جمیل صدقی زهاوی و زبان و ادبیات فارسی

نویسنده

دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید باهنر کرمان

چکیده

  روابط متقابل ادبی و فرهنگی میان ملل عالم؛ بخصوص ملل هم جوار از دیرباز مرسوم ومتداول بوده است. در این میان، رابطه فرهنگی، زبانی و ادبی ملت ایران وملت عراق درطول تاریخ، بیش از هر ملت دیگری بوده است وجمیل صدقی زهاوی، شاعرمعاصر عراق، متوفای 1936 میلادی جایگاه ویژه ای دارد. نگارنده بر آن است تا درباره زندگی،آثار و افکار این شاعربزرگ معاصر عراق و جهان عرب مطالبی را قلمی نماید. از زندگی و سبک شعری وجایگاه او در شعر معاصرجهان عرب سخن گفته، توان مندی های شاعر در زبان وادب فارسی و میزان آشنایی او با ادبیات فارسی تا سرحد امکان روشن نماید. در این میان، پیوندهای جمیل صدقی زهاوی با ادب فارسی وبزرگان معاصرآن همانند؛ ملک الشعرای بهار و.... نیز بررسی می گردد. هم چنین،حضورجمیل صدقی زهاوی درکنگره بزرگداشت هزاره شاهنامه فردوسی(1934) در تهران، بررسی و مختصر تحلیلی از اشعار فارسی و عربی صدقی زهاوی در این کنگره، یادکردی از ملامحمد زهاوی،والد پارسی سرای جمیل صدقی؛ از جمله مواردی هستند که در این مقاله به آن ها پرداخته می شود. گمان نگارنده این است که موضوعهایی این گونه،کمک شایانی به درک بهتر تعامل ادبی و فرهنگی ادبیات فارسی با ادبیات و فرهنگ دیگر کشورها؛ از جمله کشورهای عربی و مسلمان خواهد بود.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Jameel Sedqi Zohawy and Persian Language and Literature

نویسنده [English]

  • Naser Mohseni Nia
Associate Professor of Persian language and literature, Shahid Bahonar University
چکیده [English]

Mutual cultural and literary relations among world nations, especially neighboring countries, have been customary and conventional. A prevalent relation, worth mentioning, could be that of Iran and Iraq. The contemporary Iraqi poet, Jameel Sedqi Zohawy (d.1936), possesses a particular status in this regard.
The author tries to write about his life, works, views, style and position in contemporary Arab world, and also his competence in and familiarity with Persian language and literature.
No doubt Zohawy's friendship with contemporary Iranian men of letter like the late poet laureate Bahar, his attendance in the congress for the millennium of “Ferdowsi’s Shahnameh” and presentation of Persian and Arabic poems in this congress, are studied in this article.
Also stated in the article are some words on the Farsi poems of Jameel's father, Mula Mohammad Zohawy.
The author believes that these topics are great steps in understanding literary and cultural cooperation of Persian language & literature with that of Arab and Muslim countries.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Jameel Sedqi Zohawy
  • Iraq
  • Bahar
  • Persian literature
  • Arabic Literature
  • Contemporary Era
  • Comparative Literature

مقدمه

وقتی سخن از ادبیات تطبیقی به میان می‌آید، مهمترین مقوله، وجود رابطة فرهنگی، ادبی وتاریخی میان ملل یا ملتهایی است که ادبیات آنها ازنگاه تطبیقی مورد مطالعة کلی یا موردی قرار می گیرد.بدین جهت پاره‌ای از علمای پژوهشگر معاصر، ادبیات تطبیقی را به بررسی روابط تاریخی وادبی میان تاریخ و ادبیات دو ملت یا ملتهایی می دانند که دارای چنین رابطه‌ای بوده باشند(کفافی،12:1382). اگر همین تعریف ادبیات تطبیقی را براساس تعریف مکتب فرانسوی  مبنای کار قرار دهیم، ادبیات فارسی و عربی به دلیل برخورداری از چنین رابطه‌ای درحوزة این تعریف قرار می‌گیرند و می‌توان روابط تاریخی و ادبی آنها را از منظر ادبیات تطبیقی بررسی نمود. بدین منظور نگارنده در این مقاله کوشش نموده تا به بررسی این موضوع بر اساس تعریف فوق بپردازد. مصداق این مورد،جمیل صدقی الزهاوی، شاعر، ادیب وفیلسوف معاصر عراق (متوفای 1936 م) است. جمیل صدقی زهاوی با شواهد و قراینی که ارائه خواهیم نمود، به گونه‌ای قابل توجه از ادب پارسی متأثّر بوده است. موضوعی که در ایران تاکنون پژوهشگران بدان یا اصلاً توجه ننموده و یا بندرت در باب آن به اشاراتی اکتفا نموده‌اند (محمدی،85:1370).

 

جمیل صدقی الزهاوی کیست؟

جمیل صدقی الزهاوی، فرزند مولوی ملامحمّد فیضی زهاوی یا ذهابی، در تاریخ 29 ذی حجّة سال 1279 هجری برابر با 18حزیران سال 1836 میلادی در شهر بغداد متولد گردید (زهاوی، 5:2004). پدر و مادر او هر دو از کردهای منطقه ذهاب کرمانشاه و ایرانی الاصل بودند. بنا به گفته خود جمیل صدقی دلیل مشهور شدن آنها به زهاوی اقامت طولانی مدت جدّ آنها (ملااحمد) در شهرستان ذهاب ازتوابع کرمانشاه بوده است (بصیر47:1946). ملامحمد پدر جمیل خود فردی عالم،ادیب، شاعر و فقیه بود و زبانهای کردی، فارسی، ترکی و عربی را بخوبی می دانست. شهرت ملامحمد در فقه و علوم اسلامی بدان پایه رسید که مفتی بغداد گردید و مدتها در این سمت به وعظ و ارشاد و رفع مسائل حقوقی و فقهی مردم می پرداخت، ملامحمد به فارسی و عربی اشعار نیکو سروده است و تخلّص او در اشعار فارسی (فیضی) بوده است به همین دلیل به ملامحمد فیضی هم مشهور شده است (دیوان بیگی،1388: 1365). جمیل صدقی زهاوی از کودکی تحت تعلیمات پدر قرار گرفت و همة علوم پدر را به طور کامل آموخت، تا اینکه پدرش به جهت ادامة آموزش فرزند، وی را به شاگردی شیخ عبدالرحمان قره داغی فرستاد. جمیل در محضر قره داغی به فراگیری علوم عقلی و نقلی مشغول شد. این ماجرا تا آنجا ادامه یافت که میان جمیل و شیخ عبدالرحمان مباحثات و منازعات علمی و جدلی درگرفت؛ چرا که جمیل دربارة یوم السحاب و اصل انسان دچارشکوک و تردیدهایی شده بود ( جیوسی،245:2007). به دلیل تولد او دربغداد و حشر ونشر فراوان با اعراب، ترک ها و کردها  زبان غالب او عربی، ترکی و کردی بود؛ اما انس و علاقه‌اش به زبان فارسی به حدی بود که نخستین اشعار دوران نوجوانی خود را به زبان فارسی سروده است (بطی،172:1923). ملامحمد بسیار علاقه داشت تا فرزندش جمیل به فقه و قضاوت اشتغال ورزد؛ اما جمیل راه دیگری در پیش گرفت و ادب و شاعری را ترجیح داد( شامی، 80:2004). بنا به تشویق فراوان پدر،صدقی زهاوی دیوان شعرای بزرگ را مطالعه می‌کرد و ازآن میان «عیون القصاید» را حفظ می نمود و پدرش به ازای حفظ هربیت یک درهم به او جایزه می‌داد (زهاوی، 14:2004). مطالعات فراوان او در علوم مختلف زمان و ازجمله علوم فلک و فلسفه به حدی بوده که اهل زمان به او لقب فیلسوف دادند (مبارک، 300:1938). هنوز در سنین نوجوانی بود که نامش بلند آوازه گشت در 20 سالگی، مدرّس مدرسة دینی سلیمانیه بغداد شد و همزمان به عنوان سردبیر و نویسنده مجله وزین «الزوراء» برگزیده شد (فاخوری، 1385: 411). مدتی بعد، به قصد اقامت در آستانه و استانبول، پایتخت حکومت عثمانی، از طریق مصر، اقدام نمود. در طول این سفر چند صباحی در مصر رحل اقامت افکند. در همین مدت، فرصتی حاصل شد تا با بزرگانی همچون یعقوب صروف،صاحب «المقتطف» و شبلی شمیل، شارح نظریه داروین و فارس نمر، سردبیر «المقطم» و جرجی زیدان، مؤسس مجله «الهلال» و شیخ ابراهیم یازجی، سردبیر مجلات «البیان» و «الضیاء» آشنا گردد. (هلالی،38:1964). جمیل صدقی الزهاوی در استانبول با شیخ ابوالهدی الصیادی شیخ الاسلام آنجا آشنا شد و قصیده‌ای در مدح پیروزی سپاه عثمانی برارتش یونان سرود. او در این قصیده سلطان عبدالحمید را مدح نمود و درنتیجه با عواطف و حمایت های سلطان روبه رو شد. سلطان او را به همراه هیأتی برای تبلیغ و وعظ به نواحی یمن فرستاد. این مأموریت حدود یک سال طول کشید و زهاوی با موفقیت آن را به انجام رسانید وآنگاه باردیگر به استانبول بازگشت. سلطان علاوه بر اکرام او، او را به «نشان مجیدی» از نوع درجه دو مفتخر گردانید.

