قهرمان مسأله‌دار در رمان‌های مدیر مدرسه و سووشون

نویسندگان

1 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سمنان

2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سمنان

چکیده

با ظهور رنسانس و انقلاب صنعتی در اروپا، رمان به سبب برخورداری از قابلیت نشان­دادن واقعیت­های زندگی، جای حماسه را می­گیرد و در نیمه اول قرن بیستم، جورج لوکاچ، رمان­های رئالیستی را به‌عنوان اصلی‌ترین شکل اثر ادبی همخوان با جامعه بورژوایی مطرح می­کند. پس از او پیرو و همفکرش، لوسین گلدمن نیز هر اثر سازگار با رئالیسم را اثری ارزشمند می­داند، بنابراین با توجه به دیدگاه­های این دو مارکسیست، در رمان­های رئالیستی شخصیت­هایی وجود دارند که به سبب پای‌بندی به اصول و ارزش‌های راستین پروبلماتیک(مسأله­دار)اند. از دیدگاه لوکاچ و گلدمن، قهرمان پروبلماتیک، فردی مسأله­دار، بی­آینده، معترض و پر­مشکل است که در جهانی تباه، جویای ارزش­های کیفی و اصیل انسانی است. کنش و عملکرد چنین قهرمانانی، با لحاظ برخی تفاوت­ها و تشابهات، در رمان­های رئالیستی ایرانی نیز موجود است. در این پژوهش ضمن توضیح و تبیین قهرمان پروبلماتیک، رمان­های مدیر مدرسۀ جلال آل­احمد و سووشون سیمین دانشور از این جنبه مورد بررسی قرار می‌گیرند. قهرمانان این دو رمان به ترتیب (مدیر و یوسف) به دلیل مخالفت با جامعه تباه خود، به­عنوان افرادی پروبلماتیک معرفی می­شوند.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Problematic Protagonist in the Novels of Modir-e Madrese and Sovashoon

نویسندگان [English]

  • Ali Hassanzadeh Mirali 1
  • Razegh Razavian 2
1 Assistant professor of Persian language and literature, University of Semnan
2 PhD candidate of Persian language and literature, University of Semnan
چکیده [English]

Owing to have the capability of representing realities of life, novel has replaced epic in the age of Renaissance and industrial revolution and in the first half of the 20th century. George Lukacs has introduced realistic novel as the main form of literary genres corresponding with bourgeois society. Later on his follower, Lucien Goldman, has considered any literary work which is compatible with realism as a valuable work. Therefore, according to these two Marxist thinkers, there are a number of characters who are problematic due to their commitment to sound values and principles in realistic novels. According to Lukacs and Goldman problematic protagonist is a problematic, futureless and protesting person who inquires about noble and original human values. Considering a number of similarities and differences, the action and performance of such protagonists also exist in Iranian realistic novels. In this study as the problematic protagonist is described and explained, the novels of Modir-e Madrese (school head) by Jalal-e Al-e Ahmad and Sovashoon by Simin-e Daneshvar are analyzed with regard to this aspect. The protagonists of these two novels (the head and Yousef) are introduced as problematic characters because of their disagreement with corrupt society.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Problematic Protagonist
  • Problematic Novel
  • Persian Contemporary Novel
  • fiction

 مقدمه

پروبلماتیک (Problematic) که در زبان فارسی به مسأله­دار، مشکل­آفرین، بغرنج، معضل و غیر­قابل پیش­بینی، ترجمه شده­است، در حوزه­های علوم اجتماعی، جامعه­شناسی و نظریه و نقد ادبی متعهّدِ سیاسی کارکرد فراوانی دارد؛ اما در ادبیات به دلیل محدود و جزئی­بودن چندان شناخته­شده و پر­کاربرد نیست. معنای لغوی این واژه در مباحث علوم اجتماعی و جامعه­شناسی، «مسأله و معضل» است؛ امّا در اصطلاح، شکلی خاص از نگرش به پدیده­های جهان است و دربرگیرندة نظریه­ها، روش­ها، مفاهیم و فرضیه­های گوناگون است. به باور لویی آلتوسر(L. Althusser)، پروبلماتیک عبارت است از «شبکة تئوریکی- سیستماتیکی برای طرح هر نوع پرسش». به دیگر سخن، برپایة یک چنین تعریفی، پروبلماتیک، آن ساختار پیچیده و پنهانی است که موضوعات و پرسش­های مهم را از سایرین متمایز می­سازد (!مشایخی،1380: 91).

در حوزة علوم اجتماعی و جامعه­شناسی نظریة لویی آلتوسر (1918-1990) حاکم است؛ اما در حوزة ادبیات این مفهوم از بر­ساخته­های لوکاچ(G. Loucach) است. او در سال1920م، برای اولین بار «قهرمان پروبلماتیک» را مطرح می­کند. این قهرمان چه در جامعه و چه در تقابل با جهان، در رمان متجلّی می­شود؛ زیرا رمان میان تراژدی و شعر غنایی از یک سو و حماسه و قصه در سوی دیگر، جای دارد. آنچه صورت درونی رمان را تشکیل می­دهد، پیش­روی تدریجی به سوی انسان مسأله­دار است. او این مفهوم را از پیامدهای جامعة سرمایه­داری می­داند. پس از لوکاچ، لوسین گلدمن(L. Goldman) این اصطلاح را به شکلی کارآمدتر و عینی­تر در کتاب جامعه­شناسی ادبیات (دفاع از جامعه­شناسی رمان) شرح و تحلیل می­کند.

روش تحقیق در این پژوهش براساس نظریة نقد جامعه­شناختی و با تکیه بر نظریات لوکاچ و گلدمن است. هر اثر ادبی کم و بیش از جامعه و تحوّلات آن تأثیر می­پذیرد و تا حدّی بر جامعه نیز تأثیر می‌گذارد، بنابراین می­توان از تعامل ادبیات و جامعه سخن گفت و این دادوستد دوسویه میان جامعه و ادبیات نیز مقوله‌ای است که در نقد جامعه­شناسی ادبیات به آن پرداخته می­شود (!عسگری، 1387: 44).

خوانش جامعه­شناسانه رمان­ها، علاوه ذبر ایجاد لذّت بیشتر در مخاطب، به او قدرت بهره­برداری اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بیشتر از این آثار را هم می­دهد. نقد جامعه­شناسانة داستان به نوعی کارکردهای گوناگون آن را نیز آشکار می­سازد. این نوع نقدها و پژوهش­ها رمان را در بستر اجتماعی و تاریخی آن قرار می­دهد و از این طریق به مخاطب آن کمک می­کند تا بتواند نسبت­های ممکن بین خود و متن رمان را دریابد و به آن وقوف و آگاهی پیدا کند. این آگاهی می­تواند منشأ شکل­گیری پیوندهای مادی و معنایی گوناگون بین زندگی­نامة هر فرد با متون داستانی شود.

رمان­های رئالیستی مدیر مدرسه(1337) و سووشون(1348) به دلیل واقع­گرایی و حقیقت­نمایی و همچنین توانایی نمایان ساختن رونوشتی از امور مادی زندگی، با توجه به دیدگاه‌های لوکاچ و گلدمن به یک دورة حقیقی از رمان تعلّق دارند؛ زیرا تفکر بورژوازی و سرمایه‌داری در ساختار جامعة ایرانی کاملا ً مشهود است و به سبب نگاه واقع‌گرایانه و انتقادی، از خصلت رمان­های پروبلماتیکی برخورداراند؛ اما کنش­ها و عملکرد این قهرمانان بنا به دلایلی که در صفحات بعد می­آید، تفاوت­هایی با دیدگاه­های لوکاچ و گلدمن دارد. با توجه به دلایل ذکر شده، در بخش دوم مقاله، این رمان­ها مورد تحلیل و بررسی قرار می­گیرند. ضمناً در بررسی دیدگاه­های لوکاچ و گلدمن نگارندگان به این نتیجه می‌رسند که با توجه به تعلّق خاطر آنان به مکتب مارکسیسم و اشتراکات ایدئولوژیکی، در اصل و بنیان این مفهوم تفاوت اساسی در عقاید آنان دیده نمی­شود، مگر در چند مورد جزئی که در ادامه، به آنها اشاره خواهد شد. این اشتراکات و پیوندها موجب می­شود که گلدمن اصطلاح «قهرمان پروبلماتیک» را بسط و گسترش ­دهد و افزون بر آن، با ساختارهای اقتصادی حاکم بر جامعه منطبق سازد. همچنین دربارةپیشینة پژوهشدر جامعه­شناسی ادبیات و نقد جامعه­شناختی رمان­های فارسی تاکنون، تحقیقات جامع فراوانی در قالب کتاب، ترجمه، مقاله و پایان نامه انجام شده­است. از مهم­ترین آنها می توان به واقعیت اجتماعی و جهان داستان از جمشید مصباحی­پور ایرانیان (1358)، ترجمه­های محمد­جعفر پوینده از نظریات گلدمن و لوکاچ، مقالة سیر نظریه‌های نقد جامعه‌شناختی(87-1386) و کتاب نقد اجتماعی رمان معاصر فارسی(1387) از عسگر عسگری حسنکلو و مقالة ایده­آلیسم انتزاعی در رمان‌های دایی­جان ناپلئون و دون­کیشوت از ایلمیرا دادور (1384) را نام برد. اما با توجه به اهداف کلّی این تحقیقات، مجال پرداختن به مسائل جزئی وجود نداشته است. این مقاله بر آن است تا با نگاهی جزئی و دقیق مفهوم قهرمان پروبلماتیک را در رمان فارسی شکلی کاربردی­تر بخشد و بیشتر بتواند کنش و عملکرد این قهرمانان را، توضیح و تبیین کند.

