نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Both the principles and the practices of Islamic mysticism were influenced by other religious groups. The practices of Sufism were influenced particularly by Fotowwa (an Iranian association also known as "Ayyaran" or "Jawan-Mardan"). In this article, the authors focus on one of Sufists' traditions based on which it is frowned upon to speak while eating. Some considered it to be based on a Hadith while others believed that it was against Islamic codes. It is attributed to Abu-Saeed Abul-Khair's Khanqah as well. However it seems that the tradition has its roots in an ancient Iranian etiquette which was passed on to Sufism probably through the practices of Fotowwa. Documents on the customs of Sufists and Fotowwa together with Zoroastrian codes and myths help us trace the origin of this tradition and have a better underestanding of the formation of Khanqah's customs and decorums.
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
1ـ1 طرح مسئله و هدف پژوهش
براساس یکی از معتبرترین مجموعههای آداب تصوف، یعنی اوراد الاحباب، یکی از رسوم خانقاه پرهیز از سخنگفتن بر سر طعام است؛ با این حال در سایر منابع صوفیه میتوان دید که این رسم مقبول عام صوفیان واقع نشد و حتی برخی از بزرگان تصوفْ خود را ملزم به نهی مریدان از رعایت آن میدانستند؛ به این ترتیب سنتی معکوس ـ سنتی که صوفیان را به مکالمه بر سر سفره دعوت میکرد ـ شکل گرفت. دلیل چنین امری بدون شک ریشة مزدیسناییِ سنت نخست بود. درواقع این سنت آموزهای ایرانی ـ زردشتی بود که پس از اسلام به آیین تصوف نیز راه یافت. در این میان، مصحّح اسرارالتوحید ارتباطی بین رفتار ابوسعید ابوالخیر در یکی از حکایات این اثر و سنت یادشده یافته و براساس آن، بوسعید را مبدع احتمالی این سنت فرض کرده است. همچنین بهسبب آنکه نشانههایی از این سنت در متون آیین فتوت نیز دیده میشود، این احتمال در ذهن مصحّح قوت یافته که آیین فتوت این رسم را از خانقاه بوسعید به وام گرفته است.
براساس یافتههای این پژوهش، بهسبب آنکه این سنت قدمتی بیش از خانقاه بوسعید دارد، شکی نیست که بوسعید نمیتواند مبدع چنین سنتی باشد؛ بنابراین کوشیدهایم سیر حقیقی انتقال این سنت از آیینی به آیین دیگر را نشان دهیم و همچنین فلسفة پیدایش چنین رسمی را در باورهای دینی ـ اساطیری ایرانیان بکاویم؛ درنتیجه ضمن نشاندادن مراحل شکلگیری یکی از آداب خانقاهی، امکان و اهمیت ریشهیابی آداب تصوف در آیینهای دیگر را یادآور خواهیم شد.
1ـ2 روش پژوهش
در این پژوهش برای یافتن ریشههای یکی از سنتهای خانقاهی، متون عرفانی ـ بهویژه آن دسته از منابع صوفیه که به آداب ظاهری این آیین مربوط میشود ـ همراه با فتوتنامهها و متون مربوطبه دین زردشتی و اساطیر مزدیسنایی مطالعه شد؛ سپس نشانههایی از سنت یادشده در ادوار مختلف همراه با تفسیر ارائهشدة هریک از گروههای عقیدتی نامبرده جمعآوری و طبقهبندی شد.
1ـ3 پیشینة پژوهش
تعداد آثاری که دربارة تصوف نگاشته شده است، خارج از شمار است؛ اما از میان این آثار، نویسندگان این پژوهش تنها به آن دسته از منابعی توجه داشتند که به آداب ظاهری تصوف و بهطور خاص به آداب طعام در خانقاه پرداختهاند. دربارة رسوم خانقاهی میتوان به کتاب تاریخ خانقاه در ایران (کیانی، 1380)، نقد و بررسی آداب و رسوم صوفیان در خانقاه (عالیپور، 1396) و مقالة «بررسی آداب و رسوم خانقاهی در متون منثور متصوفه تا قرن هفتم هجری» (طاهری و کوچکی سنجانی، 1395) اشاره کرد. مقالة «نقد آداب طعام در تصوف» (اسپرم و رستگار، 1395) نیز بهطور خاص بر آداب سفره در خانقاه تمرکز دارد؛ اما هدف اصلی این اثر جمعآوری و طبقهبندی رسوم خانقاه بوده و ازاینرو ریشههای این آداب و شیوة شکلگیری آنها مطالعه نشده است.