بعد ازمدتی اقامت در استانبول،جمیل صدقی درحرکت سرّی مخالفان سلطان به رهبری صفابک شاعر ترک شرکت جست. این ماجرا فاش گردید و لذا جمیل به بغداد تبعید شد. سلطان برای رهایی از شرّ او و زبانش، مقرری مختصری برای او در نظر گرفت (اسماعیل، 94:1967). از سال 1900 میلادی زهاوی در تبعیدگاه خود بغداد زندگی می‌کرد و سعی نمود تا در این سالها کاری که موجبات خشم مجدد سلطان را فراهم آورد،انجام ندهد. او برای جلب رضایت سلطان عثمانی در سال 1905 کتابی باعنوان «الفجر الصادق فی الرد علی منکری التوسل و الکرامات و الخوارق» در رد وهابیت به رشتة تحریر درآورد. جمیل صدقی بعد از انقلاب 1908 علیه سلطان عثمانی باردیگر به استانبول بازگشت. او مایل بود تا در آستانه بماند؛ ولی بیماری مانع از این کارگردید و با دیگر به بغداد باز آمد. درآنجا به مناصبی چند گمارده شد (زهاوی، 24:1995). در سال 1910 مطالبی درباره آزادی زن نوشت. این کار خشم عده‌ای را برانگیخت. حتی منجر به عزل او از مشاغلش شد. بعد از خروج عثمانی ها از عراق و آمدن انگلیسی ها،زهاوی جان تازه‌ای گرفت و تا حدودی با انگلیسی ها همکاری کرد و حتی قصیده‌ای در مدح انگلیسی ها با عنوان «ولاءالانجلیز» سرود (ادهم،44:1937).

محتوای این قصیده به گونه‌ای بود که او را با اتهامات بی شماری مواجه ساخت.این بلیّه مدتها گریبانگیراو بود (هلالی، 27:1964). بعد از ورود ملک فیصل به بغداد، زهاوی بنا به دلایلی ناچار به ترک عراق شد و از طریق دمشق و بیروت عازم قاهره گردید. در قاهره قصیده مشهورخود باعنوان «الدمع ینطق» را سرود و در مجلة (السیاسة) مصرچاپ نمود. مشایخ ازهر، به مطالب مندرج در این قصیده اعتراض نموده، او را کافر دانستند (یوسف، 29:1962). زهاوی بار دیگر،ناچار، به عراق باز آمد. در عراق با استقبال روبه رو گردید و مناصبی چند از قبیل عضویت در مجلس اعیان به سال (1925) به او واگذارگردید وتاسال 1929 در این منصب باقی بود.زهاوی بخش عمده‌ای از حیات خود را در بغداد گذرانید و جز چند سفر به عثمانی و مصر و سوریه و لبنان و یک سفر به ایران (1934) به جای دیگری مسافرت ننمود. مسافرت جمیل صدقی زهاوی به ایران،به منظور شرکت در کنگرة هزارة فردوسی(شاهنامه) به عنوان نمایندة عراق صورت گرفت.او را دراین سفراستاد احمد حامد صرّاف همراهی می‌کرد.

 

زهاوی و دیگر زبان ها

زهاوی جز اندکی فرانسه از دیگر زبانهای اروپایی اطّلاعی نداشت.البته زهاوی از طریق متون ترجمه شده تا حدود زیادی با ادبیات اروپاآشنا شده بود، اما شناخت او از فرهنگ و علوم مشرق زمین؛ بویژه ایران، بسیار بود. همچنین فارسی،کردی و ترکی را بخوبی می دانست.

 

زهاوی و محافل ادبی

جمیل صدقی زهاوی به هنگام سکونت در بغداد، محافل علمی و ادبی فراوانی برگزار می نمود. این محافل عموما" در قهوه خانه‌هایی همچون؛ قهوه خانة شط، قهوه خانة امین و قهوه خانة رشید حمید، دایر می گشت و بزرگان شعر وادب ان زمان درآنها شرکت می جستند. از میان آنها می توان، معروف الرصافی و عبدالرحمان البناء، شاعران معروف عراق و استاد ابراهیم صالح شکر، ادیب عراقی را نام برد. در همه این محافل فصل الخطاب با جمیل صدقی زهاوی بود (دروبی،181:1958).

 

آثار جمیل صدق الزهاوی

زهاوی آثارفراوانی در زمینه‌های گوناگون علمی و ادبی از خود برجای نهاده است. مهمترین آثار او عبارتند از:

الف:آثار شعری

1- الکلم المنظوم 2- دیوان الزهاوی 3- رباعیات الزهاوی 4- دیوان اللباب 5- ثورة فی الجحیم  6- الاوشال 7- الثماله 8- النزعات (موسی،14:1981).

ب: آثار نثری

1- الکائنات 2- الخیل و سباقها 3- الخط الجدید 4- الفجرالصادق فی الرد علی منکری التوسل5- الجاذبیة و تحلیلها 6- الدفع العام والظواهر الطبیعیة و الفلکیة 7- المجمل مما اری8- رباعیات خیام به نثر9- روایة لیلی و سمیر (زهاوی،28:1995).

همه این آثار، اعم از آثار منظوم و منثور بدفعات در کشورهای مختلف عربی به زیور طبع آراسته شده‌اند.