بحث و بررسی

1- قهرمان پروبلماتیک از دیدگاه لوکاچ (1885-1971)

هویت مستقل رمان را، باید متعلّق به سده­های هفدهم و هجدهم؛ یعنی بعد از نویسندگانی نظیر سروانتس (Cervantes) و رابله (Rabelais) در اروپا، دانست. با شکست فئودالیسم (Feudalism) و شکسته­شدن مطلق­گرایی و فضای خشک و سلحشوری رمانس، جامعة بورژوایی گسترش یافت و تحولات اقتصادی و اجتماعی عظیمی رخ داد. بورژوازی (Bourgeois) پیوندها را از هم درید و ارتباط دیگری میان انسان­ها، به­جز منفعت­طلبی عریان و به­جز پول بی­رحم باقی نگذاشت. شور و جذبة غیرت مذهبی، اشتیاق قهرمانانه و نیز احساساتی­گری عوامانه را در آب­های سرد حساب‌گری­های خودپرستانه غرق کرد و برای لیاقت شخصی، ارزش مبادله قائل شد و به جای آزادی‌های انکار ناشدنی بی­شمار، تنها آن آزادی نامعقول خاص را نشاند، آزادی تجارت را (وین،1381: 113). همزمان با گسترش این تفکرات، لوکاچ به تأسّی از اندیشه­های هگل، معتقد بود که: «رمان اصلی­ترین شکل ادبی همخوان با جامعة بورژوایی است و تحوّل آن با تاریخ این جامعه پیوند تنگاتنگی دارد» (لوکاچ، 1380: 182). پدیدارشدن رمان به­عنوان اصلی­ترین ژانر ادبی این دوران، نتیجة تغییر ساختاری آگاهی بشر بود و تکامل آن نمایان­گر تغییر شیوه­ای بود که انسان به واسطة آن خود را در ارتباط با همة مقوله­های هستی، شناسایی می­کرد.

از نظر لوکاچ، رمان شرح فراق، شرح دور ماندن از خانه و شرح بی‌خانمانی استعلایی فرد است. او نیز همانند شیلر (Schiller) و هگل (Hegel)، فرهنگ کلاسیک و حماسة یونان باستان را دورانی آرمانی و خاص در تاریخ قلمداد می­کرد و مقولة کلیت (Totality)؛ یعنی همان وحدت هم­نوا و هماهنگ ذات و زندگی آدمی و جهان را، متعلّق به آن دوران می­دانست. در جهان حماسه، تضادی بین وظیفه و واقعیت، هنر و هستی دنیوی، فرد و اجتماع و روح انسان و جهانی که روح خویشتن را در آن می­یابد در کار نیست (فین برگ، 1375: 381). قهرمان حماسه، اجتماع است، در­حالی­که قهرمان رمان، فرد است. فردی که خاستگاه او بیگانگی انسان مدرن با جهان بیرون است.

لوکاچ معتقد است در عصر حاضر، تنها طبقة پرولتاریا (Proletarian) است که شایستگی آن را دارد که در «حضور کلیت»، زندگی کند؛ زیرا تشابهات جدّی و مهم، تنها، میان نقش یونانیان باستان و نقش طبقة پرولتاریا به چشم می­خورد. در نظر او گروه­های دیگر جامعه با پست و کم­بها جلوه دادن فرهنگ، به مفهوم «شی­شدگی» و «بیگانگی» نزدیک شده­اند. او متأثّر از مارکس (Marx) گفته­است: «تنها پرولتاریا می­تواند واقعیت شیئ­گون شدة جامعة سرمایه­داری را تغییر دهد و فرهنگی نو و اجتماعی جدید بیافریند. چرا که تنها طبقة کارگر می­تواند کلیت عصر جدید را درک کند و آن را با انقلاب‌های اجتماعی دگرگون سازد» (اباذری، 1377: 178).

رمان براساس اندیشة لوکاچ، نشان می­دهد که آدمی و جهان هر دو اسیر تباهی و کذب­اند و این­همه معانی ذاتی و بنیادینی که آدمی برای مقابله با تباهی و انحطاطِ واقعیت بر­پا می­دارد، خود تباه و منحط‌اند. جهان به­مثابة کلیتی است که از هم پاشیده شده­است و بین قهرمان رمان، جهان کلّیت و ارزش­های کیفی جدایی ایجاد شده­. قهرمان رمان در درون چنین جامعه‏اى است که به جستجو برمی‌‏خیزد تا حقوق از دست­رفته را به آن بازگرداند. براى تحقّق آرمان‏ها و خواست‏های خود دست به عمل می‌‏زند و تن به مبارزه‏ می‌‏دهد. لوکاچ اصطلاح «فرد پروبلماتیک» را برای توصیف قهرمان رمان به کار می­برد. فرد پروبلماتیک (مسأله‌دار) جستجوگر است و آنچه او می‌جوید، خود اوست. سفر او از اسارت در واقعیتی بی­معنا شروع می‌شود و به معرفت نفس می‌انجامد. ایده‌آل (Ideal) او آن است که زندگی‌اش به زندگی راستینی تبدیل شود. او ذات زندگی را در دگراندیشی (Dissent) می­داند و به تمام جوانب  این دگر­اندیشی می­پردازد. آرمان­هایی که قهرمان را به مقابله و تعارض با جهان برمی‌انگیزد، جملگی کاذب­اند، با ­این­همه این آرمان­ها قادرند، نارسایی و نابسندگی واقعیت موجود را برملا سازند. این آرمان‌ها بیانگر اشتیاق نوستالوژیک (Nostalgic) آدمی برای عصری است که درآن کلّیت به نحوی بی‌میانجی در زندگی حضور دارد و بدین­ترتیب این آرمان­ها در حجاب جامعة تباه شده رسوخ می­کنند و پوچی و بی­رحمی آن را نشان می­دهند (!فین برگ، 1375: 385).

لوکاچ براساس رابطة میان قهرمان رمان و جهان، سه شکل برای رمان غربی در نظر می‌گیرد:

1- رمان «ایده‌آلیسم انتزاعی» که با پویایی قهرمان و آگاهی بسیار محدود او نسبت به پیچیدگی جهان، مشخص می‌شود. (دن‌کیشوت، سرخ‌وسیاه)

2- رمان «روان‌شناختی» که به بررسی زندگی درونی اشخاص می‌پردازد و با انفعال قهرمان و آگاهی بسیار گستردة او مشخص می‌گردد، بدین معنی که او به آنچه دنیای مرسوم می‌تواند در اختیارش بگذارد، دل‌خوش نمی‌دارد (اوبلوموف از گنجاروف و پرورش احساساتی از گوستاو فلوبر).

3- رمان «آموزشی» که به خودبازدارندگی می‌انجامد. خودبازدارندگی‌ای که گرچه قهرمان، از جستجوی پروبلماتیک دست می‌کشد؛ اما این نه در­حکم پذیرش جهان مرسوم است و نه به معنای دست­کشیدن از مقیاس ضمنی ارزش­های راستین. این خودبازدارندگی با عبارت «پختگی مردانه» تعریف می‌شود (رمان‌های ویلهلم مایستر از گوته، هانری سبز از گوتفرید کلر) (گلدمن، 1371:  21-22). با توجه به این تقسیمات سه­گانه از رمان، رمان­های «آموزشی» به سبب برخورداری از شاخصه­های رمان­های رئالیستی، عرصه­ای برای حضور قهرمانان مسأله­دار­ است. 