همچنین پیوند میان مبانی عقیدتی فتوت و تصوف در آثار ارزشمندی مانند قلندریه در تاریخ (شفیعی کدکنی، 1387) و ملامتیه، صوفیه و فتوت (عفیفی، 1376) مطالعه شده؛ اما در این آثار نشاندادن پیوند میان آداب ظاهری این دو آیین در کانون توجه مؤلفان نبوده است.
1ـ4 پرسش پژوهش
نویسندگان این مقاله درپی یافتن پاسخ به این پرسش هستند: «آیا میتوان ریشههای رسم صوفیانة سکوت بر سر طعام را در میان آیینهای پیشین یا موازی آیین تصوف جستوجو کرد؟»
2ـ بحث
2ـ1 قاعدة «لا سلام علی الأکل» در نظام خانقاه ابوسعید ابوالخیر
«آوردهاند که شیخ ما در نیشابور روزی در خانقاه با جمع متصوفه نشسته بود بر سر سفره و طعام به کار میبرد. در میان سفره خواجه امام بومحمد جوینی درآمد و سلام بگفت. شیخ جواب نداد و هیچ التفات نکرد. خواجه امام بومحمد بشکست و برنجید و بنشست. چون طعام به کار بردند و سفره برداشتند و دست بشستند؛ شیخ برپای خاست و سلام شیخ بومحمد جوینی را جواب داد؛ پس گفت: "سلام نامی است از نامهای حق جل جلاله و ما روا نداریم که با دهان آلوده نام او بریم"» (محمد بن منوّر، 1397، ج 1: 271 و 272).
شفیعی کدکنی در تعلیقات اسرارالتوحید به پیوند میان این رفتار بوسعید و قاعدهای در خانقاه (براساس اورادالاحباب) اشاره کرده است. براساس قاعدة اخیر، برخی از صوفیان از سخنگفتن بر سر سفره پرهیز میکردهاند. مصحّح اسرارالتوحید همچنین به این نکته اشاره میکند که شهرت عبارت «لا سلامَ علی الأکل» به مرور بهحدّی رسید که برخی آن را حدیث تصور کردند (همان، ج 2: 601).
ازجمله کسانی که این قاعده را در آثار خود نقل کردهاند، امام الحرمین جوینی است. نکتهای که بهطور خاص برای ما اهمیت دارد، این اشارة مصحّح است: «آیا امام الحرمین از پدرش ابومحمد جوینی و از همین داستان بوسعید این را نقل میکند یا سنتی کهنتر از عهد آنان دارد؟ اگر بپذیریم که این سنت از سنتهای بوسعیدی خانقاه است، باید بپذیرفت که در میان اهل فتوت هم اثر کرده است، زیرا "در طریق جوانمردی طعام مقدم بر کلام است" (سمک عیّار، 3/ 223)» (همان). پرسش اینجاست که اگر چنین رسمی بین اهل تصوف و اهل فتوت مشترک است، چرا باید تقدم را از آن بوسعید دانست؛ درحالیکه فتوت ازنظر تاریخی بر تصوف مقدم است. مطالعهای دقیقتر این حقیقت را روشن میکند که چنین رسمی قطعاً «سنتی کهنتر» از عهد بوسعید است و درواقع، یکی از آموزههای کهن ایرانی است که پس از ظهور اسلام با آیین فتوت به تصوف و نظام خانقاه راه یافته و در شکلگیری برخی از رسوم این نظام تأثیر داشته است.
2ـ2 ارتباط آداب فتوت و آداب تصوف
آیین فتوت یکی از کهنترین آیینهای ایرانی است. ملکالشعرای بهار سرچشمههای فتوت را در میان «اسواران» جستوجو میکند؛ یعنی خانوادههای برجستهای که میتوان سلسلة نسبشان را تا دورة اشکانی و بلکه تا دورة هخامنشی ردیابی کرد 1 (کربن، 1363: 108). همچنین مهرداد بهار معتقد است جوانمردان ازسویی با پهلوانان دورة اشکانی و ازسوی دیگر با آیین مهرپرستی پیوندی عقیدتی دارند (همان: 194). این دو فرضیه با اطلاعات دیگری که دربارة ریشهیابی آیین فتوت به دست آمده است، پشتیبانی میشود. براساس این دادهها میدانیم در دوران باستان، گروهی از مردان جنگی نهادی اجتماعی را پیریزی کردند که آداب خاص خود را داشت؛ مانند کمربند بستن و راهزنیکردن (مختاریان، 1385: 92‑91)؛ عنوانی که بر ایشان اطلاق میشد، «میره» بود که معنای تحتاللفظی آن «مرد جوان» یا همان «جوانمرد» است. نشانههایی از این گروه که درواقع ریشة اولیة جوانمردان یا فتیان بودند، در دوران هخامنشی نیز یافت میشود. اشارة کتزیاس به این نکته که کوروش جوان در این «دزدیهای آیینی» شرکت داشته است و حتی او را «Meirakiskos» (مشتق از میره) مینامیدند، توجهبرانگیز است 2 (همان: 92). این واقعیت نیز که این انجمنْ مهر و همتای زمینی او، یعنی فریدون و گرشاسپ را در جایگاه ایزد نگهبان خویش ستایش میکردند (همان: 90)، تأییدی بر فرضیة مهرداد بهار است؛ بنابراین ریشههای آیین فتوت بدون شک بسیار کهنتر از آیین تصوف است.
