نمادهای جاودانگی (تحلیل و بررسی نماد دایره در متون دینی و اساطیری)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس

2 کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس

3 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس

چکیده

تصور و ساختن نمونه‌های جاودانه، یکی از آشکارترین تلاشهای انسانی است که از نخستین لحظات زندگی، مرگ و زوال را به چشم می‌دیده، و همة مظاهر دنیا را در حال فرو ریختن می‌یافته‌ است. یکی از مهمترین اشکالی که با جاودانگی و مفهوم بی‌نهایت پیوند دارد، نماد دایره است. در حقیقت انسان، مفاهیم جاودانه را در این شکل مجسم کرده‌ است. این تجسم، گاه به صورت تصویری ذهنی و گاهی نیز به شکل نمونه‌های دیدنی درآمده است. از مهمترین ویژگیهای این نماد (همچون دیگر نمادها)، شناور بودن آن است؛ به همین سبب، در کسوتهایی گوناگون نمود یافته است؛ چنان‌که گاهی تجلی قداست می‌گردد، گاهی آفرینش کیهانی را تکرار می‌کند و گاهی نیز با اشیایی دیگر، گره می‌خورد و مفهومی یکسان را نشان می‌دهد.
در این نوشتار، تلاش شده‌ است تا ویژگیها، کاربردها و پیوندهای دایره با جاودانگی و مفاهیم دیگر، آشکار شود

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Symbols of Eternality:A Study of Circular Symbols in Religious and Mythical Texts

نویسندگان [English]

  • Saied Bozorg Bigdeli 1
  • Hybat allah Akbari Gandomani 2
  • Alireza Mohammadi Kalesar 3
1 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Tarbiat Modares University
2 M.A Student, Department of Persian Language and Literature, Tarbiat Modares University
3 M.A Student, Department of Persian Language and Literature, Tarbiat Modares University
چکیده [English]

The conception and creation of eternal samples is one of the most evident efforts made by Man from the very beginning of human life when he observed death and mortality and found all the world's manifestations prone to collapse and destruction. One of the most significant images related to the concept of externality and immortality is circular symbols. In fact, Man has represented the conceptions of eternality by this symbols. This conception has been represented sometimes by mental images and sometimes by visible samples. One of the most important features of this symbols (as that of other symbols) is its floating state which has manifested itself in different ways. Sometimes it represents holiness, sometimes reproduces creation of the universe and some other times entangles with other things indicating identical concepts. In this study, efforts have been made to disclose the relationship between the circle and eternality as well as with other concepts.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Symbols of eternality
  • Circle
  • Myth
  • Religious texts

مقدمه

انسان از روزگاران ازلی تا به امروز، در دنیایی به سر می‌برده است که همه چیز در آن در حال زوال و مرگ و نابودی بوده است؛ از این رو، همواره درجستجوی گریزگاهی بوده است تا بتواند از این حس زوال رهایی یابد و به گستره‌ای بی‌مرگ و جاودانه پناه ببرد.

آنچه توانسته است عطش جاودانگی انسان را فرو بنشاند، تصور یا ساختن نمونه‌های جاودانه است. در حقیقت، او به معنای جاودانگی، فرم و شکلی جاودانه می‌بخشد. به این ترتیب، اسطوره‌های گوناگونی گرد مفهوم و معنای جاودانگی شکل می‌گیرد. شاید بتوان گفت: ویژگی اصلی دیگر اسطوره‌ها نیز همین است؛ اسطوره‌ها همواره مفهوم و معنا را تبدیل به فرم و شکل می‌کنند تا قابل فهم و درک باشند (ر.ک: بارت، 58:1375).

ساختن نمونه‌های ازلی، هم می‌تواند به صورت تصور ذهنی باشد و هم به صورت آفریدن نمونه‌ای دیدنی. او باید شکلی برگزیند تا بتواند جاودانگی را در آن تصور کند؛ از این رو، هر گاه می‌خواهد چیزی بیافریند که به بی‌نهایت و جاودانگی منتهی گردد، باید آن را به شکل تصویرهای ازلی جاودانگی در‌آورد و اجزای دیدنی را با الگوهای نا‌دیدنی، همانند سازد. این جریان ازطریق پیوند دادن نادیدنی‌ها با اشکال و صورتهای نوعی که در ناخودآگاه او وجود دارند، صورت می‌گیرد (ر. ک: یونگ، 386:1378- 387).

یکی از اشکال و نمادهایی که با جاودانگی پیوند دارد، نماد دایره است. در حقیقت، انسان جاودانگی را در این نماد تجسم کرده است. از این رو، هرگاه خواسته است مفهومی بی‌نهایت را نشان دهد، از طرحهای ماندالایی و دایره‌ای شکل، استفاده کرده است.

یکی از ویژگیهای مهم هر نمادی، شناوربودن آن است. نماد دایره نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ به همین سبب نمی‌توان آن را در مورد یا جنبة خاصی بررسی کرد. به این ترتیب، نماد شناور دایره، گاهی تجلی قداست می‌گردد و گاهی آفرینش کیهانی را تکرار می‌کند. گاهی مفهوم بی‌نهایت را نشان می‌دهد و گاهی نیز با فلز و سنگ گره می‌خورد و حادثه آفرینی می‌کند. در این‌جا چند سؤال می‌توان مطرح کرد:

1- چرا انسان در بسیاری از آفرینشهای ذهنی و عینی خود، از شکل دایره استفاده کرده است؟

2- چرا هاله‌های معنایی گوناگونی گرد این شکل، پدید آمده است؟

3- چرا شکل کهن الگویی دایره در هر زمان در کسوتهای گوناگونی؛ همچون معماری، شهرسازی، الگوهای لباس و... آشکار شده است؟

فرضیه

دایره، شکلی کهن الگویی در ذهن و روان هر انسان است که مفاهیمی، همچون: تقدس، کمال، بی‌نهایت و جاودانگی را نشان می‌دهد؛ لذا انسان هر گاه خواسته است هر کدام یا دسته‌ای از این مفاهیم را بیان کند، از این نماد بهره برده است. هاله‌های معنایی گردِ این شکل، به سبب جنبة نمادین و شناور بودن آن شکل گرفته است و همین ویژگی باعث شده است که نماد دایره، در هر زمان، در کسوتهای گوناگونی آشکار شود.