ادبیات داستانی، از بدو پیدایش در­صدد بوده تا ترسیم­گر وضع جامعة خود باشد و به شیوه­های گوناگون، حوادث جوامع مختلف را ارزیابی کند. هرگاه ادبیات داستانی به نحلة رئالیسم (Realism) نزدیک‌تر شده، بهتر توانسته‌است، زیرساخت­های جامعه و نحوة دگردیسی آن را نمایان سازد. به زعم لوکاچ ادبیات و هنر نیز بازتاب دهندة کلیتی از حوادث تاریخی و اوضاع اجتماعی زمانه‌اند، نه بیان مکانیکی و سندگونه از جزئیات سطحی. او بالزاک (Balzac) و شکسپیر (Shakespear) را در زمرة بزرگ­ترین رئالیست­های تاریخ ادبیات داستانی می­داند؛ چرا که شخصیت­های این دو تبلور منش­های تاریخی عام­اند و رئالیسم را نه فقط سبکی در زمرة دیگر سبک­ها، بلکه شالودة ادبیات به حساب می­آورد. به این دلیل فرمالیسم (Formalism)، مدرنیسم (Modernism) و تجربه­گرایی در ادبیات را،  سخت نکوهش می­کند و نویسندة مدرن را به دلیل گریز از واقعیت عینی، از تأثیرگذاری بر جهان خارج، ناتوان می­داند و می­گوید: «ذهن­گرایی در تجربة متفکران بورژوا ریشه دوانده­است. فرد در برابر سنگدلی عصر، نومیدانه به درون خویش می‌خزد تا شاید در وضع پریشان خود، افسون مست کننده­ای به او دست دهد» (موقن، 1369: 36). با توجه به چنین رویکردی به رمان و ادبیات، بسیاری از منتقدان معتقدند که او با بی‌توجهی به ادبیات مدرنیستی زمان خودش، نسبت به ادبیات نگاه جامع و کاملی ندارد و از سوی دیگر در نقدهایش رویکردی ایدئولوژیک دارد.

 

2- قهرمان پروبلماتیک از دیدگاه گلدمن (1913-1970)

لوسین گلدمن را می­توان متفکّری در مسیر اندیشه­های هگل، مارکس و لوکاچ دانست. از نظر او ادبیات، هنر و فلسفه در زندگی روزانه ریشه دارند و در حکم ابزاری هستند که انسان به کمک آنها می­کوشد، به مسائل اجتماعی خود پاسخ دهد. او نیز همانند لوکاچ به پشتوانة مطالعات فلسفی و تاریخی، سعی داشت، بین ساختارهای اجتماعی و ساختارهای ادبی داد و ستد متقابلی را برقرار کند؛ اما علی رغم برخورداری از اشتراکات ایدئولوژیکی با لوکاچ، در بعضی مقولات، رویکردهای متفاوتی اتخاذ کرده­است. او با مطالعة کتاب‌های «نظریة رمان گئورگ لوکاچ» و «دروغ رمانتیک و حقیقت رمانی رنه ژیرار» به این نتیجه می‌رسد که میان ساختار کلاسیک رمان و ساختار مبادله در اقتصاد آزاد، همخوانی و پیوندی عمیق وجود دارد. از نظر لوکاچ و ژیرار(R.Girard)، رمان، قالب ادبی است که هدفش به تصویر­کشیدن جستجوی انسان­های  پروبلماتیکی است که فقط به کمّیت می­اندیشند. لوکاچ این جستجو را «اهریمنی» نامیده‌است و ژیرار «تعصب‌آمیز و بت‌پرستانه». گلدمن معتقد است که غیرممکن است، ارزش­‌های راستینی که لوکاچ و ژیرار در نظر دارند، به صورت اشخاص آگاه یا واقعیت‌های عینی و آشکار در اثر ادبی حضور یابند؛ بلکه این ارزش‌ها فقط در ذهن رمان‌نویس و به صورت انتزاعی و در قالب مفاهیم وجود دارند و در آنجا، خصلتی اخلاقی به خود می‌گیرند. به این ترتیب اندیشه‌های انتزاعی و ذهنی جایی در اثر ادبی ندارند. پس برای اینکه این ارزش‌های انتزاعی به صورت عنصر اساسی درآیند، باید با واقعیت‌های اجتماعی پیوند برقرار کنند. زیرا در نظر گلدمن «فرم رمانی، درواقع، برگردان زندگی روزمرّه در عرصة ادبی است، برگردان زندگی روزمرّه در جامعة فردگرایی که زادة تولید برای بازار است» (گلدمن،1371: 29).

او نظریة خود را با عنوان «تأثیر عوامل اقتصادی و اجتماعی بر آفرینش ادبی» در دفاع از جامعه‌شناسی ادبیات بنا می­نهد و در این نظریه، دیدگاهش را بر پایة دیدگاه مادی- دیالکتیکی استوار می­سازد. درنهایت با استفاده از این نظریه، همخوانی انواع رمان با مراحل تکامل سرمایه­داری را تدوین می­کند:

1- سرمایه‌داری آزاد (لیبرال) که با رشد خردگرایی و آزادی عمل و ابتکار و اقدام فردی مشخص می‌شود.     

2- پیدایش سرمایه‌داری انحصارها که حذف هرگونه اهمیت اساسی فرد و زندگی فردی در درون ساختارهای اقتصادی و در­نتیجه در مجموعة زندگی اجتماعی را در پی دارد.

3- گسترش نظام‌های دولتی و ساختارهای تنظیم خودکار که به حذف هرگونه ابتکار فردی یا گروهی منجر می‌شود. نخستین مرحله، با رمان فرد مسأله‌دار همراه است. دومین مرحله، با حذف قهرمان مسأله‌دار مشخص می‌شود و سومین مرحله، دورة محو قهرمان در رمان نو است (!گلدمن، 1371: 129).

طبقه­بندی گلدمن از مراحل تکامل سرمایه­داری، دست­کم به لحاظ تاریخی، جای ایراد دارد. برای نمونه، اگر امپریالیسم (Empirealism) را، موافق تعبیر کلاسیک (Classic) آن، شاخصة فشارهای درونی سرمایه­داری مالی یا انحصاری بدانیم، زمان آغاز آن حداکثر به دهة هشتاد قرن نوزدهم برمی‌گردد. همچنین، در­خصوص تفاوت میان موقعیت­های اجتماعی قبل و بعد از جنگ دوم جهانی، باید گفت: نمی­توان ارتقای سطح زندگی و کاهش بیکاری و گسترش خدمات به بخش عمومی و نظارت تکنوکرات­ها (Technocrat) بر جامعه را در پیدایش «بیگانگی» و «انسان زدایی» دخیل دانست، یا دست­کم پذیرفت که این دو پدیده به نهایت درجة خود رسیده باشند (!علایی، 1380: 28).

در خاتمه به مواردی از زمینه­های اشتراک و افتراق گلدمن و لوکاچ در حوزۀ رمان و قهرمان پروبلماتیک اشاره می­شود: یکی از موارد افتراق، تفاوت در رویکرد این دو به رمان­های مدرن است. گلدمن، با توجه به نویسندگانی چون ناتالی ساروت (Sarraute) و رب گریه (Robbe-Grillet) عدم همسویی کامل خود را با لوکاچ نشان می­دهد و با چنین نگرشی مهر تأییدی بر رمان­های مدرن می­زند. از موارد اشتراک،  موافقت با اندیشه­های مارکس و لوکاچ، در مورد مفهوم «شیئ­وارگی» است. او معتقد است که «این مفهوم نه تنها مصداق خود را در جوامع سرمایه­داری لیبرال (Liberal) از دست نداده؛ بلکه ابعاد گسترده­تری نیز یافته است و جریان تبدیل مناسبات کیفی انسان به روابطی صرفاً کمی با وضوح بیشتری قابل رؤیت است. استقلال فردی که در جامعة لیبرالی قرن نوزده یک واقعیت بود، در جامعة مصرفی مبتنی بر تولید انبوه امروز، در­حال محو­شدن است» (علایی، 1380: 27). همچنین، وی همانند لوکاچ، از میان گروه­های اجتماعی به طبقة کارگر (پرولتاریا) نظر دارد. به زعم او تنها طبقة کارگر است که آگاهی ممکن او بیش از همه به واقعیت نزدیک است.

 

3- دلایل تفاوت کنش­ها و عملکرد قهرمانان لوکاچ و گلدمن با قهرمان رمان­های ایرانی

سخن­گفتن از مناسبت­ها و پیوندهای رمان­ها­ی فارسی و عناصر داستانی آنها با نظریه­ها و مکاتب نقد ادبی غرب، نیازمند نگاهی جامع و دقیق است؛ اما از سوی دیگر بی­اعتنایی به یافته­های جدید جامعه‌شناختی، زیبایی­شناختی، روان­شناختی و... به­منزلة به انزوا و بن­بست کشاندن آثار ادبی و هنری است.