فصلهای مشترک بین آیین فتوت و تصوف بیش از آن است که بتوان ارتباط و دادوستد بین این دو آیین را پنهان کرد؛ همانطور که ملکالشعرای بهار نیز از آن سخن میگوید: «جوانمردی از قدیم با تصوف آمیخته شده بود و در ضمن آداب معاملات صوفیان از ادب جوانمردی و فتوت نیز بحث میشد» (کربن، 1363: 108). در این دادوستد کفة ترازوی فتوت سنگینتر است؛ زیرا این آیین بر تصوف تقدم تاریخی دارد و طبیعتاً بر پس از خود اثر بیشتری گذاشته است؛ تا جایی که باستانی پاریزی میگوید: «پایة مادی و اساس تصوف بر اصول عیّاری نهاده شده است و درواقع، عیّاری صورت مادی و جسمی صفا و عرفان بوده است» (همان: 158). از عبارت اخیر نکتة مهم دیگری نیز استنباط میشود: بهطور خاص، وجوه مادی و صوری تصوف، یعنی معاملات 3، از فتوت الگوبرداری شده است.
این احتمال وجود دارد که بوسعید در انتقال آداب بین این دو آیین نقش داشته باشد؛ زیرا او ازسویی ازجمله سران اهل فتوت (محمد بن منوّر، 1397، ج 1: هشتاد و شش) و ازسوی دیگر مؤسس نظام خانقاه (همان: صد و سی و هشت) خوانده شده است؛ پس این احتمال دور از ذهن نیست که بوسعید بخشی از آداب فتوت را در کسوت آداب خانقاه وارد تصوف کرده باشد. بهویژه که در آن عهد، آداب و اصول عقیدتی فتوت در خراسان و بهطور خاص در نیشابور رایج بوده است (عفیفی، 1376: 63) و صوفیان این خطّه از چنین آدابی استقبال میکردند. با این اوصاف اگر بتوان آنچنانکه شفیعی کدکنی تصور کرده است، بین رفتار بوسعید، سنت یادشده در اورادالاحباب، و سمک عیّار ارتباطی برقرار کرد، شاید رسم سکوت بر سر طعام ازجمله آدابی باشد که از آیین فتوت (و شاید با بوسعید) به مجموعة آداب ظاهری خانقاه راه یافته است.
2ـ3 ریشههای غیراسلامی قاعدة سکوت بر سر طعام
پیشتر اشاره شد که در برخی از منابع، قاعدة «لا سلامَ علی الأکل» حدیث دانسته شده است؛ 4 اما براساس مجموعة موسوعة الاحادیث و الآثار الضعیفة و الموضوعة عباراتی مانند «لا سلامَ علی الأکل» و «لا سلامَ علی الطعام أو علی الأکل» حدیث موضوعه هستند و نمیتوان آنها را سخن حضرت رسول (ص) تصور کرد (الحلبی، 1419: 228). همچنین در اثر جامعی مانند صفوة التصوف ـ که آداب طعام صوفیان با ریزنگری تمام در بخش «الأطعمة و الأشربة» آن گردآوری شده است ـ نشانی از چنین قاعدهای نیست. دلیل این غیاب بدون شک التزام مؤلف به ذکر آدابی است که با استشهادی از احادیث نبوی همراه باشد و چون این عبارت با احادیث نبوی همخوانی ندارد، مقدسی از ذکر آن پرهیز کرده است.