 

1- دایره و تجلی قداست

پیشینیان بر این باور بودند که فضاهای دایره‌ای وحلقه‌ای، حافظ و نگاهدار هر آن چیزی است که در درون حلقه جای دارد. «الیاده»، دایره ساختن و دایره زدن را به گونه‌ای رمزی، ایمنی بخش و مانع از هجوم ارواح خبیثه می‌داند. به عقیدة او دایره‌های بسته شده گرد مقابر، مانع از سرگردانی ارواح می‌شود و شگردی است برای حفاظت از آنها و نیز موجب باقی ماندن ارواح در فضایی مقدس است (دوبوکور، 1376: 93).

می‌توان گفت دایره از آن‌رو که فاقد آغاز و پایان و فراز و فرود است، نوعی کمال اولیه و تمامیت و کلیت را القا می‌کند (کوپر، 1379: 140 و 141). «فون فرانتس» (از پیروان یونگ)، دایره ( یا کره) را نماد «خود» نامیده است. این شکل، تمامیت روان را در تمام جنبه‌های آن، از جمله رابطة میان انسان و کل طبیعت، بیان می‌کند. کارکرد دایره در اسطوره‌ها، رؤیاها، ماندالاها، آیین‌های پرستش خورشید و نیز نقشه‌های قدیم شهرها، بیانگر توجه به «تمامیت» به عنوان اصلی‌ترین و حیاتی‌ترین جنبة زندگی انسان است (گوستاو یونگ، 1378: 379).

یکی از مهمترین تجلیات قداست دایره، ماندالاست. ماندالا، غالباً از دایره‌های هم‌مرکز ساخته می‌شود که همه همگرا به مرکزی درونی هستند (دوبوکور، 1376: 106). بنابراین، ماندالا را می‌توان بازتابی از جهان معنوی در این جهان دانست. همگرایی دایره‌ها در ماندالا، آن را به محلی برای تمرکز حواس، سلوک درونی و نمودار سیر سالکان تبدیل کرده است (کوپر، 1379: 291). در هنرهای تصویری هند و خاور دور نیز، ماندالاها به شکل دایره های چهار و یا هشت پرتوی تصویر می‌شوند که جهان و پیوند آن با نیروهای الهی را آشکار می‌کنند (گوستاو یونگ، 1378: 38). در برخی از ماندالاها نیز مربعی در داخل دایره آشکار است. در این اشکال می‌توان دایره را نماد آسمان و مربع را نماد زمین در نظر گرفت (دوبوکور، 1376: 104).

از دیگر زمینه‌های ظهور قداست دایره، می‌توان به «مندل» و «دایرة تعویذ» نیز اشاره کرد، که ویژگی حفاظت کنندگی دایره را آشکار می‌کنند.

در زبان فارسی واژههای «مندل» و «مندله» و «مندر»- که با نام «خط عزیمت» و «دایرة تعویذ» نیز خوانده می‌شوند- به نظر می رسد که تغییر شکل یافتة واژة سانسکریت ماندالا هستند. «استاد فروزانفر» خط عزیمت را این گونه تعریف می‌کند:

«خط عزیمت خطی است که عزایم خوانان به شکل دایره رسم کنند ودرون آن نشینند» (بهاء ولد، 1352: 475). در تعریف مندل و مندله نیز چنین آمده است: «‌دایره‌ای است که عزیمت خوانان بر گرد خود کشند و در میان آن نشسته، عزایم و ادعیه خوانند.‌» (‌شمیسا، 1377، 2: 1002)

در متون شعر می‌توان در‌بارة مندل و خط عزیمت، به ابیاتی اشاره کرد:

نشینم در خط و خوانم عزیمت

 

کنم از خانه دیوان را هزیمت
                                  (همان جا)

در داستانی به نام «شیخ الملوک» نیز از رسم مندر کشیدن یاد شده است: «‌شیخ دستور داد هر روز یک گوسفند سیاه بکشند و با نخستین قطره‌های خون آن مندر بکشند که عبارت است از دایره‌ای که با چوب یا نوک چاقو دور مرتاض رسم شده باشد تا از شرّ موجودات نامرئی در امان بماند، چون آنها نمی‌توانند وارد مندر شوند. تنها کاری که از دستشان برمی‌آید، این است که با ظهور در بیرون دایره او را چنان دچار وحشت کنند که فرار را برقرار ترجیح بدهد و کار چلّه‌نشینی بی‌نتیجه بماند.»(شاملو، 1381: 270).

دایرة تعویذ نیز، با کاربردی مشابه مندل و خط عزیمت به منظور درمان ومحافظت از مجانین و صرع‌زدگان، چهارپایان، اموال و..... به‌ کار می‌رفته است (‌شمیسا، 1377، 1: 491):

چون شبان راعی از گرگ عنید
تا برون نایداز خط گوسفند

 

وقت جمعه بر رعا خط می‌کشید
از درآید گرگ و دزد با گزند
                (مثنوی 6/4815و 4816)

چنین دایره‌هایی با در بر‌گرفتن فضایی تابو گونه، به ابزار محافظت از اشیا و اشخاص تبدیل می‌شوند. بر پایة همین باور، کشتی‌گیران، پیش از کشتی گرفتن، دایره‌ای گرد خود می‌کشیدند تا از خود، در برابر حریف، محافظت کنند ( دوبوکور، 1376: 94 و 95).

 

2- تکرار آفرینش کیهانی

از آنجا که هم شهر و هم انسان، نمونه‌هایی فشرده از عالم کبیر هستند، کالبد و ساختار شهر را می‌توان چون کالبد انسان پنداشت.«سهروردی»، در رساله فی حقیقه العشق در این‌ باره می‌نویسد: «بدن انسان بر مثال شهری است. اعضای او کوههای او و رگهای او جویهاست که در کوچه‌ها رانده‌اند و حواس او پیشه‌وران‌اند که هر یک به کاری مشغول‌اند.» ( سهروردی، 1372، ج3:289  و 290)