باید توجه کرد که رمان معاصر فارسی، رمان غربی نیست؛ بلکه رمان بومی است. اگرچه اصطلاحات و ساختار و تکنیک را از غرب به وام گرفته است، ولی داستان­های امروزی، داستان­هایی کاملاً  بومی است و باید با ملاک­های خاص خود بررسی شود، بنابراین نظریه­های امثال لوکاچ و گلدمن از جهاتی بر رمان­های فارسی منطبق نیست. دریافت یک بحث و یک نظریه، مخصوصاً در معنای عام آن و تطبیق آن با ادبیاتی دیگر که ریشه‌های مشترک با آن نظریه را ندارد، کاری بس دشوار است. وقتی ما این نظریه­ها را مطالعه می­کنیم و دربارة ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و تطبیق آن بر ادبیات داستانی صحبت می­کنیم، بین نظریه تا اثر در دنیای غرب و نیز بین نظریه تا شخصیتی که می‌خواهد در رمان فارسی نقش فرد مسأله­دار را ایفا کند، فاصلة زیادی می­بینیم (!عسگری، 1388: 25). انسان داستان ایرانی، ایرانی است و در دنیای زبان فارسی و در جامعة ایرانی زندگی کرده است و با دنیایی که شخصیت­های کامو (Camus) و یا کافکا (Kafka) در آن زندگی می‌کنند، فاصله و تفاوت بسیار زیادی دارد، بنابراین مسأله­دار بودن راوی بوف کور، با مسأله­دار بودن شخصیت‌های کامو یا کافکا و دیگران تفاوت­های بسیاری دارد و به همین دلیل است که نظریة جامعه‌شناختی که آثار غربی را مطالعه می­کند، بر آثاری که قبلاً تألیف شده، بنا شده­است، لذا من فاصلة بین نظریه تا نقد علمی را تأیید می­کنم (!همان). می­توان­گفت که رمان فارسی از نظر صورت وامدار رمان غربی است و از نظر درون­مایه و مصالح تا حدود زیادی مستقل است. در مجموع عوامل زیر را، می­توان در تفاوت کنش و عملکرد شخصیت های رمان­های مورد مطالعة لوکاچ و گلدمن، با رمان­های ایرانی دخیل دانست:

1-گسترش سرمایه­داری در غرب و پیامد آن، ایجاد شکاف عمیق میان علم و تکنولوژی مدرن از یک سو و نهادهای اجتماعی از سوی دیگر، در جامعة ایرانی آن دوره شکل نگرفته بود؛ یعنی هنوز از تئوری پس افتادگی فرهنگی (Cultural lag) در ایران نشانی نبود.

2- جنگ­های جهانی اول و دوم و تبعات و تأثیرات ناشی از آنها، تحولات عظیمی در همة زمینه‌های جامعة غربی پیش آورد که در جامعة ایرانی، به آن شکل اثرگذار نبود.

3- دین­ستیزی و یأس و ناامیدی از آموزه­های دینی و اندیشه­های زیبایی­شناسانه در غرب، نسبت به جامعة ایرانی شتاب بیشتری داشت.

4- دوری از دین و گرایش به باورهای مارکسیستی، لوکاچ و گلدمن را متقاعد کرده بود که نویسندة رمان در داستانش، پیشاپیش به شهودی طنزگونه از واقعیتی دست­یافته که در آن هر آرمانی فاقد ارزش شده است و زندگی قهرمان خویش را در پرتوی از شکست ناگزیر به تصویر می­کشد، درحالی­که نویسندگان رئالیست ایرانی، با خلق شخصیت­هایی آرمانگرا و انقلابی، در جستجوی تحول و دگرگونی بودند.

 

4- مختصری دربارة دو رمان

مدیر مدرسه، داستانی است که ساختی ساده دارد. داستان با بهره­گیری از شیوۀ گزارشگری واقع­گرایانه و بدون تخیّل و پرداخت هنری، با نثری موجز و بی­آلایش نوشته شده­است. «آل­احمد» از دریچة حوادثی که در مدرسه­ای کوچک می­گذرد، مسائل جامعه را وارسی کرده است. او کوشیده است از طریق حوادث و شخصیت های داستانی حرف خود را بزند و در این راه از تمامی تجربه­های دوران معلّمی خویش سود برده است. این رمان یادداشت­های روزانة مدیری است که جامعه­شناسی، روان‌شناسی و سیاست جامعه را می­داند و با دید یک منتقد اجتماعی به تماشای امور از پشت پنجرة دفتر مدرسه نشسته است. در واقع، ‌این داستان به نوعی شرح حالی از خود نویسنده است. شخصیت­ها، احساسات، افکار و اندیشه­ها مبین نظر­ها و ویژگی­های شخصیتی اوست. صدای یک اندیشه در داستان طنین­انداز است، اندیشه­های اصلاح­طلبانه، نقّادانه، سیاسی و سنّتی مؤلّف. مدیر مدرسه آمیزه­ای از رمان­های جامعه­شناختی و سیاسی است که مشخصه­های رمان رئالیستی ناب را دارد. واقع­گرایی آل‌آحمد از نوع تعریفی است که لوکاچ از رمان رئالیستی عرضه کرده­است. او واقعیت روزمرّه را به شکلی اندیشمندانه در اثرش منعکس کرده­است.

رمان سووشون (1348) اثر سیمین دانشور از تأثیرگذارترین رمان‌های معاصر است، هم از نظر تأثیر در مخاطبان بسیارش و هم از نظر تأثیر بر ذهن و زبان نویسندگان بعدی (!میرعابدینی، 1380: 197). این اثر به نثری نزدیک به زبان عامیانه نوشته شده­است. ماجرای رمان در سال­های جنگ دوم جهانی و ایام نفوذ بیگانگان در جنوب کشور رخ می­دهد. زری و یوسف دو شخصیت اصلی این رمان­اند. سال‌هایی که انگلیس در فارس نیرو پیاده کرده بود و جنگِ ناخواسته با خود قحطی و بیماری آورده بود. دانشور در این رمان به جایگاه مرد آرمان­گرا توجه دارد. فکر اصلی رمان، پرداختن به انسان مبارز است. یوسف، همچون یک قهرمان حماسی ظاهر می­شود. این رمان به یک تعبیر، نمودهایی از تقابل و تعامل میان نیروهای مردمی و ملّی با استعمار پیر و دیگر کارگزاران ریز و درشت آن و با رویکرد پسا‌استعماری ناظر به همین تعامل و تقابل است. سووشون، علاوه بر داشتن شاخصه­های رئالیسم، با ویژگی رمز و ایهام به بیان مسائل تاریخی و اساطیری نیز می­پردازد و شالودة داستان، آمیزه‌ای از چندین مکتب ادبی است.

 

5- بررسی و تحلیل شاخصه­های قهرمانان مسأله­دار

ادبیات رئالیستی، طبعاً موضوع خود را جامعة معاصر و ساخت و مسائل آن قرار می­دهد؛ یعنی جامعة موجود اثر ادبی را مجبور می­سازد که به تبیین و تحلیل آن بپردازد. نویسندة رئالیست لزومی نمی­بیند که فرد مشخص و غیر­عادی را به­عنوان قهرمان داستان خود انتخاب کند. او قهرمان خود را از میان مردم و از هر محیطی که بخواهد گزینش می­کند و این فرد در­عین­حال نمایندة همنوعان خویش است و وابسته به جامعه­ای است که در آن زندگی می­کند. او امکان دارد نمونة برجستة گروهی از مردمان باشد؛ ولی فردی خاص و غیر­عادی نیست (سید حسینی،1387: 280). این دو رمان، تصویرگر همگونی و همنوایی درون­مایه­ها و ساختارهای متن، با زیرساخت­ها، کنشگرها و بایسته­های فرهنگی- اجتماعی واقع در جهان بیرون­اند. نویسندگان این رمان‌ها، علاوه بر ذکر خصوصیات روشن و برجستة این شخصیت­ها، ناتوانی آنها را نیز به مخاطب نشان می­دهند تا منطق حاکم و جاری در زندگی، واقعی­تر نمایان شود.

