نویسندگان
1 دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Geographical elements should be considered for understanding similarity of compounds and expressions and several features of stylistics among poets of Arran school and Azerbaijan, especially Khaghani and Nezami.
Because of this, some similes and ironies in the poetry of Khaghani, Nezami and some other poets of Azerbaijan are almost unique.
This article tries to correct some pervasive distortions in Khaghani’s poetry. Such distortion is also evident in Nezami’s poetry.
Since such distortion is the product of a compound which belongs solely to Khaghani, Nezami, Mojiraldyn Beilqany and some other poets, it seemed strange to scribes and some editors and this matter caused distortion in these compounds.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
هرچند تا به اکنون تصحیحهایی چند از دیوان خاقانی صورت گرفته؛ لیکن به سبب ویژگیهای شعر خاقانی از قبیل وفور ترکیبات دشوار و اصطلاحات خاصّ و اَعلام غریب و نادر و حتّی توجّه به صنایع لفظی و معنوی و...، به نظر میرسد، در خصوص تصحیحی منقّح از دیوان وی هنوز در آغاز یا میانههای راه باشیم.
در این مقاله سعی داریم. تصحیف فراگیر بین دو واژة «نارنج» و «بازیچَ (بازیچه)» را در شعر خاقانی، تصحیح و تحلیل کنیم. همچنین سعی داشتهایم، بیشترِ شاهد مثالها را از شاعران مکتب ارّان – چون خاقانی و نظامی و مجیر برگزینیم. در ضمنِ تصحیحِ تصحیفهای موجود در شعر خاقانی، به بیان ویژگیها و خصوصیات «نارنج» و موارد استفادة آن نیز پرداختهایم.
از آن روی که در روزگار گذشته بنا بر رسمالخطی که داشتند، در بسیاری موارد «ه»ی غیر ملفوظ یا بیان حرکت را نمینوشتند، بین «نارنج» و «بازیچَ»(بازیچه) جناس مصحّف برقرار بود، چه بسا که حتّی اگر گاهی «ه»ی بیان حرکت را مینوشتند و گاهی نمینوشتند، «بازیچه» را تعمداً برای برساختن جناس مصحّف با «نارنج»، «بازیچَ» مینوشتند؛ به همین سبب است که این واژهها در شعر خاقانی و حتّی نظامی به هم بدل شدهاند. پس از مدّتی چون کاتبان و حتّی مصححان معاصر خواستند، شکل نوشتاری «بازیچَ» را به شکل امروزین آن درآورند، آن را بدل به «بازیچه» کردند و شارحان و محققان را تا حدودی نامعلوم ماند، تناسب «نارنج» و «بازیچه»؛ و در بسیاری اوقات به سبب دریافته نشدنِ رابطة «نارنج» و «بازیچه»، «نارنج» را نیز بدل به «بازیچه» کردند که به همین سبب، در برخی ابیات خاقانی و چند بیت از نظامی، تکرارِ دو یا سه «بازیچه» در یک بیت مشاهده میشود؛ به همین سبب، امروزه دلیلی قاطع برای برخی مصححان و استادان برای برگزیدن صورت صحیح متن از میان رفته است.
در چاپ تهران(تصحیح مرحوم عبدالرسولی) ضبط و تصحیح این تصحیفها تقریباً درست است و در تصحیح مرحوم سجادی، در برخی ابیات، ضبطها بدرستی انتخاب شده و در برخی ابیاتِ دیگر به سبب احترام به نسخهای که امروزه در جعلی بودنِ آن، سخن بسیار وجود دارد1 – با توجّه به یافته شدنِ شعر اسیر شهرستانی، شاعر دورة صفوی در آن، ضبطهای نادرست انتخاب شده و بر درستی آنها نیز اصرار ورزیده شده است.
این نکته را نیز باید اشاره کنیم که در خصوص شرحِ ابیاتِ مورد بحث، سخن شارحان کمک چندانی به حلّ مشکل ما نمیکند؛ امّا از ذکر هر سخنی و اشارتی از شارحان محترم که به نوعی کمکی برای گشوده شدن مشکل ما میکرده است، چشمپوشی نکردهایم.
تصحیف نارنج به بازیچه در شعر خاقانی
اگر در دیوان خاقانی؛ بخصوص چاپ مرحوم سجادی، به واژههای «بازیچه» و «نارنج» نگریسته شود، در بیشتر موارد، اگر در متن «بازیچه» آمده، در حاشیه «نارنج» دیده میشود و بالعکس؛ به گونهای که در تمام نسخهها در ضبط این واژهها نوعی آشفتگی مشاهده میشود؛ البته گاهی در یک بیت، هم «نارنج» دیده میشود و هم «بازیچه»:
الف:
هنوزم عقل چون طفلان سَرِ بازیچه میدارد |
|
که این نارنجگون حقّه به بازی کرد حیرانش |
-مج: بازیچهگون، (!دیوان خاقانی، به تصحیح سجّادی، 1378: 210). نارنجگون، (!دیوان خاقانی، به تصحیح کزازی، 1375: 1/ 314)
ب:
رنگ و بازیچه است کار گنبـد نارنجرنگ |
|
چند کوشم کز بروتم نگذرد صفـرای من
|
- ط[عبدالرسولی(طهران)]: نارنگرنگ، مج(مجلس) و پا(پاریس): بازیچرنگ، (!همان). نارنگرنگ، (!کزازی: 1/ 476)
ج:
این گنبد نارنجگون بازیچـه دارد ز اندرون |
|
ز آه سحرگاهش کنون رو سنگباران تازه کن |