 پایه و اساس شهرهای اسطوره‌ای ایران نیز، همچون کالبد انسان، بر نظمی کیهانی منطبق است. بر اساس این نظم- که در ایران باستان به آن اشه (asa) می‌گفتند- تمامی عوامل بی‌نظمی در جهان، بر‌آمده از نیروهای شیطانی و اهریمنی است (آیت الله زاده شیرازی، 1378، 1: 13). انسان نیز در آفرینش هر چیز، و از جمله کالبد شهر و روابط اجتماعی درون آن، از الگوی این نظم کیهانی پیروی کرده است؛ بنا‌براین هر آنچه خارج از قلمرو این نظم قرار گیرد، چیزی نیست جز خرابی و طبیعت خارج و مکانهایی که اراده و هستی موجودات اهریمنی در آن جاری است. از این‌رو، در شهرها، موجودات اهریمنی، در خرابه‌ها و بیغوله‌ها مسکن دارند. این مکانها- که خارج از حصار شهر‌ها واقع‌اند- محل زندگی تمامی نیروهای شر، از جمله راهزنان، دشمنان مهاجم، بلایای طبیعی و موجودات اهریمنی چون جن و پری هستند (الیاده، 1365: 427). بر این اساس، می‌توان گفت ساختار شهرها، تقلید و تکراری است از آفرینش کیهانی. در کتاب تاریخ شکل شهر تا انقلاب صنعتی، در این باره آمده است: «شهر رومی بیانگر تصویری آسمانی در زمین بوده و به شیوه‌ای خاص و طی مراسمی مشخص و پیچیده پایه‌گذاری شده است.» (جیمز، 1368: 427) ساختار شهرهای «دوگون» و «‌بامبارا» در کشور «مالی» نیز، از این الگوی کیهانی پیروی می‌کند. در این شهرها، کشتزارها، به صورت مارپیچ آمادة کشت می‌شوند، چون در باور آنها، جهان به صورت مارپیچ خلق شده است. همچنین در این مناطق به تقلید از آسمان و زمین، روستاها به صورت جفت ساخته می‌شوند (ال.راس، 1379: 59). به نظر می‌رسد ساخت شهر‌ها، با طرح دایره‌ای نیز به نوعی، تکرار و تقلیدی باشد از الگوی آسمانی آنها. شهر «حضرا» (هاترا) در عراق، یکی از شهرهایی است که به شکل دایره ساخته شده است و معبد کبیر آن در میان شهر جای گرفته است. گرداگرد «حضرا» حصاری دایره‌ای به منظور حفاظت از شهر ساخته شده است (سفر، فواد، 1376: 21). شهر بغداد نیز که شش قرن پس از ساخته شدن شهر حضر بنیان نهاده  شده است، به شکل دایره‌ای است که کاخ و مسجد و جامع در مرکز آن قرار دارد (همان: 21 و 22). بناهای سنتی داخل شهرها نیز، محلی برای ظهور ویژگیهای آسمانی دایره بوده است. این مکانها را نیز همچون شهرها، می‌توان نتیجة تکرار الگوی آسمانی آنها دانست. در معماری سنتی، دایره، نقشی ویژه در ارتباط بناها با نمونه‌های آسمانی داشته است.

 

2- 1. کاربرد دایره در معماری سنتی

ماندالا، طرح اساسی بناهای مذهبی و غیر مذهبی را در تمام تمدنها تشکیل می‌دهد (گوستاو یونگ، 1378: 384). به نظر می‌رسد که کاربرد طرحهای ماندالایی در ساختار شهرها و بناها به منظور تبدیل آنها به فضایی قدسی بوده است. این بناها، فرافکنی است از یک تصویر «کهن الگویی» از درون ناخود آگاه انسان به سوی جهان خارج. به این ترتیب، شهر و قلعه و معبد آن، به نشانه‌ای از تمامیت روانی تبدیل می‌شوند و تأثیر و نفوذ ویژه‌ای بر افرادی که وارد آن می‌شوند و در آن زندگی می‌کنند، می‌گذارند (همان: 386 و 387). فضای قدسی در معماری، به نوعی تکرار حضور آغازین انسان در بهشت را به ذهن می‌رساند. از این‌رو، انسان برای متبرک کردن فضای مقدس، به جداسازی این فضا از دنیای پیرامون می‌پردازد (الیاده، 1372: 346). گفتنی است که، تصور قداست در میان فضایی محصور، تنها کارکرد دیوارهای کشیده شده در اطراف حریمهای مقدس نیست، بلکه این دیوارها انسان را از خطرات اطرافش نیز محافظت می‌کنند. «قداست همواره برای کسانی که بدون آمادگی یافتن و انجام دادن اعمال تقرب به محیطی مقدس وارد می‌شوند، خطرناک تصور شده است.»(همان: 348) هنگامی که موسی به وادی «طوی» نزدیک می‌‌شود، خداوند به او دستور می‌دهد که پابرهنه شود: « فَاخلَع نَعلَیک إنَََََّک بِالوادِ المقَدَّسِ طُوی» (طه/ 11 و 12) سرزمین «‌طوی»، مکانی مقدس است؛ از این‌رو برای وارد شدن در آن، باید آیین‌های خاصی را رعایت کند تا شایستگی ورود به آن سرزمین را پیدا کند.

در معماری، بخشهای مختلف یک بنای سنتی، منعکس کنندة معنایی کیهانی هستند. برای نمونه، در اسلام، دایره نشانه‌ای است که بیانگر جلال خداوندی و معنایی آسمانی است، چنان‌که مساجد اسلامی که تالاری است چهارگوش با گنبدی بر روی آن، همچنین، قبلة مسلمانان که عبارت است از مکعب عظیمی از سنگ سیاه در مرکز صحن دایرة سفید، مجسم کنندة دوگانگی زمین و آسمان است (دوبوکور، 1376: 104).

 

3- راز آمیزی حلقه

حلقه، در فرهنگهای مختلف، همواره با راز آمیزی و حادثه آفرینی همراه بوده است. راز آمیزی حلقه را می‌توان نتیجة ارتباط دایره با نیروهای ماورایی و قدسی دانست. قداست و حلقه‌های راز آمیز، در بسیاری از اسطوره‌ها، داستانها و حتی باورهای عامیانه نمود یافته است. «وارنیگ» در کتاب «فرهنگ خرافات»، به باوری اشاره می‌کند که بنا‌بر آن، اروپاییان، بیرون آمدن حلقه‌ای آهنی، اطراف یک بشکه بزرگ آب یا آب‌جو، در شب کریسمس را نشانة وقوع مرگ یکی از افراد خانواده در آن سال می‌دانند (وارنینگ، 1371: 146). در باور برخی نیز، افتادن حلقه ازدواج در مراسم عروسی، همچنین گم شدن حلقة زن پس از ازدواج، از نشانه‌های نحسی و اتفاقات شوم به شمار می‌رود (‌همان جا‌). همچنین بنا‌بر داستانی افسانه‌ای که «هرودوت» آن را نقل کرده است، حلقه را می‌توان به عنوان نشانة سر‌نوشت نیز تصور کرد. در این افسانه، «‌پولیکرات» به منظور حفظ بخت و اقبال روی آورده به وی، حلقة زمرد نشانش را به عنوان قربانی به دریا می‌افکند. پس از چندی، ماهی‌ای که حلقه را ربوده بود، صید می‌شود و به این ترتیب، حلقه دوباره به نزد پولیکرات برده می‌شود. به این ترتیب، دریا، با بازگرداندن حلقه به صاحبش، گریز‌ناپذیری از دست سرنوشت را به وی می‌آموزد. پولیکرات، چندی بعد، از داریوش شکست می‌خورد و به دار آویخته می‌شود (دوبوکور، 1376: 96).

