نویسندگان
1 استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران
2 کارشناسارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Bābā Fighānī Shīrazī (925AH/1519AD) is one of the epoch maker poets of the Persian literature. Effect of Fighānī on poets and poetic trends of Safavid period (907-1135 AH/1501-1722 AD) is remarkable. In biographies of this period, names of many poets have been mentioned who were researchers of Fighānī and answered his sonnets by sonnet such as Žamīrī Isfahānī (987 AH/1579-80 AD) and Huzūrī Qomī (1000 AH). Many others have been impressed by him and have followed his method such as Şā‘ib Tabrīzī (1087 AH/1676-77 AD) and ’Urfī Shīrāzī (999 AH/1590-91 AD).
In addition, some issues have been referred in these works which attract attention of the reader. For example, ''Mardum Dīdih'' (written in 1175 AH/1761-2 AD) refers to imitation of Fighānī by Sirāj al-dīn Alīkhān Ārizū and importance of this issue is made evident when we know that Khān Ārizū is one of the greatest critics of Persian classic literature and is rarely found among the old and his special attention to a poet such as Fighānī indicates his importance in Persian literature. Vālih Dāghistānī (1170 AH/1756-7 AD), the writer of Rīyāž al-Shu’arā (written in 1161 AH/1748 AD), states that he is indebted to Fighānī in learning poetic techniques and poetic language. Imitation and emulation of Fighani in centuries 10 AH/16 AD and 11 AH/17 AD were so common that some of the poets such as ’Urfi Shīrāzī (999 AH/1590-91 AD) gathered in shop of a person called Mīr Țarzī-Afshār and imitated work (Dīvān) of Fighānī.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
بابا فغانی شیرازی از شاعران دوران ساز(Epoch maker) ادبیات فارسی است. طرز تازة فغانی200 سال شعر فارسی را به انحای گوناگون تحت تأثیر قرار داده است. بسیاری از شاعران عصر صفوی، غزلهای بابا فغانی را استقبال کردهاند، مثلاً حکیم رکنا مسیح کاشی (م.1066ق)، به گفتة مؤلّف «تذکرۀ میخانه» دیوان بابا را غزل به غزل از ابتدا تا انتها جواب گفته (فخرالزمانی قزوینی، 1340: 497)وحضوری قمی (م.1000ق) شاعر وقوعی هم به اقتفای وی دیوانی ترتیب داده است( تقی کاشی، خطی 334: 875- 879).میرشمس الدین فقیر دهلوی، واله داغستانی وسراج الدین علی خان آرزو (بزرگترین چهرة نقد ادبی در شبه قارّه) هم در زمره مقلّدان فغانی بودهاند1 (حاکم،1961: 57، 83، 99).واله در ریاض الشعراء دراین باره می نویسد:«راقم این حروف تا دیوان بابافغانی را ندیدم و تعمّق درآن ننمودم، شعر نفهمیدم و تا پی به روش او نبردم، شعر نتوانستم گفت. اگرچه حق آن است که اکنون هم شعر نمی فهمم و نمیتوانم گفت؛ لیکن این قدر هست که اگر فی الجمله موزون از ناموزون توانم فرق کرد به یمن فیض دیوان بابای مرحوم است» (واله داغستانی،1384: 3/1619). حتی حزین لاهیجی(م.1181ق) که بزرگانی مانند صاﺋﺐ،کلیم و سلیم را به اصطلاح به دماغ نمیگرفته،2 شعر فغانی را می پسندیده و به او معتقد بوده است (خوشگو،1959: 291)،خود او نیز در مقطع غزلی به این موضوع اشاره کرده (!حزین لاهیجی،1387: 193) غالب دهلوی(م.1285ق) هم در مثنوی «آشتی نامه» فغانی را به همراه طالب آملی و سعدی در زمره «پرده سنجان باستانی» قرار داده و از او به نیکی یاد کرده است(!حائری، مقدمه؛ غالب دهلوی،1386: 31) و این ها همه بیانگر نفوذ و اهمیت شعر فغانی در ایران و سرزمین شبه قاره است.
ولی متأسفانه بابا از بزرگانی است که کمتر به او پرداختهاند. ادوارد براون در این باره می نویسد: «به نظر میرسد، فغانی یکی از آن شاعرانی است که در هند بیشتر از کشور خودشان ارج نهاده شدهاند. شبلی نعمانی در شعرالعجم و واله در ریاض الشعراء او را خالق سبک جدیدی در شعر فارسی معرفی کرده اند و این در حالی است که رضاقلی خان هدایت در ریاض العارفین تنها اشارهای به اوکرده و همو در تذکرۀ مفصل تر خود مجمع الفصحاء اصلاً نامی از او نبرده است، در تذکرة آتشکده و تحفة سامی نیز وضع به همین قرار است و بسیار مختصر درباره او سخن به میان رفته است» (Browne,1930:4:229-230) 3.
این اختلاف سلیقه موجود بین تذکره نویسان هندی و ایرانی بخوبی بیانگر تفاوت دیدگاهی است که از نظر جغرافیایی شهرت و اهمیت فغانی را تحت تأثیر قرار داده و تا همین سالیان اخیر نیز ادامه داشته است (Losensky,1998:21).
دربارۀ زندگی فغانی پیش از این در مقدمه دیوان (تصحیح احمد سهیلی خوانساری) و چند مقالهای که راجع به او نوشته شده، بتفصیل سخن رفته است (!ذکاوتی قراگوزلو، 1369: 93-113؛کوثر،1336:36-50)، به همین دلیل ما در این مقاله، اختصاراً به زندگی او می پردازیم. البته باید توجه داشت اظهارنظر محقّقان مذکور دربارة زندگی و شخصیت فغانی با وجود ارزشمند بودن، تا حدودی نیازمند نقد و بررسی است(!:(Losensky,1998:59-99.
زندگینامه
دربارۀ زندگی فغانی آگاهی چندانی دردست نیست؛ ولی می دانیم که مولد او شیراز بوده و در جوانی به کاردگری اشتغال داشته (سام میرزا، 1384: 174) به همین جهت در آغاز سکّاکی تخلّص میکرده است (همان؛ امین احمد رازی، 1340: 220؛ اوحدی، 1388: 5/ 2885).ولی در دیوانش هیچ جا اثری از این تخلّص دیده نمی شود. بنابر روایت تذکره ها فغانی در اوایل حال رهسپار هرات شد (واله داغستانی، 1384: 3/1617). هرات درآن روزگار به یمن وجود امیر علیشیرنوایی، وزیر با کفایت سلطان حسین میرزا بایقرا، دیار هنر بود و شورآفرینان و شورانگیزان از اطراف واکناف بدانجا می شتافتند؛ ولی فغانی درهرات اقبالی نیافت، چون «شعرایی که در عصر سلطان حسین میرزا بودند، تمکین وی نکردند، به جهت آن که گفتگوی آن ها به روش دیگر بود و بابا را گفتگو به طرز دیگر»(همان) و این طرز، آن قدر در نظر آنان عجیب و ناپسند آمد که از آن پس به تمسخر اشعار پوچ و بی معنی را «فغانیانه» میگفتند (اوحدی،1388: 5/ 2884).