لوکاچ در مقالة «روایت یا توصیف»، از قهرمان رمان به­عنوان میانجی و نقطة تلاقی نیروهای متضاد اجتماعی سخن می­گوید و بحث اهمیت یافتن «چهره­ای مرکزی» در رمان را پیش می­کشد و می­نویسد: «مسأله عبارت است از یافتن چهره­ای مرکزی که همة قطب­های مخالف جهان داستان در زندگی او به سوی هم بگرایند و به این ترتیب این امکان فراهم آید که بر گرد او جهانی کامل با همه تضادهای حیاتی آن سامان بگیرد» (لوکاس، 1379: 57). در­حقیقت، چهرة مرکزی، همان انسان مسأله­دار این دو رمان است که در مرکز حوادث این رمان­ها قرار­ می­گیرد و در پی احیای وضعیت موجود است. با توجه به اشتراکات بنیادین این دو رمان، شاخصه­های زیر را می­توان برای قهرمانان آنها، ذکر کرد: 

1-5- تلاش و مبارزه علیه میانجی­های تباه­گر موجود در ساختار جامعه: عرصة زندگی انسان هیچ­گاه از مبارزه و کشمکش و جنگ خالی نبوده است و هرگز نیز نخواهد بود. «ارسطو» در کتاب سیاست خود گفته­است: «آنان که‏ نمی‏توانند دلیرانه به پیشباز خطر بروند، به اسارت هر مهاجمی درمی‏آیند» (سرشار،1382: 20). قهرمان مسأله چهره‌ای متجلّی است، کسی است که دیدگاهی خاص را نمایندگی می­کند و با وجود انواع موانع، در پی خلق موقعیت­های ماندگار در ساختار جامعه است. او میان خود و جریان متوالی زندگی سازگاری پیش نمی­گیرد و زندگی روزمره را به کناری می­نهد و به دنبال فضیلت و افتخار است.

شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعة ایرانی، پس از کودتای 28 مرداد 1332، سال­های وحشت و خشونت بود. سال­هایی که آمال و آرزوهای ملّتی آزادی­خواه و استقلال­طلب بر باد رفت و یأس و ناامیدی، گریبان­گیر جامعة فرهنگی ایران گردید. در هر دو رمان بسیاری از وقایع حقیقی دوره‌ای از تاریخ واقعی ایران منعکس گردیده و بدین جهت می­توان آنها را در شمار آثار مستند مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی دوران مذکور به شمار آورد. به بیان دیگر، این رمان­ها آلبومی از تابلوها و تصاویر اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران آن دوره­اند.

مدیر و یوسف پای‌بند ارزش‌هایی­اند که برنامه‌ها و خواسته‌های دولت مرکزی هیچ‌کدام از آنها را برنمی‌تابد. از سوی دیگر ترفندهای دولت­های استعماری در دورة آنها، نه تنها اجازة رشد و گسترش خواسته‌ها و آرمان‌هایشان را نمی‌دهد؛ بلکه مقدمات پرورش افراد و شرایط تباه را برای مقابله علیه آنان فراهم می­سازد. به گفتة گلدمن: «این قهرمانان کسانی­اند که با وجود­آن­که اندیشه و رفتارشان تابع ارزش­های کیفی است، قادر نیستند اندیشه و رفتار خود را از وجود میانجی­های تباه­گر موجود در ساختار جامعه و تأثیر بازار و شی­وارگی، کاملاً در امان بدارند» (گلدمن، 1381: 320).

برای نمونه، در هر دو رمان، اشخاص و ابزاری را می­توان برشمرد که به­عنوان میانجی­های تباه‌گر در ساختار جامعه فعالانه حضور دارند، بدون آنکه مانعی یارای بی‌اثر کردن آنها را داشته‌ باشد، تا جایی­که جست‌وجو و تلاش قهرمانان در این جامعة تباه، با مشکلاتی مواجه می­شود. این موانع به قهرمانان فرصت نمی‌دهد که شخصیت خود را گسترش دهند. این شرایط، موجب دوری آنان از استعلای عمودی می­شود و تباهی را گسترش می‌دهد. این میانجی­ها عبارتند از:

در مدیر مدرسه: پول، کارچاق‌کن‌ها و واسطه‌ها.

«کار به همین حرفها کشیده بود که واسطة قضیه فهماند که باید در کیسه را شُل کنم» (آل احمد، 1387: 12).

«صاف برگشتم به کارگزینی کل، سراغ آن‌که بفهمی نفهمی، دلّال کارم بود» (همان، 12).

«آقا... رسم‌شون همینه آقا. اگه باهاشون کنار نیایید کارمونو لنگ می‌گذارند آقا...» (همان، 40).

 درسووشون: خان‌کاکا (ابوالقاسم‌خان)، حاکم شهر، عزّت الدوله، سرجنت زینگر و...

خان­کاکا آهسته گفت: «داداش بیخود لج می­کنی. هرچه باشد این­ها مهمان ما هستند همیشه که اینجا نمی­مانند، اگر هم ندهیم خودشان به زور می­ستانند، از قفل یا مهر و موم انبارهای تو که نمی‌ترسند. بعد هم مفت که نمی­خواهند، پول می­دهند. من هرچه در انبارهایم بوده چکی فروخته­ام، پیش­قسط سبزه را هم که هنوز دانه نبسته گرفته­ام، هرچه باشد صاحب­اختیار آن­ها هستند». یوسف گفت: «مهمان ناخوانده بودنشان تازگی ندارد خان­کاکا... از همه بدتر احساس حقارتی است که دامنگیر همه­تان شده. همه تان را در یک چشم به­هم­زدن کردند، دلال و پادو و دیلماج خودشان. بگذارید لااقل یک نفر جلو آنها بایستد تا توی دلشان بگویند خوب آخرش یک مرد هم دیدیم» (دانشور، 1380: 16).

2- 5-گرایش به ارزش­های کیفی و والا: سده­های نوزدهم و بیستم، دوران رواج فرهنگ بورژوازی مبتنی بر سوداگری، انباشت ثروت و از خود بیگانگی بشر است. شخصیت افراد تبدیل به کالاهایی برای فروش می­شود. افرادی بدون وابستگی به یکدیگر و بیگانه با خود، در نقش بسته­هایی پنهان از نگاه هم نوعان. اینان از هرگونه تغییر کیفی در زندگی خود روی­گردان­اند. بسیاری از آنان، بخشی از پایه­های اجتماعی محافظه­کارانة سرمایه­داری شده­اند و بعید است که انقلاب و تحوّلی صورت بگیرد. از این­رو مارکوزه (Marcuse)، چنین جامعه­ای را «جامعة وقیح» می­نامد و می­نویسد: «تصویر زنی عریان که موهایش را در معرض تماشای همگان می­گذارد، وقیح نیست. وقیح ژنرالی است که مدال‌هایی را که در جنگ تجاوز­کارانه به دست آورده­است، به نمایش می­گذارد» (مارکوزه،۱۳۸۰: 76).

جایی که شیء­وارگی کلّیت جامعه را تصاحب کرده، یا باید از مقاومت در برابر آن دست شست یا باید اشکالی پیچیده از مقاومت را متصوّر شد. به عبارتی دیگر باید در پی اشکالی بود که در دام پیچیدگی­های جامعة مصرفی گرفتار نیامد. در اینجا، قهرمانان مسأله­دار درعین حفظ آرمان‌های خود، دریافته­اند که تحقّق آنها در جامعة موجود امکان‌پذیر نیست. هیچ گروه اجتماعی تکیه‌گاه و حامی آنها نیست و گرایش به زندگی اقتصادی نیز همة ارزش‌های راستین و متعالی را تباه و دست‌نیافتنی ساخته است. در چنین جامعه‌ای که کلّیة ارزش‌ها با کمیت و پول دست‌یافتنی است، جستجو برای فضیلت، افتخار و شهرت تلاشی حقیر و بی‌ارزش است. در جامعه‌ای که ملاکش طلاست، روح نسبت به خود غریبه می‌شود و هرچیزی درواقع عکس آن است که می‌نماید (!هیپولیت، 1371: 161). چنین جامعه‌ای در حال زوال است و فرهنگ در آن جایگاهی ندارد و این حالت‌ها نشانة آن است که جامعه جوهریت خود را از دست داده ‌است. در این نوع جوامع، افراد خاصی وجود دارند که با خودشناسی و گرایش به ارزش­های والای انسانی، در جستجوی آزادی درونی و رهایی از خویشتن‌اند.

مدیر و یوسف در این رمان­ها قهرمانانی هسنتد که پای­بند اصولی همچون شرافت، برابری، آزادی، گذشت، مدارا و تقدّس­زدایی­اند. مدیر خواهان اصلاح نظام آموزشی بیمار است. یوسف مبارزه می­کند تا نظام سلطه را ریشه­کن کند و در راه آرمان خود کشته می­شود تا زندگی واقعی را برای مردمان منفعل جامعة خود، معرفی کند. گلدمن می­گوید: مرگ واقعیتی است که در برابر هر جهان­بینی­ای قد علم می­کند و هر جهان­بینی را اقدامی می­دانست برای آفرینش زندگی معنادار و دلالتگر (گلدمن، 1382: 94).

