نویسنده
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Tarikh-e Baihaq by Abu al-Hasan Ali Ibn Zaid-e Baihaqi, known as Ibn-e Fundoq, is undoubtedly one of the most important and significant works on local historiography. As the title of the book indicates, it deals with the region of Baihaq (now: Sabzevar), as well as the biographies of the renowned persons who lived there. In fact, the book is a historical geography which illuminates many ambiguous dimensions of that area.
Since Ibn-e Fonduq had unique knowledge of Persian and Arabic literature, he cited many poems of famous and non-fomous poets of Beigaq in his work. Thus, this book has a lot of Arabic and Persian poems remained without any scholarly research so far.
In this paper, I have dealt with the Arabic poems of the preamble and of the epilogue which demonstrated the current technical prose of the 6th century and also tried to give the meaning of the Arabic poems as well as distinguishing the poets.
کلیدواژهها [English]
تاریخ بیهق یکی از مهمترین تواریخ محلّی در سدة ششم هجری است. سبک نگارش کتاب در میانة سبک سدههای پنجم و ششم قرار دارد؛ یعنی از یک سو سادگی و ایجاز و پختگی نثر قرون چهار و پنجم در آن به چشم میخورد و از سوی دیگر آثار تغییر سبک و گرایش به نثر فنی رایج در سدههای ششم و هفتم در آن دیده میشود (!بهار، 1382: 2/365).
یکی از بارزترین نمونههای گرایش نویسندة کتاب به نثر فنی آن روزگار، به دست دادن شواهد شعری فراوان از تازی و پارسی است. بیهقی همانند اغلب نویسندگان همروزگارش اوج هنر و دانش و مهارت خود را در نویسندگی، در مقدمة کتابش به رخ میکشد و با استفاده از واژگان تازی و به کار گرفتن صنعت سجع میکوشد تا توانایی خود را به خوانندگانش نشان دهد. در این میان استفاده از شواهد شعری تازی یکی از بهترین راههاست تا هم علم و ادبدانی خود را اثبات نماید و هم خواننده را در درک بهتر و جامعتر مفاهیم مورد نظرش یاری کند. از این رو آشنایی با معانی و مآخذ این اشعار در درک و دریافت متن کتاب اهمیت ویژهای دارد.
از آنجا که دربارة این ابیات تاکنون تحقیقی صورت نگرفته است، نگارندة این جستار بررسی ابیات تازی مقدمه و خاتمة کتاب را دستمایة پژوهش قرار داده و افزون بر به دست دادن معنی آنها کوشیده است تا مآخذ و گویندگان ابیات را تا حد امکان شناسایی و معرفی کند.
وَ ما حَملتْ مِن ناقةٍ فَوْقَ ظَهرِها |
|
أبرَّ و أوفی ذمَّةً مِن محمّدِ
|
هیچ ماده شتری بر پشت خود نکوکارتر و پایبندتر به تعهّد از محمّد(ص) برنداشته است.
این بیت و یا مشابه آن در منابع گوناگون و حتی گاه در یک منبع به افراد مختلفی نسبت یافته است. برای نمونه در السیرة النبویة معروف به سیرة ابنهشام با اختلاف «رَحْلِها» به جای «ظَهْرِها» در ضمن قصیدهای به مطلع زیر از انس بن زُنَیم دیلی دانسته شده که آن را در عذرخواهی از پیامبر سروده است:
أنتَ الّذی تُهْدَی مَعَدٌّ بِأمْرِهِ |
|
بَلِ اللهُ یهْدیهِمْ وَ قالَ لَکَ اشْهَدِ |
(ابنهشام، 1425-1426/2005: 4/50 نیز ! ابن ابیالحدید، 1387/1967: 17/282)
همچنین در جای دیگر از همین منبع، بیت با اختلاف «رَحْلِها» به جای «ظَهْرِها» و «اَشَدّ عَلی أعدائِهِ مِن مُحمّدِ» به جای مصرع دوم به مالک بن نمط نسبت یافته که آن را در قصیدهای به مطلع زیر در مدح پیامبر(ص) سروده است:
ذَکَرْتُ رسولَ اللهِ فی فَحَمَةِ الدُّجَی |
|
وَ نَحْنُ بِأعْلَی رَحْرَحانَ و صَلْدَدِ |
(ابنهشام، همان: 4/191-192 و نیز ابناثیر، بیتا: 4/294)
افزون بر این در برخی از منابع به ساریة بن زنیم دؤلی نیز منسوب شده است (!ابناثیر، 1/89 و ابشیهی، بیتا: 357).
***
مَنْ تَلْقَ منهم تَقُلْ لاقیتُ سَیدَهُم |
|
مِثْلَ النجوم التی یسری بها الساری
|
هر یک از ایشان که را دیدار کنی میگویی: سرور آنان را ستارگانی یافتم که شبرو در پرتو ایشان شبروی میکند.
این بیت در شرح حماسة ابیتمّام به عرندس کلابی نسبت یافته است (الاعلم الشنتمری، 1413/1992: 2/903).
***
تَحیاتٌ کأنفاسِ الغَوالی |
|
تَمازج عَرفَها ریحُ الشمالِ
|
سلام و درودی چون بوی خوش عطرهای گرانبها که نسیم شمال با آن بوی خوش درآمیخته باشد.
گویندة بیت را در منابعی که مراجعه کردم، نیافتم.
***
أولئکَ آبائی فَجِئنی بِمِثلهم |
|
إذا جَمَعَتْنا یا جریرُ المَجامعُ
|
ای جریر! اینان نیاکان مناند، هر گاه انجمنها ما را گرد یکدیگر فراهم میآورد، تو نیز همانند ایشان را بیاور (برشمار).
این بیت از قصیدة مشهور فرزدق به مطلع «وَ مِِنا الذی اختیر الرجالَ سَماحَة / و خیراً إذا هَبَّ الریاحُ الزَّعازِعُ» است که در هجو جریر سروده است (فرزدق، بیتا: 1/418 ؛ شریف، بیتا: 1/276).
***
و کانَ الصدیقُ یزور الصدیقَ |
|
لِکَسْبِ المَعالی وَ نَشْر العُلومِ
|
(پیشتر) دوست برای کسب مقامهای والا و رواج علم و دانش به دیدار دوست میرفت.
(اینک) دوست به منظور شکایت و گله از زمانه و رفع غم و غصه به دیدار دوست میرود.
این دو بیت در یتیمة الدهر به صورت زیر آمده و از ابوسعد محمّد بن احمد هروی دانسته شده است:
و کانَ الصدیقُ یزور الصدیقَ |
|
لشُربِ المدامِ وَ عَزْفِ القیانِ |
(ثعالبی، 1403/1983: 4/397 نیز ! همان، بیتا: 200)
همچنین در وفیات الاعیان و ترجمة آن، منظر الانسان نیز آمده و به ابوالقاسم نصر بن احمد معروف به خبز ارزی نسبت یافته است (ابنخلّکان، 1398/1978: 5/377 و همان، 1381: 3/349).