درواقع، این قاعده ریشهای ایرانی دارد و حتی برخی آن را منافی آداب اسلام دانستهاند. محمد غزالی در رأس مخالفان این قاعده است. او، هم در احیاءالعلوم و هم در کیمیای سعادت بر لزوم سخنگفتن بر سر سفره تأکید کرده و خاموشی هنگام تناول را «سیرت عجم» خوانده است (غزالی، 1380، ج 1: 288؛ همان، 1376، ج 2: 13) در مصباحالهدایة نیز به نکتة مشابهی اشاره شده است: «و باید که بر طعام خاموش نباشد که آن سیرت اهل عجم است» (کاشانی، 1394: 273). همچنین در کشفالمحجوب آمده است: «چون بر سفره نشینند خاموش نباشند» (هجویری، 1389: 273). در قابوسنامه نیز مسلمانان بهدلیل مشابهی به سخنگفتن بر سر طعام تشویق شدهاند: «بر سر نان با مردمان حدیث همیکن چنانکه در شرط اسلام است» (عنصرالمعالی، 1371: 65). البته در جای دیگری از همین اثر، نکتهای خلاف این امر میبینیم: «بر سر سفره هیچ نگوید... شرط جوانمردی و ادب صوفیگری این است» (همان: 256). شاهد اخیر نشان میدهد که رسم سکوت بر سر طعام در میان بعضی از فرقههای مسلمان نیز وجود داشته و در برخی ادوار در میان جوانمردان و صوفیان رعایت میشده است. 5 در هر صورت، اشارة اخیر عنصرالمعالی از این نظر که به مشترکبودن رسم یادشده میان صوفیان و اهل فتوت اشاره دارد، توجهبرانگیز است.
در میان آثار مربوط به تصوف اسلامی، سکوت بر سر طعام تنها در اورادالاحباب (فصل «آداب اکل») رسمی صوفیانه ذکر شده است: «قرآن نخوانند و بانگ نماز نگویند و سلام نکنند و سخن نگویند تا آنگاه که دست و دهان بشویند» (باخرزی، 1383، ج 1: 141). به نظر میرسد باخرزی دربارة این قاعده به اسرارالتوحید توجه داشته است؛ بهویژه که او دقیقاً به رسمی اشاره میکند که شبیه حکایت اسرارالتوحید است: «و چون بر سفره درآید سلام نکند و اگر نشسته باشد به جهت هیچکس برنخیزد» 6 (همان، ج 1: 134). البته مؤلف در همین اثر به نکتة دیگری نیز اشاره کرده است: «بر سر سماط و سفره سخنگفتن شاید و مکروه نیست که بعضی گفتهاند که خاموشی بر سر سفره از فعل مجوس است» (همان: 139). اشارات ضد و نقیض باخرزی و عنصرالمعالی بیانگر رویکرد دوگانة جامعة مسلمانان نسبتبه این قاعده است. گویی همزمان با مخالفتهای دستهای از مسلمانان متعصب با این رسم به این بهانه که چنین رسمی صبغة مجوسی دارد، گروهی از صوفیان این رسم را پذیرفته و در خانقاههای خود اجرا میکردهاند. براساس آنچه گذشت، روشن است که قاعدة «لا سلامَ علی الأکل» اساساً آموزهای اسلامی نیست؛ با این حال تأکید متون مدرسی صوفیه بر نفی این قاعده چهبسا شاهدی بر رواج این رسم ایرانی در میان برخی از پیروان تصوف اسلامی در ادوار مختلف است.
2ـ4 قاعدة سکوت بر سر طعام در خارج از مرزهای تصوف
بنابر اشارة شفیعی کدکنی در تعلیقات اسرارالتوحید، در سمک عیّار نیز به رسمی مشابه با رسم بحث ما اشاره شده است: «در طریق جوانمردان طعام مقدم بر کلام است» (ابنخداداد، 1363، ج 3: 223). منابع دیگری نیز رواج چنین رسمی در میان اهل فتوت را تأیید میکند؛ ازجمله فتوتنامه سلطانی: «اگر پرسند که چهار حرمت کدام است، بگوی اول آنکه در وقت طعام خوردن سر نخارد. دویم بینی پاک نکند. سیم آب دهان نیفکند. چهارم طعام در دهان با کسی سخن نگوید» (کاشفی، 1350: 232)؛ یا فتوتنامه سهروردی: «چون طعام حاضر شود چنانکه گفتیم با ادب و ترتیب خاموش بنشیند... و در میان طعامخوردن سخن نگوید» (صرّاف، 1352: 150). البته گاهی این رسم در میان اهل فتوت رعایت نمیشد؛ برای مثال در الفتوةابنمعمار فتن با جماعت بر سر غذا توصیه شده است (ابنمعمار، 1960: 237) و یا در فتوتنامه ناصری در میان ابیاتی که آداب طعام فتیان را شرح میدهد، این بیت جلب توجه میکند:
نان بیندازد به هر دم پیش کس |
|
هم سخن گوید به قدر دسترس |
|
|
(گولپینارلی، 1379: 191) |
همانطور که پیشتر ذکر شد، مصحّح اسرارالتوحید این فرض را مطرح کرده است که رسم یادشده ابداع بوسعید بوده و بعدها به آیین فتوت نیز راه یافته است. شواهد نشان میدهد که این فرض خطاست؛ زیرا چنین رسمی از پیش از اسلام در میان ایرانیان رایج بوده و این نکتهای است که نویسندة مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی به آن اشاره کرده است: «از زمان بسیار قدیم، ایرانیان را عادت بر این بوده که در وقت غذا ساکت باشند و سخن نگویند» (معین، 1326: 255). همچنین در ایران زمان ساسانیان سکوت در هنگام تناول یکی از رسوم باستانی ایران بوده است (کریستن سن، 1372: 567). این نکته از برخی متون کلاسیک نیز برداشت میشود؛ برای مثال در «کتاب الطعام» عیونالاخبار آمده است: «و قرأتُ فی الآیین أنّ رَجلاً مِن خدمِ دارالمملکة اوصی إبنَه فَقالَ: أکلتَ فَضمَّ شَفتَیکَ و لاتَتَلفتنَّ یمیناً و شمالاً» (دینوری، 2009، ج 2: 244). کتابی که دینوری توصیة یادشده را از آن نقل میکند (کتاب آیین) مجموعهای از آداب ایرانیان پیش از اسلام است؛ بنابراین میتوان گفت این رسم یک رسم ایرانی است.