- کذا فی تصحیح کزازی، (! 1/731) مرحوم سجادی ذیل بیت فوق نوشتهاند: «مج[نسخة مجلس]: بازیچگون، و این اختلاف در این کلمه در موارد بسیار هست.» (!سجادی: 453، حاشیة6)
البته گاهی، «نارنج» به «بازیچه» بدل شده و بنابراین در یک بیت یا مصراع واژة «بازیچه» دو بار یا بیشتر، تکرار شده است:
د:
چــرخ بازیچهگــــون چــو بازیچــه |
|
در کف هفت طفل جان شکـــر اســت |
- پا و ط: نارنجگون، (!همان). نارنجگون، (!کزازی: 1/ 108)
هـ:
بازیچه شمــــر گردش این گنبد بازیچ |
|
گر طفل نهای سغبة بازیچـــه چرایــی؟
|
- ط: گنبد نارنج، (!همان). گنبد بازیچ (!کزازی: 1/ 624)
و:
چرخ نارنج صفت شیشة کافور شــود |
|
که ز انفاس مریدان دم سرمــــا بینند |
- مج و پا: بازیچه صفت، (!همان). نارنج صفت، (!کزازی: 1/ 203)
گاهی نیز بیتی است که در آن یکی از این واژهها در برخی نُسَخ به دیگری بدل شده که این امر، هر شارحی را بر آن میدارد که بنا بر ذوق و سلیقة خود، ضبط یک کلمه را برگزیند و آن را مرجّح شمارد و... نظیر این بیت معروف:
ز:
دردی مطبوخ بین بر سر سبــزه ز سیل |
|
شیشة بازیچه بین بر سر آب از حباب2 |
- مج: مطابق رسم الخط، بازیچ، ط: شیشة نارنج، (!همان). شیشة بازیچه، (!کزازی: 1/ 63)
ح:
آسمـان شیشة نارنج نمـــاید ز گلاب |
|
کز دمش بوی گلستـان به خراسـان یابم
|
- مج: شیشة بازیچ، (!همان).شیشة نارنج، (!کزازی: 1/ 353)
ط:
«سرگشته دلی داری در پای جهان مفکن |
|
نارنج به سنگستان مسپـار نگـه دارش»
|
- مج: بازیچه به سنگستان، پا: با رنج، (!همان)
تناسب «نارنج» و «بازیچه» و دلایل تصحیف آنها به یکدیگر
سؤالی که در اینجا پیش میآید اینست که تناسب «نارنج» و «بازیچه» در چیست و چرا این واژهها از تصحیف مصون نماندهاند و به هم تبدیل شدهاند؟
همانگونه که پیش از این مذکور افتاد، سبب پیدایش چنین تصحیفی از جانب کاتبان، توجّه خاقانی به جنبة صنعت جناس مصحّف بین «نارنج» و «بازیچَ»(بازیچه) بوده؛ امّا برخی کاتبان کم سواد، در تمییز اینکه یکی از این کلماتِ مشابه، «نارنج» است و دیگری «بازیچَ»(بازیچه) دچار اشکال شدهاند و هر دو را «بازیچه» نوشتهاند. ضمناً باید توجه داشت که در آن هنگام، تعبیر «گنبد نارنج» و ترکیباتی از این قبیل، قدری دور از ذهن بوده است.
«در تصحیح متون کهن، قاعدهای هست که هرچه صورتِ کلمه یا عبارتی غیر عادیتر باشد، درستتر است و به اصل نزدیکتر و این حقیقتی است که هر کس با مسألة تصحیح متون سر و کار داشته باشد، آن را تأیید میکند.» (شفیعیکدکنی،1383: 63)
دلیل دیگر پیدایش این لغزش، خوشآهنگتر بودن «بازیچه» است، نسبت به «نارنج»، چه واژة «نارنج» دارای یک هجای کشیده در پایان است که با این وجود، «بازیچهرنگ» بسیار خوشآهنگتر از «نارنجرنگ» است.
«مثلاً در روزگار نویسندهای و یا سخنوری، کلماتی با شکل آوایی و گونهای زبان رایج بوده، یا از سوی اهل زبان ترک گردیده و هیأت به کار گرفتة آنها از جانب آن نویسنده و سخنور در زمان کاتب نامأنوس و ناشناخته بوده و کاتب در حین کتابت، جای این گونه از کلمات و مصطلحات را به واژهها و اصطلاحات عصرکه گاهی هیچ ارتباط معنایی با صورت اصلی نداشته پر کرده و به این صورت، اغلاط و تصرفاتی در دستنوشتهاش روی داده.» (مایل هروی، 1369: 79)
دیگر اینکه بین حروف «نارنج» نوعی تنافر حروف دیده میشود. حروف «ن، ر، ن، ج» همگی قریبالمخرج هستند و تقریباً از یک جای دهان تلفظ میشوند که این نکته عاملی در ضعف موسیقایی این واژه به حساب میآید. علاوه بر این، واژة «رنگ» که بلافاصله پس از «نارنج» آمده، با «ج» حرف پایانی «نارنج» قریبالمخرج است و نوعی تنافر ایجاد کرده است.
بنا بر رسمالخط کهن فارسی، «بازیچه» را به صورت «بازیچ» یا حتّی «بازیج» و گاه بدون نقطه مینوشتند؛ چنانکه همین گونه بوده، «آنچ» و «آنچه» و غیره که «ه»ی بیان حرکت یا غیر ملفوظِ آن گاهی نوشته میشد و گاهی نوشته نمیشد. گاهی نیز هنگامی که کاتب برای فهم صورت صحیح کلمهای مشکوک بود، حرفی را بدون نقطه مینوشت. این مشکل زمانی حادّ و جدّی میشود که بنابر رسم کاتبان گذشته، برای کلمات و واژههایی ازین دست، نقطه هم نگذارند؛ «دیگر رسمالخطی که به رسمالخط قدیم فارسی شهرت یافته است؛ یعنی شیوة نگارشی که کاتب، حروف پ، چ، ژ، را با یک نقطه به شکل: ب، ج، ز [مینوشته]» (مایل هروی،1380: 296). آنگاه برای برخی کاتبان کم سواد و بیسواد، این امر به یک لغز و معما در میآید که آیا مقصود از کلمة «نارنح»، «تاریخ» یا «با رخ» یا «با رنج» یا «با زیج» یا «نارنج» یا «بازیچ(شکل دیگر نوشتاری بازیچه)» است؟!