«هم آب‌پاش را هم تلمبه را دادم از جیب خودم مرّمت کردند. نمی­شد به انتظار وصول تنخواه­گردان مدرسه، بچه ها را تشنگی داد» (آل احمد، 1387: 35).

یوسف گفت: «یک نفر باید کاری بکند... زری گفت: «اگر به تو التماس کنم که این یک نفر تو نباشی، قبول می‌کنی»؟ (دانشور، 1380: 223).

3-5- مبارزه با استعمار و استبداد داخلی و خارجی: شکست نهضت ملّی، اشغال ایران در سال‌های جنگ جهانی دوم و حضور آمریکایی­ها و انگلیسی­ها در ایران، از فجایع تاریخی برای سرنوشت ملّت ایران هستند. این حوادث موجب شد تا مردم ایران، امیدشان را برای استقلال و آزادی از سلطة بیگانه، از دست بدهند و ظهور استبداد به مخوف­ترین و مخرّب ترین شکل، میسّر شود. امپریالیسم و استعمار با رویکردی حاکی از  برتر­اندیشی و تحقیر و تخفیف نژادی، ملّت­های دیگر را به ناتوانی محکوم می­کند. ادوارد سعید (Said Edward)  می­نویسد: استعمارگران معتقدند که ملّت‌های استعمارزده مثل ما نیستند و ما باید بر آنها حکومت کنیم. آنان ملّت­های زیر سلطه و استعمار زده را با اصطلاحات دیگری(The other) و غیر­خودی (Not me) خطاب می­کنند. او معتقد است، باید تقابل­های دوگانه­ای مانند «شرق و غرب» و «خودی و غیر­خودی» با همة بافت پیچیدة تعصّب مذهبی و نژادپرستانه­اش کنار گذاشته شود و به جای آن روایت (Narration) یا نگاه تاریخی را جایگزین ساخت که بر تنوّع تجربیات بشری در همة فرهنگ­ها تأکید می­کند. دیدگاه روایی (تاریخی) تفاوت­ها را انکار نمی­کند؛ بلکه آنها را به شیوه­ای عینی معرفی می­کند (!اسحاقیان،1389: 7).

مبارزه با نیروهای اجنبی و کوتاه­کردن دست متجاوزان و ستمگران داخلی و خارجی از اهداف کلّی این رمان­ها است. در سووشون، مخالفت سرسختانة یوسف از حضور انگلیسی­ها در شیراز که با توصیف عکس العمل­های او و همسرش زری در مواجه با اشخاصی همچون: سرجنت زینگر، خانم حکیم و مدیر مدرسة زری، نشان داده می­شود. در داستان مدیر مدرسه، تنها چهرة خارجی داستان یک امریکایی است‏ که با یکی از معلّمان مدرسه تصادف می­کند و غیر­مستقیم به خواننده معرفی می‏شود:

«آخر چرا؟ چرا این هیکل مدیر کلی را با خودت‏ این­قدر این‏ور­و­آن‏ور بردی تا بزنندت؟ تا زیرت‏ کنند؟ مگر نمی‏دانستی که معلم حق ندارد این­قدر خوش‏هیکل باشد؟ آخر چرا این­قدر چشم پرکن‏ بودی؟ حتی کوچه را پر می‏کردی. سد معبر می‏کردی. مگر نمی‏دانستی که خیابان و راهنما و تمدن و آسفالت همه برای آنهایی است که توی‏ ماشین‏های ساخت مملکتشان دنیا را زیر پا دارند؟» (آل احمد، 1387: 76)

قهرمانانی که نویسندگان این رمان­ها بر‌گزیده­اند از حاکمان و دستیاران­شان نیستند؛ بلکه در جهت برانداختن این دسته تلاش می‌کنند. فضای این رمان­ها نشان‌دهندة ناسازگاری و آشتی­ناپذیری افکار و عقاید قهرمانان داستان­ها با واقعیت­های سیاسی نظام است و ماهیت حقیقی آنان را با حکومت، نشان می­دهد.

4-5- متعهّد و آرمان­گرا:ادبیات داستانی با توجه به ظرفیت، سرشت، چشم­انداز و ساختار وجودی هیچ­گاه از تعهّد و آرمان و جهت­گیری فرهنگی تهی نیست (!زرشناس،1381: 22). منتقدان تأثیرگذار ادبیات غرب همانند لوکاچ، گلدمن، رنه ولک (Wellek) و ایگلتون (Eagelton) در بررسی­های منتقدانة خود، بروشنی نشان می­دهند که ادبیات فاقد تعهد و آرمان بی­معناست (همان،25).تعهد و آرمان، به­عنوان یک فرهنگ متعالی(high culture)  در زمرة عالی­ترین مفاهیم الهی و نتیجة والاترین ارزش­هایی است که یک انسان متعهد می­تواند به آن مقام دست یابد. این مفاهیم اثر­گذار و حرکت­آفرین، قادرند تا فضای یک جامعه را به صورت گسترده تحت تأثیر قرار دهند و والاترین برکات را برای آن، به همراه داشته باشند. تعهد به هنجارهای اجتماعی، آرمان­خواهی و استقلال فردی، عواملی­اندکه به هویت انسان­ها معنا می­بخشند. پیکر جامعه آن­گاه مجروح می­شود که هویت افراد خرده­خرده زایل گردد و سیاهی­لشکری پدید آیدکه استعداد فراوانی در تن سپردن به هر حقارتی و نابود­کردن هر ارزشی را دارند. جامعة آن روز ایران، نمایان­گر جامعه­ایی اخلاق زدوده و سترون بود که بذر آرمان­گرایی در آن بخت روییدن نداشت. سازوکارهای سرمایه­سالاری و سوداگری و هنجارها و ارزش­های فرهنگ بورژوایی، آرمان­ها را خنثی و عقیم می­ساخت.

مدیر و یوسف شخصیت­هایی خاص و استثنایی­اند؛ اما شخصیت­هایی که به­وسیلة خود زندگی و با تمام بی­محتوایی و پوچی آن آفریده شده­اند. روح جاویدان انسانیت در کالبد آنان بیدار است و خیزش به سوی ایده­آل در جان آنان موجود. نقّاد موجودیت‌های ناانسانی­اند، چون افقی انسانی و برتر پیش‌روی دارند. آنان نهایت تلاش خود را برای تغییر وضعیت موجود به­کار می‌بندند، انعطاف‌پذیری و انطباق با وضع موجود را نمی‌پذیرند. علت اینکه به هدف خود نمی‌رسند، یا به چیز دیگری دست می‌یابند، برتری قدرت نیروهای اجتماعی در برابر خواست‌های آنهاست. این برتری هدف و فرجام زندگی آنان را دگرگون می­سازد، به تعبیری آنان را در رسیدن به اهداف اولیه‌ ناکام می‌سازد. این قهرمانان نمی­خواهند آرمان­ها و باورهای خود را همخوان با دگردیسی­های منحط جامعه، تغییر دهند. سرخوردگی و فروشکنی، این شخصیت­های مسأله­دار، تا حدود زیادی معلول انحطاط و گسیختگی سیاسی- اجتماعی جامعه و آرمان­ستیزی آن است.

«من نمی‌توانم مثل همة مردم باشم. نمی‌توانم رعیتم را گرسنه ببینم. نباید سرزمینی خالی خالی از مرد باشد» (دانشور، 1380: 18).

بعد هم مدتی درد دل کردیم. معلوم شد که معلم کلاس چهار با زنش متارکه کرده و مادر ناظم را سرطانی تشخیص داده­اند. دو روز تمام مدرسه نرفتم. خجالت می­کشیدم توی صورت یک کدامشان نگاه کنم و در همین دو روز، همان حاجی­آقا با سه نفر شان آمده بودند.....و هشتاد دست کفش و لباس.(آل احمد، 1387: 49).

«پرسیدم تا به‌حال با این سالن چه می‌کرده‌اید؟ معلوم شد هیچی. نه فیلمی، نه اجتماعی، نه نمایشی» (همان، 20).

