین با تبیین نوع و کیفیت ارتباطات انسان ها و عملکردهای آنها برای حفظ سرزمین آرمانی ـ در هر مسیر و نام ـ در واقع اعمال و گفتار آنان برای تثبیت اندیشه ایجاد شهر آرمانی با تمام رنج ها و سختیهایی که در بر داشته است در قرنها و زمانهای بسیار طولانی بوده است و هرگز گذشت زمان، احساس و اشتیاق نوستالژیک ایرانیان برای رسیدن به این سرزمین آرمانی، کاهش و فرود نداشته است و وجه تمایز و هدف این مقاله هم در همین نکته است که نشان دهد که ایرانیان در واقع همة اعمالی را که انجام میدادهاند، با همین الگو و فرمول، موجّه می دانستهاند. مهمترین مؤلّفههای هویتی بنا بر اندیشة آرمان شهری، ایجاد طبقات اجتماعی و سیاسی و نیز ایجاد امکانات لازم برای دفاع از سرزمین آرمانی در صورت لزوم و نیز تلاش برای حفظ سرزمین در تمام ابعاد لازم است؛ لذا می شود گفت که مبنای تعریف هویت در این مقاله، سیاسی ـ اجتماعی است و همانطور که پیشتر هم آمد، نمیتواند دقیقاً منطبق بر تعاریف امروز از هویت باشد.
ادبیات فارسی همیشه محکم ترین ریسمان بوده است که چنگ آویز تمامی اقوام ایرانی گشته و آنان را از چاهها و چالههای مختلف برکشیده است و اصولاً هویت تاریخی ایران جز از طریق زبان آن- فارسی- قابلیت حفظ و انتقال را نیافته است. اوج تلفیق این دو عنصر، شاهنامة فردوسی است که در حقیقت سند تاریخی و زبانی ملت ماست (محبتی، 1382: 97). بنابر این می توان گفت: فردوسی جایگاه تاریخی، هویت ملّی و نیازهای روحی مردم ایران را بخوبی دریافته و متناسب با آن طرح و برنامه ارائه کرده است. در حماسة فردوسی انسانها می توانند با نیروی خلاقیت، قوانین جهان را با ارادة آهنین خویش، تغییر دهند و جهانی دگرگونه بیافریند. این کوششها بیان کنندة چگونگی شکلگیری تمدن ایرانی و مساعی تاریخ آفرینان مقاوم و متفکّری است که کارنامة ایران را در حالی تبیین میسازد که در مرکز جهان ایستاده و با گیرودار مسائل زندگی ورزیده و سرانجام پیروزمندانه بر آن غلبه کرده است. «بزرگترین آرمان فردوسی در باز ساخت و بازنگری تاریخ کهن، بازیابی «ایرانشهری» است که تاریخ همواره درآن را یادها و دل ها زنده نگاه دارد» (محبتی،1381: 66) عملکردهای ایرانیان است که فردوسی آن را در شاهنامه، تبیین نموده به بیان بهتر، هر کدام از قهرمانان این اثر، در زمانها، مکانهای گوناگون بنا به مصالح حال و مآل، اعمال و اندیشههایی گاه بظاهر ناساز؛ اما در باطن متناسب و هماهنگ، اتخاذ میکنند تا ایرانشهر را حفظ نمایند.آنان برای حفظ ایرانشهر، ارادههای پولادین و سترگ خویش را در عملکردهای استوار و انسانی جلوهگر میسازند. این مقاله با بررسی عملکرد انسانی در شاهنامه، هویت آنها را مورد بررسی قرار داده تا از این رهگذر مبنا و نوع کارهای انسان ها در مراتب گوناگون پهلوانی و شاهی و...، تبیین و روشن شود که ایرانیان در تعاملها و حتی تقابلهای خود با سایر کشورها و مناطق، چگونه در پی حفظ آرمانها و الگوهای خود بودهاند؛ در این راستا تلاش است که تلاشهای ایرانیان صورت گرفته است و هدف عمده برای این جهان بزرگ ابتناء اهداف بلند انسانی برای تثبیت شهر آرمانی بوده است.
در این مقاله مفهوم هویت به معنایی که کارشناسان بدان پرداخته و آن را با دیدگاه های گوناگون و از منظرهای مختلف بررسیدهاند، اندکی متفاوت است؛ چرا که اقتضای بحث انسان و شهر آرمانی، ایجاب میکند که انسانها اعمال و گفتاری داشته باشند که با الگوها و مواضع جهان امروز متفاوت باشد و مسألة درست هم همین است؛ زیرا انسان ها در جهان و نیز البته در ایران همواره در زمانهای مختلف به حفظ موجودیت خویش با مؤلّفههایی همچون سرزمین و فرهنگ و... نظر داشتهاند و البته شاهنامه جهانی است که ابتدای آفرینش را با اعمال فرا انسانی که لازمة جهان آفرینی است، همراه و لازم میکند؛ در این راستا فریدون در کودکی به کوهستان سپرده می شود و ضحاک همراه با مارانی بزرگ و اژدها فش، بر ایران حکم میراند و کاووس، بالهایی میسازد که بتواند آسمانها را نیز برای استحکام آرزوهای باور نکردنی و شاید نا موجّه خویش، زیر پای بگذارد و کیخسرو به نیایشهای هفتگی و سرپاایستادن هایی، باخداوند سخن میگوید که برای انسان امروز، نمی تواند ایجاد و یا حتی موجّه و لازم باشد و در این میانه «رستم » که سرآمد موجود آفرینش است، نیز اعمالی بنهایت تفسیر ناشدنی و تاویل ناپذیر دارد؛ او در همین مسیر حفظ ایرانشهری است که پسر را به قتل می رساند و کیخسرو با نیای خویش، آنقدر به نبرد و حتی نبرد تن به تن می پردازد تا ناپاکیها را از دو سرزمین بزرگ و ورجاوند، دور بدارد. با ذکر این مقدمات، روشن می شود که این مقاله با توجه به همة پژوهشهای پیشین که دربارة فردوسی و شاهنامه، انجام یافته، همچنان می تواند موجودیت و زمینة تدوین را حفظ نماید، مبنی بر این که شاهنامه عملکردهای فراانسانی را نیز در ردیف عملکردهای انسانی قرارداده آنها را برای ایجاد و حفظ سرزمین و مردم آرمانی،به عنوان هویت آنان ضروری میداند و باز از همین روی است که عملکردهای فردی و احساسی و عاطفی، در شاهنامه نمودی بسیار کمرنگ دارد و یا اصلاً نمودی ندارد؛ زیرا عملکردهای فردی اگر در دایرة کوچک میل درونی و یا خانواده باشد، قابل پذیرش است؛ زیرا دامنة بازخورد آن بزرگ و وسیع نیست؛ اما اگر اعمال فردی کوچکترین خلل و یا لرزهای به آرمان ها وارد نماید نادرست و مطرود است.
