نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران.
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Seyed Uthman Marvandi entitled as "Laal Shahbaz Qalandar" (died 673, lunar Hijri) moved from Iran to India in his youth. After he was graduated, he set out to visit the different areas of India, accompanying with Shaikh Baha-o-ldin Zakaria Moltani, Shaikh Farid-o-ldin Ganj Shekar, and Jalal-o-ldin Bokhori-scientists of Sohrewardie Multan- and ultimately settled down in Sehwan, one of the ancient areas of Sindh, and launched his science and knowledge classes.
He began to spread Islam religion around and promote Persian language, as well. Consequently, He changed the appearance of the area to a mystical and cultural center. However, his ecstatic poems are extremely enjoyable and soothing. According to basic investigations, his religious and moral poetry increases knowledge and wisdom and leads the soul of the seeker into a state of astonishment. What follows is due to research in this field.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
در سالهای ١٣٨٢ و ١٣٨٣، فرصتـی دست داد که دو نوبت از بارگاه عارف و شاعر شوریده، محمد عثمان مروندی، ملقب به لعل شهباز قلندر (م ٦٧٣ ه.ق)، در سهوان، یکی از قدیمترین مناطق استان سند دیدار کنم. ملاحظة مفرداتی از اشعار فارسی وی به خط نستعلیق زیبای فارسی بر اضلاع درگاهش، و مشاهدة حضور کثیری از مردم مناطق مختلف برای زیارت مزار او و اهمیتی که برای سالگرد ارتحال و عرس سالانة وی قایل می شوند و هر سال هزاران زائر در این مراسم شرکت میکنند و سمینارها و سخنرانیها تشکیل میدهند، برای راقم انگیزهای شد که در احوال و آثار و خدمات این قلندر زبان شناس و پرجذبه که در ارتقای سطح فرهنگی و دینی جامعة اسلامی زمان خود، اهتمامی بسزا کرده، با مراجعه به آثار مختلف وی، یا دربارة وی و با استناد به منابع رسمی و شفاهی منطقه، به کاوش و تفحصی تازه بپردازد.
سرزمین سند در طول تاریخ، مورد توجه درویشان و صوفیان بوده، این سرزمین به وجود پاک آنها افتخار میکند. در جای جای سند، شهر یا روستایی نخواهیم یافت که در آن مزار درویش یا صوفیای نباشد. تنها در قبرستان بزرگ مکلی تهته، مزار هزاران درویش، عالم، متفکر و شاعر وجود دارد که بسیاری از آن مزارها به مرور زمان، شکل مخروبه ای یافته است. سید حُسام الدین راشدی در مکلی نامو تعدادی از آنها را با نام شمرده و خدمات آنها را ذکر کرده است. این درویشان بدون در اختیار داشتن امکانات اولیة زندگی و بدون توقع و انتظار از مردم، به تبلیغ و ترویج دین پرداختند و بین مردمی که دستهاشان به خون دیگران آلوده بود و ارزشی برای انسانها قایل نبودند، محبت، عشق و علاقه برقرار کردند و آنان را به معارف عظیم اسلام و انسانیت آگاه کرده، در این راستا، رنجهای زیاد کشیدند؛ به طوری که این منطقه به سرزمین اولیا معروف شده است.
یکی از این درویشان که از وطن خود، ایران به سوی شرق رفت و عاقبت در یکی از شهرهای تاریخی سند اقامت گزید و عقاید و نظرات معنوی و روحانی خود را در سرتاسر منطقه به حد اعجاز اشاعه داد، لعلِِِِِِ شهباز است. نامش، شاه حسین بوده، ولی به نام سید عثمان مروندی، ملقب به لعل شهباز قلندر معروف شده است. او برجستهترین صوفی و درویش و پرحرارتترین مبلغ اسلام این سرزمین بوده، حلقة ارادتمندان او بسیار گسترده و وسیع است. علاوه برمردم سند، هزاران نفر حتی از خارج از کشور به او ارادت میورزند. اگرچه او در شاعری دست داشته و شعر صوفیانه سروده، ولی بیشتربه جهت گزینش مسلک درویشی و ترسیم جامعة مطلوب و محیط آرمانی برای زندگانی انسانها، شهرت یافته است. آوردهاند که او، از نخستین سرایندگان شعر فارسی در سند است و یکی از خصوصیات بارزش، جنبة جامعیت کم نظیری بوده است که به برکت اوضاع و احوال استثنایی و متعددی به وی دست داده ومحیطی مشحون ازآثار معارف سبحانی و مقبول مردم پدید آورده بوده است.
لعل شهباز در سال ۵۸۳ هجری در روستایی از حومة شهر تبریز ایران، به نام مروند به دنیا آمد. بسیاری از محققان، وطن لعل شهباز را «مروند» نوشتهاند و در ابیاتی نیز که از او باقی است و خواهیم آورد، نام «مروند» بصراحت ذکر شده است.بنا بر تحقیقات مولانا غلام مصطفی قاسمی، از نامداران معاصرسند در کتاب سیوهانی شهباز و سندس همعصر، ص ۱۳ و در کتاب اثر فارسی بر شعر سندی، ص ۵۶، به نقل از نویسندگان تاریخ فرشته و تاریخ معصومی و معجم البلدان، نام وطن او، مَرَند یکی از شهرهای معروف آذربایجان که لعل شهباز در آن زاده شده، ذکر شده است و نیز نگاه شود به مآثر الکرام، ج 1، صص385 و 387.
نسبنامه و شجرة آبای کرام حضرت لعل شهباز بدین طریق اخبار الاولیا تشریف الشرافات است که لعل شهباز بن سید حسن کبیر الدین بن سید شمس الدین بن سید صلاح الدین بن سید نورشاه بن سید خالد بن سید محب بن سید مشتاق بن سید نورالدین بن سید اسماعیل بن سید امام جعفر صادق الخ (غلام سرور، 1914، ج2: 47).