حلقه‌ گاهی نماد ابزاری است که در بند می‌کشد و به دام می‌اندازد. وقتی یک پاپ جدید برگزیده می‌شود، حلقة ماهیگیران را به او می‌دهند. این حلقه نماد این سخن عیسی است با حواریون (که ماهیگیر بودند): «من شما را صیاد انسانها خواهم کرد.» (کمبل، 1380: 15)

رسم حلقه افکندن بر گوش غلامان به نشانة بندگی نیز، ریشه در همین معنای رمزی حلقه دارد. همچنان که صوفیان رفاعی، طوقی آهنی، به نشانة غلامی ائمه در گردن می‌افکندند. این معنای نمادین حلقه موجب شده است که در ادبیات، «حلقه به گوش»، در معنای مجازی فرمانبردار و غلام به کار رود (شمیسا، 1371، 1: 380).

باور به ویژگیهای راز آلود و قدسی حلقه و دایره، موجب ترکیب و یا همنشینی دایره با برخی دیگر از اشکال مقدس شده است. فلز و سنگ را می‌توان به عنوان مهمترین عناصری دانست که در برخی از اسطوره‌ها، پیوندی قدسی با دایره برقرار کرده‌اند.

 

4- پیوند دایره وسنگ

انسان از دیر‌باز سنگ را می‌پرستیده است و گاهی نیز از آن به عنوان ابزاری دفاعی برای خود و درگذشتگانش سود می‌برده است ( الیاده، 1372: 215). در برخی مناطق، سنگهای آسمانی، نشانة باران‌زایی و باروری تلقی می‌‌شوند و هنگام خشکسالی به آنها قربانی پیشکش می‌شود (همان: 223).

نمونة چنین باوری، در میان ایرانیان نیز دیده می‌شود. در یکی از بخشهای استان چهارمحال و بختیاری به نام «گندمان» منطقه‌ای به نام «سنگ بر» وجود دارد. در این منطقه، سنگی به همین نام موجود است. اهالی منطقه، بر این باورند که اگر در هنگام خشکسالی، این سنگ را از زمین بر‌دارند، آن سال بارندگی بسیاری خواهند داشت.

به نظر می‌رسد می‌توان ریشة قداست سنگ را در منشأ آسمانی آن جستجو کرد. پیشینیان، آسمان را (پیش از باور به فلزی بودن آن‌) سنگی یکپارچه، بالای زمین می‌پنداشته‌اند (‌بهار، 1381: 80). این اعتقاد در باور ایرانیان نیز قدمتی دیرینه دارد؛ چنانکه واژة آسمان در اوستا «Asman – Asan» به معنی سنگ است (‌همان:48). شاید بتوان تقدس سنگ و آسمانی بودن آن را عامل پیوند سنگ و دایره در برخی اسطوره‌ها دانست. این پیوند را در اندیشه‌های متأخران- که کوه البرز را حلقه‌ای سنگین، پیرامون کیهان می‌پنداشته‌اند- نیز می‌توان دید: «زمین فراخ، میانة گیتی جای دارد. گرد زمین را (اگرش چون گوی بنگریم، کمر استوایی‌اش) را کوه هرا و یا هرئیتی (Haraiti) گرفته است که بیشتر با صفت بلند آید: البرز، کوه دیگری به دو نیمش کند، آن را تیرگ البرز خوانند. کوه البرز از دین پیداست که: پیرامون کیهان است؛ و کوه تیرگ میان کیهان. گردش خورشید همچون افسری است پیرامون کیهان...» (‌اشه، 1373: 17 و18).

سنگهای دایره‌ای نیز، به عنوان تجلی‌گاه پیوند قدسی دایره و سنگ قابل توجه‌اند. در برخی فرهنگها، عبور کردن از سنگهای دایره‌ای، علاوه بر اینکه نوعی غسل تعمید پنداشته می‌شود، خوش یمن و دافع طلسم و جادوست (الیاده، 1372: 221). در چین نیز سنگی دایره‌ای شکل به نام «پی» دیده می‌شود که سوراخی در وسط آن قرار دارد. در باور چینیان، این سنگ نشان دهندة گذرگاه نیروهای کیهانی و انرژیهای آسمانی است (دوبوکور، 1376: 96 و 97). نمونة این دایره‌های سنگین مقدس در اسطوره‌های ایرانی، هاون سنگین (‌یا آهنین‌) است، که از آن به عنوان «سرور پاکی‌ها» یاد شده است (‌پور داوود،1380: 166). گفتنی است که داروی جاودانگی را با کوبیدن و فشردن گیاه «هوم» در این هاون، به دست می‌آورند (همان جا). این هاون علاوه بر پیوند گیاه هوم و جاودانگی، به دلیل شکل دایره‌ای و سنگین خود قدرتی ماورایی دارد؛ چنانکه می‌تواند آن را به دیگران نیز انتقال دهد.

دیگ «گریدون» نیز نمونة چنین ظرفی، در اسطوره‌های«‌سلتی» است که آن را منشأ پایان ناپذیری، باز‌زایی و الهام دانسته‌اند (کوپر، 1379: 162).

 

5- پیوند دایره، فلز و سنگ

در باور زرتشتیان، اورمزد،«‌امشاسپندان» آفریدة خود را، در نبرد با اهریمن چنان قرار داد که هر یک با دشمن مخصوص خود مبارزه کنند. یکی از این امشاسپندان، شهریور است که در آفرینش مادی با فلز پیوند دارد و نگاهبان آن به شمار می‌رود. شهریور برای نابود کردن و به دام انداختن اهریمن از فلز استفاده می‌کند. با نگاهی به متون مقدس پیش از اسلام می‌توان دید که بارها فلز در کنار شهریور تقدیس شده است: «و هوخشتر را می‌ستاییم، شهریور را می‌ستاییم، فلز را می‌ستاییم و...» (پور داوود، 1381: 67). همچنین در خرده اوستا آمده است: (روز) شهریور، فلز گداخته، آمرزش (رحم) که درویشان (بینوایان) را پناه دهد (پور داوود، خرده اوستا، 1380: 91).