تبیین هویت انسانی در شاهنامه
با توجه بدان چه آمد، هویت بر مبنای موضوع عملکردها و گفتارها در این مقاله بررسی میشود. هویت را می توان از منظرهای مختلف دیدگاههای گوناگونی بررسی کرد؛ اما با هر تعریفی، هویت دارای جوهره و ذاتی است که به رغم تغییر و تحول صورت و ظاهر آن، همواره ثابت و پابرجا می ماند.لذا می توان با بررسی عملکردهای پهلوانان و شاهان در شاهنامه مبنای هویت گفتمانی و عملکردی ایرانیان و دگرگونیهای تاریخی آن را دریافت. هویت ساختی روانی ـ اجتماعی داشته و شامل اندیشه، عقاید و ارتباط انسان با دیگران است، از این روی باورها و دیدگاههای دینی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی انسان ارکان هویتی آنان را تشکیل میدهد. در گسترة شاهنامه انسانها ابعاد فرا انسانی را در ابعاد زندگی ملموس و دنیایی، به نمایش میگذارند که نتایج جهانی و فرا انسانی دارد، آنها خویش را تغییر می دهند تا در مقیاس های وسیع، جهان را تغییر دهند. آنان در ارتباط با خویش و یا خدا و دیگران جنبههای دینی و آسمانی (فرا زمینی) را نیز هم ردیف ابعاد دیگر زندگی در نظر دارند. شاهنامه در این مرحله بیشتر فرهنگ ایرانی را برای تثبیت آرمانهای فرازمینی خود، به نمایش می گذارد؛ اما در عملکردهای افرادی چون جمشید، فریدون، کیخسرو، کیکاووس و پهلوانانی چون رستم و زال و شیر زنانی چون رودابه، تهمینه، سیندخت، هویت دینی، به مثابه عنصری آمیخته با فرهنگ ایرانی تبیین میشود تا فرهنگی انسانی را پایه ریزی کند. در این پژوهش مهمترین ابعاد گوناگون هویت های انسانی در سه بعد بررسی شده است : 1 ـ سیاسی 2 ـ دینی 3 ـ اجتماعی؛ زیرا همانطور که پیشتر اشاره شد، عملکردها و گفتارهای دیگر هم وجود دارد که قابل بررسی است؛ اما بنا به بحث هایی که امروز هم بتوان آن ها را در چارچوب نظریههای کنونی هم تأویل نمود، مهمترین ابعاد عملکردها در قالب «هویت » در سه بعد مهم بر طبق نمودار زیر، قابل بررسی است.
نمودار شماره (1) ابعاد هویت انسانی در شاهنامه
1- هویت سیاسی
تعلّق به یک واحد سیاسی به عنوان یک عنصر ملّی، مستلزم تعلّق به دولت، نظام سیاسی و ارزشهای مشروعیت بخش حکومت در هویت ملی است و امروزه دولت ملّی بزرگ ترین و رایج ترین نوع شکل بندی جامعة بشری محسوب می شود؛ لذا مسائلی نظیر میزان مقبولیت و وفاداری اعضای یک سرزمین جغرافیایی نسبت به نهادها، نظام حکومتی، ارزش های سیاسی و مرزهای کشور بسیار مهم است. هویت سیاسی در صورتی شکل می گیرد که افرادی که از لحاظ فیزیکی و قانونی عضو یک نظام سیاسی هستند و داخل مرزهای ملی یک کشور زندگی میکنند و موضوع با مخاطب قوانین آن کشور هستند، از لحاظ روانی هم خود را اعضای آن نظام سیاسی بدانند.اما ابعاد هویت در بعد سیاسی در مؤلّفههای زیر در شاهنامه متجلی می شوند: 1- مدنیت 2- عدالت 3- مشورت 4- مبارزه
1-1- مدنیت
یکی از ابعاد هویت انسانی در شاهنامه حکمرانی است که شاهان شاهنامه در آن نقش پر رنگتری دارند، در دوران اساطیری شاهنامه، حکمرانی بیشتر بر پایه عدل و داد بود؛ اما چون هنوز پایههای حکومت انسانی پایهریزی نشده بود، پادشاهانی چون کیومرث، هوشنگ، جمشید،.. برای عمران و آبادانی جهان و رفع نیازهای اولیه جهانیان در پی اکتشافات و اختراعاتی بزرگ برمیآیند و با تبیین و تحکیم طبقات اجتماعی، نخستین ساختار حکومتی را براساس ایجاد و تثبیت مدنیت و پیشرفت و توسعه جوامع انسانی باشد تشکیل می دهند پس از آن تشکیل شوراهای مشورتی و عدالتمندی و دادگری همه برای ایجاد مدنیت صورت می گیرد.
وزان پس فریدون بگرد جهان |
|
بگردید و دید آشکار و نهان
|
2-1- عدالت
عدالت از مهمترین ارکان جامعة مدنی است و با هر معنا و مفهومی در نظر گرفته شود. عدالت در شاهنامه به طورکامل پس از فریدون در حکمرانی کیخسرو تجلّی مییابد .کیخسرو پیامبر شاهی است که عصر جدید را در تاریخ ایران آغاز می کند. او نمونة کامل یک شاه آرمانی است که در اوج قدرت هم چنان الگو و نمونة کامل زهد و پارسایی و آزادگی است. فردوسی در تبیین تمام عملکردهای کیخسرو عدالت را به عنوان عنصر مهم پادشاهی او تبیین می نماید. برای نمونه کیخسرو به گودرز توصیه می کند در نبرد با تورانیان هرگز به بیداد دست نیازد:
به گودرز فرمود پس شهریار |
|
که رفتی کمر بسته کارزار |
در متون اوستایی از او به عنوان شهریاری نیرومند و جنگاور که همه اقوام آریایی را تحت یک فرمانروایی منسجم، متحد و یگانه کرده یاد شده است. مقدمهای برای گسترش عدالت در کل جهان هستی است.
در این بعد کیخسرو از فرمانده سپاه خود می خواهد که بیدادگری در پیش نگیرد و در مسیر راه توران، بنایی یا روستایی را ویران نکند، خداوند را هرگز از یاد نبرد. یکی از نمادهای اصلی نظم کیهانی بر روی زمین که بنیان اندیشه سیاسی ایرانشهری را استوار کرده است، باور ایرانیان باستان است مبنی بر این که هر یک از دولتمردان و شهریاران، باید حامی و موجد برقراری عدل و دادگری در ایرانشهر باشند.