فغانی، رنجیده از روزگار، از هرات آهنگ سفر کرد و به سوی تبریز شتافت. در آن جا به خدمت سلطان یعقوب آق قویونلو(حک:883- 896 ق) پسر اوزون حسن درآمد و از طرف او لقب «بابایی» یافت (امین احمد رازی، 1340: 1/220 ).بابا، از آن پس همواره ملازم سلطان یعقوب بود، تا این که در یکی از جنگ ها دیوان اشعارش به همراه ساز و برگ سفر به غارت رفت و او از این واقعه به غایت متألّم و متأثّر شد؛ لذا نامه ای به برادر خویش در شیراز نوشت و از او خواست که آنچه از اشعارش در کتاب ها و بیاض ها موجود است، جمع آوری کرده و برای او بفرستد. بنابراین دیوانی که هم اکنون در دست است، پس از بابا تدوین شده و سرنوشت دیوانی که خودش ترتیب داده مشخص نیست(! اوحدی، 1388: 5/ 2885).
پس از مرگ سلطان یعقوب در سال 896 ق تا ظهور شاه اسماعیل صفوی اوضاع آذربایجان آشفته بود و فغانی هم مانند بسیاری دیگر از شاعران، چارهای جز ترک آنجا و بازگشت به وطن نیافت (← بابا فغانی،1340: هیجده). بابا در آغاز پادشاهی شاه اسماعیل صفوی به خراسان سفر کرد و مدتی در ابیورد ساکن شد، ولی در اواخر عمر به مشهد مقدس رفت، عاقبت نیز در آن جا مفلوج شد و در سال 925 ق درگذشت (اوحدی، 1388: 5/2885).
تغییر سبک
قرن نهم برای شعر فارسی قرن تقلید و تکرار است. از معایب معنوی شعر این دوره ضعف ابداع و رکود نسبی خلاقیتی است که شعر شاعران بزرگ را ممتاز میسازد. ابتکاراتی که در شعر این دوره دیده میشود، فرعی و محدود است (یارشاطر، 1383: 113)، از طرفی کلام شعرا غالباً طوری است که خواننده ثقل لفظ را احساس میکند و گاه در کسب معنی دچار تردید و تأمّل میشود (!همان، 106). ویژگیهایی چون لغزشهای زبانی، تصنّع و تکلّف، معانی غریب و دور از ذهن و در یک کلام عدم فصاحت و بلاغت،کار شعر را به جایی رسانده بود که جامی در مورد آن میگوید:
کیست شاعر کنون یکی مدبـــر |
|
کــه نــداند زجهــل هر از بر
|
خود جامی را هم بحق باید خاتم الشعرای سبک عراقی4 دانست، البته در شعر او نشانههایی از تحوّل می توان جست؛ ولی آن قدر نیست که محل اعتنا باشد.
برخی پژوهشگران، پایههای سبک هندی را در اشعار جامی و امیر خسرو جستهاند (!خالقی راد،1352:21-33؛ الهام،1354:16-26).این تحقیقات در جای خود ارزشمند است، چون شباهت های موجود بین این دو شاعر و سبک هندی را مدّ نظر قرار داده؛ ولی باید توجه داشت که حلقه اتصال این دو شاعر با سبک هندی بابا فغانی شیرازی است چرا که جامی و فغانی هر دو به امیر خسرو نظر داشته و برخی اشعار او را جواب گفتهاند، با این تفاوت که جامی با شخصیتی محافظه کارانه در جهت تثبیت ویژگیهای سبکی شعر دورة تیموری گام برداشته؛ ولی فغانی با نوآوری در زمینه زبان، استعاره و مضمون موجبات توسعه و تحوّل شعر را در دو قرن بعد فراهم کرده است (Losensky,1998:11 ).
به هر روی، در شعر این دوره، کسی را که باید « بانی طرز تازه» دانست، بابا فغانی شیرازی است؛ چرا که «فغانی با تأکید بیشتر بر تازگی تشبیهات و استعارات باب تازهای به سوی ایجاز و اختصار و ظرافتهای جدید در شعر گشود» (Nasir,2009:155). واله داغستانی مؤلّف تذکرة ریاض الشعراء دربارة وی مینویسد: «بابای مغفور مجتهد فن تازهای است که پیش از وی احدی به آن روش شعر نگفته است» (واله داغستانی، 2001: 486)، مؤلّف «مخزن الغرائب» هم عیناً همین سخن را نقل میکند (هاشمی سندیلوی، 1371: 4/316).واله باز در جای دیگر میگوید: «شعرایی که در عصر سلطان حسین میرزا بودند، تمکین وی نکردند به جهت آنکه گفتگوی آنها به روش دیگر بود و بابا را گفتگو به طرز دیگر و مخترع این شیوة تازة بابا فغانی است...» (واله داغستانی،1384: 3/1617). این طرز تازه بابا فغانی فهم شعر او را برای معاصرانش دشوار کرده بود، عاقبت هم به این نتیجه رسیدند «که سخنان وی مزخرف و هرزه است» (همان).
تقیالدین اوحدی در عرفات العاشقین مینویسد: « چون شعرای خراسان وی را دیدند، طرز و روشی که مخالف ایشان بود از وی مشاهده نمودند آن را نپسندیدند، چه به غایت غیر مکّرر و عجیب به نظر ادراک ایشان جلوه کرد» (اوحدی،1388: 5/2884) و به همین دلیل برای تمسخر وی از آن پس اشعار پوچ و بیمعنی را « فغانیانه» میگفتند (همانجا).صاحب تذکرة نتایج الافکار بابا فغانی را از جمله کسانی میداند که «از روش متقدمین اندکی تجاوز کرده، به طرز خاص سخن پیراگشتند» (گوپاموی، 1336: 14). مؤلّف تذکرة حسینی هم، بابا را «طرّاح طرز تازه» معرّفی میکند (سنبهلی،242:1875). غرض این که اکثر قریب به اتفاق تذکره نویسان به وجود طرزی نو در اشعار بابافغانی معتقدند.