قزوینی یکی از دلایل وجودِ تصحیفهای فراوان در زبان فارسی را این گونه ذکر میکند: «[الفبای فارسی] حروف متشابهالشکل که تمییز آنها از یکدیگر فقط به گذاردن نقطه است، زیاد دارد...» (قزوینی،1363: 10/ 134)
از آن روی که در زبان فارسی صنعتی نیز به نام «جناس مصحّف» وجود دارد، ممکن است شاعر یا نویسنده، دو واژه از مقولة قبلی ذکر کند که این دو کلمه بنا بر صورت نوشتاری کهن، یکی یا هر دو با هم صنعت جناس مصحّف برسازند. تا زمانی که صورت نوشتاری کهن حفظ میشود- مقصود، بازیچَ و بازیچه و غیره است- چنانکه خواننده فردی ادیب و دانشمند باشد، براحتی میتواند بفهمد که مقصود از فلان کلمه چیست؛ حال در این موارد، پس از گذشت سالها کاتب اگر مختصر علمی نیز داشته باشد، میخواهد صورت نوشتاری واژهها را به صورت امروزین آن - تبدیل بازیچَ (گاهی بدون نقطه یا با الفبای عربی) به بازیچه- در بیاورد، با کلمهای از مقولة «بارنح»[یا نظایر آن] مواجه میشود و در ذهن میپروراند که این کلمه «بازیچَ» است- بخصوص در مواقعی که کاتبان پیشین نیز در کلمه اندکی دخل و تصرّف هم کرده باشند- و آن را به صورت «بازیچه» تغییر میدهد. در این زمان است که خواننده نیز هرچه دانشمند و نکتهدان باشد، مجبور است که این کلمه را به صورت تحوّل یافتة آن بخواند.
«تجربه نشان داده است که کاتبانِ دورة بعد از مؤلف در طول قرون، به علتِ تحولات واژگانی و نحوی زبان، سعی میکردهاند که هر کلمه را به آنچه نزدیکتر به فهم ایشان است، بازگردانند و عملاً از صورت گفتار مؤلّف، دور کنند.» (شفیعیکدکنی،1383: 63)
جناس مصحّف
«جناس خط یا مصحّف آن است که ارکان جناس در کتابت یکی و در تلفظ و نقطهگذاری مختلف باشند، مانند کلمات «بیمار» «تیمار»...».(همایی، 1380: 56)
«معنی مضارعه مانندگی بوَد به صورت. چون شاعر الفاظی بیارد اندر بیت [به] 3 نبشتن و حروف یکسان و به خواندن و نقطه و إعراب و به عروض مخالف، چون تاریخ و نارنج [در اصل: ناریخ و تارنج] و چیره و خیره، و مانند این عمل را مضارعه خوانند».4 (رادویانی، 1380: 137)
جالب است که در شاهد مثال پیشین از ترجمان البلاغه نیز برای مثال در زمینة جناس مصحّف، واژههای «تاریخ و نارنج» آمده که گویا مصحح، آنها را تصحیح قیاسی کرده است؛ زیرا در حاشیه اشاره میکند که در اصل «ناریخ و تارنج» بوده است. به عقیدة نگارندگان در مورد همین شاهد مثال ترجمانالبلاغه نیز احتمال دارد، مقصود از واژههای مذکور، «بازیچَ» و «نارنج» بوده باشد.
با این اوصاف، یکی از اصلیترین دلایلی که سبب شده «نارنج» و «بازیچه» در ابیات مذکور، کنار هم قرار بگیرند، رابطة صنعتِ جناس مصحّف فیمابینِ آنها بوده و همین علّت موجب شده، کاتبان و مصحّحان در تصحیح این واژهها با مشکل مواجه شوند؛ چرا که «نارنج» و «بازیچَ» براحتی به یکدیگر تصحیف میشوند و با توجه به اینکه ترکیبِ «گنبد و طاقِ نارنج، و نارنجرنگ» قدری غریب و تازه بوده، تصحیف «گنبد و... نارنج» به «گنبد و طاق و... بازیچهرنگ»، تقریباً یکسویه صورت گرفته است. جامی نیز به این جنبه از صنعت بین «نارنج» و «بازیچه» واقف بوده و چنین گفته:
از بِه آن روز بچربید ترنج ذقنــــش |
|
که به بازیچَ (بازیچه)ز نارنج ترازو میکرد |
پس از این، در شاهدی که از منشآت خاقانی آورده خواهد شد، مشاهده خواهد شد که خاقانی در منشآت خویش نیز، به این جنبه از جناس بین این واژهها توجه داشته. جناس مصحّف یا مضارعه، از صنعتهای مورد علاقة خاقانی است: «قومی دیگر ناجنسْ جنس، خلف جلف، نحس نجس، بلید پلید، مرتد مرید...» (خاقانی، 1349: 194)
تناسب «نارنج» و «بازیچه» در منشآت خاقانی
در منشآت خاقانی نیز تناسب بین «نارنج» و «بازیچه»- که بیشتر، مقصود از در کنار هم قرار گرفتن این واژهها، ساخته شدن صنعت جناس مصحّف است- مشاهده میشود و این خود میتواند یک کلید مهمّ برای گشوده شدن قفل تصحیفهای فراگیرِ این کلمهها - بیشتر در ابیاتی که دو «بازیچه» در آنها دیده میشود- در دیوان خاقانی باشد.
«به یک ترشرویی باز که بنماید، هزار جان شیرین را زهر تلخ در دهان فرو ریزد، ازین زیچیبازیچه نمایی5، نارنجْ صفایی، میگون لبی...» (همان، 91)
تصحیح و تحلیل برخی ابیات مذکور
الف:
چــرخ بازیچهگــــون* چــو بازیچــه |
|
در کف هفت طفل جان شکـــر اسـت6
|
- پا و ط: نارنجگون، (!همان). نارنجگون، (!کزازی: 1/ 108)
مصراع نخست باید به این صورت تصحیح شود: «چرخ نارنجگون چو بازیچه...»، با توجه به دلایل ذیل:
1- با توجه به اینکه ضبط برخی نُسَخ، «نارنجگون» است.
2- وفور ترکیباتِ «گنبد و چرخ و فلکِ نارنجگون و نارنجرنگ و ترنجی» در شعر خاقانی که پیش از این شواهدِ آن را ذکر کردیم.
3- برقراری جناس تصحیف فیمابینِ «نارنج» و «بازیچَ (بازیچه)»، که این خصیصه در شعر شاعران ارّان؛ از جمله نظامی نیز دیده میشود.