3-1- مشورت (تشکیل شوراهای حکومتی)
یکی از ابعاد هویت سیاسی در شاهنامه عملکرد مشورتی است. شورا و مشورت یکی از اصول و بنای مهم نظامهای سیاسی تمدن ایران بوده است؛ حاکمان بدون مشورت کاری را از پیش نمی بردند، مشورت ها در شاهنامه عموماً از نوع کارکردگرایانه است. سیستمهای مدیریتی بر چهار نوع تقسیم بندی شده است: 1ـ سیستم استبدادی ـ استثماری 2- سیستم استبدادی – خیرخواهانه که گاهی با پاداش و گاهی با تنبیه همراه است. 3- سیستم مشورتی که افراد در این سیستم عمدةً از طریق پاداش های اقتصادی و تا حدی مشارکتی و گهگاهی تنبیه کنترل می شوند. 4- سیستم مشارکتی- گروهی که تا حدودی متکی به پاداش های اقتصادی است اما اساسا بر پایه ی کنترل مبتنی بر مشارکت زیردستان و رضایت آنها ملاک است (رنیس لیکرت، به نقل ازفرهنگی،1384: 156).
برای مثال کیکاووس پس از شنیدن وصف های رامشگری از مازندران در خصوص زیباییهای سرزمین مازندران، وسوسه می شود، به آنجا برود؛ بنابراین موضوع را با عدهای از سرداران و پهلوانان ایرانی در جلسهای مشورتی مطرح میکند.
چو طوس و چو گودرز کشواد و گیو |
|
چو خرّاد و گرگین و رّهام نیو |
پهلوانان ایرانی با شاه ایران به تشکیل مجلسی می پردازند و با آزادی کامل عقاید خود را دربارة خطرات رفتن به مازندران و جوانب آن می پردازند. نکتة بسیار جالب توجه در فرهنگ و تمدن ایرانی وجود آزادی بیان و عقیده است، بدین معنی که هر یک از حکمرانان و پهلوانان ایرانی، واقع بینانه، به بیان خطرات رفتن به مازندران می پردازند و این امر نشان از وجود مدنیت و آزادی سیاسی برای پیشبرد اهداف والای ایرانشهری است و می تواند الگویی برای ایرانیان قرن حاضر باشد. پهلوانان ایرانی در مقابل کیکاووس از بزرگی شاهان گذشته ایرانی چون جمشید، فریدون و منوچهر سخن گفته بیان میدارندکه آنان با آن همه عظمت و بزرگی، هرگز به سوی سرزمین مازندران نرفتهاند.
4-1- مبارزه
هویتها و عملکردهای رزمی انسانها در شاهنامه در راستای حفظ ایرانشهری و اصول و آرمانهای سرزمین ایران هستند؛ نکته جالب توجه در بررسی هویت های رزمی انسانها در شاهنامه در کنار پهلوانان ایرانی که نگهدار خاک میهن بودند، در تمامی رزمها حضور داشتند؛ حضور شاهان در رزم ها نیز بسیار مشهود است؛ زیرا واقع آنان پهلوان شاه بودند و به دفاع از هویت و کیان ایران پرداختند. شاهنامة فردوسی، بزرگترین و گرانمایهترین اثر منظوم فارسی است که در گستره اندیشه سیاسی ایران؛ بویژه در فرایند تکوین هویت و تداوم و استمرار تاریخی آن جایگاهی ممتاز داشته است و توانسته موجبات تزکیه و تهذیب هویت ایرانی را از آمیزههای غیرانسانی فراهم نماید. در دستگاه فکری فردوسی، «غیریت سازی» میان ایرانی و انیرانی مبنای اولیه وحدت سرزمینی و هویت ایرانیان به شمار می آمده است. (معینی علمداری،1383: 44-46)
منظور از پاک شدن هویت ایرانی آن است که هر عنصر انیرانی (بیگانه) از دایرة فرهنگی هویت خارج میگردد. « انیران» که شامل سایر امم جهان هستند، نه بر اساس ملیت و نژاد و زبان و یا مذهب خود؛ بلکه بر اساس «ملیت ایرانی» سنجیده شده و از این رو، انیرانی (غیر ایرانی) لقب یافته اند.(رضایی راد، 1378: 206). همه پهلوانیها، قهرمانیها و دلیریها، براساس نقل های شاهنامه، در این راستا بوده تا نشان داده شود که به رغم تهاجم عناصر انیرانی و شناور شدن مرزهای هویتی در دوره هایی از تاریخ ایران زمین، همواره زمینه برای حفظ هویت ایرانی فراهم بوده است. مبارزه در شاهنامه را می توان در سه بعد تبیین کرد:1- صلح طلبی 2- جوانمردی 3- تقابل.
1-4-1-صلح طلبی
نبردها اصالت ندارند؛ بلکه انسانها در مقام ستیزه جو با هم با اصالت صلح و مدارا عمل میکنند. بعد رزمی در شاهنامه اصولاً براساس مذاکره و صلح طلبیاست؛ اما رعایت این اصل تا آنجاست که به آرمانهای ایرانشهری لطمه وارد نشود. اسفندیار که شاهزداة ایران است. می خواهد رستم را دست بسته پیش گشتاسب ببرد. از آن جایی که در اصول شاهی ایران اطاعت از فرمان پادشاه بر هر فرد ایرانی واجب بوده است؛ولی برای حفظ هویت پهلوانی خود،حتی اگر لازم باشد، مخالفت با فرمان شاه میپردازند. رستم با امتناع از فرمانی اسفندیار در واقع بر هم زنندة اصول سنّتی شاهی است، لذا رستم پیشنهاد اسفندیار مخالفت میکند. بدترین ننگ برای یک جهان پهلوان در بند بودن است. « در نظر فردوسی هر چه هست و نیست به نام باز میگردد. بینام زندگی ارزش زیستن ندارد و باید از آن دفاع کرد ولو بهای بزرگترین گذشتها را در پی داشته باشد. وقتی فردوسی رستم را بزرگترین قهرمان کتاب خود قرار می دهد و همةگذشتة یک قوم را بر محور او می چرخاند، در این انتخاب سخنگوی همة غیرتمندان و روش بینان جهان قرار می گیرد و بر هر گوهر نامجویی و عدلت خواهی و کوشش مداوم و نبرد با نامردی تکیه میکند» (حیاتی،1386 :97). در این رزم هر چند که با توجه به تجربة تلخ مرگ سهراب، تمایلی به جنگ ندارد؛ چندین بار اسفندیار را به آرامش دعوت میکند:
بدو گفت رستم که آرام گیر |
|
چه گویی سخنهای نا دلپذیر |
در نهایت جنگ بین آن دو صورت میگیرد. رستم در واقع در این نبرد از موجودیت و خود دفاع می کند. پس یکی از مهمترین هویت حفظ اعتبار و هویت انسانی است و برای رستم مرگ با عزت بهتر از زندگی ذلّت بار است، برای همین با همة تجربههای تلخ گذشته در مقابل اسفندیار روئین تن قرار می گیرد؛ اما نکته بسیار مهم در این رزم این است که دو پهلوان ایرانی در مقابل یکدیگر قرار میگیرند، یکی برای رسیدن به قدرت دیگری برای دفاع از آبروی خود، فردوسی از ابتدای آغاز رزم این پهلوان ایرانی گویی نوعی بغض در گلو دارد و جریان آبرو این بغض تمامی خوانندگان ایرانی را نیز در فرجام این رزم در خود فرو می برد.