در بسیاری از تذکرهها از شاعرانی مانند وحشی بافقی، محتشم کاشانی، لسانی شیرازی، عرفی شیرازی و...، به عنوان متتّبع و مقلّد «بابا فغانی» سخن به میان آمده (!اوحدی،5/2884؛واله داغستانی، 1384: 3/ 1618)5 و عقیده بر این بوده است که «جاده رفتار اینان مسلک بابا فغانی است» (علی ابراهیم خان، خطّی: گ 273).
در این که بابا فغانی از شاعران بسیار موثّر در تغییر سبک عراقی به هندی است، شک نمیتوان کرد؛ ولی تعیین حد و مرز این تأثیر و چگونگی آن بر شاعران مقلّد او نیازمند بررسی است. بابا زمینة مناسب را برای رهایی شعر از ابتذال فراهم کرد؛ ولی پس از او جریانهای مختلفی در شعر فارسی پدید آمد. شبلی نعمانی در مورد وی میگوید: «چنان برمیآید که عرفی، شفایی، نظیری و غیره عموماً روی زمینه6 های فغانی غزل گفتهاند و همچو معلوم می شود که آن ها میخواهند از وی پیروی کنند» (شبلی نعمانی، 1368: 5/59).البته شبلی نعمانی در ادامه به خطا رفته و بیت «گل میدرد قبا به چمن دادخواه کیست/گردون به خون تپیده شهید نگاه کیست» (ناصر علی سرهندی،1388: 243)،از ناصر علی سرهندی را که بسیاری از شاعران همچون قدسی و نظیری و... استقبال کردهاند به فغانی نسبت میدهد (!شبلی نعمانی،1368: 5/59). علی ابراهیمخان خلیل نیز در صحف ابراهیم نظری مانند نظر شبلی نعمانی ابراز کرده و شاعرانی مانند محتشم، نظیری، عرفی، ضمیری اصفهانی، وحشی بافقی و حکیم رکنا مسیح کاشی را مقّلد و متتبّع بابا فغانی دانسته است (علی ابراهیم خان، خطّی: گ 273). صفا معتقد است که علی ابراهیم خان در این حکم طریق انصاف سپرده است؛ ولی در این میان نامهای بسیار مشهور دیگری را فراموش کرده؛ مثل نصیبی گیلانی (م.944 ق)، غزالی مشهدی (م.980 ق)، قاسم اردستانی (م.986 ق)، نوعی خبوشانی (م.1019 ق)، ظهوری(م.1025 ق) و شاپور تهرانی (م.1040 ق) و عدّهای دیگر (صفا، 1362: 5/528). عبدالباقی نهاوندی هم در مقدمة دیوان عرفی، بابا فغانی را به همراه عدّهای دیگر ماننده مولانا جامی و امیر علیشیر و... دارای «طرز و روشی خاص» که از قدما تجاوز نموده میداند (! عرفی شیرازی، 1378: 1/144) مؤتمن» نیز به وجود نوعی شباهت و قرابت بین سبک فغانی و وحشی معتقد است (مؤتمن، 1339: 355).
همان طور که در مقدمه گفتیم، بسیاری از شاعران غزل های بابا را استقبال کردهاند و این زنجیرة تقلید تا جایی ادامه پیدا کرده است که حتّی مقلّدان او نیز سرمشق شاعران دیگر قرار گرفتهاند، مثلاً در مورد «شرف الدّین غیرتی» نوشتهاند که «در غزل و دیگر اشعار تتّبع مولانا ضمیری میکند» (تقی کاشی،خطی 982: 299). جالب این که در یکی از مجالس ادبی ایران در قرن دهم که در دکان میر محمود طرحی7 شیرازی(م.996ق) در شهر شیراز تشکیل میشده است، شاعران و فاضلان روزگار تتبع دیوان فغانی می کردهاند، یکی از شرکت کنندگان در این مجلس هم عرفی شیرازی بوده است (!اوحدی،1388: 4/2256).
شمیسا دربارة سبک شعر فارسی در قرن دهم مینویسد: «در قرن دهم، دو جریان شعری وجود داشت: یکی همان شعر لطیف و فصیح و روان بابا فغانی بود که به صورت طبیعی شعر حافظ را به لحاظ رقّت معانی و ظرافت و خیالپردازی به سوی سبک هندی میکشاند و دیگری «مکتب وقوع» است که اوّلاً حاصل چارهاندیشی شاعران جهت تغییر سبک و رهایی از مخمصة تقلید و ابتذال بود، امّا نهایةً راه به جایی نبرد و ثانیاً بازتاب طبیعی محیط اجتماعی قرن دهم بود» (شمیسا، 1383: 258). ولی اگر با نگاهی موشکافانهتر به چشمانداز شعر فارسی بنگریم، باید بگوییم؛ «فغانی در آغاز قرن دهم هجری ایستاده و سرچشمه سه شیوة شعری است: یکی سبک مشهور به هندی که نمایندگان برجستۀ سه شعبه عمدة آن عرفی و صائب و بیدلاند؛ دوم وقوعگویی...، سوم جریان بازگشت ادبی که ایرانیان پس از افراطکاریها و انحطاط سبک هندی در غزل سرایی مدّعی بازگشت به سعدی و حافظ گردیدند؛ امّا در واقع به فغانی و نظیری بازگشتند؛ چنان که در اشعار خوب مشتاق و آذر و عاشق اصفهانی، بیش از آن که به یاد سعدی و حافظ بیفتیم، نفس فغانی را احساس میکنیم و آذر بیگدلی سخنگوی به اصطلاح «نهضت بازگشت ادبی» با آن که به بزرگان چون عرفی و صائب تاخته، فغانی را به عنوان «شاعری متین و سخنپرداز میستاید» (ذکاوتی قراگوزلو، 1366: 100). 8.
پس طرز بیان ساده؛ ولی استوار و درست و خالی از تکلّف همراه با نکته سنجی و مضمون آفرینی و به کار داشتن خیالهای لطیف و عاطفه و احساس رقیق و پر شور، به همان گونه که در سخن فغانی و معاصران و هم طرازانش می بینیم تا مدتی دراز ادامه داشت و در این میان طبعاً راه تحوّل می پیمود، به اضافة این که زبان فارسی هم در این مدت در حال تحوّل بود و می توانست به نوبة خود در دگرگونی تدریجی سبک ﻣﺆثر باشد(صفا،1362: 5(1)/528).