لعل،القاب زیادی دارد، ولی بیشتر به شهباز قلندر، سیف اللسان و مخدوم معروف است. تحصیلات ابتدایی را در محل تولد خود آغاز کرد و در کودکی به زبانهای فارسی و عربی مسلط گشت. در شش سالگی ظرف یک سال، قرآن را حفظ کرد. بعد از پایان دورة ابتدایی به منظور تحصیلات سطوح عالی، عازم نیشابور شد و پیش استاد بزرگ سید ابراهیم ولی کربلایی، زانوی شاگردی زد. پس از تحصیلات در نیشابور، به منظور زیارت امام هشتم، پیاده عازم مشهد شد و از آنجا پیاده به منظور زیارت بارگاههای ائمة معصومین به عراق رفت و بعد برای انجام مراسم حج، عازم مکه شد و از آنجا به مدینة منوره سفر کرد. بعد از انجام مراسم حج به عراق برگشت و بعد از توقف کوتاهی در بغداد به ایران آمد و پس از زیارت مرقد امام هشتم، از راه مکران بلوچستان وارد سند شد. بدون توقف، سرزمین سند را پشت سر گذاشت و وارد هندوستان شد. در طول مسیر با صوفیان معروف و برجسته ملاقات کرد و از فیوضات آنها بهره گرفت. در هند اولین ملاقاتش در شهر اجمیر شریف در حومة شهر دهلی بود که حدود چهل روز در آن اقامت گزید. در این مدت علاوه بر عبادت و ریاضت به کرّات از عصر تا صبح روز بعد به حضور خواجه معین الدین چشتی ( متوفی ۶۳۲ هجری و سرسلسله چشتیه در شبه قاره) میرسید و از ایشان رمز درویشی و مبانی راه صوفیان فرامیگرفت و آگاهیهایی به دست میآورد که در موفقیت وی نقش عمدهای ایفا کرد. پس از آن به دهلی بازگشت و بر مزار خواجه قطب الدین بختیار کاکی حاضر شد و در آنجا الهام گرفت که به پانی پت کرنال برود و با بوعلی قلندر (متوفی ٦٣٤ ) ملاقات کند. شهباز قلندر بعد از این الهام، عازم پانی پت گردید و به حضور بوعلی رسید. بوعلی، او را مورد لطف و محبت قرار داد و علاقة شدیدی به وی پیدا کرد، و این، زمینهای شد که شهباز قلندر، رموز سیر و سلوک را از بوعلی نیز فرا گیرد. روزی بوعلی به شهباز گفت: تو دوست منی و به تو علاقه داریم، راه تو صاف است. دستور اقامت دراین محل را به تو میدهیم، لکن در این محل تعداد زیادی قلندر وجود دارد و سرزمین سند نیز به قلندری مثل تو نیار دارد لذا مناسب است که شما به سند بروید و در راه، توقفی در مولتان بکنید و آنجا، محل اقامت مستقل بیابید. امید دارم بندگان خدا، در آنجا از شخصیت شما استفاده خواهند کرد. شهباز پس از آن به مولتان روانه شد و درحلقة صوفیان درآمد. در مسیر از جانب لاهورعبور کرد و بر مزار داتا گنج بخش سید علی هجویری حضور یافت. سپس به مولتان درآمد و به حلقة صوفیان پیوست و به حضور عرفای بزرگ همچون شیخ بهاءالدین زکریا مولتانی، شیخ فریدالدین گنج شکر، شیخ جلال الدین بخاری وشیخ صدرالدین عارف، فرزند بهاءالدین زکریا رسید. حدود سیزده سال درمولتان اقامت کرد و از این بزرگان، استفادههای ارزندهای برد. او بیش از ده سال با بزرگان تصوف به بحث و مباحثه پرداخت و از فیوضات مشاهیر عرفای سلسله سهروردیه بهرهمند شد و بعد از اقامت نسبتاً طولانی در مولتان، عازم سهوان شریف سند شد. شاعری، تاریخ ورود او را به آن منطقه (نمود آفتاب دین) مطابق با 649 ه.ق. ذکر کرده است ( باریچو، ١٩٩١:٣٥ ؛ برنی،1957: 67و68).
در تحفة الکرام ( ج ٣: ١٣٦) و در خزینة الأصفیا (ج ٢: ٤٧ ) نقل شده که «لعل شهباز پس از بازگشت از مولتان درمحلة فحشا -جایی که اکنون جزو بخش «دادو» از ایالت سند پاکستان است- اقامت گزید و از اینکه به خاطر این کار مورد نکوهش قرار میگرفت، نهراسید و او مردی بود پرهیزگار و با ایمان و معتقد بود که بهترین محل برای انجام مأموریت دینی و مذهبی و بالا بردن سطح اخلاقی و هدایت گناهکاران به راه راست، جایی است که در آن گناه و معصیت بیش از هر جایی وجود داشته باشد. شخصیت روحانی قوی او، مراحم الهی را شامل حال مردم این محله کرد و آنان را به ترک اعمال گذشته و گرویدن به راه راست واداشت و اهالی منطقه از آن پس در زمرة مریدان او قرار گرفتند. در این منابع در مورد محل سکونت لعل شهباز چنین نوشته شده: «اتفاقاً بقعة زمین که درو آسودهاند، مسکن زنان زانیه بوده، به قدوم شیخ، شب هر که بر زنان آمد، قادر نشد. صبحی همه زنان، ورود شیخ را مطلع شده آمدند، توبه کردند.» این بیان، خود مظهری از روح ملامتی و کردار قلندری است که مفهوم این کلام قرآن را تداعی میکند: یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم.»(قاضی، ١٣٥٢: ١٧).
لعل شهباز همانند برخی از رهبران عارف خود نظیر شیخ جمال و سید ابراهیم، عارفان دوران او که مجرد میزیستند، تمام عمررا در تجرد گذرانید. نخست خود را به تکامل فکری، دینی، عرفانی و اخلاقی رساند و سپس به هدایت و ارشاد دیگران پرداخت تا بدیها کمتر و نیکیها و حسنات بیشتر شوند. به این ترتیب، مهمترین ویژگی اعجازگونه و کرامت او،نظریهای بود که برای زیستن پدید آورد و موجب نفوذ در قلوب مردم و دمیدن عشق پروردگار در وجود آنان بود، به گونهای که از گناهکاران، مردمی پاکدامن و باتقوا ساخت و محبت و یکرنگی در میان مردم به وجود آورد.