***
زَمانُنا ذا زمانُ سوءٍ |
|
لا خیرَ فیه و لا صَلاحاً
|
این روزگار ما بد روزگاری است که هیچ خیر و صلاحی در آن وجود ندارد.
همة ما از این روزگار به ستوه آمدهایم، خوشا به حال کسی که درگذشت و راحت شد.
این دو بیت از علی بن احمد فَنْجَکِردی است که یاقوت در معجم الادباء آنها را به همراه بیت زیر از کتاب الوشاح بیهقی نقل میکند و مینویسد: «قال البیهقی: و انشدنی لنفسه»:
هَلْ یبصِرُ المُبلِسونَ فیهِ |
|
لِلَیلِ أحزانِهِمْ صَباحا
|
***
مَضی العلماءُ وَ انقَرضوا |
|
وَ ها أنا لِلرَّدی غَرَضُ
|
دانشمندان درگذشتند و از میان رفتند، اینک من هم نشانه و هدف نابودیم.
صاحب یتیمة الدهر این بیت را از ابوالقاسم عبدالله بن عبدالرحمن دینوری دانسته است (ثعالبی، 1403: 4/156).
***
وَ ما تَسْتَوی أحْسابُ قومٍ تُوورِثَت |
|
قَدیماً وَ أحسابٌ نَبَتْنَ مَعَ البَقْلِ
|
آنان که حسب و نسب را از دیرباز به ارث بردهاند، همچون گروهی نیستند که همراه علفهای هرز رستهاند.
این بیت در دیوان الحماسه و الاصابه به عمرو بن هذیل عبدی ربعی نسبت یافته است (!ابوتمّام، 1418/1998: 315 و ابنحجر، 1415: 5/121).
همچنین در تاریخ جهانگشای جوینی بدون ذکر شاعر (جوینی، 1382: 1/5) و در دستور الوزاره با اختلاف «فلا تستوی» به جای «و ما تستوی» نیز آمده است (اصفهانی، 1364: 66).
***
وَ مَنْ قَصَدَ البحرَ استَقَلَّ السّواقیا
کسی که آهنگ دریا کند، جویبارها را اندک میشمارد.
(بیهقی، 1361: 4)
مصرع دوم بیتی از متنبّی است که مصرع نخست آن چنین است: «قَواصِدُ کافورٍ توارکُ غَیرِهِ» (برقوقی، 1357/1938: 2/514).
این مصرع در التمثیل و المحاضره، دلائل الاعجاز، محاضرات الادباء، امثال و حکم، وفیات الاعیان، منظر الانسان و مجمل الاقوال نیز آمده است (!ثعالبی، 1381 / 1961: 260؛ جرجانی، 1402/1981: 379؛ راغب اصفهانی، 1961: 2/537؛ عبدالقادر رازی، 1375: 328؛ ابنخلّکان، 1398/1978: 4/100؛ همان، 1381: 2/528 و دمانیسی سیواسی، 1381: 75 الف).
***
إذا عَدِمَ المرءُ الکمالَ فما لَهُ |
|
حیاةٌ بِها یحیا و مالٌ به یبقی
|
کسی که کمال و بزرگی ندارد، نه در واقع جانی دارد که بدان بزید و نه مالی که به یاری آن پایدار بماند.
گویندة بیت را نیافتم؛ اما باخرزی بیت زیر را که مصرع نخست آن شبیه مصرع اوّل بیت فوق است، در زمرة اشعار ابوسعد محمّد بن حمزة الموصلی آورده است:
إذا عدمَ المرءُ الکمالَ فإنَّهُ |
|
سواءُ علینا فقدُهُ و وجودُه
|
***
تَعَلَّمْ فَانّ المرءَ یولد جاهلاً |
|
وَ لَیسَ أخو علمٍ کَمَن هو جاهِلُ
|
علم و دانش را فراگیر چرا که آدمی جاهل و نادان زاده میشود و صاحب دانش همانند شخص جاهل نیست.
این بیت در روضة العقلاء بدون ذکر شاعر آمده است، با این تفاوت که مصرع نخست آن چنین ضبط شده است: «تعلّم فلیسَ المرءُ یولدُ عالماً» (بستی، 1397/1977: 34).
بیت مورد نظر در مجمل الاقوال بدون اشاره به نام سرایندهاش، به صورت «تعلّم فلیس المرءُ یولَدُ عالماً / وَ لیسَ أخو جهلٍ کَمَنْ هو عالمٌ» آمده است (!دمانیسی سیواسی، همان: 24 ب).
در منابع دیگری چون البیان و التبیین، النهج المسلوک، شرح نهجالبلاغة ابن ابیالحدید و المستطرف بیت فوق همراه با بیت زیر آمده است:
وَ إنّ کبیرَ القومِ لا علمَ عندَهُ |
|
صغیرٌ إذا التفَّتْ عَلیه المحافلُ |
(جاحظ، 1421/2000، 1/186؛ شیزری، 1414-1415/1994: 73؛ ابن ابیالحدید، همان: 18/231 و ابشیهی، همان: 84)
***
بِغَیرِ بِضاعةٍ نالوا مُناهم |
|
فَلِمَ یسعونَ فی طلبِ البضاعةِ؟
|
آنان بیهیچ سرمایهای به آرزوهایشان دست یافتند، پس چرا در راه به دست آوردن سرمایه بکوشند؟ سرایندة بیت را نیافتم.
***
تُدافِعُنی الأیامُ عَمّا أرومُهُ |
|
کَما دَفَعَ الدَّینَ الغریمُ المُماطِلُ
|
روزگار مرا از آنچه آهنگ آن میکنم باز میدارد، همانگونه که وامدار از باز پرداخت وام تن میزند.
این بیت از ابوفراس حمدانی است از قصیدهای به مطلع «أقلّی فأیام المحبّ قلائلُ / و فی قلبه شغلٌ عن اللوم شاغلُ» که در دیوان او با اختلاف «أریده» به جای «ارومه» و در یتیمة الدهر با تفاوت «أریغه» به جای «أرومه» آمده است (!حمدانی، 1404 / 1983: 137 و ثعالبی، 1403: 1/65).
***
وَ أخو الدرایةِ و النباهةِ مُتعَبٌ |
|
و العیشُ عیشُ الجاهلِ المجهولِ
|
انسان خردمند و اندیشهور همواره در رنج است و زندگی آسوده از آنِ انسان نادان گمنام است.