نقش انتخاب و ترکیب در تغییر سبک
زبان از دو دیدگاه محور همنشینی( (Syntagmatic axisوجانشینی((Paradigmatic axis قابل مطالعه است: محور همنشینی، محور افقی زبان است و رابطهای است که به صورت افقی و به لحاظ دستوری و معنایی بین کلمات برقرار است:مثلا در جمله«من دیروز از دانشکده آمدم»، بین تک تک اجزای جمله تناسب دستوری و معنایی است،مثلا نمی توان به جای فعل «آمدم» اسم گذاشت. اما محور جانشینی محور عمودی کلام است.به جای هر واژهای می توان تعدادی واژه های دیگر جایگزین کرد، مشروط بر این که به محور همنشینی آسیب نرسد،مثلاً به جای اسم «دانشکده»، میتوان اسم «دانشگاه» را گذاشت:«من دیروز از دانشگاه آمدم»،اما نمی توان گفت:«من دیروز از کتاب آمدم!» (شمیسا،1374: 40).
حال بپردازیم به بحث اصلی «یاکوبسن»9 دو قطب کارکرد زبان را تحت عنوان «قطب استعاری» و «قطب مجازی» از یکدیگر متمایز ساخته است. وی «استعاره» را فرایندی می داند که صورتی را از محور جانشینی «انتخاب» میکند و به جای صورتی دیگر می نشاند. به این ترتیب، اگر به جای واژة «جوان» واژة «برنا» را به کار ببریم، «انتخاب» این واژۀ اخیر از روی محور جانشینی صورت پذیرفته است. در مقابل «مجاز» فرایندی است که صورتی را بر روی محور همنشینی در کنار صورت دیگر قرار می دهد و این کار «ترکیب» نامیده می شود. برای نمونه، استفاده از واژه «دریا» در کنار «آبی» و پدیدآوردن «دریای آبی»، بر روی محور همنشینی و برحسب «ترکیب» صورت پذیرفته است (صفوی، 1381: 27) «کوروش صفوی» در مقالهای،تغییر سبک شعر فارسی را با معیارهای جهانی و از دیدگاه «ترکیب و انتخاب» مورد بررسی قرار داده است (! همان، 1381: 26 -41). وی در توجیه پیدایش سبکهای مختلف شعر فارسی طرحی مطابق نمودار زیر ارائه میکند:
|
(همان، 32-33،توضیح نمودار در ادامه)
همان طور که در نمودار بالا مشاهده می کنید، «حافظ» بیشترین گرایش را به «انتخاب» نشان میدهد، با حرکت از «حافظ» به سوی «فغانی»، گرایش به انتخاب کمتر شده و در بابافغانی به یک نسبت تقریباً مساوی می رسد. تأثیر بابافغانی بر جریان های شعری عصر صفوی در نمودار فوق بخوبی قابل مشاهده است و در دو مسیر می توان آن را مورد مطالعه قرار داد: 1) در جهت گرایش به ترکیب که در اشعار «وحشی بافقی» به اوج خود می رسد و اگر دقت کنیم نقطۀ آغازین این حرکت، اشعار بابافغانی است. 2) در رسیدن به نقطهای که از انتخاب و ترکیب تقریباً به یک اندازه بهره می برد؛ یعنی شعر صائب و بیدل و موقعیت این دو شاعر با موقعیتی که فغانی در آن قرار گرفته است شباهت بسیاری دارد. در واقع باید گفت که «صائب و بیدل هر دو از همین سبک تأثیر پذیرفته اند، با این تفاوت که سرودههای صائب در همین آمیزۀ دو فرایند «ترکیب» و «انتخاب» گرایش نسبی به ترکیب را مینمایاند، در حالی که در سرودههای بیدل عکس این وضعیت مطرح است. بیدل اگر چه همچون صائب از فرایند «ترکیب» سود جسته است؛ ولی گرایش نسبی خود را به فرایند انتخاب حفظ کرده است» (صفوی، 1381: 38).
با نگاهی به وضعیت شعر فارسی پیش از بابافغانی در نمودار مذکور می توان دریافت که خاقانی و انوری نیز از نظر «ترکیب و انتخاب» در موقعیت مشابهی با صائب و اقران او قرار دارند و درست به همین دلیل است که برخی پژوهشگران، با وجود نگاه سنّتی خود به جریان تحوّلات شعر فارسی بین سبک خاقانی و صائب شباهت هایی یافته اند، به عنوان مثال، دشتی در این باره می نویسد: « خاقانی و صاﺋﺐ به دو طبقة از شعرای فارسی تعلّق دارند که سبک و شیوۀ آنان کاملاً متغایر است؛ ولی از حیث توسل به استعاره و مجاز و اختیار راه غیرمستقیم در ادای مقصود، به هم نزدیک می شوند» (دشتی، 1340: 55).
حال پیش از بررسی سبک های شعر فارسی در عصر صفوی از لحاظ «ترکیب و انتخاب»، لازم است نخست به تفکیک و بررسی این سبک ها بپردازیم.
جریانهای شعری عصر صفوی
در عصر صفوی، با جریانهای شعری کاملاً متفاوتی روبه رو هستیم و به هیچ عنوان نمیتوانیم بر سبک شعر شاعرانی همچون وحشی، محتشم، عرفی، نظیری، صائب، بیدل، اسیرشهرستانی و... نام واحدی نهیم. سبک شعر فارسی در این دوره، به دو شاخة «مکتب وقوع» و «سبک هندی» تقسیم می شود. ولی در واقع سبک هندی نیز خود در دو بستر تقریباً متفاوت جریان یافته است؛ الف) شیوۀ تمثیل گرایان (پیروان اسلوب معادله) ب) شیوه خیال بندان (پیروان طرزخیال).
پیش از این گفتیم که اغلب تذکرهها به پیروی متأخرین از فغانی اشاره کردهاند؛ ولی در این میان دیدگاه سراج الدین علی خان آرزو بسیار جالب توجه است.وی پس از توضیحی مختصر درباره سیر غزل پیش از بابافغانی می نویسد: «... در همان ایام بابافغانی به نغمه پردازی درآمد و متأخران به ضرب و نطق او به رقص آمده، پیروی او اختیار کردند و هریک به راهی رفت، مثلاً طرز عرفی و نظیری و ظهوری و شرف جهان از طرز او؛ بلکه از طرز هم جداست چنان که بر متتبع پوشیده نیست.پستر میرزا محمد علی صائب رنگ دیگر ریخت و طور جدا اختیار نمود و میرزا جلال اسیر و متابعانش به طرق دیگر رفتند... »(آرزو،1385: 2/1192).