4- نکتة دیگری نیز که سخن ما را در بیت خاقانی تأیید میکند، قرینة «شکر» است که در معنی دوم آن «مادة شیرین» با «نارنج» تناسب دارد و چنانکه استادان و دانشمندان را معلوم است، بین واژههای خاقانی ارتباطی تامّ برقرار است. در کتابهای طبّی؛ از جمله تحفة حکیم مؤمن چنین آمده است: «ترشی او [نارنج] با شکر مسهل صفرا و مدر آن و رافع خمار و... و اکثار او مضعف جگر و مصلحش عسل و شکر و دو درهم از تخم مقشر.» (مؤمنی تنکابنی، بیتا: 235)
در این بیتِ خاقانی نیز «شکر» (در معنی دوم) در ترکیبِ «جانشکر»، به معنی «مادة شیرین» با «مجمر عید» و «بخور»، ایهام تناسب دارد:
نکهـت کام صراحـی چو دم مجمر عید |
|
زو بخور فلک جانشکـــر آمیختهانـــد
|
ب:
بازیچـه شمــر گردش این گنبد بازیچ |
|
گر طفل نهای سغبة بازیچه چرایــی؟ |
- ط: گنبد نارنج، (!همان). گنبد بازیچ، (!کزازی: 1/ 624)
کاتبان در این بیت نتوانستهاند، «گنبد نارنج» را به «گنبد بازیچه» بَدَل کنند، چه در این صورت، وزن عروضی مصرع اول بر هم میریخته است، به همین سبب «گنبدِ نارنج» را به شکل «گنبدِ بازیچ» نوشتهاند. 7
هر محققی اگر اندکی با شعر خاقانی آشنا باشد، بسختی ممکن است بپذیرد که در این بیت، واژة «بازیچه» سه بار تکرار شده. باید دقّت شود که در شعر خاقانی چند بار «گنبد نارنج» و ترکیباتی شبیه به آن آمده که البته گاهی «ترنج» جای «نارنج» را میگیرد.
در اینجا این پرسش به وجود میآید که «گنبدِ بازیچ» چه است؟ اگر مقصود از «بازیچْ» همان «بازیچه» است، چرا در اینجا نمیتوان آن را به صورت «بازیچَ» خواند؟ یا اگر «بازیچْ» معنی دیگری دارد، چرا از فرهنگها فوت شده یا شاهدی برای آن یافته نشده است؟
علاوه بر همة تناسباتِ بینِ «نارنج» و «بازیچه» که پیش از این دربارة آنها سخن گفتیم، رابطة «نارنج» و «بازیچه» و «طفل»، در این بیت دیده میشود. تناسب «نارنج» و «طفل» از جهتِ «ترازوی نارنج» است. تناسب «بازیچه» [«آنچه اطفال بدان بازی کنند و به هندی کهلونا گویند»(آنندراج، ذیل «بازیچه»] و «طفل» به سبب اینست که یکی از معانی «بازیچه»، «عروسک» بوده است. (!دهخدا، ذیل «بازیچه»)؛ چنانکه در این بیت خاقانی، تناسب «بازیچه» و «کاه» از این قرار است که ظاهراً نوعی عروسک را از پارچه میساختهاند و درون آن را با «کاه» پر میکردهاند.
بازیچة دهرشـــــان بنفریفت |
|
زان گه که درین خیال، کاهند
|
ج:
رنگ و بازیچه است کار گنبـد نارنجرنگ |
|
چند کوشم کز بروتم نگذرد صفـرای من8 |
-. ط: نارنگرنگ، مج و پا: بازیچرنگ، (!همان). نارنگرنگ، (!کزازی: 1/ 476)
همانگونه که مشاهده میشود، «نارنجرنگ» در برخی از نسخهها به صورت «نارنگرنگ» در آمده و ظاهراً این تغییر از جانب برخی کاتبانِ خوشذوق صورت گرفته تا با ایجاد صنعت جناس بین «نارنگ» و «رنگ» شعر را زیباتر کنند؛ لیکن آنها از این دقیقه غافل بودهاند که خاقانی سعی داشته بین «نارنج» و «بازیچَ» صنعت جناس مصحّف برسازد.
تشبیه آسمان به «نارنج» و «ترنج»
«گنبد نارنج: به معنی گنبد مقرنس باشد که کنایه از آسمان است.»(برهان، ذیل: گنبد نارنج). «نارنجگون: به رنگ نارنج. نارنجی رنگ. به شکل نارنج. نارنجی شکل»(لغتنامه دهخدا، ذیل نارنجگون).
این نکته قدری تأمل برانگیز به نظر میرسد که ترکیبِ «گنبدِ نارنجرنگ» و ترکیباتِ مشابه آن، همچنین تصحیف آن به «بازیچهرنگ» بیش از همة شاعران متأخر، در شعر خاقانی و نظامی و یک مورد نیز در شعر مجیر دیده میشود. به نظر میرسد، خاقانی یکی از نخستین شاعرانی باشد که صفت «نارنجگون» را برای «چرخ و گنبد و آسمان» به کار برده و احتمال دارد، همعصران و پیروان او چون نظامی و مجیر نیز این ترکیب را از وی گرفته باشند. «نارنجگون» بودن صفت چرخ و گنبد فلک و حقة آسمان است، چنانکه مجیر گوید:
شیشهسان بر سنگ ازان زد گنبد نارنج رنگ |
|
کز صفت چون شیشه روشن روی و تاری گوهرند
|
«چرخ نارنجگون: تشبیه ساده و مجمل است. خاقانی آسمان روز را در رنگ و ریخت به نارنج مانند کرده است.» (کزازی،1387: 141)
تشبیه آسمان به «نارنج» و «ترنج» و گاهی نیز قرار دادنِ صفاتِ «نارنجگون و نارنجرنگ و ترنجی و...» به عنوان صفت «چرخ و گنبد آسمان» در شعر خاقانی تعبیری رایج است، حال آنکه در شعر دیگر شاعران – به جز شاعران آذربایجان- شاید بسختی بتوان به موردی از آن برخورد. همة ترکیبات ذیل از خاقانی است که البته گاهی «ترنج» جای «نارنج» را میگیرد:
«گنبد نارنجرنگ(320) گنبد نارنجگون(453) نارنجگون حقه(210) چرخ ترنجی به صبح(46) چرخ نارنجصفت(97) ز چرخ ترنجی(883) چرخ نارنجگون(65) آسمان شیشة نارنج نماید...(295) فلک... ز خورشید نارنج گیلان نماید(130)»
تشبیه آسمان و سپهر به «نارنج» در شعر سلمان ساوجی نیز مشهود است:
قــــارورة سپهـر ز تـــاب درون خلق |
|
دارد هنوز گونة نارنج و عکس تــــار
|
به نظر میرسد در سه بیت ذیل از خمسة حکیم نظامی نیز این تصحیف صورت گرفته است که مصحّحانِ خمسة نظامی، تقریباً همگی آنها، ضبط صحیح ابیات را انتخاب نکردهاند، در حالی که در برخی نسخه بدلها، ضبط درست وجود داشته،و از جانب آنها برگزیده نشده است. چنین است آن سه بیت:
گردش این گنبـد بازیچـــهرنگ9 سوم روز کین طاق بازیچــهرنگ11 چه بازیچه کین چرخ بازیچهرنگ12 |
|
نز پی بازیچه گرفت این دورنگ10 بر آورد بازیچة روم و زنــــگ نبازد دریــــن چاردیـــوار تنـــگ
|
در همین سه بیت نیز تناسب «نارنج» و «بازیچه» مدّ نظر نظامی بوده، بنابراین مصرع نخستین ابیات فوق باید به ترتیب، به این صورت تصحیح شود: (گردش این گنبد نارنجرنگ)، (سوم روز کاین طاقِ نارنجرنگ)، (چه بازیچَ(بازیچه) کین چرخِ نارنجرنگ).