این بیت از ابن میکال است که به همراه بیت زیر در شرح دیوان المتنبی آمده است:
العقلُ عَنْ دَرکِ المطالبِ عُقْلَةٌ |
|
عَجَباً لَأَمْر العاقلِ المعقولِ
|
همچنین بیت مذکور بدون اشاره به نام سرایندهاش در شرح کلیله و دمنة اسفزاری هم آمده است (!اسفزاری، 1380: 320).
***
کلّ امرﺉٍ أسدی إلیک صنیعةً |
|
مِنْ عِلمِهِ فَکأنَّهُ مِن مالِهِ
|
هر کس از علم و دانشش به تو ارزانی دارد، گویی از مال و داراییاش به تو ارزانی داشته است.
این بیت از ابوتمّام است که در دیوانش به صورت زیر آمده است:
وَ إذا امرؤٌ أسدی إلیک صنیعةً |
|
مِن جاهِهِ فکانّه مِن مالِهِ |
(ابوتمّام، 1997: 2/29؛ نیز !ثعالبی، 1381 / 1961: 95؛ همان، بیتا: 66؛ ابن ابیالحدید، 1387: 19/208 و نویری، 1342/1924: 3/95).
***
کلُّ نهرٍ فیهِ ماءٌ قَدْ جَری |
|
فَالیهِ الماءُ یوماً سَیعودْ
|
هر جویباری که در آن آب بوده است، بزودی روزی همان آب به آن برمیگردد.
این بیت بدون ذکر نام سراینده در التدوین فی اخبار قزوین و نظم العقیان آمده است. (!رافعی قزوینی، 1376: 1/309 و سیوطی، 1927: 21)
***
فَلولا الشّمسُ ما لَمَعَ الثُّریا |
|
وَ لولا الاصلُ ما زَکَتِ الفُروعُ
|
اگر خورشید نبود، ستارة پروین پرتوافشانی نمیکرد و اگر ریشه و اصل وجود نمیداشت، شاخهها شکوفا نمیشدند.
گویندة بیت را نیافتم.
***
فَلَوْ قَبْلَ مَبْکاها بَکَیتُ صَبابةً |
|
إذاً لَشفیتُ النفسَ قَبل التَندُّمِ
|
اگر پیش از گریستن او به خاطر عشق و جوانی میگریستم، پس آنگاه خود را پیش از پشیمانی شفا میبخشیدم.
ولی او قبل از من گریست و گریة او مرا به گریستن واداشت، پس گفتم: برتری از آن پیشی گیرنده است.
این ابیات سرودة عدی بن رقاع عاملی است که به همراه دو بیت زیر در مقدمة دفتر چهارم مثنوی مولانا، البته با اختلاف «لِسُعدی شَفَیتُ» به جای «إذاً لَشَفَیتُ» آمده است:
وَ ممّا شجانی أنّنی کنتُ نائماً |
|
أعَلَّلُ مِن بَرْدٍ بطیبِ التَنَسُّمِ |
(نیکلسون، 1378: 4/1409-1410؛ شهیدی، 1379: 8/1-2 و زمانی، 1382: 4/15-18).
افزون بر این، ابیات فوق در الکامل مبرّد هم آمده است (!مبرّد، 1356/1937: 3/850).
سیوطی در المزهر این ابیات را از تمیم بن مقبل دانسته است (!سیوطی، 1998: 1/65).
علاوه بر این منابع، قفطی در انباه الرواه خود بیت آخر را بدون ذکر نام شاعر آورده است (!قفطی، 1374/1955: 3/146 و 149؛ نیز بنگرید به: ملطیوی، 1383: 20).
***
إذا الغُصنُ لَمْ یثمِر وَ لو کانَ شُعبةً |
|
مِن المُثمراتِ اعتدَّهُ الناسُ فی الحَطبْ
|
هر گاه شاخهای میوه ندهد، اگر چه از شاخههای میوهدار منشعب شده باشد، مردم آن را هیزم و چوب خشک به شمار میآورند.
این بیت از ابنالرومی است، از قطعهای به مطلع «و ما الحَسَبُ الموروثُ لا درَّ درُّهُ / بمحتَسَبٍ إلا بآخرَ مُکتسبْ» که در دیوان او مصرع نخست به صورت«إذا العُودُ لَمْ یثمِرْ وَ إنْ کانَ شُعبةً» ضبط شده است (!ابن الرومی، 1418/1998: 1/189 و مهدوی دامغانی، 1345: 581).
بیت فوق در المنتحل با ذکر نام شاعر و در مرزباننامه و مجمل الاقوال بدون اشاره به نام شاعر آمده است (!ثعالبی، بیتا: 134 و 192؛ وراوینی، 1376: 288 و دمانیسی سیواسی، همان: 26 ب).
***
وَ فی التاریخِ إنْ أبصرتَ رُشداً |
|
فوائدُ مِن عُلومٍ مُستعاره
|
اگر به تاریخ با چشم بصیرت و عبرتآموزی بنگری، در آن برای تو از علوم به تو رسیده فایدههایی وجود دارد. سرایندة بیت را نیافتم.
***
سَتُبدی لکَ الایامُ ما کنتَ جاهِلاً |
|
وَ یأتیکَ بالأخبارِ مَن لَمْ تزوِّدِ
|
بزودی روزگار آنچه را نمیدانی، برایت آشکار خواهد کرد و کسی که او را توشة سفر ندادهای، اخبار و احوال را برای تو خواهد آورد.
بیت از معلّقة مشهور طرفة بن عبد است به مطلع «لِخولَةَ أطلالٌ بِبُرقَةِ ثَهمَدٍ / تَلوحُ کَباقی الوَشمِ فی ظاهِرِ الیدِ» که در الشعر و الشعراء، لباب الآداب، المنتحل، شرح اخبار و ابیات و امثال عربی کلیله و دمنه (دو شرح)، نزهة الانفس، المستطرف، نهایةالارب و جامع الشواهد نیز با ذکر نام شاعر آمده است (!ترجانیزاده، 1385: 97؛ ابنقتیبه، 1969: 124؛ ثعالبی، 1417 / 1997: 114؛ همان، بیتا: 171؛ عراقی، 1387: 416؛ اسفزاری و مؤلّفی ناشناخته، 1380: 260 و 448؛ ابشیهی، همان: 639؛ نویری، همان: 3/63 و شریف، همان: 2/45).
افزون بر این، بیت فوق در روض الجنان، سندبادنامه و مصرع دوم آن در تحسین و تقبیح ثعالبی با اشاره به نام شاعر و در کلیله و دمنه بدون اشاره به نام شاعر آمده است (!خزاعی نیشابوری، 1365: 16/167؛ ظهیری سمرقندی، 1381: 66، تحسین و تقبیح، 1385: 47 و کلیله و دمنه، 1361: 317).