خان آرزو بسیار عالمانه دربارة جریانهای شعری پس از فغانی قضاوت کرده است؛ نخست این که قائل به نوعی تفاوت بین سبک شعری فغانی و طرز عرفی، نظیری، ظهوری و شرف جهان است و در عین حال طرز شعرای مزبور را هم یکسان نمی داند. نظر او در این باره بسیار دقیق و موشکافانه است چرا که شرف جهان شاعری وقوعی است و از نظر ویژگیهای سبکی مکتب وقوع شاخص محسوب میشود. نظیری نیز نخستین شاعری است که- با وجود آرکائیسم زبانی- دست به نوآوری در حوزة صور خیال زده است. عرفی هم در شکلگیری سبک هندی نقشی غیر قابل انکار دارد و از آغاز گران این راه است. شعر ظهوری نیز به عقیدة برخی پژوهشگران اگرچه تازگی خاصی نسبت یه شعر عرفی ندارد (حسن پور آلاشتی،1384: 111) ولی به اعتبار حجم ترکیب سازی قابل توجه است (! همان،113). بر سبک صائب و میرزا جلال اسیر هم شاید بتوان یک نام واحد؛ یعنی هندی اطلاق کرد، ولی باید دانست که صائب به شاخة ایرانی این سبک متعلّق است و میرزا جلال اسیر به شاخه هندوستانی.
حال به طور اجمالی به معرفی سبک های مذکور و جستجوی ریشة آن ها در شعر فغانی میپردازیم:
1) مکتب وقوع (سبک وقوع): این مکتب در ربع اول قرن دهم در شعر فارسی به وجود آمد و تا ربع اول قرن یازدهم ادامه داشت و غرض آن بیان حالات عشق و عاشقی از روی واقع بود (گلچین معانی، 1374: 3). از شاعران برجسته این مکتب باید به وحشی بافقی، محتشم کاشانی، میلی مشهدی و شرف جهان قزوینی اشاره کرد. رگه های وقوع گویی در دیوان بابافغانی بوضوح قابل مشاهده است و ادامۀ همین راه است که در اشعار وحشی بافقی تشخص می یابد و در دیوان شرف جهان به اوج خود می رسد، به طوری که سراسر دیوان او مملو از مضامین وقوعی است.10 به ابیات زیر از یک غزل فغانی که به سبک وقوع سروده شده است؛ توجه کنید:
امروز صفای دلم از سیم تنی بود |
|
جانم پر از اندیشه نسریـن بدنی بود... |
فغانی در غزل زیر هم کاملاً به سبک وقوع نزدیک شده است:
گر می روم نزدیک او شوق وصالم می کـشد |
|
|
|
ور می نشیــنم گوشهای تنــها،خیالم می کشد |
|
بی شمع خود گر می روم در کـنج تنهایی خویـش |
|
|
|
گه غصه خونم می خورد گاهی خیالم می کشد |
|
من خود نمی گویم که او می خورده باشد با کسی |
|
|
|
آن شکل مخمورانه و تغییر حــالم مــی کــشد |
|
قربان آن شوخم که چون از دور می بیـند مرا |
|
|
|
چندان تواضع میکند کــز انفعــالم می کشـد |
|
گر چون فغانی می روم در گوشه صحـرا دمی |
|
|
|
آن جــا به یاد نـرگسش چشم غزالم میکشد |
|
از دیگر غزل های وقوعی فغانی می توان به غزل های شمارۀ 199، 241،250 و... دیوان او اشاره کرد.
2) شیوة تمثیلگرایان سبک هندی (پیروان اسلوب معادله): در این شیوه یک مصراع که معمولاً «پیش مصرع» نامیده می شود، به وسیله تشبیه به مصراع دیگر که به آن «مصرع برجسته» میگویند، ارتباط می یابد. در این شیوه معمولاً پیش مصرع، معقول و مصرع برجسته، محسوس است. صائب و کلیم از مقتدرترین شاعران این اسلوب به شمار می آیند.
البته اگر بخواهیم نام دقیق تری برای این اسلوب، ارائه دهیم، بهــتـــر است آن را «اسلوب معادله» بنامیم. شفیعی کدکنی این اصطلاح را برای متمایز کردن این شیوه از سایر انواع تمثیل ساخته است و خود در این باره می نویسد: «اسلوب معادله این است که دو مصراع کاملاً از لحاظ نحوی مستقل باشند، هیچ حرف ربط یا شرط یا چیز دیگری آن ها را حتی معناً (نه فقط به لحاظ نحو) هم، مرتبط نکند. در صورتی که در اغلب مواردی که به عنوان تمثیل ذکر شده است، این استقلال نحوی مورد بحث و توجه قرار نگرفته است» (شفیعی کدکنی، 1384: 63). به این ابیات از صاﺋب توجه کنید:
حاصل تن پروری غیر گداز روح نیست در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود |
|
چربی پهلوی گوهر رشته را لاغــر کند تیر کج چون از کمان بیرون رود رسوا شود |
ما این گروه را، پیروان شیوۀ تمثیل یا اسلوب معادله می نامیم، چرا که بسامد این ویژگی سبکی در آن ها بسیار بالا است.
نمونه هایی از اسلوب معادله را در شعر فغانی نیز می توان به دست داد،به عنوان مثال:
هر زمان از عشق پاک آن شوخ با من خوشتر است |
|
|
|
بیش خاصیت دهد هر چند می بی غش تر است |
|
ولی آن قدر نیست که به عنوان یک ویژگی سبکی مطرح باشد، در عوض یکی از ویژگی های مهم این شیوة اخیر که ایجاز و اختصار در کلام است در شعر بابا فغانی هم کاملاً جلب توجه می کند(البته این ویژگی فرع بر ویژگی های استعاری و زبانی شیوه مزبور است).فغانی با مهارت تمام مفاهیم گستردهای را در قالب کلماتی اندک بیان میکند و مهمترین نقطة اشتراک او با سبک هندی همین ویژگی است. البته شعر او از پیچیدگیهای ملال آور سبک هندی به دور است.خواننده مقصود فغانی را بسهولت درک میکند، ولو اینکه این مفهوم گسترده و عمیق باشد؛ ولی در شعر تمثیل گرایانی مانند صاﺋﺐ اندکی وضع دشوارتر می شود، به طوری که خواننده گاه در فهم مطلب و ربط دو مصراع دچار مشکل میگردد. به نمونههایی از ایجاز در شعر فغانی توجه کنید:
ای که میگویی چرا جانی به جامی میدهی از گوشههای میکده جویم صفای وقت این قیـد هستی تو فغانی بلای توسـت |
|
این سخن با ساقی من گو که ارزان کرده است کــان جـا هزار آیـنه در گل نــهاده اند بــشکن قفــس که بر سر آزاده بـاج نـیست |
3) شیوة خیال بندان سبک هندی (پیروان طرزخیال): بنای کار این شیوه بر خیال پردازی و برقراری روابط تشبیهی دور و دراز بین کلمات است، حتی روابط تمثیلی بین مصراع ها نیز مبتنی بر نازک خیالی است. این شیوه بیشتر در هندوستان طرفدار داشته است و شاعرانی چون میرزا جلال اسیر شهرستانی، شوکت بخاری، زلالی خوانساری، ناصرعلی سرهندی، بیدل دهلوی و... از پیروان این طرز به شمار میآیند. فهم شعر شاعران خیال بند بسیار دشوار است؛گویی هر بیت معمایی است که باید به حل آن پرداخت، ابیاتی که گاه با ساعت ها تلاش ذهنی هم نمی توان به مفهوم آن پی برد. این شیوه با افراط در برخی مختصات سبکی شیوه پیشین به وجود آمده است و از این طریق با شعر بابافغانی ارتباط دارد و گرنه در غزلیات بابا، بیتی که از نظر ابهام با اشعار شعرای اخیر قابل مقایسه باشد دیده نمیشود.