اوضاع سهوان هنگام ورودشهباز:
هنگام ورود شهباز به سهوان، آورده اند که پادشاه ظالم و عیاشی به نام «چَرپت» حکومت میکرد. مردم از ظلم او در امان نبودند؛ اموال مردم غارت میشد؛ خانه های مردم براحتی تخریب میشد؛ به ناموس مردم تجاوز میشد؛ حقوق مردم غصب میشد؛ منطقه از قانون پیروی نداشت و بیبند و باری رواج داشت؛ زنهای بیعفت به طور علنی به کارهای زشت روی میآوردند و بسیاری از خانه های منطقه به مراکز فحشا و منکرات تبدیل شده بود (حضرت لعل شهباز قلندر کی سوانح حیات: ٤ ). در این شرایط، شهباز قلندر که همواره جامة سرخ رنگ (گویا جامة معرف مردم مرند و شاید به دلیلی دیگر) به تن داشت و در سیر و سلوک، اندیشههای علی ابن ابیطالب(علیه السلام) را معراج رندی و قلندری میدانست (به شعری از او در آخر مقاله نگاه شود) توجه به وضعیت زنان را پیش از هر چیز، سرلوحة کار خود ساخت ودست نیاز و دعا به سوی خداوند بلند کرد که این بازار بیعفتی نابود شود وبه زنان توفیق عنایت شود تا خود را از مردان بد حفظ کنند. طولی نکشید که زنان، جمعی به حضور شهباز قلندر رسیدند و گفتند از خدا بخواه توبة ما را بپذیرد. بعد از توبه، زنان با قلندر بیعت کردند و قول دادند از این به بعد به کارهای ناشایست دست نخواهند زد. بدین ترتیب، شهباز با نفوذ در دلهای آنها، انقلاب روحی و معنوی برپا کرد و این اولین اثر نفوذ او بین مردم این منطقه بود و از این پس سعی کرد با تلاشهای مخلصانه و مستمر، منطقه را از فساد و بیبند و باری پاک کند و مردم ناحیه را از ضعف اخلاقی و نابودی حفظ کند. وی ضمن تبلیغ و هدایت، کار آموزش و تدریس را نیز وجهة همت خود ساخت و کلاسهای علم عرفان دایر کرد و بعد از مدتی موفق شد منطقه را به یک مرکز فرهنگی تبدیل کند (باریچو، ١٩٩١: ٤٣).
شیخ محمد اکرم در کتاب موج کوثر از یک تاریخ نویس انگلیسی نقل میکند که شهبازقلندریک عالم بزرگ بود و به چندین زبان آشنایی داشت. دو اثر ادبی او به نام میزان الصرف و صرف صغیر در دورة حکومت بریتانیا (١٨٥٢م. )، در مدارس و مساجد تدریس میشد. میزان الصرف اکنون هم در مدارس تدریس میشود. او به واسطة مهارت در علوم دینی و تسلط در زبانهای عربی و فارسی و تبحّر در صرف و نحو، در کنار پاسخ به سؤالهای مردم به کار تدریس میپرداخت. همچنین موقع اقامت در خانقاه روحانی بزرگ بهاء الدین زکریا در مولتان (١٢٦٧ - ١١٧٠م ) علاوه بر ریاضت و عبادت، به عنوان استاد در مدرسة او تدریس میکرد وعلاقهمندان زبان و ادب فارسی و عربی در کلاس وی شرکت میکردند (باریچو،1991: ٦٦-٦٧ ).
عبدالجبارجونیجو در کتاب سندی شاعری( ص ٥٦) مینویسد: دربارة نخستین سخنور به زبان فارسی در سند، با یقین نمیتوان نظر داد، لکن تاریخ سند، نام دو شخصیت را ذکر کرده است که نخستین شعرهای فارسی را به ایشان نسبت دادهاند. یکی علی بن حامد کوفی، متوفی قرن ١٣ میلادی است. او کتاب «منهاج الدین و ملک» را از عربی به فارسی به نام چچ نامه ترجمه کرد و آن، کتاب معروفی است دربارة تاریخ سند. کوفی در آخر این کتاب، شعرهای فارسی خود را که در تعریف ناصرالدین قباچه سروده، درج کرده است:
خسروا ملک برتو خرم باد |
|
کـل گـیتی تـو را مسلّم بـاد |
سخنور دیگر، لعل شهباز قلندر است که از او به عنوان نخستین سرایندة شعر فارسی بر سرزمین سند یاد میشود. چندین غزل فارسی به نامش منسوب شده که در آنها کیفیت وجد و لطافت و پختگی نظم مشهود است:
ز عشق دوست هر ساعت درون نار می رقصم |
|
گهی بر خاک می غلطم گهی بر خار می رقصم |
***
شـــــهبــاز لامــکـانـم مـن در مــکان نگــنجـم |
|
|
|
عـــنقـای بـی نــشــانـم مـن درنــشـان نــگنجـم |
|
جزاین دو سراینده، شاعر دیگری به زبان فارسی در قرن ١٣ میلادی شناخته نشده است. از این جهت شهباز قلندر در سند از نخستین کسانی است که زبان فارسی را به اهالی این منطقه معرفی کرد و این مطلب نیز از کرامات اوست که با زبانی که اهل این منطقه، کمترین آشنایی با آن نداشتند، معارف اسلامی و اخلاقی را به آنها فهماند و احساسات درونی و اندیشه و افکار درویشانة خود را در غالب شعر فارسی به آنان رساند و آنها را تابع و شیفتة خود کرد، و این در شرایطی بود که روزگار وخیم و غیرانسانی جامعه، هیچ گونه آمادگی برای پذیرفتن آن نداشت ( باریچو،1991: ٥٧ ) و لذا شهباز قلندر از این جهت معجزه کرد که، آن معانی و مفاهیم عالی دین و مطالب غامض و پیچیدة عرفان را که امروز هم بسیاری از اهل علم از درک آن عاجزند، به انسانهایی فهماند که به امور فرهنگی و تربیتی روی نیاورده بودند و هیچ آشنایی با زبان مرشد و واعظ خود نداشتند. بواقع، این کار را زبان نرم و شیرین او برای علاقه مندانش آسان کرد و با گذشت زمان، حلقة مریدان او بتدریج توسعه و گسترش یافت. بسیار بودند افرادی که فقط برای شنیدن صدای شیرین شهباز حاضر میشدند و شاید خدماتی که زبان شیرین فارسی به اهالی این منطقة سندی زبان کرد، زبان دیگری، قدرت آن را نداشت. زبان فارسی خود نیز در انتقال اندیشه به شهباز کمک کرد ( صدیقی، ١٩٩۳: ٣١٧ ).