***
یشقی أناسٌ و یشقی آخَرونَ بِهم |
|
وَ یسعدُ اللهُ أقواماً بِاقوامِ
|
گروهی از مردم بدبختند و گروهی نیز به واسطة آنان بدبخت میشوند و خداوند گروهی را به یاری گروههای دیگر کامیاب (خوشبخت) میکند.
این بیت در التمثیل و المحاضره با اختلاف «رجال» به جای «اناس» به صالح بن عبدالقدّوس و در تاریخ مدینة دمشق به عروة بن أذینه نسبت یافته است (!ثعالبی، 1381/1961: 78؛ ابنعساکر، 1418/1997: 40/198) اما صاحب روضة العقلاء دربارة آن مینویسد: «و أنشدنی الأبرش» (بستی، 1397: 227). همچنین بدون اشاره به نام شاعر، همراه با دو بیت دیگر در المنتحل هم آمده است (ثعالبی، بیتا: 194)
***
و أعْلَمُ أنّی لَمْ تُصِبْنی مُصیبةٌ |
|
مِن الدهرِ إلاّ قد أصابَتْ فَتی مِثلی
|
نیک میدانم که روزگار هیچ مصیبتی را بر سر من نیاورده است، مگر آنکه جوانمرد دیگری هم بدان دچار شده است.
این بیت در تاریخ مدینة دمشق و البدایة و النهایة از معن بن اوس دانسته شده است (!ابنعساکر، 1418: 59/429 و ابنکثیر دمشقی، 1408: 9/121).
***
کَفی زاجراً لِلمرءِ أیامُ دَهرِهِ |
|
تَروحُ لَهُ بالواعظاتِ و تَغْتدی
|
برای آگاه ساختن آدمی همین بس که روزگارش با رفتن شبانه و بازگشت بامدادان پندها بر او ارزانی میدارد.
این بیت سرودة عدی بن زید است (!ثعالبی، 1381/1961: 52 و همان، 1417 / 1997: 121) که در المستطرف بدون ذکر نام شاعر و در المنتحل و نهایة الارب با اختلاف «واعظا» به جای «زاجرا» آمده است (!ابشیهی، بیتا: 59؛ ثعالبی، بیتا: 172 و نویری، 1342: 3/65).
***
وَ أقْسَمَ المجدُ حقّاً لایحالِفُهم |
|
حتّی یحالفَ بَطْنَ الراحةِ الشَّعَرُ
|
بزرگی سوگند خورده است که هرگز با ایشان همپیمان نشود، مگر آنکه کف دست مو بر آورد (تعلیق به محال است).
این بیت از قصیدهای است که در شرح شافیة ابنالحاجب آمده و در آن اخطل قبایل قیس عیلان را هجو کرده است(!استرآبادی، 1359: 4/493؛ نیز ! ثعالبی، 1403: 71؛ همان، 1417 / 1997: 161 و نویری، 1342: 3/77).
***
یزیلُ الاکتئابَ وَ قَد یؤدّی |
|
إلی کلّ امرﺉٍ ما غابَ عَنْهُ
|
(ممدوح) رنج و مصیبت را بر طرف میسازد و به هرکس آنچه را از دست داده است، باز میرساند.گویندة بیت را نیافتم.
***
بَصیرٌ بأعقابِ الامورِ کأنَّهُ |
|
یری بجمیلِ الظَنِّ ما اللهُ صانعُ
|
او به سرانجام امور بیناست، همانگونه که با خوشگمانی آنچه را خداوند پدید خواهد آورد، میبیند.
این بیت در الفرج بعد الشدة به صورت «وَ أنی لأرجو الله حتّی کأنّنی / أری بجمیل الظن ما الله صانع» به مسکین دارمی و در لباب الآداب و المنتحل به محمّد بن وهیب الحمیری نسبت یافته است (!تنوخی، بیتا: 2/439؛ ثعالبی، 1417 / 1997: 186 و همان، بیتا: 111) اما نویسندة عیون اخبار الرضا آن را با اختلاف «حتّی کأنّما» به جای «حتّی کأنّنی به یکی از اهل بیت امام موسی بن جعفر(ع) نسبت داده است (! شیخ صدوق، 1404/1984: 2/78). افزون بر این در التمثیل و المحاضره و وفیات الاعیان هم به بدون اشاره به نام شاعر آمده است که در منبع اخیر مصرع دوم به صورت «یری بصوابِ الظَنّ ما هُو واقعُ» ضبط شده است (!ثعالبی، 1381/1961: 9؛ ابنخلّکان،1397/1978: 2/417 ؛ همان، 1381: 2/46).
***
کریمٌ خبیرٌ أخو مَأقطٍ |
|
نِقابٌ یحدِّثُ بِالغائِبِ
|
بخشنده و آگاه و جنگآزموده است، دانشمندی است که از امور نهانی خبر میدهد.
سرایندة بیت اوس بن حجر است که در غریب الحدیث، الفائق فی غریب الحدیث و الصحاح به همین شکل و در دیوان او با اختلاف «نجیحٌ ملیح» به جای «کریم خبیر» آمده است. (!هروی، بیتا: 4/478؛ زمخشری، 1417/1996: 1/331؛ جوهری، 1399/1979: 1/228 و اوس بن حجر، 1380 / 1960: 12).
این بیت در کتاب الامثال، فصل المقال و مجمع الامثال با تغییر «جواد» به جای «خبیر» و در لباب الانساب با تغییر «جواد شجاع» به جای «کریم خبیر» و در کلیله و دمنه بدون اشاره به نام شاعر و با تغییر «جواد نجیح» به جای «کریم خبیر» نیزآمده است ( !ابن سلاّم، 1400 / 1980: 101؛ البکری، 1391 / 1971: 142؛ میدانی، بیتا: 1/28؛ بیهقی، 1410: 2/717؛ کلیله و دمنه، 1361: 410).
گفتنی است مصحّح کتاب لباب الانساب بیت فوق را به صورت«جواد شجاع اخونا / قط نقاب یحدث بالغائب» ضبط کرده که آشکارا نادرست است.
***
سَعِدَتْ بنوبکرٍ بشعرِ مُساورٍ |
|
إنَّ السعیدَ بغیرِهِ قَدْ یسْعَدُ
|
قبیلة بنوبکر با شعر مساور به سعادت و خوشبختی رسیدند. براستی که انسان گاه به یاری دیگری کامیاب میشود.