2-4-1-جوانمردی و مردانگی
یکی از اصول بسیار مهم در عملکردهای رزمی قهرمانان ایرانی جوانمردی است. «جوانمردی در فرهنگ ایران حاکیت عمیقی دارد و از سطح جزیی؛ یعنی رفتار با دشمن تا کلّیترین سطح، یعنی جوان سازی گیتی امتداد دارد. جوانمردی با دشمن آغاز می شود. جوانمردی انسان در نوع و رفتار با دشمن جلوهگر میشود. یکی از مهمترین و معروفترین نبردها، رزم رستم و سهراب است، در این رزم؛ سهراب چندین بار خواستار دوری از جنگ و ارتباطات ستیزه جویانه است. او در ارتباطات رودروی بسیار کوتاهی که با رستم جهان پهلوان ایران داشته، مهر او را در دل می گیرد. در روز دوّم نبرد خواستار صلح است. اگرچه سهراب در سپاه توران است و برای مقابله با سپاه ایران آمده است؛ امّا روح ایرانی بر اندیشه و اعمال او حاکم است و به رستم می گوید:
نشینیم هر دو پیاده بهم |
|
به می تازه داریم روی دژم |
«جنگ راستان و پاکان سراپا شوم است. اما رستم از این گفتار ظاهرا بیجا و صلحجویانه چنان جا میخورد که قسمت آخر سخن سهراب را یا نمیشنود، یا نشنیده میگیرد، پیشنهاد صلح نوجوانی را دام فریبی می داند» (رحیمی،1376: 222). رستم در این رزم، بزرگترین اشتباه زندگی خود را مرتکب میشود. او در تمامی رزمها درس انسانیت و جوانمردی را به ما میآموزد؛ ولی در این رزم، چشم خود را بر همه حقایق میبندد و بدون کمترین پرس و جو و داشتن ارتباطی دوستانه و نزدیک با سهراب او را برای همیشه از دست می دهد. امّا نکتة قابل ذکر در این رزم، هویت غیر ایرانی؛ ولی مهر و اصالت جوانمردی در سهراب هست با توجه به اینکه او بزرگ شدة سرزمین توران، بزرگترین دشمن ایران است. اما نکتة قابل توجه این است که پهلوانان در شاهنامه به رعایت اصول مردانگی خیلی مقید بودهاند و هیچ کاری خلاف مردانگی از آنان سر نمیزده است؛ حتی بندرت از طرف ایرانیان به دشمن شبیخون زده می شده است. فردوسی هوشمندانه و خردگرایانه متوجه این موضوع بسیار مهم بوده است.
3-4-1- تقابل
از ابتدای رزم تا پایان آن گفتگوهای آن دو از رابطهای بسیار صمیمانه آغاز میشود و به توهین به یکدیگر به پایان میرسد.
سزاوار باشد ستودن ترا چنین گفت با رستم اسفندیار |
|
یلان جهان خاک بودن ترا که ای نیک دل مهتر نامدار |
نظر ستایش آمیز فردوسی در مورد رزم و رزم آوری و مفهومی که شاعر، اساساً از جنگ و پیروزی اراده میکند، با آنچه در فرهنگ آتش افروزان و استیلاجویان جهان امروز از جنگ و خونریزی اراده می شود، بکلّی متفاوت است؛ اگر بخش عمدهای از اثر فردوسی را پیکارهای خونین طولانی و مداوم تشکیل میدهند، اگر رزمآوری و ابراز شجاعت و مردانگی در میدانهای نبرد مورد تحسین و ستایش شاعر است، از آن جاست که در شاهنامة فردوسی پیکارهای بی امان و مداوم ادامة نبرد بیامان و درنگناپذیر میان اهریمن و یزدان میان اقوام مهاجم بیابان گرد غارتگر و اقوام کشاورز فرهنگ آفرین است. مهمترین اصول تقابل در شاهنامه فردوسی را می توان در اندیشة خردورزانه، دفاع شرافتمندانه، رزم هنرمندانه و آزادگی روشمندانه خلاصه کرد. در شاهنامه «دلیری و نام آوری، ارزش اجتماعی و اهمیت فرهنگی و ارج انسانی خود را باز می یابد وگرنه فردوسی به ویرانگریهای جنگ و ضایعات مالی و تلفات جانی و آثار شوم فرهنگی آن بخوبی آگاه است و با بلندنظری و انسان دوستی و خردگرایی خاص خود، جنگ طلبیهای اهریمنانه و ستیزهجوییهای غیر انسانی را به زبان انسانها و انسانیت میداند و محکوم میکند.» (ترابی، 1385: 37)
3- هویت دینی
منظور از هویت دینی، تبیین روش دینداری و نگاه ایرانیان ( حاکمان و پهلوانان ) به دین بوده است؛ نهادهای ایرانشهری، دین را به عنوان یکی از ارکان و بناهای مهم آرمانشهر می دانند و از این روی، عملکرد دینی هم بواقع در راستای یاری خواستن از خداوند برای پیروزی در نبردها و تقویت قدرت و توانایی ساکنان ایرانشهر، برای تقابل و تعامل است. بنابر این دین در شاهنامه، موجبات آرامش، امید، شادابی، معنای زندگی، رضایتمندی و قدرت باطن را فراهم می آورد. «باورهای دینی، یکی از ابعاد مهم هویت است. از مسائل اساسی شکل دهندة هویت هر انسانی، داشتن تعریفی از خود، معنای زندگی، هدف در زندگی و... است. با نگاهی اجمالی به مفاهیم دینی می توان دریافت که یکی از کارکردهای اصلی دین در زندگی این است که با دادن جهانبینی الهی، معنای زندگی و هدف نهایی زندگی را برای انسان تبیین میکند و غایت مسیر حرکت انسان را نشان میدهد. دین از یک طرف، خواستة فطری بشر و از طرف دیگر پاسخگوی سوالات اساسی زندگی اوست. پس از دیدگاه الهی، می توان همپوشانی عجیبی بین دین و هویت به دست آورد. مال، جاه، علم و ثروت، نمی توانند خلأ وجودی انسان را پر کنند؛ اما دین با طرح مسألة خدا، پاسخگوی تنهایی و دغدغههای وجودی انسان است. رویکردهای مختلف از جمله رویکرد روانی- اجتماعی و داستانی، به بعد دینی هویت پرداختهاند (جعفرزاده پور، 1388: 175) و لذا در شاهنامه نیز دین میتواند نیازهای اجتماعی و البته فردی را برطرف نماید و جانشین دردها و رنجهای او شود، در شاهنامه، دین، وسیله هم هست؛ زیرا انسانهای بزرگ شاهنامه، بناهای بزرگ و جاودانة آرزوهای خود مبنی بر تهذیب ایرانشهر را فقط با نیایش میتوانند جامة عمل بپوشانند. ارتباطات و اعمال دینی در شاهنامه دارای دو بعد مهم و اساسی است: بعد فردی و اجتماعی، بعد فردی هم در بعد بعد اجتماعی مستحیل میشود، برای مثال هیچ یک از دعاها و درخواستهای شاهنامه مبتنی بر خواهش فردی نیست. حتی وقتی رستم خواهان پیروزی بر سهراب است، باز هم پیروزی کشور و نهاد ایرانشهری را در نظر دارد. انسانها در هر مقام و مرتبهای در شاهنامه، هماره به دلایل گوناگون، با خداوند ارتباط برقرار می کنند، پیروزیها و تحقّق خواستههای فردی و اجتماعی، حلقههایی است تودرتو که از ارادة انسانی شروع می شود و با یاری خواستن از خداوند، ادامه می یابد و سرانجام به تحقّق خواسته جریان مییابد.