این آموزة ایرانی با تفصیل بیشتری در التاج فی اخلاق الملوک نیز وصف شده است: «و مِن حقِّ الملِک أن لایُحدِّث علی طعامِه بِحدیثٍ جدٍّ و لا هزلٍ و إن إبتدأ بحدیثٍ فَلیسَ مِن حقِّه أن یُعارضَ بمثلِه» (جاحظ، 1914: 18). شاهان ساسانی خود را ملزم به اجرای این رسم میدانستند: «ما کانت ملوکُ آلِ ساسانَ إذ قُدِّمت موائدُهم زَمزَموا علیها، فَلم یَنطق ناطقٌ بحرفٍ حتی تُرفَعَ. فإن اضطّروا إلی کلامٍ کانَ مکانَه إشارةٌ و ایماءٌ یدلُّ علی الغرضِ الذی أرادوا و المعنی الذی قَصدوا» (همان). دلیل چنین رفتاری تمرکز بر فرایند جذب غذا بود: «و کانوا یَقولونَ أنَّ هذه الأطعمةَ بها حیاةُ هذا العالمِ. فَیَنبغی لِلإنسانِ أن یَجعلَ ذهنَه فی مطعمِه و یَشغلَ روحَه و جوارحَه فیه. لِأن تأخذَ کلَ جارحة بِقسطِها مِن الطعامِ، فَیَنغذی بها البدنُ و الروحُ الحیوانیةُ التی فی القلبِ و الطبیعةُ التی فی الکبدِ إغتذاءً تامّاً و تُقبلُه الطبیعةُ قبولاً جامعاً» (همان: 19). دلیل رواج این رسم براساس توضیحات جاحظ، اعتقاد ایرانیان به پیوند روح و جسم و همکاری این دو در فرایند جذب خوراک بوده است.
گزارش مسعودی از این رسم، تفاوت چندانی با توضیحات جاحظ ندارد. او نیز به این باور ایرانی اشاره میکند که سخنگفتن در هنگام تناول خطاست؛ «زیرا وقتی انسان ضمن غذای خود به چیزی اشتغال ورزد، قسمتی از تدبیر و توجه او به جایی که خاطر بدان داده است، منصرف و منقسم شود و این نفوس حیوانی و قوای انسانی را زیان رساند که به مفارقت نفس ناطقه از جسد مرئی منجر شود» (مسعودی، 1382: 216‑217). نکتة جالب توجهی که مسعودی به آن اشاره میکند این است که چنین قاعدهای ابداع کیومرث است: «کیومرث نخستین کس بود که بفرمود تا هنگام غذا آرام گیرند تا طبیعت سهم خود بگیرد» (همان)؛ بنابراین قاعدة «لا سلامَ علی الأکل» با اساطیر ایرانی پیوند مییابد.
2ـ5 ریشههای مزدیسنایی و اساطیری قاعدة سکوت بر طعام
ممنوعیت سخنگفتن بر سر سفره، در اصل، یکی از قوانین مذهبی دین زردشتی است. نگارندة ارداویرافنامه عذاب اخروی کسی را که به این حرمت بیتوجه باشد، توصیف میکند و از زبان سروش شرح میدهد که چنین کسی به بادافره آنکه «در حال سخنگفتن آشامید و خورد» و «آب خورداد و نبات امرداد را اینگونه بدی کرد»، در گرسنگی و تشنگی ابدی عذاب خواهد شد؛ موی خود را برخواهد کند و خون خواهد خورد (یاسمی، 1314: 242). این نکته که سخنگفتن هنگام تناول نوعی بیحرمتی در حق خرداد و مرداد است، در مینوی خرد نیز تکرار میشود: «در هنگام غذاخوردن سخن مگو تا از تو نسبتبه خرداد و مرداد امشاسپند گناه گران سر نزند» (تفضلی، 1354: 7).