این بیت در شرح حماسة ابیتمّام از مساور بن هند بن قیس بن زهیر العبسی دانسته شده است (!الاعلم الشنتمری، همان: 2/665). جالب آنکه بیت فوق در الشعر و الشعراء، التمثیل و المحاضره، لباب الآداب، المنتحل و نهایة الارب به صورت زیر به مساور بن هند نسبت یافته است:
شَقِیتْ بنو أسدٍ بشعرِ مُساورٍ |
|
إنّ الشقی بکلِّ حبل یخنَقُ |
(ابن قتیبه، 1969: 265؛ ثعالبی، 1381/1961: 68؛ همان، 1417 / 1997: 165؛ همان، بیتا: 193 و نویری، 1342: 3/74)
***
مَغموسةٍ فی النصرِ یصدُرُ عن یدٍ |
|
مَملوءةٍ ظفراً یروح و یغتدی
|
او غرق در چیرگی است، این فرایند دستی است آکنده از پیروزی در بامداد و شبانگاه.
این بیت از قصیدة مشهور بحتری است به مطلع «أَصَبا الأصائل إنّ بُرقَةَ مُنشِدِ / تَشکو اختِلافکِ بالهُبُوبِ السَّرمَدِ» که آن را در مدح یوسف بن محمّد سروده است (!بحتری، بیتا: 1/544-545؛ نیز ! ثعالبی، بیتا: 260).
***
إذا هُم نَکصوا کانوا لَهُم عُقُلاً |
|
و إن هم جَمَحوا کانوا لَهُم لُجُما
|
اگر دست باز میداشتند، برای آنان پایبند بودند و اگر از هوای خود پیروی میکردند، بر ایشان لگام زده میشد.
این بیت از ابوتمّام است که در دیوانش به جای «کانوا لهم» در هر دو مصراع «کانت لهم» ضبط شده است (!ابوتمّام، 1997: 2/85).
***
فی الذاهبینَ الأوَّلیــنَ مِن القُرونِ لَنا بَصائرْ
در رفتن امّتهای نخستین برای ما پندهایی نهفته است.
(بیهقی، 1361: 15)
این بیت در البیان و التبیین، ثمار القلوب، لباب الآداب، مجمع الامثال و نهایة الارب به قسّ بن ساعدة ایادی نسبت یافته و در ادامة آن ابیات زیر آمده است:
لما رأیتُ مَوارداً |
|
للمَوْتِ لیسَ لها مَصادرْ |
(جاحظ، 1421: 1/254؛ ثعالبی، 1384/1965: 122؛ همان، 1417 / 1997: 122-123؛ میدانی، بیتا: 1/152 و نویری، 1342: 2/120)
***
وَ ریشُ الخَوافی تابعٌ للقَوادمِ
پرهای کوچک تابع بالهایند.
(بیهقی، 1361: 15)
مصرع دوم بیتی از بشّار بن برد است که کل بیت در دیوان او به صورت «و لا تجعل الشوری علیک غضاضة / مکانُ الخوافی قوةٌ للقوادم» (بشّار بن برد، 1413 / 1993: 593) و در الاغانی به صورت «ولا تحسب الشوری علیک غضاضة / فإنّ الخَوافی عدة للقوادم» (!ابوالفرج اصفهانی، 1412/1992: 3/211) و در وفیات الاعیان به صورت «ولا تجعل الشوری علیک غضاضة / فریش الخوافی تابعٌ للقوادم» ضبط شده است (ابنخلّکان، 1397/1978: 1/272 ؛همان، 1381: 1/232).
این بیت در بهجة المجالس و التوسل الی الترسل با اختلاف «رافد» به جای «تابع» و در المعجم فی آثار ملوک العجم با اختلاف «قوّة» به جای «تابع» نیز آمده است (!النمری القرطبی، بیتا: 451؛ بغدادی، 1385: 64 و حسینی قزوینی، 1383: 77).
بیت مزبور در بسیاری از منابع همچون آداب الملوک، التمثیل و المحاضره، محاضرات الادباء، تحسین و تقبیح ثعالبی، روضة العقول و نهایة الارب به همراه بیتی دیگر با اختلافات بسیار جزئی ذکر شده است (!ثعالبی، 1990، 92؛ همان، 1381/1961: 74؛ راغب اصفهانی، 1961-1963: 1/28؛ ثعالبی، 1385: 91؛ ملطیوی، همان: 333 و نویری، 1431: 3/79) اما کاملترین صورت شعر که چهار بیت دیگر را نیز در بر میگیرد در مجمل الاقوال دیده میشود:
إذا بَلغَ الرأی المشورة فَاستعنْ |
|
برأی نصیحٍ أو نصیحة حازمِ |
(دمانیسی سیواسی، همان: 53 الف؛ نیز بنگرید به: بشّار بن برد، همان)
***
وَ لَن تَبلُغَ العُلیا بغیرِ التجاربِ
و هرگز بدون کسب تجربهها به بزرگی و برتری نخواهی رسید.
(بیهقی، 1361: 15)
مصرع دوم بیتی از بشّار بن برد است که در دیوان او کل بیت با اندکی اختلاف به صورت زیر آمده است:
فإنک لا تَسْتَطْرِدُ الهمَّ بالمُنی |
|
و لا تَبْلُغُ العلْیا بغیرِ المَکارمِ |
(بشّار بن برد، همان؛ نیز ! ابوالفرج اصفهانی، 1412: 2/211)
***
و النفسُ راغبةٌ إذا رَغَّبْتَها |
|
و إذا تُرَدُّ إلی قلیلٍ تَقنَعُ
|
اگر نفس را برانگیزی راغب و مایل میشود و اگر به اندک بازگردانیده شود، قناعت میورزد.
این بیت از عینیة معروف ابوذؤیب هذلی است به مطلع «أمن المنون و ریبها تتوجّع / و الدهر لیس بمعتب من یجزع» که در رثای پنج فرزند خویش که در یک سال به علت ابتلا به طاعون از دنیا رفتند، سروده است (! مهدوی دامغانی، 1345: 85 ؛ ثعالبی، 1417 / 1997: 137).
این بیت در جواهر الکلم، الشعر و الشعراء، مرزباننامه، نهایة الارب و جامع الشواهد (Rayhani, 2007: 937؛ ابنقتیبه، همان: 13؛ وراوینی، 135؛ نویری، 1342: 3/72 و شریف، بیتا: 3/102) و دو بیت دیگر از این قصیده در تاریخ جهانگشای جوینی آمده است (! جوینی، 1382: 2/279). مصرع دوم این بیت در مجمل الاقوال به صورت «وَ إذا قَنِعَتْ فکلُّ شیءٍ کافی» ضبط شده است (! دمانیسی سیواسی، همان: 41 ب).
***
هی النفسُ ما حَسَّنْتَهُ فَمُحَسَّنٌ |
|
إلیها وَ ما قَبّحتَهُ فَمُقَبَّحُ
|
این حال نفس است که هر چه را بیارایی، برایش آراسته مینماید و هر چه را زشت نمایی، برایش زشت جلوه میکند.