زهاوی در نگاه دیگران

جمیل صدقی الزهاوی، انسان متفکر و پیچیده‌ای بود (بطی،128:1922). در ادب سرآمد زمان خود بود. طه حسین گوید: جمیل صدقی الزهاوی، تنها یک شاعر عربی، عراقی، مصری یا غیرآن نبود. او شاعر عقل و خرد ورزی وابوالعلای عصر ما بود. اما آن ابوالعلائی که با فرهنگ اروپا آشنا بود و مسلّح به سلاح علم بود (زیات،367:1951). آدونیس،علی احمد سعید، گوید:زهاوی متفکر، با شعر چیزهایی را بیان می‌کرد، بسیار با ارزشتر از مطالبی که شاعران، آن ها را با فکر بیان می‌کردند.قیام و شورش اصلی ترین کار او بود. درنگاه او علم، تنها راه  بیداری امت عرب به حساب می آمد. (الحانی،53:1954).

بخش اعظم اشعار جمیل صدقی زهاوی در موضوعاتی از قبیل؛ وطن،اجتماع، سیاسة،وصف، دعوت به آزادی، فلسفه، علم و حماسه است؛ بخصوص او در ملحمه یا شعر حماسی در دورة معاصر با سرودن قصیده بلند «ثورةٌ فی الجحیم» شهرت بسزایی کسب نمود. به نظر می رسد او در سرودن این ملحمه قصصی تحت تأثیر خیام، معرّی و دانته بوده است (وجدی، 77:1960 ؛ خوری مقدسی،46:1980).

 

دیدگاه های شعری زهاوی

بی تردید زهاوی یکی از پیشگامان تجدید و نوآوری در شعر معاصر عربی بوده است. او از وجوب التزام قافیه واحده در قصیده خارج گردید و شعری ابداع نمود که خود آن را «شعر مرسل» می‌نامید. شاعر در این نوع شعر، مقیّد به رعایت وزن است؛ اما مقید به رعایت قافیة واحده نیست. او از تقلید در شعر و سرودن به شیوه قدما بشدت انتقاد می‌کرد و از تقلید موضوعاتی که گذشتگان آنها را آزموده بودند، دوری می نمود؛ چون شعر در نگاه او چیزی بود که زندگی آن را دیکته می کرد و طبیعت آن را آشکارمی ساخت و روح آن را احساس می نمود. به همین دلیل علیه نظم موجود شورید (وجدی،44:1960). هم چنین، او نخستین شاعری است که درجهان معاصر عرب به آزادی زن متعهد بود و در این راه سختی های فراوانی را تحمل نمود و با تهمت ها و محرومیت های فراوانی روبه رو گردید (محمدی، 74:1370). سرانجام جمیل صدقی زهاوی در ذی قعدة سال 1354 هجری قمری برابر با 1936 میلادی جان به جان آفرین تسلیم کرد و در گورستان خیزران واقع در محلة اعظمیه بغداد مدفون شد(اعظمی، 138:2001).

چون هدف اصلی ما دراین گفتار بررسی رابطة جمیل صدقی الزهاوی با ادبیات فارسی است؛ لذا در این بخش به بررسی این موضوع پرداخته می شود و ابتدا قدری دربارة جایگاه پدرش مرحوم ملامحمد فیضی در ادبیات فارسی سخن به میان می آید.

 

مولوی ملامحمد فیض زهاوی ‌(ذهابی)

ملامحمد پدر جمیل صدقی اصلش ازذهاب کرمانشاهان بوده است. وی مردی فاضل، حکیم و عارف بود و در شعرکردی، عربی،فارسی ید طولایی داشت، به دلیل احاطه‌ای که در علوم دینی داشت به عنوان مفتی بغداد تعیین گردید (دیوان بیگی،1397:1365).

اینک نمونه ای از شعر پارسی ملامحمد پدر جمیل صدقی:

نه همین جای زحل بالاتراست از مشتری
تو به اویی و نه به اویی اگر می جوئیش
تومثـــــال سایه ای و او مثــــال آفتاب
دختر رز هست عقـــل آدمی کابیـــن او
اُمتی را زاهد ابله به خود دعوت کند

 

می دهد هرنحس را بر سعد گردون برتری
بایدت از خویشتن هم بگذری هم نگذری
هرقدر کزخویشتن خالی شوی از وی پری
گشته محروم ازوصالش زاهد شهر از خری
شخص واحد گشته هم گوساله وهم سامری
          (!دیوان بیگی، 1398:1365)

شعرفارسی جمیل صدقی زهاوی به روایت صاحب حدیقة الشعراء

میرزا احمد دیوان بیگی به بخشی از هنرمندی های جمیل صدقی، پسر ملامحمد اشاره می کند و می‌گوید: او در حالی که هنوز بیست سال تمام نداشت، جامع تمام علوم پدر خود گردید و آنگاه بخشی از اشعار فارسی جمیل صدقی زهاوی را که عاصم سنندجی برایش آورده بود، نقل می نماید این اشعار به قرار ذیل می باشند

عاشق یکتا نمی باشــی الا ای دل چــرا
می کنی از امر ایزد خویش غافل تا به کی
هیچ غم اندر دل دیوانگان گویند نیست
گر نداند مرغ چون میرد رهد از هر غمی
دردرون توست مطلوب توای مجنون زار
دختر رز هرشبی صد کس بکارت میبرش
دشمــن آن کوغریــقان را رهاند نیست گر
جلوه‌ای درآینه پرزنگ نکند عکس دوست
جاهلان را هرکه هم صحبت شود جاهل شود


 

می شوی هرلحظه برمعشوقه‌ای مایل چرا
دوری از حق می‌کنی گیری ره باطل چرا
ازمن مجنون نمی گردد غمــت زایل چرا
آنقدرها رقصد ازشادی چوشد بسمل چرا
بهرلیلــی می دوی اندر پی محمـــل چرا
می شود انسان بدینسان قحبه‌ای مایل چرا
تیغــها دریا کشد از مـوج برساحــل چرا
کینة مــردم نســازی ازدلــت زایــل چرا
می‌شوی براهل دنیا صــدقیا مایــل چرا
              (دیوان بیگی،1005:1365)

 

تحلیل مختصر شعر یاد شده

درون مایة سرودة فوق، بیشتر بیان دیدگاه و باورهای عرفانی و صوفیانه صدقی زهاوی است. در نگاه او،عشق ورزی جز بر ذات اقدس الهی نشاید و هر کاری جز آن عبث و بیهوده می نماید.

او بسان شاعران عرفانی ایران، بر این باور است که مطلوب و معشوق واقعی، در درون جان و روح آدمی جای دارد، او از پی لیلی های دنیا روانه شدن را بیهوده می داند. از نگاه او انسان کمال جو، باید دشمنی ها را به کناری نهاده و از همنشینی با جاهلان دوری گزیند، تا شاید از این رهگذر به سر منزل مقصود برسد.