در پایان این بحث بایـد به مطلبی دیگــر نیز اشاره کرد و آن این که تکــــرار قافیه هم به عنوان یکی از ویژگی های عمومی شعر عصر صفوی به صورت معتدل از شعر بابا فغانی آغاز می شود(حسنپور آلاشتی،1384: 62)(البته به عنوان یک ویژگی سبکی وگرنه در شعر حافظ هم سابقه دارد).
حال بپردازیم به مسألة تراز در عملکرد محورهای همنشینی و جانشینی؛ زیرا احتمالاً میتواند ابزار دقیقی برای تعیین ویژگی های سبکی باشد. منظور از «تراز زبانی» واکنشی است که در بخشی از نظام زبان، به دلیل کنشی در بخشی دیگر از این نظام به وجود میآید. بنابراین میتوان ترازویی را در ذهن مجسّم کرد که با پایین رفتن یک کفه، کفه دیگر آن بالا میرود (صفوی، 1381: 28). بر همین اساس شاعران مکتب وقوع گرایش آشکاری به «ترکیب» نشان می دهند؛ ولی در سبک هندی، شاعران از «ترکیب و انتخاب» به یک اندازه بهره می برند، البته در همین آمیزۀ ترکیب و انتخاب نیز تمثیل گرایانی مانند صائب و کلیم، بیشتر به ترکیب متمایلند و خیال بندانی همچون بیدل دهلوی و شوکت بخاری به انتخاب. صفوی معتقد است که؛ «در هنرآفرینی، هر اندازه اهمیت انتخاب بالاتر رود، از اهمیت ترکیب کاسته می شود و برعکس، هر اندازة عملکرد بر روی محور همنشینی بیشتر مورد نظر باشد، به عملکرد محور جانشینی کمتر توجه خواهد شد» (همان).
نگاه متفاوت فغانی به شعر (نسبت به معاصرانش) و طرز تازه او، شعرای پس از وی را تحت تأثیر قرار داده است. مسأله «تتبع اشعار فغانی» از جنبة انسی که شاعران با دیوان او داشته اند، بسیار با اهمیت است؛ زیرا همان طور که می بینیم، شاعران بسیاری در زمین غزل های او شعر سرودهاند و در بسیاری از محافل ادبی عصر صفوی با اشعار او طرح غزل می کردهاند. بنابراین شهرت و رواج اشعار او و انسی که شاعران با دیوانش داشته اند، خواه ناخواه سبک شعری آن ها را تحت تأثیر قرار داده است، تازه بگذریم، از این که بسیاری از شعرا دیوان او را تتبّع میکرده اند. اگر بخواهیم حد و مرزی برای تأثیر فغانی بر شعر عصر صفوی ترسیم کنیم، چارهای نداریم جز این که اشعار او و مقلّدانش را به طور دقیق از لحاظ سبکی، تجزیه و تحلیل نماییم؛ یعنی بسامد استعاره، حسامیزی، اسلوب معادله، تصاویر پارادوکسی، تشخیص، تجرید و دهها مشخصة سبکی دیگر را در شعر او و شاعران عصر صفوی بررسی کرده و الگویی ارائه دهیم وگرنه طبیعی است که جامی، امیرخسرو، خاقانی و یا هر کس دیگری را بانی سبک هندی به شمار آوریم، همان طور که پیش از این اشاره شد، شاید در اشعار جامی هم بتوان نشانه هایی از تحوّل جست؛ ولی بسامد آن ها آن قدر نیست که از لحاظ سبک شناسی مطرح باشد و یا درست است که امیرخسرو و سعدی هر دو اشعاری به سبک وقوع دارند، ولی آیا می توان آن ها را شاعری وقوعی به شمار آورد؟ و این به آن می ماند که بگوییم دوغ، ترکیب آب و ماست است و با استناد به این موضوع، مخلوطی از یک قاشق ماست و یک استخر آب را هم دوغ بنامیم ! بنابراین هدف ما این است که شعر فغانی را به عنوان یک نقطة تحوّل مورد بررسی قرار دهیم.
فغانی، تأثیرات و تأثرات
«لاسنسکی» (Losensky) در کتاب ارزشمند خود با عنوان «استقبال از فغانی» (welcoming fighani) به مسألة نظیرهگویی و استقبال از شعر فغانی پرداخته و دیوان او را غزل به غزل با دیوان بسیاری از شعرای سلف و همچنین شاعران پس از او مطابقت داده است و هر غزلی را که فغانی در استقبال از شعرای پیش از خود سروده و یا شاعران عصر صفوی در جواب او ساخته اند، به دقت مشخص کرده و نتیجه دقیق این پژوهش را در جدولی ارائه نموده است (! Losensky,1998:325- 342).