از سوی دیگر، بدعتها و رسوم غلط که توسط برخی از صوفیان کج فهم، ریشههای خود را بین مردم دوانیده و محکم کرده بود، رفته رفته تمام سند را فرا میگرفت. رواج این بدعتها و رسوم به حدی بود که مردم سند بدون تأمل و تفکر، آنها را می پذیرفتند. شهباز قلندر زمانی که به سهوان وارد شد، صوفیان زیادی درآنجا اقامت داشتند و گروهی از آنان به نام تقوا و پرهیزگاری، بدعتها و رسوم فراوانی درجامعه رواج میدادند که باعث ایجاد سستی در اندیشه و عمل آنها میشد. یکی از آن بدعتها، گرفتن معنی غلط از «توکل» بود. بسیاری از مردم این منطقه از این اصل دینی، استنباط غلط داشتند، به گونهای که امور زندگی را به خدا میسپردند وتلاشی نمیکردند. حتی در کار و کسب، بیماری، ازدواج و دیگر مسائل زندگی، آن را وسیله و بهانه قرارمیدادند وبه امور سیاسی و داخلی کشور، حتی به اموری که در محاق مردم بود بیتوجه میشدند (. سندی،2003، به نقل از آن مری شمل : ٦ ).
تبلیغات به حدی بود که مردم هر ظلمی را از طرف خداوند دانسته، بدون چون و چرا میپذیرفتند و لاجرم ستمکاران و دشمنان اجازه مییافتند که منازل مردم و اولاد مردم را مالک شوند. آبروی افراد در امان نبود، شرم و حیا از بین رفته بود. جوانها بی ادب شده بودند و افراد آبرومند به جهت حفظ ناموس و عزت خود از مردم فاصله میگرفتند و در محلی خلوت در چله و مراقبه مشغول میشدند و این همه، از اثر تبلیغ سوء برخی از صوفیان بود که کسی جرأت مبارزه با آنان را نداشت و نشسته در گوشة خانه، منتظر معجزه بودند. عدهای از جوانها نیز که شعور داشتند وبرای جامعه تلاش میکردند، به وسیلة افراد تحت نفوذ مسؤولان و رهبران مذهبی، به شکنجه و بیماریهای روحی و جز آن مبتلا میشدند.
از بررسی تاریخ اجتماعی سند استنباط میشود، که ورود قلندر زمانی بوده است که سرزمین سند علاوه بر محل اقامت صوفیان مسلمان، اماکن مرتاضان هندو و دیگر مذاهب نیز بوده است و افراد بیکار و تنبل و سست به صورت گروهی در آنجا گرد میآمدند (سندی، ٢٠٠٣: ٧).
وقتی شهباز قلندر در سهوان اقامت گزید، افراد تنبل و بیکار را در هیأت کاروانها از شهر بیرون راند. او بتنهایی به اصلاح جامعه پرداخت و بدون اعتنا به مخالفت دشمنان کوشید تا ریشة بدعتها و رسوم غلط را بکند ( همان: ۷ ). شهباز قلندر که یک ایرانی بود و با زبان این منطقه آشنایی نداشت، با عمل خالصانه و با حل مشکلات دیگران و سهیم شدن در مصیبتهای آنان، دلهای مردم را به دست آورد و به این نحو بین پست ترین افراد جامعه، نفوذ چشمگیری پیدا کرد و در مختصر زمانی، افراد زیادی به او علاقهمند شدند وآوازه و شهرتش از مرزهای سهوان فراتر رفت و رفته رفته تبلیغات و اندیشههای او به گوش مردم مناطق دور رسید. اکنون نیزمردم هر سال در مراسم سالگرد وفات اوازهمة شهرهای پاکستان و خارج از این کشور شرکت میکنند وبه ابراز ارادت میپردازند. شرکت هزاران زائر در مراسم سالگرد در گذشت وی دلیلی محکم بر گستردگی پیام و نام اوست.
راههای نفوذ اندیشه های شهباز بین عموم مردم:
بجز نکاتی که با استناد به منابع متذکر شدیم، مطالبی نیز وجود دارد که ذکر حکایات و داستانهای بدون سَنَد است که در طول تاریخ شبه قاره، زبانزد مردم بوده و سینه به سینه گشته است و اکنون هم، بعضی از آنها مشهود است. بیشتر این داستانها را افراد مسن، متولیان مزارها و مریدان صوفیان نقل میکنند.
بدون شک، اندیشة شهباز قلندر توسط مریدان فهیم و با دانش او رونق گرفت که با خانه و خانواده خود وداع کردند. اکنون مریدان علاقهمند وی دور مزار او مینشینند و بیشتر اوقات خود را با ذکر و نقل داستانهای او و دیگر صوفیان، سپری میکنند. اغلب مرید نمایان، تمایلی به تشکیل خانواده ندارند و این امر را مانع در تبلیغ و اهداف خود میدانند؛این گروه، دائم در سفرند و ازخانقاهی به خانقاه دیگر میروند؛ فکر غذای خوب و لباس خوب ندارند؛ بیشترشان به گدایی مشغولند و این عمل را یکی از راههای تهذیب نفس میدانند، به طهارت و پاکی چندان توجهی ندارند، و بعضی به بیماریهای روحی و روانی یا کشش به سوی مواد مخدر مبتلایند که شهباز از آن رنج میبرد. تقریباً صورتی دیگر از اوضاعی است که قلندر را زمانی به سند کشاند و علیه آن، تبلیغات وسیعی انجام داد.