1-3- هویت دینی گفتاری (ستایش)
نامههای شاهان و پهلوانان با ستایش خداوند آغاز می شود؛ زیرا نیرومندترین و مقتدرترین حکام دنیا همچون قطرهای ناچیز در برابر اقیانوس بیکران عظمت خداوند هستند و باید سر تسلیم بر آستان حضرتش فرود آورده، در رفع مشکلات خویش از او یاری جویند؛ تمام گزارشهای جنگی در شاهنامه با ستایش خداوند آغاز می شود، با این هدف که همة قدرت و توانایی از آن خداست و از او نشأ ت می یابد. برای مثال میتوان از فتح نامة کیخسرو به کیکاووس پس از پیروزی بر افراسیاب اشاره کرد:
سر نامه کرد از نخست آفرین |
|
ستایش سزای جهان آفرین |
در این نامه که با ستایش خداوند آغاز می شود، بار دیگر عظمت ایران و پیروزی آنان بر دشمنان نمایان می شود. برای مثال می توان به عبور کیخسرو از رود جیحون اشاره کرد:
همی گفت پشت و پناهم تویی |
|
نمایندة رای و راهم تویی |
کیخسرو برای عبور از همه سختی ها و مشکلات به خداوند پناه می برد. برای رهایی از مشکلات به ستایش خداوند می پردازد. در جایی دیگر رستم پهلوان نامی ایران، بنابر روال همیشگی خود گزارش جنگ و رویدادهای پیش آمده را در قالب نامه به اطلاع کیخسرو می رساند و ابتدای نامه را با ستایش خدا آغاز میکند. سپس از بزرگی سپاه توران و ترس به دل خود راه ندادن در مقابل عظمت سپاه آنها و شجاعت ایرانیان در برابرآنها سخن میگوید و برکیخسرو و همراه با ادای احترام، درودی میفرستد.
سرنامه کرد آفرین خدای |
|
کجا هست و باشد همیشه بجای |
2-3- هویت دینی کرداری( نیایش)
دعا و نیایش وسیلهای است، برای رسیدن به کمال، نیایش در شاهنامه برابر با گوشه نشینی و فرار از مسئولیت نیست؛ بلکه موجبات بیداری همگانی را فراهم می نماید. انسان های شاهنامه، برای منویات و نیازهای شخصی نیایش نمیکنند؛ نیایش برای آنان گشایش راه تحقق آموزهای جمعی و اجتماعی و پیروزی و.... است و برای تحقّق خواستهها، ابندا از درون خویش را مهذّب می سازند و از پلیدیها پاک می شوند. فردوسی براین باور است که دعا حالت شوق و رغبتی در آدمی به وجود می آورد، بگونهای که میتواند بهترین حالت خود را در دعا و استمداد و مناجات به درگاه باری تعالی نشان دهد، دعا و نیایش خداوند یکی از اصول بسیار مهم در فرهنگ و تمدن ایران زمین بوده و در واقع خداپرستی را میتوان یکی از اصول هویت ایرانی در شاهنامه دانست. « پیروی از فرمانهای ایزدی، دور شدن از بدی و زشتی است بنابراین مفهوم نیایش در فرهنگ ایرانی با کردار نیک و پندار نیک و گفتار نیک در ارتباط قرار می گیرد و هستی را پرمعنی و زندگی را با شور و شادی و امید همراه می سازد» (رستگارفسایی،1381: 38) برای نمونه می توان به خوان چهارم رستم برای غلبه بر جادو اشاره کرد:
تهمتن به یزدان نیایش گرفت |
|
ابر آفرینها فزایش گرفت |
در این ابیات بخوبی آشکار است که رستم با نیایش پروردگار بر جادوان و پلیدی که غلبه میکند و با پیروزی از این خوان نیز می گذرد. ابعاد نیایش با خداوند در شاهنامه را می توان دردو مورد خلاصه کرد:
1- تحقّق جامعة آرمانی
کیکاووس پس گرفتار شدن ایرانیان با دیوان از خداوند خواستار پیروزی بر تباهی و اهریمن است:
از آن پس بمالید بر خاک روی |
|
چنین گفت کای داور راست گوی |
2- اتخاذ تصمیمهای مهم در بحرانیترین زمانها
یکی از مهمترین بحران ها در نظام سیاسی ایران کنارهگیری کیخسرو از حکومت است که بر خلاف نظر بزرگان ایران، او برای دوری از غروری که شاهان پیشین دچار آن شدند خواستار استعفا و کنارهگیری از حکومت شد.
همی گفت کای برتر از جان پاک |
|
برآرندة آتش از تیره خاک |
او خداوند را نیایش می کند و آمرزش گناهان خود را خواستار است و از درگاه خداوند می خواهد که دیو و شیطان را از او دور گرداند تا مانند کاووس، ضحاک و جم دچار غرور و هوای نفس نشود.
3- هویت اجتماعی
«با توجه به اینکه بخش مهمی از هویت شخصی افراد در اجتماع شکل میگیرد، طبیعی است که بخش بزرگتر و مهمتر هویت اجتماعی آنها، در اجتماع شکل بگیرد و معنا پیدا کند. این سخن که « شعور افراد، وجود آنان را تعیین نمیکند؛ بلکه وجود اجتماعی آنان شعورشان را تعیین میکنند» اهمیت هویت اجتماعی را نشان می دهد.
بدیهی است که هویت اجتماعی در خلأ شکل نمی گیرد، بلکه از تعلق فرد به جامعه ناشی می شود و برخی از هویتهای خردتر مثل هویت جنسی، هویت سنی، هویت نژادی و قومی، هویت مذهبی، هویت طبقاتی، هویت منطقهای، ملی و فراملی.... گاهی ذیل هویت اجتماعی قرار می گیرند. بنابراین، هیچ کدام از این هویت ها در تقابل با دیگری قرار ندارد؛ بلکه ممکن است از نظر اهمیت و جایگاه هر یک دارای وزن خاص خود باشند.