بیت از دعبل بن علی خزاعی است (!خزاعی، 1972: 162؛ نیز ! ثعالبی، 1381/1961: 89 و نویری، 1342: 3/91 ) که در شرح دیوان المتنبی نیز با اختلاف «لدیها» به جای «الیها» به او نسبت یافته است (!برقوقی، همان، 4/302). همچنین بدون اشاره به نام شاعر در المنتحل هم آمده است (!ثعالبی، بیتا: 176).
***
وَ غیظُ البَخیلِ عَلی مَن یجو |
|
دُ أعجَبُ عِندی مِن بُخلِهِ
|
خشم بخیل بر بخشنده مرا بیش از بخلش به شگفتی وا میدارد.
این بیت در التمثیل و المحاضره به همین صورت و در المنتحل با اختلاف «لأعجبُ و الله» به جای «اعجب عندی» بدون اشاره به نام شاعر آمده است (!ثعالبی، 1381/1961: 440؛ همان، بیتا: 138). همچنین جملهای مشابه آن از حضرت علی(ع) نقل شده است: «و غیظ البخیل علی الجواد اعجب من بخله» (ابن ابیالحدید، همان، 20/304).
***
و الأرض لَولا الغَذاءُ واحِدةٌ |
|
وَ الناسُ لَولا الفِعالُ أشکالُ
|
اگر غذا نمیبود، همه جای زمین یکسان مینمود و اگر کردار آدمیان نبود، مردمان همه یکسان و همانند بودند.
این بیت از بحتری است ( !بحتری، 1421/2000: 2/69) که در التمثیل و المحاضره نیز با اختلاف «العِداة» به جای «الغذاء» آمده است (! ثعالبی، 1381/1961: 98 و 252).
***
الناسُ أکیسُ مِن أن یمدَحوا رَجلاً |
|
حتّی یرَوا عِندَه آثارَ إحسانِ
|
مردم زیرکتر از آنند که تا نشانههای احسان را در کسی نبینند، زبان به ستایش او بگشایند.
این بیت در عیون الاخبار با اختلاف «احدأ» به جای «رجلا» و «قبله» به جای «عنده» به یکی از افراد قبیلة بنیحارث و در المحاسن و المساوی به یکی از شعرای محدثین نسبت یافته است (!ابنقتیبه، 1383/1963: 3/159؛ بیهقی، 1380/1960: 122).
بیت فوق در وفیات الاعیان با اختلاف «یحمدوا» به جای «یمدحوا» از عبدالملک بن عبدالحمید دانسته شده که به همراه دو بیت زیر در هجای عثمان سروده شده است:
الماءُ فی دارِ عثمانٍ لَهُ ثَمَنٌ |
|
وَ الخُبزُ فیها لَهُ شَأنٌ مِن الشأنِ |
(ابنخلّکان، 1397/1978: 7/70 نیز ! مهدی دامغانی، 1341: 323)
افزون بر این منابع، بیت مذکور در التمثیل و المحاضره، بهجة المجالس، رسائل ابیبکر خوارزمی، کلیله و دمنه و در شرح قدیمی آن، راحة الصدور، مجمل الاقوال و المستطرف نیز بدون اشاره به نام شاعر آمده است (! ثعالبی، 1381/1961: 305؛ النمری القرطبی، همان: 563؛ خوارزمی، 1384: 349؛ کلیله و دمنه، 1361: 16؛ اسفزاری و مؤلّفی ناشناخته، 1380: 132 و 356، دمانیسی سیواسی، 1381: 149 ب و ابشیهی، بیتا: 138).
***
فی نظامٍ مِن البلاغةِ ما شکّ امرؤ أنّه نظام فرید
وَ مَعانٍ لو فَصَّلَتْها القوافی |
|
هَجَّنَت شعرَ جَرولٍ و لبید |
وَ رَکِبنَ اللفظَ القریبَ فأدْرَکنَ بِه غایةَ المَرامِ البَعید
(بیهقی، 1361: 20)
او نظامی از بلاغت دارد که کسی در یگانه بودنش تردیدی ندارد.
و مفاهیمی دارد که اگر شعر آن را به تفصیل بیان کند، شعر جرول و لبید را عیبناک میسازد.
آنان معانی را با گزینش خوب به چنگ آوردند و از تاریکی پیچ و تاب سخن دوری جستند.
آنان سخنی نزدیک به فهم را برگزیدند و بدین وسیله نهایت مقصود بعید را دریافتند.
این بیتها بخشی از قصیدة بحتری است که در وصف بلاغت محمّد بن عبدالملک زیات سروده و در المنتحل، تاریخ مدینة السلام و شرح دیوان المتنبی آمده است (!ثعالبی، بیتا: 8؛ خطیب بغدادی، 1422/2001: 3/594 و برقوقی، همان: 2/160 و 288).
***
هیهات! بغدادُ الدنیا بأجمَعِها |
|
عِندی و سکّانُ بغدادٍ هُم الناسُ
|
از نظر من بغداد، همة جهان است و ساکنان آن، همة مردمان.
این بیت در یتیمة الدهر، ثمار القلوب، ربیع الابرار، معجم البلدان و نهایة الارب از ابنزُرَیق، دبیر کوفی دانسته شده و پیش از آن بیت زیر آمده است:
سافرتُ أبغی لبغدادٍ و ساکنها |
|
مثلاً قَد اخترْتُ شیئاً دونه الیاسُ |
(ثعالبی، 1403 / 1983: 2/442؛ همان، 1384 / 1965: 512-513؛ زمخشری، 1410: 1/310؛ یاقوت حموی، 1376/1957: 1/461؛ همان، 1380: 1/592 و نویری، 1/360)
***
تَتَغَذّی بِها المَسامِعُ مِنّا |
|
فَهِی نِعمَ الغَذاءُ للاسماع
|
گوشهای ما با آن ]کتابها[ تغذیه میشود، براستی آنها چه غذای گوارایی برای گوشهای ما هستند.
این بیت در المنتحل با اختلاف «للأبدان» به جای «للأسماع» به صابی نسبت یافته است.
***
وَ کلُّ نعیمٍ لا محالة زائلُ
هر نعمتی ناگزیر از بین میرود.