با این همه، همین مریدانند که بدون درنظر گرفتن خطرات جانی و مالی، در محافل خصوصی و عمومی، از شهباز قلندر تعریف و تمجید میکنند و به این نحو نه فقط عقیدت و ارادت خود را به قلندر ابراز میکنند، بلکه دیگران را نیز به وجد میآورند و شیفته و علاقهمند به او میکنند. مریدان، موقع نقل روایت و حکایت، گاهی به حدی به وجد میآیند که بیاختیار میرقصند و شعار مخصوص خود «جهولی لعل» را سر میدهند. در این کیفیت، فرقی بین جوان، پیر، کودک، زن و مرد نیست. این مریدان دو گروهند: گروهی که خود را به خانقاه وابسته کردهاند و لباس مخصوص به رنگ سیاه عربها را میپوشند، و آنها مریدانیاند که از همة نعمات الهی دست کشیدهاند و همان طور که اشاره کردیم، تعداد اندکی ار آنان ازدواج میکنند و بیشترشان، مجرد و بدون تشکیل خانواده عمر را سپری میکنند و گروهی دیگر، به کار و کسب مشغولند و تشکیل خانواده میدهند0
نفوذ دیگر شهباز قلندرکه بسیار چشمگیر بوده، تأثیر او روی خوانندگان معروف بوده است. از استقلال پاکستان تا امروز و قبل از آن، علاقه و ارادت خوانندگان به شهباز، مایة عزت، سرافرازی و شهرت آنان و معروفیت بیشتر قلندر شده است. خوانندهای سراغ نمیتوان یافت که بدون ذکر شهباز قلندر، در قوالی و سرودها به شهرت نایل شده باشد. معمولاً در ادوار گذشته، خوانندهها در مراسم سالگرد او و در محافل سماع و موسیقی شرکت میکردند و با خواندن شعرهای او یا اشعار ارادتمندانش، مردم را به وجد میآوردند و مریدان نیز به رقص میآمدند که آن را «دهمال» میگویند. هزارها نوار آدیویی، ویدیویی و سی دی در مراکز فروش نوار وجود دارد و خوانندهها میکوشند بهترین نوارهای دهمال را به بازار عرضه کنند. بیشتر نوارها، هنگام برگزاری مراسم سالگرد وی به بازار عرضه میشود. علاوه بر آن، عکس و تصویر خیالی قلندر شهباز نیز اثر چشمگیری روی احساسات مردم گذاشته است. این تصاویر، هنگام سالگرد او در بیشتر اتوبوسها وبر در و دیوار مناطق سند و پنجاب، بویژه در سهوان دیده میشود و نیز محبوبیت قلندر را در دلهای مردم میافزاید.
مراسم عُرس (سالگرد وفات):
مراسم عرس به مناسبت سالگرد درگذشت شهباز قلندر هرسال در ماه شعبان به مدت سه روز برگزار میشود. دولت سند روز اول مراسم را تعطیل عمومی اعلام میکند. این تعطیلی، زمینهای است که مردم را به شهباز قلندر متوجه میکند؛ چنان که سالروز درگذشت شاه عبداللطیف، عارف نامی دیگر منطقه، تعطیل اعلام میشود. مراسم، معمولاً به دست فرماندار یا سروزیر با نثار گل و چادر و قرائت افتتاح میشود. اگر فرماندار در مراسم افتتاحیه شرکت کند، سروزیر در جلسة پایانی شرکت میکند و اگر سروزیر در مراسم افتتاحیه شرکت کند، فرماندار در مراسم پایانی شرکت خواهد کرد، و معمولاً برای کسب موفقیت در امور اجرایی، رایج است که مسؤولان بعد از انتساب، بر مزار قلندر حضور مییابند و خواستة خود را به او عرضه میکنند و از درگاه خداوند، موفقیت در امور اجرایی و جز آن را طلب میکنند. این برنامة دولت سند است، ولی مراسم سالگرد توسط مریدان و ارادتمندان شهباز، متنوع و گسترده است و با شرکت انبوه زن و مرد و کودک و جوان تشکیل میشود. مردم، از اطراف و اکناف کشور و حتی از آن سوی مرزهای کشور، دور مزار مرشد گرد میآیند. مراسم از اذان صبح با صدای دفهای متعدد و بزرگ با رقص درویشانه آغاز میشود. این مراسم که بین درویشان به «دهمال» شهرت دارد، سه روز در اول صبح انجام میگیرد و پس از دهمال سوم، مراسم پایان میگیرد. در این دهمال که ساعتها ادامه دارد، زن و مرد در آن شرکت میکنند و به وجد میآیند. کیفیت وجد و رقصیدن آنان، دیدنی است. زن و مرد، موهای بلند را باز میکنند، به گونهای که گوشها و گردن و چهره را می پوشاند. دستها را بالا میگیرند و پابرهنه بدون توجه به هوای بسیار گرم یا سرد و بیعنایت به اطراف خود، دست جمعی میرقصند و بعد از مدتی از خود، بیخود شده؛ خود را در وجود معشوق غرق میکنند. در مراسم سه روزه، نمایشگاهی ازصنایع دستی، محصولات و ابزارکشاورزی و دیگر فراورده های سند و دکانهای شیرینی وخشکبار و جز آن دایر میشود. علاوه برآن، مسابقات کشتی سنتی سند، برنامة موسیقی با شرکت خوانندههای معروف سند و دیگر ایالات کشور برگزار میشود. برنامة موسیقی با تشریفات و با شرکت مسؤولان برجستة نظامی وغیر نظامی برگزار میشود. خوانندهها در این برنامه، اشعار شهباز قلندر و سخن شاعران دیگر را در توصیف او میخوانند و شاعران در شأن و شوکت او، سروده های خویش را عرضه میکنند. متأسفانه، در کنار این مراسم، برخی از مفاسد و استعمال مواد مخدر دیده میشود و گاهی افراد «خنثی» یا جوانهایی که خود را شبیه دختران درآوردهاند، محیط بارگاه و مراسم را آلوده میکنند. از سوی دیگر، گداهای سمج، مشکلات دیگر برای زایران ایجاد میکنند و دزدی و جیب زنی رونق میگیرد. صدای بلند نوارهای ترانه و دهمال، در روز و شب، گوشهای انسان را سنگین میکند. این برنامههای گسترده، بیشتر هنگام سالگرد ارتحال او واقع میشود. چهار طرف مزار، محافل خوشی و شادی به چشم میخورد و از مراسم عزا خبری نیست؛ فقط شیعیان، مراسم سوگواری و سینهزنی برگزار میکنند.
سهوان، شهری باستانی با قدمت چندین قرن با فاصلة حدود ۱۲٠ کیلومتر در غرب حیدرآباد قرار دارد. این شهر از امکانات اولیه و تسهیلات زندگی محروم است. مردم هنگام مراسم «ارتحال» از کثیفی و آلودگی شهر رنج میبرند، و با این که بیش از هزاران نفر در مراسم شرکت میکنند، دولت اقدامی اساسی برای رفاه زایران اتخاذ نمیکند.