بنابر کتاب «روایات پهلوی»، در پایان جهان تنها شهریور توان مبارزه با اهریمن و نابود کردن وی را دارد. در این روایات، شهریور با فلز گداخته به جنگ اهریمن می‌رود و بر او پیروز می‌شود:» ‌86 ـ آنگاه شهریور به سوراخی که ایشان اندر شدند، فلز گداخته ریزد و از پس ایشان اندر شود. 87 ـ دیوان از این زمین به دوزخ افتند.» (روایات پهلوی 1367: 63) نمونة این کاربرد فلز را در یکی از مهمترین آیین ایران باستان به نام «ور ایزدی» می‌توان دید. از جمله عناصری که در این «ور» به آهنگ جداکردن حق از باطل استفاده می‌شده، فلز گداخته بوده است. در این آیین، ایمنی و بی‌گزندی در برابر فلز گداخته، نشانة بی‌گناهی؛ وآسیب پذیری در برابر آن نشانة گناهکاری افراد شناخته می‌شده است (ر.ک: نیبرگ،1382: 66و67).

این روایات علاوه بر اینکه به فلز جنبة آسمانی می‌دهند، پیوند آن را با حوادث پایان جهان و در نتیجه جاودانگی روشن می‌سازند. از این رو، می‌توان وجهه‌ای مقدس برای فلز در نظر گرفت؛ چنان‌که گاهی در اسطوره‌ها، فلز در کنار سنگ و دایره قرار می‌گیرد. شاید بتوان از آسمان به عنوان نقطة مشترک تقدس دایره‌، فلز و سنگ نام برد. علاوه بر روایاتی که در مورد دایره‌ای و سنگین بودن آسمان بیان شد، بنا بر روایتی از کتاب «‌بندهش»، آسمان از جنس «خماهن» معرفی شده است (فرنبغ دادگی، 1378: 145). خماهن در برهان قاطع، سنگی به غایت سخت و تیره رنگ معرفی شده است که در عربی به آن «حجر حدیدی» و «صندل حدیدی» می‌گویند (خلف تبریزی، 1376: 769). در این روایت می‌توان آمیزش دو اسطوة سنگین بودن و فلزین بودن آسمان را دید. این آمیزش در نمادهای دیگر همچون انگشتری نیز دیده می‌شود.

5 – 1.انگشتری

یکی از جلوه‌های پیوند دایره، فلز و سنگ، در «‌انگشتری» نمود یافته است. انگشتری در باور پیشینیان، ابزاری است با ویژگیهای قدرت بخشی و حمایت‌کنندگی. در کتاب حلیه المتقین، روایات بسیاری دربارة قداست و حرمت انگشتری و آداب استفاده کردن از آن، نقل شده است. در یکی از این روایات آمده است که علی (ع) چهار انگشتری در دست می‌کرد؛ یاقوت با خاصیت شرافت و زیبایی؛ آهن چینی با خاصیت قوّت؛ فیروزه با خاصیت نصرت و یاری؛ و عقیق با خاصیت حرز و دفع دشمنان و بلاها (مجلسی، 1372: 15). در روایتی دیگر از امام رضا (ع) نقل شده است که انگشتر جزع یمانی در دست کنید تا شیاطین سرکش را از شما دور دارد ( همان: 19).

بنابر‌این روایات، علاوه بر انسانها، جنیان نیز می‌توانند از خاصیت جادویی انگشتر استفاده کنند. در کتاب حلیهالمتقین، آمده است که جنیان از نگین انگشتری برای درمان بیماریهای خود استفاده می‌کنند (همان: 22 و 23). در فرهنگ عامه نیز درمان کردن بیماریهای خاص با انگشتری و نگین مرسوم بوده است؛ به گونه‌ای که انگشتری را در آب می‌انداختند و می‌جوشاندند، سپس این آب جوشانده شده را به بیمار می‌خوراندند (شاملو، 1381: ذیل جن).

نمود پیوند آسمانی دایره، فلز و سنگ را در شکل انگشتری، در برخی از اسطوره‌ها و داستانها نیز می‌توان دید. در میان تفاسیر و روایات اسلامی، انگشتری سلیمان، از این نظرگاه، جلوه‌ای آشکار دارد.

5- 1 - 1 .انگشتری سلیمان و آدم

در داستان سلیمان (ع)، انگشتری، نقش قابل توجهی دارد. «حضرت سلیمان» با این انگشتری بر  پریان و دیوان و شیاطین حکم‌فرمایی می‌کرده است. «میبدی» در کشف الاسرار، در این‌باره چنین آورده است: «و قوله: و اوتینا من کل شیء ای‌ـ اعطینا من کل شیء الملک و النبوّة و الکتاب و الریاح و تسخیر الجن و الشیاطین و منطق الطیر و الدوابّ و محاریب و تماثیل و جفان کالجوابی و عین الصفر و انواع الخیر.» (میبدی، 1382، 7: 190) در این داستان، یکی از شیاطین انگشتری سلیمان را می‌رباید و سلیمان را از تخت به زیر می‌کشد. آن شیطان با ربودن انگشتری، بر تخت می‌نشیند و به نیروی آن، بر همگان فرمانروایی می‌کند. پس از چهل روز، آصف (وزیر سلیمان) از ماجرا آگاه می‌شود و از خدا نابودی آن شیطان را می‌خواهد. به این ترتیب، شیطان با از دست دادن انگشتری، از سلطنت نیز محروم می‌شود و سلیمان با رسیدن به انگشتری، دوباره به تخت باز می‌گردد (خزائلی، 1341: 372).

همچنین در تفسیر کشف الاسرار، دربارة نامة سلیمان به «بلقیس» چنین آمده است: «و مضمون نامه سلیمان این است:" بسم الله الرحمن الرحیم. الّا تعلوا علیَّ و اتونی مسلمین." و نامه‌های پیغمبران همه چنین بودی: موجز و مختصر و بی طویل. سلیمان نامه به مهر کرد به خاتم خویش، و به هدهد داد. هدهد نامه به بلقیس رسانید؛ بلقیس چون مهر سلیمان دید، لرزه بر وی افتاد و به تواضع پیش آمد. و کان ملک سلیمان فی خاتمه. بدانست که ملک سلیمان عظیم تر از ملک وی است....‌» ( میبدی، 1382، 7: 208 و 209). عبارت «و کان ملک سلیمان فی خاتمه»، و حالت بلقیس پس از دیدن آن مهر، نشان از اهمیت انگشتری سلیمان دارد.