ما حاصل کار او را در جدول زیر آورده ایم تا نتایج کار بهتر مشخص شود:
ﺗﺄثرات |
ﺗﺄثیرات |
||||||||||||
نام شاعر |
سعدی |
امیر خسرو |
کمال خجندی |
حافظ |
جامی |
اهلی |
عرفی |
نظیری |
شانی تکلو |
شاپور |
شفایی |
طالب آملی |
صاﺋﺐ |
تعداد غزل |
15 |
36 |
17 |
12 |
52 |
36 |
57 |
65 |
261 |
129 |
237 |
36 |
236 |
«جدول ﺗﺄثیرات و ﺗﺄثرات»
همان طور که مشاهده میکنید، فغانی از بین شعرای سلف، بیش از همه به «جامی» نظر داشته و 52 غزل در اقتفای او سروده است. پس از جامی نوبت به امیرخسرو و اهلی می رسد که فغانی در جواب هر یک، 36 غزل سروده است. کمال خجندی، سعدی و حافظ نیز در این بین به ترتیب 17، 15 و 12 غزل به خود اختصاص داده اند.البته با احتساب غزل شماره361 دیوان فغانی که در اقتفای غزل معروف حافظ با مطلع «در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع...» سروده شده است، تعداد غزل های سروده شده، در تتبع حافظ به 13 غزل می رسد. حکیم آذر، نویسندة مقاله طرز فغانی تنها سه غزل فغانی را استقبال آشکاری از غزل های حافظ دانسته (!حکیم آذر،1388: 83) و در این بررسی به خطا رفته است؛ ولی نظر وی در مورد استفاده فغانی از ترکیبات و مضامین حافظ وﺗﺄثیر پذیری از بافت موسیقایی،زبانی و عاطفی غزل او کاملاً صاﺋﺐ است (!همان، 1388: 82) و شواهدی که در این باره ارائه کرده بخوبی شاهد این مدعاست. ما در این جا بعضی از شواهد او را نقل میکنیم:
لطیفهای است نهان در تکلمت که ز ناز (بابا فغانی)/لطیفهای است نهانی که عشق از او خیزد (حافظ)/جای آن است که خون سر زند از چشم حسود(بابا فغانی)/جای آن است که خون موج زند در دل لعل(حافظ)/هزار زهره جبین رام تازیانه توست (بابا فغانی)/که توسنی چو فلک رام تازیانه توست (حافظ)/خیال مدعیان با عروس مجلس او/همان حکایت شیرین و مرگ کوهکن است(بابافغانی)/خیال مدعیان و حدیث همکاران/همان حکایت زر دوز و بوریا باف است(حافظ)
میزان تأثیر فغانی بر مقلدان خود، به مراتب پر رنگ تر از تأثری است که او از شاعران سلف پذیرفته و نمودار «تأثیرات و تأثرات» به خوبی گویای این مسأله است.
دیوان بابا شامل 576 غزل است و از آن جا که یک غزل بین غزل های شمارۀ 490 و 491 جا افتاده و شماره گذاری نشده است، این تعداد به 577 غزل می رسد. در بین شاعرانی که غزل های بابا را تتبع کرده اند، شانی تکلو (م.1023ق) با 261 غزل پیشتاز است و پس از او نوبت به شفایی اصفهانی(م.1037 ق) می رسد که 237 غزل در جواب غزل های فغانی سروده است. صائب با 236 غزل در مرتبة بعدی قرار دارد. البته او 180 غزل فغانی را جواب گفته و این اختلاف بدین دلیل است که او برخی غزل های بابا را چندین بار تتبّع کرده است. به عنوان مثال، صائب غزل شماره 315 دیوان فغانی را، با مطلع « کارما جز نامرادی نیست دور از وصل یار/ نامرادانیم ما را با مراد دل چه کار»، 8 بار جواب گفته و در بین مقلّدان فغانی، گویا تنها صائب به این کار علاقه داشته است.
با وجود این، صائب در دیوان خود، تنها 4 بار به نام «فغانی» اشاره کرده،11 یعنی کمتر از تعداد دفعات اشاره شده به حافظ و مولوی و حتی معاصران صائب، مانند نظیری و طالب آملی و این در حالی است که فغانی قطعاً یکی از تأثیرگذارترین شاعران بر صائب است. البته شاید اشعار فغانی به قدری مشهور بوده است که صائب احساس میکرده تنها در موارد استثنایی ملزم است به نام الگوی شعری خویش اشاره کند (Losensky,1998:231).
استقبال از فغانی
دواوین تنها هفت تن از شعرای عهد صفوی؛ یعنی عرفی، نظیری، شانی تکلو، شاپور تهرانی، شفایی اصفهانی، طالب آملی وصائب دربردارنده بیش از هزار غزل در جواب اشعار فغانی است و این تعداد با بررسی دیوان سایر شعرای این عهد بآسانی افزایش پیدا خواهد کرد(Losensky,1998: 250). البته باید توجه داشت از این 1000 غزل، زمین حدود 200 غزل متعلق به شاعران پیش از فغانی است و او خود از آنها تقلید کرده؛ ولی زمین 800 غزل باقیمانده به وسیلة خود فغانی طرح شده است ( همان).
لاسنسکی با بررسی اجمالی دیوان غزالی مشهدی (م.980 ق) و سنجرکاشی (م.1021 ق)، حدود 40 جوابیه دیگر در دیوان هر یک از این دو شاعر یافته است، همو در دیوان فیاض لاهیجی (م1072ق)، تنها در حرف «الف» قافیه، 10 غزل دیگر هم پیدا کرده است (همان).