براین اساس، هویت اجتماعی هر فرد براساس جایگاه فرد در اجتماع تعریف می شود و چون جامعه از نهادها و گروههای مختلفی اعم از اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی تشکیل شده، هویت اجتماعی شخص نیز براساس اینکه به کدام یک از نهادها تعلق دارد، چندگانه است و در اغلب موارد این چندگانگی هیچگونه تضادی ایجاد نمی کند» (علیخانی،1383 :151).
«بنابر نظریه تاجفل، هویت اجتماعی به عنوان آگاهی فرد از تعلّق به یک گروه اجتماعی معین و ارزش و اهمیت عاطفی این عضویت برای فرد، مفهوم سازی شده است. در نتیجه بنابر تعلّق افراد به گروههای متفاوت است که آنها به یک هویت اجتماعی معرف وضعیت به خصوصشان در جامعه، دست می یابند. اما تعلّق به یک گروه معیّن فقط در صورتی به مشارکت در یک هویت اجتماعی مثبت می انجامد که مشخصات آن گروه بتواند به طور جانبدانهای با دیگر گروهها مقایسه شود. در این مقایسه، افراد به داوری به نفع گروه خود گرایش دارند»( پیشین، 109).
هویت اجتماعی، روند رفتار شخصی را به گروهی تبدیل میکند. بر مبنای این پژوهش، رفتار ها و ارتباطات اجتماعی ایرانیان در شاهنامه، تبیین کنندة وجوه هویت اجتماعی آنان است که به بررسی دو رکن: 1- عشق 2- بزم پرداخته شده است.
1-3- هویت عشقی
عشق در شعر فردوسی نه رابطهای است انکار کردنی و نه پیوندی است، گناه آلود و نهان داشتنی؛ بلکه مرحلهای است تکاملی و انسانی؛ در عین حال همانند سایر هنرمندی ها و افتخارآفرینی ها در عرصه های اجتماعی، حماسه ای است؛ در عین حال در شعر فردوسی، بلندآوازگی زنان در ارتباط با بلندآوازگی مردان معنا می یابد، همچنان که فرانک با «مادر فریدون» بودن، رودابه با «مادر رستم» بودن، تهمینه با «مادر سهراب» بودن، کتایون با «مادر اسفندیار» بودن اهمیت و مقام و جای ویژة خود را در شاهنامه مییابند. عشق در اثر فردوسی از آن رو حالتی متعال و انسانی یافته است که شاعر این امر مهم را نه براساس لذّت طلبی (آن چنان که در شعر شاعران عاشق پیشه خواهیم دید) و نه در مفهوم عرفانی آن (آن چنان که در شعر سنایی و عطار و مولوی و حافظ و جامی و هاتف و برخی دیگر از شاعران خواهیم دید) بلکه براساس طبیعت و خرد مبتنی میسازد. به دیگر سخن، برای فردوسی عشق واقعی جز در مفهوم زناشویی میتنی بر پاکی و پاکدامنی، مهر و خویشتنداری، وفاداری و فداکاری به منظور تشکیل خانواده برای زادن و پروردن فرزندان برومند و راستگو و پاکدل و بلندنظر و استوار نامجو مطرح نیست(ترابی،1379: 30). داستانهای عشقی نه تنها از ارزش حماسه نکاستهاند؛ بلکه به جهاتی بر لطف آن افزودهاند. عشق شاهنامه عشقی است پهلوانی؛ یعنی نه عاشق آن زاری و ناله و عجز و لابه عاشق غزل را دارد و نه معشوق، دست نیافتنی و انتزاعی است. ارتباطات عاطفی و عشقی در شاهنامه قابل دسترسی و تجربی است و اگر چه عاشق و معشوق عملکردها و صفاتی فراانسانی دارند؛ اما این صفات برای تبدبل ساختن عشق آسمانی، به زندگی زمینی، به کار می رود عاشق و معشوق پس از این پیوند به موجودی کامل تبدیل می شوند و میتوانند عظمتهای بسیار بیافرینند. «مهارتهای عاطفی با تواناییهای بیان و تشریح و تعبیر و درک احساسات مرتبط شده و هر کدام از آنها اجزای هوش عاطفی بوده که اجزای هوش عاطفی شامل: 1- تشخیص عواطف 2- استفاده از عواطف و احساسات برای تسهیل تفکر 3- فهم عواطف 4- مدیریت عواطف در شکلگیری و بسط آن مورد توجه می باشند. باید توجه داشت که از آنجا که هوش عاطفی انسان ها را به احساسات و فرآیندهای آن و حالات روحی حاکم آگاه می سازد، از مهارت های ارتباطی ساده گسترده تر است و آنان را به توانایی هایی ویژهای راهبر می شود» (فرهنگی،1387: 303).در میان عشق های شاهنامه، فقط یک عشق است که در راستای تثبیت آرمانشهر، شکل می گیرد و آن، عشق زال و رودابه است که ذیلاً تحلیل میشود.
زال و رودابه
«در زبان فارسی هیچ داستان عاشقانهای به لطافت داستان زال و رودابه نیست، همة عناصر انگیزش در این ماجرا هست: 1- دختر و پسر، نادیده از طریق شنیدهها به یکدیگر دل میبندند. 2- دو خانواده از دو کشور متخاصماند. 3- زال، سفید مو از مادر زاده شده و هیبتی غیر عادی دارد. رودابه از خانوادة ضحاک است که با ایران اختلاف دیرینه دارند. با این حال، عشق بر همه موانع چیره میگردد و ماجرای پایانی خوش می یابد و رستم، جهان پهلوان از این پیوند سر بر می آورد» ارتباطات زال با رودابه هنگامی که زال برای اولین بار به پرده سرای رودابه می رود و با هم پیمان میبندند:
کمندی گشاد او ز سرو بلند |
|
کس از مشک زان سان بپیچد کمند |
رودابه گیسوی خود را به پایین بام کاخ خود می اندازد تا معشوقهاش از آن به بالا آید که این گونهای از ارتباطات غیرکلامی عاشقانه است.
بدو گفت بردار و بر کش میان |
|
بر شیر بگشای و چنگ کیان |
دیدار و گفتگوی زال و رودابه یکی از صحنه های بدیع شاهنامه است و در ادب فارسی از لحاظ آب و تاب و ظرافت عاشقانه نظیری برایش نیست. آورده نشده است این نوع ارتباط انسانی از نوع ارتباطات عاشقانه است. « دیدار زال و رودابه همراه با گستاخی و ناز و شرم و جوانمردی، همة تموجهای روح انسانی را در خود دارد» (اسلامی ندوشن،1381: 96).