چنانکه که پیش از این گفتیم، به سبب اینکه میوههای«ترنج و نارنج» از لحاظ ظاهری بسیار شبیه به یکدیگر هستند، در برخی موارد جای هم را میگیرند و «ترنجی» جای «نارنجگون» را میگیرد:
پس بر فلـک ترنجــی از جـــــاه کــردی فلک ترنــج پیکـــر چرخ ترنجی به صبح ساخته نارنج زر |
|
چون سیب دو نیمـــــه کردهای ماه ریحــانـی او ترنجـــــــی از زر از پی دست ملک، مالک رق رقاب
|
در ادامه به این موضوع میپردازیم که از منظر شاعران؛ بخصوص نظامی و خاقانی، «نارنج» و «ترنج» به چه لون و رنگ هستند؟
زردگون بودن ترنج و نارنج
با توجه به اینکه شاعران قدیم، ظاهراً برای ترنج و نارنج، قائل به دو رنگ متفاوت بودهاند، نخست در اینجا ابیاتی چند که زردگون بودن این دو میوه را القاء میکند، آورده میشود:
رخم از رنج زرد همچـــو ترنج اگر سرخ سیبـی در آمد به گرد عدوت اگرچه نگشتست جوهرش معلول ترنج زرد همی خواست شد به باغ امیـــر |
|
دلم از درد پاره همچو انــــار ز رونق میفتــــــاد نارنج زرد همیشه زردرخ از بیم توست چون نارنگ سپهر گفت مر او را که نیست وقت بپــای |
در لغتنامة دهخدا «نارنج رخ» به «زرد چهره» معنی شده و این معنی نیز مأخوذ از بیتی از نظامی است:
شد قیس به جلوه گــــاه غنجـــش |
|
نـــارنج رخ از غــــــم ترنجـش» |
سرخگون بودن نارنج
در این ابیات که برخی از آنها از همان شاعرانی است که به زردگون بودن نارنج معتقد بودند، به سرخگون بودن نارنج اشاره شده است:
روی زردان همه اعدای تو ماننـد ترنـج تا سرخ بود چون رخ معشوقــان نـارنج نارنـج چــو دو کفة سیمیــن ترازو |
|
روی سرخان همه احباب تو همچون نارنگ تا زرد بــود چــون رخ مهجوران آبــی هر دو ز زر سـرخ طلی کرده برون سـو
|
اکنون این پرسش مطرح است که اگر «نارنج» و «ترنج» زرد یا سرخ هستند، چرا آسمان به «نارنج» و «ترنج» تشبیه میشود؟ پاسخ این سؤال از چند بُعد قابل بررسی است.
الف: در برخی موارد، هنگامی که «آسمان و چرخ» به «نارنج» تشبیه میشود، مقصود «نارنج و ترنج نارس» است. «[نارنج]: میوهای است گرمسیری، از اقسام مرکبات ترش و گردشِکل است، نارس آن سبز و رسیدهاش زرد میشود»(دهخدا، ذیل نارنج). نظامی در بیتی از مخزن الأسرار، آسمان را به «برگ ترنج» تشبیه کرده و خورشید را به «نارنج»:
سبزتر از برگ ترنـج آسمـــــــان |
|
آمده نارنـج به دست آن زمــان
|
این بیت اقبالنامه نیز اشاره به همین نکته دارد:
چــو قــارورة صبح نارنج بـــــوی |
|
ترنجی شد از آب این سبز جـــــوی
|
سلمان ساوجی گوید:
مست گردد چو پیل و با یک و پنج |
|
نقل ســــازد ز نـارسیـــده تــرنـج
|
نظامی در بیتی از خسرو و شیرین گوید:
ترنـج از دود گوگرد آن ندـده |
|
که ما زیـــن نُه ترنـــج نارسیـــده
|
ب: تشبیه آسمان به شیشه و قاروره و تشبیه خورشید به «نارنج» و تشبیه ماه به «ترنج»:
تشبیه آسمان به «آبگینه و آبگینهخانه و قاروره» تشبیهی است که در شعر فارسی بکرّات به کار رفته است. از دلایل تشبیه آسمان به «قاروره» سبز رنگ بودن شیشههایی بوده که در گذشته میساختهاند. به عبارت دیگر در هنر شیشهسازی قدیم، رنگ شیشههایی که قرار بود بدون رنگ و سفید ساخته شود، به سبز متمایل میشد؛ چنانکه این نکته هنوز نیز دربارة شیشههای کم ارزش مصداق دارد. «ظروف و تُنگ و مهره و اشیاء دیگر [این دوره]... سبز کمرنگ بودهاند که جزء شیشههای بیرنگ محسوب میشود و دلیل آن این است که مواد رنگی (اکسیدهای فلزات) به خمیر شیشه اضافه نشده است و دلیل سبزرنگ بودن آن، وجود ناخالصیها، یعنی وجود آهن یا اکسید آهن در آن میباشد.» (فرزان، 1377: 105) از دلایل دیگر میتوان به این نکته اشاره کرد که برخی از دانشمندان معتقد بودند، فلک اوّل از جنس زمرّد سبز است (!ماهیار، 1382: 14).