در تفسیر ابو الفتوح نیز به داستان تسلیم شدن جنیان و شیاطین، و ارتباط آن با حلقه و فلز اشاره شده است: «... سلیمان علیه السلام پاره‌ای مس بگرفت و نگین خود، مهر بر آنها نهاد و و برای جنیان مهر بر آهن نهادی و برای شیاطین بر مس و حق تعالی چنان ساخته بود که هر ماردی و بی‌فرمانی مهر سلیمان دیدی، در حال مسخّر و منقاد شدی....» (‌ابوالفتوح رازی، 1404، 4: 590).

گویا «جمشید» نیز صاحب چهار انگشتری بوده که به هنگام جنگ آنها را دردست می‌کرده است (کریستین سن، 1372: 450). همچنین، نشان نبوت نوح نیز، انگشتری وی ذکر شده است (‌شمیسا، 1371: 590).

در تفسیر کشف الاسرار، از انگشتری حضرت آدم (ع) نیز، سخن به میان آمده است. از روایت میبدی بر می‌آید که این انگشتری برای آدم (ع) عزت بخش بوده است: «وهب بن منبه گفت... پس از آنکه آدم را در بهشت بنشاند، انگشتری به وی داد و گفت: یا آدم هذا خاتم العزّ خلقته لک لا تنسی فیه عهدی، فا خلعه. یا آدم این انگشتری را به تو دادم و عزّ تو در این بستم نگر تا عهد من فراموش نکنی، که اگر عهد من فراموش کنی من این خاتم عزّ تو از تو واستانم و به دیگری دهم.... گفته‌اند‌ـ چون آدم آن انگشتری در انگشت کرد، از انگشت آدم چنان می‌تافت که آفتاب در دنیا می‌تابد. درختان و دیوار بهشت از آن روشن شده و زمین بهشت از آن بویا گشته، پس چون آدم عاصی شد‌ـ طار الخاتم من اصبعه‌ـ از انگشت وی انگشتری می‌پرید، گفته‌اند که در شاخ سدره المنتهی آویخت و گفته‌اند که بر عرش در آویخت.» (میبدی، 1382، 1: 150)

ویژگیهای بیان شده در مورد انگشتری، در مورد تاج شاهان نیز صدق می‌کند. تاجها، افزون بر آن‌که نماد قدرت پادشاهان هستند، نقطة پیوند سه عنصر مقدس دایره، فلز و سنگ نیز به شمار می‌روند.

5 – 2. دایرة تاج

تقدیم کردن تاج به پادشاه به نوعی، انتقال قدرت را القا می‌کند؛ از این رو، می‌توان یکی از فلسفه‌های تاج‌گذاری پادشاهان را به دست آوردن قدرتهای ماورایی دانست. در اسطوره‌های هندی آمده است که یکی از ابزارهایی که «ایندره» برای پادشاهی «ییمه» به او می‌بخشد، حلقه‌ای است از گلهای زنبق ناپژمردنی که مایة پیروزی بر دشمنان، و نشان بزرگی وی است: «تو را گردونه‌ای از جنس بلور آسمانی بخشیدم که ویژة ایزدان است و با آن توانی بگردی. تنها میرایی هستی که سوار بر این گردونة شگفت‌انگیز، چون ایزدی که به کالبد در‌آید، در هوا به گردش درخواهد آمد. تو را حلقه‌ای از گلهای زنبق ناپژمردنی می‌دهم که مایة پیروزمندی تو است. این حلقه گل در نبرد، تو را از نیزه‌های دشمن مصون خواهد داشت. این حلقة گل، نشان بزرگ، بی همتا و ایزدی تو و موسوم به حلقة گل ایندره خواهد بود. » (دومزیل، 1383: 104).

«ناهید» نیز تاجی مانند چرخ بر سر دارد که با ستاره‌ها آراسته شده است (‌پور‌داوود، 5، 1377: 148). همچنین در «رام یشت»، هنگام ستایش «اندروای»، در کنار دیگر زینتها، از تاج زرین وی نیز یاد شده است: «اندروای زرین خود را ما می‌ستاییم، اندروای زرین تاج را ما می‌ستاییم، اندروای زرین طوق را ما می‌ستاییم.» (‌پور داود، 2، 1377: 104)

می‌توان فلزات گران‌بها، در، گوهر و ستاره‌هایی که بر روی تاج تعبیه می‌شده است، همچنین برگ و گیاه نهاده شده بر سر پیکره‌های خدایان باستان را نماد نیروهای فوق طبیعی دانست (دوبوکور، 1378: 97). این تاجها صاحبانشان را در برابر خطرات و آسیبها، حفظ می‌کرده‌اند. علاوه بر انگشتری و تاج، سایر زیور آلات نیز با استفاده از ویژگیهای اشکال مقدس، قداست یافته‌اند. این ویژگیها، زیور آلات را از قدرتی ماورایی بهره‌مند می‌کرده است. شاید بتوان گفت: یکی از ابتدایی‌ترین دلایل استفاده کردن از این زیور آلات، بهره‌مندی از خاصیت قدرت بخشی آنها بوده است.

5– 3. زیورها، ابزاری برای راندن نیروهای شر

در قدیم، «یاره» به صورت حلقه‌ای ساخته می‌شد که دو سر آن از هم باز بود. این شکل، به نوعی تداعیگر شکل آسمان بوده است. آسمان نیز، دایره‌ای شکل، فلزی و دارای نقطه‌ای نفوذی بود. این نقطه همان است که اهریمن از آن طریق، به حریم آسمان راه می‌یابد و پس از بسته شدن آن (‌با کوشش «فروشی‌ها» و «امشاسپندان»)، به دام می‌افتد (‌هیلنز، 1381: 89). از این رو، می‌توان کارکرد نقطة نفوذی یاره‌ها را (همچون آسمان)، به دام انداختن نیروهای اهریمنی دانست.

متون قدیم و آثار باستانی نشان می‌دهند که سر یاره‌ها معمولاً به شکل حیوانات وحشی و خطرناک و یا تصاویر خدایان و فرشتگان نگهبان ساخته می‌شده است:

چو شیر شرزه و چون مار گرزه بر سر و دست

 

ز هوش افسر مغفور و یارة قیصر
      (مسعود سعد سلمان، 159: 1339)

«گیرشمن» در کتاب ایران از آغاز تا اسلام، تصویر یاره‌ای زرین را آورده است که در انتهای آن، دو مار همشکل به هم می‌رسند (گیرشمن، 1336: 473). شایان ذکر است که مار در فرهنگهای مختلف نماد حفاظت و نگهبانی بوده است (همان جا‌). شیر نیز در باور پیشینیان جنبه‌ای طلسم‌گونه با کارکرد محافظت‌کنندگی داشته است؛ چنانکه دو سر تخت پادشاهان را به نقش شیر مزین می‌کرده‌اند (شمیسا، 1377، 1: 264).