(بیهقی، 1361: 286)
مصرع دوم بیتی است از لبید که در دیوان او و نیز عقد الفرید، جواهر الکلم، شرح دیوان المتنبی، مجمل الاقوال، جامع الشواهد، المستطرف، تحسین و تقبیح ثعالبی و التوسل الی الترسل آمده و مصرع نخست آن چنین است:
الا کلُّ شیءٍ ما خلا اللهَ باطلُ
(لبید بن ربیعة، 1386 / 1966: 132؛ ابن عبد ربّه، 1967: 5/273؛ Rayhani, ibid: 259؛ برقوقی، 1357: 2/75؛ دمانیسی سیواسی، 1380: 13 الف؛ شریف، بیتا: 1/172؛ ابشیهی، بیتا: 14 و 54؛ ثعالبی، 1385: 48 ؛ بغدادی، 59).
***
کأن فجاجَ الأرضِ حلقةُ خاتمٍ |
|
عَلیه فَلا تزداد طولاً و لا عَرضا
|
گویی راههای گشادة زمین چون حلقة انگشتری است و بر درازا و پهنای آن چیزی افزوده نمیشود.
این بیت در الاغانی به مجنون بن عامر قیس بن ملوح نسبت یافته (!ابوالفرج اصفهانی، 1412/1992: 2/84) و در ثمار القلوب بدون ذکر نام شاعر آمده است (!ثعالبی، 1384/1965: 630).
***
نفسُ المحبِّ عَلَی الآلامِ صابرةٌ |
|
لعلَّ مؤلمَها یوماً یداویها
|
نفس انسان عاشق بر دردها و مصیبتها صبر پیشه میسازد، باشد که روزی به درد آورندة او دردهایش را درمان کند.
این بیت با ضبط «مسقمها» به جای «مؤلمها» از قطعهای است به مطلع «کمْ دمعةٍ فیکَ لی ما کُنْتُ أجْریها / وَ لیلةٍٍ لَسْتُ أفنی فیکَ أفنیها» که در زمرة اشعار منسوب به حلاج است (! حلاج، 1419 / 1998: 190).
***
تُحاسِبُ غَیرَکَ جَهْلاً و تَنْسی |
|
سَریعَ الحِسابِ شَدیدَ العِقابِ
|
تو به حساب دیگران از سر نادانی رسیدگی میکنی و از یاد بردهای که خداوند سریعالحساب و شدیدالعقاب است.
عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشا این بیت را ضمن قطعهای ملمّع از پدرش آورده است (! جوینی، 1382: 2/257). با توجه به تاریخ نگارش تاریخ جهانگشا که پس از تاریخ بیهق نوشته شده، شاید پدر عطاملک آن را تضمین کرده است. احتمال دیگر آن است که چون تنها در یک نسخه از نسخههای تاریخ بیهق آمده است، افزودة کاتبان باشد (!مرتضوی، 1339: 10).
***
حَلاوةُ دنیاکَ مسمومةٌ |
|
فلا تأکلُ الشّهدَ الاّ بسم
|
شیرینی و حلاوت دنیایت زهرآلود است، پس هیچ شهدی را بدون زهر نمیخوری.
این بیت در روضة الواعظین به ابوالعتاهیه نسبت یافته است (!فتال نیشابوری، بیتا: 449)، در حالی که در منتخب معجم شیوخ السمعانی از قول ابوالوفاء سعید بن احمد قرمیسینی آمده است: «انشدنی والدی ابومطیع البیهقی:
و عیشک بالهم مقرونَةٌ |
|
فلا تقطعُ العیشَ إلاّ بهم |
(!سمعانی، برگ 111 آ، به نقل از بیهقی، 1425/2004: 512)
گفتنی است ابیات فوق از قطعهای است منسوب به حضرت علی(ع) به مطلع «إذا کنتَ فی نعمةٍ فَارْعَها / فَإنَّ المَعاصی تُزیلُ النِّعَم» (!میبدی یزدی، 1379: 701-702).
***
ألا إنّما الدنیا علی المرءِ فتنةٌ |
|
علی کلِّ حالٍ أقبلتْ أو تولَّتِ
|
هان! به هوش باش که دنیا در همه حال، چه روی آورد و چه روی برگرداند، مایة آزمون و گرفتاری است.
این بیت از محمّد بن حازم الباهلی است (!ثعالبی، 1381/1961: 86 و نویری، 1342: 3/88) که در المنتحل و اخلاق محتشمی بدون اشاره به نام شاعر آمده است (!ثعالبی، بیتا: 175 و نصیرالدین طوسی، 1377: 210).
***
کفی حزناً للمرءِ أیام دهرِهِ |
|
تَروح لَهُ بالنائباتِ و تغتدی
|
برای اندوه آدمی همین بس که روزگارش با رفتن شبانه و بازگشت بامدادان بر او رنج و سختی ارزانی میدارد.
بیهقی این بیت را با اختلاف «زاجرا» به جای «حزنا» و «بالواعظات» به جای «بالنائبات» در مقدمة کتاب نیز آورده است. با این همه، بیت به همین صورت در الاعجاز و الایجاز ثعالبی آمده و به عدی بن زید منسوب شده است (! ثعالبی، 1992: 149).
***
و کیف یرجّی المرء فیها سلامةً |
|
و ما سلمت منها الحصی و الجنادلُ
|
آدمی چگونه در این جهان امید سلامت و راحتی داشته باشد در حالی که سنگریزهها و سنگلاخها از آن در امان نیستند. گویندة بیت را نیافتم.
***
دنیا تَحولُ بأهلها |
|
فی کلِّ یومٍ مرتینِ
|
دنیا برای اهل خود در هر روز دو بار دگرگون میشود (کنایه از روز و شب).
بامدادان برای گرد آوردن آنان و شبانگاهان برای پراکنده ساختنشان.
این دو بیت در التدوین با اختلاف «تدور» به جای «تحول» و «تشتیت» به جای «لشتات» آمده است و در آنجا گفته شده که علی بن محمّد خراز آن را انشاد کرد (!رافعی قزوینی، 1376: 1/245 و 2/199).
***
دنیا تَنَقَّلُ مِن قومٍ إلی قومِ
دنیا از قومی به قوم دیگر دست به دست میشود.
(بیهقی، 1361: 291)
مصرع دوم بیتی از محمّد بن عبدالملک زیات، وزیر واثق و متوکل عباسی است که مصرع نخست آن در مروج الذهب و وفیات الاعیان به صورت «لا تجزعنّ رویداً إنّها دولٌ» (! مسعودی، 1346: 2/370 و ابنخلّکان، 1398/1978: 5/100) و در الانساب به شکل «لا تخدَعَنک رویداً إنّها دولٌ» آمده است (! سمعانی، 1408/1988: 3/184).
***
إنّما الدنیا بلاءٌ |
|
لیس للدنیا ثبوتُ
|
براستی دنیا بلا و مصیبت است و ثبات و پایداری ندارد.
همانا دنیا مانند خانهای است که عنکبوت آن را بافته است.