علاوه بر همة موارد مذکور، در تشبیه آسمان به شیشه، دقیقة دیگری نیز نهفته است و آن اعتقاد قدما به آسمانها و افلاک چندگانه است که همانند لایههای پیاز در درون هم قرار گرفتهاند و در عین حال، ایجاد مانع تیره و کدر نمیکنند. (!نالینو، 1349: 134) در تشبیه سپهر به شیشه خانه و آبگینه، نظامی در خسرو و شیرین گوید:
جنایتهــای این نُه شیشة تنــــــگ |
|
همه در شیشه کن بر شیشه زن سنـگ
|
خاقانی در تحفة العراقین و دیوان گوید:
یک ره به حریــــم خاک پیونــــد رخنـــه شـــده زآه عـــاشقــانــه گنبد آبگینهگون نیست فرشته خوی رو |
|
زین گنبـد آبگینـــهگون چنـد بـام نهـم آبگینــه خـانه سنگ بر آبگینه زن دیودلی کن ای پری
|
تشبیه خورشید به «نارنج» و ماه به «ترنج»
که خورشیــد نارنـج زرّیــن به دست چو شاهنشاه صبح آمد آمد بر اورنــگ |
|
ترنـج فلک را بـدو سر شکســت سپاه روم زد بر لشکــر زنـگ
|
در این بیت نیز، خاقانی «هلال ماه» را به «نیمة نارنج» تشبیه میکند:
صبح از صفت چو یوسف و مَه نیمة ترنج |
|
بکران چرخ، دســـت بریــــده برابرش |
تشبیه خورشید به شیشه و شیشة نارنج
مانندگی خورشید به «نارنج» و «شیشة نارنج» از دیگر تشبیهاتی است که میتوان گفت: ویژگی ابداعی شاعران مکتب ارّان است و اگر در شعرِ شاعران بعد از آنها، این تشبیه و ترکیب دیده میشود، به احتمال زیاد مأخوذ از شعر شاعران همین دوره است، خاقانی در تحفة العراقین «در خطاب به آفتاب بر وجه محمدت» گوید:
«شکل تـو بـــه عالــم سپنجـی |
|
نارنـج حدیقة ترنجی |
همچنین در دیوان خاقانی نیز آمده:
«فلک طفل خویی است کاندر ترازو |
|
ز خورشید نارنـــــج گیلان نمایــد |
در بیت بالا مقصود از «ترازو» برجِ «میزان» است که ایهامی لطیف به این نکته دارد که «کودکان از پوست نارنج ترازو میساختند». بنابراین معنی بیت چنین است: «آسمان مانند کودکی است که در برج میزان، خورشید را مانند نارنج گیلان به بینندگان مینماید».
چرخ ترنجی به صبح ساخته نارنج زر |
|
از پی دست ملک مالک رق رقاب
|
در بیت بالا مقصود از «نارنج زر» آفتاب جهانتاب است و بیت نیز اشاره دارد به این نکته که میوههایی از زَر میساختند، پادشاهان را (!کریستین سن، 1377: 487).
به سبب شواهدی که پیش از این مذکور افتاد، آشکار شد که تشبیه فلک به آبگینه و شیشه در شعر فارسی امری متداول بوده؛ همچنین تشبیه خورشید به «شیشه و نارنج و ترنج» نیز در بیت ذیل ملاحظه میشود. اکنون این پرسش مطرح است که تناسب «شیشه و نارنج» در بیت ذیل و ابیاتِ دیگر از این دست در شعر خاقانی و نظامی و مجیر چیست؟
در او قرصة خور ز چرخ ترنجـــی آسمان شیشة نارنج نمایـد ز گلاب |
|
چو نــارنج در شیشــه بینــی مصــور کز دمش بوی گلستان به خراسان یابم |
فرهنگ دهخدا «شیشة نارنج» را بدین صورت معنی کرده: «شیشة نارنج: آن است که اطفال نارنج را خالی ساخته در آن چراغ برافروزند و آن مانند شیشه صافی به نظر آید. [یادداشت مؤلّف]» (دهخدا، ذیل شیشه). شاهد دهخدا برای این تعبیر، بیت پیشین از خاقانی است: «آسمان شیشة نارنج نماید...». بیشتر شارحان خاقانی با استناد به این سخن دهخدا، در معنی «شیشة نارنج» سخنان دهخدا را بدون کم و کاست تکرار کردهاند (برای نمونه، سجادی، 1382: 2/ 955)، امّا ترکیب «شیشة نارنج» چیز دیگری است و معنی دیگری دارد:
«وقتی نارنج کوچک بود، آن را بر شاخة درخت در شیشهای قرار میدادند و داخل شیشه بزرگ میشد، سپس آن را میکندند و در شیشه باده میریختند تا طعم نارنج گیرد.» 13 (شمیسا، 1377: 2/ 1073) اینست تناسب «شیشه» و «نارنج»؛ معین در شرح «...شیشة نارنج(بازیچه) بین بر سر آب از حباب»(ص42) گوید: «آفتاب در حباب منعکس میشود، گویی که حباب شیشهای را ماند که در درون آن به معمول بادهخواران، نارنج نهاده باشند» (معین، 1385: 41).