«ابوالفتح رازی»، در توصیف تخت سلیمان چنین آورده است:

«...گفتند بر دو جانب سریر سلیمان دو شیر ساخته بودند. جنیان و بر بالای دستهای سریر دو کرکس ساخته بودند که چون سلیمان پای بر سر آن نهادی آن شیرها دست بگستردندی تا او پای بر آنجا نهادی و بر سریر شدی... چون بخت نصر از پس سلیمان بر بنی اسرائیل غالب شد، خواست تا بر جای سلیمان بنشیند. علم آن ندانست. پای بر نهاد. شیر دست بر آورد و بر ساق پای او زد و ساقش را مجروح کرد. او بیفتاد و از هوش بشد و آن سریر را رها کرد....» (ابوالفتوح رازی، 1404 ه.ق؛ 4: 375)

گیرشمن نیز در یکی از تصاویر کتاب خود، یاره‌ای زرین را نشان می‌دهد که در دو انتهای آن، سر دو شیر خشمگین با دهان باز و دندانهایی آشکار، دیده می‌شوند (گیرشمن،1336: 480).

علاوه بر یاره‌ها، در قدیم، گوشواره‌ها نیز برای برخورداری از قدرتهای جادویی و ضد اهریمنی، با تصاویر حیوانات، فرشتگان و یا خدایان، تزیین می‌شده‌اند. یکی از گوشواره‌های پیدا شده در معبد آناهیتا، به شکل فرشته‌ای مذکر و بالدار است. همچنین در یکی از گوشواره‌های فرهنگ «هلنی»، تصویر خدایی به نام «‌اروسی» دیده می‌شود (هرمان، 1374:68). از دیگر زیورها و ابزارهایی که خاصیت جادویی و طلسمی داشته‌اند، گردن بندها (دوبوکور، 1378: 97) و بازوبندها را می‌توان نام برد. با تأمل در «بازوبند» اسفندیار، می‌توان خاصیت جادویی و راز آلود این حلقه‌ها را به آسانی دریافت. در خوان چهارم از داستان «هفت خوان اسفندیار»، «‌گرگسار» به اسفندیار هشدار می‌دهد که فردا با زن جادو روبه‌رو خواهد شد. کسی که شاهان او را غول می‌خوانند و اگر بخواهد می‌تواند بیابان را دریا کند. اسفندیار اندرزهای گرگسار را نمی‌پذیرد و به راه خود ادامه می‌دهد (شاهنامه 6/ 177/ 182 ـ 192):

که من با زن جادوان آن کنم

 

که پشت و دل جادوان بشکنم
                ( شاهنامه 6/ 177/ 189)

فردای آن روز، زن جادوگر، اسفندیار را در حال آواز خواندن در بیشه‌زاری می‌بیند و بر آن می‌شود تا او را به دام اندازد؛ از این رو، خود را در هیأت زیبا‌رویی در می‌آورد و به نزد اسفندیار می‌رود. گفتنی است که اسفندیار، زنجیری پولادین به بازو داشت که او را از نیروهای اهریمنی و جادوها و پلیدیها آگاه می‌ساخت. این زنجیر را‌- که اصلی بهشتی داشت- زرتشت به بازوی او بسته بود. اسفندیار به یاری این بازوبند، هوشیار می‌گردد و از خطر می‌رهد.

یکی نعز پولاد زنجیر داشت
به بازوش در بسته بر زردهشت

 

نهان کرده از جادو آژیر داشت
بگشتاسب آورده بوداز بهشت
             (همان6/ 179/ 218 ـ 217)

ویژگی بازو بند اسفندیار آن بود که هر نوع گزندی را از اسفندیار دور می‌داشت:

بدان آهن از جان اسفندیار

 

نبردی گمانی به بد روزگار
                      (همان 6/ 179/ 219)

سرانجام زن جادوی اهریمن‌خو، با نیروی بازوبند اسفندیار، تبدیل به «گنده‌پیری تباه» می‌‌شود:

زن جادو از خویشتن شیر کرد
بدو گفت بر من نیاری گزند
بیارای ز انسان که هستی رخت
به زنجیر شد گنده پیری تباه
یکی تیز خنجر بزد بر سرش

 

جهان‌جوی آهنگ شمشیر کرد
اگر آهنین کوه گردی بلند
بشمشیر یازم کنون پاسخت
سر و موی چون برف و رنگی سیاه
مبادا که بینی سرش گر برش
              (همان6/ 179/ 225ـ 221)

در انتهای برخی از این بازوبندها تصویر سر حیوانات افسانه‌ای دیده می‌شود (کخ، 1376: 124). کمربند یکی از ابزارهای زینتی است که کارکرد شر ستیزی را در آن می‌توان دید. کمر بند بستن از رسمهایی است که تا دوران متأخر نیز جنبة راز آمیزی و و جادویی خود را حفظ کرده است. «مهرداد بهار»، در کتاب پژوهشی در اساطیر ایران، این رسم را امری تمثیلی دانسته است. به اعتقاد زرتشتیان، اهریمن تنها قسمت زیرین آسمان را (تا زیر سپهر ستارگان نیامیزنده) می‌تواند آلوده کند. از این رو، کمربند بستن زرتشتیان (با توجه به شباهت‌های جهان و انسان به عنوان عالم صغیر)، نمادی است از سپهر ستارگان نیامیزنده، که تعیین کنندة مرز آلودگی و پاکی است (بهار، 1381: 259).

در کتاب باهرویسپ آگاهی، آمده است که «سپندارمذ» وقتی در هیأت دوشیزه‌ای به خانة منوچهر رفت، «کستی» زرینی به کمر بسته بود. در این کتاب، کستی زرین با «چرخة اختران» مقایسه شده است (رهام، 1379: 12).

علاوه بر حلقة کمربند، طرح ماندالایی سگک و همچنین نقشهای حک شده بر روی آن نیز به نوعی، ابزار ایمنی و صیانت را به ذهن می‌رسانند. در میان آثار به جای مانده از شهر هاترا مجسمة فرمانده‌ای نظامی دیده می‌شود که کمربند وی با قطعه‌های فلزی تزیین شده است. روی این قطعه‌های فلزی، تصویر مار افسانه‌ای بالدار، دو مار افعی و حیوانی شکاری نقش بسته است (سفر، 1376: 296).