براساس روایت اساطیری بندهش، «اودگ» دیوی است که مردم را به ارتکاب چنین گناهی فرامیخواند و آن که دعوت او را اجابت کند، هرگز اجازة ورود به بهشت را نخواهد یافت (دادگی، 1397: 120). «اودگ» (Udag) دیوزنی است که هفتسردیو (کمالیگان) را به وجود آورده است؛ ضحاک پسر اوست و جمشید براثر پیروی از او به لذتهای دنیوی روی آورد. بارزترین خویشکاری اودگ دعوتکردن مردم به سخنگفتن در جایی است که باید در آن سکوت کرد؛ ازجمله بر سر سفره (آموزگار، 1396: 254). از اینجا دلیل التزام اهل فتوت به سکوت بر سر سفره آشکار میشود. پیشتر اشاره شد که اهل فتوت در دوران باستان نیز فعالیت داشتند. در این دوران تشکیلات فتیان «انجمن مردان» (معادل «میره») خوانده میشدند و پیشوای آنان فریدون بود. طبیعی است که پیروان فریدون با مادرِ بزرگترین دشمن او، ضحاک، خصومت داشته باشند؛ به این ترتیب اودگدیوْ خود یکی از دشمنان بزرگ جوانمردان ایران باستان برشمرده شود؛ اشاراتی نیز در دینکرد وجود دارد که نشان میدهد چنین انجمنی با اودگ به خصومت برخاسته بودند (یوسفیان، 1397: 51).
براساس دین زردشت، تنها شکل سخنگفتنِ جایز بر سر سفره «باژ» است. «باژ» که گاه «زم» یا «زمزم» نیز خوانده میشود، دعاهای کوتاهی است که زردشتیان پیش از غذاخوردن زمزمه میکنند (معین، 1326: 253‑254). براساس رسالة سورسخن ـ مجموعهای از الگوهای دعای سپاس بر سر سفره ـ باژ و زمزمْ ستایشِ اورمزد، امشاسپندان، شاه، وزیر، مغان، میزبان و غیره را شامل میشده است (تفضلی، 1378: 293).
رسمی شبیه به باژخوانی در فتوتنامهها نیز دیده میشود. در فتوتنامة سلطانی سنتی دیده میشود که براساس آن جوانمردان باید پیش و پس از تناول، ذکرهای خاصی را بر زبان آورند و در هنگام غذاخوردن سکوت کنند (کاشفی، 1350: 232). سهروردی نیز در فتوتنامة خود از چنین سنتی یاد میکند: «چون طعام حاضر شود چنانکه گفتیم با ادب و ترتیب بنشیند... و نام خدا بر زبان راند... و در میان طعامخوردن سخن نگوید» (صرّاف، 1352: 150).
گاهی ذکر فتیان تا هنگام تناول چند لقمة نخست نیز ادامه مییافت. در این حالت الگوی خاصی شکل میگرفت که در فتوتنامة زرکوب توصیف شده است: «در لقمة اول بگویند بسم الله، در دوم بگویند بسم الله الرحمن و در سیم بگویند بسم الله الرحمن الرحیم... در آخر بگویند الحمد لله» (همان: 213). این الگو عیناً در آثار غزالی تکرار شده است: «اما آداب وقت خوردن آن است که اول بسم الله بگوید و به آخر الحمد لله و نیکوتر آن است که به اول لقمه بسم الله بگوید و به دوم بسم الله الرحمن و به سیم بسم الله الرحمن الرحیم» (غزالی، 1380، ج 1: 285)؛ «در ادبها که در حال تناول طعام است و آن ادبها آن است که در اول بسمالله بگوید و در آخر الحمد لله، و اگر هر بار که لقمه بردارد بسم الله بگوید بهتر تا شره طعام مانع ذکر نشود، و با لقمة اول بسم الله گوید و با دوم بسم الله الرحمن بگوید و با سوم بسم الله الرحمن الرحیم.» 7 (همان، 1376، ج 2: 9).