در اینگونه اشعار تناسب بین اجزای بیت به این ترتیب است: آسمان همچون شیشه و قارورهای است سبز یا فیروزهای رنگ (در مواقعی که آسمان به ترنج نارس تشبیه میشود)، که در هنگام شفق و فلق، گویی این جام را از می و شراب سرخ رنگ پُر کردهاند و آفتاب جهانتاب نیز همانند نارنجی است که در این جام و آبگینة آسمان شناور است». در اصل تشبیه مرکب است، مجموع آسمان و آفتاب و... به شیشة نارنج ماننده شده است. اکنون به ابیاتی ازین دست میپردازیم:
چو یوسف زین ترنج ار سر نتابـی |
|
چو نارنج از زلیخـــا زخم یابـــی |
بر ما معلوم شد که در غالب موارد، در شعر خاقانی و نظامی، مقصود از «نارنج»، «خورشید» است و از «ترنج»، «ماه». رابطة «مستی» و «نارنج و ترنج» نیز به سبب «شیشة نارنج» است و اینکه در مجالس بادهگساری از «نارنج و ترنج» به عنوان «نُقل» استفاده میکردند؛ حتّی از «ترنج و نارنج نارس» نیز به عنوان نقل استفاده میشده است:
مست گردد چو پیل و با یک و پنج |
|
نقل ســــازد ز نـارسیـــده تــرنج |
تناسب «سنگ و سنگباران» با «نارنج و ترنج» نیز به چند سبب است که یکی از آنها همان «شیشة نارنج» است، چنانکه در برخی موارد هرچند لفظ «شیشه» نیز نیامده، تناسب «نارنج» و «سنگباران»- با توجه به اینکه بیشتر «نارنج» را در شیشه میکردند- حفظ شده است. البته تناسب دیگر بین میوة «نارنج» و «سنگباران»، همان سنگ زدن بر این میوه و اثمار دیگر است، برای از شاخه جدا کردن آنها. سنایی راست:
بید بیبار ایمنست از زحمت هر کس ولی |
|
سنگ نا اهلان خورد شاخی که دارد میوه بار |
سعدی نیز در گلستان چنین گوید:
تو را تحمّل امثــال مــا ببایــــد کرد |
|
که هیچ کس نزند بر درخت بیبَر سنگ |
بیت ذیل از خاقانی بیانی است، بسیار شبیه به بیتی که از نظامی پیش از این آمد و بعید نیست که نظامی این ترکیب را از خاقانی گرفته باشد:
این گنبد نارنج گون بازیچَه دارد زاندرون |
|
زاه سحرگاهش کنون رو سنگباران تازه کن |
تناسب دیگر بین «نارنج» و «سنگباران» اینست که ظاهراً در روزگار گذشته از «نارنج» برای هدفگیری و نشانه گیری نیز استفاده میکردند. 14
زنجانی در شرح بیت پیشین از خسرو و شیرین، گوید: «هنگام سحرگه مست راز و نیاز خدا باش و نارنج و ترنج این خوان را بشکن و این خوان را تعلقات خالی کن» (نظامی، شرح خسرو و شیرین، 1376: 527)؛ امّا به نظر میرسد، مقصود از شعر خاقانی و هم نظامی، «تیرباران سَحَر» باشد و دعای سحری؛ نظامی و خاقانی چون خواستهاند تناسب «سنگباران» و «نارنج» و «مست»(در شعر نظامی)، را حفظ کنند به این ترتیب سخن گفتهاند. بنابراین معنی بیت نظامی چنین است: «هنگام سحرگاهان مست عبادت باش و با دعای سحرگاهی سنگ به آبگینة(خوان) سپهر بیفکن و این خورشید و ماه را که مانند نارنج و ترنج در جام سپهر هستند[با شکستن جام آسمان، چه با شکستن جامی که در آن نارنج و ترنج است، نارنج و ترنج از شیشة نارنج، برون میافتند] از این آبگینة چرخ بیرون بیفکن [دنیا را نابود کن]. همین معنی را دارد شعر خاقانی.
در همة شواهد بالا؛ از جمله در بیشتر شواهدی که تا به اینجا نقل شد، رابطة «سنگ و قاروره و نارنج(با توجه به شیشة نارنج)» مشاهده میشود. البته برخی تناسبهای دیگر نیز بین اجزای این ابیات وجود دارد. تناسب «شیشه و سنگ و نارنج» در شعر خاقانی آشکار است:
این گنبد نارنجگون بازیچه دارد ز اندرون سرگشته دلی داری در پای جهـان مفکن |
|
ز آه سحرگاهش کنون رو سنگباران تازه کن نارنج به سنگستــان مسپار نگــه دارش |
وجه شبه دیگر بین نارنج و گنبد، چیزی نیست جز شباهت ظاهری آن دو. اگر به ظاهر یک نیمه از نارنج که از میان بریده شده باشد نگریسته شود، بسیار شبیه به گنبد است. 15 ظاهراً «نارنج» درون جام را نیز از میان به دو نیم میکردند:
ز پیروزه جامی ترنجی نمــــای |
|
که یک نیمه نارنج را بود جـــای
|
«بر خیمة شاه بگذر که ذروة تدویر تست، تو آفتاب به جنیبهای، یعنی دو نیم کرده ترنج خیمة شاه را مانی، اینت خیمة معلّی...» (خاقانی، 1349: 87)
تناسب «نارنج» و «بازیچه» علاوه بر رابطة جناس مصحّف بین آنها
«بازیچه: آنچه بدان بازی کنند.» (برهان، ذیل بازیچه) تناسب دیگر بین «نارنج» و «بازیچه» آنست که از «نارنج» «بازیچه» میساختند؛ از جمله ترازوی نارنج. جامی گوید:
از بِه آن روز بچربیــد ترنج ذقنش |
|
که به بازیچه ز نارنج ترازو می کرد
|
گاهی نیز از نارنج برای کارهایی نظیر «شعبده بازی» استفاده میکردهاند:
ز بس نارنج و نـــار مجلــس افروز |
|
شـده در حقّهبــــــازی بـــاد نوروز16 |
نتیجهگیری
تصحیف «نارنج» به «بازیچه» بیشتر در شعر خاقانی و نظامی مشهود است. پیدایش این تصحیف نیز دلایل خود را دارد که از همه مهمتر میتوان به شباهت بسیار نوشتاری این دو واژه اشاره کرد و اینکه در روزگاران گذشته، در نگارش خط فارسی، نقطهگذاری تا حدود بسیار زیادی دچار اشکال بوده، چنانکه برای مثال، «جیم» را به صورت «چ» مینوشتند و گاهی بالعکس. دیگر اینکه نوشتن «ه»ی بیان حرکت یا غیر ملفوظ در واژههایی چونان «بازیچه و آنچه و...» متداول نبوده و با توجه به همین خصوصیت نوشتاری، شاعرانی چون نظامی و خاقانی سعی داشتهاند بین کلمات «نارنج» و «بازیچَ» صنعت جناس مصحّف برسازند؛ لیکن کاتبانی که پس از سالیان، خواستند «ه»ی بیان حرکت را به کلماتی از دست «بازیچَ» اضافه کنند، «نارنج» را نیز «بازیچَ» خیال کردند و آن را به شکل «بازیچه» درآوردند.
علاوه بر همة اینها ترکیب «گنبد نارنج رنگ» و ترکیباتی از این قبیل برای آنها دشوار و دور از ذهن به نظر میرسیده، به همین سبب، ترکیبات مذکور را به صورت «گنبد بازیچه رنگ و...» درآوردهاند تا از نظر خود بیت را به شکل قابل فهمتری درآورند.