دربارة این عشق بسیار گفتهاند اما ذکر نکتهای ضروری است؛ همانطور که در شاهنامه آمده، عشق زال به رودابه ممکن بود که به نبردهایی خونین منجر شود؛ اما بنا به دلایلی که بررسی شده است، تبدیل به تنها عشق آرمانی و مجاز جامعةایرانشهری است؛ زیرا درپیوند زال با رودابه، تمام موبدان، دیدگاههای خود را پس از امتحانات و سؤالاتی مهم، ابراز میکنند. از سوی دیگر ف شاه نیز باید نظر خود را در این باره بیان نماید؛ زیرا در این ازدواج، بین دو نیروی بزرگ ( اهریمن زاد و اهورا منش ) پیوند ایجاد می شود و می تواند سرزمین آرمانی را به سوی نابودی و یا تحکیم بیشتر، پیش ببرد بنابراین زال از ابتدا باید بسیار خوب تشخیص می داد و با کسی، پیمان همسری را انعقاد میکرد که بتواند به بهترین نحو، در تثبیت آرمانهای ساکنان ایرانشهر، ایفای نقش نماید.
در شاهنامه عشقها کامیابند. عشق ناکام نشانة عدم سلامت جامعه شناخته میشود. جامعهای که خود را چاره یاب می داند با آن میانهای ندارد. این ارتباط عاشقانه با وصل عاشق و معشوق پایان نمی پذیرد و پس از وصال در بعدی دیگر ادامه می یابد و ثمرة این ازدواج نیز به دنیا آمدن جهان پهلوان ایران (رستم) است. رستم میوة عشق بزرگی است که بین زال و رودابه پدید میآید. اکثر عشق های شاهنامه سرآغاز رخدادهای بزرگ است.
همانگونه که در شاهنامه به عشق به عنوان یکی از ابعاد هویت اجتماعی اشاره شده است. «جوهرة هویت اجتماعی به برقراری روابط دوستانه و عاطفی منوط است. زیرا پایة هر گونه نظم اجتماعی، حتی در جوامع مدرن، عاطفه است و این امر در وابستگی عاطفی به جمع و روابط عاطفی در جوامع ریشه دارد. نشانة قوت هویت اجتماعی، به افزایش تعداد کسانی بستگی دارد که در هر کشور احساس تعهّد مشترک دارند و اینجاست که «منش ملّی» شکل میگیرد. ارتباطات گسترده موجب تقویت هویت اجتماعی میشود و هر قدر بعد اجتماعی هویت در مقیاسی کلّیتر، مثلاً مقیاس ملّت، قوی تر باشد، شخصیت اجتماعی شهروندان نیز منسجمتر و جدیتر پی ریزی میشود. وفاق اجتماعی و همبستگی ملّی نیز محصول همین فرایند است. پیربوردیو در توضیح این واقعیت، اصطلاح « خلق و خوی» را وضع کرده است که به مفهوم شیوه های برقراری رابطه، اعمال سلیقه و بیان احساسات رایج در میان اعضای گروه های خاص است؛ البته به شرط آنکه اعضا از آن شیوه ها بی خبر باشند» (حاجیانی، 1379: 200 -199).
2-3- هویت بزمی
تبیین زندگی در تمام ابعاد، نه به فروداشت یکی و نه فراداشت دیگری، نه اعتبار و افزایش یک بعد و نه کاهش و بی اعتباری دیگری است. شاهنامه اگرچه عرصة جنگ و رزم است، پس از چندین سده از لابه لای بیتهایش چکاچاک شمشیر سلحشوران در گوش می پیچد، جلوهگاه بزم نیز هست. شاهنامه اگر از اشک و مویه و نبرد سخن میگوید و تراژدیهای خونینی در خود دارد، از آسایش و رفاه و رامش و شادی نیز پیام های روشنی دارد( حیاتی،1386: 96). معنای بزم نیزدر شاهنامه بر اساس اندیشه آرمانشهری، بسیار لازم و موجّه است؛ اگرچه برخی بر آن هستند که جامعه آرمانی، ایستا ست و پویا نیست، میتوان گفت که در شاهنامه، حداقل فردوسی می خواسته است با بیان بزم ها و جشن ها این نکته را بیان نماید که ساکنان شهر آرمانی برای پویایی و سرزندگی، هرجا لازم باشد، نبرد میکنند و هرجا ضروری باشد، به بزم و پایکوبی و حتی مجالس شرابخواری، می پردازند. لذا در آیین و فرهنگ ایران به هر مناسبتی مثل : پیروزی و یا تاجگذاری، به بزم و مراسم جشن و شادی می پرداختند. شادی معنای دلبستگی به خود و دیگران و نقطة آغاز حرکت هایی است، تازه به سوی افق هایی دوست داشتنی و خوش فرجام و تعبیری مثبت است، از موافق بودن جریان حیات با نیازهای انسانی، به همین جهت، «شادی» (بزم) از ارکان هویت ایرانی است. از جمله بزمها و جشنهای مهم ایرانیان میتوان به نوروز اشاره کرد که جمشید آن را بنا نهاد.
1-2-3-جشنهای آیینی
«از دیدگاه تاریخی و ملّی، نوروز هنگامی است که جمشید شاه از سازندگی فراغت می یابد، مردمان در آسایش و کشور در آبادی کامل است و جمشید بر دیوان مسلّط شده است و روزی است که تاریکی از روشنایی جدا گشته و روز از شب پدیدار آمده است. از دید مذهبی نیز، جشن نوروز همیشه با دعاخوانی و ستایش ایزدی همراه است.» (رستگارفسایی،1381: 58) در کنار جشن نوروز به جشن مهرگان که در پاییر هنگام برداشت محصول مرسوم بوده است و دیگر جشن سده که در اسفندماه این جشن گرفته می شود که از نظر تاریخی این جشن را هوشنگ با کشف آتش پایهگذاری کرد آتش در فرهنگ ایرانی بسیار مقدس و پاک است..
جهان انجمن شد بر آن تخت او فروغی پدید آمد از هر دو سنگ |
|
شگفتی فرومانده از بخت او دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ |
2-2-3- جشنهای شادی
در کنار جشن های آیینی ایرانیان که پایه گذاران آن شاهان بودهاند، بزم های دیگری هم در ایران باستان، برپا می شده است که در حکم نقطة عطفی در تاریخ پیشرفت هویت و تمدن ایرانی بوده است؛ از جمله آنها میتوان به بزمهایی اشاره کرد که بعد از پیروزی در هر رزمی پهلوانان و شاهان ایرانی به دست میآوردند؛ پس از پیروزی رستم بر دیو سپید و آزادی ایرانیان و شاهان ایران از چنگال دیو سپید:
نشست از بر تخت مازندران |
|
ابا رستم و نامور مهتران |
تمام پهلوانان و شاه ایران پس از به دست آوردن چنین پیروزی سخت که همه آنها مدیون قهرمانیهای ابرپهلوان شاهنامه رستم دستان هستند. در کل می توان در دو بعد هویت بزمی را خلاصه کرد:
نمودارشماره (2)
نتیجهگیری
شاهنامه تنها اثری است که توانسته در زنده نگهداشتن نام و نشان ایرانی و دمیدن روح مردانگی و جوانمردی و شهامت در مردم و وجود ارتباطات قوی با خداوند و عشق های پاک برای به وجود آمدن بزرگترین قهرمانان ایرانی گامی بزرگ و کاری جاودانه نهد.