این دو بیت از اشعار منسوب به حضرت علی(ع) است (!میبدی یزدی، همان، 374) که با تفاوت «عناء» به جای «بلاء» در ثمار القلوب آمده است (! ثعالبی، 1384 / 1965: 433).
***
و ما دنیاکَ إلاّ مثلُ فَیءٍ |
|
إظلَّکَ ثُمَّ آذَنَ بِالزَّوالِ
|
دنیای تو جز سایهای نیست که بر تو پرده افکنده است و سپس آهنگ کوچ برداشته است.
این بیت در البدء و التاریخ به همراه بیت زیر که به حضرت علی(ع) منسوب است (!میبدی یزدی، همان: 612)، بدون اشاره به نام سراینده آمده است:
هَبِ الدّنیا تُساقُ علیکَ عَفْواً |
|
ألیسَ مَصیرُ ذاکَ إلی الزَّوالِ |
(مقدسی، 1899-1903: 2/63 و ترجمة آن، 1381: 1/312)
گفتنی است بیت فوق به همین صورت در دیوان ابیالعتاهیه (ابوالعتاهیه،1400 / 1980: 338؛ نیز ! ثعالبی، 1417 / 1997: 173) و نیز با اختلاف «بانتقال» به جای «بالزوال» در شرح ابن ابیالحدید آمده است (! ابن ابیالحدید، همان: 19 / 291).
***
و فی الاصلِ غِشٌّ و الفروعُ توابعٌ |
|
و کیفَ وفاءُ النَّجْلِ و الأبُ غادرُ
|
ریشة دنیا و نیز شاخههای آن نیرنگ و فریب است، پس چگونه از فرزند، امید وفا میتوان داشت در حالی که پدر غدّار و فریبکار است.
این بیت سرودة ابوالعلاء معرّی است از قطعهای به مطلع «حَوَتْنا شُرورٌ لا صَلاحَ بِمثلِها / فإنْ شَذَّ مِنها صالحٌ فَهْوَ نادِرُ» (ابوالعلاء معری، 1424 / 2004: 1/389).
***
و إنَّ صلاحَ الدهرِ قد صار کلُّهُ |
|
فَساداً و ما فی ذاک شکٌّ و لا ریبُ
|
همانا همة خوبی روزگار روی در فساد و تباهی دارد و در این هیچ تردیدی نیست. سرایندة بیت را نیافتم.
***
الضبُّ و الحوتُ قد یرجی اجتماعُهما |
|
و لیسَ یرجی اجتماعُ العلمِ و المالِ
|
کنار هم بودن سوسمار و نهنگ را میتوان امید داشت؛ ولی به جمع شدن دانش و ثروت در کنار هم هیچ امیدی نیست.
این بیت به صورت زیر در یتیمة الدهر به ابواسحاق ابراهیم بن هلال صابی نسبت یافته است:
الضبُّ و النونُ قد یرجی اجتماعهما |
|
و لیسَ یرجی اجتماع اللبِّ و الذَّهبِ
|
همچنین با اختلاف«التقاؤهما» به جای «اجتماعهما» و «التقاء» به جای «اجتماع» در التمثیل والمحاضره نیز آمده است (همان، 1381/1961: 115).
***
أیا طالب الأموالِ أقصر فإنّها |
|
بأخذکَ منها حظُّ عقباکَ یبطُلُ
|
ای جویندة مال و ثروت! دست نگهدار چرا که با بهرهگیری از لذّت مال و ثروت، آخرت تو از بین میرود. گویندة بیت را نیافتم.
***
و الحرصُ داءٌ عیاءٌ لا دواءَ له |
|
وَ مَنْ أتی بابَهُ یخْذَلُ وَ لم یعَنِ
|
آزمندی دردی است، بیدرمان و هر کس به درگاه آن بیاید، خوار و ذلیل میشود و هیچکس یاریاش نمیکند.
سرایندة بیت را نیافتم؛ اما بیت زیر که مشابه آن است به ربیعة الرقی نسبت یافته است:
الحبُّ داءٌ عیاءٌ لا دواءَ لَهُ |
|
إلاّ نسیمُ حبیبٍ طَیّبِ النَّسَمِ
|
***
إذا تمَّ أمرٌ دَنا نَقصُهُ |
|
تَوقَّعْ زوالاً إذا قیلَ تَمّ
|
هرگاه کاری به نهایت رسید، نقصان آن نزدیک میشود. پس هرگاه گفتند به اتمام رسید، زوال و کاستی را منتظر باش.
این بیت در دیوان منسوب به حضرت علی(ع) ضمن قطعهای هشت بیتی آمده است که آغاز آن چنین است: «إذا کنتَ فی نعمةٍ فارْعَها / فَإنَّ المَعاصی تُزیلُ النِّعَم» (! میبدی یزدی، 1379: 701-702).
همچنین بدون اشاره به نام شاعر در منابع بسیاری همچون عیون الاخبار، یتیمة الدهر، جواهر الکلم، محاضرات الادباء، مجمل الاقوال، راحة الصدور، تاریخ بیهقی، ترجمة تاریخ یمینی، روض الجنان و مرموزات اسدی آمده است (Rayhani, Ibid: 947؛ ابن قتیبه، 1383 / 1963: 2/332؛ ثعالبی، 1403: 4/259؛ راغب اصفهانی، 2/388 و 522؛ دمانیسی سیواسی، 1380: 75 الف؛ راوندی، 1333: 361؛ بیهقی، 1383: 206؛ جرفادقانی، 1382: 41؛ خزاعی نیشابوری، 1365: 11/117 و 20/439 و نجمالدین رازی، 1381: 144).
افزون بر این، بیت مذکور با اختلاف «بدا» به جای «دنا» و «ترقّب» به جای «توقّع» در المستطرف نیز آمده است (!ابشیهی، بیتا: 80).
دقت در مآخذ اشعار عربی کتاب تاریخ بیهق نشاندهندة آن است که ابوالحسن بیهقی افزون بر دیوانهای شعرای مشهور و بنام عرب، به کتابهای معروف تاریخ و ادبیات هم احاطه داشته و در جایجای اثر مهم و گرانسنگ خود از آنها بهره گرفته است. از سوی دیگر این اشراف و احاطة او دریغ و افسوس ما را بر از دست رفتن اغلب نگاشتههایش که به زبان تازی بوده دو چندان میسازد و بیتردید اگر روزی نسخهای از کتابهای مفقود او به دست آید، در آشنایی بیشتر ما با ادبیات عرب و تأثیر آن در حوزة مناطق تحت پوشش زبان فارسی مؤثر خواهد بود. همچنین نقش و سهم ابن فندق را در ارتباط گسترده و تنگاتنگ دو زبان فارسی و تازی بیش از پیش نشان خواهد داد.