پینوشتها
1- البته راه یافتن این شعر از اسیر، در نسخة اساس مرحوم سجّادی، میتواند توجیهاتی نیز داشته باشد. به هر حال حتّی در صورت قطعیّت یافتن مجعول بودن این نسخه، با توجّه به اصالت بسیاری از ضبطهای آن و مرجّح بودن آن بر سایر نُسَخ، احتمال دارد، این نسخه از روی نسخهای بسیار کهن جعل شده باشد.
2- برخی از شارحان خاقانی نظیر معصومه معدنکن، «شیشه نارنج» را در این بیت خاقانی: (دردی مطبوخ بین بر سر سبزه ز سیل/ شیشة بازیچه(نارنج) بین بر سر آب از حباب)(سجادی،1378: 40)؛ مناسبتر میدانند، همچنان که در چاپ تهران نیز همین گونه است. ( معدنکن، 1382: 341)
3- از حاشیة همان صفحه افزوده شد.
4- البته صاحب ترجمان البلاغه در فصل شصتم از کتاب خویش، با عنوان «فی المصحّف»، تعریف «مصحّف» را چنین ذکر کرده است: «معنیِ وی آن بود که شاعر و دبیر سخنی گوید که به نقط و اعراب آن سخن مختلف بود، و به حروف یکسان باشد.» (رادویانی، 1380: 199-198) وی در ادامه دو بیت فارسی و دو بیت عربی ذکر میکند، که در صورت محصّف خواندنِ تمام واژههای بیت که ظاهراً متضمن مدح و معنی مثبتی است، معنی بسیار زشتی به وجود خواهد آمد و بیشتر وارد حوزة ذمّ شبیه به مدح میشود. باید متذکر شویم که ظاهراً تفاوت صنعت مصحّف و مضارعه از نظرگاه رادویانی، رعایت آنها در کلمه(مضارعه) و بیت(مصحّف) است! رشید الدین وطواط نیز، جناس مضارعه را همان جناس خط دانسته و ذیل شرح تجنیس خط چنین نوشته: «این صنعت را مضارعه و مشاکله نیز خوانند و این چنان باشد کی دو لفظ آورده باشذ که در خط متشابه یکدیگر باشند و در نطق مخالف.» (وطواط، 1362: 10)
5- ترکیب «بازیچهنما» در تحفة العراقین نیز مشهود است:
خاقانی را تویـــی همه روز |
|
بازیچهنمــــا و مجلس افروز
|
6- این بیت در لغتنامه دهخدا نیز به صورت «نارنجگون» آمده است. ( دهخدا، ذیل نارنج)، سجادی در حاشیة این بیت گوید: «پا و ط: نارنجگون.» (ص65)، در تصحیح کزازی: «نارنجگون». ( خاقانی، 1375: 1/ 108)
7- کزازی، در شرح این بیت، «بازیچ» را اینگونه معنی کردهاند: «بازیچ یا بازیج... بازیچهای است که برای سرگرمی کودک از گاهواره میآویزند...» (کزازی، 1378: 644) به نظر میرسد این سخن کزازی، چندان مستند نباشد؛ زیرا آنچه از گاهواره آویزند و... چیز دیگری است و آن «بادپیچ» و یا «بازپیچ» است. ) دهخدا، ذیل این دو واژه)
8- از موارد استفادة «نارنج» صفرا شکنی بوده است و ظاهراً آب آن را میگرفتهاند و در شیشه میکردهاند. «در ظرف مس تا هفت سال باقی است و در شیشه تا یک سال» (مؤمنی تنکابنی، بیتا: 235).
9- همچنین ر.ک: (نظامی، 1384: 80) و (همان، 1384: 307) و (همان، 1344: 53) و (همان، 1383: 57).
10- همچنین «درنگ» آمده در این تصحیحها: (نظامی، 1344: 53) و (همان،1383: 57).
11- در تصحیح زنجانی، بخش نسخه بدلها، در یکی از نسخهها، «نارنج رنگ» آمده. (!نظامی، 1381: 350)؛ همچنین در تصحیح برتلس در یکی از نسخه بدلهای وی، به جای «بازیچه»، «نارنج»(بدون نقطه) آمده است. ) نظامی، 1363: 120)، نیز (همان، 1381: 73) و (همان، 1376: 157) و (همان، 1376: 1256) و (همان،1383: 1028).
12- به جای «چرخ بازیچهرنگ» در (نظامی، 1383: 966) «نارنج رنگ» آمده؛ همچنین در یکی از نسخه بدلهای اقبالنامه به تصحیح برتلس، «چرخ تارنج رنگ» بوده. ) نظامی، 1363: 15) و نیز ) همان، 1381: 16) و همچنین (همان، 1376: 23) و (همان،1376: 1174).
13- شمیسا در حاشیة همان صفحه چنین مرقوم فرمودهاند: «در زمان کودکیِ من در روستاهای گیلان، علاوه بر نارنج، بادرنگ را هم بر درخت در شیشه میکردند.»
14- به نظر میرسد، در روزگاران گذشته از «نارنج» برای هدفگیری استفاده میکردهاند! یعنی نارنج را در جایی قرار میدادند و با کمان یا وسایل مشابه، آن را هدف میگرفتند. البته این نکته در شعر خاقانی و نظامی با سنگباران و سنگستان دیده میشود که آن هم بیشتر به سبب تناسب «شیشة نارنج» با «سنگ» است.
آن ترنج ذقنـی را کـه به آن مــینازی نیست سیمین ذقنان را ز خط سبز گریز بکش تیغ ای ستمگر تا جهانی جان به کف گردد |
|
از خط سبز چو نارنجِ هدف خواهد شد این ترنجی است که نارنجِ نشان میگردد کمان بردار تا خورشید، نارنجِ هدف گردد |
15- ترکیب چرخ و طاق و گنبد «نیم خایه» در برخی ابیات دیوان خاقانی به کار رفته است:
آن خایههای زرّین از سقف نیمخایه |
|
سیماب شد چو بر زد سیماب آتشین سر
|
16- برات زنجانی در شرح این بیت گوید: «حقه بازان معمولاً از پرتاب گویها پشت سر هم به هوا نیز استفاده میکنند و دو تا در دست و چهار و پنج تا معلق در هوا...؛ میوههای کروی یکنواختِ آن مجلس، باد را به شعبده بازی میکشاند.» (نظامی، 1376: 432)