دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ولی عصر(عج) رفسنجان، ایران
تاریخ دریافت: 05 خرداد 1397،
تاریخ بازنگری: 15 آبان 1397،
تاریخ پذیرش: 07 آذر 1397
چکیده
حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة از سنایی غزنوی، یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین منظومههای صوفیانه در ادب فارسی است که تا امروز چند بار تصحیح و شرح شده است؛ اما هیچکدام از شرحها و تصحیحات این اثر جامع و به دور از لغزش نیست. مسئلة تحقیق در این جستار آن است که چه ابیاتی در حدیقه به آیات و احادیث اشاره دارد و شارحان در شرحهای نوشتهشده توجهی به آن نداشتهاند؛ همچنین کدام ابیات به تصحیح نیاز دارد. در این پژوهش، نسخة تصحیحشدة محمدتقی مدرس رضوی اساس قرار گرفت. سپس با توجه به محور افقی و عمودی ابیات و دقت در ابیات همگون یا تحریرهای متفاوت از یک بیت و نسخهبدلها، برای بعضی واژهها که نادرست مینماید، صورتهای مرجحی پیشنهاد شد؛ همچنین برخی از ابیاتی شرح شد که به آیه یا حدیثی اشاره دارد.
Explanation of some Verses in Sanaī’s The Walled Garden of Truth (Hadiqa)
نویسندگان [English]
mokhtar komaily
Department of Persian Language and Literature, Faculty of Humanities, Vali-e Asr University, Rafsanjan, Iran.
چکیده [English]
Hadiqat al-Hagiqa and Shariat al-Tariqa from Sanaī Qaznavi, is one of the most important and influential poems in the Persian Sufi literature, which have been repeatedly corrected, interpreted, and described to this day. Nevertheless, it should be said that none of the Hadiqa’s interpretations are comprehensive, and none its corrections has been free from errors. The research questions in this study are as follows: which of the Hadiqa’s verses refer to the Quranic verses and hadiths? This issue is neglected in the interpretations written for this poetic collection by the commentators. And, which verses need to be corrected? In the present research, the version of Hediqa corrected and interpreted by Mohammad Taghi Modarres Razavi has been selected for investigating. According to the vertical and horizontal axis of the verses, the accuracy of the homogeneous verses and the alternative version is incorrect for some of the terms, the preferred phases are proposed. Also, some verses referring to the Quranic verses or hadiths are interpreted.
کلیدواژهها [English]
Hadiqa, Sanai, Correction, Interpretation, Quranic verse and hadith
اصل مقاله
1ـ مقدمه
یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین متون منظوم در ادب کهن فارسی، حدیقة الحقیقة و طریقة الشریعة از مجدود بن آدم، سنایی غزنوی است. پس از سرودهشدن این منظومة ارجمند، نسخههای متعددی از آن نوشته شد و بهسبب عوامل متعدد، کمابیش تغییراتی در متن اصیل آن به وجود آمد.
حدیقه دربردارندة آموزههای عرفانی، تربیتی، اخلاقی و ... است و به همین سبب شرحهایی بر آن نوشته شده است. لطایفالحقایق یکی از این شروح است که عبداللطیف عباسی در سدة یازدهم آن را تألیف کرد.
در دورة معاصر، حدیقه دو بار تصحیح و سه بار شرح شده است. تصحیح مرحوم محمدتقی مدرس رضوی جزو معروفترین آثار سناییپژوهشی است. مریم حسینی نیز منظومة حکیم غزنی را تصحیح و منتشر کرده است.
تعلیقات حدیقة الحقیقة از مدرس رضوی، شرح دشواریهایی از حدیقة الحقیقة سنایی از زهرا درّی و شرح مشکلات حدیقه سنایی از اسحاق طغیانی مهمترین شرحهایی است که ابیات بسیاری از حدیقه را توضیح میدهد و کمابیش از دشواریها و ابهامات حدیقه گره میگشاید. محمد روشن نیز حدیقه را چاپ و در پایان آن، معنی بعضی از ابیات را روشن کرده است.
بهجز انتشار متن کامل حدیقه، برخی از صاحبنظران معاصر گزیدههایی از این منظومه را سامان دادهاند که گاه با توضیح ابیات دشوار همراه است؛ در باغ روشنایی از احمد مهدوی دامغانی و خلاصة حدیقه منتخب امیر بانوامیری فیروزکوهی، نمونههایی از گزیدههای حدیقه سنایی است.
تصحیحات حدیقه از لغزش به دور نمانده است. هم در حدیقه به تصحیح مدرس رضوی و هم در حدیقه به تصحیح مریم حسینی، ابیاتی را میتوان یافت که از صورت اصیل خود به دور افتاده و بازآوردن آنها به شکل درست ضروری است.
همچنین شرحهایی که بر این منظومه نوشته شده است، جامع نیست و شمار ابیاتی که در این آثار شرح نشده، درخور توجه است. درواقع فهم و درکِ معانی بسیاری از ابیات حدیقه بدون شرح آنها، برای عدهای از دوستداران شعر فارسی و آموزههای صوفیانه ممکن نیست. در بعضی از ابیات حدیقه واژههایی است که خوانندة عادی معنی آنها را نمیداند و در شرحهای یادشده نیز معنی آنها ضبط نشده است؛ مانند واژة «بینی» به معنی «بسیار خوب» در بیت زیر که دهخدا (دهخدا، 1377: ذیل بینی) آن را شاهدی برای معنی یادشده آورده است:
بینی آن ذات پرلطافت او
وان صفای بری ز آفت او (سنایی، 1374: 634)
یا واژة جفت به معنی «گاو زراعتکننده» در بیت زیر که به شرح آن توجهی نشده است:
برزگر رفت و نان و دوغ ببرد
ماله و جفت و داس و یوغ ببرد (همان: 674)
در بعضی از ابیات حدیقه به آیاتی از قرآن مجید یا احادیثی از پیامبر (ص) اشاره شده که در شرحهای نامبرده به آن توجهی نشده است.
حدیقة سنایی از متون دست اول ادب فارسی است و به همین سبب ویراست و تصحیح پیراسته و شرح جامع دشواریهای آن از بایستههای پژوهشی برای دوستداران ادب فارسی است؛ از این رو نگارنده برای اینکه گامی بسیار کوتاه در این میدان پهناور برداشته باشد، در این پژوهش تنها برای نمونه چند بیت از این اثر را تصحیح و شرح میکند.
1ـ2 پیشینه پژوهش
دربارة ضبطهای احتمالاً نادرست حدیقه به تصحیح مدرس رضوی و سپس به تصحیح مریم حسینی و نیز دربارة تعلیقات حدیقه، مقالات متعددی نگاشته شده است. بعضی از این مقالات عبارت است از:
ـ حسینی، مریم (1379) «تصحیح ابیاتی از حدیقه براساس قدیمیترین نسخ خطی»؛
ـ خسروی، مجید (1393) «تصحیح چند بیت از حدیقه سنایی با استفاده از فرهنگ جهانگیری»؛
ـ مصفّا، مظاهر؛ درّی، زهرا (1381) «شرح و بررسی ابیاتی از حدیقه الحقیقه سنایی»؛
ـ طاهری، حمید (1378) «تأملی در معنی ابیاتی دشوار از حدیقه سنایی»؛
ـ عیدگاه طرقبهای، وحید (1395) «تصحیح بیتهایی از حدیقه سنایی».
1ـ3 روش کار
در این جستار، متن حدیقه به تصحیح مدرس رضوی اساس کار قرار گرفت. بعضی از ضبطهای نادرست این متن، در کتاب شرح دشواریهایی از حدیقه و یا مقالات مربوط، بهصورت درست یا مرجّح آن آمده است؛ در این پژوهش ابیاتی تصحیح میشود که در این کتابها و مقالات نیست. در اصلاح بعضی از ضبطهای بهظاهر نادرست، به نسخهبدلها، محتوا، سبک و همگونی ابیات توجه شده است. میتوان گفت قاعدة همگونی اصل مهمی در تصحیح حدیقه است؛ از این رو بهاختصار توضیحاتی دربارة آن ارائه میشود.
1ـ3ـ1 قاعدة همگونی
در بعضی از ابیات متوالی و گاه غیرمتوالی در حدیقه، واژهها در دوسه بیت با هم تناظر و همگونی دارد که به تعبیر مریم حسینی تحریرهای مختلف یک بیت واحد است. به هر حال از مقایسة واژههای این ابیات متناظر و موازی یا تحریرهای متفاوت یک بیت، گاهی میتوان به صورتهایی دست یافت که به گمان بسیار، شکل اصیل یا مرجّح کلمات است. بسامد این ابیات در حدیقه درخور توجه است؛ برای نمونه دو شاهد زیر بیان میشود:
روز بدهد ز بوی خود زورش
چون شب آید هم او بود گورش
روز بخشد ز بوی خویشش قوت
چون شب آید خودش بود تابوت (سنایی، 1374: 439)
از مقایسة این دو بیت میتوان دریافت که واژههای «بدهد/ بخشد»، «زور/ قوت»، «گور/ تابوت» با هم تناظر دارد و درمجموع از این دو بیت، یک معنا برمیآید.
مثالی دیگر:
شاهد حق روانش در خفتن
نایب حق زبانش در گفتن
گر بگفتی زبانش عاهد حق
ور بخفتی روانش شاهد حق (همان: 235)
مصراعهای اول و چهارم و نیز مصراعهای دوم و سوم مترادف است. از مقایسة واژههای متناظر این مصراعها میتوان دانست که واژة «عاهد»، که نسخهبدل آن «عابد» است، متناظر و مترادف واژة نایب در بیت نخست است و اگر ضرورت قافیه نمیبود شاید شاعر بهجای آن، همان واژة نایب را مینهاد؛ چنانکه واژة شاهد در مصراعهای اول و چهارم تکرار شده است. واژة «عاهد» در لغتنامة دهخدا، فرهنگ معین و فرهنگ نفیسی مدخل نشده است و در شرحهای حدیقه نیز دربارة آن توضیحی نیامده است.1
گاهی با دقت در محور عمودی یا توالی ابیات نیز میتوان معنا یا صورت درست واژهای را دریافت؛ مثلاً در ابیات زیر:
دزد ناگه خسیس دزد بود
دزدِ خانه نفیس دزد بود
چون ظفر یافت دزد بیگانه
نبرد جز که خردة خانه
باز چون دزدِ خانه درنگرد
همه کالاء دور دست برد (همان: 47)
از مقایسة این ابیات متوالی میتوان دانست که مقصود شاعر از «دزدِ ناگه» همان دزد بیگانه است و اگر مشکل و منع وزن نبود، چهبسا شاعر بهجای دزدِ ناگه، دزد بیگانه را مینشاند. دزد بیگانه مقابل دزدِ خانه است. دزد خانه هنوز در زبان مردم خراسان بزرگ متداول است؛ در فرهنگ گویشی خراسان بزرگ ذیلِ دزد خانه آمده است: «کسی که عضو خانه است و داراییهای خانه یا کسان آن را میدزدد» (اکبری شالچی، 1370: 153).
2ـ شرح ابیاتی از حدیقه (با توجه به آیات و احادیث)
یکی از سنتهای حوزة پژوهش و مطالعات ادب فارسی، شرحنویسی بر متون دشوار و یا تأثیرگذار و جریانساز فارسی است. در این باره بهجز شرح واژههای دشوار و اصطلاحات و ...، تلمیحات متن نیز واکاوی و شرح میشود.
در حدیقة سنایی، به آیات و احادیث و یا سخنان مشایخ، بسیار اشاره شده است. بهسبب شمار بسیار تلمیحات، شاعر غزنی کتاب خود را مانند قرآن پارسی و مجمع اخبار و آثار مشایخ دانسته است:
یک سخن زین و عالمی دانش
همچو قرآن پارسی دانش (سنایی، 1374: 745)
آنچه نص است و آنچه اخبار است
وز مشایخ هرآنچه آثار است
اندرین نامه جملگی جمع است
مجلس روح را یکی شمع است (همان: 745)
تلمیحات حدیقه ازنظر آشکار و پنهانبودن آنها در ابیات، به دو دستة کلی تقسیم میشود:
الف) تلمیحاتی که دریافت آنها آسانیاب است؛ زیرا شاعر در ابیات خود، یکیدو لفظ از نصّ آیه و حدیث را نقل کرده است؛ مانند بیت زیر:
سید و سرفراز آل عبا
یافت تشریف صورت هل أتی (همان: 127)
ب) تلمیحاتی که پوشیدهتر و پنهانتر است؛ زیرا هیچ واژهای از نصّ آیه یا حدیث در بیت نیامده است؛ مانند این بیت:
ور تو را خواهر آورد مادر
شود از وی سیاه روی پدر (همان: 656)
همة واژههای بیت بالا پارسی است و نگارنده در این جستار نشان میدهد که ترجمهگونة یکی از آیات قرآنی است و به آن آیه تلمیح دارد.
در ادامه به ابیاتی پرداخته میشود که سنایی در آنها به آیه یا حدیثی اشاره داشته؛ اما در شرحهای نوشتهشده بر حدیقه، توجهی به آنها نشده است.
2ـ1
ور بود رای او سوی بیداد
ملک خود داد سربهسر بر باد (همان: 94)
این بیت به این حدیث یا حکمت نغز اشاره دارد: «الملکُ یَبْقی مَعَ الکفر و لایبقی مع الظلم».
سنایی در ابیات دیگری از حدیقه میگوید:
شاه چون جفتِ داد گشت و سداد
ور نه ملکش بود چو ملکت عاد (همان: 583)
لهو چون مرگ جان ملک برد
ظلم چون ریگ، آب ملک خورد (همان: 578)
سنایی افزونبر حدیقه، در مثنوی منسوب به او، طریق التحقیق، نیز ذیل همین حدیث یا حکمت، ابیاتی را آورده است (رک: همان، 1360: 197).
دربارة منابع و سلسله روایات این حدیث یا گزاره، مقالة مبسوطی با عنوان «بررسی سندی و محتوایی گزارة الملک یبقی مع الکفر و ...» نوشته شده است. خلاصة مقاله این است که دربارة انتساب این گزاره، سه نظر وجود دارد؛ عدهای مانند فخر رازی آن را به معصوم نسبت میدهند. برخی از مفسران و حدیثپژوهان آن را به پیامبر نسبت دادهاند و برخی نیز آشکارا انتساب آن را به معصوم انکار کردهاند. مجلسی در بحارالانوار (مجلسی، 1403: ج 72: 321؛ همان، 1404 ق: ج 10: 304) بدون انتساب این گزاره به معصوم، آن را آورده است (رک: روشنضمیر، 1395: 9‑25).
2ـ2
چون کلید نماز پاکی تست
قفل آن دان که عیبناکی تست (سنایی، 1374: 137)
مصراع نخست این بیت، ترجمة این حدیث است: «مفتاح الصلواة الطهور». این حدیث در جوامع حدیثی متعددی آمده است؛ ازجمله در سنن ابن ماجه (ابنماجه، 1419: 113) و سنن ترمذی (ترمذی، 1430: 10). در بعضی از آثار فارسی به این حدیث استشهاد شده است؛ مانند مناقب الصوفیه (عبادی المروزی، 1393: 24) و روضة الفریقین (چاچی خمرکی، 1395: 55) و احیاء علوم دین (غزالی، 1386: ج 1 : 283). این حدیث در کامل التعبیر بهصورت «مفتاح الصلوة ماءُ الطهور» ضبط شده است (تفلیسی، 1394: ج 1: 94) سنایی در ابیات بعد، طهور را به پاکیزگی دل از حسد و خشم و بخل و ... تفسیر کرده است.
حسد و خشم و بخل و شهوت و آز
به خدای ار گذاردت به نماز
تا حسد را ز دل برون ننهی
از عملهای زشت او نرهی
ندهد سوی حق نماز جواز
چون طهارت نکردهای به نیاز (سنایی، 1374: 139)
2ـ3
عقل و نفس از نهاد او حاجز
فصحا از طریق آن عاجز (همان: 172)
این بیت که ذیل عنوان «فی الکلام ذکر کلام الملک العّلام» آمده است، به این آیة شریفه اشاره دارد: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لوکان بعضهم لبعض ظهیراً» (اسراء: 88).
2ـ4
از در تن به منظر جان آی
به تماشای باغ قرآن آی
تا به جان تو جلوه بنماید
آنچه بود آنچه هست و آنچه آید
تر و خشک جهان درون و برون
آنچه موجود شد به کُن فیکون
حکمهایی که گشت ازو محکوم
همه گردد تو را ازو معلوم (سنایی، 1374: 181)
این ابیات که ذیل عنوان «ذکر تلاوة قرآن» آمده است، به این آیة شریفه اشاره دارد: «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» (انعام: 59). واژههای تر و خشک در بیت سوم که ترجمة «رطب و یابس» است، بر این دلالت دارد که مضمون و محتوای ابیات، ترجمهگونهای از آیة شریفه است.
2ـ5
بیخودی تخت و بیکلاهی تاج
لشکرش رعب و موکبش معراج (سنایی، 1374: 218)
این بیت ذیل عنوان «صفت بعث و ارسال وی (پیامبر)، علیه السلام» آمده است. عبارت «لشکرش رعب» به این حدیث پیامبر (ص) اشاره دارد: با رُعب و ترسی که در دشمنان پدید میآید، خداوند مرا بر آنها پیروز میگرداند: «اُعطیتُ خَمساً لَم یُعطهنّ أحد من الأنبیاء قبلی؛ نُصرتُ بالرعب مسیره شهر و جعلت لی الارض مسجداً و طهورا» (بخاری، 1425: 102).
این حدیث بهصورتهای دیگری نیز ضبط شده است؛ از آن جمله است: «فُضّلتُ علی الانبیاء بِستٍ ... اُعطیتُ جوامعُ الکلم و نصرتُ بالرعب و ...» (فروزانفر، 1370: 69)؛ نیز (رک: قاضی قضاعی، 1361: 254).
2ـ6
آلت و ساز حرب پیش آرید
ور شوم کشته زنده انگارید (سنایی، 1374: 256)
بیت به این آیة قرآن کریم اشاره دارد: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ» (آل عمران: 163). سنایی در بیت دیگری نیز به این آیه اشاره دارد:
می نخوانی تو از کتاب خدا
نیست اموات مرد2 بل احیا (سنایی، 1374: 77)
در مقدمة رفاء نیز به این آیه استشهاد شده است (رک: همان: 21).
2ـ7
گوش سوی همه سخنها دار
هرچه زان بِه درون جان بنگار (همان: 316)
بیت به این آیه اشاره دارد: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر: 17‑18).
2ـ8
رخ به دین آر و بس کن از دینار
زانکه دینار هست فردا نار
هرکه انبار نه چو مور بود
نه همانا ز عار عور بود (سنایی، 1374: 369)
بیت به این آیه اشاره دارد: «وَالَّذِینَ یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا ینْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیم» (توبه: 34).
2ـ9
گر نبایدت چهره چون گل زرد
گرد افراط اکل بیش مگرد (سنایی، 1374: 391)
بیت در زیر عنوان «اندر نکوهش شکمخواری و بسیارخوردن» آمده است و به این آیة شریف اشاره دارد: «وَکلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا» (اعراف: 31).
2ـ10
اندکی زو عزیز و تندارست
باز بسیارخوار ازو خوارست (سنایی، 1374: 405)
بیت در ذیل عنوان «اندر خوردن شراب و خواص آن گوید» آمده است. حکیم سنایی در ابیات پیش از این بیت، خواص و منافع شراب را صفرانشانی و نقشسوزی سودا دانسته است:
عقل را گر سوی تو هست شکوه
باده عقل دوست را منکوه
از تری تف نشان صفرا اوست
وز تبش نقشسوز سودا اوست (همان)
او در بیتِ «اندکی زو عزیز ...» نوشیدناندک باده را مفید دانسته است؛ زیرا باعث «تنداری» میشود. معنی تندار در لغت نامه چنین است: «حافظ تن، نگاهدارندة تن، حافظ جسد، حافظ الاجساد» و همین بیت، شاهد معنی آورده شده است (دهخدا، 1377: ذیل تندار).
بنابراین میتوان گفت حکیم غزنه، نوشیدناندک شراب را به این سبب جایز و مفید دانسته که تفْنشانِ صفرا و نقشسوزِ سودا و سرانجام، حافظ و نگاهدارندة تن یا تندار است. چهبسا این خواص بهظاهر جزئی از منافعی است که در قرآن، ضمن گناه بزرگ شمردن نوشیدن شراب، برای شراب بیان شده است: «یسْأَلُونَک عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کبِیرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ» (بقره: 219).
2ـ11
وه که چون آمدی برون ز نهفت
چند واحسرتات باید گفت (سنایی، 1374: 419)
بیت به این آیه اشاره دارد: «قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتَّی إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا یا حَسْرَتَنَا عَلَی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا» (انعام: 31).
2ـ12
زادگان چون رحم بپردازند
سفر مرگ خویش را سازند (سنایی، 1374: 420)
گویا حکیم غزنی در این بیت، به این سخن علی (ع) اشاره میکند: «نَفَس المرء خطاهُ الی اجله» (غررالحکم، 1389: 846). حکیم در ابیات دیگری نیز حرکت آدمی بهسوی مرگ را تبیین کرده است:
سوی مرگ است خلق را آهنگ
دمزدن گام و روز و شب فرسنگ
جانپذیران چه بینوا چه ببرگ
همه در کشتیاند و ساحل مرگ (سنایی، 1374: 420)
هر شبی کان زمانه بر تو شمرد
روز]ی[ از زندگانی تو ببرد (همان: 414)
2ـ13
راز در زیرکان نهان باشد
زانکه هشیار بدگمان باشد (همان: 483)
مصراع دوم به این حدیث یا مثل و حکمت اشاره دارد: «الحزمُ سوءُ الظّن». در بحارالانوار (مجلسی، 1403: ج 74: 227) و نهجالفصاحه (1385: 249) و شهاب الاخبار، کلمات قصار پیغمبر خاتم (قضاعی، 1361: 10) این عبارت، حدیث شمرده شده و در تحف العقول (ابن شعبه، 1429: 79) بهصورت «یقال من الحزم سوء ظن» آمده است. در کشف الاسرار و عدّه الابرار (میبدی، 1376، ج 9: 261) و احادیث مثنوی (فروزانفر، 1370: 239) نیز این عبارت جزو احادیث است. دهخدا در امثال و حکم، این سخن را به نقل از العراضه، مثل و حکمت شمرده (رک: دهخدا، 1386، ج 1: 262)؛ اما در لغتنامه بدون ارجاع به جوامع حدیثی، آن را حدیث دانسته است (رک: دهخدا، 1377: ذیل حزم).
2ـ14
او هدایت کند تو جهد بکن
کار کن و برمیار سخن (سنایی، 1374: 496)
این بیت به این آیه اشاره دارد: «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا» (عنکبوت: 69) عارف غزنه در مثنوی منسوب به او، طریق التحقیق، نیز ذیل همین آیه و ذیل عنوانِ «در فضیلت عدالت» بیت زیر را آورده است:
راه جستن ز تو هدایت از او
جهد کردن ز تو عنایت از او (سنایی، 1360: 125)
نیز (رک: 168).
حکیم در جایی دیگر از حدیقه ذیلِ «التمثیل فی المجاهده» چنین میسراید:
بندگی کن تو جهد خود میکُن
راه رو راه و پیش مار سخن
جهد بر توست و بر خدا توفیق
زانکه توفیقْ جهد راست رفیق (همان: 287)
2ـ15
تو ز موشان مدار طمع صلاح
کانچه فاسق نباشد اهل فلاح (همان: 498)
فاسقخواندن موش در این بیت مأخود از حدیث نقلشده از پیامبر (ص) است که در این حدیث موش و چند جانور دیگر را فاسق خواندهاند: «عن ابی عبدالله و ابی الحسن (ع) انه سئل من اغلاق الابواب و اکفاء الاناء و اطفاء السراج. قال: اغلق بابک فانّ الشیطان لایفتح باباً و اطفی سراجک من الفویسقه و هی الفأره» (مجلسی، 1403، ج 73: 117).
در التحبیر فی علم التعبیر منسوب به فخر رازی به حدیث نامبرده چنین اشاره شده است: «اگر کسی مار یا موش یا زغن و ... اندر خواب بیند آن جمله دلالت بر مردمان فاسق کند ازبهر آنکه پیغمبر (ص) این پنج حیوان را فاسق خوانده است» (فخر رازی، 1354: 35).
2ـ16
خون او خور تو از دعای سحر
که دعای سحر به از خنجر (سنایی، 1374: 555)
درّی بیت را چنین شرح کرده است: «در احادیث نبوی آمده است: واتّق دعوة المظلوم فانّ دعوة المظلوم مستجابه» از نفرین مظلوم بپرهیز؛ چه نفرین وی گیرا است» (درّی، 1392: 632). به نظر نگارنده، در این بیت قید سحر پس از دعا به احادیثی اشاره دارد که مضمون آنها پذیرش نیایش و دعا بهویژه در سپیدهگاهان است؛ مانند «قال النبی (ص): لعلی فی وصیة: یا علی صلّ من اللیل و لو قدر حلب شاه و بالاسحار فادع فان عند ذلک لاترّد لک دعوة قال الله تبارک و تعالی: و المستغفرین بالاسحار» (مجلسی، 1403، ج 87 : 167)؛ «انّ افضل ما دعوتم الله بالاسحار، قال الله تعالی: و بالاسحارهم یستغفرون» (همان: ج 87: 557).
سنایی در ابیات دیگری نیز به تأثیر دعای سحرگاهی تأکید میورزد:
آنچه یک پیرزن کند به سحر
نکند صد هزار تیر و تبر (سنایی، 1374: 557)
از خدای و اجل بی آگاهی
ایمن از ناوک سحرگاهی (همان: 556)
حصن فغفور ترک، خرگاهی است
حصن تو، دعوت سحرگاهی است (همان: 595)
2ـ17
چون تو بر ذرهای حساب کنی
ور به شبهت بود عتاب کنی
ور حرامی بود عذاب دهی
روز محشر بدان عقاب دهی (همان: 639)
مصراع نخست بیت اول به آیه شریفة قرآن اشاره دارد: «فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره» (زلزاله: 7‑8).
2ـ18
ور تو را خواهر آورد مادر
شود از وی سیاه روی پدر (سنایی، 1374: 656)
بیت به رسم دورة جاهلی اشاره دارد که تولد دختر را ننگ و عار میدانستند. در قرآن مجید در این باره آمده است: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کظِیمٌ» (نحل: 58). رشیدالدین میبدی در شرح آیه مینویسد: «و إذا بُشر احدهم ای و اذا اخبر احدهم بولادة بنت، ظلّ وجههُ مسودّا، تغیّر لونُه من الغم، هذا السواد کدرة الحزن التی تعلوا الکئیب» (میبدی، 1376، ج 5: 396).
خوابگزاران مسلمان به استناد همین آیه، رؤیای سیاهشدن روی را به دختردارشدن تعبیر کردهاند. «امیرالمؤمنین مهدی شبی به خواب دید که روی وی سیاه گشته بود. چون بیدار شد، از آن خواب بترسید. معبّران را جمع کرد و خواب خویش از ایشان بپرسید ... ابراهیم کرمانی گفت: ترا دختر آید. معبّران گفتند به چه معنی؟ ابراهیم گفت: از قول خدای تعالی: و اذا بشّر احد هم بالانثی ...» (تفلیسی، 1394، ج 1: 48).
2ـ19
فکرت آخرست اصل بنا
نظر اول است تخم زنا (سنایی، 1374: 582)
مدرس رضوی در شرح مصراع نخست مینویسد: «در اقوال حکما آمده که اول الفکر آخرالعمل» (مدرس رضوی، 1344: 644). درّی نیز مصراع اول را ناظر به همین حکمت دانسته است (درّی، 1392: 650).
گویا حکیم غزنی به این حدیث هم گوشة چشمی داشته است که «ملاکُ العملِ خواتمه» (قضاعی، 1361: 14). مصراع دوم به این حدیث اشاره دارد: «زناءُ العیون النظُر» (همان: 23).
3ـ ابیات نیازمند به شرح (با توجه به باورها، بازیهای لفظی و ...)
چنانکه گفته شد در شرحهای حدیقه، ابیات درخور توجهی هست که توضیح داده نشده است یا شرح و توضیح آنها کامل نیست. در ادامه برای نمونه، چند بیتی بهاختصار شرح داده میشود که خوانندهای با دانش متوسط برای فهم آنها به توضیح نیاز دارد:
3ـ1
ناگهان بینی از در بُستان
اجل آید سیه کند پستان
شیر خوردنت امل دراز کند
اجلت خو ز شیر بازکند (سنایی، 1374: 466)
در بیت نخست، سیهکردن پستان اشاره دارد به روشی که مادران در گذشته برای از شیر گرفتن فرزندان، پستانهای خود را سیاه میکردند تا کودک از آنها بهراسد و ترک شیر کند. درّی در شرح این بیت مینویسد: «شیر تغافل خوردن، آرزوهایت را دور و دراز میسازد ولی سرانجام، اجل تو را از شیر آرزوها میگیرد» (درّی، 1392: 549).
3ـ2
صوفیانی که اهل اسرارند
در دل نار و بر سر دارند (سنایی، 1374: 494)
گویا در این بیت منظور شوریدة غزنه از صوفیان اهل راز که بر بلندای جای دارند، حسین منصور حلاج است که به سر دار رفت. سنایی در آثار دیگرش نیز به داستان حسینِ منصور حلاج اشاره کرده است:
چه زنی لاف عاشقی ز گزاف
بر سر دار زن چو مردان لاف
آنکه از عاشقان اناالحق زد
پس بر این ریسمان معلّق زد
غیرت حق گرفت دامانش
ریسمان شد زه گریبانش (همان، 1360: 135)
نیز رک: (همان: 154؛ همان، 1374: 351 و 113).
در بیت منظور به صوفیِ در دلِ نار نیز اشاره شده است. دربارة اینکه منظور سنایی از این صوفی کیست، دو نظر میتوان ارائه داد؛ اول اینکه منظور حسین منصور حلاج است که پس از به دار کشیدنش، پیکرش را سوزاندند و خاکسترش را به باد دادند: «آن روزش بکشتند و دیگر روز بسوختند و سیوم روزش به باد بردادند» (عطار، 1379: 591). شاید هم منظور سنایی عینالقضات باشد که به حلاج عشق میورزید (رک: صفا، 1373: ج 2: 392). دربارة قتل او نوشتهاند: «از در مدرسهای که درس میگفت، از حلقش آویختند و بعد از آن جسدش را سوخته، به باد دادند. آوردهاند که عینالقضاة پیش از قتل خود کاغذی را مهر کرده، به اصحاب سپرد که بعد از نماز جمعه، فلان تاریخ باز خواهید کرد. اتفاق همان روز که او را به درجة شهادت رسانیدند، موافق آن روز بود که وی گفته بود. چون مهر از آن کاغذ برداشتند، این رباعی نوشته یافتند:
ما مرگ شهادت به دعا خواستهایم
وانگه به سه چیز کمبها خواستهایم
گر دوست چنان کند که ما خواستهایم
ما آتش و نفت و بوریا خواستهایم» (هفت اقلیم، نقل از: افراسیابی، 1372: 18)
اگر بپذیریم منظور سنایی از صوفی در دل نار، عینالقضات است باید تألیف حدیقه را پس از 525، سال قتل عین القضات، بدانیم.
3ـ3
شیر اگر با شب تو روز کند
کام چون شیر، عودسوز کند (سنایی، 1374: 539)
حکیم غزنین در این بیت به این باور جانورشناختی قدما اشاره دارد که دهان شیر بدبوی است. این باور در شعر شاعران دیگر ازجمله انوری و نظامی و ... نیز آمده است:
ور یک نسیم خُلق تو بر بیشه بگذرد
از کام شیر نافه برد آهوی تتار
سید جعفر شهیدی در شرح بیت انوری مینویسد: «کام شیر نهایت بدبوست» (شهیدی، 1382: 337). نهایت در عبارت مرحوم شهیدی، به معنی «بسیار و زیاد» است (دهخدا، 1377: ذیل نهایت).
سنایی در مثنوی کارنامة بلخ نیز به بدبویی دهان شیر اشاره دارد:
خشمش ار بر رضاش چیر شود
ناف آهو چو کام شیر شود (سنایی، 1360: 175)
3ـ4
باد بی بد نتیجة دل اوست
داد بی دد دریچة دل اوست (همان، 1374: 613)
درّی بیت را چنین شرح داده است: «باد بی بد: باد بیزیان، نسیم بهاری. نتیجة دل: کنایه از سخن. معنی بیت: سخن او نسیمی است راحتیبخش که مردم را زیان ندارد و آنچه از دریچة دل او میرسد بخششی است بیمنت و بیگزند ددگونه» (درّی، 1392: 673).
خوانش دیگری که از این بیت میتوان ارائه داد این است که حکیم غزنه در این بیت چنانکه در نمونههای دیگر هم دیده میشود، به شکل و ساختار کلمات توجه دارد؛ دادِ بیدد یعنی واژة داد که حروف «دد» (دو حرف دال) را از آن حذف کنی و باد بیبد یعنی واژة باد بدون حروف بد (حرف باء و دال) که در هر دو صورت پس از حذف این حروف، حرف الف میماند که در اصطلاح تصوف و عرفان «کنایه است از مجرّدشدن و مجردگشتن. مولانا در مثنوی، آدمی را تشبیه به الف کرده است که از خود هیچ ندارد و درواقع مظهری است از حق و ...» (گوهرین، 1367، ج 2: 20). سنایی در بیت زیر نیز این بازی زبانی را با واژههای «باد» و «داد» نشان داده است:
داد بی راستی الف دد بود
باد بی قامت الف بد بود (سنایی، 1360: 217)
4ـ تصحیح ابیات
چنانکه در مقدمة مقاله گفته شد در حدیقه به تصحیح مدرّس رضوی، مشهورترین متن تصحیحشدة حدیقه، غلطهایی راه یافته است؛ در مقالاتی که در نقد این تصحیح نوشته شده، بعضی از این غلطها بررسی شده است. با وجود این در متن تصحیحشدة مدرس غلطهایی هست که در مقالهها به آنها پرداخته نشده است. برخی از این غلطها در زیر بیان میشود.
4ـ1
گشته ادیان خلق سیرت او
نیست ادارک بر بصیرت او (همان، 1374: 198)
وزن بیت ایجاب میکند که مصراع نخست بهصورت «گشته ادیانِ خَلق سیرت او» خوانده شود که معنایی از آن به دست نمیآید. بهظاهر، حرف اضافة «ز» (مخفّف از) پس از «خَلَق» به معنی «کهنه» افتاده و صورت درست بیت چنین بوده است:
گــــشته ادیــــانْ خَلَق ز سیرت او
نیست ادراک بر بصیرت او
توجه به عنوان این بخش، «ذکر تفضیل پیغمبر ما، علیهالسلام، بر سایر انبیا»، و دقت در محور عمودی ابیات و بهویژه مصراع «با خود آورده سنّتی تازه» ]تأکید از نگارنده است[ در بیت پیش، تأییدکنندة ضبط «خَلَق ز سیرت» است که موافق ضبط لطایف الحقایق (عباسی، 1387: 205) و نسخهبدل «ل» است که از نسخههای استفادهشدة مرحوم مدرس رضوی است.
بیت بررسیشده در تعلیقات حدیقه، شرح دشواریهایی از حدیقه و شرح مشکلات حدیقه شرح نشده است و در حدیقه به تصحیح مریم حسینی نیز نیامده است.
4ـ2
قوت جان قافیه قل هُو
مرهم عقلْ میم ما ترکوا
اندر آن قافْ قیل و قالی نه
واندر آن میم میل و مالی نه (سنایی، 1374: 210)
هیچ نسخهبدلی برای واژة قافیه در بیت اول در چاپهای حدیقه دیده نمیشود؛ اما به گمان نگارنده، این واژه دستخوش دگرگونی شده و صورت درست آن، «قافِ آیه» است:
قوت جان قافِ آیة قُل هُو
مرهم عقل، میم ماترکوا
دلیل نگارنده برای این پیشنهاد آن است که شاعر در بیتهای بعد بهروشنی به حروف آغازی واژههای قرآنی، قافِ قل هو، میمِ ما ترکوا، لامِ لاتقنطوا و الف احسنوا، اشاره دارد:
اندر آن قاف قیل و قالی نه
واندر آن میم میل و مالی نه
لام لاتقنطوا لواء فَرَج
الف احسنوا جزاء حرج (همان)
حکیم غزنه در جاهای دیگر نیز به حروف تهجّی اول مفاهیم اشاره دارد:
لام لطفش چو روی بنماید
دال دولت دوال برباید (همان: 100)
قاف قول شهادتین تو را
بی ریا و نفاق و کیف و مرا
از همه عالمت برون آرد
نه به آلت به کاف و نون آرد (همان: 119)
داده دستش به صدق طاء طلب
بسته پایش به عشق، های هرب (همان: 234)
زاء زهدت کرد با نون نفاق و حاء حرص
تا نمودی زهد بوذر بهر زرّ نوذری (همان، 1389: 339)
شاعر در بیت «اندر آن ...» با ترکیب وصفی «آن قاف» به حرف قافی اشاره دارد که قبلاً آمده است و آن مشارالیه، قافِ قُل هو است؛ چنانکه مشارالیه آن میم، میمِ ما ترکوا است.
دلیل دیگری که تصحیح «قافیه» به «قاف آیه» را پذیرفتنی و مستدل میکند، آن است که در ابیات دیگری در حدیقه نیز پیش از نقل قسمتی از آیات قرآنی، واژة «آیه» را آورده است؛ مانند آمدن لفظ «آیه» قبل از عبارات قرآنی «کُل من علیها فان»، «حرمت علیکم» و «الرجال قوامون» در ابیات زیر:
ناشنیده ز منهی گردون
آیت «الرجال قوامون» (همان، 1374: 379)
پس چو آدم تو بر دل و جان
آیة «حرمت علیکم» خوان (همان: 362)
در رهش خوانده عاشقان بر جان
آیة «کلّ من علیها فان» (همان: 81)
بنابراین ضبط «قافیه» در بیت بررسیشده، بسیار مشکوک به نظر میرسد و صورت «قاف آیة»، با توجه به ساختار این بیت و ابیات پس از آن، بهجای «قافیة» پیشنهاد میشود.
4ـ3
برگرفت از فلک پلنگی را
دور کرد از جهان دو رنگی را (همان، 1374: 274)
بیت دربارة ابوحنیفه است که پس از سرگردانی خلق در دین و پراکندگی مردم، علم او جملة خلق را یکرنگ میکند. ابیات پیش و پس این بیت همگی دربارة دین و کیش است؛ توجه به این ابیات، ضبطِ واژة ملل (جمع ملّت به معنی دین) را که ضبط نسخة «ض» نیز هست، بر ضبط فلک ترجیح میدهد؛ بنابراین:
هرکس از خود گرفته راهی پیش
این ره دین گرفته و این ره کیش
برگرفت از ملل پلنگی را
دور کرد از جهان دورنگی را
علم او کرد جمله را یکرنگ
گشت ناچیز زرق و حیلت و رنگ
4ـ4
آن ستاند مهندس دانا
به یکی دم که پنج مه بنّا (همان: 318)
توجه در محور عمودی نشان میدهد که پنج مه، نادرست و ظاهراً صورت درست آن «که در دو مه» است؛ به این سبب که در بیت بعد، «در دو ماه» آمده است:
و آن کند در دو ماه بنّا کِرد
که نبیند به سالها شاگرد
افزونبر این، ضبط نسخة «ل»، «که در دُمه» است. «دُمه» همان دو ماه است.
4ـ5
شبلی اندر زمان قلم برداشت
و آنچه او گفت یکبهیک بنگاشت (همان: 324)
ضبطِ «همچنان بنگاشت» بهجای «یکبهیک بنگاشت» که در نسخة «ب» آمده، درخور تأمل است. چون جنید در پاسخ شبلی که از او خواسته بود نهاد جملة علوم را برای شبلی معلوم کند، تنها به یک واژه بسنده کرد و آن الله بود:
گفت بنویس از این قلم الله
چون که بنوشت شد سخن کوتاه
بنابراین پاسخ جنید متعدد نبوده و طول و تفصیلی نداشته است که شاعر بخواهد از آن با عبارت «یکبهیک» تعبیر کند. از این رو لفظ «همچنان» در فضای داستان منطقیتر به نظر میآید. البته اگر ضبط «یکبهیک» بر صورت پیشنهادی ما ترجیح داده شود، باید در شرح بیت، معنی غیرمتداولتر این قید را در نظر گرفت و آن «دقیقاً» یا «فوراً، فیالفور، در دم» است (دهخدا، 1377: ذیل یکبهیک).
4ـ6
شب در او در به رنج و تاب بدی
روز در پیش آفتاب بدی (سنایی، 1374: 416)
در مصراع اول ضبطِ «بدو در» بهجای «در او در» در تصحیح حسینی و نسخة «س» ـ که اقدم نسخ استفادهشدة مدرس است ـ درست است. یکی از ویژگیهای زبانی سبک خراسانی آمدن دو حرف اضافه برای یک متمم است. حرف اضافة نخست «ب» است که حرف اضافة دوم آن را تفسیر میکند. در بیت بعد مثال دیگری برای این قاعده میتوان یافت:
روز نیمی به آفتاب اندر
همه شب زو به رنج و تاب اندر
4ـ7
ذوق این خطّة خطا و خطر
هست مانند حوض و نیلوفر
روز بدهد ز بوی خود زورش
چون شب آید هم او بود گورش
روز بدهد ز بوی خویشش قوت
چون شب آید خودش بود تابوت
روز در بویش ارکند پرواز
باز شب جان بدو سپارد باز (همان: 439)
در نگاه نخست و بدون توجه به توالی ابیات، ضبطِ واژة «حوض و نیلوفر» در مصراع دوم بیت اول، درست به نظر میآید؛ زیرا پیوند تنگاتنگی میان حوض و نیلوفر هست و با تسامح، بیت دوم و سوم که همگون یا دو تحریر از یک بیت است، این پیوند را استوار میکند؛ حوض در روز از بوی خود [؟] به نیلوفر زور و قوت میدهد و شباهنگام او را در خود فرومیبرد؛ اما این ضبط بیهیچ تردید و گمانی درست نیست و صورت اصیل و درست چنانکه در تصحیح حسینی آمده، «نحل و نیلوفر» است. دقت در بیت چهارم و بهویژه واژة «پرواز» بهروشنی این ضبط را، «نحل و نیلوفر»، تأیید میکند. با این ضبط، مرجع ضمیر «ش» در ابیات دوم و سوم، «نحل» است.
حکیم غزنه میفرماید که فلک پیری است که طبع کودکانه دارد و آنچه میدهد زود میستاند؛ مانند نیلوفر که در روز به زنبور عسل غذا و قوت میدهد و شباهنگام او را در برگهای خود فرومیکشد و نابود میکند. در ابیاتی از رودکی و در عباراتی از نصرالله منشی، رابطة زنبور و نیلوفر بهروشنی تصویر شده است:
کبت3 ناگه بوی نیلوفر بیافت
خوشش آمد سوی نیلوفر شتافت
وز بر خوشبوی نیلوفر نشست
چون گه رفتن فراز آمد نجست4
تا چو شد در آب˚ نیلوفر نهان
او به زیر آب ماند از ناگهان (دبیرسیاقی، 1370: 60)
در کلیله و دمنه چنین آمده است: «و زنبور انگبین بر نیلوفر نشیند و به رایحت معطّر و نسیم معنبر آن مشغول و مشعوف گردد تا بوقت برنخیزد و چون برگهای نیلوفر پیش آید در میان آن هلاک شود» (نصرالله منشی، 1379: 105).
افزونبر معنا، از جنبة موسیقایی، همنشینی و مجاورت دو واژة «نحل و نیلوفر» که هر دو با واج «ن» آغاز میشود و حرف لام نیز در آنها مشترک است، بیت را خوشآهنگتر میکند و با سبک سنایی نیز سازوارتر است؛ چنانکه در مصراع نخست همین بیت، تکرار واجهای خا و طا در آغاز واژههای خطّه، خطا و خطر، بیت را گوشنواز کرده است.
4ـ8
زمنی دان زمانه ساخته را
بی نوا خوان فلک نواخته را
خوارتر کس فلک نواخته است
زانکه با او زمانه ساخته است
هرکه او با زمانه درسازد
عقبی او را ز پیش بندازد (سنایی، 1374: 440)
ابیات در ذیل عنوانِ «در صفت ارکانی و گردونی با آن جهان» آمده است. حکیم غزنه در این ابیات به مقایسة کسانی میپردازد که به دنیا و جهان مادی پرداخته و از جهان عقبی و دین غافل ماندهاند؛ میفرماید کسانی که به این دنیای مقیّد به زمان و زودگذر توجه دارند، خوار و بیمقدارند.
بنابر این مقدمه و از مقایسه ابیات، مصراع دوم بیت دوم، نادرست است و صورت درست آن چنانکه در نسخهبدل «پ» آمده، عبارت است از: «و آنکه او با زمانه ساخته است». بیتردید بیت سوم تصحیح ما را تأیید میکند. افزونبر اینها، حکیم در بیتی دیگر میگوید: کسی که با زمانه ساخته است، از عالم راز دور است. این بیت نیز تصحیح ما را تأیید میکند:
گر تو جویای عالم رازی
ای زمن با زمانه چون سازی (همان: 464)
4ـ9
چکنی در کنار مادر خو
آخرای نازنین کم از دودو (همان: 442)
مدرس رضوی در شرح بیت مینویسد: معنی کلمة «دودو» در کتب لغت یافت نشد. عبداللطیف، شارح کتاب حدیقه، در تفسیر این کلمه چنین میگوید: «دودو» عبارت از شیی متوهم متخیل است که اطفال را بدان ترسانند. گویا این کلمه همان است که اکنون آن را لولو گویند .... معنی بیت چنین خواهد بود که در کنار مادر طبیعت چرا خوی گرفتهای که از مجاهدت و ریاضت نفس بازمانی. ای نازنین و نازپرورده! سخن از دودو و لولو کم شنو و از این نوع سخن بر زبان مران (مدرس رضوی، 1344: 552).
مرحوم مدرس همة گفتار صاحب لطایف را نقل نکرده است. عین گفتار او چنین است: «حضرت حکیم میفرمایند در کنار مادر چه خو میگیری و از مجاهده و ریاضت بازمیمانی آخر آن نازنین یعنی مطلوب و معشوق حقیقی از دودو کمتر است که طفل شیرهخواره از آن میترسد و تو که در کنار مادر طبیعت خو کردهای از عذاب آخرت و نکال عقبی نمیترسی و به مجاهده ترک عادتی ... نمیتوانی کرد. اگر «کم از دودو» به این معنی گفته شود که از دو دویی دنیا که محض وهم و خیال است و حقیقتی ندارد کم کن و قدم در راه نه، هم وجهی دارد» (عباسی، 1387: 537).
درّی در معنی دودو مینویسد: «لفظی که مادران هنگام تعلیم دواندن کودک و بازی به او میگویند». او نظر مرحوم مدرس رضوی را قبول ندارد و مینویسد: «بدیهی است که با بیت مطابقت ندارد.» و سپس بیت را چنین معنی میکند: «چرا به کنار مادر طبیعت (ما در روزگار) ماندهای و عادات را رها نمیکنی، حداقل دودویی کن لحظهای از مادر طبیعت دور شو» (درّی، 1392: 529).
ضبطِ نسخهبدل شمارة 11 در چاپ مدرس رضوی یعنی «کم دودو» درخور توجه است. «کم» در اینجا یک واژة مستقل و به معنی حداقل نیست؛ بلکه به گمان و قرائت نگارنده، مرکب از حرف تحبیب و تصغیر «ک» و ضمیر «م» است و بهتر است به واژة نازنین بپیوندد و بهصورت «نازنینکم» نوشته شود. کاربرد حرف تحبیب یا تصغیر «ک» از ویژگیهای زبانی سنایی است که در ابیات متعددی آمده است:
سالکی کرد سر برون ز نهفت
کشتک خویش خشک دید و بگفت (سنایی، 1374: 107)
زاع دلتنگ و بلبلک دل شاد
کودکی رفت و دامکی بنهاد (همان: 410)
بنابراین بعید نیست که در بیت منظور ما نیز کاف تحبیب به واژة نازنین الحاق شده باشد؛ هرچند عین این واژه یعنی نازنینک در بیتی دیگر نیامده است. افزونبر این، دقت در محور عمودی ابیات، تأییدکنندة پیشنهاد ماست که تنها یک خوانش و قرائت تازه است؛ بیت بعد با فعل امر «پای در نه به راه» آغاز میشود که با دودو به معنی بدوبدو و تاتیکردن در زبان اطفال در پایانِ بیت منظور ما، تناسب و سازگاری بسیاری دارد.
در این صورت معنی مصراع دوم چنین است: آخر ای نازنین عزیز من، از آغوش مادر طبیعت دور شو؛ و الله اعلم بالصواب.
4ـ10
نیک و بد دان در این سپنج سرای
جفت بد دست یار ناهمتای
این یکی نای، نی کند به دو دم
و آن دگر پای پی ز بهر شکم
یار نادان اگر ز روی نیاز
همچو داود برکشد آواز
صوت او موت روح احرارست
فوت او غوث مردمآزارست (همان: 454)
ظاهراً در ابیات بالا که ذیل عنوان «فی ترک المخالطه مع الاوباش» آمده، بعضی واژهها به بازبینی و تصحیح نیاز دارد. گویا در بیت نخست، حرف واو زائد است و صورتِ «نیکْ بد دان» مرجّح است، به معنی بسیار بد بدان. مصراع دوم بیت اول، چنانکه در نسخهبدل «ب» آمده، چنین بوده است: «جفت بد دست و یار ناهمپای»، افزونبر ضبطِ نسخة «ب» دقت در محور عمودی نشان میدهد که ناهمتای به قرینة «آن دگر پای»، ناهمپای بوده است. در این صورت بین دست و پا تناسب هست.
گمان میرود مصراع دوم بیت چهارم چنین بوده است: «فوت او غوثِ مردم زارست»؛ یعنی مرگِ یار نادان، نجات مردم زار و بهجانآمده است. در لطایف الحقایق بهجای «غوث»، «عوت» به معنی آواز کریه بهویژه «آواز سگ» و درمجموع، مصراع بهصورت «صوت او عوت مردم اوبار است» ضبط شده است. (عباسی، 1387: 551)
4ـ11
ز هر جان را به آشیانه برد
شکرت با ذباب خانه برد
مرجع جان ز زهر عمرگزای
بازگشت شکر طهارت جای (سنایی، 1374: 494)
طغیانی در شرح ابیات بالا مینویسد: «زهر: مراد سخن مدعیّان عرصة شعر و شاعری است که در ابیات قبل به طوطیان جانگداز تشبیه شدهاند. آشیانه: مرجع جان، عالم ملکوت.
«شکر: جان شیرین آدمی. ذباب خانه: کندوی عسل. طهارتجای: مرجع جان، عالم وحدت ملکوتی، جای پاک و طاهر». او ابیات را چنین معنی میکند: زهر جانگداز سخن مدعیان شعر، جان شیرین آدمی را میگیرد، به محل اصلی خود یعنی عالم پاک و شیرین وحدت ارجاع میدهد» (طغیانی، 1381: 385).
درّی بیت اول را چنین شرح میدهد: «زهر: منظور از زهر ریاضت و زهرِ قهر است که از میان جان دارند. شکر: خوشیهای دنیوی. ذباب: مگس.
«معنی کلّی بیت: آنچه که در ظاهر زهر است جان را به سر منزل وصال میرساند در حالی که شیرینیهای زندگی تو را بهسوی مگس لان پست دنیوی سوق میدهد و مگسان گرد شیرینی را به دورت فراهم میآورد و تو را دچار رنج و زحمت خواهد کرد». دری بیت دوم را چنین تصحیح کرده است: «مصراع اول به قرینة قبل و مصرع بعد، براساس نسخة س «مرجع زهر، جان عمر افزای» برگزیده شد» (درّی، 1392: 581).
به گمان نگارنده، این دو بیت همگوناند و حذف بیت دوم خللی در بیان مقصود شاعر وارد نمیکند؛ اما ممکن است در تصحیح بیت نخست، یاریگر باشد. مصراعهای اول دو بیت، ازنظر معنی و مفهوم یکسان است و به همین سبب، تصحیح درّی درست است؛ بنابراین مصراعهای دوم این ابیات نیز باید ازنظر معنی و مفهوم یکسان باشد. از مقایسة واژههای این دو مصراع به این نتیجه میرسیم که مترادف و متناظر واژة «طهارتجای»، در بیت زیر نیز آمده، لفظِ «آبخانه» است نه ذبابخانه:
عقل در دست یک رمه خودرای
چون چراغیست در طهارتجای (سنایی، 1374: 301)
دهخدا در لغت نامه مینویسد: «طهارت جای: آبریز، آبخانه» (دهخدا، 1377: مدخل طهارت جای).
افزونبر این، ضبط نسخة «س»، اقدم نسخههای مدرس رضوی، و ضبط نسخة «ل» نیز آبخانه است.
ذبابخانه در ادب فارسی معهود نیست. البته معنی زنبور عسل نیز برای واژة «ذباب» در متون لغت ضبط شده است که در این معنا، ذبابخانه، چنانکه طغیانی در شرح بیت منظور بیان کرده است، به معنی کندوی عسل خواهد بود؛ اما توجه به ابیات قبل نشان میدهد که این واژه در اینجا، بار منفی دارد و ممکن نیست به معنی کندوی عسل باشد. شکر در بیت، شکری است که پیش طوطیانِ چو زاغ ریخته شده است که جگرخوارند نه شکرخوار:
تنگهای شکر مریز به باغ
که همه باغ طوطیاند چو زاغ
طوطیانی چو زاغ پیش تو در
تو فروریخته به تنگ شکر
این زمان طوطیان جگرخوارند
لیکن الکن به گاه گفتارند
چکیدة سخن اینکه صورت درست و اصیل بیت چنین بوده است و الله اعلم:
زهر جان را به آشیانه برد
شکرت باز به آبخانه برد
4ـ12
عدل تأیید جاه شاه بود
غبغب اندر گلو چه جاه بود (سنایی، 1374: 545)
در این بیت، که در حدیقه مصحَّح حسینی نیامده، واژة جاه در مصراع دوم دچار تصحیف و بدخوانی شده و به نظر نگارنده صورت مرجّح آن «چاه» است. مصراع دوم ساختار پرسش و پاسخ دارد که از ساختارهای مطلوب شاعر غزنی است و در ابیات دیگری از حدیقه نیز دیده میشود. سنایی در این مصراع، غبغب گلو را به چاه تشبیه میکند. تشبیه یا تعبیر گودی غبغب به چاه یکی از درونمایههای شعر فارسی است و در ابیات متعددی تصویر شده است:
که کَندَت در زنخدان چاهِ غبغب
که ز آب زندگی کردش لبالب (جامی، 1385: 652)
ز حسرت رسن زلف و چاه غبغب او
نه طرفه گر دل من رغبت گناه کند (اوحدی مراغی، 1375: 299)
بسامد بسیار این تعبیر یا تشبیه باعث شده است که در لغتنامه دهخدا، مدخلی به چاه غبغب اختصاص یابد: «چاه غبغب: چاه ذقن و چاه زنخ و چاه زنخدان. کنایه از گودی خرد که در زنخدان و غبغب خوبان میباشد» (دهخدا، 1377: ذیلِ چاه غبغب).
البته بهجز این بیت، در ابیات دیگری از حدیقه نیز هر دو واژة جاه و چاه با هم آمده است:
گر همی یوسفیت باید و جاه
چنگ در وی زن و برآی از چاه (سنایی، 1374: 178)
گر تو را تاج و تخت باید و جاه
چه نشینی مقیم در بن چاه (همان: 179)
از دید زیباییشناسی و موسیقی و نقد ادبی نیز اگر به پیشنهاد یا تصحیح ارائهشده در این پژوهش نظر شود، ضبط «چاه» بر «جاه» ترجیح مییابد؛ زیرا با این ضبط، واژة «جاه» تکرار نمیشود و بین جاه و چاه، جناس مصحّف و میان چه و چاه جناس زاید شکل میگیرد و درمجموع بیت موسیقاییتر و دلنوازتر میشود؛ بنابراین بیت منظور چنین ویرایش و تصحیح میشود:
عدل تأیید جاه شاه بود
غبغب اندر گلو چه؟ چاه بود
با همة این توضیحات، اگر صاحبنظرانی اصرار داشته باشند که ضبط جاه در مصرع دوم درست است، باید این مصراع را بهصورت استفهام انکاری خواند و آن را چنین شرح و معنا کرد: باد در غبغبانداختن و تکبر و ستم که جاه و مقامی نیست.
4ـ13
کشت شد خشک اگر نبارد میغ
ملک پژمرد اگر نخندد تیغ (همان: 532)
ظاهراً نسخهبدل (واریانت) «نگرید» بهجای «نبارد» مرجّح است. دقت در محور عمودی، این گزینش را تأیید و استوار میکند؛ زیرا در بیت بعد، ترکیب «ابر گریان» آمده که با «نگرید میغ» در بیت منظور متناسب است. افزونبر این، در ابیات دیگری از حدیقه و در بیتی از مثنوی عقلنامه، بارش باران از ابر یا بارش خون از سنان، به گریستن آنها تعبیر شده است:
تازگی کشت ابر گریان است
تازگی ملک تیغ خندان است
علت رزق تو به خوب و به زشت
گریة ابر نی و خندة کشت (همان: 107)
ابر را در هوا تو گریانی
ز ابر دُر بر زمین تو افشانی (همان، 1360: 68)
همچنین ضبط «نگرید» بهجای «نبارد» بیت را به آرایة تضاد که مطلوب سنایی است، تزیین میکند؛ نمونهای از این ابیات:
گه بخندد به دست شاه درون
گاه بر دشمنانش گرید خون (همان، 1374: 521)
4ـ14
بر سر انگشت وی چو گشت سوار
آن لطیف نحیف زرد و نزار (همان: 610)
ضبطِ «سه انگشت» بهجای «سرانگشت» مرجّح است؛ چنانکه در نسخة «ی» و لطایفالحقایق (عباسی، 1387: 755) اینچنین آمده است.
سعدالدین وراوینی دربارة نویسندگی خاقانی مینویسد: «و در آن میدان که او سه طفل بنان را بر نی پاره سوار کردی، قصب السبق براعت از همه بر بودی» (وراوینی، 1367: ج 1: 8).
4ـ15
من ندیدم امام بر منبر
چون تلِ کوه بر سر زنبر (سنایی، 1374: 68)
یکی از واژههایی که در حدیقه چندین بار آمده، واژة «گوه» و کوتهشدة آن «گُه» (همان: 685) است که غالباً در چاپهای این کتاب بهصورت «کوه» ضبط شده و البته نادرست است، مثلاً در این بیت:
هرکه دارو ستاند از معتوه
زود گیرد همه جهان در کوه (همان: 680)
ضبط «کوه» نادرست است و چنانکه درّی بهدرستی تصحیح کرده، صورت اصیل و درست آن «گوه» است (درّی، 1392: 733). در بیت زیر نیز واژة «کو» درست نیست و چنانکه عیدی طرقبهای تصحیح کرده (عیدی طرقبهای، 1395: 97)، صورت اصیل و درست آن «گوه» است:
بهر آن کرد پادشات عزیز
تا کنی نان و آب، کو و کمیز (سنایی، 1374: 464)
در بیت مطرحشده، من ندیدم امام ...، نیز «کوه» دچار تحریف و بدخوانی شده و صورت صحیح آن، مانند نمونههای گفتهشده، گوه است. در این بیت تل کوه به معنی پشتهای از گوه و مدفوع و کنایهای طنزآلود از فردی از بزرگان غزنین با صفت سالوس و کبر است. واژههای بیت بعد، که در زبان فارسی واژههای تابو است، تصحیح ما را تأیید میکند. افزونبر این، «زنبر» نیز وسیلهای برای حملِ مبرز و سرگین بوده است؛ چنانکه در لغتنامة دهخدا ذیل «زنبر»، عبارات زیر از انیس الطالبین برای مثال آورده شده است:
«من جمیع مبرزهای مدارس شهر بخارا را پاک کرده بودم و به زنبر کشیده» (دهخدا، 1377: ذیل زنبر)
با این توضیحات معنی بیت چنین است که این بزرگ بر منبر چون پشته و تودهای مدفوع بر روی زنبر است.
5ـ نتیجهگیری
حدیقة سنایی یکی از مهمترین متون منظوم صوفیانة فارسی است که از سدههای پیشین تا امروز چند بار تصحیح و شرح شده است؛ اما هیچکدام از این تصحیحات و شروح، بدون لغزش و کاستی نیست. برای اصلاح لغزشهای راهیافته به تصحیحات حدیقه ـ بهویژه تصحیح مدرس رضوی که در شمار مشهورترین تصحیحات حدیقه است ـ دقت در محور عمودی ابیات و قاعدة ابیات همگون و موازی و نسخهبدلها نقش مهمی دارد.
در بسیاری از ابیات حدیقه به آیات و احادیث اشاره شده است که در شروح آن به بعضی از این ابیات و تلمیحات پرداخته شده است؛ اما ابیاتی نیز هست که به آیه یا حدیثی تلمیح دارد؛ ولی در شروح حدیقه به آن توجهی نشده است؛ گویا یکی از علتهای مغفولماندن بعضی از این تلمیحات آن است که لفظ یا الفاظی از نصّ آیه یا حدیث در بیت نیامده است و به همین سبب کشف آنها بهآسانیِ تلمیحاتی نیست که الفاظی از نصّ آیه یا حدیث در بیت وجود دارد. کشف این ابیات و تلمیحات به فهم دقیقتر و کاملتر منظومة سنایی میانجامد؛ بنابراین در این جستار ضمن تصحیح بعضی از ابیات، به شرح این ابیات و تلمیحات پرداخته شد.
پینوشتها
1.برای دیدن ابیات متناظر و موازی دیگر، به این ابیات نگاه شود: صفحة 505 ابیات 4 و 9، صفحة 280 ابیات 7 و 8، صفحة 282 بیت 6 و صفحة 323 بیت 7، صفحة 503 بیت 4 و صفحة 504 بیت 12، صفحة 370 ابیات 9 و 10.
2. این واژه در حدیقه بهتصحیح مدرس رضوی و نیز در تصحیح محمد روشن (سنایی، 1387: 38) بهصورت «مرد» ضبط شده؛ اما در لطایف الحدایق (عباسی، 1387: 113) به صورت «مرده» است. این واژه در بیت بررسیشده برابر «الذین قتلوا» در آیة شریفه «ولاتحسبّن الذین ...» یا «لمن یُقتل» در آیة شریفه «لاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله أموت بل ...» آمده و گویا ضبط لطایف مرجّح است.
3. کبت: زنبور عسل
4. در پیشاهنگان شعر فارسی (دبیرسیاقی، 1370: 50) بهصورتِ «بجست» آمده است که صحیح نیست. در لغتنامة دهخدا (دهخدا، 1377: ذیل کبت) صورت درست یعنی «نجست» آمده است.
مراجع
منابع
1- قرآن مجید.
2- نهج الفصاحه (1385). گردآورنده ابوالقاسم پاینده، تحقیق و ترجمه دکتر جعفر دلشاد و دکتر نصرالله شاملی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
3- غررالحکم (1389). ترجمه محمدعلی انصاری، تهران: امام عصر (عج).
4- ابن شعبه حرّانی، حسن بن علی (1429). تحف العقول عن آل الرسول (ص)، صحّه و علق علیه علیاکبر الغفاری، قم: مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین.
5- ابن ماجه (1419). سنن ابن ماجه، حققّ اصوله و خرّج احادیثه الشیخ خلیل مأمون شیحا، بیروت: دارالمعرفة.
6- افراسیابی، غلامرضا (1372). سلطان العشاق، شیراز: دانشگاه شیراز.
13- جامی، عبدالرحمن (1385). هفت اورنگ، به تصحیح و مقدمة مرتضی مدرس گیلانی، تهران: اهورا.
14- چاچی خمرکی، ابوالرجاء (1359). روضة الفریقین، به اهتمام عبدالحی حبیبی، تهران: دانشگاه تهران.
15- حسینی، مریم (1379). «تصحیح ابیاتی از حدیقه سنایی قدیمیترین نسخ خطی»، علوم انسانی دانشگاه الزهرا (س)، سال دهم، شمارة 34 و 35، 1‑21.
16- خسروی، مجید (1393). «تصحیح چند بیت از حدیقه سنایی با استفاده از فرهنگ جهانگیری»، نامه فرهنگستان (ویژهنامه شبهقاره)، شمارة 1، پیاپی 53،339‑350.
17- دبیرسیاقی، محمد (1370). پیشاهنگان شعر پارسی، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی.
18- درّی، زهرا (1392). شرح دشواریهایی از حدیقه الحقیقه سنایی، تهران: زوّار، چاپ سوم.
19- دهخدا، علیاکبر (1377). لغتنامه، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
20- ------------ (1386). امثال و حکم، جلد اول، تهران: امیرکبیر.
21- رودکی، جعفر بن محمد (1382). دیوان شعر رودکی، پژوهش، تصحیح و شرح دکتر جعفر شعار، تهران: قطره.
22- روشنضمیر، محمدابراهیم (1395). «بررسی سندی و محتوایی گزارهٔ الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم»، مطالعات فهم حدیث، سال سوم، شمارة اول، پیاپی 5، 9‑25.
23- سنایی، مجدود بن آدم (1382). حدیقه الحقیقه، به تصحیح مریم حسینی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
24- ------------- (1387). حدیقه الحقیقه با مقدمه تصحیح و تحشیه محمد روشن، تهران: نگاه.
25- ------------- (1360). مثنویهای حکیم سنایی، تصحیح و مقدمه از سید محمدتقی مدرس رضوی، تهران: بابک.
26- -------------- (1389). دیوان، به کوشش دکتر مظاهر مصفّا، تهران: زوار.
27- -------------- (1374). حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، تصحیح و تحشیه سید محمدتقی مدرس رضوی، تهران: دانشگاه تهران.
28- شهیدی، سیدجعفر (1382). شرح لغات و مشکلات دیوان انوری، تهران: علمی و فرهنگی.
29- صفا، ذبیحالله (1373). تاریخ ادبیات در ایران، جلد دوم، تهران: فردوس.
30- طاهری، حمید (1378). «تأملی در معنی ابیاتی دشوار از حدیقه سنایی»، پژوهشهای فلسفی، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، شمارة 172، 47‑72.
31- طغیانی، اسحاق (1386). شرح مشکلات حدیقه سنایی، اصفهان: دانشگاه اصفهان، چاپ چهارم.
32- عبادی المروزی منصور بن اردشیر (1393). مناقب الصوفیه، مقدمه، تصحیح و تعلیق نجیب مایل هروی، تهران: مولی.
33- عباسی، عبداللطیف (1387). لطایف الحقایق، مقدمه، تصحیح و تعلیق دکتر محمدرضا یوسفی و دکتر محسن محمدی، تهران: آیین احمد.
34- عطار، فریدالدین (1379). تذکرة الاولیاء، بررسی و تصحیح متن از دکتر محمد استعلامی، تهران: زوّار.
35- عیدگاه طرقبهای، وحید (1395). «تصحیح بیتهایی از حدیقهٔ سنایی»، پژوهشهای ایران شناسی، شمارة 10، 89‑104.
36- غزالی، محمد (1386). احیاء علوم دین، ترجمة مؤیدالدین محمد خوارزمی، به کوشش حسین خدیوجم، تهران: علمی و فرهنگی.
37- فخر رازی، نجمالدین (1354). التحبیر فی علم التعبیر، به اهتمام ایرج افشار، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
38- فروزانفر، بدیعالزمان (1370). احادیث مثنوی، تهران: امیرکبیر، چاپ پنجم.
39- قاضی قضاعی (1361). شرح فارسی شهاب الاخبار، مقدمه و تصحیح و تعلیق سید جمالالدین حسینی ارموی (محدث)، تهران: علمی و فرهنگی.
40- گوهرین، سید صادق (1367). شرح اصطلاحات تصوف، تهران: زوار.
41- مجلسی، محمدباقر (1403). بحارالاانوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
43- مصفّا، مظاهر؛ درّی، زهرا (1381). «شرح و بررسی ابیاتی از حدیقهالحقیقه سنایی»، ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، تابستان ـ پاییز و زمستان، پیاپی 53، 1‑20.
44- میبدی، ابوالفضل رشیدالدین (1376). کشف الاسرار و عدة الابرار، به سعی و اهتمام علیاصغر حکمت، تهران: امیرکبیر.
45- نصرالله منشی، ابوالمعالی (1379). کلیله و دمنه، به تصحیح مجتبی مینوی، تهران: امیرکبیر.
46- وراوینی، سعدالدین (1367). مرزبان نامه، تصحیح محمد روشن، تهران: نشر نو.