سرانجام این رسم با همین الگو در یکی از مهمترین مجموعههای آداب تصوف نیز راه یافت؛ براساس اورادالاحباب «سنت چهارگانة اول آن است که پیش از طعامخوردن نام خدای بگوید، لقمة اول گوید بسم الله و لقمة دوم را گوید بسم الله الرحمن و لقمة سیم را گوید بسم الله الرحمن الرحیم» (باخرزی، 1383: 134). البته نمیتوان بهطور قطع تعیین کرد که رسم اخیر، یعنی ذکرگفتن بر سر طعام با الگویی خاص، از کدام آیین به دیگری منتقل شده است. به هر روی، روشن است که آمیختگیها و دادوستدهایی در حوزة آداب طعام بین آیین فتوت و تصوف وجود داشته است.
در باور قدما، ازجمله مؤلف تاجالقصص، سنت ذکرگفتن پیش از غذا در اصل ابداع ابراهیم (ع) است (بخاری، 1386: 426). براساس برخی باورهای اساطیری، بهطور کلی شکلگیری نخستین آداب ضیافت و طعام به ابراهیم (ع) منسوب میشود. عبدالرّزاق کاشانی در تحفة الاخوان و خصائص الفتیان، هم قاعدة ضیافت را ابداع این پیامبر خوانده و هم مجموعة آداب فتوت را به او نسبت داده است (صرّاف، 1352: 9). دربارة این اشارة کاشانی که ابراهیم (ع) مبدع آداب فتوت بوده است، این احتمال وجود دارد که همنشینی واژههای «فتی» و «ابراهیم» در آیة «قالوا سمعنا فتیً یَذکرهم یُقال له ابراهیم» (انبیا: 60) ـ که در الفتوة نیز به آن اشاره شده است (ابنمعمار، 1960: 131) ـ تداعیگر ارتباطی بین این دو و یکی از دلایل فتی دانستن ابراهیم (ع) بوده باشد. دربارة انتساب رسم ذکرگفتن پیش از غذا به این پیامبر نیز میتوان احتمال داد که نویسندگان مسلمان فتوتنامهها، آگاهانه یا ناآگاهانه، به منشأهای زردشتی برخی از آداب فتوت، ازجمله آداب طعام، نظر داشتهاند و چون زردشت و ابراهیم (ع) در دورة اسلامی با هم خلط شدهاند، رسم زردشتی باژ را به ابراهیم (ع) نسبت دادهاند. 8
در پایان بهطور اجمالی به سیر انتقال این سنت کهن از آیینهای باستانی به نظام خانقاه مینگریم:
روایات اساطیری سخنگفتن بر سر طعام اطاعت از اودگ دیو و ظلم در حق خرداد و مردادست |
دین مزدیسنا سخنگفتن بر سر طعام عذاب اخروی درپی دارد. |
آداب ملوک ساسانی سخنگفتن بر سر طعام مانع اتحاد روح و بدن در فرایند جذب نیروست. |
منابع اسلامی سکوت بر سر طعام سیرت عجم و مکروه است.
|
آیین فتوت جوانمردان گاه به سکوت بر سر طعام دعوت شدهاند.
|
خانقاه ابوسعید سلامکردن بر سر طعام بیحرمتی در حق نام خداوند است. |
اورادالاحباب سلام و سخنگفتن بر سر طعام مکروه نیست؛ اما پرهیز از آن رسم صوفیان است. |
منابع حدیث «لا سلامَ علی الاکل» حدیث نبوی است.
|
شکل 1: سیر انتقال قاعدة سکوت بر طعام
3ـ نتیجهگیری
شواهد نشان میدهد که قاعدة «لا سلام علی الأکل» ـ که از احادیث موضوعه به شمار میرود ـ صبغهای اسلامی ندارد و حتی برخی از متعصبین بهدلیل زمینة مزدیسنایی آن، مسلمانان را از رعایت این رسم بر حذر داشتهاند. بهطور کلی سخننگفتن در هنگام تناول سنتی ایرانی است که از دیرباز در میان زردشتیان، ملوک ساسانی و جوانمردان رواج داشته و احتمالاً در مراحل شکلگیری نظام خانقاهی با آیین فتوت وارد آداب تصوف شده است. با درنظرگرفتن این مسئله، قطعاً نمیتوان ابوسعید ابوالخیر را مبدع اولیة چنین سنتی دانست. در دورة اسلامی این سنت بهنوعی در میان صوفیان و فتیان حفظ میشد؛ گرچه بهدلیل صبغة مجوسیاش گاه همین گروهها نیز آن را انکار میکردند؛ ازاینرو در متون صوفیه و فتوتنامهها با نوسانی بین پاسداشت و نکوهش این سنت روبهرو هستیم. همچنین سنتی معکوس، یعنی سنت سخنگفتن در حالت تناول نیز برای مقابله با این سیرت عجمی به مجموعة آداب خانقاه وارد شد و به این ترتیب، بخشی از آداب خانقاه تحت تأثیر آیینهای ایرانی شکل گرفت.
پینوشت
2. برای مطالعة بیشتر در این زمینه رجوع کنید به Der arisch Mannerbund نوشتة .Stig Wikander
3. براساس تعلیقات شفیعی کدکنی بر تذکرةالاولیا «معاملات مجموعة امور زندگی و عبادی است و امام غزالی یکی از چهار رُبع کیمیا و احیا را ویژة معاملات قرار داده است» (شفیعی کدکنی، 1398: 1251).
4. بنابر تعلیقات اسرارالتوحید در آثاری مانند الاذکار و کشفالخفا به این موضوع اشاره شده است (محمد بن منوّر، 1397: 601).
5. رسوم و آداب ظاهری مشترک دیگری نیز بین تصوف و فتوت وجود دارد که میتوان آن را در تحقیقی جداگانه بررسی کرد. تنها در محدودة آداب طعام اشتراکات بسیاری وجود دارد که در این نوشتار مجال پرداختن به تکتک آنها وجود نداشت؛ برای مثال شرایط زلهبرداشتن برای خود یا فرد غایب در فتوتنامة سلطانی تشریخ شده است: «اگر پرسند که بخش غایبنهادن چگونه است، بگوی این سه نوع است: اول آنکه غایب معین نباشد که کیست، بلکه نیّت آن باشد که هرکه برسد از آن تناول کند و این بهغایت پسندیده است. دویم آنکه غایب شخصی معین باشد از اهل صحبت؛ خواه او را در آن طعام حقی باشد و خواه نباشد و این نوع نیز مقبول است. سیم آنکه هم برای خود ذخیره کند و آن را بخش غایب نام نهد و این نوع پسندیده و مقبول نیست و در فتوت این معنی را جایز نداشتهاند» (کاشفی، 1350: 233). کاشفی همچنین دربارة کراهت به تنهایی غذا خوردن توضیح میدهد (همان). این نکته کمابیش در همة فتوتنامهها تأکید شده است و همچنین صوفیان نیز به آن توجه داشتهاند. در کشفالمحجوب میخوانیم که «پس شرط آدب اکل آن است که تنها نخورند و ایثار کنند مر یکدیگر را» (هجویری، 1389: 513). در اسرار التوحید این رفتار ناپسندیده «رستیکردن» خوانده شده است (محمد بن منوّر، 1397: 152). به رسوم مشترک دیگری مانند خلالکردن، نمک خوردن در آغاز غذا، نحوة نشستن و غیره نیز توجه شده است.
6. مقدسی نیز به این رسم صوفیانه که نباید پیش از جمعشدن سفره از جا برخاست، اشاره دارد: «و لا یَقومنَّ رجلٌ حتی تُرفعَ المائدة» (مقدسی، 1416: 263).
7. دربارة اینکه رسم ذکرگفتن صوفیان بر سر طعام از آداب فتوت متأثرست یا از آداب اسلامی، تحقیق بیشتری لازم است. در صوفینامه این رسم همراه با استشهادی از حدیث نبوی آمده است: «و چون طعام خورد، خود را به اوراد اذکار مشغول کند که رسول علی السلام گفته است اذیبوا طعامَکم بذکرِ اللهِ» (عبادی، 1347: 247).
8. در یکی از حکایات بوستان به این نکته که ابراهیم (ع) بر لزوم ذکر نام خداوند پیش از شروع تناول تأکید داشته، اشاره شده است:
رقیبــان مهمانســــرای خلیـل |
|
به عزّت نشــــاندند پیر ذلیــــل |
بفرمود و ترتیـب کردند خوان |
|
نشســـتند بر هر طرف همگنان |
چو بســم الله آغاز کردند جمع |
|
نیامد ز پیــرش حدیثی به سـمع |
چنین گفت ای پیر دیرینهروز |
|
چو پیران نمیبینمت صدق و سوز |
نه شرط است وقتی که روزی خوری |
|
که نام خــداونــد روزی بـــری |
بگفتا نگیرم طریقی به دســت |
|
که نشــنیدم از پیر آذرپرســـت |
بدانســـت پیــغمبــر نیــکفال |
|
که گبـــــرسـت پیر تبه بوده حال... |
|
|
(سعدی، 1389: 81) |
در این حکایت فرد زردشتی از بر زبان آوردن نام خداوند بر سر سفره امتناع میکند. این درحالی است که زردشتیان به رعایت رسم باژ بر سر سفره مقید بودهاند. البته نباید فراموش کرد که زردشتیان تنها اجازه داشتند نام خدا را زمزمهوار، نه با صدای رسا، بر سر طعام بر زبان آورند