تقلید از بابافغانی و استقبال از اشعار او، در بین شعرای عهد صفوی، امری بسیار متداول بوده است، به طوری که کمتر شاعری را می توان یافت که در زمین غزل های بابا طبع آزمایی نکرده باشد. مثلاً غزلی از بابا فغانی را با مطلع:
زین بحر نیلگون دم آبی ندید کس |
|
سرها فرود رفـت و حبابی نــدید کس |
چند شاعر جواب گفتهاند که مطلع غزلهای آنها در زیر آمده است:
عرفی:
کونین مست و باده نابی ندید کس |
|
سیراب هر دو عـالم و آبــی ندید کس |
نظیری:
فصلی چنین گذشت و شهابی ندید کس |
|
برکشــت تشـنهای دم آبـی ندید کس |
شفایی:
مستم ز عشق و بوی شرابی ندید کس |
|
ســوز درون و بــوی کبابی ندید کس |
«صائب:
صد گل به باد رفت و گلابی ندید کـس |
|
صد تاک خشک گشت و شرابی ندید کس |
در پایان مطلع برخی دیگر از غزل هایی را که شاعران عصر صفوی در اقتفای بابا سرودهاند، نقل میکنیم:
فغانی:
در دل نشانم هر نفس خار تو در گلزارها |
|
شاید که روزی بردمد شاخ گلی زین خارها |
فیاض لاهیجی:
بروضع افلاک ای پسرکم تکیه کن بر کارها |
|
در راه سیلاب فنا پستنـد این دیـوارهـا |
فغانی:
ما را ز نـوبهار گل روی او بـس اسـت |
|
مد نظر بنفـشه خودروی او بس اسـت |
شاپور تهرانی:
ما را ز باغ دهر گل روی او بس است |
|
دلبستگی به سلسلـه موی او بس اسـت |
فغانی:
در مستـان زدم تا حال هشیاران شود پیـدا |
|
نهفتم قدر خود تا قیمت یاران شود پیدا |
سنجر کاشانی:
بهار آمد که برگ عیش میخواران شود پیدا |
|
به دلها خار خار صحبت یاران شود پیدا |
فغانی:
نخواهد گشت خالی ساغر می شادکامان را |
|
|
|
چنین مگذار لب تشنه شکسـت افتــاده خامان را |
|
ناصر علی سرهندی:
به زندان زمیــن نتوان فشردن بی قراران را |
|
|
|
کفن سیلی است صحراگرد این وحشت سواران را
|
|
فغانی:
گر به شمشیر جفا پـاره کنی سـینه ما |
|
همـچنان مهـر تو ورزد دل بـی کینه ما |
غزالی مشهدی:
برد شمشیر تو زنگ ازدل بی کیـنه ما |
|
شد دم تـــیغ تـو روشنگر آیـینه مــا |
فغانی:
آن که به تیزی زبان نرم کند ادیـب را |
|
نیست گناه اگر کشد عاشق بی نصیب را |
مسیح کاشانی:
یار به کام اگر نشد زین چه گنه رقیب را |
|
نیست نصیب کام دل عاشق بینصیب را |
فغانی:
در طاعت و عشرت به قرار است دل ما
|
|
هر جا که رود همره یـار اسـت دل ما |
حزین لاهیجی:
گر در ره عشق تو به کار است دل ما |
|
دریاب که بس زار و نزار اسـت دل ما |
نتیجهگیری
ﺗﺄثیر گذاری عمیق بابافغانی بر جریان های شعری عصر صفوی غیر قابل انکار است.بابا از شاعرانی است که باید بیشتر به او پرداخت؛ چرا که به عنوان نقطة تحوّلی در شعر فارسی از جایگاه ویژهای برخوردار است.علاوه بر این، دامنه استقبال از شعر فغانی به حدی گسترده است که لاسنسکی(Losensky) را بر آن داشته تا کتاب مستقلی در این زمینه ﺗﺄلیف کند،تلاشی که براستی سزاوار ستایش است؛ ولی با این وجود بررسی دواوین سایر شعرای این عصر و مطابقت آن ها با دیوان فغانی از دیدگاه استقبال و اقتباس تصاویر شعری می تواند موضوع پژوهشهای جداگانه ای قرار گیرد که جای آن ها هم اکنون در عرصة ادبیات فارسی خالی است.
در پایان باید اضافه کرد که نگارنده مدتی پیش از مطالعه کتاب لاسنسکی،تحقیقی را در این زمینه آغاز کرده و به نتایج تقریباً مشابهی رسیده بود؛ ولی با مطالعة کتاب مذکور، با توجه به تقدّم فضل نویسنده آن و همچنین دقت او در بررسی موضوع، نتایج مشابه را به کتاب او ارجاع داد تا علاوه بر افزایش دقت تحقیق در امانت نیز خیانت نکرده باشد.
پینوشتها
1- «دیوان آرزو در جواب دیوان بابافغانی» به کوشش نورالاسلام صدیقی در سال 2007 م در دهلی به چاپ رسیده است.برای آگاهی درباره این دیوان و نقد و بررسی آن،نک: شفیعیون،سعید.(1389ش). «لعل و خزف(نقد و بررسی تصحیح دیوان آرزو در جواب دیوان بابافغانی) »،آینة میراث، دوره جدید، سال 8، بهار و تابستان، شماره1 (پیاپی 46)، ص115-129.
2- البته به عقیده برخی پژوهشگران هرگز نمیتوان حزین را مخالف صائب و شیوه او شمرد و سخن خوشگو هم به فرض صحّت بدین سبب است که حزین به شعر خود بسیار معتقد بوده و هیچ شاعری را همطراز خود نمیدانسته است،نه تنها کلیم و سلیم؛ بلکه صائب را نیز(← حزین لاهیجی،1384: 36).
3- برای آگاهی بیشتر، !سام میرزا،1384: 176؛آذر بیگدلی،1378: 210؛هدایت،1385: 234.
4- برخی محقّقان این عنوان را شایسته «کاتبی ترشیزی» ( م.839 ق) دانستهاند و معتقدند اشعار جامی فاقد نوآوری و اسلوب خاص است، در صورتی که شعر کاتبی بنابر اذعان همه سخن شناسان از بداعت و تازگی لازم برخوردار است (!کاتبی نیشابوری،1382: 14).
5- برای آگاهی از نظر تذکره نویسان دیگر دراین باره، نک: سنبهلی، 1875: 242؛ علی ابراهیم خان، خطّی: گ 273؛ هاشمی سندیلوی، 1371: 316 / گوپاموی، 1336: 14.
6- زمینه یا زمین عبارت است از طرح کلی یک شعر به اعتبار وزن و قافیه و ردیفش (شفیعی کدکنی، 45:1385).
7- تخلص این فرد در تذکره ریاض الشعراء میر طرزی آمده است (! واله داغستانی، 1384: 2/1276)، ولی از آن جا که دکان طراحی داشته، همان تخلص میرطـــرحی که صاحـــب عرفات العاشقین نقل کرده است، مناسبتر می نماید.
8- برای آگاهی از نظر آذر بیگدلی درباره فغانی، !آذر بیگدلی،1378: 210.
9- نک: Jakobson, R. 1996."Two Aspects of Language and Two Types of Aphasia Distuebance."In:Essais de Linguistique general.paris.
10- !قزوینی، شرف جهان،( 1383 ش)، دیوان، مقدمه و تصحیح نقی افشاری،قزوین: انتشارات حدیث امروز.
11- به این ابیات توجه کنبد:
صاﺋﺐ از این غزل که چراغ دل من است شد به اندک فرصتی سر خیل اربـاب سخـن این غزل را پیش ازاین هرچند انشا کرده بود از آتشین دمان به فغانی کن اقتدا |
|
افروختم به خــاک فــغانی چــراغ ها هر کس از روح فغانی صاﺋﺐ استمداد کر صاﺋﺐ از روح فغــانی دیــگر استمداد کر صاﺋﺐ اگر تتبع دیوان کس کن |