آنچه که در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفت عملکردهای انسانی است که از عملکردهای فرا انسانی تفکیک شده است و بیشتر بر عملکردهای انسانی تأیید شده و به بررسی ابعاد گوناگون هویت انسانی در شاهنامه پرداخته شده است. مجموعة منشها و عملکردهای انسان ها در شاهنامه، در سه بعد کلّی قابل بررسی و تحلیل است که عبارتند از:
1- اول، هویت سیاسی را از جنبة مدنیت که از دو بعد کشف و اختراع و پایهریزی طبقات اجتماعی بررسی شد. جنبة دوم، مشورت و جنبة سوم، عدالت مورد بررسی قرار گرفت. از فریدون به عنوان اولین پادشاهی یاد شد که با وحدت مردم و با خواست آنها به استقرار حکومت دلخواه مردم پرداخت. مردم به عنوان عامل مهم وحدت برای نخستین بار، تشکیل نخستین مبانی ملیت با انتخاب پرچم و تأسیس درباری پرشکوه و آگاهی مردم به نقش خود در تعیین سرنوشت خویش است و به نقش کلیدی پهلوانان در مواقع بحرانی و یا در واقع به عنوان حلال مشکلات اشاره شد.
جنبة چهارم، رزم و یا مبارزه است. در واقع گردانندگان امور رزمی پهلوانانند و شاه ریاست همة قوای مملکت را داراست. تمامی جنگهای هر سرزمینی برای دفاع از میهن و ارزشهای آن است. در شاهنامه بعد رزمی انسانها از این قاعده خارج نیست. با این تفاوت برخلاف نظر عدهای که معتقدند رزم همیشه با خشونت همراه است، در این اثر سترگ اکثر رزمها با جوانمردی پهلوانان ایرانی همراه است و تا جایی است در برخی از جنگ های تن به تن مانند رزم رستم و اسفندیار رستم خواستار صلح و آشتی است. اما قدرت و نام جویی مانع از صلح و آشتی می شود و یا همانطور که اشاره شد میدان رزم تبدیل به یک مراسم خواستگاری می شود. مثل رزم سهراب و گردآفرید. در کل مبارزه را در سه جنبه میتوان خلاصه کرد:1- صلح طلبی2- جوانمردی3- تقابل.
3- دوم، هویت دینی است، در تمامی رزم ها و پیروزی ها شاهان و پهلوانان در شاهنامه قبل از رزم از خداوند خواستار پیروزی و غلبه بر دشمن هستند و بعد از رزم که پیروزی آنان همراه است، سجدة شکر به جا میآورند. در جای جای شاهنامه ارتباط با خداوند در تمامی فرازو نشیب ها هر گز از یاد شاهان و پهلوانان نمی رود و همین امر نیز عاملی است برای فائق آمدن آنها بر سخت ترین شرایط است و تنها در زمان برقراری ارتباط انسان ها با خدا است که عملکردهای انسانی و فرا انسانی یکی می شود و گاهی این نوع هویت در قالب نامه ها و گاه در نیایش ها و ستایش ها تجلّی مییابد.
4- سوم، هویت اجتماعی است که در سه جنبة عشق، بزم و شادی بررسی شد. همانطور که اشاره شد، ورود عنصر عشقی پر شور برای نخستین بار در داستانها با ماجرای زال و رودابه، عشقی جسورانه و برهم زنندة هنجارها و سنن قومی میان دو تن از دو قوم متفاوت، عشقی که می باید نوید دهندة ظهور ابر پهلوان حماسة ملی شود و در پی آن پیدایی الگوی زادن غیرعادی به کمک سیمرغ و ظهور پهلوانی با ویژگیهای خارق العاده. اکثر عشقهای شاهنامه باعث زاده شدن پهلوانان بزرگ ایرانی و یا سرآغاز نبردی طولانی میان دو سرزمین شدهاند. از دیگر عشقهای شاخص و خالص شاهنامه به عشق خسرو و شیرین در دورة تاریخی شاهنامه اشاره شد که در واقع تجلّی عشقی واقعی در ادب غنایی نمایانگر است.
بزم نیز در دو بعد مورد بررسی قرار گرفت. بعد اول جشنهای ملّی ایرانی؛ از جمله نوروز،سده، مهرگان اشاره شده که هر یک از شاهان ایرانی در پی کشف بزرگی برای تاریخ بشریت آن را پایهگذاری کردند و به عنوان مبدایی درجشن های ایرانیان بنیان گزاری شد.بعد دوم مراسم شادی و میگساری است که بعد از هر پیروزی در جنگ نصیب ایرانیان می شد و یا به مراسم های ازدواج پهلوانان نامی شاهنامه چون زال و رودابه، رستم و تهمینه و بیژن و منیژه اشاره کرد.
از مهمترین شخصیت های شاهنامه که همة ابعاد مذکور را به طور جامع و کامل داراست، رستم جهان پهلوان است.
پینوشتها
1- بعد ایجاد مدنیت را می توان از دو جنبه مورد بررسی قرار داد: 1-کشف و اختراع 2- پایه ریزی طبقات اجتماعی
1- کشف و اختراع :هوشنگ به عنوان مخترع آتش پس از اختراع آتش و بنیان نهادن جشن سده رو به سوی خداوند میکند:
جهاندار پیش جهان آفرین |
|
نیایش همی کرد و خواند آفرین |
2- پایهریزی طبقات: اولین طبقهبندی اجتماعی در دوران پادشاهی جمشید انجام گرفت؛ او جامعه را به 4 طبقه اجتماعی تقسیم کرد : 1ـ کاتوزیان : که کارشان پارسایی و پرستش خدا و نگهبانی آتش مقدس بود. 2ـ جنگاوران که آنها را به نگهبانی تخت شاهی و حفاظت از کشور گماشت. 3ـ کشاورزان که اهل کشت و زرع و به کار تهیة مایحتاج دو طبقة نخست بودند. 4ـ صنعتگران و سایر پیشه ها که به کارهای مختلف مشغول بودند.
گروهی که کاتوزیان خوانیش |
|
به رسم پرستندگان دانیش |
جمشید با این تقسیمات، بنیادهای جامعه انسانی را انتظام و انسجام بخشید و اشخاص را با توجه به نیرو و قابلیت و روحیه خود در هریک از این طبقات جای داد