به نظر می‌رسد رسم کمربستن در ایران تنها ویژة زرتشتیان نبوده است. طبق گزارش «بیرونی» در آثار الباقیه کمربند بستن به عنوان مراسمی آیینی و مذهبی پیش از زرتشتیان نیز مطرح بوده است: « فریدون به مردم فرمان داد که برای سپاس از خداوند کستی به کمر ببندند.» (بیرونی، 1352: 292)

 

نتیجه‌‌گیری

بر اساس آنچه گذشت، می‌توان به نتایج زیر دست یافت:

1- انسان برای نشان دادن مفهوم جاودانگی، از نمونه‌های ازلی و کهن الگوهای ذهنی استفاده کرده است.

2- یکی از مهمترین این نمونه‌های ازلی، دایره است، که نماد تقدس، کمال، بی‌نهایت و جاودانگی است.

3- نمادین بودن این کهن الگو باعث شناور بودن آن گشته و در کسوتهای گوناگون آشکار شده است.

 

1- ابوالفتوح رازی، جمال‌الدین حسین بن علی بن محمد رازی.(1404هـ .ق). تفسیر روض الجِنان و روح الجنان، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی.
2- اشه، رهام.(1383). هرمزد باهرویسپ آگاهی، تهران: اساطیر.
3- ال.راس، کلی و وینترز، ادوارد و کوپر، کلیر.(1379). مبانی فلسفی ادراک فضا، ترجمه و گزیده آرش ارباب جلفایی، تهران: نشر خاک.
4- الیاده، میرچا.(1372). رساله در تاریخ ادیان، ترجمه جلال ستاری، تهران: توس.
5- _______.(1365). مقدمه بر فلسفهای از تاریخ، ترجمه بهمن سرکاراتی، تبریز: نیما.
6- آیت الله زاده شیرازی، باقر (گرد آورنده).(1378). «بنیادهای فلسفی و اساطیریشهر‌های ایران»«مجموعه مقالات دومین گنگره تاریخ معماری و شهرسازی ایران»، ج1، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور.
 7- بارت، رولان.(13759). اسطوره، امروز، ترجمه شیریندخت دقیقیان، تهران: مرکز.
 8- بهاء ولد، بهاءالدین محمد بن حسین خطیبی بلخی.(1352). معارف بهاءولد، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، تهران: طهوری.
9- بهار، مهرداد.(1381). پژوهشی در اساطیر ایران، تهران: آگاه، چاپ چهارم.
10- بیرونی، ابوریحان.(1352). آثارالباقیه،ترجمه اکبر دانا سرشت، تهران: ابن سینا.
11- پور‌داود، ابراهیم ( تفسیر و تأ‌لیف).(1377). یشتها، تهران: اساطیر.
12- __________( گزارنده).(1381). ویسپرد، تهران: اساطیر.
13- _________.(1380). خرده اوستا، تهران: اساطیر، چاپ اول.
14- خزائلی، محمد.(1341). اعلام قرآن، تهران: امیر کبیر.
15- خلف تبریزی، محمد.(1376). برهان قاطع، به کوشش دکتر محمد معین، تهران: امیرکبیر، چاپ ششم.
16- دوبوکور، مونیک.(1376). رمزهای زنده جان، ترجمه جلال ستاری، تهران: مرکز، چاپ دوم.
17- دومزیل، ژرژ.(1383). سرنوشت شهریار، ترجمه مهدی باقی و شیرین مختاریان، تهران: نشر قصه.
18- سفر، فؤاد.(1376). حضرا- شهر خورشید (گزارش کاوشها و پژوهشهای باستان‌شناسی و باز‌سازی آثار معماری شهر حضرا)، ترجمه و تحشیة نادر کریمیان دشتی، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور.
19- سهروردی، شهاب الدین.(1372). مجموعة مصنفات، تصحیح سید حسین نصر، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
20- شاملو، احمد(با همکاری آیدا سرکیسیان).(1381). کتاب کوچه، تهران: مازیار.
21- شمیسا، سیروس.(1377). فرهنگ اشارات در ادبیات فارسی، تهران: فردوس.
22-__________.(1371). فرهنگ تلمیحات، تهران: فردوس.
23- فرنبغ دادگی.(1378). بندهش، به کوشش مهرداد بهار، تهران: توس.
24- قرآن کریم
25- کامبخشی فرد، سیف الله.(1374). آثار مکشوفه از معبد آناهیتا (کنگاور)، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور.
26- کخ، هایدی ماری.(1376). از زبان داریوش، ترجمه پرویز رجبی، تهران: کارنگ.
27- کریستین سن، آرتور.(1372). نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانههای ایران، ترجمه ژاله آموزگار- احمد تفضلی، تهران: چشمه، چاپ دوم.
28- کمبل، جوزف.(1380). قدرت اسطوره، ترجمه عباس مخبر، تهران: مرکز، چاپ دوم.
29- کوپر، جی.سی.(1379). فرهنگ مصور نمادهای سنتی، ترجمه ملیحه کرباسیان، تهران: فرشاد.
30- گیرشمن، رومان.(1336). ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه دکتر محمد معین، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
31- مجلسی، محمدباقر.(1372). حلیه المتقین، تهران: کانون انتشارات علمی، چاپ ششم.
32- مسعود سعد سلمان.(1339). دیوان، تصحیح غلام‌رضا رشید یاسمی، تهران: پیروز.
33- مولوی، جلال‌الدین محمد.(1371). مثنوی معنوی، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، تهران: زمستان.
34- میبدی، ابوالفضل رشید الدین.(1382). کشفالاسرار و عدة‌الابرار، تهران: امیر‌کبیر، چاپ هفتم.
35- میر‌فخرایی، مهشید (مترجم).(1367). روایت بلند، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
36- نیبرگ، هنریک ساموئل.(1382). دینهای ایران باستان،ترجمه سیف‌الدین نجم‌آبادی، کرمان: دانشگاه شهید باهنر.
37- وارنیگ، فیلیپ.(1371). فرهنگ خرافات(عجیبترین خرافات مردم جهان)؛ ترجمه احمد حجاریان، ناشر مترجم، چاپ اول‌.
38- هرمان، جورجینا.(1374). تجدید حیات هنر و تمدن در ایران باستان، ترجمه مهرداد وحدتی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
39- هیلنز، جان راسل.(1381). شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار- احمد تفضلی، تهران: چشمه، چاپ هفتم.
40- یونگ، کارل گوستاو.(1378). انسان و سمبولهایش، ترجمه محمود سلطانیه، تهران: جامی، چاپ دوم.