5-5- پای­بندی به ایدئولوژی: از رمان به­مثابة ژانری(Genre) ادبی، برای ترویج ایدئولوژی­ها، آموزه‌های دینی و فلسفه­های مختلف استفاده می­شود. اسلاوی ژیژک(Zizek Slavoj)در کتاب«شناخت ایدئولوژی»، آن را این­گونه تعریف می­کند: «یک نظریه، مجموعه­ای از عقاید، اندیشه­ها و مفاهیم که بر­آنند تا ما را به حقیقت­داشتن خود قانع کنند؛ اما درواقع در خدمت منافع یک قدرت بی­نام خاص­اند» (ژیژک، 1994: 10). هر متنی تا حدی، ایدئولوژی­های برتر جامعه و نویسندة خود را بازتاب می­دهد یا آنها را در خود می‌گنجاند. قهرمان ایدئولوژیک (Ideological) نفی وضع موجود را هدف قرار می­دهد. وی با مشروع دانستن ذات جهان، با عناصر و عواملی که جهان را به تباهی می‌کشاند، مبارزه می­کند. او می­خواهد سازندة جامعه باشد. خواهان آن است که مردم جامعه را همراه خود سازد. انسانی است که سازندة ارزش­های ایده­آل و آرمانی است در این راه مبارزه می­کند و خود را فدا می­کند.

نویسندة هر دو رمان با تکیه بر ایدئولوژی شورش در برابر قدرت، با خلق شخصیت­هایی معترض و شورشی، حکومت و نیروهای استعماری را در جایگاه نمایندگان قدرت به چالش می­کشند و با این شیوه، خواننده را امیدوار به دگرگونی انقلابی در ساختار جامعة خویش می­کنند. مدیر و یوسف خواسته­های خود را در تعارض با صاحبان قدرت می­بینند و در نتیجه علیه آنان قیام می­کنند. در مدیر مدرسه، ایدئولوژی به شکلی آشکار بر ادبیت متن پیشی می­گیرد و رمان فرصتی برای بیان عقاید سیاسی «آل­احمد» می­شود. در سووشون، تفکر و ایدئولوژی حاکم بر ذهن قهرمان داستان (یوسف)‌، شباهت‌های زیادی به تفکر جلال آل­احمد دارد. اصل در زندگیش مبارزه است و می­تواند همه چیز، حتی خانواده‌اش را هم، فدای آن ‌کند. البته باید پذیرفت که ایدئولوژی یک مفهوم «عصری» است. یک ایدئولوژی به یک دوره و عصر خاص اختصاص دارد و با سررسیدن این دوره و عصر، ایدئولوژی متناسب با آن نیز به فراموشی سپرده می­شود.

6-5- گسست رفع­نشدنی میان قهرمان رمان و جامعه: رمان، هنگامی پدید می­آید که یکپارچگی هماهنگ انسان و جهان پیرامونش در­هم می­شکند. گلدمن می‌گوید: «رمان آن نوع حماسی است که برخلاف حماسه یا افسانه با گسست رفع‌نشدنی میان قهرمان و جهان، مشخص می‌شود. در واقع گسست قاطع و صرف، به تراژدی یا به شعر غنایی می‌انجامد و نبود گسست یا وجود گسستِ صرفا‌ً تصادفی به حماسه یا افسانه می‌رسد. رمان که در ‌میان تراژدی و حماسه واقع شده، دارای ماهیتی دیالکتیکی (Dialectical) است. اتحاد قهرمان و جهان حاصل آن است که هم قهرمان و هم جهان، در مقایسه با ارزش­های راستین، تباه هستند و تقابل میان قهرمان و جهان، نتیجة تفاوت ماهوی میان هریک از این دو تباهی است» (گلدمن، 1371: 21-20).

شخصیت رمان برخلاف قهرمان حماسه، نه گذشته­ای دارد که به آن تکیه کند و نه آینده­ای روشن که بدان امیدوار باشد، از این­رو، چنین شخصیتی که از «کل» خود و از جامعة مبتنی بر ارزش­های کیفی بریده و در جامعه­ای کمیت محور( شیء واره) گرفتار آمده است، پیوسته تنها و درگیر تعارض درون و بیرون است (غلام، 1383: 139). در­نتیجه، نمی‌تواند هیچ پیوندی میان خود و جهان تباه بوجود آورد. در هر دو رمان ارزش‌های راستین آنان با عرف و ساختار جامعه سازگار نبود.آنان قربانی شکاف میان آرمان و واقعیت­اند، قربانی انواع ستیزها و تضادها هستند. جهان به­مثابة کلیتی از هم ‌پاشیده شده است. بین قهرمان و جهان کلیت و ارزش‌های کیفی جدایی ایجاد شده. در نهایت قهرمانان سرنوشتی تباه دارند. به قول لوکاچ«وضعیت قهرمانان در داستان‌ها شبیه وضعیت زنبوری است که پشت یک شیشه گیر کرده ‌است. او متوجه است که بیرون شیشه، جهان ارزش‌های کیفی و جهان آزادی وجود دارد؛ اما او درک نمی‌کند که چیزی نامرئی حایل بین او و جهان حقیقی است. آن‌قدر تقلّا می‌کند و بالا و پایین می‌رود که عاقبت شما جسد او را پشت شیشه پیدا خواهید­کرد. او متوجه نیست که چه سازوکاری مانع دستیابی او به رهایی می‌شود» (لوکاچ، 1380: 172).

مدیر، در پایان هنگامی­که از تحقّق ارزش‌ها و معیارهای خود در جامعه ناامید می‌شود، احساس می‌کند که نمی‌تواند خود را با جامعة موجود وفق دهد، ناگزیر استعفا می‌دهد و ناامید از رسیدن به ارزش‌های خود، ترجیح می‌دهد که از این اجتماع و ارزش‌هایش دوری گزیند و به حاشیه رانده می‌شود و به «پختگی مردانة» لوکاچ و گلدمن می­رسد. از نظر گلدمن پختگی مردانه در رمانی مشاهده‌ می‌شود که با خود بازدارندگی قهرمان به پایان می‌رسد. استعفای مدیر از شغلش، پختگی مردانة این داستان است. او تصمیم می‌گیرد که از تلاش خود دست بردارد و کناره‌گیری کند؛ اما ارزش‌ها و معیارهای اجتماع موجود خود را نیز نپذیرفته است.

«استعفا نامه‌ام را نوشتم و به نام هم‌کلاسی پخمه‌ام که تازه رئیس فرهنگ شده ‌بود، دم ِدر، پست کردم» (آل احمد، 1387: 112).

در سووشون، یوسف بخوبی می‌داند که در مقطع فعلی و در­حالی­که همهٔ مقامات کشور در خدمت متفقین هستند، پیروزی بر ارتش انگلیس و بیرون راندنشان از کشور افسانه‌ای بیش نیست. به همین دلیل همواره خطاب به پسرش، خسرو می‌گوید: «پسرم، اگر من نتوانستم تو خواهی توانست» ‌(عسگری، 1387: 170). هرچند سرنوشت یوسف، با مرگش به خودبازدارندگی می‌انجامد؛ اما تلاش و مبارزة او پایان نمی‌پذیرد و موجب آگاهی واقعی و راستین دیگران می‌شود. روشنفکران و چهره‌های شناخته شدۀ داستان همراه با مردم عادی مسئولیت مبارزه را برعهده می‌گیرند و با افتادن پرچم مبارزه از دستان یوسف، مردم کوچه و بازار آن را برمی‌دارند و احساس قهرمانی می‌کنند. آنان نیز همچون یوسف خواهان گشوده‌شدن بن‌بست بورژوازی و شکستن سد حکومت و استعمار در این جامعه هستند.

«فتوحی گفت: این طور ثابت می‌کنیم که هنوز نمرده‌ایم و قدر خونی را که ریخته‌شده، می‌دانیم» (دانشور، 1380: 292).

زری: «بگذارید مردم در مرگش نشان دهند حق با او بوده... بعلاوه با مرگ او حق و حقیقت نمرده و دیگران هم هستند» (همان، 294).

زری: «می‌خواستم بچه‌هایم را با محبت و در محیط آرام بزرگ کنم؛ اما حالا با کینه بزرگ می‌کنم. به دست خسرو تفنگ می‌دهم» (همان؛ 252).