و بازگوید:

بگرفت خطّ عنبرین رخسار جانان در بغل

 

شب را که دیده خورشید تابان در بغل

و بازمی گوید:

بی رقیب اندر جهان دلدار کو
گر فکند از رخ نقاب آن آفتاب

 

اندرین گلشن گلی بی خارکو
دیده‌ها را طاقــت دیدار کو

و بازگوید:

گل گریبان پاره از تاب جمال کیست خود

 

بلبل ارازعشق خوداین گونه نالان گشته است
                            (همان، 1005)

و درجای دیگر گوید:

اگر چه حرفی از فصل وفا ناخوانده شوخ من

 

ولی باب جفاو جور را نیکو ز بر دارد
                            (همان، 1006)

بخشی از ابیات یاد شده در مجلة یادگار،سال سوم،شماره نهم،صفحه 65 تا 67 نیز به همینگونه روایت شده است. به نظر می رسد،  نویسنده این بخش از مجلة یادگار به حدیقة الشعرا نظر داشته است. پرواضح است که سرودن اشعار فارسی جمیل صدقی زهاوی، مقدم بر سرودن اشعار عربی او بوده و گوئیا صدقی از سنین نوجوانی به فارسی و کردی شعر می سروده است وتخلص او در اشعار فارسی به رسم پارسی سرایان صدقی بوده است.البته ما در بخشی دیگر از این مقاله درآنجا که از حضورجمیل صدقی الزهاوی در ایران سخن می گوئیم، بار دیگر به سراغ سروده های فارسی او خواهیم آمد و دربارة آنها سخن خواهیم گفت.گرچه نگاهی هرچند گذرا بر سروده های پارسی جمیل صدقی نشان می دهد که او چندان در سرایش شعر پارسی مهارت نداشته و شاید دلیل آن اقامت کوتاه مدت او در سرزمین آباء واجدادی و طولانی شدن معاشرت و همنشینی او با اعراب باشد.

 

تأثیرپذیری جمیل صدقی زهاوی از ادبیات فارسی

جمیل صدقی زهاوی، به دلیل آشنایی با زبان وادبیات فارسی، به مطالعة آثار ادبی،تاریخی و فرهنگی ایران علاقه داشت(حانی، 172:1954). آن گاه که سرورن ثورة را در سن نوجوانی آغاز کرد، نخستین سرودهایش به زبان فارسی بود (محمدی: 81:1370).

صدقی زهاوی، در مقالات و پاره‌ای از آثار قلمی خود، نسبت به شاعران و بزرگان گذشته ادب فارسی اظهار نظر می‌کند. این آراء به گونه‌ای است که نشان دهندة شناخت او از کسانی است که دربارة آنها داوری می کند (ادهم، 1937: 43).

گذشته از فردوسی،حافظ، مولوی،خیام و..... او درباب سعدی می گوید: قصاید سعدی حکایت از توان‌مندی، دقت و ممارست اوست.همو که در روزگار خود، شاعری بی رقیب و سخن وری بزرگ و بی دلیل بوده است (مؤید شیرازی، 71:1362).

تأثیر پذیری زهاوی از ادب پارسی مقوله بسیار گسترده ای است.

در این مختصر نمی توان حتی به تحلیل ترجمة زهاوی از رباعیات خیام پرداخت.کاری که زهاوی آن را در سال 1924 تا 1928 انجام داده و در دو شکل نظم و نثر به ترجمة آنها اقدام نموده است (بکّار، 84:1999).

کار جمیل صدقی در ترجمة ریاعیات خیام؛ بویژه ترجمة منظوم آنها، قدری با ابهام همراه است. گرچه بخش رباعیات ترجمه شدة خیام تا حدود زیادی مشخص هستند؛ اما گاه ملاحظه می شود که برخی از رباعیات از سروده های خود زهاوی هستند و ربطی به خیام و رباعیات او ندارند (زهاوی، 92:1932).

در این جا یک نمونه‌ای از ترجمة منظوم صدقی زهاوی از رباعیات خیام به عنوان مثال آورده می‌شود.

افسوس که نامة جوانی طی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
       

 

وین تازه بهار شادمانی طی شد
صد حیف ندانم که کی آمد،کی شد
                         (خیام، 67:1365)

و زهاوی در ترجمه آن گوید:

لَهفَ نَفسِی عَلی شَباَبٍٍ تَوَلَّی
اِنَّما الطَّائرُ المُسَمَّی شَبَاباً

 

و رَبِیعٍ مِنَ السُّروُرِ تَوَارَی
بَعدَما قَامَ یهتِفُ طَارَا
                         (زهاوی،146:1932)

رباعیات خیام زهاوی،گرچه ترجمة بسیار خوبی است و در جهان عرب شناخته شده است؛اما از جهت ادبی و شهرت، به پای دیگر ترجمه های مشهور از رباعیات خیام نمی‌رسد.

مشهورترین ترجمه‌های خیام ترجمه احمدرامی،احمد صافی النجفی و...... است که این بحث مجال پرداختن به آنها را ندارد (بکار،79:1999).

دیوان زهاوی نیز معرّف بخشی دیگر از اثر پذیری او از تاریخ،فرهنگ،زبان و ادب پارسی است.

به عنوان مثال در قصیدة بلند و بالغ بر 430 بیتی زهاوی (شورش در جهنم) آنجا که او صحنة ملاقاتش با بزرگان تاریخ، علم وادب را توصیف می‌کند، از بزرگان علم وادب ایران فراوان یاد می‌کند. بزرگانی چون؛زرتشت،مزدک،ابن سینا،راوندی،خواجه نصیرالدین طوسی،خیام،حلاج و.... از این گروهند.

وزَرادَشتَ ثُمَّ میزدَکَ یأتِی

 

وَالحَکِیمَ الکِندِی ثُمَّ ابنَ سینا

 

ثُمَّ الرَّاوندِی، ثُمَّ النَّصیرُ
                           (زهاوی،472:1995)

 

         

ترجمة ابیات:و زردشت آنگاه مزدک و آنگاه حکیم کندی، ابن سینا، راوندی و خواجه نصیر همه و همه می آیند.

و باز گوید:

و رأیتُ الحَلَّاجَ یرفَعُ مِنهُ الطَّرفَ
قَائِلاً:أَنتَ اللهُ وَحدکَ،قَیوماً
                  

 

نَحوَالسَّمَاءِ وَ هُوَ حَسِیرُ
وَأَمَّا الاکوان فَهِی تَبُورُ
                           (همان،466:1995)

 

ترجمة ابیات:و دیدم حلاج را که چشم به آسمان داشتی در حالی که ناراحت و دلتنگ بود.

و با خود می گفت: بارالها فقط تو،تنها تو خدایی، تنها تو مانایی و دیگر عوالم هستی نابود و ویران می شوند.

حلاج و دیگر بزرگان ایران در این قصیده و دیگر سروده های زهاوی جایگاهی برجسته دارند و اینها همه حکایت از تأثیر پذیری او از بزرگان ادب و فرهنگ ایران دارد. از باب نمونه او در همین قصیده، ضمن این که بزرگان ایران را می ستاید، خیام را هم ردیف بزرگترین شاعران جهان قرار می‌دهد:

وَیــَلِیهِــمُ أَبَــونـُـواسُ کَئیبًــا
مِثلُــهُ الـخَیـامُ الـعَظیـمُ و دَانتِـی
وَ سَمِعتُ الخَیامَ فِی وَسطِ الجَمعِ
مُنـشِداً بَیـنهُـم بـِصَوتِ شَجــی
حَبَّذا خَمرةٌ تُعِینُ عَلَی النِّیرَانِ
                         

 

و هُوَ ذَاکَ المِمرَاحةُ السِّکِّیرُ
وَ اِمامُ القرِیـضُ وَ شِکسبِیـرُ
یغَنِّـی فَیطـرُبُ الــجُمهُــورُ
قطعَةً مِن شِعرٍ غَذَّاهُ الشُّعورُ
حَتَّــی اِذَا ذَکــت لا تَضِیــرُ
                                   (همان،474)

ترجمة ابیات: و ابونواس ناراحت و اندوهگین از پی ایشان می آمد. او همان مرد بسیار مغرور و پیوسته مست بودی.

خیام بزرگ،دانته،پیشوای بزرگ شعر و شکسپیر هم از پی او آمدند.

شنیدم که خیام در میان آن جمع ترانه می خواند و دیگران به شادی و طرب می پرداختند.

او در میان ایشان با آوازی حزین، قطعه ای از شعری را می خواند که پرورده و برآمده از احساس بود.

ای خوشا،آن باده‌ای که ما را در برابر آتش عذاب یاری می دهد و چون زبانه کشد به واسطة آن بادی به ما آسیب نرساند.

و این داستان و امثال آن فراوان است.

شاید این قصیده نشان دهندة اوج و کمال افکار و اندیشه های فلسفی زهاوی باشد.کمالی که مطابق گفته کراچوفسکی و احمد حسن الزیات، زهاوی بیشتر آن را مدیون خیام است (زیات،1952: 1/ 370).

 

زهاوی و ملک الشعرای بهار

درباره آشنایی بهار و زهاوی با یکدیگر مطلب فراوان است؛ اما همین قدر بس که بهار و جمیل صدقی زهاوی با یکدیگرآشنایی و دوستی دیرینه ای داشتند و ظاهراً میان این دو مفاوضات ادبی جریان داشته است و این رابطة ادبی حتی پیش از حضور زهاوی در تهران بوده است. با حضور زهاوی و چند شخصیت ادبی دیگر از عراق و دیگر کشورهای عربی در کنگرة بزرگذاشت فردوسی (هزارة فردوسی،1934) زهاوی و بهار دیدار تازه کردند.علاوه برآن این کنگره سببی شد تا زهاوی با دیگر شاعران و ادیبان بزرگ و معاصر ایران از قبیل تقی زاده، قزوینی، رشید یاسمی و گروهی دیگر آشنا شود و از فضل دانش ایشان خوشه ها برچیند. 1

در این کنگرة باشکوه زهاوی و بهار، هردو به مناسبت هزارة فردوسی اشعار زیبایی سرودند. این حضور موجب آشنایی عمیق تر وبه تبع تأثیر پذیری بیشتر جمیل صدقی از زبان و ادب پارسی؛ بویژه شعر پارسی گردید.از سوی دیگر حضور او در تهران و عمیق تر شدن دوستی و آشنایی او با ملک الشعرای بهار موجب گردید تا بعد از وفات جمیل صدقی زهاوی،(1936) مرحوم بهار ترکیب بندی در رثای او بسراید. بهار قصد داشت، بنا به دعوت رسمی دولت وقت عراق، در بغداد حضور یافته و مرثیة خود را (ترکیب بند ) در سوک جمیل صدقی قرائت نماید و بدین ترتیب فرصتی فراهم شود تا در تشیع جنازة او نیز مشارکت جوید. ولی ظاهرا" بنابه دلایلی حکمت، وزیر وقت معارف، مانع حضور او در این مراسم می شود. ملک الشعرا در حاشیه‌ای با خط خود، ذیل بند آخر ترکیب بند یاد شده از این جریان ابراز ناخشنودی می کند. به هر حال، بهار دراین ترکیب بند، از مقام و جایگاه جمیل صدقی زهاوی در میان سخنوران عرب سخن به میان آورده است. حتی او را همسنگ شاعران بزرگی چون؛متنبی، ابوفراس،بشّار بن برد و ابوالعلای معرّی دانسته و به برخی از اشعار جمیل صدقی زهاوی؛ از جمله قصیدة ثورة فی الجحیم، او اشاره نموده  است.همان قصیده ای که باعث شد، برخی از علمای دین حکم  به تکفیرزهاوی بدهند (بهار،679:1354).

اینک به جهت آشنایی بیشتر خوانند گان و علاقه مندان بخشی از نخستین بندهای ترکیب بند 63 بیتی بهار دررثای جمیل صدقی زهاوی عیناَ قلمی می گردد.

دجلة بغداد درمرگ زهاوی خــون گریست
اشک ریزان شد عراق از ماتم فرزند خویش
زین بلای عام یعنــی مرگ سلطــان سخن
از غم شعــرروانـــش فکر از گردش فتـاد
زد گریبان چاک نظم و ریخت برسرخاک نثر
دوش برخاک مزارش خیمــه زد ابر بهــار

 

نی خطا گفتم که شرق از نیل تا سیحون گریست
همچــویونان کزغم هجران افلاطـون گریست
مردم شهری به شهر و بدو در هامون گریست
درفراق طبــع پاکش لفظ برمضمون گریست
ازغم او هر یکی موزون و نامـوزون گریست
خواست تا درهجرش ازچشم بهارافزون گریست

خنده‌ای دندان نما زد بــرق و گفتا کای حســود

قطره کمتر زن تو آب افشانی و او خون گریـست

 

رشوه دادیمش زعمر ارمردنش دادی امان
قرنها بگذشت تا آمـــد زهاوی در وجــود
گر به مرگش صبر بنماییم از بیچارگیســت
دل بسوزد درفراقش دیده گرید درغمش
و ز پس مرگش مصائب خوار شد درچشم خلق
بود یاران را دریغ ازمردنش واکنون چو رفت

 

ورپذیرفتــی فدا،پیشــش فــدا کردیم جــان
نیز چون او بازنــارد قرنهــا،دورزمـــان

وآن بواقع یأس ونومیدی است نی صبر و توان
هر زمان گویی خلد درچشم دل تیر و نشان
زانکه ازاین سخت تر نبود مصبیت درجهان
هرکه خواهدگو بمیر و هرکه خواهد گو بمان

رفـت و مـا نیز از قفایـش رخـت بر خواهـیم بست

کانـــدرین دنیـــای فانـی کس نمانــدجــــاودان

شد زهاوی خسته وزین دهر پر غوغا گذشت
بودعمری سرگران از زحمت غوغای دهر
برگ امیدش زدلها چون شقایق زود ریخت
عالمی فضل وادب را برد با خود زیر خاک
تلخکامی ها کشید از دهـر لیکن در سخــن
دربرکیهـان اعظم کیست انســان ضعیف

 

دست افشــان پای کوبــان از سر دنیا گذشت
زین سبب پیرانه سرزین دهـر پر غوغا گذشت
لیک داغش لاله سان،کی خواهد از دلها گذشت
گرچه ازاین خاکـدان خود یــکه و تنها گذشـت
کام گیتــی کرد شیرین پس به استغنا گذشـت
کش توان گفتن که شد فرتوت یا برنا گذشت؟

عـمراگر یـک روز اگر صدسـال ،می بایـست مـرد

نیکــبخت آنک از جهـــان آزاده ودانــا گــذشت

(بهار،679:1354)

محتوا ودرون مایة این ترکیب بند،خود بروشنی حکایت از شناخت دقیق ملک الشعرای بهار از جمیل صدقی زهاوی،شعر،آثار،افکار و جایگاه او در جهان معاصر عرب دارد؛ چرا که ابیات این ترکیب بند به مسائل بسیار مهمی اشاره و یا تصریح دارند. این اشارات و تصریحات زمانی میسور است که شاعر از مخاطب خود شناخت مناسبی داشته باشد. به عنوان مثال بهار دراین ترکیب بند صراحتاً از قصیدة مشهور ثورة فی الجحیم زهاوی نام می برد، همان قصیده‌ای که از یک سو اسباب شهرت صدقی زهاوی را به همراه داشت و از دیگر سو مایة گرفتاری و رنج او گردید. 

گذشته از این ها بهار از صفات حمیده و خصال نیک زهاوی سخن به میان می آورد و او را شاعری وطن دوست معرفی می نماید:

راست پرسم راستگو،ماننده صدقی جمیل
پربهائی از میان گم شده که هر گم گشته ای

 

کی وطنخواهی سخن گستر به دوران دیده ای
هر چه باشد پربهاء،درجنب او معدود نیست
                               (همان،676)

گذشته از اظهار تأسف و اندوه بهار در مرگ صدقی زهاوی، این ترکیب بند حاوی پیام های دیگری نیز هست: بیان جایگاه علمی صدقی زهاوی (!همان،679) بیان مقام و جایگاه صدقی در میان شاعران بزرگ جهان عرب؛ بویژه در دوره معاصر،(!همان،670) بیان رنج ها،آلام و مصیبت های که جمبل صدقی در طول حیات علمی و ادبی خود پیوسته با آنها قرین بوده است(!همان،672).

هم چنین، بهار با بیانی زیبا و شاعرانه از دوستی های خود با زهاوی سخن می گوید، بخشی از این ترکیب بند، بیانگر شناخت دقیق بهار از آثار و سروده های مشهور زهاوی است:

گرزهاوی رفت از وی چند دیوان باز جاست
در بهشت او ولی فخر از جهنم می‌کند

 

رنج ما پیوسته تر بودی، گر این هم نیستی
نیز کردی فخر اگر شعر جهنم نیستی
                               (همان،674)

 

جمیل صدقی زهاوی در ایران

همانطور که پیش تر گفته آمد،جمیل صدقی زهاوی به عنوان نمایندة عراق به همراه احمد حامد صرّاف به منظور شرکت در کنگرة هزارة فردوسی (درسال 1313برابر با 1934 میلادی ) به تهران آمد. او در این کنگرة عظیم، علاوه بر ملاقات با بزرگان ادب ایران ازقبیل؛ مرحوم ملک الشعرای بهار و.....ضمن تجدید دیدار با آنها دو قصیده در نکوداشت فردوسی سرود، یکی از آنها به فارسی و دیگری به عربی، قصیده عربی او 87 بیت دارد و در بحر حفیف سروده شده است. نگارنده هرچه تلاش کرد، موفق نشد که متن چاپ شده یا ترجمه شدة آن را درمطبوعات ایران پیدا کند. و اصولاً نمی‌دانم چرا و به چه دلیل این قصیدة بلند و با ارزش، در وصف عظمت و بزرگی فردوسی و شاهنامه او، در ضمن در مجموعه مقالات هزارة فردوسی چاپ نگردیده است. اما موضوع هرچه باشد از اهمیت این قصیده ومحتوای باارزش آن نمی کاهد. عنوان قصیده «اَتَینا مُحتَفلِین»؛ یعنی برای شرکت در جشن آمده ایم، است و حکایت ازعمیق بودن اطلاعات وآگاهی های زهاوی در باب ایران،تاریخ و فرهنگ آن دارد؛ بویژه نشان دهندة شناخت او از شاهنامه و حکیم ابوالقاسم فردوسی است. زهاوی در این قصیده شعر فردوسی را فتح مبین می داند و او را یکی از شاعران و مردان جاویدان گیتی معرفی می‌کند.

أنْتَ فی شعْرٍکانَ فَتْحاً مُبینا

 

واحدٌمِن اُوْلئک الخالدینا
                       (زهاوی،520:1995)

به باور زهاوی اگر حوادث روزگار مجالی باقی می نهادند،مردم روزگار زیارت قبر فردوسی را رسم و شیوة خود قرار می دادند.

ولَوَأنَّ الأحداثَ اَلْفی مَساغاً
               

 

جَعَلَ القومُ حَجَّ قَبْرِک َدینا
                                    (همان، 521)

زهاوی فردوسی را خداوند سخن وری ودیگر شاعران را درحکم رعایای او معرفی می نماید.

أَنْتَ فی دولةِ البیانِ بِحَقٍّ
                   

 

ملکٌ ذوعَرْشٍ و نَحنُ الرعایا
                                    (همان، 521)

او سبک ایلیاد هومر را قابل مقایسه با سبک و اسلوب شاهنامه نمی داند. و شاهنامه را بی نظیر و بی‌همتا معرفی می نماید.ایلیاد،چون شبی تاریک و شاهنامه بامدادی روشن است و هیچ تیرگی و ناپیدایی درآن نباشد.

مَالِایلیاذةَ التّی حَبَّرتْها
تلک لَیْلٌ جَهْمٌ وهذا صَباحٌ
           

 

یَدُهومیرَ مِثْلُ ذاالاسلوبِ
مُسفِرٌما بوجْهِه ِمِنْ شُعوبٍ
                                   (همان، 521‍)

 

وی با اسلوبی شاعرانه و به شیوة استفهامی شاهنامه را چیزی در حدّ سحر و الهام غیبی معرفی می‌کند:

لَسْتُ أدْری ولَیتَنی کُنْتُ  أدْری
             

 

أَهُو السِحْرُ أمْ هُوَ الالْهامُ
                                   (همان، 521)

 

و شاعران دیگر را ازتقلید شاهنامه و آوردن به مانند آن ناتوان می داند،چرا که فردوسی حجت بزرگ بلاغت است و مایه افتخار شرقی ها و باعث شگفتی وحیرت غربیها

لـَـــکَ یـَـا حُجَّــةَ البـَـلاغـَــةِ شِعْـــرٌ
بِکَ لِلشَّرقِ مَا اهتدَی الشَّرقُ  فََخْرٌ
            

 

عَجِزَتْ عَنْ تََقلیده الشُّعَرَاءُ
بِکَ لِلغَربِ مَاارتَقی إِعجَابُ
                                    (همان، 522)

 

فردوسی و شاهنامه او نشان دهندة علّو شأن و جایگاه برتر تاریخی و مسلّم فرهنگی ایرانیان است؛ چرا که ایرانیان شأن وجایگاهی بس والا دارند، سکون وایستایی را برنمی تابند.

أهلُ ایرانَ وَ الحَدِیثُ شُجونُ
شَأنُها فِی التَّارِیخِِ اَکبَــرُ شأنٍٍ
                   

 

اُمَّــةٌ مــَابِهَا یَلِیـِقُ السَّکـُـونُ
حَبَّذا فِی التَّارِیخِ تِلکَ الشُّوُونُ
                                    (همان، 523)

 

در حقیقت نگاهی هرچند گذرا به اجزای قصیده نسبتا" بلند زهاوی، بخوبی نشان می دهد که جمیل صدقی زهاوی برحقایق احوال و روزگار فردوسی آگاهی کامل داشته، همانطور که از دیگر ابواب ادب فارسی. زهاوی در این قصیده فراوان از رنج و دردهای فردوسی در سرودن شاهنامه سخن گفته است، از مدت زمانی که فردوسی مصروف سردون این اثر جاویدان کرده، تا قدرناشناسی سلطان غزنوی و فراز و نشیب هایی که او در سرودن شاهنامه پشت سرنهاده، گاه احترام دیده، گاه به رنج افتاده و مسائلی از این قبیل؛ او از همه این مطالب سخن به میان آورده است.

قُمْتَ فی نَظمه ثَلاثِینَ عَاماً
حُزتَ حِیناً تَجِلّةً و احتِرَامَاً
ولَقَدْ أهْدَیْتَ الکِتَابَ اِلَی مَن
وألَمَّتْ بِکَ الرَّزَایَا وَ لکِــنْ
                 

 

ثُمَّ لَمْ تَسْأم طُولَ تِلکَ السِّنِیِْنَا
وتألَّمْتَ لِلْمَصــائبِ حِــینــَا
لَمْ یَکـُـنْ ذاعلمٍ بِقَدْرِ الهَـدایا
أنْـتَ ما کُنْتَ عابِئاً بِالـرَّزَایَا
                                  (همان، 521)

 

واین ابیات یادآور این سخنان نغز حکیم ابوالقاسم فردوسی است،آنجا که می فرماید:

بسی رنج بردم در این سال سی
             

 

عجم زنده کردم بدین پارسی
                  (
!دهباشی،72:1370)

بناهــای آبــاد گـــردد خـــراب
پی افکنــدم از نظم کاخی بلنــد
براین نامــه بر، سالها بگــذرد
چون این نامور نامه آمد به بن
ازآن پس نمیرم که من زنده ام
                

 

ز بــاران و از تابــش آفـــتاب
که از بــاد و باران نیابـد گزند
بخواند هرآن کس که دارد خرد
زمن روی کشور شود پرسخن
که تخم سخـــن مــن پراکنده ام
                 (فردوسی، 1376:1385)

و در پایان این بخش به منظور استفادة بیشتر، بخشی از قصیده جمیل صدقی زهاوی را عینا" نقل نموده و علاقه مندان به مطالعه تمام قصیده را به دیوان او ارجاع می دهیم:

أَنْتَ فی شِعْرٍ کان فتحــاً مُبینا
بَعْـــدَ اَلْفٍ مِـنَ السِّــنِینَ أَتََینـَـا
واِلــَی قَـــبرِکَ الَّذِی فِیـهِ تََعَْفُو
ولَوَأنَّ الاَحـداثَ أَلفـَی مَسَاغـاً
لَکَ فِی تَارِیخِ المُلُـوکِ کِتـَابٌ
قُمْتَ فی نَظمــِهِ ثَلاثِینَ عــَاماً
حُزْتَ حِیناً تَجــِلَّةً وَ احتِرَامــاً
شَاعِــرٌ أَنْتَ جَامــِـعٌ لِلمَـــزَایا
أَنْتَ فِی دَوْلَـــةِ البَیــَانِ بِحــقٍّ
جَاءَ ماَقدْ نَظَمْــتَهَُ مِــنْ کتــابٍ
ولَقَدْ أهــْدَیْتَ الکِتابَ اِلــی مَن
وَأَلَمََّتْ بِکَ الرَّزَایــا وَ لکـِـنْ
یا اِمامَ القریضِ بَعــْدکَ فِینـــا
قَد طَلَبْنا التَّحرِیرَ لِلشِّعْرِ حَتَّی
اِنَّ مَا قََدْ قَصَصَتهُ مِنْ حُرُوبٍ
           

 

واحدٌ مِــنْ اُولئِکَ الخَالِدِینــَـا
بِکَ یا فــردوســـی مُحـتَفِلِینَا
نَحْمِلُ الوَردَ الغَضَّ والیاسَمِینَا
جَعَــلَ الَقوْمَ حَــجَّ قَـبْرِکَ دِینــَا
یحْمِلُ الوَحْی والْهُدی و الیقِینا
ثُمَّ لَمْ تَسْـامْ طُولَ تِلـکَ السِّنِینا
وتــَـألَّمْـتَ لِلْمَـــصَائبِ حِیــنا
خَالِـــدٌ لاتَدْنُــواِلیــکَ المَنَایـا
مَلِـــکً ذُوعَرْشٍ ونَحْنُ الرَّعَایا
تُحْفَـــةً فــــارِسِیـَّـةً لِلبــَرَایـــا
لَم یَکـُــنْ ذَاعِلْــمٍ بِقَدْرِ الهَدَایــا
أَنْتَ مَاکــُنْتَ عَابِئــاً بِالرَّزَایــَا
نَفـــدَ الشِّعْرُ الَجْــزلُ اِلابَقـَـایــا
کَثُرتْ فِی الطِّلابِ مِنّا الضَّحَایا
سَوْفَ یَبْقی تأثیـــرُهُ فـِی القُلُوبِ
               (زهاوی،1995: 524-520)

 

ترجمة ابیات

به منظور استفاده بیشتر خوانندگان ذیلا، ترجمه ابیات فوق، ارائه می گردد.

- شعر های تو نصرت روشنی است و تو خود از مردان ماندگار روزگار.

- بعد از هزار سال اینک برای تو آمده ایم تا جشنی بزرگ بر پا کنیم

- گل های رنگارنگ و گوناگون با خود آورده تا نثار آرامگه تو بنماییم.

- گر حوادث روزگار مردم را فرصتی می داد، بی تردید مردم زیارت آرامگاه تو را رسم و آیین خود می ساختند.

- تو تاریخ شاهان را به رشتة نظم کشیده‌ای، شاهنامة تو سراسر هدایت، باور و یقین است.

- در سرودن آن رنج سی ساله بر خود هموار کردی، بی آنکه در این راه خسته و ملول گردی.

- گاه با احترام و تقدیر مواجه می گشتی و گاه گرفتار رنج ها و مصیبت ها می شدی.

- تو شاعری برخوردار از همه خوبی ها و فضایل هستی، جاودانه‌ای، آرزوها به کنه مقام تو کی دست یابند.

- تو فرمانروای مطلق ملک سخنی و ما رعیت های شاهنشهی چون تو.

- شاهنامة تو، هدیه ای پارسی و گران بها برای همه مردم گیتی است.

- تو ناچار، آنرا به کسی هدیه دادی که ارزش هدیه های گران بها را نمی دانست.

- مصیبت ها و مشکلات تو را فراگرفته اند؛ اما تو از تحمل بار گرفتاری ها خم به ابرو نیاوردی و به آن‌ها وقعی ننهادی.

- ای پیشوای شعر، بعد از تو، شعر واقعی، از میان ما رخت بر بست و جزء اندکی چیزی از آن برجای نمانده.

- ما گرچه فراوان تلاش کردیم؛ اما برای رها شدن شعر از اسارت خسارت، فراوان  دیدیم.

- جنگ های را که تو وصف نموده و آنها را برای ما روایت نموده ای، شعر و داستان ماندگاری در دل‌های ما خواهد بود.

زهاوی در همین کنگرة شعر دیگری درستایش فردوسی و نکوداشت او سروده است که البته این شعر به فارسی است و ما آن را جهت مزید اطلاع خوانندگان محترم به نقل ازهزارة شاهنامه عیناً نقل می‌نمائیم. این شعر 17 بیت دارد. بر وزن شاهنامه سروه شده و «بعد از هزار سال» نام دارد.

بعد از هزارسال

به فردوسی از من سلامی برید
که ای شاعر خفته در زیر خاک
نمانـــده به گورش نشانــی از او
سر از خـاک بردار و آنگــه ببین
مگو مرده ام گرچه تو مرده‌ای
فروریخت اعــجاز از خامه ات
جهانـــی برای تو جـــمع آمـــده
ز هرممــلکت صــد صدا می‌رسد
چو پرشد زشهرت زمین و زمان
هزار است در قبر خود خفته‌ای
‌نوشتی به ســـی سال شهنامـه را
درآخرشه غزنه بیداد کرد

 

پس از عرض حرمت پیامی برید
نهان از نظــردور از جان پـــاک
به جـــز ریــزه اســتخوانـــی از او
چه شوریست بهرت بروی زمین
که تو دردل یک جــهان زنــده‌ای
بیفزود از آن قدر شهنــامــه ات
برای ثـنـــای تو جمــــع آمــــده
زهــر ســو نــوائی جدا می رسد
ستـــودند نــام تو در هــرزبـــان
ولی زنده است آنچه تو گفته‌ای
نیفکندی از دست خود خامـه را
درم جـــای زرداد و ناشــاد کرد

 

ندانست قدر تو را غزنوی......
           (هزاره فردوسی،192:1362)

 

         

 

نتیجه گیری

جمیل صدقی زهاوی یکی از بزرگترین شاعران معاصرجهان عرب بود که تحولات شگرفی در سبک،ساختار ومضامین و مفاهیم شعرعربی معاصر پدید آورد. او به حکم اصالت ایرانی- کردی خود، از ایران،فرهنگ و ادبیات آن مطلع و در نتیجه متأثر بوده است. این اثرپذیری دربیشتر آثار او ملاحظه می گردد.شاید دلبستگی او به خیام و ترجمة منظوم و منثور رباعیات خیام به عربی و سرودن 1200رباعی توسط خود صدقی زهاوی (زیات،371:1952) یکی از مهمترین نشانه ها ودلایل این تأثیرپذیری باشد. جمیل صدقی زهاوی و پدرش ملامحمد فیضی زهاوی هردو با زبان، ادبیات و فرهنگ ایران، آشنایی عمیق داشتند. حاصل این معرفت هم در سروده های فارسی و هم در آثار و سروده های عربی آنها متبلور شده است. جمیل صدقی زهاوی رابطة دوستی، علمی، ادبی وفرهنگی  مناسبی با بزرگان معاصر ادب ایران داشته است. رابطة او با ملک الشعرای بهار و تنی چند از دیگر بزرگان معاصر ادب پارسی، بهترین نمونه آن است، همین رابطه منجر به حضور او در هزارة فردوسی گردید و با مرثیه سرایی بهار در غم مرگ زهاوی به اوج خود رسید.

 

پی‌نوشتها

1- خوب در خاطر دارم در غروب یکی از پنج شنبه های سال 1366 شمسی، در روستای زیبای ناصر آباد از توابع رودبار قصران، در خدمت استاد جلیل القدر دکتر سید حسن سادات ناصری، رحمه الله، بودم. ایشان در ضمن صحبت های مفید خویش، خاطراتی از مرحوم بهار نقل می کرد. ایشان فرمود در کنگرة هزاره فردوسی، جمیل صدقی زهاوی، ساعت های طولانی با بزرگان ادب ایران از قبیل؛ استاد همایی، استاد فروزانفر، علامّه قزوینی، سعید نفیسی و دیگر حاضران در کنگره، به زبان پارسی سخن می گفت و با آن ها دربارة اوضاع ادبی و فرهنگی ایران و عراق بحث می نمود.

منابع
1- ادهم،اسماعیل .(1937م). الزهاوی الشاعر،.قاهره:.نشر دارالمعارف،ط1.
2- اسماعیل،عزالدین .(1967م).الشعر العربی المعاصر:قضایاه و ظواهره الفنیة والمعنویة، قاهره: دارالکتاب العربی،ط2.
3- اعظمی،ولید .(2001م). اعیان الزمان و جیران النعمان فی مقبرة الخیزران، بغداد: مکتبة الرقیم،ط2.
4- بصیر،محمد مهدی .(1946م). نهضة العراق الادبیة فی القرن التاسع عشر،.بغداد: مطبعة المعارف،ط1.
5- بطی، رافاعیل .(1923م). الأدب العصری فی العراق العربی، قاهره،: مطبعة سلفیه،ط1.
6- --------- .(1922م). سحرالشعر، قاهره: مطبعة رحمانیة، ط1.
7- بهار، محمدتقی. (1354 ه.ش). دیوان، تهران: چاپخانه سپهر، چاپ سوم.
8- بکّار،یوسف حسین .(1999م). رباعیات الخیام فی الأدب العربی، قاهره: مطبعة سلفیه، ط1.
9- دروبی،ابراهیم عبدالغنی .(1958م). البغدادیون واخبارهم ومجالسهم، بغداد: مطبعه الرابعه، ط1.
10- دیوان بیگی شیرازی،میرزا احمد .(1365ق). حدیقة الشعراء، به کوشش عبدالحسین نوائی،تهران: انتشارات زرین، چاپ اول.
11- دهباشی،علی .(1370ش). فردوسی و شاهنامه، تهران: انتشارات مدبر، چاپ اول.
12- جیوسی،سلمی الخضراء .(2007م). الاتجاهات والحرکات فی الشعرا العربی الحدیث، بیروت: مرکز الدراسات الوحدة العربیه، ط3.
13- حانی،ناصر .(1954م). محاضرات فی جمیل الزهاوی، قاهره: منشورات الجامعة العربیه، ط1.
14- خوری،مقدسی،انیس .(1980م). اعلام الجیل الاول، بیروت: دار الجیل، ط1.
15- خیام، عمر بن ابراهیم .(1365). رباعیات خیام، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم.
16- زهاوی،جمیل صدقی .(1955م). دیوان، محمد یوسف نجم، (شارح )،قاهره: مکتبة مصر، ط1.
17- --------------- .(2004م). دیوان، انطوان قوال،(شارح)، بیروت: دارالفکر العربی، ط1.
18- --------------- .( 1932م). رباعیات الزهاوی، بغداد: مکتبة الرقیم،ط1.
19- زیات،احمد حسن .(1952م). وحی الرسالة، بیروت: مطبعة الرسالة، ط4.
20- شامی،یحیی و زملاءه .(2004 م). لآلی من الشرق، بیروت: دارالفکر العربی، ط1.
21- صرّاف،احمد حامد .(1938م). عمر الخیام،حیاته،علمه،ورباعیاته، بغداد: مطبعة الشعب،ط2.
22- کفافی،عبدالسلام .(1382 ه.ش). فی الادب المقارن، ترجمه سید حسین سیدی، مشهد: انتشارات به نشر، چاپ اول.
23- فاخوری,حنا .(1385 ه.ش). الجامع فی تاریخ الادب العربی، قم: منشورات ذوی القربی، چاپ سوم.
24- فردوسی، ابوالقاسم .(1385ش). شاهنامه، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: نشر تهران، چاپ هفتم.
25 – مؤید شیرازی،جعفر .(1362ش). شناخت تازه از سعدی، شیراز: انتشارات نوید، چاپ دوم.
26- مبارک،زکی .(1938م). وحی بغداد، قاهره: مطبعة استقامه، ط1.
27- محفوظ،حسین علی .(1377ش). متنبّی و سعدی، تهران: انتشارات روزنه، چاپ سوم.
28-محمدی،محمد .(1370 ش ). درس اللغة والادب، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم.
29- موسی،منیف .(1981م). الدیوان النثری لدیوان الشعر العربی الحدیث،صیدا – بیروت: منشورات المکتبة العصریه، ط1.
30- نیکو همت،الف .(1361ش). زندگی و آثار بهار، تهران:گروه انتشاراتی آباد، چاپ دوم.
31- وجدی،انور .(1960م). الزهاوی شاعر الحریة، قاهره: دارالمعارف،ط1.
32- هزاره فردوسی .(1362). تهران: دنیای کتاب، چاپ اول.
33- هلالی،عبدالرزاق .(1964م). الزهاوی بین الثورة و السکون، بیروت: دارالثقافه،ط1.
34- یوسف،عزالدین .(1962م). الزهاوی،الشاعر القلق، بغداد: مکتبة ابی نواس،ط1.