دکتر نبیبخش قاضی در مقالهای با عنوان «افسوس! ما قلندری را نفهمیدیم» میگوید: ما از قلندر، معنی گدایی گرفتهایم که دائم به سوی مردم دست دراز میکند و در حال مستی در کوچهها میگردد. بعضی، معنی قلندر را به سستی، تنبلی و بیکاری تفسیر کردهاند، در حالی که قلندر، انسان آزادمنش و کسی است که در راه خدا و معنویت قدم بر میدارد (ویجاهدون فی سبیل الله) و عاشق خدا و محبت کننده است (یحبّونه) با دوستان، شفیق و مهربان و علیه دشمنان سخت و سربلند است ( اذلّةَ علی المؤمنین و اعزّةُ علی الکافرین ) و بیتوجه از ملامت کنندگان و گله مردم ( لا یخافون لومة لائم ). قاضی میافزاید: قلندری را باید ازشهباز قلندر آموخت. قلندر، در وجود ما، روح آزادی، حریّت، بی پروایی از دشمنان و عشق به خدا ایجاد میکند و ما را قدرت پرواز میدهد و به شهباز تبدیل میکند ( کاروان، ش 1، ٢٠٠٣: ٥ ).
جان برتن، فرمانروای انگلیسی در سند، در کتاب خود به نام تاریخ سند مینویسد: شهباز قلندر عالم بزرگ و استاد زبان شناسی بود، در رشتة صرف و نحو مهارت داشت و در دورة حکومت من در سند تألیفاتش در مساجد و مدارس تدریس میشد. از آثار وی کتاب صرف و نحو، میزان صرف، کتاب عقد، و وجودالعاشقین از شهرت قابل ملاحظهای برخوردارند. شرح میزان صرف توسط مولانا عبدالحی لکهنوی انجام گرفت و اکنون نیز در مدارس دینیه تدریس می شود. در دهم هجری علامه محمود تهتوی بر کتاب عقد شرح نوشت. مخدوم هاشم تهتوی نیز تعدادی از آثار شهباز را در کتاب مدح ذکر کرده است ( شاهانی، ١٩٩۳: ١٠٨ ).
محمد یعقوب مغول در مقالهای با عنوان «حضرت لعل شهباز قلندر یک صوفی عظیم و ولی الله» مینویسد: شهباز قلندر استاد عظیم، سخنران بلیغ، نویسنده و شاعر توانا بود. در ادبیات عربی و فارسی مهارت، و در تفسیر، حدیث و فقه تخصص داشت. وی بعد از ذکر ویژگیهای شخصیت قلندر،به اثری دیگر از آثار وی به نام اجناس اشاره کرده است ( مغول، ١٩٩٣: ٢٨ ).
دیوان قلندر:
بعد از درگذشت قلندر، قرنها کسی به جمعآوری اشعار وی اقدام نکرد و اشعار او به صورت پراکنده در کتابها و یا در یادداشتهای افراد متفرقه به دست میآمد. بیشتر اشعار او ازحافظة مریدان و علاقهمندان او نقل میشد. این از این جهت بود که، مریدان وی در محافل سماع، اشعارش را میخواندند و میرقصیدند. نخستین کسی که با دقت و تلاش مخلصانه در این راستا همت کرد، شیخ الهی بخش، فرماندار اسبق شهر سهوان بود. وی، اشعار او را از متن کتابها و سینة مریدان و علاقهمندان و خوانندهها بیرون کشید وبه نام دیوان قلندردر سال ١٩٩٨ میلادی منتشر کرد. شیخ در مقدمة دیوان، با ابراز تأسف مطالبی را ذکر میکند و مینگارد که: «در بسیاری از محافل موسیقی درویشان شرکت کرده، اشعار قلندر را شنیده است و به عظمت و کیفیت روحانی و معنوی وی پی برده، لکن برایش خیلی تعجب آور بوده که، چرا کسی به جمعآوری و حفظ و نگهداری اشعار گرانمایة او اقدام نکرده است0 بالاخره الهی بخش بعد از تفحص و مطالعه بسیار، اشعار او را گرد آورد و دیوان قلندر را به چاپ رسانید.
به هر تقدیر، برای درک محتوای شعر لعل شهباز باید به درک یکی از تجارب صوفیه؛ یعنی وحدت وجود قادر باشیم. برای تشریح این کیفیت موجد اتحاد با در نظر گرفتن نظریه ابن فارض، پرفسور نیکلسون در صفحات 19- 20کتاب مشهور خودThe idea of personality in Sufism مینویسد: ابن فارض سه حالت تجربه را از هم متمایز ساخته است که آن را میتوان به ترتیب: عادی، غیرعادی و فوق عادی خواند. حالت عادی عبارت است از هوشیاری متغیر و مکرر مردم عادی؛ حالت غیرعادی به معنای حالتی است از بیخودی در وجد؛ و فوق عادی نوعی هوشیاری موجد اتحاد است که ممکن است در نتیجة حالت بیخودی به وجود بیاید. ابن فارض تجربة عادی را «صحو» مینامد و نام «سکر» را به حالت غیرعادی و حالت فوق عادی را هشیاری جمعی (صحوالجمع) و یا هوشیاری ثانی میخواند. این حالت آخر پس از سکر به وجود میآید، در حالی که همیشه دنبال آن نیست. در اغلب موارد عارف پس از اینکه از حالت وجد و بیخودی خارج شد، به حالت هشیاری باز میگردد. ولی بندرت، سکر تبدیل به حالت آگاهی از اعمال شعوری و یا روشنبینی عرفانی میگردد؛ یعنی حالتی که سالک خود را واصل به حق بیابد.
بنا به گفتة ابن فارض، این بالاترین درجة اتحاد است و او مدعی بود که این حالت به طور دائم دراو وجود داشته است. پس صوفی در مرحلة اول سفر، خود را به عنوان فردی جدا از خالق میبیند؛ در مرحلة دوم هر نوع تمایزی بین خالق و مخلوق از میان میرود؛ در مرحلة سوم خود را متصل به خداوند میداند، در حالی که به عنوان یک موجود از او جداست.
بنابراین، بالاترین تجربة عرفانی، جنبة مثبت و فعال دارد؛ بدین معنی که آن کسی که توفیق رسیدن به این حالت را پیدا میکند، نه فقط قادر است صفات و اعمال حمیدة الهی را که در او متجلی میشود، به دیگران منتقل سازد، بلکه رابطة شخصی خود را با خدای خود حفظ میکند و به او متصل میگردد؛ هر چند که خالق همیشه فرازندة اوست.
کـلانـا مصل واحــد ساجـــدالـــی |
|
حقـــیـقـتـاً فـــــی کـــل سجـــدة |
در این مرحله «ابن فارض» میگوید:
الی رسولا کنت منی مرسلا |
|
و ذاتی بایاتی علی استدلت |
لعل شهباز نیز در همین حالت معنوی بود که خطاب به خود یادآور شده است:
ایـــا عثـمــان مـرونـدی چـرا مســتی در ایـن عـالـم |
|
|
|
که جز "یاهو"، و "یامن هو"، دگر چیزی نمی دانم |
|
در واقع، لعل شهباز در مورد عقیدة صوفیانه، نظر خود را به طور کامل بیان میکند. در شعری که به او نسبت دادهاند و با کلمات زیر آغاز میشود با بیانی روشن و صریح چنین اظهار میکند:
من نعره اناالحق دم دم زنم به سوزی
شعردیگری هم به این مضمون آمده است و شهباز، تجربة صوفیانة خود را وصف میکند و خود را به صوفیه مکتب حسین بن منصور حلاج (309هـق. 922م) وابسته مینمایاند و اظهار میکند که ازعشق ورزیدن شرمنده نیست، بلکه به آن افتخار میکند و احساسات بلند خود را با مهارت و گرمی و جوششی خاص منتقل میکند.
بیـا ای مـطرب مجــلس ســماع و ذوق را درده |
|
|
|
کـه من از شادی وصلش قلندروار می رقصـم |
|
شـدم بـدنـام در عشـقـش بـیا ای پارسا اکنون |
|
|
|
نمی ترسم زرسوایی به هر بازار می رقصم |
|
مـنم عثمان مروندی که یـار خواجـه منصورم |
|
|
|
ملامت می کند خلقی که من بردار می رقصم |
|
در کتاب لعل شهباز به نقل از لُب تاریخ سند، ص7و8، اشعار دیگری از شهباز که باز بیانگر روحیات عرفانی و حالات معنوی اوست و عقاید، افکار، قدرت، استعداد و تسلط او را در سخن نشان میدهد آورده شده است. مفرداتی از آن به شرح زیر نقل میشود (قاضی، 1352: 25 ):
جام مهر علی ست دردستم |
|
باده از جام خورده ام مستم |
وجـود مـحض مـطلق را همه جـا هـر زمان دیـدم |
|
|
|
به هرسویی،به هرکویی،به هرصورت عیان دیدم
|
|
بـه یک پـرواز مـی بینم کـه شـهبازم بـگویم حــق |
|
|
|
بـه نـور چشم بـاطن عـین خـود را عـین آن دیـدم |
|
کـمند عـشق در گـردن به مـا مـسرور خـوش آیـد |
|
|
|
خــم و خـمار هـم زان دیـدة مـخـمـور خـوش آیـد |
|
تـجـلی جـلالـم کـرد مـوسـی هـم بــه بـی هـوشـی |
|
|
|
ببین کـار جلالم را که چون بـر طـور خـوش آیـد |
|
قـلـنـدر مـنّ و شـهـبازم، مـــرا آشـیـانـه گـونـاگـون |
|
|
|
بــه هـر جـا مـی روم آتـشگه پـر نـور خـوش آیـد |
***
رسیدم من به دریایی که موجش آدمی خواراست |
|
|
|
نه کشتی اندر آن دریا نه ملاحی،عجب کار است |
|
شـریعـت کـشـتیئی بـاشـد، طـریـقـت بـادبــان او |
|
|
|
حقیقت لـنگری بـاشد کـه راه فـقـر دشـوار اسـت |
|
چـو آبش جـمله خـون دیـدم بترسـیدم ازیـن دریـا |
|
|
|
به دل گـفتم چرا ترسی گـذر باید که ناچار اسـت |
|
ندا از حق چنین آمد، مگر ترسی ز جان خود ؟ |
|
|
|
هزاران جان مشتاقان درین دریا نگونسار است |
|
ایـا عـثمان مـرونـدی سـخن بــا پـرده داری گــو |
|
|
|
نیابـی در جـهان یـاری جهانی پـر ز اغیار است |
|
همچنین براضلاع درگاه لعل شهباز، ابیاتی از غزلیاتش که نمایشگر حالات جذبه و احساسات شکوهمند اوست ومنزلت و محتوای شعرو سوز دل همراه با ذوق طبع شهباز را میرساند و مسلک و طریق تبلیغ وی را روشن میکند، دیده میشود:
شـهباز لامکانم، من در مکان نگنجم |
|
عنقای بینشانم، من در نشان نگنجم |
مـــن آن دُرّم کــه در بــحـر جــلال الله بـودستـم |
|
|
|
بــه کــوه طـور بــــا مـوسـی کــلـیم الله بـودستـم |
|
گـهی زنـار مـی بستم، گهی قرآن مـی خوانـدم |
|
|
|
گهی در مـذهب تـرسا، گـهی مـحنت کـشیدسـتم |
|
دوصـد جـــامـه کـهـن کردم، لـباس فـقر پـوشیدم |
|
|
|
برآن برجی که من هستم،هزاران یک رسـیدستم |
|
بـه اسمـاعــیل پـیـغـمبر، بـــه ابـراهـــیم بـــن آذر |
|
|
|
درآن ســــروقـت قـربـانـی بـه قـربـانگاه بـودستم |
|
ایــــا مــلا مـکـن ظاهـر ســر اسـرار مــردان را |
|
|
|
نـــدانـســتـی نـدانــستـی که ســرّالله بـودســتــم |
وفات:
شهباز قلندر بعد از اهتمام بسیار در تبلیغ دین و هدایت مردم و احاطة کامل بر علوم عربی و فارسی و تفسیر قرآن و حدیث و فقه، و چیره دستی در نگارش و سخنوری و زبان شناسی و دستور زبان، به پایان عمر نزدیک شده بود. او حدود نود سال عمر کرد و شش سال پایان عمر را در سهوان گذراند. نور اسلام پیوسته از خانقاهش به همه نقاط سند رسید و مردم گرویدة اسلام شدند. او در آخرین ایام زندگی به خلوت رفت و خود را فقط به ذکر و عبادت مشغول کرد. در همین حال بود که در ۲۱ شعبان ۶۷۳هجری با دنیا وداع کرد و در حجرهاش دفن گردید. موقع وفات، بیهوش بود و ناگهان به هوش آمد و گفت هیچ کس رفیق من نیست. اعمالم هم نمیتوانند دوست من باشند. امیدم به خدا، پیامبر و اهل بیت است. پس از آن دستها را بلند کرد و گفت: خداوندا! من بندة گنهکار توام و طلبکار رحمتت، به دین پسندیدة تو اسلام گرویدم و آن را محکم گرفتم. خدایا! اگر در آن از من کوتاهی سرزده، از تو طلب عفو دارم،از کوتاهیهایم بگذر و دعایم را مستجاب بفرما. پس از آن نفس آخر کشید و روحش به ملکوت اعلی پرواز کرد ( باریچو، ۱۹۹۱: ۷۱). علی شیر قانع، مؤلف تحفة الکرام(م 1203 ه) این مادة تاریخ را در مرگ او سرود ( قاضی،1352: 212):
چون رفت سوی جنان آن شیخ |
|
کو زبدة آل و پاک نام است |
مقبره و خانقاه
اولین باردرعهد پادشاهی سلطان فیروزشاه تغلَق (752-790ه.ق) توسط اختیار الدین حاکم سیوستان، روی مقبرة لعل شهباز، بنا ساخته شد و پس از آن میرزا جانی بیگ ترخان، گنبد بنا را ساخت وپسرش میرزا غازی بیگ ترخان، مقبرة وی را توسعه داد0سپس نواب سید دیندارخان بخاری حاکم سیوستان در زمان حکومت شاه جهان پادشاه گورکانی مغول، بین سالهای 1036 تا 1042 هجری بیرون از خانقاه مسجدی بنا کرد و صحن حرم این خانقاه را به صورت بسیار زیبایی آراست ( نک: مولایی شیدایی، ٢٠٠٢:٤٢٤). دو در ورودی بزرگ و مطّلا نیز در دوران پهلوی دوّم به این بارگاه اهدا شد.
دربارگاه این عارف، اشعاری به خط نستعلیق به صورت برجسته برسنگ دیده میشود که ازآن، تاریخ انجام مقبره و تزیین آن و رواج و گستردگی زبان فارسی برمیآید:
بـه عـهـد دولـت فـیروز شـد سلـطـان دیـن پــرور |
|
|
|
|
کـه خاک درگهش سازند شاهان جهان افسـر |
از آن گاهی که بر تخت شهنشاهی نشست این شه |
|
|
|
|
سـراسر گـشت گیتی از شعاع دولـتش انـور |
عـمـارت شـد مـقـام شـیـخ عـثـمـان مـرنـدی کــــو |
|
|
|
ولــی الله بـاز اســفـیـد مـیر بــحر بـود و بـر |
|
اگــر چــه اولـیـا انـدر زمـانِ شـیـخ بـــس بـودنـد |
|
|
|
ولـیکن در کرامت بـود او از همگـنان بـرتـر |
|
چـه زیبا بارگاهی شـد به هـفت طاق شـش گـنـبـد |
|
|
|
که رنگ نه فلک گشته زرشک بام او اخضر |
|
بـه روز هفتم ازماه رجب مـبنی شـد ایـن روضه |
|
|
|
بـه سال هـفتصد وپنجاه وهشت ازهجرت مهتر |
|
بـنایـش کــرد والـی اخـتـیـار الـدیـن مـلـک ارشـد |
|
|
|
امــیرعـادل و بـاذل تـهـمتـن ثـانـی اســکنـدر |
|
کـه تا بودست سیوستان، نبودست این چنین والـی |
|
|
|
تقی و مشـفق و مکرم سخی و پاک دین دیـگر |
|
امیـداسـت اینکه می باید جـزای ایـن چـنین خیری |
|
|
|
هـزاران قـصر در جنت بـه فـضل ایـزد اکـبـر |
***
شـد بــنـای گــنـبـد عــالـی بـــه عـهـد شـهـریــار |
|
|
|
شـاه فیروز آنک بگرفته است گبران زو قـرار |
|
مـی ســزد مـربـــنــده درگـــاه شـــاه دهـــر را |
|
|
|
کـوکند در سـرفـرازی بـر سـلاطـیـن افـتـخـار |
|
بـر سـر قـبـر ولی الـلـه عـــلاء الــحــق عــلــی |
|
|
|
بـود از بغداد واندر صـف نـیـکـان در شـمـار |
|
بـس بـزرگ و بـاکرامت هـست ایـن پـیـر عـزیــز |
|
|
|
هـرزمان بـادا بــه قـبـرش رحـمت ایـزد نـثار |
|
هـفتم از مـاه صفر مـبنی شـد ایـن مـرقـد بـه سـال |
|
|
|
هـفتصد و پنجاه وهشت از هجرت احمد شمار |
|
کرد بـنـیـادش مـلـک سـیـد جـلال الـدیـن کـه او |
|
|
|
هـست اندرعدل وبذل و خـلق و احسان یادگار |
|
اشعار زیر نیز، تاریخ تکمیل و تزیین مقبره شهباز را نشان میدهد:
به دوران شهـاب الدین جهان شاه |
|
جـهان از فضـل او خـرسـند و آبـــاد |
***
بـه دور شـــهنــشاه شـاه جـهان |
|
چـنان بود ایـوان چـو باغ بهشـت |
میان غلام شاه کلهورا، حاکم سند درسال 1173 ه.ق در خانقاه این عارف، دهلیزی ساخت و علمی (پرچم) نذر کرد. در قطعة زیر ذکر آن آمده است:
چه خوش جناب مبارک که نور حقانــی |
|
ز روضه است عیان، ظاهر و پــــنهانــی |
میر کرم علی خان تالپور، حاکم دیگر سند در سال 1238 ه0ق مرمّت ساختمانهای قدیم را آغاز کرد و برای مقبرة شیخ عثمان دری از نقره ساخت و نصب کرد. میر غلام علی مایل، قطعهای در تاریخ نصب آن نوشت:
چون به این روضة جنان رفعت |
|
کـه بـه بـابـش بـود فـلک دربـــان |