 

نتیجه‌گیری

این مقاله مدعی آن نیست که همة شاخصه­های قهرمانان پروبلماتیک که در نظریات لوکاچ و گلدمن بیان شده است، در این دو رمان نیز تمام و کمال یافت می­شود. باید پذیرفت که رمان­های ایرانی اگرچه در فرم وامدار رمان­های غربی­اند و تشابهاتی در ساختار و تکنیک­های داستانی با آنها دارند؛ اما در محتوا، به­سبب تفاوت در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی و درون­مایه و مصالح تا حدود زیادی مستقل­اند. ظهور فرهنگ بورژوازی و سرمایه­داری و تغییر طبقات اجتماعی در ساختار جوامع غربی و ایرانی و بازتاب این واقعیت­ها در رمان، موجب خلق شخصیت­هایی در رمان­های این جوامع شده است که در جستجوی ارزش­های مطلق و راستین بوده­ و در فرجام نیز علیرغم تلاش­های فراوان از دستیابی به آنها ناکام مانده­اند. مدیر مدرسه و سووشون بر اساس تقسیمات لوکاچ، در ردیف رمان­های آموزشی قرار می­گیرند که سرانجامِ قهرمانان آنها با پختگی مردانه و خودبازدارندگی لوکاچ و گلدمن انطباق دارد؛ اما از نگاهی دیگر مدیر و یوسف با ایده­های سیاسی و عمل گرایانه ناخواسته در برهه­ایی از تاریخ این سرزمین، پیوندی پنهان و نامرئی، ولی در­عین­حال ناگسستنی برقرار کرده­اند. با تأمّل و تعمّق در پیام کلّی این دو رمان می­توان دریافت که مدیر معترض و اصلاح­طلب در رمان سووشون با خلق شخصیت یوسف، تولّدی دوباره می­یابد و با محقّق ساختن «خطابة اعتراض»، شخصیت­هایی عمل­گرا و معترض، در دهة پنجاه، در کوچه­های اعتراض اجتماعی این سرزمین، برای خون­خواهی و انتقام به راه می­اندازد. می­توان پایان هر دو رمان را، به داستان­های آیینه­وار نزدیک دانست و یا حرکتی دایره­وار برای آنها متصوّر شد. حرکتی که لوکاچ این چنین توصیف می­کند: «راه به پایان می­رسد، سفر آغاز می­شود» (لوکاچ، 1380: 185).    

منابع
1- آل احمد، جلال.(1387). مدیر مدرسه، تهران: نشر جامه‌داران، چاپ چهارم.
2- اباذری، یوسف.(1377). خرد جامعه‌شناسی، تهران: انتشارات طرح نو، چاپ اوّل.
3- ابومحبوب، احمد.(1382). «جامعه‌شناسی و رمان فارسی»،کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شماره 70، ص 80- 87 .
4- اسکار پیت، روبر.(1374). جامعه‌شناسی ادبیات، ترجمة دکتر مرتضی کتبی،تهران: نشر سمت، چاپ اول.
5- اسحاقیان، جواد.(1389). «سووشون و نظریة پسا­استعماری»،
 http://www.mandegar.info/1389/Tir/j-eshaghiyan.a
6- ایرانیان، جمشید.(1358). واقعیت اجتماعی و جهان داستان، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول.
7- ایگلتون، تری.(1383). مارکسیسم و نقد ادبی، ترجمة اکبر معصوم‌بیگی، تهران: نشر دیگر، چاپ اول.
8- پارکینسون، جی.(1375). «لوکاچ و جامعه‌شناسی ادبیات»، ترجمة هاله لاجوردی، فصلنامه ارغنون، شماره 9 و10، ص 221- 238 .
9- پرستش، شهرام.(1383). « بررسی کتاب نظریة رمان جورج لوکاچ»، کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره 78، ص 14- 17.
10- ترابی، علی‌اکبر.(1376). جامعه‌شناسی ادبیات فارسی، تبریز: نشر فروغ آزادی، چاپ اول.
11- ---------- .(1379). جامعه‌شناسی هنر و ادبیات، تبریز: نشر فروغ آزادی، چاپ اول.
12- دانشور، سیمین.(1380). سو­و­شون، تهران: نشر خوارزمی، چاپ پانزدهم.
13- زافا، میشل.(1386). جامعه‌‌شناسی ادبیات داستانی، ترجمة نسرین پروینی، تهران: نشر سخن، چاپ اول.
14- زرشناس، شهریار.(1381). «نسبت ادبیات، تعهد و آرمان­گرایی»، مجلة ادبیات داستانی، شمارة 67 و 66، ص 25- 22.
15- سرشار، محمد­رضا.(1383). «رابطة ادبیات و جنگ در طول تاریخ»، مجلة ادبیات داستانی، شماره 73، ص 30- 20.
16- سلدن، رامان و پیتر ویدوستون.(1377). راهنمای نظریة ادبی معاصر، ترجمه عباس مخبر، خرمشهر: نشر طرح نو، چاپ اول.
17- سید حسینی، رضا.(1387). مکتب های ادبی، تهران: نشر نگاه، چاپ پانزدهم.
18- شمیسا، سیروس.(1385). نقد ادبی، تهران: نشر میترا، ویرایش دوم چاپ اول.
19- عسگری حسنکلو، عسگر.(87-1386). «سیر نظریه‌های نقد جامعه‌شناختی ادبیات»، ادب‌پژوهی، شمارة چهارم، ص 43- 64.
20- ---------------.(1387). نقد اجتماعی رمان معاصر فارسی، تهران: نشر فرزان روز، چاپ اوّل.
21- -------------- .(1388). «نقد و بررسی کتاب نقد اجتماعی رمان معاصر فارسی»، کتاب ماه ادبیات، سال سوم، شمارة 28، ص 27- 15.
22- علایی، مشیت.(1380). «نقد ادبی و جامعه‌شناسی، کتاب ماه ادبیات و فلسفه»، شمارة 10و11، سال چهارم، ص 20- 33.
23- غلام، محمد.(1383). «جامعه شناسی رمان معاصر فارسی»، مجلة دانشکد، ادبیات و علوم انسانی، شمارۀ 46 و 45 سال دوازدهم، 173- 130.
24- فدرستون، مایک.(1380). «زندگی قهرمانی و زندگی روزمره»، ترجمة هاله لاجوردی، نشر ارغنون، شماره 19، ص159-186.
25- فین برگ، آندرو.(1375). «رمان و جهان مدرن»، ترجمة فضل­الله پاکزاد، فصل­نامة ارغنون، شمارة 11و 12، سال سوم، ص 391- 379.
26- گلدمن، لوسین.(1381). جامعه، فرهنگ، ادبیات، گزیده و ترجمة محمد‌جعفر پوینده، تهران: نشر چشمه، چاپ سوم.
27- --------- .(1382). نقد تکوینی، ترجمة محمدتقی غیاثی، تهران: نشر نگاه، چاپ اول.
28- --------.(1371). جامعه‌شناسی ادبیات، ترجمة محمد پوینده، تهران: نشر هوش و ابتکار، چاپ اول.
29- لوکاچ، جورج.(1380). نظریة رمان، ترجمة حسن مرتضوی، تهران: نشر قصه، چاپ اول
30- --------- .(1373). پژوهشی در رئالیسم اروپایی، ترجمة اکبر افسری، تهران: نشر علمی و فرهنگی، چاپ اول.
31-  لوکاس بلانچارد، جورج.(1379). نویسنده، نقد، فرهنگ، ترجمة اکبر معصوم بیگی، تهران: نشر دیگر، چاپ اول.
32- مارکوزه، هربرت،.(۱۳۸۰). گفتاری­در رهایی، ترجمة محمود کتابی، آبادان: نشر پرسش، چاپ اوّل.
33- محمودیان، محمدرفیع.(1387). نظریة رمان و ویژگی‌های آن، تهران: نشر فرزان روز، چاپ دوم.
34- مشایخی، مهرداد.(1380). «جنبش سوسیالیستی و پروبلماتیک وابستگی»، فصل­نامة گفتگو، شمارۀ 31، ص 142- 91
35- موقن، یدالله.(1369). «لوکاچ و مدرنیسم»، مجلة گردون، شمارة 8 و 9، سال یکم.
36- میرعابدینی، حسن.(1380). صد سال داستان‌نویسی ایران، 4 جلد در 2 مجلد، تهران: نشر چشمه، چاپ دوم.
37- وین، فرانسیس.(1381). «کارل مارکس»، ترجمة شیوا رویگریان، نشر ققنوس، چاپ اوّل.
38- ولی‌پور هفشجانی،شهناز.(1386). «نگاهی به آرای جورج لوکاچ در زمینة نقد مارکسیستی»، مجلة دانشکدة علوم انسانی دانشگاه سمنان، سال ششم، شمارۀ20، ص 87- 98.
39- ---------------- .(1387). «لوسین گلدمن و ساخت‌گرایی تکوینی»، مجلة دانشکدة علوم انسانی دانشگاه سمنان، سال هفتم، شماره 25، ص 129- 143.
40- هیپولیت، ژان.(1371). پدیدار شناسی روح برحسب نظر هگل، تألیف و اقتباس کریم مجتهدی، تهران: نشر علمی و فرهنگی، چاپ اول.
41- Zizek, Slavoj. (1994). Mapping Ideology. ed. Slavoj Zizek. London: